Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 364 articles
Browse latest View live

هالیوود پیامبر شیطان‌پرستی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
امروزه مرکز مهمی همچون هالیوود که در عرصه هنر سینما فعال و البته تأثیرگذار است، از فرقه شیطان‌گرایی به طور جدی پشتیبانی می‌کند. این ایفای نقش آن قدر پر رنگ است که عنوان «پیامبر شیطان‌پرستی» برای این رسانه صهیونیستی، دور از حقیقت نیست.

 هالیوود پیامبر شیطان‌پرستی +تصاویر

 

امروزه شیطان‌گرایی فراتر از حرکتی زودگذر، با داعیه معنویت به میدان آمده است. این مرام برخلاف تصور رایج،‌ جذابیت‌هایی دارد که فهم و درک آن برای کسانی که تصور روشنی از آموزه‌های این آیین ندارند، بسیار دشوار است.

 

هالیوود پیامبر شیطان‌پرستی

یکی از پایه‌های ترویج شیطان‌گرایی و بلکه قدرتمندترین ابزار تبلیغی این جریان، «سینمای هالیوود» است، به گونه‌ای که اگر این مراکز فرهنگی نبود، هیچ گاه این گرایش انحرافی نمی‌توانست در میان عموم به راحتی خود را موجه جلوه دهد. هنر در این باره چنان معجز‌ه‌آسا عمل می‌کند که در «فرایند ارتباط»، مخاطب مسحور و مجذوب می‌شود و قدرت تشخیص پیام و تفکیک محتوا از قالب را از دست می‌دهد و در بسیاری از موارد خود را با یک اثر هنری، نه فقط همراه می‌کند که همدلانه برای خود نقش در نظر می‌گیرد و تلاش می‌کند که در اجرای نقش موفق عمل کند. به این ترتیب، محتوای ناشایست و پیام نادرست، آرام آرام خود را به ذهن و فکر مخاطب نزدیک می‌کند و بر قلب و روح او سایه می‌افکند، در نهایت جذب جان او می‌شود.

 

امروزه مرکز مهمی همچون هالیوود که در عرصه هنر سینما فعال و البته تأثیرگذار است، از فرقه شیطان‌گرایی به طور جدی پشتیبانی می‌کند. این ایفای نقش آن قدر پر رنگ است که عنوان «پیامبر شیطان‌پرستی» برای این رسانه صهیونیستی، دور از حقیقت نیست. ماهیت و مأموریت فرقه شیطان‌پرستی که امروزه در هالیوود با نام «آیین و مکتب» تبلیغ می‌شود، در محصولات هالیوودی انعکاس تام یافته است. نگاهی گذرا به چند اثر هالیوودی – که چندان جدید هم نیستند – می‌تواند از طرح حساب شده و درازمدت هالیوود در رسمیت دادن به این فرقه و جذابیت‌بخشی به آن پرده بردارد.

 

این طرح در گام نخست معرفی سپس عرضه یک رقیب برای ادیان الهی، آن گاه جایگزین کردن، در گام چهارم به حاشیه راندن و در نهایت از بین بردن ادیان الهی خواهد بود.

 

 

 

 

هنگامی که فرزند شیطان در سینما متولد شد!

یکی از فیلم‌های مهم در ترویج شیطان‌پرستی، فیلمی است به نام «فرزند رزماری» که رومن پولانسکی (کارگردان یهودی) در سال ۱۹۶۸ در هالیوود ساخته است.

 

در این فیلم، شیطانی از جهنم می‌آید و نطفه خود را در رحم زنی به نام رزماری قرار می‌دهد و بدین صورت کودکی شیطانی به نام آدریان متولد می‌شود. گهواره این کودک، سیاه رنگ (پرکاربردترین رنگ در فرهنگ شیطان‌پرستی و نماد قدرت تاریکی) و بالای آن صلیبی بر عکس (نمادی که توضیح آن خواهد آمد) آویزان است. در جشن تولد این کودک که افرادی از نژادهای مختلف حضور دارند، چندین بار جمله «درود بر شیطان» تکرار می‌شود. صاحبخانه با خوشحالی می‌گوید: «این کودک، معابد و خدا را از بین خواهد برد و نفرت را آزاد خواهد کرد. او انتقام را در دل‌ها زنده می‌کند و کار خدا تمام است – درود بر شیطان».

 

در این فیلم ارتباط با شیطان به عنوان راه‌حل مشکلات به تصویر کشیده می‌شود. رزماری نه یک زن، که یک مادر است. برای درک یک مفهوم در دنیای هنر و سینما باید از زبان نمادها کمک گرفت. زن گاهی به معنی طبیعت منفعل است و گاهی به معنی نماد وسوسه و فریب و اغواء، اما زن اگر در شکل مادر نقشی را به عهده بگیرد، معنی خاصی دارد که با چهره‌های دوگانه قبلی بسیار متفاوت است. در نمادشناسی، اگر زنی کامل شود و جایگاه مادری بیابد، فردیت او از بین می‌رود و بعد از زوال «خود»، زمینه برای انجام مأموریت مادری فراهم می‌شود؛ همان گونه که اگر بکارت زایل شود، زمینه مادر شدن مهیا می‌شود.

 

در این فیلم رزماری در چهره مادر ظاهر می‌شود. این چهره برای زن، اشاره‌ای به «زادگاه» و «بزرگ مادر» و «طبیعت» است. گویا کودک رزماری که همان شیطان است به زادگاه خود برگشته است و بزرگ مادر او را تحویل گرفته است. این معنا وقتی روشن‌تر می‌شود که بدانیم قیافه این کودک به گونه‌ای است که مادرش با دیدن او وحشت می‌کند و ابتدا از پذیرش فرزندش سرباز می‌زند.

 

در این فیلم استفاده از طبیعت مادری برای برگشت شیطان به میان آدمیان، نشان از قصد کارگردان برای اعلام حضور جدی شیطان دارد. جالب اینکه مادر با شادباش افراد حاضر در جلسه، کودک خود را تحویل می‌گیرد و فیلم با طنین دلنواز لالایی، به پایان می‌رسد و با این فیلم «تولد شیطان» اعلام می‌شود و اولین قدم برای اعلام حضور شیطان در جوامع بشری برداشته می‌شود.

 

 

 

 

فیلمی در مدح قدرت ماورایی شیطان!/ دو بال قدرت شیطان به روایت یک فیلم هالیوودی

این کارگردان یهودی به «اعلام حضور» شیطان اکتفا نکرد و چندی بعد با ساختن Ninth Gata (دروازه نهم) درصدد اثبات نیروهای خارق‌العاده و قدرت‌های ماورایی برای شیطان بر آمد و شیطان را قدرتی عظیم و تأثیرگذار در جهان هستی معرفی کرد. در این فیلم که چندین بار از نمادهای شیطانی استفاده شده است؛ از جمله عدد ۶۶۶ (به عنوان رمز آسانسور، رمز آرشیو کتابخانه، سال نوشتن کتاب و …) وانمود می‌شود، رسیدن به شیطان دارای آداب مخصوص سیر و سلوک است، (با طرح این که کتاب دارای سه نسخه کمیاب و محتوای رازآلود است).

 

در این فیلم، دین کارسو که دلال کتاب‌های نایاب است مأمور می‌شود از کتاب «دروازه نهم پادشاهی تاریکی‌ها» دو نسخه باقی‌مانده را پیدا کند. کارسو در پایان مأموریت، به همراه کتاب عازم اروپا می‌شود؛ اما در مسیر به رازی هولناک دست می‌یابد و آن اینکه هر سه نسخه مکمل یکدیگر و شیطانی‌اند. شاید مهم‌ترین درس شیطانی فیلم دروازه نهم این باشد که «لیانا» فقط شهوت را راه رسیدن به شیطان می‌دانست و شناختی از شیطان نداشت و «بالکان» هم فقط شناخت را راه اصول به حریم شیطان می‌دانست؛ بنابراین هیچ کدام به هدف خود نرسیدند و هر دو نابود شدند اما آنکه برگزیده شد و توانست به پایان راه برسد، «کورسو» بود که هر دو ابزار (شناخت و شهوت) را داشت؛ یعنی لازمه بندگی شیطانی، داشتن دو بال همزمان یعنی عمل شیطانی و معرفت به جایگاه و مقام شیطان است.

 

 

 

 

در فیلم گابریل (که همان جبرئیل است)، جهانی تاریک و غرق در فساد و ظلمت نمایش داده می‌شود. خداوند بزرگ‌ترین و قدرتمندترین فرشته خود، گابریل را مأمور نجات جهان می‌کند؛ اما گابریل بعد از نزول به زمین متوجه می‌شود قبل از او فرشتگان دیگری که مأمور این کار بوده‌اند در برابر قدرت عظیم شیطان درمانده و تسلیم و یا شکست خورده‌اند؛ اما تصمیم گابریل برای مبارزه با شیطان و برگرداندن نور به میان آدمیان قطعی است. گابریل پس از نابودی نیروهای شیطانی، با فرمانده شیاطین به نام سمائیل وارد جنگ می‌شود؛ ولی در می‌یابد که فرمانده شیاطین برای آزادی انسان‌ها قیام کرده و عامل از بین رفتن فرشتگان قبلی، خود خدا بوده است. گابریل پس از این مرحله، مأموریت خود را رها می‌کند و با ناراحتی و اعتراض به این نزاع پایان می‌دهد و می‌رود تا مانع اعزام فرشتگان از سوی خدا شود.

 

بدین سان مخاطب که تا مراحل آخر فیلم، خود را همراه گابریل حس می‌کند، ناگاه در چرخش آخر فیلم، منطق سمائیل را بر گابریل ترجیح می‌دهد. به روشنی در این فیلم، خدا دشمن انسان‌ها و شیطان، دوست و منجی آدمیان معرفی می‌شود.

 

 

 

 

شیوه حضور شیطان در جهان هستی در محصولات هالیوودی بدیع و نو است

در بسیاری از فیلم‌های سینمایی مانند «طالع نحس ۴» شیطان با قدرتی اهریمنی و ویرانگر در برابر قدرت خداوند قد علم می‌کند و انسان موجودی ضعیف و بی‌پناه معرفی می‌شود که در چنگال قدرت شیطان اسیر است و هیچ امدادی از سوی خداوند به او نمی‌رسد و چاره‌ای جز پناه بردن به شیطان و نیروهای او ندارد. از سوی دیگر شیطان «تنها منجی» عالم هستی معرفی می‌‌شود که باید در «دنیای تاریک» به او روی آورد.

 

 

 

 

در فیلم «مومیایی»، شیطان در عرض قدرت خدا ظاهر می‌شود و می‌تواند در برابر او عرض اندام کند. در این فیلم‌ها، با اتکا به نیروهای شیطانی، قدرت انسان به حدی می‌رسد که می‌تواند بدون تمسک به خدا، بهشت وعده داده شده خدا را در همین جا و در همین کره خاکی با دست خود بنا کند. حداکثر حضور خدا در بعضی از گفت‌وگوهاست، آن هم به گونه‌ای که حتی پیامبران به او اعتراض می‌کنند و از قدرت قوم یهود به او شکایت می‌برند.

 

شیوه حضور شیطان در جهان هستی در محصولات هالیوودی بدیع و نو است، به گونه‌ای که در ادیان الهی، این شکل تصرف – همان شیوه تناسخ - نه فقط برای شیطان، بلکه از اساس، غیر ممکن اعلام شده است. در نگاه هالیوودی، شیطان از آنجا که قدرت بی‌کران دارد، توان از کار انداختن قوای آدمی را دارد؛ از این رو در کالبد انسان حلول می‌کند؛ چون برای به کارگیری نیروهای خود لاجرم نیازمند کالبد آدمی است. شیطان گاهی در جسم یک کودک معصوم، گاه در کالبد یک زن و گاه در جسم یک سیاستمدار به تصرف در عالم می‌پردازد و اوضاع را به سود هواداران خود تغییر می‌دهد.

 

این باور خرافی نسبت به شیطان، کم‌ترین نتیجه‌ای که برای مخاطب در پی دارد، این است که انجام دادن گناه از سوی شیطان‌ حلول کرده در جسم انسان تحقق می‌یابد؛ بنابراین گناه، اجباری و غیراختیاری است و گریزی از آن نیست؛ پس وجود عذاب و عقاب در حق فردی که مسخر شیطان است امری غیرمنطقی و غیرعادلانه می‌نماید. این تفکر در مجموعه هری‌پاتر، طالع نحس، جن‌گیر، خون آشام و آثاری دیگر دنبال شده است.

 

در موارد بسیار، فرهنگ شیطانی و به کارگیری نیروهای شیطانی، در نظر مخاطب واژگونه معرفی می‌شود و تعریفی جدید از مفاهیم به مخاطب ارائه می‌شود که در نتیجه «شر» به «خیر» تبدیل می‌شود و «بدی» قلب ماهیت می‌یابد. در مجموعه «هری پاتر» تفکیک خیر از شر بسیار مشکل است و مفاهیم شیطانی و زشت چنان جذاب القا می‌شوند که خیر از زبان شیطان به صحنه می‌آید و شیطان، معیار خیر و شر می‌شود.

 

چرایی ترویج جشن سالانه شیطانی در آثار سینمایی غربی

محصولات هنری هالیوود، مفهوم معنویت و عرفان را به مفهوم جدیدی به نام «ماورا» تبدیل کرده است و در قاموس هالیوود این دو مفهوم، یعنی ماورا و معنویت، مترادف محسوب می‌شوند؛ چنان که در ماتریکس، «اوراکل» نماینده جنبه عرفانی و ماوراءالطبیعه داستان است. او صرفاً یک راهنماست که ادعا شده فطرت حقیقت‌طلب انسان را اقناع می‌کند و نباید حرف‌های او را با ملاک درست و غلط سنجید. حرف‌های او را باید شنید و نباید با حکم عقل و برهان با او روبه‌رو شد. هر چه را می‌گوید فقط باید به کار بست و به ماورا متصل شد.

 

 

 

 

از سوی دیگر تأکید بر جشن هالووین (جشن سالانه شیطانی) در مقابل جشن‌های دینی، مثل کریسمس (جشن بزرگ مسیحیت) در این گونه آثار سینمایی پدیده‌های اتفاقی نیست. آنچه در این بزرگ‌نمایی، به گونه‌ای حساب شده تعقیب می‌شود، جایگزین کردن نمادها و ایام شیطانی به جای مراسم دینی است. در آثار شیطانی هالیوود، یادآوری و برجسته کردن و تکرار مداوم شیطان و شیطان‌پرستی، مطلوب اصلی است. در مجموعه تخیلی هری پاتر - که پرفروش‌ترین محصول سینمایی در دنیای کودکان است – از دعا، توسل، نیایش و توکل به ذات خداوند اثری نیست و همه بن‌بست‌ها با استمداد از نیروهای جادویی و شیطانی گشایش می‌یابد.

 

محصولاتی از این دست در هالیوود فراوان یافت می‌شود. مخاطب پس از دیدن این فیلم‌ها در می‌یابد که راه رسیدن به قدرت، شهرت و شهوت، تمسک به شیطان و قدرت‌های شیطانی است و شیطان نه فقط دشمن انسان‌ها نیست، که منجی آدمی و پیام‌آور آزادی برای اوست. با تأسف باید اعتراف کرد که هالیوود نقش خود را در انتقال مضامین شیطانی و رضایت‌بخش جلوه دادن فرهنگ شیطانی به خوبی ایفا کرده است. فیلم‌هایی از قبیل هری پاتر، جن‌گیر، طالع نحس (۱، ۲، ۳) و ارباب حلقه‌ها با هدف القای ترس در ذهن و قلب مخاطب نسبت به شیطان و بزرگ‌نمایی قدرت او ساخته شده‌اند و در فیلم‌های کنستانتین و طالع نحس ۴ و ۵ شیطان قوی‌تر از خدا ظاهر می‌شود، به طوری که روحیه تسلیم و فروتنی در برابر شیطان به جان مخاطب رسوخ می‌کند.

 

 

 

 

القای ترس در دل انسان و ناامید کردن وی از آینده، به وسیله رسانه پرنفوذی همچون سینما، می‌تواند برای آنان که به دامان ادیان الهی پناه نیاورده‌اند، فرصتی ذهنی – روانی ایجاد کند تا برای مقابله با آینده تاریک بشریت به نیروی دیگری پناه ببرند یا راهی برای خضوع و کنار آمدن با نیروهای اهریمنی پیدا کنند.

 

غیر از فیلم‌هایی که با سیاست‌های کلی حاکم بر هالیوود تولید می‌شوند، فرقه‌های شیطان‌گرا نیز خود اقدام به تولید فیلم‌های سینمایی با محوریت شیطان و شیطان‌پرستی کرده‌اند؛ از آن جمله می‌توان به فیلم‌هایی چون باران شیطانی (۱۹۷۵)، دکتر دراکولا (۱۹۸۱)، گفت‌وگوی شیطان (۱۹۹۵) و … و مجموعه تلویزیونی شیطان در حومه شهر (۲۰۰۰) اشاره کرد که بعضاً افراد شاخصی همچون آنتوان لاوی (بنیانگذار و فرقه سیتنیسم) و پیتر گیلمور (مسئول کنونی کلیسای شیطان) در آن‌ها به ایفای نقش پرداخته‌اند.

 

 


 



هشدار یهودیان به ستاره‌های هالیوود; به ‌نفعتان است که نامی از فلسطین نبرید

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

روزنامه آمریکایی «آمریکن فری پرس» نوشت: یهودیانی که هالیوود را کنترل می‌کنند، ستاره‌ها را تهدید می‌کنند که به نفع‌تان است نامی از فلسطین نبرید.

 

روزنامه آمریکایی در گزارشی درباره وضعیت ستاره‌هایی که از جنایات رژیم صهیونیستی در غزه انتقاد می‌کنند، نوشت: امروز در هالیوود، یهودیانی که این صنعت را کنترل می‌کنند ستاره‌ها را تهدید می‌کنند که به نفع‌تان است نامی از فلسطین نبرید.

«مایکل کالینز پیپر»، نویسنده، روزنامه‌نگار و گوینده رادیو که این گزارش را نوشته است، می‌نویسد: قانون اول در هالیوود: اگر می‌خواهی شغلت را حفظ کنی، حرف «P» (مخفف کلمه palestine) را به زبان نیاور.

«پیپر» در ادامه می افزاید: اکنون این قانون به طور رسمی در هالیوود مطرح شده است که شما در هالیوود می‌توانید درباره هر چیز سیاسی صحبت کنید مگر حمله اسرائیل به مسیحیان و مسلمانان غزه،فلسطین. این یک فرضیه توطئه‌‌آمیز از سوی منتقدان اسرائیل یا نئو‌نازی‌های متنفر از قوم یهود نیست بلکه این تیتر مقاله‌ای جامع‌ است که 1 آگوست در نشریه سینمایی هالیوود ریپورتر منتشر شد، رسانه‌ای تجاری و تأثیر گذار در صنعت سینمای هالیوود.

در حقیقت تیتر صریح این مقاله به این صورت بود:قانون اول: «درباره هر چیز سیاسی در  هالیوود صحبت کن... مگر غزه.»

 

 

 

 

انتشار چنین مقاله‌ای در یک مجله در واقع تذکری است برای کسانی که در صنعت هالیوود مشغول به کارند که اگر کمی باهوش باشند خواهند فهمید که در صورت نقض این قانون راه سختی در پیش خواهند داشت.

البته هالیوود ریپورتر در ادامه گزارش خود تلویحا به این مسئله اشاره می‌کند که چند نفری هم که تاکنون با فاجعه غزه ابراز همدردی کرده‌اند، لااقل هم‌اکنون، مورد بخشش کله‌گنده‌های یهودی هالیوود قرار می‌گیرند با این توجیه که نسبت به این مسئله نا آگاه بوده‌اند ولی ادامه این راه و پافشاری بر مواضع قبلی مشکلاتی برای آنها به وجود خواهد آمد.

در ادامه گزارش آمریکن فری پرس می‌خوانیم: در واقع این جواب سؤالی است که شاید برای بسیاری پیش آمده باشد که دلیل موضع‌گیری نرم هالیوودی‌ها دربرابر اسرائیل چیست، و چرا هالیوودی‌ها که تا این‌ اندازه درباره مسائل سیاسی نظر می‌دهند به جزء چند نفر، به طور کلی در این‌باره سکوت پیشه کرده‌اند؟!

آن چند استثنای شامل زوج هنری «خاویر باردم» و «پنه‌لوپه کروز» (دو برنده جایزه اسکار»، همچنین «پدرو آلمودوار»، کارگردان برنده دو جایزه اسکار و چند نویسنده، آهنگساز، بازیگر و کارگردان دیگری می‌شوند که در نا‌مه‌ای سرگشاده اسرائیل را به داشتن سیاست نسل‌کشی محکوم کرده و همچنین جنایات این دولت در قبال مردم مظلوم غزه را منفور دانسته‌اند.

این درحالی است که بازیگری چون «جان ویت» در نامه‌ شدید‌الحن دیگری «کروز» و «باردم» و دیگری همکارانش را افرادی ضد یهود نامیده‌ و از آنها خواسته تا به خاطر آنکه قلب مردم اسرائیل را شکسته‌اند عذرخواهی کنند.

البته این اولین باری نیست که «جان ویت» در دفاع از اسرائیل از چنین لحنی استفاده می‌کند در واقع در تمام مدت کاری خود همواره طرفداری خود از اسرائیل را به اثبات رسانده است.

روزنامه «آمریکن فری پرس» در نهایت متذکر می‌شود که شخصیت‌های هالیوودی که همواره تلاش کرده‌اند که در رسانه‌ها به عنوان چهره مدافع حقوق بشر مطرح باشند، اکنون از ترس یهودیان هالیوود که بخش‌ اعظمی از استودیوها و سیستم تهیه‌کنندگی و فیلمسازی این صنعت را به خود اختصاص داده‌اند، ترجیح داده‌اند که سکوت پیشه کنند.


نقدی بر انیمیشن «لگو» ; مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
موازنه ایدئولوژیک بین مارکسیسم و لیبرالیزم، سوسیالیزم، تمامیت خواهی، طبقات اجتماعی (برتری قشر ثروتمند بر قشر ضعیف)، سرمایه اجتماعی، عشق مثلثی، اصالت علم و تکنولوژی، ذهن گرایی و تخلیه ذهنی، و نمادگرایی، همه و همه از پیام‌هایی هستند که انیمیشن لگو به دنبال القای آن‌ها است.
امیت یک کارگر ساختمانی است که به شکل اتفاقی قطعه ی مقاومت که مانع تحقق نقشه های شیطانی و شوم لرد بیزینیس است را پیدا می کند. پلیس خوب ، پلیس بد امیت را دستگیر و مورد بازجویی قرار می دهد. اما امیت با کمک وایلد استایل موفق به فرار از دست ، زیر دستان لرد بیزینس می شود.

امیت با حمایت ویتروویس و وایلد استایل جایگاه خود را در میان ابرقهرمانان ارتقا می بخشد و می تواند نظر انان را به خود جلب نماید. پس از جدال بر سر قطعه ی مقاومت ، لرد بیزینیس موفق می شود ان را از امیت بازپس گیرد و ابرقهرمانان را در بند کند.

امیت از خود گذشتگی نشان می دهد و برای به دست اوردن قطعه ی مقاومت خود را از اسمان خراش بیزینیس پایین می اندازد.

او باز می گردد و قصد قرار دادن قطعه ی مقاومت در جایگاهش را دارد تا از نابودی جهان جلوگیری کند ولی بار دیگر لرد بیزینیس موفق می شود با کراگل امیت را متوقف ومیخکوب کند . در حالی که پاهای امیت به زمین چسبیده است موفق می شود با نصایح خود ، بیزینس را متقاعد کند.

در پایان لرد بیزینس خود قطعه ی مقاومت را در جایش قرار می دهد و از نابودی جهان جلوگیری می کند.

مشخصات پویانمایی :

کارگردانان : فیل لرد - کریستوفر میلر

نویسندگان : دن هیگمن - کوین هیگمن - فیل لرد کریستوفر میلر

شرکت سازنده : وارنر برادرز - ویلیج رودشو پیکچرز - انیمال لاجیک

کشورهای سازنده : ایالات متحده ی امریکا - استرالیا - دانمارک

زبان : انگلیسی

زمان انتشار : 7 فوریه 2014

بودجه ساخت : 60 میلیون دلار

میزان فروش : 462 میلیون دلار

کاراکترها :

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

مولفه های ایدئولوژیک و استراتژیک :

1- تعادل ایدئولوژیک بین مارکسیسم و لیبرالیزم (لیبرالیزم-مارکسیسم) :

در اواسط قرن 19 میلادی بود که جرقه های اولیه ی ایدئولوژی مارکسیسم توسط دو فیلسوف مطرح ، کارل مارکس و فردریش انگلس زده شد. یکی از علل اصلی ظهور چنین تفکری ، فراگیری و توسعه ی سرمایه گرایی (کاپیتالیسم) در جهان بود.

مارکس و انگلس به دنبال نقد کاپیتالیسم و به چالش کشیدن مبانی آن ، در حالی دست به تبیین ایدئولوژی مارکسیسم زدند که مدتی اندک پس از ظهور و شکل گیری آن در بسیاری از کشورهای جهان به عنوان تفکری برتر برای اداره جوامع و ایجاد حاکمیت ، مورد قبول و استفاده قرار گرفت.

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر
اولین تلاش گسترده برای به کار گیری مارکسیسم توسط ولادیمیر لنین در شوروی صورت گرفت. تلاش های لنین به انقلاب اکتبر در سال 1917 منجر شد. او تمام تلاش خود را برای تحقق این ایدئولوژی به کار بست و در این راه تا حدودی نیز موفق عمل کرد.

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

در جنگ جهانی دوم بذر ایدئولوژی مارکسیسم اغلب توسط ارتش شوروی بر احزاب کمونیست انقلابی در سراسر نقاط جهان افشانده شد. برخی از این احزاب توانستند با به دست گرفتن قدرت ، دیدگاه های ماکسیستی را در دولت های متبوع خود پیاده سازی کنند. در این میان می توان به جمهوری خلق چین ، ویتنام ، رومانی ، المان شرقی ، البانی ، کلومبیا ، اتیوپی ، یمن جنوبی ، یوگوسلاوی و کوبا اشاره کرد.

جهان غرب نیز با مشاهده ی پیشروی مارکسیسم در برخی کشورهای جهان ساکت ننشسته و با تبیین و به کار گیری استراتژی های چند ده ساله تمام تلاش خود را برای براندازی و حذف این ایدئولوژی و کاهش ضریب نفوذ ان در کشورهای مختلف جهان به کار بست.

با پایان یافتن جنگ جهانی دوم و شروع حاکمیت نظام دو قطبی جدیدی بر جهان ، نزاع دو جبهه ی مارکسیسم و لیبرالیزم در دامنه ی تفکر مدرن ، بالا گرفت. ایالات متحده ی امریکا به عنوان ابرقدرت بلوک غرب تمام قد در مقابل شوروی به عنوان ابر قدرت بلوک شرق ایستاد. درگیری های لفظی و نزاع سرد در دوران موسوم به جنگ سرد ادامه داشت تا اینکه ایالات متحده ی امریکا حامی تفکر لیبرالیزم و کاپیتالیسم توانست رقیت سرسخت خود ، شوروی را شکست دهد.

شوروی در سال 1991 از هم پاشید و حاکمیت ان دیگر تمایلی برای تداوم ایدئولوژی مارکسیسم در عرصه ی حکومت نداشت .

غایت و هدف نهایی مد نظر مارکسیست ها ، حاکمیت پرولتاریا است. انها با تمسک جستن به قدرت قشر پایین دست و کارگر تلاش می کنند به نفی طبقه ی اشراف و میانی موسوم به بورژوا بپردازند. این در حالی است که در جبهه ی مقابل ، جامعه ی مد نظر لیبرالیست ها اتوپیایی ایندیوژوالیستی مبتنی بر کاپیتالیسم است.

تلاش هر کدام از این ایدئولوژی ها همواره در راستای زدودن قدرت و حاکمیت جبهه ی مقابل خود بوده است . تعادل ایدئولوژیک با توجه به تاریخ مواجهه مارکسیسم و لیبرالیزم ، امری است که تقریبا به شکل کامل و گسترده تحقق پیدا نکرده است. هر سوی میدان در پی نفی اصالت و قدرت تفکر مقابل خود بوده است و تلاشی مبنی بر هم افزایی و مصالحه بین این دو تفکر مدرن مشاهده نمی شود.

ایالات متحده امریکا به عنوان قدرتی که اصالت را به کاپیتالیسم می دهد و هدف اصلی ان تحقق جامعه ی ایندیوژوالستی است در پایان جنگ سرد توانست بر تفکر مارکسیستی حاکم بر شوروی فایق آید و به نوعی برتری ایدئولوژیک خود را به رخ جهانیان بکشاند.

اما اوضاع امروز امریکا شباهتی به اواخر قرن بیستم ندارد و به شدت اشفته و پریشان است. دورانی که انان لیبرالیزم را به عنوان تفکر برتر به جهانیان معرفی می کردند پایان یافته است. الحاق تفکر لیبرالیزم به مانند مارکسیسم به زباله دانی تاریخ دیری نخواهد پایید.

در عصر حاضر جهان غرب به نمایندگی امریکا با مشکلات و بحرانهای عدیده ی اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، اخلاقی و حتی نظامی روبرو است لذا اسطوره ی شکست ناپذیری و ابرقدرت بودن امریکا امروز بیشتر به توهم شباهت دارد.

راهکاری که پویانمایی لگو برای مواجهه با بحران و مشکلات جهانی برای جلوگیری از نابودی جهان (نابودی غرب و امریکا) ارائه می دهد تعادل ایدئولوژیک بین مارکسیسم و لیبرالیزم است.

امیت بریکووسکی به عنوان نماینده مارکسیسم در هیبت قهرمانی معرفی می شود که علیه حاکمیت کاپیتالیزم قرار دارد . او برای نجات جهان انتخاب می شود. جهانی که تفکر کاپیتالیسم همه جا را فرا گرفته و برای تحقق اهداف خود حاضر است جهان را به نابودی بکشاند. اما به پا خواستن امیت منجر به نفی و حذف کاپیتالیسم نمی شود. بلکه او به نصیحت لرد بیزینیس می پردازد و او را به مصالحه و جلوگیری از نابودی جهان دعوت می کند. در سکانس پایانی نیز پرزیدنت بیزینس پس از نزاعی سخت که خرابی های زیادی به بار آورد ، با در اغوش گرفتن امیت به درخواست او پاسخ مثبت می دهد. قابل توجه است که لرد بیزینیس هیچ گاه از جایگاه خود به عنوان لرد و ارباب پایین نمی آید و امیت نیز نمی تواند فراتر از او به عنوان رهبر تعیین شود.

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

در واقع سازندگان پویانمایی در پی رونمایی از تفکر جدیدی هستند که در ان به جای نزاع بین تفکرات موجود در پارادایم مدرن ، به تلفیق و ترکیب آنها از یک سو و ایجاد مصالحه و توازن از سوی دیگر پرداخته شود.

شاید بتوان اینگونه برداشت کرد که راویان چنین داستانی راهکار برون رفت از مشکلات و بحران های جهانی ( که هر آن ممکن است اتش جنگ را در جهان برافروزند و آن را به سوی نابودی بکشانند ) را این موضوع می دانند که تعادل و توازن بین تفکرات مارکسیسم و لیبرالیزم ایجاد شود.

قابل توجه است که هر چند دو ایدئولوژی مارکسیسم و لیبرالیزیم در پارادیم مدرن شکل گرفته اند اما تفاوت های بنیادینی با یکدیگر دارند. شاید بتوان در جزئیات انها تلفیق و ترکیبی ایجاد کرد اما در غایت مد نظر هر کدام از این تفکرات تقریبا هیچ اتفاق نظری وجود ندارد.

اما در عصر کنونی دیگر هیچ کدام از این تفکرات مدرن جوابگوی نیازهای جهان و انسانها نیستند. مشکلات مختلف و بعضا حاد در عرصه های مختلف ناشی از فراگیری و ظهور چنین تفکراتی در جهان بوده است. جنگ های جهانی که منجر به کشته شدن صدها میلیون انسان در جهان شده است ، بحران های فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ناشی از پرداختن به چنین تفکراتی بوده و هست. لذا دوران برتری و حاکمیت تفکرات و ایدئولوژی های مدرن در جهان به پایان رسیده است و تنها مکتب نجات بخش ، اسلام ناب محمدی است.

بنابراین ادرسی که پویانمایی برای برون رفت از مشکلات و نجات جهان ارائه می دهد ، غلط است چرا که محتوای تفکری مطرح در پویانمایی سالها بر جهان حاکم بوده و هیچ گشایشی از پرداختن بدانها حاصل نشده است.

2- سوسیالیسم و نفی ایندیویژوالیزم (socialism and anti-individualism) :

مطالبی که در مبحث تعادل ایدئولوژیک بین مارکسیسم و لیبرالیزم مطرح شد نمایانگر استفاده از ایدئولوژی سوسیالیسم در پویانمایی است. اما شمای دیگری که از سوسیالیسم به نمایش در می آید در مواجهه ی امیت با ابرقهرمانان خود را نشان می دهد.

هر کدام از ابرقهرمانان دارای ویژگی های منحصر به فردی هستند که انها را از یکدیگر متمایز می سازد. تفرد و ایندیوژوالیزم در تک تک ابرقهرمانان نهادینه شده است . انها تا قبل از مواجهه با امیت از همکاری و مشارکت در کارها چیز زیادی نمی دانستند.

به عنوان مثال سوپرمن در فیلم های سینمایی و پویانمایی ها به شکلی منفرد و ایندیوژوال ظاهر می شود. سوپرمن فراتر از یک انسان در جایگاه خدا قرار می گیرد و از افق های بالا تمام اصوات مردم را می شنود و به یاری انان می شتابد.

هر کدام از کاراکترهای ابرقهرمان موجود در پویانمایی دارای نوعی تفرد ذاتی در وجود خود هستند.

اما همین ویژگی مانعی شده است تا انها نتوانند در مقابله با غول های تکنولوژیک و پلیس بد لرد بیزینیس پیروز میدان شوند. این موضوع برخلاف تصویری است که مخاطب از ابرقهرمانان به عنوان موجوداتی قدرتمند که به تنهایی ناجی مردم هستند در ذهن خود دارد.

امیت خطاب به ابرقهرمانان که تقریبا هیچ راهکاری برای مقابله با پرزیدنت بیزینس ندارند می گوید :

" دوستان ، شما همگی خیلی با استعداد و رویایی هستید اما نمی تونید با همدیگه مثل یک گروه کار کنید. من تنها یک کارگر ساختمانی هستم.اما وقتی یک برنامه داریم و همگی با هم کار می کنیم می تونیم یک اسمان خراش بسازیم . "

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

حالا شما مستربیلدر هستید ، فقط تصور کنید چه اتفاقی می تونه بیوفته اگه شما با هم کار کنید در این صورت شما می تونید جهان رو نجات بدید. "

این توصیه ی سوسیالیستی امیت در مستربیلدرها تاثیر می گذارد و انها را مجاب می کند که با تشکیل گروه و همکاری با هم به عنوان یک تیم بر مشکلات فایق ایند و جهان را از نابودی نجات دهند.

از منظر امیت تنها داشتن قدرت ماورایی و جادویی نمی تواند رهایی بخش باشد بلکه تشکیل تیم ، همکاری با یکدیگر و داشتن اتحاد می تواند در زدودن مشکلات و نجات جهان مثمر ثمر واقع گردد.

3- دیرین گونه‌ها :

3-1- آسمان خراش نمرود:

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویرانیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

ماجراى تبديل آتش به گلستان، ضربه روحى و سياسى سنگينى بر نمرود و نمروديان وارد ساخت، و به عكس ابراهيم عليه‏السلام را محبوب خاص و عام نمود، ولى نمرود از مركب غرور پياده نشد، باز به تلاش‏هاى مذبوحانه خود ادامه داد، اين بار با نمايش‏هاى خنده آور، خواست به اصطلاح، آب از دست رفته را به جوى خود باز گرداند، و مردم را در امور پوچ سرگرم سازد، از اين رو فرمان داد برجى بسيار بلند و آسمان خراش بسازند. مهندسان و معمارهاى زبردست در ساختن آن به تلاش پرداختند.

نمرود با خود مى‏گفت: به زودى اين برج به مرحله عالى خود مى‏رسد، آن گاه چون صيادى ماهر كه به صيد شكار مى‏پردازد، من نيز بر بام رفيع برج، با آسمانيان، يا با برج و باروى آن‏ها كه ابراهيم را كمك مى‏كنند مى‏جنگم و آن‏ها را هدف قرار ميدهم و براى هميشه از دستشان خلاص مى‏گردم، ساختمان برج به پايان رسيد، روزى تعيين شد تا نمرود و رجال كشور او براى نمايش قدرت بر بام رفيع برج بروند و اظهار وجود كنند، ولى قبل از فرا رسيدن آن روز، طوفان شديدى آمد و برج به سختى لرزيد و قسمت بالاى برج ويران شد، سپس پايه‏هاى برج سقوط كرد، و برج خراب گرديد و جمعى از دست اندركاران نمرودى در ميان آن به هلاكت رسيدند.

آسمان خراشی که لرد بیزینس با تحمیر کارگران و قشر پایین دست ایجاد کرده است شباهت بسیار زیادی به ارزوی نمرود برای ساخت اسمان خراش جهت جنگ با خدا ! دارد.

لرد بیزینس یک کاپیتالیسم به تمام معنا خود را رئیس و خدای جهان می داند. او قصد دارد جهان را نابود کند و در این راه از قدرت وصف ناشدنی برخوردار است.

لرد بیزینس با وجهه ای مدرن و تکنولوژی زده در پی تحقق ارزوی آبا و اجداد خویش است . همانطور که نمرود ادعای خدایی داشت لرد بیزینیس نیز برای خود چنین جایگاهی را قائل است.

3-2- خدایان یونانی:

یکی از مهم ترین و قدیمی ترین منابع مکتوب جهان غرب اثار هومر ، ایلیاد و اودیسه است.

اسطوره گرایی در ایلیاد و اودیسه به شکل افراطی موج می زند.

یونانیان باستان برای هر پدیده ، شی یا موجودی خدایی قائل بوده اند. ظهور و بروز این تفکر در قدیمی ترین کتب به جای مانده از آنها نیز کاملا مشهود است.

در جدول زیر به برخی از خدایان یونان باستان و جایگاه آنان اشاره خواهد شد.

توضیحات

جایگاه

نام رومی

نام یونانی

پدر همه خدایان و شاهی است که بر همه مردمان فرمانروایی دارد. بر تختی نشسته است و تیری از آذرخش به دست دارد و همواره عقابی در کنار اوست.

شاه خدایان

ژوپیتر

زئوس

عصای سلطنت به دست دارد و مرغ محبوب وی طاووس است که اغلب با اوست.

همسر زئوس

یونو

هرا

یکی از برادران ژوپیتر وفرمانروای دریاهاست. بر گردونه‌ای که اسبان دریایی آن‌را می‌کشند سوار است و نیزه‌ای سه شاخه همانند دشنه در دست دارد. او می‌تواند در دریاها طوفان برانگیزد، یا نیزه خویش را بر امواج زند وآن‌ها را رام سازد.

خدای دریاها

نبپتون

پوزئیدون

مینروا از مغز ژوپیتر زاده شده و از همین روست که او را الهه خرد و فرزانگی می‌نامند.

خدای خِرَد

مینروا

آتنا

وی زیباترین همه خدایان است. به گفته یونانیان، هر بامداد گردونه آفتاب خویش یعنی خورشید را به آسمان می‌کشد و از خاور به باختر می‌راند و روز پرفروغ آفتابی از این گردونه‌کشی پدید می‌آید.

خدای روشنایی و موسیقی

آپولو

آپولو

خواهر همزاد آپولو و الهه شکار و ماه است.

خدای شکار

دیانا

آرتمیس

وی خدای سهمناک جنگ است و فقط وقتی شادمان می‌شود که جنگی پای گیرد.

خدای جنگ

مارس

آرس

ونوس از کف دریاها زاده شده است.

خدای عشق و زیبایی

ونوس

افرودیت

وی آهنگر لنگی است که همواره در کارخانه آهنگری خود کار می‌کند. کوره او در دل کوه است و برخی کوه‌ها را که آتش و دود از دهانه آن‌ها به آسمان می‌رود، اروپاییان به نام خداوند آتش، ولکان می‌نامند.

خدای آتش و آهن

وولکان

هفائستوس

پیک خدایان است و بر کفش و کلاه خویش بالهایی دارد و به دستش عصای بالداری است که چون آن‌را میان دو تن که با یکدیگر در زد و خوردند بگذارند بیدرنگ آن‌ها را به هم دوست و مهربان می‌سازد.

خدای سفر

مرکوری

هرمس

پرستش او در یونان و روم با مراسم شرابخواری همراه بوده‌است، چرا که حالت رهایی و جذبه‌ای که نیایش کنندگان دیونیسوس آنان را تجربه می‌کردند با نوشیدن زیاد شراب شدت می‌گرفت و این کیش به ویژه نزد زنان پیروان بسیار داشت.

خدای شراب و کشاورزی

باکوس

دیونیزوس

هر کدام از خدایان یونانی دارای ویژگی های منحصر به فردی هستند که انها را از یکدیگر متمایز می سازد.

انطباق ابرقهرمانانی که توسط هالیوود خلق می شوند با اسطوره ها و خدایان یونانی قابل تامل است. به عنوان نمونه شخصیت سوپر من ترکیبی از اسطوره ی یونانی هرکول ، پهلوان اسطوره ای یهود سامسون و همچنین شخصیت حضرت موسی علیه السلام است.

بارها در کارتون ها و پویانمایی های سوپرمن به جایگاه و مقام خدایی او تاکید می شود.

هر کدام از ابرقهرمانان ، دارای ویژگی های منحصر به فردی هستند که انسانهای عادی از انها بی بهره اند. انها صدای کمک و درخواست مردم را می شنوند و برای کمک به آنها می شتابند.

همانگونه که در داستانهای اسطوره گرایانه ی یونان باستان ، خدایان برای کمک به انسانها می شتابند و به انان یاری می رسانند ابرقهرمانان نیز وظیفه و تکلیف خود می دانند تا برای کمک به مردم شتاب کنند.

3-3- کوه المپ:

کوه المپ یا المپوس با ارتفاع ۲٫۹۷۱ متر (یا ۹٫۵۷۰ فوت) بلندترین کوه یونان است که درنیمه شمالی آین کشور در نزدیکی دریای اژه، در مرز تسالی و مقدونیه و در ۱۰۰ کیلومتری تسالونیکی، دومین شهر بزرگ یونان واقع شده است.

در اسطوره های یونان باستان ، مقر خدایان بزرگ و اصلی ، قله کوه المپ است. کوه المپ محل نبرد تایتان‌ها با المپ‌نشینان بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد.

بهترین خدایان یونان معابد و کاخ هایی در قله ی آن داشتند. در آنجا بود که خدایان گرد هم می‌آمدند تا از شراب لذیذ خدایان یونان نکتار (Nectar) و امبروزیا (Ambrosia) که به آنان زندگی جاودانه می‌داد بنوشند.

از این قله مرتفع زئوس پادشاه خدایان فرامین خود را به سایر خدایان صادر می‌کند.

همچنین کوه المپ مکانی است که خدایان یونانی در انجا جمع می شدند تا با یکدیگر پیرامون موضوعات مختلف به مشورت بپردازند.

کوکولند روگرفتی عاریتی از کوه المپ است که در ابرها واقع شده است و به گفته ی شاعران یونانی با اسمان تماس دارد.

در کوکولند ابرقهرمانان گرد هم می آیند تا به شور با یکدیگر بپردازند. ابرقهرمانانی که هر کدام خود نماد یکی از خدایان یونان باستان هستند.

لذا کوکولند پویانمایی لگو ریشه در دریرین گونه کوه المپ دارد.

3-4- یوسف و زلیخا و عزیز مصر:

داستان زن شوهر داری که عاشق و شیفته ی یوسف پیامبر می شود دستمایه ی اثار سینمایی و سریالی زیادی تا به امروز شده است . دیرین گونه ی عشق های مثلثی را می توان در داستان یوسف ، زلیخا و عزیز مصر جستجو کرد.

تقریبا می توان گفت پای ثابت اکثر فیلم های سینمایی و سریالی غرب ارتباطات و عشق های مثلثی است. تعداد اثار ساخته شده از این دست به قدری زیاد است که معرفی آنها از مجال بحث خارج است.

داستان یوسف و زلیخا در قران کریم پیامی روشن و مبین دارد در حالی که در اثار سینمایی غربی از عشق مثلثی برای ایجاد تعلیق در داستان و تحریک شهوات استفاده می شود.

در قران کریم سوره ی مبارکه ی یوسف امده است :

وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ ،

ترجمه : و در حقیقت [آن زن] آهنگ وى كرد و [یوسف نیز] اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او مى‏كرد چنین [كردیم] تا بدى و زشت كارى را از او بازگردانیم چرا كه او از بندگان مخلص ما بود.

یوسف علیه السلام با رویت برهان پرورگارش از ارتکاب عمل خلاف اخلاق و شرع ، در حالی که شرایط برای آن مهیا بوده است سر باز می زند و در میان بندگان مخلص خداوند جای می گیرد.

زلیخا به عنوان زنی شوهر دار قصد می کند با یوسف علیه السلام ارتباط گیرد اما یوسف حیا می کند و با مشاهده ی برهان پرورگارش تن به خواسته ی شهوانی زلیخا نمی دهد.

در این داستان ، ارتباط مثلثی بین زلیخا ، عزیز مصر وحضرت یوسف علیه السلام وجود دارد.

در پویانمایی لگو از دیرین گونه ی یوسف و زلیخا و عزیز مصر در راستای ایجاد تعلیق و کشش داستانی استفاده شده است. لوسی یا وایلد استایل بین دو مرد که یکی ابرقهرمان و دیگری یک کارگر ساده است مخیر می شود. او ابتدا به بتمن گرایش دارد اما با مواجهه با امیت به او علاقه پیدا می کند و از ارتباط عاشقانه با بتمن دست می کشد.

4- سرمایه اجتماعی (social capital) :

سرمایه اجتماعی مفهومی جامعه‌شناسی است که در تجارت، اقتصاد، علوم انسانی و بهداشت عمومی جهت اشاره به ارتباطات درون و مابین گروهی از آن استفاده می شود. اگرچه تعاریف مختلفی برای این مفهوم وجود دارد، اما در کل سرمایه اجتماعی به عنوان نوعی "علاج همه مشکلات” جامعه مدرن تلقی شده است.

مقاله ال جی هانیفان در سال 1916 در مورد حمایتهای محلی از مدارس روستایی یکی از اولین موارد استفاده از عبارت "سرمایه اجتماعی” در اشاره به همبستگی اجتماعی و سرمایه گذاری فردی در جامعه است.

در تعریف این مفهوم، هانیفان سرمایه اجتماعی را با اقلام مادی مقایسه می‌نماید:

منظور من املاک، داراییهای شخصی یا پول نیست. منظور من آن چیزی است که باعث می‌شود این اشیاء محسوس در زندگی روزمره مردم بیشتر به حساب بیایند، یعنی حسن نیت، دوستی، حس همدردی و مراودات اجتماعی بین گروهی از افراد یا خانواده‌ها که یک واحد اجتماعی را تشکیل می‌دهند.

اگر شخصی با همسایه‌اش ارتباط برقرار کند و به تعاقب، آن دو با دیگر همسایگان ارتباط برقرار کنند، در این حالت انباشتی از سرمایه اجتماعی به وجود خواهد آمد که فوراً نیازهای شخصی آنها را برآورده کرده و حتی می تواند باعث بهبود چشمگیر کیفیت زندگی در کل آن اجتماع گردد. در حالیکه کل اجتماع از همکاری اجزاءش منتفع می‌شود، خود افراد نیز از مزایایی [همچون] مساعدت، همدردی و دوستی با همسایگان بهره‌مند خواهند شد.

فرانسیس فوکویاما در مقاله "سرمایه اجتماعی و توسعه : دستور کار آینده” اشاره دارد که توافقی بر تعریف سرمایه اجتماعی وجود ندارد، وی این مفهوم را اینگونه تفسیر می کند: سرمایه اجتماعی "هنجارها یا ارزشهای به اشتراک گذاشته شده است که موجب تقویت همکاری اجتماعی بر اساس روابط اجتماعی واقعی می شود”. وی از این تعریف در مقاله خود به وفور استفاده کرده است. فوکویاما بیان می دارد که سرمایه اجتماعی پیشنیازی ضروری برای توسعه موفق است، اما برقراری نیرومند قانون و نهادهای زیربنایی سیاسی برای ساختن سرمایه اجتماعی ضروری هستند. وی معتقد است دموکراسی و رشد اقتصادی نیرومند، نیازمند سرمایه اجتماعی توانمند هستند.

رابرت پوتنام، دانشمند علوم سیاسی در هاروارد، در مطالعه راهگشای خود "بولینگ یک نفره: فروپاشی و احیای جامعه آمریکا” در سال 2000 می نویسد: "توصیه هنری وارد بیچر در یک قرن پیش یعنی "گردشهای دسته جمعی را زیاد کنید!” حتی امروزه هم چندان بی ربط نیست. ما باید چنین رویه ای را پیش بگیریم نه صرفاً به خاطر آمریکا - اگرچه آن هم بی نصیب نخواهد ماند - بلکه به خاطر اینکه این کار به نفع خودمان است”. منظور پوتنام از اين بحث اين نيست که ما بايد شبکه های اجتماعی و تعاملات مدنی را که خود از قبل پايدار بوده اند، گسترش دهيم. وی در مطالعات خود بر پنجاه سال اخير جامعه آمريکا، متوجه روند نزولی در سرمايه اجتماعی شده است که می تواند عواقب وخيمی برای آن جامعه داشته باشد.

با نگاهی گذرا به دیدگاه صاحب نظران در حوزه ی سرمایه اجتماعی می توان به اهمیت آن در جهت دهی به حرکت جوامع مختلف و ایجاد نوعی پویایی در مردم پی برد.

در صحنه ها و سکانس های اغازین ، امیت پس از برخاستن از خواب روز خود را با احوالپرسی و صبح بخیر گویی به ساختمان ، در ، دیوار ، سقف و کف خانه شروع می کند.

او با مرور دستور العمل ، سعی می کند روز جدید و شادابی را آغاز کند.

در بند دوم دستور العمل ، احوالپرسی و لبخند به شهروندان ذکر شده است. امیت با خواندن این بند به بالکن اپارتمان خود می آید و به همسایگان و شهروندان صبح بخیر می گوید.

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

دوربین از خانه ی مجردی امیت بیرون آمده و در یک پرده ی عریض (وایداسکرین) ساختمانها ، خیابان ها و بخشی از شهر را نمایش می دهد که در آن همه ی افراد در خیابان ها و خانه های خود سر وقت به یکدیگر سلام می کنند و از احوال همدیگر مطلع می شوند.

امیت از خانه خارج می شود و با مشاهده ی دوستان و همسایه ها به سلام و احوالپرسی با آنها می پردازد.

رفتار مردم شهر نشان از وجود دوستی و همبستگی در بین انها میدهد. غلظت محبت بر خلاف جوامع مدرن امروزی که به شدت کاهش یافته است ، در جامعه ی لگویی متصور بسیار بالاست.

ارتباطات و تعاملات بین کارگران و کارفرماها نیز در نوع خود خبر از اهمیت سرمایه اجتماعی در جامعه کارگری می دهد.

کاراکترهای موجود در پویانمایی احساس خستگی و فرسودگی نمی کنند و همواره با لبخند یکدیگر را بدرقه و از هم دلجویی می کنند.

البته قشر کارگر و پایین دست این شهر تحت سیطره ی حاکمی زورگو قرار دارند که او با پمپاژ چنین رفتاری در جامعه تلاش می کند از بی نظمی و برهم خوردن برنامه هایش جلوگیری کند. هر چند هدفی که رئیس بیزینیس دنبال می کند شوم و شیطانی است اما رفتار مردم تحت سلطه ی او به نوعی امیخته با محبت و همدلی است.

سازندگان پویانمایی به شکلی مخفی به مخاطب تلقین می کنند که حتی در صورت حاکمیت کاپیتالیسم بر جوامع نباید در مقابل ان ایستادگی کرد و بایستی مبتنی بر دستور العمل ها و چارچوب های معین شده توسط حاکم ظالم لیبرال عمل کرد و بدانها پایبند بود.

این طرز تفکر نافی حرکت به سوی تعالی و زدودن اله های دروغین و باطل است. نمی توان ذیل پرچم حاکمیت ظالم و فاسد حرکت کرد و خود را داعیه دار حاکمیت اسلام و دنباله رو حرکت انبیا الهی دانست. انسان مومن بایستی در مقابل ظلم ظالم و جور فاجر ایستادگی کندو سیطره ی قدرت او را با اعتقادی راسخ در هم شکند.

5- نفی مهدویت :

باور به ظهور منجی در ادیان ابراهیمی و حتی برخی از نحله های فکری یک اصل غیر قابل اغماض و چشم پوشی است.

در دین مبین اسلام حتی با توجه به اختلافاتی که وجود دارد مساله منجی دارای اهمیت بسیاری زیادی نسبت به سایر نحله ها و ادیان است.

باور به منجی و ظهور او در اغلب مکاتب فکری و دینی به گونه است که مردم باید انتظار بکشند تا منجی بیاید و با برافراشتن پرچم مبارزه با ظلم ، به برقراری و فراگیرسازی عدل بپردازد. از این منظر انسانها و منتظران منجی نقش انفعالی دارند و هیچ حرکتی در راستای فراهم سازی شرایط برای ظهور انجام نمی دهند. ظهور و بروز این باور در اثار ابرقهرمانی سینمای هالیوود به وضوح قابل مشاهده است .

ویتروویس رهبر ابرقهرمانان، از ابتدای داستان تا زمان مرگش از یک پیشگویی سخن می گوید. او یابنده ی قطعه مقاومت را قهرمان و ناجی جهان ، فردی مهم و با استعداد می خواند. اما زمان مرگش از حقیقتی پرده بر می دارد که در ان نفی مهدویت به اثبات می رسد. ویتروویس که سر از تنش جدا شده می گوید :

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

" امیت عزیز ، نزدیک بیا. تو باید موضوعی را در مورد پیشگویی بدانی. من آن را ابداع کردم، پیشگویی واقعیت ندارد. چیزی که من می خواهم در رابطه با این موضوع به تو بگویم این است که تو تاریخ را تغییر خواهی داد."

ویتروویس پیشگویی را تکذیب می کند. در واقع او به شکلی مخفی وعده های داده شده در رابطه با ظهور منجی و مهدویت را به چالش کشیده و به نفی آنها می پردازد.

در صحنه های پایانی زمانی که امیت با ارباب بیزینیس مواجه می شود باری دیگر جمله ی ویتروویس را تکرار می کند .

امیت خطاب به ارباب بیزینیس می گوید :

پیشگویی ابداع شده بود ، اما این می تواند برای همه ی ما صادق باشد ، این پیشگویی می تواند درباره ی شما باشد ، شما می توانید همه چیز را تغییر دهید.

امیت نه تنها خود را ویژه می داند بلکه همه ی مردم و حتی ارباب شرور و ظالم شهر را با عنوان خاص خطاب می کند.

در این دیدگاه ، مهدویت و شخص موعود به شدت نفی می شود. از دریچه ی نگاه امیت و دوستانش هر کس می تواند مهدی موعود باشد حتی اگر بیشترین ظلم را به سایرین روا داشته باشد و مرتکب شنیع ترین و زشت ترین اعمال شده باشد.

حرکت مردم به سوی منجی بی معنا جلوه داده می شود و مردم خود به عنوان منجی تعیین می شوند. هر کس می تواند منجی باشد صرف نظر از اینکه اعمال و کردارش مورد بررسی قرار گرفته و صلاحیت کسب مقام والای منجی را داشته باشد.

6- کاسموپولیتانیسم و نفی ناسیونالیزم (cosmopolitanism and anti-nationalism) :

جهان وطنی یا کاسموپولیتنیسم ایدئولوژی است که تمام اقوام بشر به جامعه ای واحد مبتنی بر اخلاق ، سیاست ، اقتصاد ، فرهنگ ، هنر ، نظامی گری مشترک تعلق دارند.

در این تفکر مرزهای ملی و قومی زدوده می شود و همه ی افراد جهان باید ایدئولوژی واحدی را مبنای حرکت خود قرار دهند.

در اواسط دقیقه ی 20 پویانمایی در غرب قدیم وایلداستایل (لوسی) داستان گذشته ی جهان را برای امیت تعریف می کند. او می گوید :

" همه ی مردم جهان ازاد بودن تا سفر کنن ، گروه تشکیل بدن و هر چی که میخوان بسازن اما پرزیدنت بیزینس به خاطر بی نظمی هایی که به وجود اومد گیج شده بود. بنابراین دیوارهایی بین جهان ها ساخت و عقده ی دستور دادن و کامل بودن تمام وجودش را فرا گرفت."

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

بنابرگفته های لوسی ، لرد بیزینیس تمایلی به ارتباط با جهان و زدن حرف جهانی نداشته است و در مقابل به مرزبندی بین نقاط مختلف جهان تمایل داشته است.

او برای جلوگیری از آزادی مردم جهان و به خاطر عدم پذیرش سخن مخالف در جهان به ایجاد مرز می پردازد و دست و پای خود را در مرزهایش جمع می کند.

تمام تلاش ابرقهرمانان این بوده است که در مقابل پرزیدنت بیزینس بایستند و دیوارهای ناشی از خودخواهی او که سدی بین جهانیان ایجاد کرده است را بزدایند.

هر چند انها قبل از امیت هیچ گاه نتوانستند این هدف را به ثمر برسانند اما با وجود امیت می توانند با شکستن مرزها ، جهانی یکپارچه را رقم بزنند.

در سکانس های پایانی پویانمایی ، تعدادی از ابرقهرمانان سوار بر کشتی فضایی مرزهای جهان را می شکنند و به مقابله با سربازان لرد بیزینس می پردازند. انها با دیدی جهانی سعی می کنند یکپارچکی فرهنگی ، سیاسی ، اقتصادی و تکنولوژیک در سرتاسر دنیا ایجاد کنند.

باید توجه داشت جهانی که در پویانمایی به نمایش در می آید تنها یک شهر کوچک است. این شهر کوچک که شباهت بسیار زیادی به ام القرای یهود در امریکا (نیویورک) دارد ، به عنوان نماینده کل جهان انتخاب شده و کل جهان در ان خلاصه گردیده است.

تفکری که پویانمایی به مخاطب القا می کند این است که کل جهان در امریکا خلاصه شده است و هر اتفاقی که سرنوشت امریکا را تغییر دهد ، سرنوشت کل جهان را نیز تغییر خواهد داد. وقوع رخدادهای بزرگ در سایر کشورها از اهمیت زیادی برخوردار نیستند اما کوچکترین اتفاقی که در امریکا رخ دهد ، دارای اهمیت ویژه ای است.در واقع نابودی امریکا به معنی نابودی کل جهان تلقی می شود. پس از دریچه ی دید سازندگان پویانمایی لگو ،مشکل امریکا مشکل کل جهان است و باید برای نجات امریکا تلاش کرد و برای برون رفت از بحرانها چاره ای اندیشید .

اینگونه است که کل جهان در وطن سازندگان پویانمایی یعنی امریکا خلاصه می شود و تعریف ایدئولوژی مناسب برای تداوم حرکت امریکا ، تنها نسخه ی حیات بخش برای کل جهان تصویر می شود.

7- اصالت علم و تکنولوژی (scientism and technologism) :

لرد بیزینیس چتر قدرت خود را با مبنا قرار دادن علم و تکنولوژی بر سر مردم فلک زده ی شهر پهن می کند. او اقتدار علمی و تکنولوژیک را دست اوردی برای تحقیر و استحمار ملت خود می داند. غلظت اصالت تکنولوژی در اندیشه ی بیزینس به قدری بالا است که حتی نزدیک ترین دستیاران او روباتهای انسان نما هستند .

پیامی به مخاطب ارسال می شود مبنی بر اینکه هر آن کس که نتواند اقتدار علمی و تکنولوژیک خود را بر دیگری حاکم کند محکوم به پیروی از قدرت برتر در علم و تکنولوژی است.

لرد بیزینیس حتی با یاری جستن از غول های تکنولوژیک می تواند ابر قهرمانان را در دام خودخواهی خود گرفتار و بر قدرت آنان غلبه پیدا کند.

اما استفاده بیش از حد از تکنولوژی و سپردن سرنوشت جهان بدان ، سبب می شود جهان به سمت نابودی کشیده شود. این موضوع باعث می شود که مردم به تقابل تکنولوژیک با روباتها و ابزارهای کشنده ی لرد بیزینیس بپردازند .

در پایان داستان تلاش امیت نتیجه می دهد و لرد بیزینیس با دست خود کراگل را متوقف می کند که این امر سبب توقف و از کارافتادگی تکنولوژهای کشنده و نابودگر می شود.

نجات جهان با شکست سپاه عظیم تکنولوژی تخریب گر همراه می شود.

قابل توجه است تنها رباتهای ویرانگر و خرابکار تخریب می شوند و ابزارهای تکنولوژیک که در زندگی بشر سهم سازنده ای دارند در جای خود باقی مانند و اسیبی متوجه انها نمی شود.

در واقع جوهره اصلی و ماهیت شیطانی بودن تکنولوژی های ویرانگر لرد بیزینیس بر تمامیت خواهی و زیاده طلبی او استوار بوده است . زمانی که او خصلت زیاده خواهی خود را کنار می نهد ، تکنولوژی های ویرانگر خودبخود نابود می شوند.

در تصویری که به نمایش در می آید ماهیت تکنولوژی هدف مند است بدین معنا که اگر تکنولوژی در راستای استیلای ظلم بر مردم و انسانها حرکت کند باید با آن مبارزه کرد و به نفی آن پرداخت.

مارتین هایدگر در مقاله ی پرسش از تکنولوژی در رابطه با ماهیت تکنولوژی و ارتباط آن با خطر می گوید :

" انچه بشر را تهدید می کند ، در وهله ی نخست ماشین آلات و دستگاه های بالقوه مهلک تکنولوژی نیست. تهدید واقعی ، دیگر اثر خود را بر ماهیت بشر گذاشته است. فرمانروایی گشتل بشر را مورد تهدیدی قرار داده است که امکان دارد او نتواند در مسیر انکشاف اصیل تری قرار گیرد و در نتیجه فراخوان حقیقت اغازین تری را تجربه کند. بنابراین ، انجا که گشتل حاکم است ، خطر به مفهوم دقیق خود وجود دارد. "

هایدگر در جایی دیگر می افزاید:

" گشتل مانع تجلی و استیلای حقیقت می شود. در نتیجه ، تقدیری که به انظباط می آورد ، بزرگترین خطر است. تکنولوژی خود خطرناک نیست. تکنولوژی امری شیطانی نیست؛ ولی ماهیت آن اسرار امیز است. ماهیت تکنولوژی ، به عنوان تقدیر انکشاف خود خطر است. شاید معنای تحول یافته ی گشتل تا حدی مانوس تر شود اگر کشتل را به مفهوم تقدیر و خطر تصور کنیم. "

لذا از منظر هایدگر تکنولوژی به خودی خود امری شیطانی و خطرناک نیست بلکه ماهیت ان است که بدان وجهه ی مهلکی می دهد.

نکته ی حائز اهمیت در بررسی انطباقی مفهوم القایی اصالت تکنولوژی در پویانمایی با دیدگاه دینی اینجاست که تکنولوژی به عنوان جادویی پر قدرت مطرح می شود که حتی قابلیتی فراتر از قدرت ابرقهرمانان (که روگرفتی از خدایان یونانی هستند) معروف پویانمایی دارد.

حتی ابرقهرمانان خود نیز برای مقابله با هیولاهای تکنولوژیک لرد بیزینیس از تکنولوژی بهره می جویند.

در پویانمایی نیروهای ماورایی و قدرت های الهی نفی می شوند و تکنولوژی به جای انها اصالت پیدا می کند.

اصالت تکنیک و تکنولوژی بر نیروهای ماورایی و غیبی سبب می شود که جایگاه الوهیت پروردگار متعال دچار خدشه شود و جهان متصور در چنبره ی تفکر خدای ساعت ساز مسیحیت گرفتار گردد. خدایی که هیچ ربوبیتی نسبت به جهان ندارد و جهان را پس از خلق به حال خود رها ساخته است. با دامن زدن به این تفکر ، نقش پروردگار متعال از صحنه ی روزگار محو می شود و نیروهای حقیر و ناچیز انسانی جای آنها را می گیرند. نتیجه ی اصالت دادن به تکنولوژی ، جهان مد نظرنیچه که در آن خدا مرده است ، تحقق پیدا خواهد کرد.

باید توجه داشت سازندگان پویانمایی تکنولوژی زدایی را تبلیغ نمی کنند بلکه تکنولوژی با ماهیت مهلک ان را نفی می کنند هر چند همان تکنولوژی ویرانگر بر سرنوشت جهان تاثیر گذار نمایش داده می شود.

8- طبقات اجتماعی (social class):

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

کلاس اجتماعی مجموعه ای از مفاهیم در علوم اجتماعی و تئوری سیاست است . تمرکز آن روی مدل های قشر بندی اجتماعی است که در آن مردم گروه گروه در مجموعه از دسته بندی های سلسله مراتبی قرار می گیرند. رایج ترین تقسیم بندی در کلاس های اجتماعی تفکیک جامعه به سه بخش کلاس های بالا ، میانی و پایین است.

کلاس یا طبقه در تحلیل ها برای جامعه شناسان ، دانشمندان علوم سیاسی ، انتروپولوژیست ها و تاریخ شناسان اجتماعی یک موضوع بسیار مهم و حائز اهمیت به شمار می آید.

امروزه رایج ترین تقسیم بندی مدل سه طبقه ای است که در آن جوامع به سه دسته که هر کدام دارای ویژگی های منحصر به خود هستند تفکیک می شود :

1- کلاس بالا (upper class) :

کلاس بالا متشکل از ثروتمندان ، اغنیا و کسانی که در رفاه کامل متولد شده و زندگی می کنند ، است. آنها معمولا دارای قدرت سیاسی بالایی نیز هستند.دراغلب جوامع بخصوص حامیان تفکر مدرن ، این قشر از جامعه بر سایرین حکمرانی می کنند و حق سروری و اربابی برای خود قائل هستند.

2- کلاس میانی (middle class) :

کلاس میانی معمولا بحث برانگیزترین در بین طبقات اجتماعی است. این طبقه از توده های مردمی تشکیل شده است که از نظر اجتماعی و اقتصادی بین طبقات بالایی و پایینی قرار دارند. ساکنان این طبقه را قشر بورژوا نیز می نامند.

3- کلاس پایین(lower class) :

طبقه پایین دست که طبقه ی کارگر نیز نامید می شود ، ان بخش از مردم هستند که در شغل های با دستمزد پایین اشتغال دارند و اغلب از پس انداز اقتصادی اندکی برخودار هستند. این قشر ضعیف و زحمت کش در اندیشه ی مارکس پرولتاریا نیز خوانده می شوند و در مارکسیسم جایگاه بالایی برای انها در نظر گرفته شده است. در جامعه هدف مارکسیست ها ، اصالت با طبقه ی پرولتاریا است.

تقسیم بندی طبقاتی در پویانمایی لگو نیز ظهور و بروزی جدی دارد.

لرد بیزینیس به عنوان نماینده ی طبقه ی بالادست جامعه دست به تحقیر و تحمیر طبقه ی کارگر می زند. در مقابل امیت به عنوان نماینده ی طبقه پرولتاریا به عنوان قهرمان معرفی می شود.

لرد بیزینیس با فشار بر قشر کارگر جامعه برای خود برج و بارویی بلند بر پا کرده است که سر به اسمان می زند. طبقه ی پرولتاریا در پویانمایی به شدت تحت تاثیر دستورالعمل های پرزیدنت بیزینس قرار دارند و حتی برای انجام کوچکترین کارهای روزمزه باید به لیست دستورهای صادره از جانب ارباب بالادستی خود مراجعه کنند.

سختی کارها بر دوش کارگران است و سود و رفاه آن نصیب طبقات بالادستی می شود. اما کارگران تمایل چندانی برای بر هم زدن نظمی که ارباب بر انها حاکم کرده است ندارند و با عشق و علاقه ی تمام به کار خود ادامه می دهند.

قشر بورژوا تقریبا در پویانمایی جایگاهی ندارند و در گیر و دار زندگی روزمره ی خود سیر می کنند. بورژویست ها قشری هستند که توجه چندانی برای تحقق اهداف بلند و والا ندارند و زندگی عادی را به تحمل سختی برای رسیدن به قلل مرتفع و زدودن قدرت های چپاولگر ترجیح می دهند.

البته زمانی که دیگر راهی نمی ماند جز مقابله و مبارزه با عمال لرد بیزینس ، بروژوئیست ها نیز با راهنمایی ها و روشنگری های وایلد استایل دست به کار شده و برای نجات جهان تلاش می کنند.

این پیامی است که سازندگان پویانمایی برای قشر بورژوا در نظر گرفته اند. راویان داستان با زبان بی زبانی قشر بورژوا را به تلاش و تحرک فرا می خوانند و سهم آنها در نجات جهان را بسیار مهم و اثربخش می دانند.

این رویه تقریبا بر خلاف خط سیر داستانی است که در اثار ابرقهرمانی اینچنینی مطرح می شود. در فیلم ها و پویانمایی های ابرقهرمانی معمولا مردم حالت انفعال دارند و حرکتی از انها برای زدودن ظلم و بی عدالتی صورت نمی گیرد و منتظر ظهور ناجی هستند ، اما در این پویانمایی ابرقهرمانان در بند شخصیت انتاگونیست گرفتار شده اند و دیگر شخصیت ناجی نمی تواند ظهور کند و جهان را نجات دهد. تنها راه برای نجات جهان به پا خاستن و مبارزه است که این امر توسط مردم عادی و حتی قشر بورژوا رقم می خورد.

اما از نظر اسلام طبقات اجتماعی معنایی ندارد. همه انسانها از هر قوم و نژاد ، با هر زبان ، از هر جنسی نزد خداوند یکتا برابر هستند. تنها ملاک برتری انسانها و اقوام بر یکدیگر تقوای الهی است. اما در سکانس پایانی پویانمایی مخاطب شاهد برابری جایگاه پادشاه ظالمی مثل پرزیدنت بیزینیس با ابرقهرمانان و امیت است در حالی که جایگاه ناجی با انسان ظالم به هیچ وجه یکسان نخواهد بود.پیش از این نیز فاصله طبقاتی به شکلی کاملا مادی در انیمشین جریان دارد.

دیدگاه جاری در پویانمایی که در آن به فواصل طبقاتی پرداخته می شود و سکانس پایانی که انسان ظالم با ناجیان جهان برابر شمرده می شود ، هیچ کدام در راستای اموزه های اسلام نیستند. البته قابل ذکر است که لرد بیزینیس هیچ گاه از جایگاه طبقاتی خود استعفا نمی دهد بلکه تنها در کنار ابرقهرمانان جای می گیرد. لرد بیزینیس با متوقف کردن کراگل موفق می شود که لقب خاص و قهرمان برای خود دست و پا کند که این نافی جایگاه اجتماعی آن نیست.

9- عشق مثلثی :

عشق مثلثی یا ارتباط مثلثی یکی مولفه‌های مهم در ایجاد خط تعلیق در سینما بخصوص سینمای غرب و هالیوود است.

زمانی که امیت به دنبال دستور العمل خود می گردد با مشاهده ناگهانی وایلد استایل دل در گرو او می نهد و صد دل عاشقش می شود. وقتی امیت به عنوان فردی ویژه و خاص معرفی و به گروه ابرقهرمانان وارد می شود ، از عشق بتمن به وایلداستایل اطلاع پیدا می کند.

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

کشش عشقی بین امیت و وایلد استایل همچنین تمایل بتمن برای ازدواج با وایلد استایل از ابتدای داستان مخاطب را پا در هوا به حالت تعلیق در می آورد که در نهایت وایلد استایل به کدام سمت گرایش پیدا می کند.

کشش عشقی وایلداستایل به امیت به مرور افزایش می یابد و وجود بتمن به نوعی مزاحم ابراز عشق امیت به لوسی است.

در پایان داستان بتمن می پذیرد که امیت شایستگی ازدواج با لوسی را دارد . لوسی و امیت پس از کشش و کنش های متعدد در نهایت قصد می کنند که با هم ازدواج کنند هر چند مشخص نمی شود که ایا ان دو با هم ازدواج می کنند یا نه !

10- تمامیت خواهی (totalitarianism) :

تمامیت خواهی یا حکومت تمامیت خواه مفهومی است که توسط برخی از دانشمندان علوم سیاسی برای تشریح یک سیستم سیاسی که در آن دولت برای خود حق تسلط بر جامعه را داراست و تلاش می کند بر زندگی توده های مختلف مردم اعم از خواص و عوام تا جایی که امکان دارد تسلط داشته باشد ، مورد استفاده قرار می گیرد.

مفهوم تمامیت خواهی برای اولین بار در شکلی مثبت توسط ویمار جرمن جوریست در دهه ی 1920 و بعدها توسط اکادمی نازی و فاشیست های ایتالیایی توسعه یافت.

این مفهوم بیشتر توسط گفتمان های سیاسی ضد کومونیستی غرب در طول دوره ی جنگ سرد به منظور تاکید بر درک شباهت های بین المان نازی و سایر حکومت های فاشیستی از یک سو ، و حاکمیت حزب کومونیست شوروی از سوی دیگر رواج یافت.

پرزیدنت یا لرد بیزینس فردی دارای تمام ویژگی های تمامیت خواهی است. پرزیدنت بیزینس به عنوان فردی که غرق در کاپیتالیزم است با تمامیت خواهی سعی می کند تمام مردم را تحت سیطره ی قدرت خود گرفته و از آنها برای پیاده سازی اهداف خود سو استفاده کند.

خواست او خواست تمام مردم است و کسی حق تعرض و مقابله با دستورات او را ندارد. او حتی با قدرت افسانه ای خود به مقابله با ابرقهرمانان جهان می پردازد و پس از غلبه بر انها ، به تثبیت قدرت خود می پردازد. ابرقهرمانان نیز با تمام ویژگی های منحصر به فردشان توان مقابله با او را ندارند و در نهایت به حبس محکوم می شوند.

رئیس بیزینیس با تبیین دستورالعمل هایی ، چارچوب حرکت مردم را مشخص می کند و تمرد از دستورات او عوارض بدی در پی خواهد داشت. زمانی که امیت از دستورالعمل های تعریف شده سر باز می زند و قطعه ی مقاومت را می یابد دستگیر می شود و مورد بازجویی قرار می گیرد.

قابل توجه است ، کسانی که خود ادعای مبارزه با تمامیت خواهی دارند دست به ساخت انیمیشنی زده اند که در آن کاراکتر دیکتاتور که دارای خصیصه های لیبرالی و کاپیتالیستی است نه تنها نفی نمی شود ، بلکه به عنوان فردی خاص که دارای هوش و استعداد بالایی است معرفی می شود.

هر چند به ظاهر جریانهای حامی استکبار جهانی و طرفداران ایدئولوژی های کاپیتالیسم و لیبرالیزم تلاش می کنند خود را در جبهه ای نشان دهند که در مقابله با تمامیت خواهی قرار دارند اما پیشینه ی پر از سیاهی و شیطان صفتی انها نشان می دهد که خود بالاترین غلظت تمامیت خواهی و دیکتاتوری را در بین تمامی کشورها و ملل جهان داشته اند.

امروز سردمداران استکبار جهانی ، امریکا را رهبر جهان می خوانند و خود را شایسته ی حق وتو می دانند تا بدین وسیله بتوانند به تحمیل اراده ی خویش بر سایر ملل بپردازند. سران کفر و استکبار خود را تافته جدا بافته می دانند و به جهانیان با نگاه ارباب و رعیت نگریسته و تلاش می کنند نظرات و نیات پلید خود را بر آنها تحمیل کنند.

11- ورود به ذهن و تخلیه ذهنی :

با نگاهی به دیرین گونه ی ذهن گرایی در غرب و شرق جهان همواره دو دیدگاه اصلی پیرامون ذهن مطرح شده است. غربی ها با محور قرار دادن ضریب هوشی ، مبنای سیستم های اموزشی خود را در راستای چاق و فربه کردن هوش و پر کردن ذهن از اطلاعات مختلف قرار می دهند. انها این نگاه را در جهان فراگیر ساختند و امروزه کمتر کسی در دنیا هست که از ضریب هوشی یا ) IQ(Intelligence Quotient مطلع نباشد.

در مقابل دیدگاه جهان غرب ، جهان شرق بخصوص کشورهای شرق اسیا ، تخلیه ی ذهنی را تا نقطه ی صفر مطرح و غایت انسان طراز را رسیدن به نقطه تخلیه ی کامل ذهنی تعریف می کنند.

ای کیو پروری غربی ها و تاثیر ان بر تفکرات سایر ملل ، مشکلات عدیده ای را به وجود اورده است که حتی غربی ها با مطرح کردن هوش هیجانی در راستای اصلاح سیطره تفکر پر کردن ذهن از اطلاعات بی ارزش هستند.عوارض و مشکلات تفکر ای کیو محور سبب شده است تا دیدگاه شرقی ها در مورد ذهن ، در افکار عمومی جهان جایگاه ویژه ای پیدا کند به گونه ای که امروز خود غربی ها در برخی اثار سینمایی خود در راستای ترویج چنین تفکری هستند.

ذهن در تلقی شرقی آن بر خلاف دیدگاه غربی ها ، باید تخلیه گردد. در بودیسم و ذن بودیسم غایت انسان طراز ، رسیدن به نیروانا یا سامادی است. در نیروانا فرد ذهن خود را از هر گونه اطلاعات و داده تخلیه می کند تا جایی که هیچ اثری از آنها باقی نماند.

در پویانمایی لگو در برهه ای به موضوع تخلیه ی ذهن پرداخته می شود.

هنگامی که وایلداستایل به همراه امیت پس از ورود به غرب قدیم نزد ویتروویس می روند او از اهمیت و استعداد سرشار یابنده ی قطعه ی مقاومت سخن می گوید. لوسی و ویتروویس از امیت می خواهند که یک سازه درست کند و استعدادهای مستربیلدر بودن خویش را به اثبات برساند. اما امیت چون یک مستربیلدر نیست نمی تواند خواسته های انان را محقق کند. بدین خاطر ویتروویس و وایلداستایل با تنفس یوجای (تنفسی معروف در یوگا و تائوئیسم) به ذهن امیت وارد می شوند.

هر سه نفر در دشت ذهنی خالی از اطلاعات امیت قدم می زنند و به دنبال بلوک های اطلاعاتی در آن می گردند. ویتروویس در حالی که در زمین ذهن امیت قدم می زند موضوع مهمی را مطرح می کند . او می گوید :

" مستربیلدرها سال ها تمرین می کنند تا بتوانند ذهن خود را به اندازه کافی تخلیه کنند تا نگاهی هر چند گذرا به مرد بالای پله ها داشته باشند ."

انیمیشن «لگو» و مصاف مارکسیزم و لیبرالیزم + تصاویر

ویتروویس در ادامه خالی بودن ذهن امیت را یک امتیاز می داند.

برخلاف طیف وسیعی از فیلم های غربی در دهه های اخیر که کاراکترهای اصلی و قهرمان فیلم ها و سریال ها از ضریب هوش و ای کیوی بالایی برخوردار بودند پویانمایی لگو دیدگاه شرقی مبنی بر تخلیه ذهن را ملاک ابرقهرمان بودن قرار می دهد.

توجه : علاوه بر مولفه های استراتژیک و ایدئولوژیک مطرح شده در بالا می توان مواردی دیگر نیز اشاره کرد که به دلیل طولانی شدن مباحث از توضیح و تفسیر انها خودداری کرده و تنها به عناوین مهم اشاره می شود. این مولفه ها عبارتند از :

استراتژی پلیس خوب پلیس بد ، نبرد خیر و شر در درون پلیس خوب پلیس بد ، نفی اتوپیا و مدینه ی فاضله (به علت نابود شدن کوکولند به دست زیر دستان لرد بیزینس ) ، نمادگرایی (استفاده از نمادهای شیطان پرستی مانند ابلیسک و شاخ دویل) ، دموکراسی (مشورت ابرقهرمانان برای برون رفت از مشکلات - سخنرانی امیت برای متقاعد کردن ابرقهرمانان ) ، انتروپومورفیزم (حلول صفات و ویژگی های انسانی در اشیا ، حیوانات و پدیده ها )

نتیجه گیری :

باورهای دینی

پیام هایی که پویانمایی لگو القا می کند

حاکمیت اسلام

موازنه ی ایدئولوژیک بین مارکسیسم و لیبرالیزم

جماعت (امام و امت)

سوسیالیزم

حاکمیت الله ، رسول الله و اولی الامر

تمامیت خواهی

تقوا ملاک برتری

طبقات اجتماعی (برتری قشر ثروتمند بر قشر ضعیف)

سرمایه ی ایمانی

سرمایه ی اجتماعی

پایندی در عشق واقعی و دوری از شهوات

عشق مثلثی

ایمان به غیب - ایمان به ملائکه

اصالت علم و تکنولوژی

قلب سلیم و فواد بینا

ذهن گرایی و تخلیه ذهنی

ایمان به آیات الهی

نمادگرایی



فیلم/ تب هولوکاست در هالیوود/ مظلوم‌نمایی یهودیان در قاب سینما

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
بزرگ‌ترین ادعای تاریخی یهودیان در سال‌های گذشته مهم‌ترین سوژه فیلمسازی سینمای غرب و به ویژه هالیوود بوده است؛ به شکلی که از سال 1980 تا امروز چند صد محصول درباره هولوکاست در غرب تولید شده و همین مساله اعتراض گسترده سینماگرانی همچون استیو مک کوئین را در پی داشته است.

دانلود


پیام فیلم روبوکاپ 2014 به ایرانیان +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در دقایق ابتدایی فیلم سینمایی روبوکاپ 2014 آمریکا یکی از رویاهای کودکانه خود را به تصویر می‌کشد. سازنده فیلم با به اشغال درآوردن تهران توسط روبوت‌های تا دندان مسلح آمریکا به دنبال ارسال پیام ترس است.
- فیلم با صحبت‌های گوینده تلویزیون آمریکا شروع می‌شود:

تا چهار ثانیه دیگه میریم روی خط؛ چهار، سه، دو، یک...

]مجری برنامه نواک روی آنتن می رود و می‌گوید:[ "قبلا بهتون گفته بودم که بدترین محله ها هم توی آمریکا، میتونه عاری از خطر و امن باشه! حالا اگه بهتون بگم که این قضیه میتونه بدون به خطر انداختن زندگی افراد و حتی جان یک مامور پلیس انجام بشه چی؟ خب من از کجا خبر دارم؟ به خاطر اینکه همین واقعه داره تو تمام کشورهای دنیا انجام میشه...."

سپس ارتباط مستقیم با اتاق جنگ پنتاگون گرفته می شود و ربوتهایی را نمایش می دهند که ادعا می شود توسط آمریکا و برای برقراری صلح و آزادی در دنیای خارج ساخته شده. پس از آن، عملیات ارتش آمریکا در خیابان های تهران، به طور مستقیم توسط یک خبرنگار نظامی نمایش داده می شود. کِلی پرکینز "عملیات آزادی تهران" را گزارش می دهد.

این سکانس ابتدایی فیلم ضد ایرانی ربوکاپ است که در سال جاری (2014) در آمریکا ساخته شده.

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

سکانس بعدی فضای داخل ایران را نمایش می دهد:

روی دیوارها پوسترهای آرم سپاه پاسداران به چشم می خورد که برخی از آنها پاره شده اند. خبرنگار زن، در حال دادن گزارش از "عملیات آزادی تهران" است.

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

کنار خیابان زنان و مردان و کودکان ایرانی دستهای خود را به علامت تسلیم بالا برده اند و سربازان ارتش آمریکا به همراه ربوتها در حال بازرسی بدنی آنها هستند.

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

سپس نمایی چرک آلود و عقب افتاده از تهران، که گویا برج میلاد در آن تنها نماد توسعه یافتگی تهران می باشد، به نمایش گذاشته می شود که آسمان آن، تحت سیطره و تصرف جنگنده های مدرن آمریکایی هستند.

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

در سکانس بعدی، خانه یکی از فرماندهان سپاه به نام آرش (که میثم معتضدی نقش او را بازی می کند)، نشان داده می شود که همسرش به نام سایه،(با بازی خانم مرجان نشاط) در حالیکه دو دختر کوچکش را بغل گرفته، به زبان فارسی در حال اصرار و ممانعت از انجام عملیات است. آرش (که شباهت خاصی به بازیگر نقش یوسف پیامبر دارد) و چند پاسدار دیگر به بدن خود مواد منفجره بسته اند و آماده عملیات استشهادی هستند. آرش، تاکید می کند که "برام مهم نیست کسی رو بکشید یا نه، فهمیدید؟ برام مهم اینه که وقتی کشته میشید توی تلویزیون ببیننتون".

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

این گفتگوی آرش، قصد داردکه، تظاهر و فریب و نمایشی بودن شهادت را توسط پاسداران سپاه، به مخاطب القا کند. عملیات شروع می شود. آرش دوباره تاکید می کند که "حرکت نکین تا من نگفتم. می خوام مطمئن بشم دارن ضبط می کنن." آنها به ناگاه به ربوتها حمله می کنند و در کمتر از یک دقیقه کشته می شوند. پسر آرش به نام نوید (با بازی نورین گولامگاس) که صحنه کشته شدن پدر و یارانش را از قاب پنجره خانه تماشا کرده، دست به چاقویی می برد و دن کیشوت وار به غول های آهنی آمریکا حمله می کند و توسط اولین ربوت گلوله باران می شود. عاقبت سایه و دو دخترش در خانه، تنها می مانند.

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

روال داستان به صورت کاملا غیر مرتبط با بخش ابتدایی فیلم، بر اساس همان سناریوی پیشین پلیس آهنی، با فداکاری های افسر پلیس الکس مورفی و سپس کشته شدن و تبدیلش به ربوت ادامه می یابد تا آنکه در سکانس پایانی فیلم دوباره همان مجری روی صحنه می رود و در بیانیه ای محکم، در حالیکه پرچم آمریکا و نمایی از آمریکای شمالی در شب در پشت او قرار دارد، رو به دوربین (که حکایت از صحبت او با مخاطب ایرانی دارد) اعلام می کند که، "به تو میگم من، دست از لجبازی بردار! آمریکا الان، و همیشه به عنوان بزرگترین کشور روی کره زمین خواهد بود."

دست از لجبازی بردارید، آمریکا بزرگترین کشور هست و خواهد بود + تصاویر

همانطور که دیدیم، هالیوود رویاهای کودکانه آمریکا (از جمله رویای تصرف به تهران و رویای قدرت ابدی) را به مدد تکنولوژی سینمایی خود به تصویر کشیده و در جهان عرضه می نماید. و از سویی دیگر، این فیلم همراه با فیلم ضد ایرانی 300 و چند فیلم سینمایی دیگر، که در فرصتی دیگر به آنها نیز خواهیم پرداخت، اکران گردید. این امر، نشان می دهد که ماراتن فیلمهای ضد ایرانی، خط پایان ندارد.

آیا هنگام آن فرا نرسیده است که سینمای ایران، ابرمردهایی که حضرت خمینی به جهان عرضه کرده را بر پرده‌های سینمای جهان، نمایش دهد؟

  • مشرق

رقصیدن برای مبارزه با جمهوری اسلامی! +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
این فیلم درباره مردی ایرانی است که رقص را به صورت خودآموز یاد گرفته و از آن برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی در خلال فتنه 88 استفاده می‌کند.
مرکز روابط بین‌الملل بارکل در دانشگاه لس‌آنجلس اقدام به نمایش فیلمی به نام «رقصنده صحرا» کرده است. این فیلم درباره مردی ایرانی است که رقص را به صورت خودآموز یاد گرفته و سپس برای اجرای آن در صحرا گروهی را تشکیل داده است. این فیلم پس از نمایش در دانشگاه در میزگردی به بحث گذاشته شد.
نمایش فیلم «رقاص صحرا» در دانشگاه یوسی‌ال‌ای + عکس // در حال ویرایش

وبسایت خبری دانشگاه یوسی‌ال‌ای نوشته است: رقص در ایران ممنوع بوده و این فیلم داستان واقعی مردی به نام افشین غفاریان است؛ کسی که هر خطری برای مبارزه در راه رسیدن به رویایش که همان رقاص شدن بود را به جان خرید. فیلم داستان زندگی این مرد با پشت صحنه اعتراضات سال 2009 ایران رقم می‌خورد؛ یعنی هنگامی که شور و اشتیاق و تمرد نسل جوان، برای حرکت به سمت آزادی بیشتر مشتعل می‌شود.

داستان فیلم درباره افشین غفاریان است که با مراجعه به وب‌سایت یوتیوب و تماشای رقص های مختلف از مایکل جکسون و باب فاسی تا پینا باوش سعی دارد دنیای خود را شکل دهد. او به همراه دوستانش یک گروه رقص زیرزمینی در دانشگاه تاسیس می‌کند و با پا گرفتن گروه‌شان، آنها خود را برای یک اجرای مخفی در وسط بیابان آماده می‌کنند.

اکرم خان از مشهورترین رقاصان جهان درباره این فیلم و همکاری‌اش با این پروژه می گوید:«این فیلم پایان داستان سنت تلاش برای به اسارت درآوردن رقص را باز می گوید. رقاص صحرا فقط درباره رقص نیست، درباره این است که چرا رقص در زندگی ما اهمیت و ارزش دارد... این داستان الهام بخش کسی است که با رقص تلاش می کند خود را در برابر یک رژیم سیاسی رها کند.»

نمایش فیلم «رقاص صحرا» در دانشگاه یوسی‌ال‌ای + عکس // در حال ویرایش
افشین غفاریان

این فیلم با بازی فریدا پینتو و نازنین بنیادی و همچنین ریس ریتچی و تام کولن فیلم‌برداری شده است. کارگردان این اثر نیز ریچارد ریموند است. این فیلم در کشورهای مراکش، فرانسه و انگلیس فیلمبرداری شده و تهییه کننده آن الترکی عربستانی الاصل است.


  • مشرق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ بازنویسی فیلم‌نامه‌های هالیوود +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
دریاسالار کانی وقت صرف کرده و پایانی برای فیلم نوشته بود. او حس می‌کرد نگهبان تصویری است که از نیروی دریایی ارائه می‌شود و بسیار در کارش جدی بود. فکر می‌کنم آن‌ها از ابتدا هم قصد نداشتند فیلم را براساس فیلم‌نامه‌ی کانی بسازند. آن‌ها ما را بازی دادند.
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دست‌کاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 26 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش بیست و ششم از این کتاب است.

***

فصل 27
دیوید کانی، رئیس بخش اطلاعات نیروی دریایی، در حالی که حص می‌خورد در اتاق نمایش سرد و تاریک نشسته بود. وی پایانی جدید برای فیلم "Raise the Titanic" نوشته بود و تهیه کنندگان فیلم به وی اطمینان داده بودند که از این پایان‌بندی در فیلم استفاده خواهد شد. اما پس از تماشای فیلم در استودیوی سی بی اس، متوجه شد پایان‌بندی که نوشته بود از فیلم حذف شده است.

کاپیتان بیل گریوز مشاور فنی نیروی دریایی در فیلم نیز که در نمایش اولیه‌ فیلم حضور داشت، می‌گوید «هر دو خشمگین بودیم. احساس می‌کردیم به ما خیانت شده است. دریاسالار کانی وقت صرف کرده و پایانی برای فیلم نوشته بود. او حس می‌کرد نگهبان تصویری است که از نیروی دریایی ارائه می‌شود و بسیار در کارش جدی بود. فکر می‌کنم آن‌ها از ابتدا هم قصد نداشتند فیلم را براساس فیلم‌نامه‌ی کانی بسازند. آن‌ها ما را بازی دادند.

در آن آگوست گرم 1980 کانی و گریوز بدون کوچکترین حرفی اتاق نمایش را ترک کردند. کانی سریعاً به واشنگتن برگشت و از وزارت دفاع خواست که حمایت خود را از فیلم قطع کنند.

گریوز می‌گوید: کانی یک بار به من گفت که اگر فیلم این طور تمام شود مطابق توافق ما نیست. ما نمی‌خواهیم اعتبار مشارکت در این فیلم به ما داده شود زیرا برای این پایان‌بندی با فیلم همکاری نکردیم و نمی‌خواستیم مردم و کنگره به ما نامه بنویسند که چرا با چنین فیلم غیرواقعی همکاری کرده‌ایم. این ایده کانی بود که این فیلم مایه‌ شرمندگی بوده و چیزی نیست که برای همکاری با آن توافق کرده بودیم، پس نباید اسمی از ما در فیلم برده شود.

نیروی دریایی کشتی‌ها، هواپیماها، هلیکوپترهای مورد نیاز فیلم را تأمین کرده، و همچنین مبلغ 559،798 دلار برای استفاده از آن‌ها از کمپانی گرفته بود، اما اگر نمی‌خواستند از پایان‌بندی مورد نظر دریاسالار استفاده کنند، دریاسالار هم نمی‌خواست اسمی از آن‌ها در فیلم برده شده و از نیروی دریایی قدردانی شود.

کانی در یادداشتی به دستیار وزیر دفاع، در تاریخ 7 آگوست 1980 با لحنی خشمگین نوشت: در بازدید اخیرم از ساحل شرقی، افتخار دیدن "raise the Titanic" داشتم. از این که تهیه‌کنندگان به عهد خود برای بازنویسی فیلم‌نامه پایبند نمانده بودند بسیار ناراحت شدم.»

مدیران مؤسسه‌ فیلم‌سازی ماربل آرک پرواکشنز، بهت زده بودند. چندین و چند تغییری را که نیروی دریایی درخواست کرده بود اعمال کرده بودند و تا آخرین لحظه هم قصد داشتند پایان مورد نظر کانی را بسازند اما در نهایت تصمیم گرفتند پایان فیلم‌نامه‌ اصلی را که بهتر به نظر می‌رسید به کار ببرند. و حالا دریاسالار از دستشان عصبانی بود. آن‌ها سعی کردند در نامه‌ای مورخ 20 آگوست 1380 به دن باروش، رئیس دفتر فیلم‌سازی پنتاگون، موقعیت را شرح دهند. ریچارد اوکانر معاون تولید مؤسسه‌ی ماربل آرک، نوشت:

از طرف مارتین استارگر، رئیس مؤسسه‌ فیلم‌سازی ماربل آرک و تهیه‌‌کننده‌ فیلم "Raise the Titanic"، قصد دارم موضع شرکت را درباره موقعیت کنونی روشن کنم. تصور آقای استارگر این بود که پیشنهادات دریاسالار کانی باید صرفاً به عنوان پیشنهاد لحاظ شوند. و قصد داشتیم تمام پیشنهادات مربوط به شیوه‌های واقعی نیروی دریایی را تا حد ممکن در فیلم‌نامه اعمال کنیم.

بازنویسی فلیم‌نامه‌های هالیوود بر اساس خواست دریاسالارها + تصاویر // در حال ویرایش

پیشنهاد دریاسالار کانی برای پایان فیلم با حضور دو شهروند بطور جدی لحاظ شد تا جایی که صحنه طبق موارد مورد نظر دریاسالار نوشته شد. بیل فرای که تهیه‌کننده فیلم است، وقتی این صحنه نوشته شد آن را به عنوان پایان‌بندی موردنظر فیلم برای دریاسالار کانی و دفتر شما فرستاد. با این وجود، در نهایت تصمیم بر این شد که پایان فیلم‌نامه‌ اصلی آدم کندی خلاقانه‌تر است و در نهایت از همان استفاده شد. متأسفانه بیل فرای فراموش کرد این تغییر را به دریاسالار کانی و شما اعلام کند که البته با توجه به مسئولیت سنگین و مشغله‌ی زیاد طی فیلمبرداری، سهل انگاری‌اش قابل درک است.

تهیه کنند‌گان چندین تغییر را مطابق خواسته‌ نیروی دریایی انجام دادند؛ تغییراتی که به منظور کاهش اثرات منفی که ممکن بود فیلم بر روابط آمریکا و روسیه داشته باشد، پیشنهاد شده بود.

کارگردانی فیلم را جری جیمسون برعهده داشت - که سه سال پیش توانسته بود همکاری همه‌ی جانبه‌ نیروی دریایی را برای فیلم فرودگاه 77 بدست آورد- و ریچارد جردن نقش دریک پیت، ماجراجوی جهانگرد و افسر بازنشسته نیروی دریایی را بازی میکرد که عملیات ویژه‌ای برای نیروی دریایی انجام می‌‌دهد. در فیلم دریک پیت متوجه می‌‌شود که تنها سنگ معدن‌های حاوی اورانیومی کمیاب، که پنتاگون برای تأمین سوخت یک سپر دفاعی در برابر موشک‌های دشمن نیاز دارد، در اعماق اقیانوس و زیر کشتی تایتانیک قرار دارد. پیت به نیروی دریای پیشنهاد می‌‌دهد که این کشتی شکسته‌ افسانه‌ای را بالا بکشند. در این حین روسیه از پروژه خبردار می‌‌شود و کشتی‌های خود را به آن‌جا می‌‌فرستد تا پس از این که محموله از دریا بیرون آورده شد، آن را به چنگ آورند.

بازنویسی فلیم‌نامه‌های هالیوود بر اساس خواست دریاسالارها + تصاویر // در حال ویرایش

وزارت خارجه آمریکا نگران بود که در صورت حمایت از ساخت فیلم بر اساس فیلمنامه اصلی، روابط آمریکا با جماهیر شوروی تحت تأثیر قرار بگیرد. از آن جا که در فیلم‌نامه اصلی یک مأمور آمریکایی با حمایت کامل نیروی دریایی، یک سرباز روسی را در جزیره‌ای روسی می‌‌کشد.

ویلیام گرون، افسر روابط عمومی وزارت خارجه در یادداشتی به تاریخ 24 اکتبر 1979 نوشت: معتقدیم اگر وزارت دفاع منابع خود را در اختیار ساخت فیلم قرار دهند با توجه به نحوه‌ی مقابله آمریکا و روسیه در فیلم، روابط آمریکا و روسیه از جهاتی تحت تأثیر منفی قرار گیرد.

پنتاگون موافق بود.

جورج بدر، معاون دفتر وزارت دفاع در امور اروپا و ناتو، طی نامه‌ای به تاریخ 29 اکتبر 1979 به دان باروش، رئیس دفتر فیلم‌سازی پنتاگون، چنین می‌‌نویسد: همچنان معتقدیم که فیلم برای منافع بین‌المللی ما مفید نیست.

با این وجود نیروی دریایی برای حمایت از فیلم مشتاق بود. هرچه باشد فیلم غواصان آن‌ها را در حال انجام کاری غیرممکن نشان می داد؛ بیرون کشیدن اقیانوس پیمای مغروق افسانهای از گور آبیاش. به اعتقاد نیروی دریایی این این فیلم تأثیر مثبتی روی روند جذب نیروهای جدید میگذاشت.

کاپیتان توماس کالدول معاون اطلاعات نیروی دریایی در یادداشتی به تاریخ 31 اکتبر 1979 به باروش می‌‌نویسد «نظر نیروی دریایی بر این است که باید از فیلم حمایت شود زیرا فیلم با نشان دادن تجهیزات پیشرفته‌ نیروی دریایی برای کاوش در اعماق اقیانوس به مردم به جذب نیرو کمک کرده و همچنین اطلاعاتی درباه تخصص مورد نیاز در عملیاتهای نجات زیر دریا ارائه می دهد.»

با این وجود اگر تهیه کنندگان کمک نیروی دریایی را می خواستند فیلم‌نامه باید بازنویسی می شد، و دریاسالار کانی قرار بود در این بازنویسی به آنها کمک کند.

در صحنه‌ آغازین فیلم‌نامه‌ اصلی ، مهندسان آمریکایی معدنی متروک را در جزیره‌ای روسی واقع در آرتیک سرکل کشف می‌‌کنند، تنها ذخیره شناخته شده ماده معدنی کمیابی به نام بیزانیوم در جهان که مهندسان آمریکایی سالها پیش در دوران روسیه تزاری بطور سری از آن استخراج می کردند. تمام بیزانیوم در سال 1911 استخراج شد، اما نشانه‌هایی در معدن به جای مانده بود که نشان می‌داد که بیزانیوم به لندن منتقل شده و سپس پیش از سفر شوم کشتی تایتانیک به آمریکا، در گاوصندوقی درون کشتی پنهان بود. اما وقتی که مهندس آمریکایی حامل این راز قصد دارد از معدن خارج شود، سرباز روسی به او شلیک میکند. هنگامی که سرباز روسی میخواهد مهندس را بکشد، درک پیت ظاهر می‌‌شود و او را به قتل میرساند.

از نظر وزارت خارجه آمریکا حمایت وزارت دفاع از فیلمی که در آن یک مأمور آمریکایی سرباز روسی را در خاک روسیه می‌‌کشد ایده خوبی نبود، و در صورتی که تهیه کنندگان حمایت نیروی دریایی را میخواستند باید آن را تغییر میدادند.

جیمز سینا، دستیار وزیر دفاع در یادداشتی در مورخه‌ 17 اکتبر 1979 به دان باروش می‌‌نویسد «فیلم‌نامه‌ی ضمیمه ارتباطی به هیچ واقعه تاریخی ندارد و از نظر ما دور از ذهن و غیرواقعی است. کارهایی توسط آمریکا را به تصویر می‌کشد، مانند فرستاده شدن یک مأمور آمریکایی به درون خاک روسیه توسط ارتش آمریکا و سپس شلیک کردن به یک سرباز روسی طی انجام وظیفه توسط یک مأمور آمریکایی دیگر در خاک روسیه، که بر تبلیغات کنونی جماهیر شوروی، مبنی بر اینکه سیاست‌های آمریکا فتنه برانگیز و نظامی هستند در حالی که روسیه سیاستی آشتی‌جویانه و صلح آمیز و پیشگیرانه دارد، مهر تأیید می‌زند.»

دو هفته بعد، باروش در یادداشتی نوشت: تهیه کننده فیلم موردنظر با اعمال تغییرات برای لحاظ کردن ملزومات مشخص شده در پیوست موافقت کرده است. در صورت ایجاد تغییرات لازم در فیلم‌نامه از فیلم حمایت خواهد شد.»

باروش از تهیه‌کنندگان خواست که نقش سیا را از داستان حذف کنند، و طبق پیوست ضمیمه شده در یادداشتش، «اشاراتی که به جزیره‌ روسی می‌‌شود باید حذف و به جزیره‌ ای نزدیک روسیه که محل مناقشه بین‌المللی بوده است اشاره گردد. و به این مسئله اشاره شود که سرباز روسی نباید در جزیره ای که روسیه هیچ سلطه‌ای بر آن ندارد حضور داشته باشد.»

بازنویسی فلیم‌نامه‌های هالیوود بر اساس خواست دریاسالارها + تصاویر // در حال ویرایش

در فیلم‌نامه‌ی اصلی دریک پیت مهندس معدن آمریکایی را که سرباز روسی به او شلیک کرده بود با هواپیمای نظامی به پایگاه نیروی هوایی اندروز منتقل می‌‌کند. با این وجود باروش نمی‌خواست که ارتش آمریکا در علیمات نجات دخالت داشته باشد. وی می نویسد«صحنه‌ی بازگشت پیت با مهندس زخمی بازنویسی شده و آنها با یک هواپیمای تجاری در فرودگاه دالاس فرود می آیند.»

باروش می‌‌خواست مطمئن شود که در صحنه‌ی رویارویی نیروی دریایی آمریکا و روسیه بر سر بدست آوردن کنترل تایتانیک و محموله آن هیچ‌گونه درگیری مسلحانه‌ای صورت نگیرد. او نوشت: گرچه فیلم‌نامه موجود در قسمت آخر هیچ‌گونه درگیری تسلیحاتی را نشان نمی‌دهد اما باید متوجه باشید که در رویایی هیچ‌گونه درگیری و نمایش خشونتی در بین نباشد. کشتی‌ها بدون تسلیحات مورد قبول است.»

تهیه‌کنندگان فیلم‌نامه را بگونه‌ای بازنویسی کردند که شامل تمامی این توصیه‌ها باشد و جان هورتن، رابط آن‌ها با پنتاگون، فیلم‌نامه جدید را برای باروش فرستاد. با این وجود باروش همچنان خشمگین بود زیرا فکر می‌کرد تهیه‌کنندگان آن طور که لازم بوده است موارد مورد نظر وزارت دفاع را اعمال نکردند.

باروش در نامه‌ای خشمگین به هورتون نوشت: شما و فرای من را احمق فرض کردید؟ شما فقط نقش سیا را حذف کردید اما هیچ‌کس نمی‌فهمد که این حادثه در خاک روسیه اتفاق نیفتاده است و سربازان روسی در خاک روسیه کشته نشده‌اند. کوچکترین اشاره‌ای به چیزهایی که درباره‌شان صحبت کردیم نشده است این صحنه باید مطابق خواست ما تغییر کند در غیر این صورت فیلم را باید بدون کشتی‌های نیروهای دریایی بسازید و این کلام آخر است.

تهیه کندگان فیلم‌نامه را مطابق خواست وزارت دفاع تغییر دادند، تا جایی که حتی پایانی را دریاسالار کانی نوشته بود به فیلم‌نامه اضافه کردند. در کتاب تایتانیک نوشته کلایو کراسلر که فیلم بر اساس آن ساخته شده است، بیزانیوم پیدا و سپر دفاع موشکی فعال می‌شود. با این وجود در فیلم پس از تلاش‌های فراوان نیروی دریایی برای بیرون کشیدن تایتانیک، در نهایت محموله‌ای در کشتی پیدا نمی‌شود. دریک پیت کارت پستالی را در آن‌جا پیدا می‌‌کند که به محل اختفای بیزانیوم اشاره دارد، گورستانی در ساوتبی انگلستان. بیزانیوم هفتاد سال پیش قبل از اولین و آخرین سفر تایتانیک در آن‌جا مخفی شده بوده است. پیت این اطلاعات را در اختیار همکار دانشمند خود، دکتر جین سیگرم (با بازی دیوید سلبی) قرار می‌‌دهد، اما بعداً جیمز سندکر دریاسالار نیروی دریایی (با بازی جیسون ربارد) به آن‌ها می‌گوید همان بهتر که بیزانیوم هرگز پیدا نشد زیرا احتمالاً پنتاگون به جای ساخت سپر دفاع موشکی از آن برای ساخت بمب اتمی استفاده می‌کرد.

پیت و سیگرم، خشمگین از این که هدف اصلی استفاده از بیزانیوم از آن‌ها مخفی نگه داشته شده است، پنهانی به گورستان می‌روند و با استفاده از دستگاه گیگر محل بیزانیوم را پیدا می‌کنند. با این وجود در نهایت تصمیم می‌گیرند که دنیا بدون یک بمب اتمی دیگر جای بهتری است و بدون بیرون آوردن بیزانیوم گورستان را ترک می‌کنند.

اما این پایانی نبود که کانی نوشت. کانی معتقد بود نشان دادن این که یک افسر بازنشسته نیروی دریایی که در خدمت نیرو است برخلاف میل آن عمل کند، باعث می‌شود نیروی دریایی بد بنظر برسد و تصمیم نداشت این پایان را تأیید کند.

ریچارد اوکانر، مدیر اجرایی مؤسسه فیلم‌سازی که باید علت عدم استفاده از پایان‌بندی کانی را برای او توضیح می‌داد می‌‌گوید دغدغه اصلی دریاسالار این بود که نمی‌خواست دریک پیت در تصمیم برای مدفون نگه داشتن بیزانیوم نقشی داشته باشد.

«او فکر می‌کرد دریک پیت نماینده نیروی دریایی است و مدفون نگه داشتن بیزانیوم هم خواسته نیروی دریایی نبود. او می‌خواست این تصمیم را یک شهروند معمولی بگیرد، نه یک شخص نظامی.

اوکانر می‌افزاید در پایان‌بندی که کانی نوشته بود، دو شهروند غیرنظامی، یک دانشمند با بازی دیوید سلبی و رئیس او - شخصیت جدیدی که کانی خلق کرده بود - تصمیم می‌گیرند بیزانیوم را مدفون نگه دارند. از آن جا که فیلم‌نامه را تا آن زمان سه نفر (ادم کندی، اریک هیوز و لری مکمورتی نویسنده‌ی معروف کتاب lonesome dove ) سیزده بار بازنویسی کرده بودند تهیه کنندگان قصد نداشتند اجازه بدهند یک دریاسالار آن را به زور تغییر دهد.

بازنویسی فلیم‌نامه‌های هالیوود بر اساس خواست دریاسالارها + تصاویر // در حال ویرایش

اوکانر می‌‌گوید: برایم جالب بود.، اولین بار بود که شخصی غیر از نویسنده می‌‌خواست پایان و یا حتی قسمتی از فیلم‌نامه را بنویسد. به نظرم این نشان دهنده‌ی خودبینی دریاسالار بود که فکر می‌‌کرد فیلم‌نامه را آن طور که او نوشته بود، بازنویسی می‌کنیم. او چه دریاسالار باشد و چه نباشد اگر وزارت دفاع شروع به بازنویسی فیلم‌نامه‌ها کند و تعیین کند این نسخه‌ای است که فیلم‌ها باید براساس آن ساخته شود، ضربه سنگینی به جامعه هالیوود وارد می شود.

«او که هیچ‌گاه به من نگفت اگر آن طور که من پایان فیلم بازنویسی کردم آن را تغییر ندهید با شما همکاری نخواهیم کرد بنابراین من هم خیلی سیاستمدارانه از او تشکر کردم و گفتم که ممنون می شویم. با این وجود ما چندین نویسنده داشتیم و معتقد بودیم پایان اصلی فیلم مناسب‌تر و خلاقانه‌تر است.»

کانی یک سال پس از رد همکاری با Raise the Titanic، نیروی دریایی را ترک کرد و از سال 1981 تا 1995 ریاست کارخانه‌ی گودویل را بر عهده داشت. وی در سال 1999 فوت کرد.

همسر او، بورلی کانی، می‌‌گوید که به یاد نمی‌آورد همسرش پایان فیلم را بازنویسی کرده باشد اما به یاد دارد که رویکرد کانی نسبت به شغلش «خودت همه کارها را انجام بده» بوده است.

«نمی‌دانستم که پایان فیلم‌ را نوشته است، اما می‌‌دانم که به این فیلم علاقه‌مند بود. او در مسائلی دست داشت که علاقه‌ای بهشان نداشت. مواقعی که با هالیوود کار می‌‌کرد اغلب دچار مشکل می‌‌شد. او بیش از آن که کارمند هالیوود باشد افسر نیروی دریایی بود. می‌دانم که او اغلب از کارهایی که آن‌ها انجام می‌‌دادند، ناراضی بود. در مورد موضوعی با هم بحث می‌‌کردند و به توافق می‌‌رسیدند اما پس از آن استودیو کار دیگری انجام می‌‌داد.»

همچنین خانم کانی به یاد می‌‌آورد او رمانی که فیلم براساس آن ساخته شده بود را خوانده بود. او می‌‌گوید: پیش از آن که فیلم‌نامه به نیروی دریایی برسد رمان را خوانده بود و از آن لذت برد.

هنگامی که لیست تغییرات مورد نظر وزارت دفاع و وزارت خارجه آمریکا را نشان کلایو کراسلر - نویسنده رمان که فیلم بر اساس کتاب او ساخته شد - دادند، به شدت خشمگین شد. وی می‌گوید «اصلا نمی‌دانستم حین ساخت فیلم چه اتفاقاتی افتاده است. مسخره است. ارعاب است. اگر این کار را نکنی با تو همکاری نخواهیم کرد.

او که هفده رمان با شخصیت اصلی دریک پیت نوشته، معتقد است که دریاسالاران نیروی دریایی نباید پایان فیلم‌ها را بنویسند: «من فکر نمی‌کنم این کاری باشد که برای انجام آن حقوق می‌گیرند.»

جالب اینجا است که کراسلر و کانی، هر دو به فاصله یک سال از یک دبیرستان (دبیرستان آلهامبرا در کالیفرنیا) فارغ‌التحصیل شدند. البته کراسلر تا آن موقع از این ماجرا آگاهی نداشت. او به عنوان یکی کاشفان برتر کشتی‌های غرق شده در جهان چندین بار دریاسالار کانی را در دفتر کارش ملاقات کرده بود، اما در مورد فیلم با هم صحبت نکرده بودند.

کراسلر در ادامه گفت: او مثل یک گربه‌ی عجیب و غریب بود. من دو بار برای دریافت همکاری نیروی همکاری برای پیدا کردن کشتی‌های غرق شده با او صحبت کردم. هنگامی که به دفترش رفتم، مجبور شدم مانند یک کودک دبستانی که به اتاق مدیر وارد شده است، روی صندلی بنشینم. به جای آن که روی یک صندلی رو به روی میز بنشینم، مرا مجبور کرد که روی یک صندلی در انتهای میزی که رو به دیوار بود، بنشینم.

کراسلر از همه چیز فیلم جز موسیقی اش متنفر بود.

کراسلر در حالی که می‌‌خندید، گفت: آن قسمت‌هایی که آنها بخاطر نیروی دریایی تغییر دادند هیچ تأثیری بر کیفیت فیلم نداشت. تنها نکته مثبت فیلم موزیک آن بود. کارگردانی بسیار بد بود. فیلم‌نامه به هیچ وجه راضی‌کننده نبود. حتی تدوین هم ضعیف بود. بیشتر شبیه یک شوخی بود. به همین علت پس از آن حدود بیشتر از بیست سال هیچ رمانی را به هالیوود نفروختم.

کراسلر می‌‌گوید اکنون تنها در صورتی به هالیوود اجازه می‌دهد یکی از کتاب‌هایش را به فیلم برگردانند که تصمیم نهایی در مورد فیلم‌نامه، بازیگران و کارگردان با او باشد. می‌گوید بعد از دیدن تغییراتی که پنتاگون خواسته بود تهیه‌کنندگان روی فیلمنامه Raise the Titanicبه عمل بیاورند، نمی‌خواهد قسمت‌های بعدی دریک پیت هم این فرایندها را پشت سر بگذارند. او می‌‌گوید: علیه این کار خواهم جنگید.


ادامه دارد....

  • مشرق

کلیپ / کاش من هم پاکی شما را داشتم!!

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
متن نامه ی "جوانا فرانسیس" نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی به زنان مسلمان لبنان


دانلود





خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ حمایت مالی پنتاگون از هالیوود +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
داستانی از بزرگترین رسوایی در تعاملات نیروی دریایی ایالات متحده با هالیوود. این اولین و آخرین باری نبود که ارتش سعی کرد از طریق هالیوود پولی به جیب بزند.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1393/3/3/587992_675.jpg
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 26 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش بیست و هفتم از این کتاب است.

***

در صحنهای از فیلم «شمارش نهایی[1]»، هواپیمای تامکت F-14 از روی عرشهی USS Nimitz برخواست و به درون آسمان عصرگاهی پرواز کرد تا به چندین جت جنگندهو هواپیماهای تصویربردار دیگر بپیوندد. روی عرشه، اموری براون فرماندهی اسکادران هوایی نیروی دریایی با دقت اطلاعات برخاستن و فرود هر جت جنگنده را ثبت میکرد. به دستور نیروی دریایی، تهیهکنندههای فیلم میبایست ۴۱۲۵ دلار برای هر ساعت پرواز هواپیما برای فیلم پرداخت می کردند و کار فرمانده براون اطمینان حاصل کردن از ثبت دقیق مدت زمان پرواز بود.

نیروی دریایی امید زیادی به این فیلم داشت، که در آن کرک داگلاس نقش کاپیتان یک ناوهواپیمابر هستهای مدرن را ایفا میکرد که وارد تونل زمان شده و به روز قبل از حملهی ژاپنیها به پرل هاربر در دسامبر ۱۹۴۱ باز میگشت. نویسنده ی فیلمنامه توماس هانتر به نیروی دریایی وعدهی فیلمی را داده بود که بتوانند به آن افتخار کنند.

هانتر در نامهاش به نیروی دریایی برای درخواست همکاری برای تولید فیلم نوشته بود:«هدف ما ساختن فیلمی خوب و صادقانه است. من معتقدم که امروزه سینماروها مشتاق سرگرمیهای هیجانانگیز و آموزنده هستند. ما میخواهیم گردشی روی یکی از بزرگترین کشتیهای جهان برای مخاطبین ترتیب داده و به آنها نشان بدهیم چطور ۵۰۰۰ نیرو میتوانند با هر چالشی که طی بحران با آن روبرو میشوند، مقابله کنند. من فکر میکنم فرمول زمان ما، که به پیشنهاد نیروی دریایی در حال تبدیل شدن به یک حکایت مدرن دربارهی نیروی دریایی است، خواهد توانست به این مهم دست یابد. طبیعتاً ما درک میکنیم که همچون تولیدات پیشین که با کمک نیروی دریایی ساخته شدهاند، متعهد خواهیم بود هزینهی تمام وسائل مورد استفاده را به نیروی دریایی بپردازیم. ما مطمئنیم که می توانیم فیلم عالی بسازیم که هم ماجراجوییای هیجان انگیز برای مردم بوده و هم برای جذب نیروی تفنگداران دریایی/نیروی دریایی مفید باشد.»

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش

نیروی دریایی کمال همکاری را با فیلمسازها داشت، اما به جای جذب نیروهای جدید، بزرگترین رسوایی را در تاریخ همکاریاش با هالیوود تجربه کرد.

در سال ۱۹۸۳، یعنی سه سال پس از اکران فیلم، حرفهی درخشان فرمانده براون به عنوان یکی از خلبانهای برجسته‌ینیروی دریایی به خاطر اتهام دریافت رشوه از تولیدکنندگان فیلم نابود شد. وی متهم شد که در ازای دریافت رشوه، مدت زمان پرواز هواپیماهای تحت فرمانش روی عرشهی کشتی را کمتر از زمان واقعی گزارش کرده است.

براون به اتهام دریافت رشوه و همکاری در ارتکاب جرم محاکمه و به حداقل مجازات به خاطر گرفتن پول غیرقانونی محکوم شد.براون اتهامها را انکار کرد اما شواهد موجود حاکی از گناهکاری وی بودند. دادستان فدرال یادداشتی که براون به تهیهکننده فیلم پیتر داگلاس - پسر بازیگر اصلی فیلم - نوشته بود در دادگاه ارائه کرد که در آن براون به «هدیهای» اشاره کرده بود که از طریق واسطهای به خاطر کمک به پیتر داگلاس در رزرو هواپیما برای آوردن «غذای جوجه»دریافت کرده بود.

براون فقط هزینه ۳۲.۵ ساعت پرواز را از شرکت سینمایی دریافت کرد، اما نیروی دریایی ادعا میکرد که هواپیماهای Nimitz در حقیقت بیش از ۲۰۰ ساعت برای ساخت فیلم پرواز کردهاند، که به معنای نزدیک به ۷۰۰ هزار دلار سود برای تهیه کننده بود.در حقیقت دادستانها تلگرامی را پیدا کردند که در آن براون به تهیهکننده گفته بود شرکت میبایست هزینهی ۲۰۴ ساعت پرواز را پرداخت میکرده است.

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش
ناو هواپیمابر USS Nimitz

براون ادعا کرد که از یادداشت و تلگرام او بد برداشت شده، و او صرفاً سعی داشته است برای این که تهیه کننده را مجبور به پرداخت ۳۴ هزار دلار بدهیاش به نیروی دریایی به خاطر هزینههای اجرایی کند با وی رفتاری سفت و سخت داشته باشد.اما هیئت منصفه توضیحات وی را نپذیرفت و براون را به قبول رشوه محکوم کرد. گرچه براون فقط به حبس تعلیقی و آزادی به قید وثیقه محکوم شد حرفهاش در نیروی دریایی از بین رفت. البته نیروی دریایی به او اجازه داد شش ماه دیگر در خدمت باقی بماند تا بتواند با تمام مزایا بازنشست شود.

پیتر داگلاس و شرکت تولیدیاش - Byrna Co - که مدعی علیهپرونده غیرنظامی جداگانهای بودند خارج از دادگاه با دولت توافق کرده و پذیرفتند ۴۹۹ هزار دلار به نیروی دریایی پرداخت کنند.دعاوی مطرح شده در دادگاه دربارهی مشارکت در جرم بین داگلاس و براون کمی پیش از حصول توافق بین طرفین رد شدند.

این حادثه علناً هیچ تأثیری در هالیوود، که چنین رسواییهایی در آن امری عادی است، نگذاشت. پیتر داگلاس چندین فیلم نه چندان مطرح دیگر مانند فلچ، با بازی شوی چیس در نقش گزارشگری دست و پاچلفتی، و فیلم something wicked this way comes را بر اساس رمانی از ری بردبری تولید کرد.

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش

اما این رسوایی زندگی حرفهای براون را نابود کرد و تا به امروز از آن به عنوان بزرگترین رسوایی در تعاملات نیروی دریایی با هالیوود یاد میشود. البته جریان فرمانده براون اولین و آخرین باری نبود که کسی در ارتش سعی کرد پولی از طریق هالیوود به جیب بزند.

ده سال پس از محکومیت براون، سرگرد دیوید گورگی - افسری که از جانب ارتش برای نظارت بر تولید فیلم خطر واضح و حاضر[2] تعیین شده بود- از نقشهی یکی از سرهنگهای ارتش برای دریافت «کمک مالی» از یک شرکت تولیدی در ازای همکاریاش با تهیهکنندههای فیلم پرده برداشت.

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش

پنتاگون به تهیهکنندهها اجازه میدهد به پایگاههای نظامی که فیلمبرداری در آنها انجام میشود کمک مالی کنند. اما این کمکهای مالی فقط باید به صورت داوطلبانه انجام بوده و نباید به اجبار درخواست شوند.

در سال ۱۹۹۳ پنتاگون تصمیم داشت به تهیهکنندههای فیلم خطر واضح و حاضر اجازه فیلمبرداری برخی صحنهها را در لوس آلامیتوس پایگاه هوایی ارتش در کالیفرنیای جنوبی بدهد که لشگر چهلم پیاده نظام ذخیرهدر آن مستقر بود.اما هنگامی که نمایندههای شرکت تولیدی به همراه سرگرد گورگی برای بازدید از لوکیشن به پایگاه رفتند، فرمانده ذخیرهی ارتش که مدیریت پایگاه را برعهده داشت به تهیهکنندهها گفت که اگر آنها به صندوق رفاهی پایگاه کمک مالی کنند، با آنها بیشتر همکاری خواهد کرد.

سرگرد گورگی گفت میزان پولی که سرهنگ درخواست کرد بیش از «پنج هزار دلار» بوده است، و افزود، «البته این مقدار احتمالاً نه فقط برای صندوق رفاهی بلکه برای بودجه عمومی پایگاه هم بود که به تشخیص فرمانده خرج میشود.او میخواست پول زیادی به تشخیص پایگاه به آن اهدا شود.که البته از نظر من چیزی بیش از نوعی اجبار و زورگیری نبود.»

گورگی متحیر شده بود.وی در گزارشی که درباره این واقعه به روسای خودش در پنتاگون نوشت گفت «طی مذاکرات و هماهنگی برای همکاری لوکیشن، عضو ارشد پایگاه به طور آشکار پول درخواست کرده بوده است.»

در ادامهی گزارش آمده بود که «طی مراحل پایانی کسب موافقت وزارت دفاع برای حمایت از تولید فیلم خطر واضح و حاضر، افسر پروژهی وزارت دفاع و نمایندههای شرکت تولید کننده فیلم برای هماهنگی برای استفاده از تأسیسات نظامی به تأسیسات نظامی محلی در کالیفرنیای جنوبی رفتند. در اواسط مذاکرات برای ترتیب فیلمبرداری در پایگاه، مشخص شد که مقام نظامی ارشد و نمایندهی پایگاه تا زمانی که نوعی اجاره پرداخت نشود اجازه استفاده از منابع پایگاه را نخواهد داد. این مقام حتی هنگامی که از تناقض درخواستش با راهبردهای وزارت دفاع و دیگر مقررات اخلاقی آگاه شد، همچنان بر دریافت کمک مالی برای پایگاه اصرار داشت.»

گورگی که به عنوان یک سرگرد مقام پایینتری داشت در موقعیت ناخوشایندی قرار گرفته بود؛ مجبور بود در مقابل افسر بلندمرتبهتری ایستاده و به او بگوید که درخواستش نامناسب و غیراخلاقی است.

گورگی از ناراحتی خودش تعریف میکند که «من فقط یک سرگرد بودم که باید با یک سرهنگ تمام برخورد میکردم. کار آسانی نیست اما نباید کوتاه بیایید. و من مجبور بودم اطمینان حاصل کنم که او مقررات را درک کرده است.»

و گورگی آماده بود هرکاری که لازم بود، تا حد شکایت کردن از سرهنگ، انجام بدهد. اما هنگامی که سرهنگ دریافت سرگرد کاملاً جدی است از خطر اقدام قانونی - و احتمالاً دادگاه نظامی - اجتناب شد.

گورگی میگوید «من خیلی روشن و واضح به او فهماندم که هیچ پولی در ازای خدمات پرداخت نخواهد شد و نگذاشتم به دردسر بیفتد.»

وی در گزارش خود نوشت «به واسطه مداخله ستاد ارشد که اجازهی همکاری را به خاطر مزایای احتمالی برای وزارت دفاع و همچنین پایگاه محلی صادر کرد، خطر پیگیری از طریق قانون جزای عمومی نظامی اجتناب شد.»

گورگی در گزارش رسمی خود به توضیح خطرات چنین موقعیتی پرداخت، از جمله احتمال این که تهیهکنندگان به خاطر برداشت منفی و برخورد ناخوشایند از توافق خود با ارتش صرفنظر کرده و فیلم را بدون حمایت ارتش تولید کنند.

«هر راهحلی برای این موقعیت با دشواریهای زیاد و احتمال از دست رفتن حمایت و همکاری همراه خواهد بود.هنگامی که فرماندهی در مییابد تصمیم نهایی درباره همکاری یا عدم همکاری نظامی محلی با تولید فیلم بر عهده وی است، افسر ناظر وزارت دفاع باید روی امانتداری، منصف و دوراندیش بودن فرمانده تکیه کند. با این که قوانین درباره نحوهی جبران حمایت نظامی از تولید فیلم کاملاً واضح هستند - شرکت تهیهکننده باید فقط هزینههایی را بپزدازد که مخارج اضافی برای دولت محسوب میشوند- افسر ناظر وزارت دفاع هنگامی که با احتمال درخواست کمکمالی از تهیهکنندگان مواجه میشود در معرض خطر قرار می گیرد. افسر ناظر باید کاری کند که تهیه کنندگان حس نکنند مجبور به ارائه کمک مالی برای به دست آوردن حمایت ارتش هستند. وی میتواند محدودیتی برای کمکهای مالی پیشنهاد بدهد اما توصیه میشود که طور کلی وارد مذاکراتی درباره چنین کمکهایی نشود.»

در انتها هیچ کمک مالی در ازای همکاری ارتش انجام نشد و مسئله با خوبی و خوشی حل شد: اتهامی علیه سرهنگ مطرح نگردید و مهمتر از همه - از نظر ارتش - این واقعه به رسانهها کشیده نشد.

گورگی می گوید «در نهایت موضوع با جلب رضایت طرفین حل شد.»

پس از این که فیلمبرداری به پایان رسید، تهیه کنندگان به طور داوطلبانه ۵۰۰۰ دلار به صندوق رفاهی پایگاه کمک کردند.

به گفتهی گورگی، تهیهکنندگان هالیوودی در تعاملات خود با نیروی دریایی، نیروی هوایی و تفنگداران نیروی دریایی با مشکلات مشابهی مواجه شدهاند: «اگر با بخشهای دیگر صحبت کنید متوجه میشوید که آنها هم با موقعیتهای مشابهی روبرو میشوند.»

اما مشکلات گورگی هنوز تمام نشده بود. پس از این که تهیهکنندگان موافقت پنتاگون را جلب کردند، لوکیشن ساخت فیلم را به همراه سه هلیکوپتر شاهین سیاه و خدمهی آنها به مکزیک منتقل نمودند و گورگی بار دیگر با مشکلی مواجه شد که برای ارتش شرمساری به بار آورد.

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش
هلیکوپتر شاهین سیاه

سه هلیکوپتر شاهین سیاه ارتش آمریکا به ساختمان تجاری پانزده طبقهای در خالاپای مکزیک نزدیک شدند و خلبانهای آمریکایی مدت کوتاهی هلیکوپترهای خود را بیرون پنتهاوسی که کارمندهای خانم فیلم خطر واضح و حاضر در آن مستقر بودند معلق نگه داشتند. کارکنان جوان و جذابی که درون دفتر مشغول کار بودند با حیرت به هلیکوپترهای نظامی پیشرفته و پر سروصدایی که چند متر آن طرفتر در هوا معلق بودند نگاه میکردند. چند تن از زنان جوان به سمت پنجرهها رفتند تا بهتر بتوانند منظره را ببینند.

هلیکوپترها و خدمهی آنها به تازگی فیلمبرداری صحنههای آن روز را به پایان رسانده بودند، اما به جای بازگشت به لانههای مقرر خود در ورا کروز، بدون اجازه از مسیر خود منحرف شده و به سمت دفتر شرکت رفتند. چند تن از بدلکارهای فیلم که سوار یکی از هلیکوپترها بودند ایدهی خندهداری به ذهنشان رسیده بود و به نوعی هر سه خلبان و خدمهی هلیکوپترها را هم با خود همراه کرده بودند.

دو تن از بدلکارها و سرگروه خدمهها از هلیکوپتر آویزان شده و پلاکاردی را که روی آن نوشته شده بود «سینههای خود را به ما نشان دهید» برای کارمندهای خانم درون دفتر به اهتزاز درآوردند.

تمامی نفرات هلیکوپتر کلی به شوخی خودشان خندیدند. اما وقتی هلیکوپترها به لانه‌‌ی خود در ورا کروز برگشتند متوجه شدند کسی از آنها شکایت کرده و قرار است تحقیقاتی درباره این موضوع صورت بگیرد.

خدمهی فیلمبرداری در فوریه ۱۹۹۴ به مکزیک رفتند تا صحنههایی از فیلم را، که اقتباسی از رمان تام کلنسی درباره عملیات محرمانه سازمان سیا علیه قاچاقچیهای کلمبیایی بود، فیلمبرداری کنند. قرار بود از لوکیشنهای مکزیک برای صحنههای کلمبیا هم استفاده شود و تهیهکنندههای فیلم وزارت دفاع را متقاعد کرده بودند که هلیکوپترها را برای انجام فیلمبرداری به مکزیک بفرستد.

پنتاگون به سختی موافقت دولت مکزیک را برای حضور سه هلیکوپتر نظامی مسلح در قلمرو مکزیک جلب کرده بود.در یکی از ایالتهای نزدیک ناآرامی جریان داشت - انقلابیون چند نفر را گروگان گرفته بودند - و دولت مکزیک نگران بود که مبادا حضور هلیکوپترهای نظامی آمریکا در منطقه باعث هراس و وحشت مردم شود.

میس نیوفلد تهیهکنندهی فیلم میگوید «مشکل اصلی به خاطر انقلاب در حال وقوع در منطقه بود. یعنی ممکن بود یکی از خبرنگارهای مکزیکی گزارشی چاپ کند مبنی بر این که آمریکا در حال فرستادن نیرو به مکزیک است.»

سرانجام بعد از رد و بدل کردن تلگرافهای فراوان بین مقامات آمریکایی و مکزیکی، پنتاگون اجازه اعزام هلیکوپتر به منطقه را یافت. اما اکنون این حرکت احمقانه ممکن بود بحران بینالمللی را موجب شود. سرگرد گورگی افسر روابط عمومی فیلم با عجله به دفتر تولید فیلم رفت تا از خانم های کارمند عذرخواهی کند.

سرگرد گورگی در گزارش خود دربارهی آنچه «رفتار نامناسب ارتش حین همکاری با تولید فیلم» نامید مینویسد که با شتاب به دفتر شرکت رفته و با «تک تک خانمهای تیم اجرایی ملاقات کردم تا دریابم آیا این حرکت به کسی برخورده است یا نه. هیچ یک چنین احساسی نداشتند.» مهمتر از همه، وی میخواست بفهمد آیا عکسی از هلیکوپترها و پلاکارد توهین آمیز گرفته شده است یا نه.

گورگی در گزارش خود نوشت‌ «اطمینان حاصل شد که هیچ عکسی از هلیکوپترها طی پروازشان گرفته نشده است.» که اتفاق خوشیمنی برای ارتش و خدمهی هلیکوپترها بود. عدم وجود عکس به این معنا بود که هیچ مقالهی شرمآوری هم نوشته نخواهد شد.

160th Special Operations Aviation Regiment (هنگ هوابرد عملیات ویژه ۱۶۰) ارتش آمریکا واقع در فورت برگ در کارولینای شمالی - پایگاه اصلی شاهینهای سیاه - مسئولیت تحقیق درباره این اتفاق را برعهده گرفت. سرهنگ دوم کنت مک گراو، افسر مسئول روابط عمومی در فورت برگ، در گزارش رسمی خود نوشت «نتایج تحقیقات نشان میدهد که اعضای گروه فیلمبرداری که سوار هلیکوپتر 160th MH-60 بودند مسببان اصلی حادثه هستند.»

با این که این موضوع نشان میداد پلاکارد توهین آمیز چطور به کارکنان خانم گروه فیلمبرداری نشان داده شده بود، معلوم نبود چطور خلبان هر سه هلیکوتر از مسیر پرواز خود منحرف شده و شاهینهای سیاه خود را بیرون پنجرههای طبقه پانزدهم ساختمان به پرواز درآوردهاند.

در نهایت فقط یک سرباز -سرگروه خدمه که به آویزان کردن پلاکارد توهین آمیز کمک کرده بود -توبیخ شد. طبق گزارش سرگرد گورگی «افسر فرمانده سرباز مورد نظر اقدامات تنبیهی مناسب را انجام داد.»

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش

برخی از تهیهکنندگان، مانند تهیه کنندگان فیلمهایی همچون خطر واضح و حاضر و سقوط شاهین سیاه، میتوانند پنتاگون را متقاعد به فرستادن ادوات نظامی به کشورهای خارجی کنند تا از آنها در لوکیشنهای خارجی استفاده شود.اما تهیهکنندگانی که قادر به جلب همکاری پنتاگون نمیشوند اغلب مجبور میشوند از کشور خارج شده و تجهیزات نظامی موردنظر خود را جای دیگری بیابند. این موضوع نه تنها به افزایش مشکل «فیلمهای فراری» و از بین رفتن فرصتهای شغلی برای آمریکاییها منجر میشود، بلکه تهیهکنندههای درمانده را در خطر زندانی شدن نیز قرار میدهد.

تهیهکنندههای فیلم «صبح به خیر ویتنام»- با بازی رابین ویلیامز در نقش دی.جی(مجری) سر و زبان دار نیروی هوایی در ویتنام - برای دریافت کمک به سراغ پنتاگون نرفتند زیرا میدانستند با آنها همکاری نخواهد شد.

به نیروی دریایی ملحق شوید// در حال ویرایش

یک منبع آگاه در بین تهیهکنندگان فیلم، که توسط یکی از شرکتهای زیرمجموعه دیزنی به نام Touchestone Pictures تولید شده بود، میگوید «ما درخواست همکاری نظامی نکردیم. فکر میکردیم فیلمنامه ضد ارتش قلمداد خواهد شد بنابراین سراغش هم نرفتیم.»

فیلم در تایلند فیلمبرداری شد و گروه در ازای رشوهای کوچک تمامی کمکهای مورد نیاز خود را از نیروی هوایی تایلند دریافت کردند.

این منبع آگاه میگوید «همهی کارها به صورت زیرمیزی انجام شد. دو راه برای انجام کارها هست: رسمی و غیررسمی.ما هلیکوپترهای آمریکایی زیادی از آنها گرفتیم.اما در عوض باید پولی به ارتش پرداخت میکردیم.البته انجام چنین کاری به هیچوجه سیاست دیزنی نیست.»

و در حقیقت رشوه دادن به مقامات خارجی از شش سال پیش، یعنی از زمان تصویب لایحه منع فسادگری در تعاملات خارجی در سال ۱۹۷۷، غیرقانونی اعلام شده بود.



[1]. final countdown

[2]. clear and present danger

  • مشرق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
یک گروهبان سابق ارتش آمریکا، یک کاپیتان ذخیره سابق ارتش و دوستشان که علاقه زیادی به مسائل نظامی داشت پس از پایان خدمت حرفه‌ی موفقی در زمینه‌ی بدل‌کاری، مشاور فنی و تدارکات فیلم برای خود دست و پا کردند؛ این موضوع داستان جذابی برای ساخت یک فیلم به نظر می‌رسد. اما این ماجرای یک فیلم نیست، اگر هم بود پنتاگون به ساخت آن کمک نمی‌کرد چون پایان خوشی ندارد.
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 27 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش بیست و هشتم از این کتاب است.
کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

***
یک گروهبان سابق ارتش آمریکا، یک کاپیتان ذخیره سابق ارتش و دوستشان که علاقه زیادی به مسائل نظامی داشت پس از پایان خدمت حرفهی موفقی در زمینهی بدلکاری، مشاور فنی و تدارکات فیلم برای خود دست و پا کردند؛ این موضوع داستان جذابی برای ساخت یک فیلم به نظر میرسد. اما این ماجرای یک فیلم نیست، اگر هم بود پنتاگون به ساخت آن کمک نمیکرد چون پایان خوشی ندارد.

کاپیتان استیو گوین، بازیگر پاره وقتی که در سال ۱۹۹۹ نقش کوچکی در فیلم «دختر ژنرال» ایفا کرده بود، به شانزده مورد جعل مدارک نظامی به منظور به دست آوردن غیرقانونی مسلسل و تجهیزات نظامی برای شرکتهای فیلمسازی متهم شد و در مارس ۲۰۰۳ خود را به مأمورین FBIتسلیم کرد.

کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

گروهبان ماتیو رابرت اندرسون به اتهام مشابهی در ۱۴ می ۲۰۰۳ بازداشت شد، و دوستشان جارد جفری چندلر که علیرغم ادعایش هرگز در ارتش خدمت نکرده بود یکی از دیگر خواندههای پرونده است.

هر سه نفر در دستهی ذخیره ۶۹۷ام ارتش خدمت کرده بودند؛ این واحد که اکنون منحل شده است در حکم دبیرخانهی موقتی عمل میکرد و کارمند دفتری در اختیار فرماندهی عملیات ویژه جنوب میگذاشت که اکنون در پورتوریکو مستقر است. گوین افسر فرمانده، اندرسون گروهبان تدارکات، و طبق شهادت هنری بالارد مأمور ویژهی FBIکه از طرف واحد تحقیقات جنایی ارتش روی پرونده کار میکرد، چندلر به ادعای خودش یک گروهبان بوده، اما هیچگاه به طور قانونی اجازه حضور در ارتش چه جزو نیروهای فعال یا ذخیره را نداشته است.

بالارد، کاپیتان سابق ارتش که دربارهی بیش از سی مورد کلاهبرداری از ارتش تحقیق کرده است، در شهادت خود گفت که مدعیٌ‌علیههای پرونده با استفاده از دستور تحصیل نظامی جعلی و با ادعای این که تسلیحات را برای انجام آموزش مبارزه با قاچاق مواد مخدر و مبارزه با تروریسم نیاز دارند، مسلسلها را از تولیدکنندگان دارای مجوز به دست میآوردند.

طبق شهادت بالارد، که ضمیمه شکایت بود، مدعی علیههای پرونده حداقل یک بار «مأموریت رزمی غیرمجاز انجام دادند که توسط دوستان هالیوودی گوین فیلمبرداری شده بود.»

واحد ۶۹۷ام فقط یک دفتر کوچک با دو اتاق در زرادخانهی گارد ملی واقع در بربنک داشتند. ارتش به آنها اجازه گرفتن اسلحه یا انجام هیچگونه تمرین مسلحانهای را نمیداد.

بالارد در شهادت خود گفت «مقامات بالاتر به واحد ذخیرهای که گوین، آندرسون و چندلر اعضای آن بودند فقط اجازهی تأمین پرسنل برای انجام کارهای دفتری را داده بودند. این واحد اجازهی تملک یا تمرین با اسلحه، کسب مایملک نظامی یا عمل کردن به عنوان واحد نظامی به هرمنظور دیگری را نداشت.»

سه سال پیش، فرماندهی تحقیقات جنایی (CID) ارتش تحقیقاتی را درباره فعالیتهای واحد ۶۹۷ انجام داد.

بالارد در شهادتنامه خود مینویسد «اوایل سال ۲۰۰۰ ماتیو مک گرودر مأمور ویژهی تحقیقات جنایی با من تماس گرفت و گفت اسنادی به دست آورده است که توسط گوین، اندرسون و چندلر امضا شدهاند و نشان می‌دهند که آنها اعضای واحد ۶۹۷ بوده و از اسناد و سربرگهای نظامی جعلی برای تحصیل مایملک (مازاد نظامی) استفاده کردهاند، کارتهای شناسایی نظامی جعلی خلق، استفاده یا حمل کردهاند، و از سربرگ و اسناد نظامی جعلی برای تحصیل تفنگهای گلولهای تهاجمی مانند مسلسل، به منظور آموزش نظامی غیرقانونی و استفاده شخصی در جهت فعالیتهای خود در شرکت تدارکاتی برای صنعت فیلمسازی، استفاده کردهاند.»

طبق متن کیفرخواست، گوین «به طور غیرقانونی» دهها مسلسل از جمله ده M-16، یک یوزی ۹ میلیمتری، یک AK-47 مدل روسی، دو تیربار MP5SDبا صداخفهکن، یک تفنگ تهاجمی G36KE، یک سلاح کمری Zavasta M61J Scorpion و تعداد زیادی سلاح نیمهاتوماتیک سبک تیم ضربت در اختیار داشته یا «کمک، همکاری، مشاوره و تحریک» در تحصیل آنها کرده است.

کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایشکلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایشکلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش
کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایشکلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

گوین، آندرسون و چندلر همچنین متهم به استفاده از مجوز و کدهای تحصیل نظامی مسروقه برای به دست آوردن تجهیزات نظامی مازاد از جمله کلاهخودهایKevlar، چتر نجات، رادیوهای قابل حمل، جلیقه ضدگلوله، کوله پشتی، جیره غذایی، کیسه خواب، رادیوهای ماشینبر تاکتیکی، پیشرانه برای غواصی، بلوکهای مصنوعی مواد منفجره C-4، فتیله، و کنترل از راه دور بودند. آنها ظاهراً این تجهیزات را از دفتر Defense Marketing Reutilization Office (دفتر استفادهی مجدد وزارت دفاع) به دست آورده بودند که تجهیزات نظامی مازاد را در اختیار واحدهای ذخیره می‌گذارد.

گوین، اندرسون و چندلر از طریق این کلاهبرداری به چیزی که صنعت فیلمسازی به آن نیاز دارد - یعنی تسلیحات و تجهیزات نظامی واقعی - دسترسی پیدا کرده و سپس آنها را با سود بسیار زیادی به این صنعت اجاره میدادند.

تهیهکنندگانی که موافقت وزارت دفاع را کسب کنند میتوانند تمامی تسلیحات و تجهیزات نظامی مورد نیاز برای فیلم را با هزینه پایین یا به طور رایگان از ارتش دریافت کنند.

اما تهیهکنندههایی که فیلمهایی میسازند که مورد تأیید پنتاگون نیست - ماننددختر ژنرال که به تجاوز و قتل در یک پایگاه نظامی میپردازد - باید تجهیزات نظامی را از طریق دیگری به دست بیاورند. آنها یا باید تجهیزات را خودشان بسازند یا تسلیحات و تجهیزات نظامی را به قیمت بسیار گزافی از چندین شرکت تدارکات هالیوودی کرایه کنند.

گوین، اندرسون و چندلر شرکتی در یک مجموعهی تدارکاتی به نام Gibbons Ltd در بربنک تأسیس کردند که مالک آن، مایک گیبونز، دلال اسلحه و عرضهکننده بزرگ تسلیحات و تجهیزات نظامی به شرکتهای فیلمسازی است.

مدعی علیههای پرونده شرکت کرایه تجهیزات خود را SWAG نامیدند، مخفف Special Warfare Advisory Group. نکتهی جالب توجه این است که Swagاصطلاحی برای اجناس مسروقه نیز هست و در گویش عامه، به معنای چیزی است که بدون استفاده از اسلحه دزدیده شده باشد.

در سپتامبر ۱۹۹۹ واحد تحقیقات ارتش درباره فعالیتهای SWAGتحقیقاتی انجام دادند. اندرسون بیانیهی مکتوبی به آنها داد که بالارد در شهادتنامهاش به طور خلاصه به آن اشاره نمود: «اندرسون گفت که او، گوین و چندلر در اوایل سال ۱۹۹۸ شرکت Special Warfare Advisory Group را تأسیس کردهاند. گوین، اندرسون و چندلر تجهیزات نظامی به دست آوردند که به فیلمها و برنامههای تلویزیونی کرایه میدادند و سود آن را به طور مساوی تقسیم میکردند.»

گیبونز جایی در انبار خود به مدعی علیهها داد تا ادوات نظامی مازاد خود - غیر از مسلسل‌‌ها - را به تهیه کنندگان فیلم اجاره بدهند و طبق کیفرخواست، گوین از اسناد نظامی جعلی استفاده کرد تا گیبونز را متقاعد کند شش مسلسل - از جمله دو مدل paratroop M249s، دو مدل استاندارد M249 و دو MAG 58 - را که قانوناً متعلق به شرکت گیبونز بودند به آنها بفروشد.

کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش
کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

طبق متن کیفرخواست، گوین «تعمداً گواهی کتبی جعلی را به منظور فریب (گیبونز) در رابطه با قانونی بودن فروش چنین تسلیحاتی تهیه کرد، که در آن ادعا کرده بود از سوی وزارت دفاع ایالات متحده اجازه ابتیاع چنین تسلیحاتی را برای آزمایش، ارزیابی و آموزش نیروهای ذخیرهی ارتش ایالات متحده دارد.»

مایک گیبونز مالک انباری که مقر کسب و کار کرایهی مدعی علیهها، که اکنون از بین رفته، در آن قرار داشت جزو خواندههای پرونده یا متهم به کار خلافی نیست. گیبونز از اظهارنظر خودداری کرده است.

گوین هرگونه اتهامی را انکار، و در مصاحبهی تلفنی کوتاهی در می ۲۰۰۳ اتهامها را «مسخره و نادرست» توصیف کرد.

اندرسون، گروهبان سابق نیروهای ویژه که در عملیات طوفان صحرا جنگیده بود در سال ۱۹۹۱ به هنگام بازگشت از کویت به آمریکا در حال قاچاق چندین سلاح به غنیمت گرفته شدهی عراقی - شامل یک سلاح اتوماتیک سوئدی - به خاک این کشور دستگیر و از خدمت ترخیص شده بود. از آن زمان در فیلمهای بسیاری در نقش بازیگر و بدلکار ظاهر شده، و به عنوان مدیر تدارکات در فیلمهایی مانند «مشت خونین ۵»، «بستری از بیگانهها» و «خطرناک» کار کرده بود. اندرسون هم از اظهارنظر خودداری کرده است.

احتمالاً در بین این سه نفر چندلر بیش از همه در هالیوود شناخته شده بود. او نقشهای کوچکی در فیلمهای زیادی ایفا کرده و دوست قدیمی جان میلیون نویسنده/کارگردان بود که توصیهی او را در هالیوود به عنوان مرد جوان باهوشی که اطلاعات زیادی درباره مسائل نظامی دارد کرده بود.چندی نگذشته بود که چندلر به عنوان مشاور فنی نظامی و متخصص تسلیحات در فیلمهای پرهزینهی هالیوودی مشغول به کار شد. در سال ۱۹۹۴ میس نیوفلد، تهیه کنندهی هالیوودی، چندلر را به خاطر رزومهی نظامی تحسینبرانگیزش به عنوان مشاور فنی نظامی فیلم «خطر واضح و حاضر» استخدام کرد.

چندلر در چندین فیلم دیگر مانند XXX، «دختر ژنرال»، «سرباز» و «عملیات دامبو دراپ» به عنوان مشاور نظامی، مشاور تسلیحات یا مسئول تسلیحات فعالیت کرد و در رزومهای که برای هر پروژه ارائه کرد ادعا کرد که گروهبان ذخیرهی ارتش بوده است.

کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

اما طبق کیفرخواست جنایی، این رزومه تقلبی بود؛ بعدها مشخص شد که چندلر هرگز در ارتش منظم فعالیت نکرده و در نتیجه به خاطر عدم حضورش در ارتش از نظر قانونی حق عضویت در ارتش ذخیره را نداشت.

بالارد در شهادت خودش نوشت «هیچ مدرکی مبنی بر این که چندلر از آموزشهای اولیه برخوردار شده باشد وجود نداشت.بنابراین من نتیجه گرفتم که چندلر هنگامی که به تحصیل یا استفاده از مایملک نظامی مشغول بود ارتباط مشروعی با ارتش نداشت و هویت ادعایی و تسلیحات به دست آمده از طریق استفاده از اسناد نظامی جعلی بوده است.»

چندلر نیز حاضر به اظهارنظر نشد. وی در مصاحبهی تلفنی کوتاهی در می ۲۰۰۳ گفت «من واقعاً نمیتوانم در این باره صحبت کنم. دوست دارم بیشتر کمک کنم اما در حال حاضر امکانپذیر نیست.»

کیفرخواست جنایی حاوی جزئیات زیادی دربارهی این که تسلیحات و تجهیزات به دست آمده در چه فیلمهایی استفاده شدند نیست. تنها نمونهی مشخص ذکر شده در کیفرخواست مربوط به جعبه ابزار مکانیکی نظامی بود که گوین ظاهراً با استفاده از اسناد جعلی به دست آورده و سپس در سال ۱۹۹۷ در ازای ۲۰۰ دلار در هفته به تهیهکنندگان فیلم نیروی دریایی مک هیل (McHales Navy) اجاره داد. در عنوانبندی فیلم نامی از گوین برده نشده است اما بالارد در شهادتنامهاش ادعا میکند که وی مدیر تدارکات فیلم بوده است.

کلاه‌برداری از ارتش برای فیلم‌های سینمایی + تصاویر // در حال ویرایش

گوین همچنین به جعل مدرک نظامی برای کسب مجوز حمل پنهان سلاح نیز متهم است. طبق کیفرخواست، وی در سال ۱۹۹۵ به دپارتمان پلیس گلندیل گفت که برای «انجام وظایف رسمیاش به عنوان پیک در عملیات مقابله با مواد مخدر واحد ۶۹۷» به مجوز حمل پنهان سلاح نیاز دارد که طبق کیفرخواست این ادعا هم نادرست بود.

بر اساس کیفرخواست جنایی، چندلر و گوین حتی سر دپارتمان قضایی کالیفرنیا هم کلاه گذاشته و آنها را متقاعد کردند «مجوز ایالتی برای حمل سلاح تهاجمی به منظور استفاده در فعالیتهای خود به عنوان تدارکچی تسلیحات برای شرکتهای فیلمسازی» برای آنها صادر کند.

اما همه فریب کلاهبرداری آنها را نخوردند. پس از این که تحقیقات CID شواهد بیشتری دربارهی رفتار نامناسب ادعایی به دست آورد، ارتش در ۳ می سال ۲۰۰۰ واحد ذخیرهی ۶۹۷ را منحل کرد. چندی بعد، مسئولین دفتر ارتباطات سینمایی تفنگداران دریایی به تولیدکنندگان فیلم گفتند که با هیچ فیلم یا برنامهی تلویزیونی که چندلر در آن حضور داشته باشد همکاری نخواهند کرد.

مت مورگان سرگرد تفنگداران دریایی، که آن زمان رئیس دفتر ارتباطات سینمایی در وستوود بود، در مصاحبهای در سال ۲۰۰۰ گفت «تفنگداران دریایی هیچ علاقهای به همکاری با فیلمی که مشاور نظامیاش شخصی مانند جارد چندلر بوده و چنین ادعاهای نادرستی مطرح کرده باشد، ندارد.» مورگان اکنون مدیر دفتر روابط عمومی واحد جدید التأسیس ضدتروریسم تفنگداران دریایی است.

مورگان میگوید در سال ۲۰۰۱، تهیهکنندگان فیلم «پشت خطوط دشمن» از تفنگداران دریایی خواستند در ساخت فیلم همکاری کند. اما هنگامی که مورگان متوجه شد چندلر هم در بین عوامل فیلم حضور دارد به تهیهکنندگان گفت باید از خیر همکاری با تفنگداران بگذرند.

مورگان میگوید: «آنها به من گفتند جارد چندلر هم با ما کار میکند و میخواهد این اسلحهها را روی هواپیمای شما نصب کند. و من هم گفتم به هیچوجه نمی توانم بگذارم کسی که در حال حاضر چندین آژانس دولتی درباره او تحقیق میکنند به یک هواپیمای درحال پرواز نزدیک شود.چطور میتوانم به او اعتماد کنم؟ اکنون که از جریان مطلع هستم به عنوان افسر ناظر پروژه مسئول اقدامات او خواهم بود. برای همین است که ما نمیخواهیم ارتباطی با او داشته باشیم. او خودش را به عنوان یک سرباز نیروهای ویژه واجد شرایط با مهارتهای متعدد جا زده است. اما هرگز در ارتش حضور نداشته، و هیچوقت آموزش اولیهی نظامی دریافت نکرده است. در شرایط کنونی چنین حرکتی، که فردی بخواهد چنین ادعای خلاف واقعیداشته باشد کاملاً غیرقابل باور و نابخشودنی است. خیلی غمانگیز است.»

ضمیمه

در اکتبر ۲۰۰۳ گوین به جرم خود مبنی بر جعل مدارک نظامی برای تحصیل غیرقانونی تسلیحات و تجهیزات از تأسیسات ارتش آمریکا اقرار کرد. او به اشد مجازات، یعنی سی و سه سال زندان و یک میلیون دلار جریمه، محکوم شد.

در ۲۶ ژانویه ۲۰۰۴ اندرسون هم به ساخت و تملک غیرقانونی مهر رسمی اقرار نمود.


  • مشرق

خدمات متقابل پنتگون و هالیوود/ ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
تفنگداران‌دریایی کمال‌همکاری را در ساخت فیلم جدید ایستوود یعنی Heartbreak Ridge به عمل آورده بودند اما پس از این که ایستوود نسخه‌ی نهایی را در پنتاگون پخش کرد، وزارت دفاع حمایتش از فیلم را پس گرفت. رابرت سیمز معاون روابط عمومی وزیر دفاع ایستوود را به نادیده گرفتن وعده‌اش برای تغییر چند صحنه طبق نظر وزارت متهم کرد. کلینت ایستوود خیلی عصبانی شد.
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 28 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش بیست و نهم از این کتاب است.
ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر
***
کلینت ایستوود خیلی عصبانی بود. تفنگداران دریایی کمال همکاری را در ساخت فیلم جدید وی یعنی Heartbreak Ridgeبه عمل آورده بودند اما پس از این که ایستوود نسخهی نهایی را در پنتاگون پخش کرد، وزارت دفاع حمایتش از فیلم را پس گرفت. رابرت سیمز معاون روابط عمومی وزیر دفاع ایستوود را به نادیده گرفتن وعدهاش برای تغییر چند صحنه طبق نظر وزارت متهم کرد.

بنابراین اکنون وزارت دفاع تصمیم نداشت به ایستوود اجازه بدهد که فیلم را در پایگاههای نظامی به نمایش در بیاورد یا در عنوانبندی فیلم از تفنگداران دریایی به خاطر همکاریشان تشکر کند. از همه بدتر، سیمز به ایستوود گفت که وزارت دفاع حتی تصمیم ندارد بگذارد او نمایش اولیهی فیلم را در برنامهی [1]Toys-for-totsتفنگداران دریایی، که ایستوود حامی ملی آن محسوب میشد، برگزار کند.

سیمز میگوید:«فیلمی نبود که بخواهیم برنامهیToys-for-Totsرا در آن دخیل کنیم.»

این حرکت ایستوود را شدیداً خشمگین کرد. بنابراین چند روز بعد از نمایش فیلم در پنتاگون در روز ۱۹ نوامبر ۱۹۸۶، ایستوود در دفترش در استودیوی برادران وارنر نشست و نامهی شدید اللحنی برای سیمز نوشت، او را یک دروغگو خطاب کرده و گفت تا زمانی که سیمز در پنتاگون کار میکند دیگر هرگز برای ساخت فیلم با پنتاگون همکاری نخواهد کرد.

ایستوود در نامهاش نوشت «از نامهای که در تاریخ ۱۸ نوامبر برای من نوشتید ممنونم. در پاراگراف اول نوشته بودید که از نادیده گرفته شدن درخواستتان برای انجام اصلاحات در فیلم Heartbreak Ridge مأیوس شدهاید. در حالی که این ادعا اصلا صحیح نیست. ما با دقت تمام توصیههای شما را به کار بستیم.»

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

ایستوود، که نه تنها در فیلم ایفای نقش کرد بلکه تهیهکننده و کارگردان آن هم بود، برای جلب رضایت ارتش چندین تغییر در فیلمنامه اولیه انجام داد، اما گفت نمیدانسته که «پیشنهادات» پنتاگون اجباری بودهاند.

او گفتار زننده و خشونت موجود در فیلمنامهی اولیه را کاهش داده و شخصیت اصلی را از ارتشی به تفنگدار دریایی تغییر داده بود. همچنین چندین تغییر دیگر نیز اعمال کرد که از نظر خودش خیلی مضحک بودند.

یکی از این تغییرات به صحنهی نبرد اوج فیلم محسوب میشد که بر اساس حملهی آمریکا به جزیرهی کوچک گرانادا در کارائیب در سال ۱۹۸۳ ساخته شده بود. سیمز از ایستوود خواسته بود از جزیرهی ساختگی برای لوکیشن فیلم استفاده کرده و هر ارجاعی را در فیلمنامه به تفنگداران واقعی که در بمبگذاری انتحاری در سال ۱۹۸۳ در بیروت پایتخت لبنان کشته شده بودند حذف کند.

بمبگذاری انتحاری در پایگاه تفنگداران دریایی در بیروت در ۲۳ اکتبر ۱۹۸۳ فقط دو روز قبل از حمله آمریکا به گرانادا و اشغال این جزیره اتفاق افتاد. از نظر ایستوود اشارهی کوتاهی به واقعهی بمب گذاری بیروت در فیلم لازم به نظر میرسید. اما وزارت دفاع معتقد بود این کار به تصور ارتباط بین دو رویداد دامن میزند.

سیمز می گوید «ما نمیخواستیم به چنین ارتباطی بین این دو واقعه اشاره شود. در آن زمان تصور بر این بود که حمله به گرانادا برای منحرف کردن توجه به فاجعهی رخ داده در پایگاه تفنگداران دریایی صورت گرفته است. واضح است که اگر در فیلمنامه به چنین ارتباطی اشاره شده بود ما به آن اعتراض میکردیم. آن زمان از دولت انتقاد شد که برای منحرف کردن توجه از بمبگذاری بیروت به گرانادا حمله کرده است، که اصلاً درست نبود. »

در فیلمنامه کوچکترین اشارهای به وجود چنین مقاصد آب زیرکاهانهی از جانب دولت آمریکا نشد، فقط گفته شده بود که روز قبل از حمله به گرانادا بیش از دویست تفنگدار دریایی در بمبگذاری در بیروت کشته شدند. اما سیمز نمیخواست چنین تصوری در ذهن مخاطبان شکل بگیرد. وی روز ۵ می ۱۹۸۶ در یادداشتی به ژنرال والت بومر رئیس دفتر روابط عمومی تفنگداران دریایی نوشت «در خط سیر زمانی فیلمنامه نباید اشارهای به بیروت شود.»

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

حذف اشاره به بیروت از فیلمنامه اصلاً به مذاق ایستوود خوش نیامد، اما این کار را انجام داد. وی در نامهاش به سیمز در تاریخ ۱۹ نوامبر نوشت: «و دربارهی گرانادا هم تمام ارجاعات به بیروت از فیلمنامه حذف شدند، با این که ما فکر میکردیم نادیده گرفتن یک واقعیت تاریخی درخواست احمقانهای است.»

اما علیرغم این مورد و تغییرات دیگری که ایستوود در فیلمنامه اعمال کرد، همچنان رضایت سیمز جلب نشد و هنگامی که طی دو روز آخر فیلمبرداری فهمید سایر تغییراتی که خواسته بود اعمال نشدهاند به ژنرال بومر گفت تفنگداران دریایی که در محل فیلمبرداری حضور داشتند باید آنجا را ترک کنند.

سیمز میگوید«ما احساس میکردیم او (ایستوود) کاری را که خواسته بودیم انجام نداده است، و از قبل هم مشخص بود که ممکن است حمایت خود را قطع کنیم.»

ایستوود به قدری از این کار عصبانی شد که به کاخ سفید زنگ زد تا از دوست قدیمیاش رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا بخواهد پادرمیانی کند. البته موفق نشد با ریگان صحبت کند، ولی چند ساعت بعد ژنرال بومر ـ که پنج سال بعد فرماندهی تفنگداران دریایی را طی جنگ خلیج برعهده گرفت ـ با ایستوود تماس گرفت تا بفهمد ماجرا از چه قرار است.

بومر پس از صحبت کردن با ایستوود به این نتیجه رسید که وی مرد شرافتمندی است و برخلاف آنچه سیمز گمان میکرد مشاجرهاش با او درباره این که چه چیزهایی در فیلمنامه باید تغییر کند صرفاً یک سوءتفاهم بوده نه ناشی از تلاش ایستوود برای فریب دادن تفنگداران دریایی یا وزارت دفاع.

ژنرال بومر در یادداشتی به سیمز گفت «روز چهارشنبه ۲۳ جولای من مکالمهی تلفنی ۱۵ دقیقهای با آقای ایستوود دربارهی فیلم Heartbreak Ridge داشتم. بعد از صحبت کردن با آقای ایستوود متوجه شدم که سوءتفاهمی بین ایشان و معاونت روابط عمومی وزارت دفاع درباره تغییراتی که باید برای جلب موافقت وزارت دفاع در فیلم اعمال میشده، پیش آمده است.»

بومر به سیمز گفت که «ایستوود موکداً گفت هرگز قول نداده بوده همهی تغییرات را اعمال کند، بلکه فقط پذیرفته بوده تا جایی که در توانش هست این کار را انجام دهد و معتقد بود که به وعدهاش عمل کرده است. او به تغییرات مشخصی که برای رقیقکردن زنندگی گفتار و خشونت فیلم انجام داده بود اشاره کردنگرانیهای من تا حدی برطرف شد و من فکر نمیکنم او عامدانه ما را فریب داده یا برای دستیابی به مقاصد خودش وزارت دفاع را به بازی گرفته باشد.»

ژنرال بومر افزود «با توجه به این که هنگامی که من با آقای ایستوود صحبت کردم فقط دو روز از فیلمبرداری باقی مانده بود، قطع همکاری و حمایت تفنگداران دریایی بیفایده است. ناراحتی و کدورتی که در این صورت پیش میآید در طولانی مدت احتمالاً به ضرر منافع وزارت دفاع و شرکت Malpaso Productions خواهد بود. من فرماندهی تفنگداران دریایی را در جریان ماوقع گذاشتم و او هم موافق بود که قطع همکاری عاقلانه نیست. واحد تفنگداران دریایی از همان ابتدا معتقد بود فیلم HeartBreak Rigdeارزش حمایت کردن را دارد. نظر ما هنوز تغییر نکرده است، فقط کمی نگران پیامدها هستیم.»

در انتهای مکالمه ایستوود به بومر گفت که وی بار دیگر با کاخ سفید تماس گرفته و به آنها خواهد گفت تلفن پیشین او را نادیده بگیرند، و همین کار را هم کرد.

این کار باعث شد شرایط آرام شود و ایستوود بتواند فیلمبرداری فیلم را به پایان برساند. اما چهار ماه بعد که فیلم در پنتاگون به نمایش درآمد همه چیز به هم ریخت، و درگیری بین ایستوود و سیمز مجدداً آغاز شد.

پس از نمایش اولیه، سیمز به ایستوود گفت «اگر میخواهید در آینده هم با وزارت دفاع همکاری کنید ، پیش از این که اجازهی همکاری صادر شود باید فیلمنامهی نهایی مورد تأیید قرار گیرد، یا حداقل تعهدی الزامآورتر از آنچه در این مورد ارائه کردید به ما بدهید.»

این حرف خون ایستوود را به جوش آورد.

وی در نامهی ۱۹ نوامبرش به سیمز، که یک نسخه از آن را به ریگان و نسخهی دیگر را برای رئیس سیمز یعنی کسپر وانبرگر وزیر دفاع ایالات متحده فرستاد نوشت: «تهدید شما به کنسل کردن فیلمبرداری از طریق ژنرال بومر چندان شرافتمندانه نبود. و درباره آخرین پاراگراف نامهاتان درباره همکاری با وزارت دفاع در آینده، باید بگویم که تا زمانی که شما معاون وزیر هستید این اتفاق نخواهد افتاد و همکاری در بین نخواهد بود.»

سیمز میگوید طی تماس تلفنی که با ایستوود داشت، بازیگر معروف حتی تهدید کرد حرفهی سیمز در پنتاگون را نابود کند. وی افزود «ایستوود پای تلفن تهدید کرد که این مسئله را به کاخ سفید و دوستش آقای ریگان خواهد کشاند و برای من گران تمام خواهد شد، و گفت به حرفهام لطمه خواهد زد یا حتی مرا از کار بی کار خواهد کرد.»

اما سیمز نگران نبود. خود ریگان او را به مقام معاون وزیر دفاع منصوب کرده بود و سیمز قبل از این هم به عنوان دستیار ویژهی رئیس جمهور در کاخ سفید کار کرده بود.

سیمز که یک سال پس از مرافعهاش با ایستوود وزارت دفاع را ترک کرد می گوید: «من نگران نبودم زیرا به تازگی از کاخ سفید آمده بودم و مطمئن بودم که ارتباطم با کاخ سفید به اندازهی او (ایستوود) قوی است.اما کل جریان خیلی ناراحت کننده بود. چه دلش میخواد هری کثیف[2] تهدیدش کند؟!»

ایستوود از همان ابتدای پروژه با سیمز مشکل داشت. یک سال پیش از ارتش درخواست کرده بود تانکها و هلیکوپترهایی که برای ساخت فیلم نیاز داشت در اختیارش بگذارند، زیرا شخصیتی که نقش آن را ایفا میکرد یک چترباز قدیمی و جان سخت ارتشی بود که مدال افتخار در جنگ کره دریافت کرده بود، اما اکنون نمیتوانست با «ارتش جدید» کنار بیاید.

اما سیمز چه آن موقع که ایستوود فیلمنامه را به ارتش داد و چه یک سال بعد وقتی که آن را نزد تفنگداران برد نظر مساعدی نسبت به فیلمنامه نداشت و به ارتش گفت فقط در صورتی آن را بپذیرند که ایستوود تغییرات عمدهای در داستان اعمال کند.

ایستوود از این قضیه هم دل خوشی نداشت.

در فیلمنامه اصلی نوشتهی جیمز کاراباتسوس، ماجرای فیلم که در دههی ۱۹۸۰ اتفاق میافتد هنگامی آغاز میشود که شخصیت کلینت ایستوود یعنی گروهبان توماس هایوی ـ یک نظامی کهنهکار که در جنگهای بسیاری شرکت کرده ـ در باری نشسته و از خاطرات دوران جنگ برای دیگر افراد حاضر در بار تعریف میکند. در همان لحظهی اول در مییابیم که گروهبان هایوی به زمان حال تعلق ندارد و به جای مانده از ارتش قدیمی است.

نوجوان مستی روی زمین کنار سرباز کهنهکار مینشیند تا به داستان او گوش بدهد.

هایوی میگوید: «آره بچه جون. گندش درومد و یه کمیته از اعضای کنگره ـ که سر تاپاشون یه شپش نمیارزید ـ سعی کردن به ما چتربازها بگن که دیگه نباس شیطونی کنیم. البته ما هم به سنت هوابردی واقعی جوابشون رو دادیم. سلام نظامی دادیم، گردش به راست کردیم و برگشتیم تو همون سوراخی زبالهدونی تا اسهال بگیریم و نگرش گندی نسبت به زنها داشته باشیم. چیز قشنگی نیست. اما حقیقت محض اینه که جنگ جهنمه.»

این حرفها درست بود، اما برای ارتش و سیمز زیادی بوی حقیقت میداد. آنها به ایستوود گفتند که صحنه آغازین باید عوض شود، زیرا نه تنها به زنها توهین میکند بلکه برای اعضای کنگره، که به هرحال حقوق آنها را پرداخت می کنند نیز توهین‌آمیز است.

سرهنگ میگل مونتهورده رئیس بخش برنامه‌ریزی و سیاست ارتش در یادداشتی به تاریخ ۱۶ دسامبر ۱۹۸۵ به سیمز معاون وزیر دفاع گفت «نظرات هایوی در صفحهی دوم فیلمنامه درباره سنت هوابردی و نگرش گند نسبت به زنان نه تنها کج سلیقگی است بلکه ارتباطی با خط روایی داستان ندارد.»

در یادداشت همچنین آمده بود که «امروزه ارتش جایگاه بالایی برای کنگرهی ایالات متحده داشته و توسط آن حمایت میشود. نظرات صفحهی دوم فیلمنامه فقط به خصومت کنگره منجر شده و غیرضروری هستند.»

اما چرا مونتهورده که چندی بعد نزد سیمز در وزارت دفاع مشغول کار شد میخواست کنایه به کنگره از فیلمنامه حذف شود؟ سیمز می گوید «او احتمالا نگران روابط با کنگره بود. گمان میکنم اگر قرار بود اسم ارتش در فیلم بیاید عضوی از کنگره پیدا می‌شد که بگوید چطور ارتش اجازه داده آنها چنین چیزی بگویند؟»

کاراباتسوس فیلمنامه نویس فیلم معتقد است که ایستوود حق داشت از دخالت سیمز در فیلمنامه عصبانی شود. کاراباتسوس که قضیهی کنگره را بر اساس داستانی واقعی نوشته بود که هنگام خدمتش در ویتنام شنیده بود می گوید: «اصلاً عجیب نیست که ایستوود عصبانی شد. واضح است که چرا خونش به جوش آمد. حق هم داشت.»

اما ایستوود پایش را در یک کفش کرد و حاضر نشد حتی یک کلمه از تکگویی آغازین شخصیتش را تغییر دهد. به چه جرأتی به او می گفتند حق ندارد کنگره را مسخره کند؟ از کی تا حالا پنتاگون این وظیفه را به عهده گرفته بود؟

اما ارتش به این تغییرات اکتفا نکرد. آنها گفتند دیالوگهای زننده و ناخوشایند فیلمنامه غیرضروری است، و لیستی از تغییراتی که میخواستند در فیلمنامه اعمال شود تا با حمایت از آن موافقت کنند به ایستوود دادند.

مونتهورده در یادداشتش به سیمز نوشت «فیلمنامه، ارتش و به ویژه بخش هوابرد را به صورتی بسیار ناخوشایند و نادرست به تصویر میکشد. نویسندهها چند کلیشهی هالیوودی از شخصیتهای نظامی در دوران جنگ جهانی دوم را گرفته و سربازهای مدرن را بر اساس این کلیشهها شخصیتپردازی کردهاند. شرایط کلی که احتمالاً در زمان جنگ جهانی دوم و جنگ کره وجود داشت بر ارتش امروزی حاکم نیست.»

ایستوود به ارتش گفت نکتهی فیلم دقیقاً همین است. فیلم درباره سرباز پیری است که طی جنگ کره مدال افتخار گرفته و اکنون جایی در ارتش جدید ندارد. اما ارتش این موضوع را درک نمیکرد.

آنها حتی عنوان فیلم را هم درک نمی کردند.

مونتهورده به سیمز گفت «عنوان فیلم به زمان جنگ کره برمیگردد و گمراه کننده است. زیرا موضوع فیلم درباره ارتش در دهه ۱۹۸۰ است.»

اما ایستوود به آنها گفت هدف از انتخاب عنوان فیلم دقیقاً همین است. وانگهی، این فقط یک فیلم است.

ایستوود در نامهای به تاریخ ۱۷ دسامبر ۱۹۸۵ به ژنرال چارلز باسی مدیر روابط عمومی ارتش نوشت «نکتهای که در فیلمنامهی Heartbreak Ridgeنادیده گرفته شده این است که گروهبان هایوی متعلق به ارتش قدیمی است، و هیچ ارتباطی به ارتش امروزه ندارد، تا حدی که این مسئله روی زندگی شخصی و همچنین زندگی نظامیاش تأثیر گذاشته و در نتیجه نمیتواند خودش را با ارتش جدید انطباق دهد.»

ایستوود در این مرحله دست پیش گرفت.

وی به ژنرال باسی گفت «مایلم به این مسئله اشاره کنم که گرچه ارتش جدید احتمالاً از ارتش قدیمی برتر است، اما ارتش قدیمی مزایایی هم داشته و با احترامی که برای مردانی که طی جنگ کره و جنگ ویتنام جنگیدند و جان خودشان را از دست دادند قائلم، معتقدم خاطرهی ارتش قدیمی نباید از بین برود. باز هم باید بگویم که این فقط یک فیلم سرگرم کننده است، نه فیلم آموزشی؛ و در حال حاضر تنها تصویری که عامهی مردم از نیروهای نظامی دارند تصویرشان از رمبو است. Heartbreak Rigde فیلمی میهنپرستانه است که سعی دارد به تعارض‌ها و درگیریهای حال حاضر آمریکا بپردازد، و ما حاضر نیستیم هیچجور دیگری آن را بسازیم.»

ایستوود همچنین به ژنرال باسی هشدار داد که اگر ارتش او را مجبور کند بدون حمایت آنها فیلم را بسازند اشتباه بزرگی مرتکب خواهد شد، همانطور که پنج سال پیش نیروی دریایی مرتکب اشتباه شده و تهیهکنندگان فیلم «یک افسر و یک جنتلمن» را مجبور کرد فیلم را بدون همکاری آنها تولید کنند.

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

ایستوود به ژنرال باسی گفت «جالب این است که طی ملاقاتی که با مارتی الفند تهیهکننده فیلم یک افسر و یک جنتلمن داشتم او به من گفت مخالفتهای نیروی دریایی که در نهایت به عدم همکاریاشان با فیلم منجر شد دقیقاً انتقادهایی بوده است که امروز ما با آن مواجه شدهایم. همانطور که در جریان هستید بعد از اکران فیلم، نیروی دریایی از این که با ساخت فیلم همکاری نکرده است شرمنده شد، چون بعد از اکران فیلم ثبت نام در آن شاخه از نیروی دریایی به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت.»

«خیلی حیف میشود اگر گروهبان هایوی در خدمت ارتش آمریکا و لشگر هشتاد و دوم هوابرد که در عملیات نجات در گرانادا مشارکت داشتند حضور نداشته باشد.»

ارتش سعی کرد به ایستوود اطمینان دهد که آنها دغدغههای وی را درک میکنند، و به او گفتند که میخواهند در ساختن فیلمی که هردو طرف به آن افتخار کنند به وی کمک کنند.

ژنرال ریچارد گریفیتس، جانشین رئیس روابط عمومی ارتش در نامهای به تاریخ ۲۳ دسامبر ۱۹۸۵ به ایستوود نوشت «در غیاب ژنرال باسی من به نامهی شما، مورخ ۱۷ دسامبر، درباره فیلمنامهیHeartbreak Rigdeپاسخ میدهم. ما متوجه هستیم که شما فکر میکنید نکتهی فیلمنامه دربارهی تعلق داشتن گروهبان هایوی به ارتش قدیمی را درک نکردهایم. اما باور کنید این مسئله را درک میکنیم. همچنین قبول داریم که ارتش قدیمینکات مثبتی هم داشته است، در حقیقت نکات مثبت بسیاری دارد. و مانند شما میخواهیم یاد و خاطرهی آن را زنده نگه داشتهو یاد افرادی را که در جنگهای این کشور جنگیده و جان خود را از دست دادند محترم داریم. بنابراین هیچ تردیدی نیست که میخواهیم فیلمی بسازید که این کار را انجام دهد.»

«گرچه درک می کنیم که Heartbreak Rigdeنه فیلمی آموزشی است و نه قرار است به منظور افزایش عضوگیری ارتش ساخته شود، پذیرفتن بخشهایی از فیلمنامه دشوار استاما همانطور که ژنرال باسی با آقای مانس (تهیهکننده اصلی فیلم) در میان گذاشته است، ما معتقدیم این اختلافنظرها را میتوان به صورتی که رضایت هر دو طرف جلب شود حل کرد. ما قصد داریم در جهت رفع این اختلافها تلاش کنیم.»

ایستوود با کاهش گویش عامیانه و ناخوشایند فیلمنامه موافقت کرد. اما این کار برای جلب موافقت ارتش کافی نبود، بنابراین وقتی مذاکرات به نتیجه نرسید ایستوود تصمیم گرفت فیلمنامه را به نزد تفنگداران دریایی ببرد تا ببیند آیا آنها حاضر به همکاری هستند یا نه. هرچه باشد تفنگداران در هالیوود معروف بودند به این که نسبت به سایر بخشهای ارتش روابط بهتری با تهیهکنندهها دارند. ایستوود از طریق دوستش مارتی الفند میدانست که چند سال پیش پس از این که نیروی دریایی از همکاری با تولید فیلم یک افسر و یک جنتلمن خودداری کرد، تفنگداران دریایی به الفند پیشنهاد همکاری کامل در ساخت فیلم را کردند.

تفنگداران به الفند گفته بودند تنها تغییری که باید در فیلمنامه اعمال کند تبدیل شخصیت اصلی فیلم با بازی ریچارد گراز کادر هوایی نیروی دریایی به تفنگدار دریایی بود. حتی از او نخواسته بودند فیلمنامه را خیلی تغییر دهد، و الفند حتی میتوانست صحنهای را که نیروی دریایی به آن اعتراض داشت ـ یعنی خودکشی یک کادری جوان که از دانشکده بیرون انداخته شده بود ـ در فیلمنامه نگه دارد. یکی از مقامات تفنگداران دریایی به تهیهکنندگان گفته بود «اگر یک کادری از مدرسه پرواز تفنگداران دریایی بیرون انداخته شود باید هم خودکشی کند!»

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

الفند پیشنهاد همکاری تفنگداران دریایی را رد کرد، چرا که نویسنده فیلمنامه که خود افسر سابق نیروی دریایی بود داستان را بر اساس تجربیات خودش نوشته بود و نمیخواست شخصیت اصلی را از نیروی دریایی به تفنگدار دریایی تغییر دهد. بنابراین آنها فیلم را بدون کمک رسمی ارتش ساختند، گرچه تفنگداران دریایی بدون اطلاع وزارت دفاع به تهیهکنندهها کمک کردند. تیلور هکفورد کارگردان فیلم به نمایی از یک جت که در ارتفاع پایین پرواز میکند نیاز داشت. بنابراین از تفنگداران پرسید که آیا حاضر هستند این کار را برایش انجام دهند ـ البته به طور غیررسمی ـ و آنها هم موافقت کردند.

هکفورد می گوید «آنهاجتهایHarrier داشتند و قبول کردند که پروازی در ارتفاع پست انجام دهند. من دوربینهایم را آماده کردم و دقیقاً سر وقت جت در حالیکه در ارتفاع خیلی پایین پرواز میکرد از کنار ما رد شد.»

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

چند سال بعد، تهیهکنندگان«چند مرد خوب» هم پس از این که نیروی دریایی درخواست کمکشان را رد کرد با پیشنهاد همکاری تفنگداران دریایی مواجه شدند، به این شرط که شخصیت اصلی فیلم با بازی تام کروز به جای نیروی دریایی، تفنگدار باشد. اما این بار هم تهیهکنندهها پیشنهاد تفنگداران را رد کردند.

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

اما ایستوود هیچ مشکلی با این که شخصیت گروهبان هایوی را از چترباز نیروی دریایی به گروهبان توپخانهی تفنگداران دریایی تغییر ندهد نداشت، و هنگامی که فیلمنامه را به نزد آنها برد تفنگداران به سرعت با همکاری در ساخت فیلم موافقت کردند.

تفنگداران دریایی شخصیت سرسخت و پوست کلفتی را که قرار بود ایستوود در Heartbreak Ridge ایفا کند دوست داشتند، اما آنها هم از او خواستند از میزان ناسزاهای فیلم بکاهد.

فرد پک سرهنگ دوم نیروی دریایی و مشاور فنی تفنگداران دریایی که افسر ناظر پروژه بود در یادداشتی به تاریخ ۳ آوریل ۱۹۸۶ نوشت «ما در حال حاضر در مرحلهی پیش از تولید فیلم Heartbreak Rigde با شرکت Malpaso Production همکاری میکنیم» و افزود «تفنگداران دریایی به خاطر تصویر مثبتی که این فیلم ارائه خواهد کرد رسماً از آن حمایت می کند.»

ایستوود قبول کرد که کلمات ناخوشایند فیلم را کاهش دهد اما بار دیگر با رابرت سیمز معاون روابط عمومی وزیر دفاع به مشکل برخورد.

هیچ شاخهای از ارتش نمیتواند به طور یکجانبه از تولید فیلم حمایت کند. آنها باید ابتدا موافقت وزارت دفاع را جلب کنند و این به منزله کسب موافقت سیمز بود.

سرتیپ دی.ایی.پی میلر، که پیش از ژنرال بومر مدیر روابط عمومی تفنگداران دریایی در پنتاگون بود، در نامهای به سیمز نوشت «دفتر روابط عمومی تفنگداران دریایی در لس آنجلس همیشه همکاری نزدیکی با تهیهکنندهها و فیلمنامهنویسها به منظور تولید فیلمنامهای که برای هر دو طرف قابل قبول باشد داشته است. محصول نهایی با این که حاوی کلمات و گفتار ناخوشایند و غیرقابل قبول است به طور کلی به نفع تصویر نیروهای مسلح ایالات متحده است، به ویژه در صحنههای نهایی در گرانادا.»

اما سیمز و دستیارانش معتقد بودند گفتار فیلم آنقدری تغییر نکرده است که شایستهی موافقت وزارت دفاع باشد.

سرهنگ نیروی هوایی جی.ال هیگینز و مدیر دپارتمان سیاستهای آموزشی در دفتر معاون وزیر دفاع در یادداشتی به تاریخ ۲۸ آوریل ۱۹۸۶ به سیمز نوشت «بخش زیادی از گفتار فیلمنامهیHeartbreak Ridgeبیادبانه و زننده است. من مایل نیستم چنین به نظر برسد که دپارتمان از چنین طرز گفتاری حمایت میکند».

نیروی دریایی هم، که از آنها درخواست کمک شده بود، به نوع گفتار زنندهی فیلمنامه اعتراض کرد. ناو سروان چارلز کمب مدیر خدمات تولیدی نیروی دریایی در یادداشتی به سیمز در تاریخ ۲۴ آوریل ۱۹۸۶ نوشت‌ «گفتاری که در این فیلمنامه به کار برده شده است بدتر از هر چیزی است که پیش از این با آن برخورد کردهام.»

اما تنها نگرانی پنتاگون گفتار زنندهی فیلمنامه نبود. یکی دیگر از دغدغههای آنها صحت تاریخی وقایع فیلم بود. هنگامی که ایستوود پس از مخالفت ارتش با حمایت از فیلم به سراغ تفنگداران دریایی رفت وقایعی رخ داد که به اختلاف نظر و جدلهای فراوان منجر شد.

در فیلمنامهی اولیه، شخصیت ایستوود یعنی هایوی گروهبان چترباز ارتش طی نبرد Heartbreak Ridge در جنگ کره بالاترین افتخار نظامی ملی ـ یعنی مدال افتخار ـ را به دست آورده بود. بنابراین وقتی ایستوود برای کسب همکاری تفنگداران دریایی شخصیت هایوی را از ارتش به تفنگدار تغییر داد، طبق فیلمنامه هایوی همچنان میبایست مدال افتخار را برای نبردی که نام فیلم از آن گرفته شده بود کسب کرده باشد.

مشکل اینجا بود که ارتش تقریباً به تنهایی در نبرد Heartbreak Ridge شرکت کرده بود ـ به طور دقیقتر لشگر دوم پیاده نظام که به دو تن از اعضای آن پس از مرگ مدال افتخار اهدا شد. تفنگداران در نبرد Punchbowl در نزدیکی Heartbreak Ridge جنگیدند، اما متعصبین ارتش معتقدند که این دو در حقیقت دو نبرد جداگانه بودهند. و یک مسئله هم واضح بود: هیچ تفنگدار دریایی مدال افتخار برای جنگیدن در نبرد Heartbreak Ridgeبه دست نیاورده بود.

بنابراین وقتی خبر پیچید که ایستوود شخصیت قهرمان فیلم را از چترباز ارتش به گروهبان توپخانه تفنگداران دریایی تغییر داده است، کهنهسربازهای ارتش که در نبرد اصلی جنگیده بودند فریاد اعتراض سر داده و شکایت کردند که ایستوود سعی دارد تاریخ را بازنویسی کند. چند سرباز قدیمی خشمگین به کنگره و وزارت دفاع نامه نوشتند و مجادله به روزنامهها کشیده شد.

حتی پای ژنرال کلی فرمانده تفنگداران دریایی هم به قضیه باز شد و او از ایستوود خواست نام فیلم را به نبردی که تفنگداران در کره جنگیده بودند تغییر دهد.

کلی در نامهای به تاریخ ۳۱ جولای ۱۹۸۶ به ایستوود نوشت «من معتقدم عنوان فیلم بیاحترامی به کهنهسربازهای ارتش است که شجاعانه در این نبرد جنگیدند. به همین خاطر از افرادی که از شما خواستهاند عنوان فیلم را عوض کنید حمایت میکنم، و قویاً از شما میخواهم عنوان جدیدی برای فیلم انتخاب کنید. تفنگداران در نبردهای زیادی در کره جنگیدند که از بین آنها میتوانید یکی را انتخاب کنید، برای مثال نبرد ناگارو و کوتوری یا چوسین.»

اما ایستوود تصمیم نداشت نام فیلمش را به کوتوری یا ناگارو یا هر اسم غیرقابل تلفظ دیگری از نبردهای جنگ کره تغییر دهد. هیچ میدانستند این اسمها روی سردر سینما چه جلوهای خواهد داشت؟ وانگهی، Heartbreak Ridge (به معنای مرز دلشکستگی) معنایی دوگانه داشت. فیلم او اصلا درباره جنگ کره نبود، بلکه درباره تفنگدار دریایی دل شکستهای بود که میخواست همسر سابقش را به دست آورد.

بنابراین ایستوود پس از صحبت کردن با چند سرباز قدیمی نبرد Heartbreak Ridge تصمیم به مصالحه گرفت. وی تصمیم گرفت خطی به فیلمنامه اضافه کند مبنی بر این که گروهبان های‌وی در نبرد Heartbreak Ridgeجنگیده و پس از جنگ به تفنگداران دریایی ملحق شده است.

این کار باعث جلب رضایت همه طرفین حتی سیمز شد. اما مشکلات دیگری هم وجود داشت. در اواخر فیلم گروهبان های‌وی و تفنگداران وی در حمله آمریکا به گرانادا شرکت کرده و چند دانشجوی پزشکی آمریکایی را که در جزیره گیر افتادهاند، نجات میدهند. اما در عملیات واقعی ارتش دانشجویان را نجات داد نه تفنگداران دریایی. بنابراین سیمز از ایستوود می خواست که نامی غیرواقعی برای جنگ و نبرد انتخاب کند.

سیمز در یادداشتی به مدیر دفتر روابط عمومی تفنگداران دریایی نوشت «به منظور جلوگیری از بیدقتیهایی که کمپانی را مجبور به بازنویسی فیلمنامه کند، به نفع وزارت دفاع، تفنگداران دریایی و شرکت مالپاسو است که داستان به کل تخیلی بوده و در جزیره‌ای تخیلی در کارائیب رخ دهد.»

سیمز همچنین به صحنهای که در آن یک تفنگدار دریایی برای تماس گرفتن با مقر تفنگداران در ایالات متحده و درخواست کمک از کارت تلفن استفاده میکند نیز اعتراض کرد. گزارشهای زیادی حاکی از آن بود که چنین چیزی واقعاً اتفاق افتاده است. در حقیقت حتی در روزنامهی رسمی ارتش یعنی Stars and Stripes گزارش شده بود. اما سیمز میگفت این قضیه اتفاق نیفتاده و باید از فیلمنامه حذف شود.

سیمز در یادداشتی نوشت‌ «این داستان آنقدر تکرار شده است که ماجرای فیلم با روایتهای نادرست درباره گرانادا در خواهد آمیخت. ما اجازه نمیدهیم که این ماجرا در فیلمنامهی فیلم گنجانده شود. بنابراین نباید در نسخهی جدید فیلمنامه استفاده شود.»

اما ایستوود حاضر نشد صحنهی کارت تلفن را از فیلمنامه حذف کند و به سیمز گفت «اگر این ماجرا کاملاً غیرواقعی است چرا وزارت دفاع حق اظهارنظر درباره آن را دارد؟»

سیمز همچنین از ایستوود خواست صحنهای که طی آن یک گروهبان تدارکات سررشتهدار[3] از گروهبان هایوی میخواهد فعالیتهای بازار سیاه او را نادیده بگیرد را نیز از فیلمنامه حذف کند. در اوایل فیلمنامه، قبل از این که گروهبان هایوی به واحد شناسایی قدیمی خود منتقل شود کار دفتری در بخش تدارکات تفنگداران دریایی دارد. سررشتهدار که یک کلاهبردار است از ایستوود میخواهد در کارهای غیرقانونیاش با او همکاری کند.

گروهبان تدارکات سیگار کوبایی قاچاقی به ایستوود تعارف میکند و میگوید«آدم همیشه باید دنبال دوستهای جدید و بیشتر باشد. منظورم اینه که اگه نوک مدادت و چشات اینقدر تیز نبودن، می تونستم زندگیت تو ارتش رو خیلی برات آسون کنم. یا حتی خیلی چرب و نرم.»

هایوی به سررشتهدار چشم غره میرود و به او می گوید که در چنین فعالیتهایی مشارکت نخواهد کرد: «بهتره اون سیگارهای قاچاقت رو قبل از این که توی دهنت فرو کنم از جلوی چشمام دور کنی.»

این صحنه نشان می داد که هایوی اگرچه اغلب مست است و ظاهری آشفته دارد، انسان شرافتمندی است. اما سیمز میخواست از فیلمنامه حذف شود چون حاکی از آن بود که تمامی اعضای ارتش افراد درستکاری نیستند.

سیمز در یادداشتی نوشت «این صحنه حاکی از آن است که پرسنل نظامی انسانهای سودجویی هستند و شبهاتی در زمینه وسائل گمشده و فعالیتهای بازار سیاه ایجاد میکند. این صحنه یا باید حذف یا بازنویسی شود تا آن نوع تصویری که سعی کردهایم از آن اجتناب کنیم، چه در واقعیت چه در تخیل، ایجاد نشود.»

و البته این واقعیت که در ارتش هم مانند هرجای دیگری در دنیا کلاهبرداری و فساد وجود دارد اصلاً اهمیتی نداشت. اما ایستوود بار دیگر به درخواست سیمز تن نداد و در نهایت سیمز کوتاه آمد. ایستوود به سیمز گفت «تا جایی که یادم میآید شما طی تماس تلفنیمان نظر خود را درباره این صحنه عوض کردید، چون نشان میداد قهرمان ما هیچوقت و طی هیچ شرایطی حاضر نمیشود از ارتش پولی به جیب بزند.»

اما جدیترین مخالفت سیمز با فیلمنامه این بود که گروهبان های‌وی را در حال ارتکاب جنایت جنگی نشان میداد. در انتهای فیلم پس از این که تفنگداران وارد گرانادا میشوند با مقاومت سربازهای کوبایی که جزیره را اشغال کردهاند مواجه میشوند. هایوی به یک سرباز کوبایی شلیک میکند و وقتی سرباز به صورت روی زمین افتاده و ناله میکند، هایوی با شلیک دیگری کارش را تمام میکند.

پنتاگون از این که قهرمانهای فیلم مرتکب جنایت جنگی شوند بیزار است، و همیشه از فیلمسازها میخواهد این صحنهها را حذف کنند، همانطور که از تهیهکنندههای نجواگران باد (windtalkers)و Green Berets چنین درخواستی کرد. و بدتر از همه این که سیمز وقتی این صحنه را دید که نسخهی نهایی فیلم روی ۱۴ نوامبر ۱۹۸۶ در پنتاگون برایش اکران شد.

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

وی در نامهای به فرتیز مانس تهیهکنندهی فیلم نوشت «در فیلم صحنهای وجود دارد که طی آن گروهبان توپخانه‌های وی از پشت به سرباز دشمن شلیک می‌کند، حتی بعد از این که دشمن زخمی و علناً توان انجام کاری ندارد. بر اساس قوانین پیمان ژنو گروهبان هایوی باید به خاطر این کارش محاکمه نظامی شود. من فکر نمیکنم شما بخواهید قهرمان فیلم در انجام مأموریتش مرتکب جنایت جنگی شود. بنابراین از شما می‌خواهم چند ثانیهاز فیلم را که در آن این اتفاق رخ می‌دهد پاک کنید.»

اما ایستوود حاضر نشد آن را پاک کند و در نتیجه این صحنه در فیلم باقی ماند.

سیمز می‌گوید «من به وضوح اکران نهایی در پنتاگون و در سینمای آنجا را به خاطر میآورم. حدود بیست نفر در سالن حضور داشتند، افرادی که انتظار میرفت و خودشان هم میخواستند از فیلم خوششان بیاید. اما متأسفانه نمیشد. گفتار و محتوای فیلم آنقدر توهینآمیز بود که دستیار اجرایی من، که در کاخ سفید و پنتاگون با من کار کرده است، در اواسط فیلم از سالن خارج شد.»

سیمز سرهنگ دوم فرد پک افسر تفنگداران دریایی را که ناظر تولید پروژه بود به اندازهی ایستوود در وضعیت ناخوشایندی که پیش آمده بود مقصر میداند.

سیمز می‌گوید «تمامی کارمندهای من معتقد بودند که افسر رابط تفنگداران دریایی در هالیوود ما را گمراه کرده است. پس از نمایش اولیه ما متوجه شدیم مسائل کلیدی که تفنگداران دریایی گفته بودند طی فیلمبرداری اصلاح میشوند تغییر نکرده، و تهیهکننده و کارگردان شرایط پیشنهادی برای همکاری را نادیده گرفتهاند، و متوجه شدیم در حقیقت تهیهکننده اصلاً قصد نداشته چیزی را تغییر بدهد.»

اما پک هم به اندازه سیمز سردرگم شده بود. طبق یکی از یادداشتهای داخلی تفنگداران دریایی پک هم نمی‌دانست چه تغییراتی اعمال شده و کدام یک اعمال نشدهاند. در این یادداشت که چند ماه پس از پایان فیلمبردای نوشته شده بود آمده است که «پک مطمئن نیست آیا همه تغییرات درخواستی اعمال شدهاند یا نه. برای مثال برخی صحنهها چند بار فیلمبرداری شد و دیالوگها هربار تغییر کرده بود. در برخی صحنهها ناسزاهای غیرقابل قبول وجود داشت و برخی صحنهها نه. وانگهی، بخش زیادی از دیالوگها پس از فیلمبرداری مجدداً صداگذاری میشد. تا جایی که می‌دانیم اشارهی مستقیم به بیروت و گرانادا کاملاً حذف شده و فیلم کاملاً تخیلی است.»

در حقیقت سوءتفاهمهای ایجاد شده تا حد زیادی به خاطر فرایند فیلم‌سازی بود، زیرا فیلمها را نمیتوان بر اساس دستورالعملهای مشخص نظامی ساخت ـ حداقل نه زمانی که پای هنرمندهای مستقل در بین باشد.

و احتمالاً بزرگترین اشتباه سیمز و پنتاگون همین بود: آنها درستکاری هنری کلینت ایستوود را دست کم گرفتند.

جوزف استینسون فیلمنامهنویسی که در بازنویسی چند صحنهاز فیلمنامه مشارکت داشت می گوید سیمز همانطور که فیلم یا فرایند فیلم‌سازی را درک نمیکند، کلینت ایستوود را هم نشناخته بود.

استینسون که فیلمنامه Sudden Impactو جمله معروف «یالا، روزمو بساز» را برای ایستوود نوشته است می گوید «کلینت اعتقادهای خیلی راسخی دارد. فیلمها همیشه در حال تغییر هستند. باید آنها را تغییر بدهید. ایستوود اصلاً درباره پذیرفتن و انطباق با تغییرات سرسختی به خرج نمیدهد. اما به صداقت شخصیت و صداقت داستان اعتقاد دارد و هیچوقت بر سر صداق داستان یا شخصیتها مصالحه نمیکند.»

ماجرای نزاع کلینت ایستوود با پنتاگون + تصاویر

اما پنتاگون در این که از فیلمسازها بخواهد صداقت داستان را به مخاطره بندازد تامل نمیکند. برخی فیلمسازها می‌پذیرند و برخی فیلمسازها مانند ایستوود تن به این درخواست نمیدهند.

لئونارد هیرشان دستیار ایستوود می‌گوید«در این حرفه فاحشههای زیادی وجود دارند. اما کلینت ایستوود یکی از آنها نیست.»



[1] . برنامهی خیریهای که توسط تفنگداران دریایی ایالات متحده برگزار شده و طی آن اسباببازیهایی بین کودکانی که والدین آنها بضاعت خرید هدیهی کریسمس ندارند توزیع می شود. بنیاد Toys for Tots برای تأمین بودجه این برنامه خیریه فعالیت میکند.

[2] .نام یکی از فیلم های کلینت ایستوود که در آن نقش بازرس پلیس خشنی به نام هری کالاهان و معروف به هری کثیف را ایفا میکند.

[3] . Quartermaster

مشرق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ سردرگمی پنتاگون برای ساخت یک فیلم هالیوودی + تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
حتی اگر یک فیلم از همه معیارهای وزارت دفاع برخوردار باشد ـ یعنی اینکه از لحاظ تاریخی دقیق باشد، به عضو گیری نیرو کمک کند، و خوشایند ارتش باشد ـ اما اگر حامی مالی آن فردی نامحبوب یا دارای باورهای مذهبی بحث‌برانگیز باشد وزارت دفاع می‌تواند حمایت خود را از آن فیلم دریغ کند.
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 32 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش سی و سوم از این کتاب است.

***
پنتاگون هنگامی که متوجه شد کشیش «سان میونگ مون» رهبر کلیسای اتحاد حامی مالی اصلی فیلم «اینچون» است مضطرب و نگران گردید. این فیلم از حمایت وزارت دفاع برخوردار بود و در آن «لارنس اولیویر» نقش ژنرال «داگلاس مک‌آرتور» را ایفا می‌کرد. در آن زمان، یعنی سال 1981، کلیسای اتحاد از اهمیت و اعتبار فعلی خود برخوردار نبود. این کلیسا در آن زمان مالک «واشینگتن تایمز» یا سرویس تلگرافی «یونایتد پرس اینترنشنال» نبود.

پنتاگون تعداد زیادی بالگرد، تانک، تفنگ، جیپ، کامیون، خودروهای زره‌پوش، و صدها سرباز آمریکایی در اختیار این فیلم قرار داد و مبلغ 102,000 دلار در ازای این خدمات دریافت کرد. پنتاگون از این فیلم خوشش می‌آمد، فیلمی که به گفته «کاسپر وینبرگر» وزیر دفاع آمریکا در میان نیروهای مسلح محبوب بود و روایتگر «نسبتاً واقعی» نبرد قهرمانانه «مک‌آرتور» در اینچون در جریان جنگ کره بود.

اما پنتاگون تقریباً تا قبل از اتمام ساخت فیلم نمی‌دانست «مون» تهیه‌کننده اجرایی آن است و هنگامی هم که فهمید دیگر کاری نمی‌توانست انجام دهد. وزارت دفاع به امید اینکه خود را از رسوایی همکاری با «مون» مصون بدارد از شرکت تهیه‌کننده فیلم خواست تا نام وی را از تیتراژ فیلم حذف کند، اما شرکت تهیه‌کننده این درخواست را رد کرد. وزارت دفاع سپس از این شرکت خواست تا نام این وزارتخانه را از فهرست کسانی که در تیتراژ پایانی به خاطر کمک‌هایشان مورد قدردانی قرار می‌گیرند حذف کند، اما شرکت این درخواست را نیز رد کرد.

اکنون که فیلم برای اولین بار در مرکز کندی واقع در واشینگتن پخش می‌شد ـ و ارکستر نظامی تفنگداران دریایی آمریکا برای حضار آهنگ‌های میهن‌پرستانه می‌نواخت ـ سؤالاتی در رابطه با درست بودن این همکاری مطرح گردیده بودند. یکی از اعضای کنگره نامه‌ای خطاب به «وینبرگر» نوشته و از وی توضیح خواسته بود. این عضو کنگره به همراه همسرش به مراسم افتتاحیه فیلم رفته بود و هنگامی که در بروشور برنامه نام «مون» را به عنوان تهیه‌کننده اجرایی فیلم دیده بود از تعجب خشکش زده بود. تعجب وی روز بعد بیشتر شد آن‌هم هنگامی که در روزنامه خواند که پنتاگون «همکاری کامل» با دست‌اندرکاران فیلم داشته است.

«جی ویلیام وایتهارست» از اعضای کنگره در نامه خود به «وینبرگر» در تاریخ 6 می 1981 نوشت: «هنگامی که دعوت جهت حضور در مراسم افتتاحیه فیلم را پذیرفتم نمی‌دانستم که کشیش «سون میونگ مون» رهبر کلیسای اتحاد حامی مالی اصلی فیلم است. همانطور که شاید خودتان هم می‌دانید کشیش «مون» یک رهبر مذهبی بسیار محافظه‌کار است که بسیاری وی را به شستشوی مغزی پیروانش متهم می‌کنند. به علاوه، بسیاری از سرمایه‌گذاری‌های مالی وی بسیار بحث‌برانگیز هستند و شاید در تضاد با منافع کشورمان باشند. من به عنوان کسی که در زمینه مبارزه با فرقه‌های مذهبی گوناگون به ویژه از زمان وقوع رویدادهای وحشتناک شهر جونزتاون فعال بوده است ناراحت شدم از اینکه تا قبل از نمایش فیلم در مرکز کندی هیچ اشاره‌ای به این موضوع نشده بود؛ و تنها هنگامی از این ماجرا باخبر شدم که بروشور برنامه را باز کرده و متوجه مشارکت کشیش «مون» شدم.

«با این حال، آنچه بیش از این مرا ناراحت می‌کند این است که کشور ما به نیروهای نظامی خود اجازه داده تا با این فیلم و همچنین با کشیش «مون» همکاری کنند. بر اساس مقاله‌ای که روز بعد از نمایش فیلم در نشریه «واشینگتن پست» منتشر شد: ... تهیه‌کنندگان فیلم از همکاری وزارت دفاع برخوردار گردیدند و این وزارتخانه به ارتش و تفنگداران دریایی آمریکا اجازه داد تا به عنوان سیاهی‌لشکر در فیلم شرکت کنند. بر اساس گزارش‌ها، تهیه‌کنندگان فیلم در عوض مبلغ 77000 دلار به وزارت دفاع پرداخت کردند. من مایلم دقیقاً بدانم نوع همکاری ما با فیلم چگونه بوده است. اگر این موارد درست باشند در آن صورت آرمان کشیش «مون» بیش‌ازپیش مشروعیت یافته است. ممنون می‌شوم اگر در این باره توضیحات بیشتری ارائه دهید.»

هالیوود / 33

این ماجرا به‌هیچ‌وجه خوب نبود. کنگره دهه‌ها به وزارت دفاع اجازه داده بود تا به فیلم‌سازان منتخب کمک ارائه دهد ـ و چنین کمکی را از دیگران دریغ کند ـ اما یک رسوایی مانند این می‌توانست سؤالات ناخوشایند فراوانی مطرح سازد درباره اینکه منابع مالی ما چگونه ـ و برای چه کسانی ـ هزینه می‌شوند.

«وینبرگر» با دفتر رابط فیلم در وزارت دفاع تماس گرفت و از مسئولان آن خواست تا گزارشی درباره پیشینه فیلم برای وی بفرستند. وی سه هفته بعد در پاسخ به نامه «وایتهارست» نوشت که وی بیش‌ازحد نگران مشارکت «مون» در ساخت فیلم بوده است. وی به این عضو کنگره گفت که تهیه‌کننده فیلم، یعنی شرکت «وان وی پروداکشنز»، در سال 1987 از وزارت دفاع جهت ساخت فیلم درخواست کمک کرده بود و پس از اینکه مشخص شد فیلم مذکور با «معیارها و سیاست‌های موجود وزارت دفاع» سازگار است مجوز همکاری داده شده بود.»

«وینبرگر» در ادامه نوشت: «از آنجا که هیچگونه علامتی مبنی بر همکاری میان فیلم و کشیش «مون» یا کلیسای اتحاد وجود نداشت وزارت دفاع با این درخواست همچون دیگر درخواست‌ها جهت کمک وزارتخانه به ساخت فیلم رفتار کرد. وزارت دفاع معمولاً از تهیه‌کنندگان فیلم فهرست حامیان یا منابع مالی فیلم را درخواست نمی‌کند و به همین خاطر دلیلی نداشت که فکر کند این فیلم چیزی جز یک سرمایه‌گذاری تجاری معمولی است. این در واقع بعدها و بعد از اتمام فرآیند تولید فیلم بود که ما از طریق گزارش روزنامه‌ها متوجه شدیم آقای «مون» در فیلم مذکور دارای منافع مالی است.

«ما درخواست کردیم که هرگونه علائم مبنی بر تأیید همکاری وزارت دفاع با آقای «مون» یا کلیسای اتحاد از فیلم حذف گردد. با این حال، نام «سون میونگ» بدون موافقت یا تائید ما در نسخه اولیه فیلم استفاده گردید. ما از آن زمان تاکنون درخواست کرده‌ایم که نام وزارت دفاع از تیتراژ فیلم حذف شود.»

«وینبرگر» ادامه داد: «با اینکه فکر می‌کنیم سابقه ما روشن است و آگاهانه با کشیش «مون» همکاری نکردیم، اما من نگران این هستم که شائبه همکاری میان وزارت دفاع و کشیش «مون» ایجاد شود. تحقیق و بررسی درباره جزئیات تأمین مالی فیلم‌های تجاری امری غیرممکن است. با این حال، من دستور داده‌ام که سیاست وزارت دفاع در این زمینه مورد بازنگری قرار گیرد تا با ایجاد تغییراتی از وقوع اتفاقات مشابه در آینده پیشگیری به عمل آید.»

«وایتهارست» اما با این پاسخ قانع نگردید. وی در نامه‌ای دیگر به «وینبرگر» نوشت: «عطف به نامه‌ای که برای من فرستادید... در رابطه با فیلم «اینچون» من معتقدم یک تناقض آشکار رخ داده و ممنون می‌شوم اگر در این باره شفاف‌سازی شود.» «وایتهارست» خاطرنشان ساخت که این تناقض ناشی از آن بود که اگرچه پنتاگون تنها بعد از «اتمام عملی» ساخت فیلم متوجه مشارکت «مون» در آن شده بود و ظاهراً ناخواسته در این زمینه با «مون» همکاری کرده بود، اما این وزارتخانه اجازه داده بود ارکستر تفنگداران دریایی در مراسم افتتاحیه فیلم به اجرای برنامه بپردازد.

این عضو کنگره در نامه خود نوشت: «آنچه مرا آزرده می‌سازد این است که با اینکه وزارت دفاع در مراحل پایانی ساخت فیلم به وضوح از مشارکت «مون» در فیلم خبر داشت اما باز هم به ارکستر تفنگداران دریایی اجازه داد تا در مراسم افتتاحیه فیلم در مرکز کندی برنامه اجرا کند. از نظر من این امر نشان می‌دهد میان وزارت دفاع و کشیش «مون» تا حدودی همکاری صورت گرفته است. همانطور که در نامه قبلی خود نیز اشاره کردم، قضیه هنگامی پیچیده‌تر شد که چند عضو کنگره نیز در مراسم افتتاحیه فیلم شرکت کردند.»

«وینبرگر» دو هفته بعد به این نامه پاسخ داد. وی نوشته بود که درخواست اجرای برنامه توسط ارکستر تفنگداران دریایی توسط ژنرال بازنشسته تفنگداران دریایی آمریکا «اس جاسکیلکا» مطرح گردیده بود. این فرد به عنوان مشاور فنی فیلم توسط شرکت تولید کننده استخدام شده بود و درخواست وی نیز توسط دفتر روابط عمومی وزارت دفاع مورد تائید قرار گرفته بود. وی خطاب به عضو کنگره گفت که فیلم مذکور «چهره مناسبی از نیروهای آمریکایی ارائه می‌داد» و عواید مراسم افتتاحیه آن قرار بود به یک مرکز مربوط به بیوه‌ها و بازنشستگان نیروی دریایی و تفنگداران دریایی اعطا شود. «وینبرگر» نوشته بود که اجرای برنامه توسط ارکستر تفنگداران دریایی «دارای ماهیت میهن‌پرستانه و از رویدادهای ضمنی برنامه بود» و اینکه وزارت دفاع حمایت‌های مشابهی از مراسم افتتاحیه چند فیلم دیگر از جمله «شمارش معکوس نهایی»، «سانتینی بزرگ»، «یک قرمز بزرگ»، «پل دوردست»، و «مک‌آرتور» به عمل آورده بود.

هالیوود / 33

«وینبرگر» نوشته بود: «با اینکه منافع مالی «مون» در فیلم هنگام تأیید درخواست [اجرای برنامه توسط ارکستر تفنگداران دریایی] مشخص گردیده بود، اما به من گفته شد که هیچ ارتباط آشکاری میان فیلم و جنبش ایدئولوژیکی کلیسای اتحاد وجود ندارد. من معتقدم تصمیم مربوطه از روی حسن نیت گرفته شده است، اما اگر چنین ارتباطی وجود داشت من مطمئناً هیچگاه به وزارتخانه اجازه حمایت می‌دادم.»

خط پایانی نامه «وینبرگر» به «وایتهارست» به ویژه از آن لحاظ ناراحت کننده است که بیان می‌دارد معیارهای نانوشته وزارت دفاع در زمینه کمک و همکاری فراتر از دستورالعمل‌های رسمی این وزارتخانه هستند. این تلویحاً بدان معناست که حتی اگر یک فیلم از همه معیارهای وزارت دفاع برخوردار باشد ـ یعنی اینکه از لحاظ تاریخی دقیق باشد، به عضو گیری نیرو کمک کند، و خوشایند ارتش باشد ـ اما اگر حامی مالی آن فردی نامحبوب یا دارای باورهای مذهبی بحث‌برانگیز باشد وزارت دفاع می‌تواند حمایت خود را از آن فیلم دریغ کند.

بر اساس اصول بنیادین قانون اساسی، دولت نمی‌تواند صرفاً به خاطر مذهب یک فرد از وی حمایت کند. اولین کلمات متمم اول قانون اساسی بیان می‌دارد: «کنگره در خصوص رسمیت بخشیدن به یک دین، یا منع پیروی آزادانه از آن... قانون وضع نمی‌کند» وزیر دفاع نیز نمی‌تواند آن کاری را انجام دهد که کنگره قادر به انجام آن نیست. وی نمی‌تواند منابع دولتی که با تصویب کنگره تأمین شده‌اند را در اختیار باورهای مذهبی مورد علاقه خودش قرار دهد و کمک‌های مشابه را از دیگر باورهای مذهبی که مورد تأیید وی نیستند دریغ کند. قانون اساسی اجازه چنین کاری نمی‌دهد.

با این وجود، این همان کاری است که «وینبرگر»، وزیر دفاع، گفت در صورت دریافت درخواست کمکی که با «مون» مرتبط باشد انجام خواهد داد. این مسیر به کجا می‌انجامد؟ آیا وزارت دفاع دکترین مشابهی در مورد دیگر رهبران مذهبی بکار می‌گیرد؟ اگر کشیش «بیلی گراهام» خواهان کمک برای فیلم خود می‌بود چه؟ هرچه باشد «گراهام» دو فیلم تئاترگونه ـ به نام‌های «ارواح ناآرام» در سال 1955 و «انسان‌های ناآرام» ده سال بعد ـ تولید کرد و در بیش از دوازده فیلم ایفای نقش کرد. آیا درخواست کمک وی برای وزیر دفاع قابل قبول می‌بود؟ درخواست کمک از طرف کشیش «آل شارپتون» چطور؟ «آل شارپتون» در چهار فیلم سینمایی ـ به نام‌های «مالکوم ایکس»، «آخرین مهمانی»، «اغفال شده»، و «آقای دیدز» ـ و بیش از دوازده سریال تلویزیونی ایفای نقش کرده است. آیا مشارکت وی در یک پروژه سینمایی یا تلویزیونی باعث می‌شود وزارت دفاع کمک خود را از پروژه مذکور دریغ کند؟ درباره کلیسای عیسی مسیح قدیسان آخرالزمان چطور؟ این کلیسا فیلم‌های صنعتی و آموزشی بسیاری در ارتباط با کلیساها تولید می‌کند. در رابطه با کلیسای ساینتولوژی چطور؟ فیلم «میدان نبرد زمین» بر اساس کتابی نوشته «آل ران هوبارد» بنیانگذار ساینتولوژی شناخته شده است. اگر تولید کنندگان این فیلم از وزارت دفاع درخواست کمک می‌کردند آیا همکاری فیلم با یک رهبر مذهبی بحث‌برانگیز باعث ایجاد دردسر برای پنتاگون می‌شد؟ حد و مرزها در این زمینه چگونه هستند؟ چه کسی این حد و مرزها را تعیین می‌کند؟ روشن است که هیچیک از اعضای دولت نباید اجازه یابد چنین حد و مرزهایی را تعیین کند.

«وایتهارست» پس از نامه نگاری با «وینبرگر» از ژنرال ارتش «جری رالف کری» معاون دستیار روابط عمومی وزیر دفاع خواست تا به بررسی این موضوع بپردازد که آیا می‌توان تهیه‌کنندگان را مجبور ساخت به عنوان شرط دریافت کمک نظامی برای پروژه سینمایی خود «بیانیه‌ای در ارتباط با تأمین مالی یا معاملات پنهانی و فضاحت‌بار شرکا» امضا کنند. «کری» این ایده را نزد «رابرت گیلی‌ات» دستیار روابط عمومی مشاور عمومی وزارت دفاع مطرح کرد و وی نیز آن را به «دونالد باروخ» مدیر دفتر تولید فیلم وزارت دفاع انتقال داد.

«باروخ» در یادداشتی به تاریخ 14 می 1981 نوشت: «آقای «گیلی‌ات» اظهار می‌کند که ما حق داریم هرگونه سؤال مسئولانه‌ای مطرح کنیم و امضای هرگونه بیانیه منطقی و معقول را الزامی سازیم. با این حال، وی چنین چیزی را توصیه نمی‌کند زیرا هویت حامی مالی را می‌توان به آسانی پنهان کرد و این سؤال نیز مطرح می‌شود که ما این اطلاعات را برای چه می‌خواهیم. این امر می‌تواند منجر به طرح سؤال دیگری شود مبنی بر اینکه حد و مرز پذیرش درخواست همکاری کجاست؟ این سیاست ممکن است در ادامه باز هم به طرح سؤالاتی در رابطه با پذیرش استعدادهای خلاق همچون نویسندگان، کارگردانان، و بازیگران منجر شود.»

بنابراین هیچگونه آزمون سیاسی یا مذهبی ـ حداقل به طور رسمی ـ وجود ندارد که هویت تهیه‌کنندگان و حامیان مالی آنها را برملا سازد. اما روشن است که، همانگونه که نامه‌های «وینبرگر» نشان می‌دهند، اگر وزیر دفاع یا یکی دیگر از مسئولان بلندپایه پنتاگون از مذهب تهیه‌کننده خوشش نیاید می‌تواند به آسانی مانع کمک وزارت دفاع به آن تهیه‌کننده شود. این افراد تنها کافی است بگویند که چون فیلم مربوطه به اندازه کافی طرفدار نظامی‌ها نیست یا اینکه از لحاظ تاریخی دقیق نیست وزارت دفاع با آن همکاری نمی‌کند. هیچ سیستمی نیز جهت فرجام خواهی در این زمینه وجود ندارد. هیچ مکانیزمی نیز جهت بررسی و ایجاد توازن در این زمینه موجود نیست. احتمال سوءاستفاده از اختیارات امروزه نیز وجود دارد.

ادامه دارد...

شهوت، پول، خشونت؛ «هالیوود و داعش»

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

یک لحظه تصور تبدیل شدن محتوای توهمی اما جذاب فیلمهای هالیوودی آمریکا به واقعیتی ملموس، برای هر عاطل جاهلی کافی است تا به بهترین شکل، تصویری حقیقی از تصویرهای نمایشی هالیوود بسازد.

 

هر کس باور دارد که صنعت «هالیوود» آمریکا، «ستاره‌های دنیای غربی» و «پرده سینما»های ایالت متحده، یکی از سلاح‌های بُـرّان صهیونیسم برای عملی کردن برنامه‌های «اقلیت اشرافی سیاه حاکم بر دنیا»ی امروز برای تحکیم سیطره بر «غرب آسیا»ست، به طریق اولی می‌بایست معتقد باشد که «داعش» بازیگر این روزهای صنعت هالیوود آمریکاست.

این فرض با این تفاوت است که اگر محتوای فیلم‌های روی پرده سینماهای آمریکا که با دایره شمولیت جهانی و از طریق «کنترل ذهن» با هدف مقدمه‌چینی برای تسهیل و تحکیم سیطره بر دنیا، منویات «اشرافیت سیاه» در لندن، پاریس، رم و واشنگتن را اجرا میکند و تصمیم‌سازان آن، کارگردانان هالیوود و بازیگران آن ستاره‌های دنیای غرب هستند و همه چیز در عالم توهم و تخیل است، اینجا داعش واقعی است. کارگردانان این فیلم واقعی در پنتاگون، سازمان سیا، ام‌آی6، و امثالهم هستند و بازیگرانش «جاهلانی خشک‌مغز» با ریش‌های دوقبضه و شعار الله اکبر.

وجه شباهت فیلم‌های توهمی هالیوود و فیلم واقعی داعش، منویات همان اقلیت اشرافی، سکس، دلار و خشونت زائدالوصف است. جذابیت‌هایی که تولیدات هالیوود را برای میلیون‌ها نفر دیدنی کرده است.

یک-  سکس

جنگجویان جاهلی که با ترک محل زندگی خود در مناطق فقیرنشین، سطح پایین و اغلب بی‌امکانات، به میدان خشن نبرد وارد شده‌اند و ممکن است پس از چندی، خسته، منصرف و عازم محل زندگی خود شوند، به عواملی بازدارنده بلکه مشوق نیاز دارند. یکی از بهترین انگیزه‌ها، ایجاد انگیزه‌های جنسی است. بعد از سه سال از آغاز تجارتی جنسی به نام «جهاد نکاح» دیگر کسی نیست که نداند، این پدیده عاملی مشوق برای جوانان اغلب عاطل و باطل و جاهلی است که ترک محل زندگی کنند.

بهترین نوع این مشوق هم همین مدلی است که در زمان کنونی باب شده است؛ دریافت خدمات رایگان با پوشش و مجوز دینی و حتی بالاتر از این، همراه با «ثواب» اخروی. افزودن چنین عاملی به فیلمهای تخیلی، هزاران نفر را پای پرده سینما می‌کشاند، حال واقعی بودن، رایگان بودن، مجاز بودن و دارای ثواب اخروی بودن را بدان بیفزایید؛ طبیعتا توقع درنگ از جاهلانی که عمدتا از چنین مواردی در محل زندگی خود محرومند توقعی گزاف است.

دو-  پول

اغلب عناصر نادانی که از کشورهای تونس، مصر، افغانستان و از سال دوم بحران سوریه (2012) عناصر اروپایی از مسلمانان اهل سنت مهاجر یا عربی و آفریقایی‌الاصل در فرانسه، انگلیس،‌ آلمان و ایرلند به گروه‌های وحشی حاضر در عراق و سوریه پیوسته‌اند، از وضعیت مالی خوبی برخوردار نیستند. بسیاری از آنان بیکارانی هستند که به دنبال شغلی ولو با در آمد ناچیز هستند.

یافتن راه درآمدی که نه تنها متناسب با عقیده است، بلکه در کوتاه مدت مبلغی چشمگیر را به ارمغان می‌آورد و البته مشوق‌های دیگر هم دارد، برای یک جاهل از همه‌جا بی‌خبر که گوش و چشمش از فتاوای اقناع‌کننده‌ شیوخ درباری در دربار آل سعود عربستان و آل خلیفه قطر و سایر کشورها مانند کویت پُر شده است، کافی است تا راهی «تجارتی عقیدتی شرعی» به نام «تشکیل امارت اسلامی» شود.

حقوق ماهیانه افراد مسلح که در شهرهای مرزی سوریه در مرز با لبنان و ترکیه توزیع می‌شد، فقط بخشی از این درآمد است. اضافه کنید به آن غنیمتی که از یورش به مراکز دولتی و خصوصی به دست می‌آید. هیجان این کار، کافی است حتی اگر مبلغی ناچیز دست عنصر یورشگر را بگیرد.

بی‌شک پول تجارت با طلای سیاه داعش را نمی‌توانید نادیده بگیرید. اگر شما هم عضو جیش الاسلام یا جبهه النصره یا چیزی به نام ارتش آزاد که دیگر وجود خارجی ندارد باشید و علاوه بر آن تحت محاصره یا فشار داعش قرار بگیرید، حتما نه با دست، بلکه با «سر» با داعش بیعت خواهید کرد تا از سهم «نفت» بی‌نصیب نمانید؛ اتفاقی که از شرق سوریه شروع شد و حتی به ریف دمشق و مناطقی در حلب در شمال غرب سوریه (در مرز با ترکیه) هم رسید. ترکیه این روزها شریک قابل اطمینانی برای تجارتی پرسود با داعش است. ترکیه‌ای که اخیرا حتی حاضر نشد در نمایش این روزهای آمریکا که علیه داعش به راه افتاده است، رسما به ائتلاف آمریکایی-عربی بپیوندد.

حسابی سرانگشتی، عمق جذابیت مالی برای عناصر داعش را نشان می‌دهد. اگر از مناطق نفتی دیرالزور در شرق سوریه روزانه 50 هزار بشکه نفت و از مناطق عراق روزانه 70 هزار بشکه نفت به دست دلالان در ترکیه برسد، همین برای خوشبختی بیکاران جنگجوی جاهل کافی است. عناصر داعش گران‌فروش هم نیستند. مدیر مرکز پژوهش‌های شرکت اینفو پرود ریسرچ، آقای دورون بیسکن می‌گوید هر بشکه نفت را داعش در حدود 30 دلار به دلالان در ترکیه می‌دهد. دولت ترکیه هم تسهیل میکند با ندیدن این مبادلات. ارزیابی کارشناسان نیز نشان می‌دهد که تا پایان سال جاری میلادی (دی‌ماه) حدود 100 تا 150 میلیون دلار نصیب تکفیری‌هایی می‌کند که تا چندماه یا دو سه سال پیش با فقر دست به گریبان بودند.

در کنار دو مورد مذکور، اعطای سخاوتمندانه تاجران سعودی، قطری، کویتی، تونسی و حتی تاجرانی در کشورهای اروپایی را نباید نادیده انگاشت. اخیرا آمریکا چند نفر از این تاجران سخاوتمند در کویت را که بدون هماهنگی، به حمایت مالی جنگجویان تکفیری اقدام کرده بودند، در لیست تحریم قرار داد.

همچنین گروگان‌گیری با هدف اخاذی و باج‌گیری علاوه بر درآمد هنگفت، هیجان‌انگیز نیز هست که در کنار عوامل بالا، انیگزه‌زاست.

پول به مراتب کششی جذابتر از مورد اول یعنی «ایکس رایگان شرعی» دارد. اغلب فیلمهای هالیوود این مورد را اگر پررنگ‌تر در کنار مورد اول نشان ندهد، کمرنگ‌تر نشان نمی‌دهد.

سه-  خشونت

قطعا عامل خشونت پرهیجان که یکی از مؤلفه‌های جذاب فیلمهای هالیوودی آمریکاست، در بارزترین شکل خود، در سوریه و عراق نمود یافته است. خشونتی که یک چشمه آن جهل است و چشمه دیگر نفرت ساختگی دینی و مذهبی.

کسی که در محله خود، شاید آدم هم به حساب نمی‌آمده است، یک‌شبه می‌تواند «امیر» یک منطقه باشد. حتی اگر امیر منطقه‌ای هم نشوی، زورگفتن به مردان و زنان یک منطقه، احساس قدرت می‌آورد بخصوص وقتی تفنگ در دست باشد یا پشت سلاحی مانند تیربار قرار گرفته‌ای و آزادانه می‌توانی هر جایی را نشانه بروی. بی‌شک احساس قدرتی که از حرکت با یال و کوپال نظامی و کشتار بی‌رحمانه و ذبح انسان‌ها، به عناصر جاهل گروهکهای تروریستی دست می‌دهد برای آنان وصف‌ناپذیر است. کشتار و ارعاب بیشتر، احساس قدرت بیشتر. حتی این احساس قدرت را پول زیاد هم نمی‌تواند تولید کند.

بهترین شکل خشونت نیز، خشونتی است که انگیزه و پوشش دینی-مذهبی دارد و مهم تر اینکه مجازاتی در پی آن نیست؛ بلکه پاداش اخروی هم دارد حتی اگر کشته شوی؛ حتی اگر این «شهادت» بر اساس بافته‌های یک مفتی درباری باشد نه اصول دینی صحیح.

«هالیوود و داعش»

سه انگیزه یاد شده برای بدنه گروهک‌هایی که یک‌شبه به «امیری» و «آقایی» می‌رسند و حقوق‌ مالی‌شان و نیاز حیوانی‌شان تأمین می‌شود، مشوق کمی نیست. همین عوامل در فضای توهمی، هزاران بلکه میلیونها انسان را به پای پرده هالیوود می‌کشاند. واقعی جلوه کردن این انگیزه‌ها برای عناصر مستعد  گروهکهایی مانند داعش، کفایت می‌کند که بی‌رحمانه‌ترین و خونین‌ترین صفحات تاریخ وحشیگری «اقلیت اشرافی سیاه اروپا و آمریکا» را در «غرب آسیا» یا «خاورمیانه» خلق کند؛ داعش آمریکایی است همانطور که هالیوود آمریکایی است.


خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ وقتی پنتاگون به هالیوود دروغ گفت

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
کارکنان بخش اعطای مجوز پنتاگون نگران این یودند که بسیاری از افراد دارای ناتوانی‌های ذهنی که چهل سال پیش در مستند «هوستون» به تصویر کشیده شده بودند همچنان زنده باشند و خود و خانواده‌هایشان از اینکه چهره در هم شکسته آنها در یک فیلم هالیوودی نشان داده می‌شود شوکه شوند.
شواهد و قرائن نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآمده است. پیش از این 33 قسمت از فصل‌های کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می‌آید بخش سی و چهارم از این کتاب است.

***

نگذار روشنایی بتابد

در سال 1983 شرکت «کنون فیلمز» آماده می‌شد تا یک فیلم سینمایی با عنوان «عشاق ماریا» تولید کند. در این فیلم «جان ساواج» نقش یک کهنه سرباز عذاب کشیده جنگ جهانی دوم را ایفا می‌کرد که ناتوان از فراموش کردن صحنه‌های وحشتناک جنگ بود و به همین خاطر زندگی زناشویی‌اش در آستانه فروپاشی قرار گرفته بود. تهیه‌کنندگان این فیلم خواهان این بودند که فیلم خود را به همراه یک کلیپ یک دقیقه‌ای از فیلم مستند «جان هوستون» با عنوان «بگذار روشنایی بتابد» ارائه دهند. این مستند تکان دهنده که در پایان جنگ جهانی دوم فیلم برداری شده بود روایتگر زندگی چند کهنه سرباز جنگ بود که به خاطر مشکلات اعصاب و روان ناشی از تجربه‌های خود در طول دوران جنگ در بیمارستان بستری شده بودند. این بیماران رنجور، لرزان و دارای لکنت زبان که از فراموشی نیز رنج می‌بردند تصویری دلخراش بودند از واقعیت بیماران مبتلا به اختلال تنش‌زای پس از رویداد که یکی از اختلالات وحشتناک و کمتر شناخته شده مرتبط با جنگ به شمار می‌رود.

با این حال، ارتش از به تصویر کشیده شدن دلسوزانه اما غیرقهرمانانه این کهنه سربازان رنج‌دیده و مجروح توسط «هوستون» بیزار بود. این فیلم مستند زمانی ساخته شده بود که «هوستون» خود هنوز در ارتش خدمت می‌کرد و در اصل قرار بود برای عموم مردم به نمایش در آید، اما مقامات ارتش پس از تماشای فیلم تصمیم خود را عوض کرده و اکران عمومی آن را به مدت سی و پنج سال ممنوع کردند. این ممنوعیت در سال 1981 برداشته شد و ارتش ـ به توصیه دفتر مشاوره عمومی خود ـ آن را در دسترس عموم قرار داد. این بدان معنا بود که هرکس می‌توانست به هر طریقی که می‌خواهد از فیلم مذکور استفاده کند بدون اینکه مجبور باشد از ارتش یا هر کس دیگری کسب اجازه کند.

با این حال، تهیه‌کنندگان فیلم «عشاق ماریا» از این موضوع آگاه نبودند و جهت استفاده از بخش‌هایی از مستند «هوستون» در فیلم خود کسب مجوز از ارتش را لازم می‌دانستند. تهیه‌کنندگان فیلم بر اساس این تصور اشتباه از طریق فرآیند معمول پنتاگون اقدام کرده و یک نسخه از فیلم نامه خود را برای ارتش ارسال کردند به این امید که به آنها اجازه داده شود بخشی از مستند «بگذار روشنایی بتابد» را در فیلم خود استفاده کنند.

اما ارتش به جای اینکه واقعیت را درباره دسترسی عمومی به مستند مذکور بیان کند خود را به ندانستن زد.

«ریک ایکر» از محققان شرکت «کنون فیلمز» در نامه‌ای به تاریخ 19 جولای 1983 که ابتدا اشتباهاً برای نیروی دریایی ارسال کرده بود نوشت: «به همراه این نامه نسخه‌ای از جدیدترین دست‌نویس فیلم‌نامه «عشاق ماریا» پیوست گردیده است. همانطور که در صفحه 1 این فیلم‌نامه می‌توانید مشاهده کنید، ما بسیار علاقمندیم مجوز استفاده از حدود یک دقیقه از مستند «جان هوستون» با عنوان «بگذار روشنایی بتابد» را دریافت کنیم. نظر به اینکه کلیپ مذکور آنگونه که در حال حاضر استنباط می‌گردد برای بخش آغازین فیلم ما لازم و ضروری است در نتیجه تقاضا می‌شود نیروی دریایی سریعاً به درخواست ما پاسخ دهد.

«مطمئن هستم که شما هم موافقید که استفاده از این کلیپ با نیات خیرخواهانه صورت می‌گیرد و هدف از اینکار به‌هیچ‌وجه افترا زدن به نیروی دریایی یا مردان مشاهده شده در مستند فوق‌الذکر نیست. هدف ما ارائه تصویری واقع‌گرایانه از صحنه‌های وحشتناک زندگی در اردوگاه اسرا و انعطاف پذیری سربازان جنگجوی آمریکایی است.»

وقتی پنتاگون به هالیوود دروغ گفت + تصاویر // درحال ویرایش

نیروی دریایی این درخواست را به ارتش انتقال داد و سه هفته بعد در تاریخ 8 آگوست سرهنگ «پاتریک دی چیزولم» رئیس دایره سیاست و برنامه ریزی دفتر روابط عمومی ارتش طی یادداشتی از دفتر مشاوره عمومی ارتش خواست تا در رابطه با ارائه بهترین پاسخ به درخواست مذکور به وی مشاوره حقوقی دهد. اما همانطور که سرهنگ «چیزولم» می‌دانست ارتش به تازگی مستند «هوستون» را در دسترس عموم قرار داده بود و این فیلم از طریق مرکز ملی صوتی و تصویری اداره خدمات عمومی واقع در اسپرینگفیلد ایالت ویرجینیا قابل خریداری بود. و همانطور که سرهنگ «چیزولم» می‌دانست تهیه‌کنندگان فیلم «عشاق ماریا» در راستای استفاده از بخشی از مستند «هوستون» در فیلم خود نیازی به کسب مجوز از ارتش نداشتند.

«توماس سی رایت» دستیار دفتر مشاوره عمومی ارتش در یادداشتی به سرهنگ «چیزولم» به تاریخ 12 آگوست 1983 نوشت: «همانطور که یادداشت شما خاطرنشان می‌سازد، این فیلم در نتیجه انتشار آن توسط ارتش در اوایل سال 1981 هم‌اکنون در دسترس عموم قرار دارد. بنابراین جهت استفاده از فیلم نیازی به کسب اجازه از ارتش نیست.»

با این حال، کارکنان دفتر سرهنگ «چیزولم» نگران این یودند که بسیاری از افراد دارای ناتوانی‌های ذهنی که چهل سال پیش در مستند «هوستون» به تصویر کشیده شده بودند همچنان زنده باشند و خود و خانواده‌هایشان از اینکه چهره در هم شکسته آنها در یک فیلم هالیوودی نشان داده می‌شود شوکه شوند.

وقتی پنتاگون به هالیوود دروغ گفت // آماده

«رایت» در نامه خود به «چیزولم» نوشت: «کارکنان شما درباره نقض حریم خصوصی افراد نمایش داده شده در مستند مذکور اظهار نگرانی کرده‌اند. اگرچه ارتش نمی‌تواند شرکت «کنون فیلمز» را ملزم سازد در رابطه با حفظ کرامت افراد مذکور از خود حساسیت نشان دهد، اما اگر شما بخواهید چنین کاری کنید ما هیچگونه اعتراضی نداریم.»

یک هفته بعد در تاریخ 19 آگوست سرهنگ «چیزولم» پاسخ درخواست شرکت سازنده فیلم را داد و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا این شرکت را از بکارگیری بخش‌هایی از فیلم مستند «هوستون» منصرف کند. او از ناآگاهی تهیه‌کنندگان درباره عدم نیاز به کسب مجوز از ارتش بهره گرفت و نه تنها به آنها اطلاع نداد که مستند «بگذار روشنایی بتابد» در دسترس عموم قرار گرفته است بلکه همچنین اظهار داشت که ارتش نمی‌تواند استفاده از این مستند در فیلم «عشاق ماریا» را مورد تائید قرار دهد.

«چیزولم» خطاب به «ایکر»، محقق شرکت «کنون فیلمز»، نوشت: «ما در جریان بازبینی فیلم‌نامه «عشاق ماریا» متوجه شدیم که شخصیت اصلی فیلم یک تفنگدار دریایی سابق است و نه یک سرباز [ارتش]، و شخصیت دوم فیلم، یعنی «چادویکـ»، نیز یک سرهنگ تفنگداران دریایی است. مستند «بگذار روشنایی بتابد» درباره پرسنل ارتش است و آنها را در یونیفورم ارتش به تصویر می‌کشد. از این نقطه نظر درست یا مناسب نیست که از مستند «بگذار روشنایی بتابد» در فیلمتان که درباره یک تفنگدار دریایی سابق است استفاده کنید. ما همچنین نگران این هستیم که به کرامت و حریم خصوصی افرادی که در مستند «بگذار روشنایی بتابد» به تصویر کشده شده‌اند خدشه وارد گردد. با توجه به این موارد، ارتش نمی‌تواند بر استفاده از مستند مذکور جهت معرفی یک داستان ساختگی درباره یک تفنگدار دریایی صحه گذارد.»

علی‌رغم تمام تلاش سرهنگ «چیزولم» جهت پنهان نگاه داشتن حقیقت اما یک نفر از اعضای بخش مجوز شرکت سازنده فیلم متوجه شد که مستند «بگذار روشنایی بتابد» در دسترس عموم قرار دارد. تهیه‌کنندگان در نهایت قسمت کوچکی از مستند «هوستون» را در ابتدای فیلم خود استفاده کردند.

«مارجوری دیوید» از فیلم‌نامه نویسان فیلم «عشاق ماریا» در رابطه با تلاش ارتش جهت گمراه ساختن فیلم‌سازان می‌گوید: «چیز مهمی نیست. این کار صرفاً ارائه اطلاعات دروغ است.»

اما اگر تهیه‌کنندگان متوجه اشتباه خود نشده بودند و به تاکتیک ارتش مبنی بر ارائه اطلاعات دروغ تکیه کرده بودند در آن صورت فیلم «عشاق ماریا» با صحنه‌ای از یک فیلم مستند که به مدت سی و پنج سال توسط ارتش ممنوع گردیده بود آغاز نمی‌شد.

ادامه دارد...

فیلم/ میلیتاریسم آمریکایی در هالیوود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آمریکا که در چندین جنگ پیاپی هزینه‌های گسترده‌ای را متحمل شده، در یک دهه اخیر به سوی تبلیغات روانی درباره قدرت نظامی خود گام برداشته است؛ آن‌چنان که این کشور سعی دارد تا قبل از تسخیر سرزمین‌ها، ذهن‌ها را تسخیر کند.

دانلود



اوکی: هالیوود نقش پررنگی در زنده نگهداشتن افکار منفی علیه ایران در آمریکا دارد

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

یک کهنه‌ سرباز آمریکایی با ذکر این نکته که افکار عمومی نمی‌داند که دولت آمریکا چطور صدام حسین را به جان ایرانیان انداخت، گفت: هالیوود نقش پررنگی در زنده نگه داشتن افکار منفی علیه ایران در آمریکا دارد.

 

«کن اوکی» کهنه سرباز آمریکایی در نشست هالیوودیسم و جایگاه آن در فرهنگ و تمدن غرب که امروز -یکشنبه- در دانشگاه شهید رجایی برگزار شد با اشاره به فیلم آرگو که در سال 2013 ساخته و جایزه اسکار را دریافت کرد، گفت:‌آغاز فیلم به گونه‌ای است که نگرش خنثی نسبت به انقلاب ایران و گروگانگیری سفارت آمریکا دارد.

وی افزود:‌به نظر می‌رسید این فیلم می‌تواند برای کسانی که ذهنیت منفی نسبت به اسلام ندارند، مفید باشد.

این کهنه‌ سرباز آمریکایی با اشاره به اینکه در گذشته هالیوود مردم ایران را عقب‌مانده و خشن نشان می‌داد،‌خاطرنشان کرد:‌با گذشت زمان تکنیک‌های رسانه‌ای هم سیر تکاملی خود را طی کرده و همان اهداف را با تکنیک‌های غیرمستقیم دنبال می‌کنند.

اوکی یادآور شد: آرگو این حقیقت را پنهان می‌کند که کارکنان سفارت آمریکا جاسوس‌هایی بودند که فعالیت‌شان هیچ سودی برای منافع ملت ایران نداشته است.

وی با اشاره به صحنه‌ای از فیلم که گروگان‌ها چشم بسته به زیرزمین هدایت می‌شوند، گفت:‌در این فیلم گروگان‌ها در وضعیت سختی نشان داده می‌شوند که یک رهبر مذهبی آنها را به زیرزمین هدایت می‌کند و این صحنه حالت پریشان گروگان‌ها و نفرت رهبران مذهبی ایران از این افراد را نشان می‌دهد. به طوری که بیننده با گروگان‌ها احساس همدردی می‌کند.

این کهنه‌ سرباز آمریکایی با ذکر این نکته که افکار عمومی نمی‌داند که دولت آمریکا چطور صدام حسین را به جان ایرانیان انداخت تنها به این دلیل که آنها شاه را سرنگون کردند، یادآور شد: هالیوود نقش پررنگی در زنده نگه داشتن افکار منفی علیه ایران در آمریکا دارد.

اوکی با طرح این سؤال که چه کسی هالیوود را کنترل می‌کند،‌ یادآور شد: یهودی‌ها در پس پرده هالیوود هستند و آن را هدایت می‌کنند.


فیلمساز آمریکایی: برای ساخت فیلم باید با ارتش آمریکا هماهنگ باشیم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

یک فیلمساز آمریکایی گفت: برای ساخت فیلم باید با ارتش آمریکا هماهنگ باشیم و فیلمنامه خود را به آنها ارائه دهیم و اگر در فیلمنامه موضوعی باشد که آنها را به نقد بکشد، اجازه چنین کاری را نخواهند داد.

 

ارت الیویر شهردار سابق کالیفرنیا عصر امروز -یکشنبه- در نشست هالیوودیسم و جایگاه آن در فرهگ و تمدن غرب در دانشگاه شهید رجایی ، با بیان اینکه برای ساخت یک فیلم نیازمند حمایت‌های ارتش آمریکا هستیم،‌گفت: برای این کار باید با آنها هماهنگ باشیم و فیلمنامه خود را به آنها ارائه دهیم و اگر در فیلمنامه موضوعی باشد که آنها را به نقد بکشد آنها اجازه چنین کاری را نخواهند داد.

این فیلمساز آمریکایی با بیان اینکه فیلمنامه من دچار چنین مشکلی شد و نه تنها به من امکاناتی ندادند بلکه وامی نیز برای ساخت فیلم به من داده نشد، یادآور شد: پس از آن که فیلم را با هزینه شخصی خود تولید کردم فیلم را برای همه جشنواره‌ها فرستادم که جشنواره فیلم فجر و جشنواره مقاومت اولین و آخرین جشنواره‌های دریافت کننده آن بودند.

الیویر با ذکر این نکته که در فیلم‌های وسترن سفیدپوستان خوب و سیاه‌پوستان بد بودند، اظهار داشت: امروز می‌بینیم که آدم‌های خوب یونیفرم ارتش آمریکا را به تن دارند و آدم‌های بد لباس‌های اسلامی به تن می‌کنند.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به سر بریدن خبرنگاران آمریکایی در عراق توسط گروهک تروریستی داعش گفت: این یک فیلم مبتدیانه بود که برای کودکان ساخته شد.


استفاده ابزاری از انجیل در هالیوود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

روزنامه واشنگتن تایمز در گزارشی نوشت:صنعت سینمای هالیوود بار دیگر کشف کرده است که با استفاده از کتاب انجیل می‌تواند به سودی سرشار در گیشه دست یابد.

 

سال 1956 میلادی، «سیسیل ب دومیل»، کارگردان هالیوودی اقدام به ساخت فیلم حماسی تاریخی «ده فرمان» با موضوع زندگی حضرت موسی (ع) کرد.

در این فیلم «چارلتون هستون» در نقش حضرت «موسی» و «یول براینر» در نقش «فرعون» بازی می‌کردند و بسیار مورد توجه مخاطبان داخلی و خارجی قرار گرفت.

 

اکنون پس از گذشت 57 سال، دو کمپانی بزرگ هالیوود «فوکس قرن بیستم» و «برادران وارنر» به طور همزمان دست به ساخت دومین نسخه هالیوودی از زندگی حضرت موسی زده‌اند.

کمپانی «فوکس» در حال ساخت پروژه‌ای تحت عنوان «مهاجرین یهود» به کارگردانی «رایدلی اسکات» است.

در این فیلم که قرار است 12 دسامبر سال میلادی جاری به نمایش درآید، بازیگرانی چون «کریستین بل» (در نقش حضرت موسی) و «جوئل ادگردون» ایفای نقش کرده‌اند.

در مقابل کمپانی «فوکس»، کمپانی «برادران وانر»، در حال رایزنی با چند کارگردان مطرح سینما از  جمله «استیون اسپیلبرگ» و «انگ لی» است تا در صورت توافق در آینده‌ای نزدیک روایتی دیگر از زندگی حضرت موسی را جلوی دوربین ببرد.

فیلم سینمایی «حضرت نوح» به کارگردانی «دارن آرنوفسکی» و بازی «راسل کرو» (در نقش حضرت نوح) که طی چند ماه اخیر به نمایش درآمد و جنجال زیادی به پا کرد، از دیگر فیلم‌هایی است که هالیوود مدعی است براساس روایت انجیل آن را ساخته است.

 

علاوه بر این سه پروژه سینمایی خبرها حاکی از آن است که هالیوود در نظر دارد طی اواخر سال میلادی جاری و سال آینده میلادی، فیلم‌هایی از زندگی پیامبرانی چون حضرت عیسی و حضرت مریم نیز بسازد. این دو فیلم به ترتیب «مریم... مادر مسیح» و «پسر خداوند» نام دارد.

ساخت این تعداد زیاد از فیلم‌های دینی طی یکی دو سال اخیر در سینمای دین گریز و دین ستیز هالیوود، این سؤال را در ذهن ایجاد می‌کند که چرا هالیوود باید به داستان‌های دینی آنهم به روایت انجیل علاقمند شود؟

گزارش روزنامه واشنگتن تایمز در این‌ باره تا حدودی جوابگوی این مسئله است.

این روزنامه معتقد است که صنعت سینمای هالیوود که طی سال‌های اخیرا تا حدودی با تکراری بودن سوژه و رکود در گیشه روبرو بوده است، برای بار دیگر متوجه این مسئله شده است که با استفاده از کتاب انجیل می‌تواند به سودی سرشار در گیشه دست یابد.

این روزنامه می‌افزاید: هالیوود باید از این مطلب یک درس بگیرد و آن این است که مردم به شدت تشنه احترام به دین و اعتقاداتشان هستند.

نویسنده گزارش در ادامه با اشاره جنجالی که در زمان ساخت فیلم «محمد رسول‌الله» ساخته «مصطفی العقاد» در جوامع اسلامی به پا شد، متذکر می‌شود که راضی کردن یهودیان و مسیحیان در ساخت آثار سینمایی بسیار آسان است ولی این موضوع در رابطه با مسلمانان کاملا فرق می‌کند.

بر اساس این گزارش، در این فیلم «آنتونی کوئین» در نقش حضرت «حمزه»، عموی پیامبر اسلام ظاهر می‌شود و پوستر فیلم که «آنتونی کوئین» را برجسته‌تر از بقیه شخصیت‌های فیلم و با محاسن سفید نشان می‌دهد این شبه را در میان مسلمانان به وجود می‌آورد که «آنتونی کوئین» نقش حضرت محمد (ص) را بازی کرده و  در واقع برخلاف اعتقاداتشان، چهره حضرت محمد به تصویر کشیده شده است و همین سوءتفاهم کافی بود تا در این بین جنجال زیادی به پا شود.

 

فیلم سینمایی «رسالت» یا «محمد رسول‌الله» به کارگردانی «مصطفی العقاد» و محصول سال 1976 میلادی،است که داستان زندگی پیامبر اسلام،را از چهل سالگی تا وفات و در واقع داستان دوران صدر اسلام را به تصویر می‌کشد. «ایرنه پاپاس» در این فیلم نقش هند جگر خوار را بازی کرده است.


سینما و نقش جدی هالیوود در تطهیر «موش های کثیف» +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
یهودیان که از تحقیر اروپاییان ناراحت بودند با برنامه‌ریزی و تعمق آگاهانه تمامی بغض‌هایشان را تبدیل به فرصتی بی‌نظیر کردند و با استفاده از شرایط محیط و ابزارآلات رسانه‌ای موفق شدند چندین نسل از کودکان شیفته «موش های کثیف» در سراسر جهان را تربیت کنند.

سینما و نقش جدی هالیوود در تطهیر «موش های کثیف» +تصاویر

 

با شنیدن نام موش در پس ذهن هر شنونده‌ای خصایص متعددی از این جانور پستاندار متجلی می‌شود؛ موش از ویژگی‌های بسیار و بعضاً شگرفی برخوردار است و کمتر نقطه‌ای از جهان را می‌توان یافت که در آن موشی وجود نداشته باشد؛ موش خانگی، موش سیاه و موش قهوه‌ای را می‌توان سه گونه عمده از جوندگان نام برد که سراسر دنیا وجود دارند.

 

 

 

 

اکثر حیوان شناسان موش را یکی از باهوش‌ترین جانداران دنیا نامیده‌اند که کمتر تله‌ای می‌تواند آنها را به دام انداخته و عموما به دلیل نوع آفرینش و شرایط فیزیولوژیکی که دارند به سادگی در هر محیطی توان حفظ بقای خود را دارند. بدن این جانور علیرغم ظاهرش به شدت در برابر سقوط از ارتفاع مقاوم است. در تحقیقات گوناگون علمی مشخص شده است که موش همانند یک شتر، کم آبی را تحمل می‌کند و اگر در آب قرار گیرد تا نیم مایل توان شنا کردن دارد.

 

به این ترتیب هیچ‌گاه نمی‌توان با تله‌های صرفاً مکانیکی و شیمیایی یک موش را نابود کرد بلکه باید با طراحی تله‌های تلفیقی این جانور را به دام انداخت. موش‌ها حتی در برابر اشعه‌های مختلف به خوبی مقاوم هستند و در برابر سموم مختلف از مصونیت ویژه‌ای برخوردارند؛ برآوردهای جهانی نشان می‌دهد موش‌ها هر ساله با جویدن کابل های برق، انتقال بیماری‌ها و خسارت به مواد غذایی کشاورزان، آسیب‌های فراوان و ضررهای مالی میلیاردی به بشر وارد می‌کنند.

 

در مجموع می توان این چنین ادعا نمود که در میان اغلب انسان‌ها، موش به دلیل مخزنی آلوده به کثافات متعدد و عامل انتقال بسیاری از بیماری‌ها، موجودی منفور تلقی شده و این در حالی است که در دوره‌ای از تاریخ موش‌های سیاه در قاره اروپا ناقل اصلی طاعون شناخته شدند که این مسئله موجب از بین رفتن میلیون‌ها انسان شد و از همان دوره بود که مبارزه جهانی با موش‌ها آغاز شد.

 

 

 

 

بر این اساس در میان مردم اروپا تنفر و انزجار از موش‌ها حتی به فضای فرهنگی و اجتماعی کشیده شد و مردمی که سال‌ها از موش‌ها آسیب‌دیده بودند و به خوبی بر مشکلات و زیان های ناشی از وجود این حیوان موذی را درک کرده و به دلیل بیماری‌های گوناگون بر آن آگاه بودند؛ بر دشمنان خود عنوان «موش» را اطلاق نموده و آنها را با لقب موش‌های کثیف مورد خطاب قرا می دادند.

دشمنانی که شاید یکی از اصلی ترین و قدیمی ترین آنها یهودیانی بودند که فجایع بسیاری را در غرب موجب شده و از این جهت از جمله گروه هایی محسوب می شدند که به دلیل پلشتی و ایجاد مشکلات اجتماعی و اقتصادی برای مردم اروپا، همواره مورد بغض و نفرت ایشان بودند.

 

 

 

 

 

 

در این میان اگر چه نفرت از یهودیان در غرب همواره مستمسکی ارزشمند برای مظلوم نمایی این جماعت در اذهان عمومی جهانی و ایجاد موج همدردی با ایشان به عنوان قومی مظلوم و تحت ستم با ادبیات و فرامینی هماهنگ تحت عنوان یهودی‌ستیزی (Anti-Semitism) در سراسر جهان گردید؛ اما واقعیت آن است که آنها به جهت آنکه منشاء اصلی گسترش و ترویج مفاسد بسیاری از جمله ربا خواری و تاسیس بانک ها و صرافی ها و همچنین مشروب خواری و تاسیس مراکز متعدد فحشا و ... در این جوامع گردیده بودند، تنها از چهره ای پلید در غرب مسیحی برخوردار بوده و این همه در حالی بود که عموم این جوامع هیچ گاه توان ویژه ای برای ستیز با امپراطوری مخفی ایشان در اروپا را نداشته و از این جهت تنها پس از گسترش بیماری طاعون توسط یهودیان در سال ۱۳۴۸ میلادی و کشته شدن حدود یک سوم مسیحیان اروپا، این جماعت به موش های کثیف موصوف شده و از آن به بعد خطاب یهودیان با این عنوان موجب رنجش آنها گردید.

 

البته این همه هیچ گاه موجب افول وضعیت یهودیان در اروپا نگردید و حتی وضعیت یهودیان ساکن اروپا، از آنجا که قبل از شروع جنگ جهانی و به تبع آن آغاز شیفت سرزمینی خود از اروپا به آمریکا، در نقاط مختلف این قاره، بخصوص کشورهایی نظیر آلمان، مجارستان، لهستان و رومانی زندگی می‌کردند؛ در قرن نوزدهم از اقتدار و قدرتی چشمگیر برخوردار گردید و از این حیث یهودیان که از حقارت وارده به خود خشمگین بودند سعی بر تغییر این فضا داشته و با تدبیر خود برچسب وارده به خود را به فرصتی مغتنم مبدل ساخته و استفاده و بهره گیری حداکثری از چنین خوانشی را در دستور سازمانی خود قرار دادند.

 

 

 

 

 

 

به این ترتیب در ابتدای امر و با بسط وسایل ارتباطات جمعی و به کارگیری عمومی ابزارهای بصری، شخصی یهودی به نام والتر الیاس دیزنی (Walter Elias Disney) که به اذعان بسیاری از پژوهشگران و اصحاب فکر یک فراماسون بوده است با آگاهی از این مسئله و با اشراف به وضعیت جهان آینده، اقدام به تأسیس کمپانی رسانه ای والت دیزنی (The Walt Disney Company) نموده و نماد این شرکت را موشی بسیار جذاب و دوست داشتنی با نام میکی‌ماوس (Mickey Mouse) قرار داد.

 

 

 

کمپانی والت دیزنی (The Walt Disney Company) در سال ۱۹۲۳ میلادی تأسیس و در سال ۱۹۲۸ میلادی میکی‌ماوس (Mickey Mouse) به عنوان نماد این شرکت خلق شد. در ابتدا نیز نقش صدای میکی موشه را خود والتر الیاس دیزنی (Walter Elias Disney) بر عهده داشت.

میکی موشه به عنوان کاراکتری جهانی، برای رسیدن به ایده ال ترین حالت ممکن بارها تغییر لباس داده و در طول ۸۵ سال گذشته با ظاهر شدن در بیش از صدها عنوان فیلم، سریال و بازی‌های رایانه‌ای، خود را در قلوب کودکان و جهانیان جای داده و همچنان به عنوان محبوب ترین و سرشناس ترین چهره ای جهانی محسوب می شود.

 

 

در انیمیشن های ارائه‌شده از میکی موشه، همواره مخاطب شاهد موفقیت‌های پی‌درپی وی در برابر دشمنان خود بوده و از این جهت چهره ارائه‌شده از این کاراکتر دوست‌داشتنی به خوبی توانست در اذهان عمومی عبارت موش‌های کثیف را در ذیل عبارت موش‌های دوست‌داشتنی پوشش دهد و کودکان جدید را به عنوان سازندگان آینده، تحت سیطره فکری خود قرار داده و متاثر از خویش نماید. از این جهت میکی ماوس را شاید بتوان تنها کارتونی دانست که در طول نزدیک به یک قرن گذشته همه‌ساله عنوانی جدید را به مخاطبین خود ارائه کرده است و میلیون‌ها نفر از کودکان را در سراسر جهان مجذوب خود ساخته است.

 

 

 

 

 

 

به واقع یهود جهانی با کمک رسانه به خوبی توانست تهدید و به عبارتی بهتر، تحقیری هر چند کوچک را برای خود تبدیل به فرصتی جهانی کند و موشی انتزاعی را به عنوان آرمانی همیشگی در زندگی کودکان مطرح و به عنوان یک الگو معین نماید و در این راستا تمامی شقوق زندگی یک کودک را تحت تأثیر قرار داده و به عنوانی علقه ای بیادماندنی اذهان جمیع کودکان دیروز و امروز را مشغول خود ساخته و خواهد ساخت. 

 

 


 

 

همین علقه و پیش زمینه ی تاریخی موجب شده تا میکی موشه حتی بتواند برجسته‌ترین چهره‌های سیاسی را در زیر لوای خود قرار داده و متاثر خویش سازد.

 

 


 

 

 

با تمام این احوال تلاش یهود جهانی برای انتقام گرفتن از تحقیر صورت گرفته تنها محدود به والت دیزنی و میکی ماوس نشده و این در حالی است که پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ میلادی و تفوق جهانی ایالات متحده بر عصر جدید، سازمان یهود بین الملل نیز به عنوان تنها مظلوم جهان و البته سازنده ی آمریکای نوین، از اقتداری وصف ناشدنی برخوردار گردید و موجب شد تا موش‌های کثیف نیز روند خود را در عرصه ی جهانی بهبود بخشند؛ از این جهت در سال ۱۹۴۸ میلادی و پس از تاسیس رژیم غاصب صهیونیستی در کشور مجعول اسراییل، سینمای متعهد غرب به آرمان‌های یهود با گام‌هایی راسخ تر، موش‌های کثیف را تبدیل به موجوداتی دوست‌داشتنی‌تر برای جهانیان نمود.

 

 

 

 

در سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۷ میلادی کمپانی مترو گلدوین مایر (Metro-Goldwyn-Mayer Studios Inc) که توسط دو یهودی به نام‌های ویلیام هانا (William Hanna) و جوزف باربارا (Joseph Barbera) پایه گذاری شده بود، شخصیت های محبوب جهانی خود یعنی گربه احمق و موش هوشمند و دوست داشتنی را خلق و طی انیمیشن خوش‌ساختی با عنوان تام و جری (Tom and Jerry) به جهانیان ارایه نمود.

 

 

 

 

انیمیشن تام و جری (Tom and Jerry) با بن مایه‌ی تفکرات لیبرالیسم (Liberalism) و در راستای بسط فرهنگ لسه فر (Laissez-faire) با به تصویر کشیدن موشی باهوش و همیشه برنده که هیچ‌گاه از دشمنش شکست نمی‌خورد بار دیگر تفوق یهود بر دشمنانش را یادآور شده و با جایگزینی موشی باهوش اذهان جهانیان را از عبارت موش کثیف تهی و علاقه ای وصف ناشدنی را از برای میل به موش در جهانیان ایجاد نمود.

 

 

 

 

اما در روند ذکرشده، هیچ‌گاه برای یهود جهانی حد پایانی وجود نداشت و با به وجود آمدن کشور مجعول اسراییل، این روند شدت و حدت بیشتری به خود گرفت و در عین حال نفوذ روزافزون یهود در دستگاه رسانه‌ای غرب موجب شد تا ارایه چهره‌ای مثبت، جذاب و البته دوست داشتنی از موش، محدود به کمپانی های یهودی و انیمیشن های شاخصی همچون میکی ماوس و تام و جری نشود.

 

 

 

 

 

به این ترتیب پس از پایان جنگ جهانی دوم، رسانه های غرب به عنوان پیاده نظامی در دستان سازمان یهود، با ساخت انواع و اقسام فیلم، سریال و انیمیشن، توانست شخصیت خویشتن را در وجه سیمبلیک و نمادین موش، به گونه ای مظلومانه به تصویر کشیده و در اذهان عمومی به بالاترین درجه هوش و درایت برساند.

 

به عبارتی دیگر اگرچه انیمیشن‌های میکی ماوس و تام و جری مهم‌ترین پروژه یهودیان برای تطهیر چهره موش کثیف به حساب می آید، اما نباید فراموش کرد که در طول شصت سال گذشته فیلم‌ها و مجموعه‌های بصری که موش در آن وجود داشته از شمارش خارج بوده و در این زمینه آثار زیادی را می‌توان یافت که موش از نقشی محوری برخوردار بوده و از این جهت سینمای غرب با به میدان آوردن تمام پتانسیل و امکانات، همواره تعهد خود به آرمان ها و اهداف صهیونیست ها را به اثبات رسانده است.

 

 

 

 

 

 

در این راستا اولین انیمیشن سینمایی که موش‌ها نقش کلیدی در آن داشته و در عین حال از جمله ماندگارترین و خاطره انگیزترین فیلم های جهان نیز محسوب می‌شود، انیمیشن سیندرلا (Cinderella) است؛ انیمیشنی فوق العاده جذاب که در سال ۱۹۵۰ میلادی توسط کمپانی والت دیزنی تولید و عرضه گردید.

 

 

 

 

در انیمیش سیندرلا (Cinderella)، موش‌های وفادار به او که در دالان‌های خانه زندگی می‌کنند، نقش مهم و اساسی ای را در پرنسس شدن ایفا نموده و همچون همیشه در این فیلم نیز اصلی‌ترین دشمن موش‌ها گربه‌ای چموش و بد ذات می باشد که حسب اتفاق در این فیلم، هم نام یکی از مهمترین شیاطین کتب مقدس به نام لوسیفر می‌باشد؛ گربه ای شیطان صفت که این بار نیز موش‌ها‌ي دانا و توانا، با ذکاوت از سد او و سایر دشمن شان عبور نموده و مسیر پیشرفت سیندرلا را فراهم می سازند.

 

 

 

 

انیمیشن سینمایی سیندرلا به دلیل خوش‌ساختی و زیبایی بصری که در آن وجود داشت، کمک شایانی به نفی موجودیت پلید و کثافت موش‌ها نموده و نقش ویژه ای را در وارونه جلوه دادن حقیقت موش به عنوان نمادی از یهودیان در عموم جوامع ایفا نمود؛ موفقیت ویژه ی سیندرلا در جهان موجب شد تا سال‌ها بعد از تولید این سینمایی، پروژه تطهیر سازی از موش به عنوان نمادی از یهود، به شدت و وسعت هرچه تمام مورد پیگیری قرار گرفته و در قاعده ی درگیری موش و گربه به عنوان کارویژه ی اصلی سینمای متعهد غرب قرار گرفت. 

 

 

 

 

البته ماهیت کثیف بودن موش، امری عینی بوده و از این جهت یهودیان با درک این واقعیت سعی در اثبات مهربانی و بشر دوستی این موجود کثیف نموده و از این جهت در سال ۱۹۸۷ میلادی مجموعه کارتونی لاک‌پشت‌های نینجا (Ninja Turtles) و در سال ۱۹۹۰ میلادی، فیلم سینمایی این مجموعه با محوریت موشی کثیف و در عین حال زیرک و دانا با نام اسپلینتر (Splinter) به پخش در آمد؛ موشی تکامل‌یافته که در فاضلاب‌های نیویورک زندگی می‌کند و با آموزش هنرهای رزمی به لاک‌پشت‌های جهش‌یافته و انسان‌گون، به مقابله با دشمنان بشریت می پردازد.

 

 

 

 

این انیمیشن که مبتنی بر مبانی نظری داروینیسم و مقوله ی تکامل تولید شده بود، توانست برای نخستین بار دریگری موش ها را فرا گربه ای متصور گردیده و موش را با چهره‌ای مقتدر و زیرک که بر دشمنان خود غلبه دارد به تصویر کشیده و این حیوان را صرف نظر از کثیف بودن، به عنوان ناجی بشریت معرفی نماید.

 

 

 

 

بعد از فیلم لاک پشت‌های نینجا شاید بتوان شاخص‌ترین اثر سینمایی با محوریت موش را فیلم شکار موش (Mouse Hunt) دانست؛ فیلمی کمدی و محصول سال ۱۹۹۷ میلادی سینمای آمریکا و البته غیر انیمیشن که به تصویرگری شکست و انهدام جهانی معارضان موش کثیف در عالم واقع می پردازد.

 

فیلم شکار موش (Mouse Hunt) ماجرای دو برادری به نام‌های ارنی (Ernie) و لارس (Lars) است این دو در خانه‌ای قدیمی که به ایشان به ارث رسیده، زندگی می کنند و حال تصمیم می‌گیرند تا خانه خود را به حراج بگذارند اما قبل از این کار باید موشی که درون دیوارهای خانه زندگی می‌کند را به تله بیاندازند، اما موش به عنوان ساکن قدیمی این خانه که فوق‌العاده باهوش است تمام تلاش‌های دو برادر را ناکام می‌گذارد.

 

 

 

 

خلاصه داستان شکار موش (Mouse Hunt) در بردارنده ی تلاش همه جانبه ی دو برادر برای راندن موش ساکن در خانه ی موروثی می باشد؛ موشی زیرک که به عنوان نماد و سمبلی همیشگی از برای یهودیان، وارثان خانه را مستاصل نموده و در اقدامی زیرکانه در اوج نمایش اقتدار پوشالی صهیونیست ها و دقیقا پس از شهادت سید هادی، فرزند سید حسن نصرالله دبیر کل حزب الله لبنان، به دست صهیونیست ها، در دسامبر سال ۱۹۹۷ میلادی اکران عمومی شد!

 

 

 

 

البته حضور غیر انیمیشنی موش های کثیف، محدود به این سینما نبود و در عموم آثار زندانی ساز، نقش و نماد موش، قرین ظلم ناروای جامعه و در عین حال امید به حیات و مقاومت می باشد که شاید تاثیر گذار ترین این آثار را می توان در سینمایی مسیر سبز (The Green Mile) و حضور ویژه ی شخصیت آقای جینگلز (Mr.Jingles) به عنوان موشی همیشه جاوید مشاهده نمود.

 

 

 

 

با این همه شاید هیچگاه حضور موش ها در سینمای غرب را نتوان موثرتر از حضور انیمیشنی این حیوانات موذی یافت؛ زیرا تنها انیمیشن ها و عروسک ها هستند که می توانند این موجودات کثیف را به منجیانی دوست داشتنی مبدل ساخته و ترسیمی خودخواهانه از ایشان ارایه دهد؛ از این جهت در سال ۲۰۰۰ میلادی نیز انیمیشن خوش‌ساخت و پر بیننده دیگری تحت عنوان فرار مرغی (Chicken Run) تولید و به پخش در آمد؛ انیمیشنی با رویکردی فمینیستی که به بررسی سرگذشت مرغ‌های اسیرشده در یک مزرعه می پردازد و نشان می‌دهد که صاحبان آن‌ها تصمیم به کشتن مرغ‌ها و تبدیل آنان به پیراشکی مرغ داشته و آنان نیز که از خواسته صاحب مرغداری آگاه شده‌اند تلاش می‌کنند تا جان خود را نجات دهند؛ اما برای نجات خود نیاز به ساخت وسیله‌ای برای پرواز کردن از زندان مرغ داری داشته و در این راستا برای ساخت آن وسیله به ابزارآلاتی نیاز دارند؛ در این بین موش‌هایی که در آن مکان زندگی می‌کنند به کمک آن‌ها آمده و با دادن ابزارآلات مورد نیاز، مرغ‌ها را  از خطر مرگ و تبدیل به پیراشکی نجات می‌دهند.

 

 

 

 

به این ترتیب موش ها بار دیگر آزادی را به ارمغان آورده و با کمک کردن به مرغ‌ها، نجات ایشان را از بند خودکامکی رقم زده و آزادی را برای زنان سرزمین به ارمغان می‌آورند؛ از این جهت به واقع تمام فعالیت زنان موجود در سرزمین و آزادی به دست آمده صرفاً با کمک‌های زیرزمینی یهود و یا همان موش ها میسر شده است.

 

 

 

 

البته باید توجه نمود که در سال های اخیر و با شکست های مفتضحانه ی صهیونیست ها طی جنگ های ۳۳ روزه لبنان در سال های ۲۰۰۶ میلادی، قدرت پوشالی ایشان آشکار شده و از این جهت یهود بین‌الملل پس از تمام تلاش‌های خود در طول چند دهه گذشته، در سال ۲۰۰۷ میلادی با رویکردی جدی به میدان آمده و با ساخت انیمیشنی ویژه، اقدام به ترمیم هیمنه خود نمود؛ انیمیشنی با عنوان راتاتویی (Ratatouille) که در سال ۲۰۰۷ میلادی ساخته و درباره ی موشی علاقه‌مند به آشپزی می باشد که در برابر او مخالفت‌ها و مقاومت‌های زیادی وجود داشت اما وی در نهایت توانست با قرار گرفتن در کلاه آشپزی فردی که توان آشپزی نداشت، او را مدیریت کرده و بر تمامی مخالفت‌ها غلبه کند.

 

راتاتویی (Ratatouille) در کشور فرانسه رخ می دهد و در نهایت با پیروزی موش های کثیف در مقام آشپزانی نابغه و هدایت و رهبری آشپزان ظاهری و نهایتا غلبه آنان بر مردم این سرزمین به پایان می رسد.

 

 

 

 

در مجموع باید دانست که فیلم‌های مذکور، صرفاً تعداد محدودی از آثار ساخته‌شده توسط کمپانی های معتبر و مشهور فیلم‌سازی در غرب می باشد که هر یک به عنوان آثاری ویژه و با تعهدی مثال زدنی، همت خویش را معطوف نفی کثافت و پلیدی موش ها داشته و در این راستا می توان فیلم‌های عدیده ی دیگری را نیز با محوریت موش فهرست نمود.

 

تعداد محدودی از مجموع انبوه محصولات رسانه‌ای ساخته‌شده ما بین سال‌های ۱۹۷۰ تا ۲۰۱۰ میلادی که در هر یک، موش‌ از نقشی پر رنگ و سرنوشت ساز برخوردار می باشد.

 

 

 

داشتن نگاهی به سیر ساخت محصولات رسانه‌ای درباره موش به عنوان نمادی از یهود و وام‌دار بودن هالیوود به این جریان پر نفوذ در طول نزدیک به یک صد سال گذشته به وضوح موید آن است که یهود بین‌الملل در ابتدا با تولید آثاری نظیر میکی ماوس و تام وجری، هم خود را معطوف مقابله با دشمنان و غلبه بر آنان در نظر گرفت که در نهایت این هدف پس از گذشت چند ده سال از ابتکار اولیه ی والت دیزنی یهودی و مداومت ایشان در روند تولید فیلم‌های موشی، تغییری محسوس پیدا نمود و موجب شد تا بطور مثال در فیلم سیندرلا، موش‌ها علاوه بر تقابل با لوسیفر به عنوان دشمن ظاهری، از نقشی اساسی در به اوج رساندن سیندرلا در مقام ملکه برخوردار شوند؛ به واقع یهود بین‌الملل در دوره‌ای از هدف تطهیر سازی موش‌های کثیف عبور نمود و در فیلم هایی نظیر سیندرلا، رسما موش‌ها به عنوان نماد قدرت به جهانیان معرفی گردیدند.

 

 


 

 

در فیلم شکار موش نیز همین موضوع صدق نموده و داستان فیلم صرفا برای تطهیر کردن لقب موش‌های کثیف نیست و موضوع دشمنی برادران با موش بر سر سرزمین و منزلگاه است که در نهایت موش به برادران غلبه یافته و این در حالی است که در انیمیشن فرار مرغی این موش‌ها بودند که موجب آزادی زنان شدند و آن‌ها را از خطر مرگ نجات داده و با نگاهی جبر گرایانه خود را پیروز هر میدان و مدیر و مدبر در هر امری معرفی می‌نمایند.

 

 


 

 

 

البته نکته دیگری که در این زمینه نباید فراموش کرد پیگیری و تعصب صهیونیست ها در تبدیل کردن این حقارت به فرصتی جهانی می باشد؛ بر این اساس یهودیان که از تحقیر خود توسط اروپاییان ناراحت بودند با برنامه‌ریزی و تعمقی آگاهانه نسبت به شرایط محیطی خود و با استفاده از ابزارآلات رسانه‌ای تمامی بغض‌هایشان را تبدیل به فرصتی بی‌نظیر کرده و موفق به تربیت بدون مرز چندین نسل از کودکان شیفته ی موش های کثیف در سراسر جهان شدند.

 

یهودیان با تمرکز بر کودکان و استفاده از قدرت نرم خود در جهان، به خوبی توانستند نسلی از کودکان را تربیت کند اما این نکته برای انسان مسلمان و ایرانی حائز اهمیت است که چگونه جریانی نظیر یهود کوچک‌ترین هجمه به خود را تبدیل به فرصتی جهانی می‌کند اما انسان مسلمان ایرانی به سادگی از کنار فرصت‌ها و موقعیت‌ها گذشته و اندکی درباره آنان تعمق نمی‌کند.

 

 

 



نگاهی به سینمایی «Noah»؛ نوح (ع)، پیامبری زیر حملات هالیوود + فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نوحی که در این فیلم به نمایش درآمده، هیچ معجزه‌ای ندارد و فقط در رویا چیزهای مبهمی می‌بیند؛ به دیده‌هایش اعتماد ندارد؛ اشتباه می‌کند و گاهی بر اساس اشتباهاتش به نهایت خشونت می‌رسد. نوحی که «دارِن آرونوفسکی» به تصویر کشیده است حتی پیامبر هم نیست. نوح آرونوفسکی کمر به اعدام بشریت بسته است.
به تصویر کشیدن وقایع تاریخی در مدیوم سینما و تلویزیون یک حوزه اساسی است که در مایه‌شناسی فهم جایگاه بسزایی دارد. بخش قابل توجه سینمای هر کشور به آثار تاریخی آن ملت برمی‌­گردد تا بتواند با زنده نگاه داشتن حافظه تاریخی جامعه، از اضمحلال فرهنگی جلوگیری کند. از سوی دیگر اما، غلبه­ بعضی کمپانی های بزرگ سینمایی، همچون تحریف کنندگان همیشگی تاریخ، به سلیقه خود و بالا دست هایشان دست به مصادره­ تاریخ ملل و در نتیجه تحریف آن می­‌زنند. آن چه در جامعه جهانی امروز به چشم می­‌خورد و به بحرانی فرهنگی - تاریخی اشاره دارد؛ تحریف هایی­ است که در سطوح وسیع از طریق رسانه و انکلوپدیاهای فضای سایبر، حافظه­ جوامع گوناگون را دچار تحریف و حتی جعل یا حذف بخشی از آن کرده است.

این دست تحریف­ها از سطح وقایع صرفاً تاریخی نیز عبورکرده و مقدسات مذاهب گوناگون را مورد حمله قرار می­‌دهد؛ آنچه در مدیوم سینما، تئاتر، تلویزیون، تصویرنگاری و ... به طور اخص در مورد اسلام، دستور کار غارتگران فرهنگی غربی واقع شده است. کمپانی­‌های بزرگ هالیوود پس از سنجش آستانه­ صبر ملت­ها با استهزای حضرت نوح (علی نبینا و اله و علیه السلام) در انیمیشن یوگی، این بار با هزینه 125 میلیون دلاری و تحریف مستقیم زندگی این پیامبر اولولعزم، دست به ساخت سینمایی Noahزده‌اند.


نوحی نه توراتی، نه قرآنی

نوح (Russell Crowe) همراه با همسر (Jennifer Connelly) و فرزندانش سام، حام و یافث زندگی می‌کند. آن­ها در راه ملاقات با متوشالح (Anthony Hopkins)، پدر بزرگ نوح، با گروهی از کشته شدگان توسط سربازان توبال کِین مواجه می شوند و دختری به نام ایلا را که زنده مانده با خود همراه می­‌کنند و پس از فرار از دست سربازان توبال کِین به سمت فرشتگانی می­‌روند که به جرم کمک به انسان، در هیبت سنگی، از بهشت عدن به زمین تبعید شده­‌اند.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

رویاهای نوح او را از عذابی نزدیک آگاه می سازد. او دانه ای را که پدربزرگش از بهشت عدن آورده، در دل خاک می­کارد و جنگلی سبز و انبوه از دل زمین می­روید. نوح با کمک فرشتگان، دست به ساخت کشتی‌­ای (Ark) برای در امان ماندن خانواده­اش از طوفان وعده داده شده می­‌زند. در حین ساخت کشتی، حیوانات مختلف در آن جمع شدند و در این بین توبال کِین برای سوار شدن خود و مردمش در کشتی به سمت محل ساخت کشتی می­‌رود. نوح با او مخالفت می­‌کند و توبال کِین وعده­ جنگی عظیم را به او می­‌دهد. پس از شروع طوفان و کشته شدن مردم، توبال کِین به طور مخفیانه داخل کشتی می‌­شود و از طوفان جان سالم به در می­‌برد اما سپس به دست حام کشته می­‌شود.

نوح با مشکلی جدید، حامله شدن همسر سام مواجه می­‌شود و تصمیم الهی را بر کشتن فرزندان او تلقی می­‌کند. چرا که خداوند از خلق انسان­ها پشیمان شده و قصد دارد که زمین از وجود آن­ها پاک شود. اما نوح از اجرای دستور الهی شانه خالی می­‌کند و باعث ادامه حیات انسان بر روی زمین می­‌شود.

یک تیر و چند نشان

ایمان یکی از المان‌های اساسی دین، امری معنوی و حالتی روحی­ست که جایگاه آن قلب آدمی­ست. سوالی که در اینجا پیش می­‌آید متعلقات ایمان است؛ به این معنی که به چه مواردی باید ایمان داشت. قرآن در باب متعلقات ایمان، مصداق­‌های فراوانی ذکر می­‌کند؛ ولی می­‌توان همه­ آن‌ها را به توحید و ایمان به خدا بازگرداند؛ یعنی اعتقاد به غیب، ملائکه، ارسال انبیاء، کتاب، آیات الهی و آخرت که از لوازم ایمان به خدا هستند.

سینمایی Noahبه کارگردانی Darren Aronofsky با حمله مستقیم به سه متعلق نشان داده شده در تصویر، با همراهی دیگر رسانه‌­های غربی سعی در تخریب ایمان جامعه­ بشری دارد. این امر به گونه‌­ای است که اگر ایمان به یکی از متعلقات دچار خدشه شود؛ تمام جوانب ایمانِ انسان مخدوش خواهد شد. هجمه به این سه متعلق در سه حوزه تحریف تورات، تحریف قرآن و شبهات فلسفی جهان­‌بینی در سینمایی Noahصورت گرفته است که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

نبوتِ انتقال نیافته

ابتدای فیلم لمک (پدر نوح) پوست ماری (شیطانی که در اندیشه توراتی باعث تبعید آدم به زمین شد) را دور دست خویش می­پیچد و در حالی که انگشتش را به انگشت نوح نزدیک می­‌کند تا نور نبوت را به او انتقال دهد، توبال کِین مخل انتقال نبوت می­‌شود و لمک را می­‌کشد. این سکانس باعث می­‌شود هرآنچه در باقی داستان می­‌آید متعلق به نوحی باشد که خیال نبوت را دارد و حقیقاً نبی نیست. این نوع نگاه نشات گرفته از اندیشه­ امپریسیستی سازندگان است که هر آنچه در محدوده حواس پنجگانه نگنجد را باطل می­‌انگارند و با تصویر این پلان، سعی در تخریب مقام نبوت حضرت نوح (علی نبینا و آله و علیه اسلام) دارد.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

یکی از خصیصه های نبی، معجزه می‌­باشد که در سرتاسر فیلم معجزه ای از نوح دیده نمی­‌شود و این در حالی­ست که متوشالح، پدر بزرگ نوح دارای معجزه­ است و مشکل نازایی ایلا را حل می­‌کند. نوح صرفاً در عالم رویا، مشاهداتی دارد که برای فهم آن­ها نیز باید از متوشالح کمک بگیرد.

آنچه موجب جذابیت اثر شده است روایت تضاد­ها و کنش­های گوناگون میان کاراکترهای Noahدر نسبت با خدا­ست. از مهمترین این تضادها می­‌توان به کنش میان نوح و خدا که باعث عدم جلوگیری از ادامه نسل انسان و کنش متوشالح در نسبت با خدا که با سرکشی تمام، پس از شفای ایلا، کمک شایانی به ادامه نسل انسان می‌کند و با آغوش باز در طوفان نوح غرق می­‌شود؛ اشاره کرد.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

در قرآن اشاره‌­ای به متوشالح نشده است اما اگر تعبیر توراتی را بپذیریم و او را پیامبر الهی بدانیم؛ سرکشی او در برابر پروردگار به تصویر کشیده شده و عصمت وی زیر سوال رفته. از سوی دیگر در مورد اعجاز انبیا، اجازه الهی شرط اولیه می­‌باشد که با توجه به قواعد داستانی فیلم در شفای ایلا، متوشالح به طور تمام، قدرت اعجاز را در دست دارد و می­‌تواند در خلاف جهت خواسته­ الهی از آن استفاده کند. حالت دیگری که می‌توان از این بخشی داستان فیلم برداشت کرد این است که noah در برداشت درست از فرمان خدا دچار اشکال است و نمی‌تواند به درستی اساس فرمان خدا را درک کند.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

تفاوت قابل توجه سینمایی Noah با آیات قرآن در آن است که حضرت نوح (علی نبینا و آله و علیه السلام) سال­‌ها مردم قومش را به راه راست که همانا پرستش خدای واحد است دعوت می‌­کند1 تا جایی که عذاب الهی فرا می­‌رسد. مرحوم طبرسی (ره) می­‌گوید: "نهصد و پنجاه سال شب و روز مردم را به خدا دعوت می­‌کرد ولی سخنان وی در آن مردم اثر نداشت". در مقابل آنچه سازندگان Noah به تصویر کشیده‌­اند راسل کرویِ خشمگینی است که تمام قد در برابر پناه ­آوردن مردم می­‌ایستد و فرشتگان سنگی نیز برای این ایستادگی دست به قتل تعداد کثیری از آن­ها می­‌زنند. وقتی طوفان همه جا را فرا می­‌گیرد و کشتی در تلاطم آب­ها این سو و آن سو می رود؛ صدای فغان مردمی شنیده می­‌شود که قصد ورود به کشتی را داشته‌­اند و اکنون در برابر شلاق­های پیاپی امواج طوفان جان می‌­دهند و همه ساکنین کشتی به جز نوح از این واقعه اندوهناک هستند. آنچه می بینیم تصویری از مردمی­ست که آرزوی همراهی با نوح را داشته‌­اند در صورتی که در واقعیت با تکبر و غرور در برابر ذات اقدس الهی، دست به استهزای نوح می‌­زدند و مفر زنده ماندنشان از عذاب الهی را پناه بردن به نقاط بلند زمین می­‌دانستند.

فرشتگان هبوط کرده (Fallen angel)

"پروردگار ما را در روز دوم خلق کرد؛ روزی که بهشت را آفرید. ما آدم و حوّا را تماشا می­کردیم. لغزش­ها و عشق آن­ها را می­دیدیم و سقوط آن­ها را. از این بابت برایشان تاسف خوردیم. آن زمان از جنس سنگ نبودیم؛ از نور بودیم. به ما مربوط نبود که دخالت کنیم ولی ما خودمون خواستیم به بشر کمک کنیم و بخاطر این سرپیچی، پروردگار مجازاتمون کرد و ما صاحب پوسته ای از جنس دنیای شما شدیم و سنگ و خاک نور و درخشش ما را محبوس کرد."

صنعت بزرگ جعل و تحریف

دیالوگ­های بالای فیلم مربوط به اولین فرشته­ای­ است که به نوح و خانواده اش کمک کرد. چارچوب مفهومی­‌ای که تا آخر فیلم اکت­های فرشتگان را توجیه می­‌کند که هیچ منشا دینی نه در اندیشه یهودی، نه مسیحی و نه اسلامی دارد. Fallen angelمفهومی­ست متعلق به ادبیات تخیلی باستان که تا به امروز ادامه پیدا کرده است. 

هجمه‌­ای که در Noah به ملائکه صورت گرفته است و در مقابل ذات نورانی آن ها3سرپیچی از اطاعت الهی به تصویر کشیده شده ؛ انحراف ایمانی را برای مخاطبان، در حوزه­ ایمان به ملائکه و در لایه­ بعدی، ایمان به کتاب رقم می­‌زند که با حاق اندیشه دینی در تضاد است. شبهه‌­ای که در اعماق روح و قلب مخاطب نفوذ می­‌کند و در آینده‌­ای نه چندان دور نکته‌­ای را به ذهن او متبادر می­‌سازد که شاید در ماموریت حضرت جبرئیل (علیه السلام) نیز خدشه­‌ای وجود دارد. در حالی که ملائکه­ الهی طبق فرموده­ امیرالمؤمنین (ع) « […] نه در آنان سستى هست و نه غفلت و نه در ایشان معصیتى مفهوم دارد […] و بر وحى خود امین ساختى و آفات را از ایشان دور کردى4».

خدای تورات: «از آفریدن انسان­ها متاسف شدم»

جعلی که در سینمایی Noah صورت گرفته است مربوط به ایلا و فرزندان دو قلویی است که وظیفه نوح را تهدید می­‌کنند. وظیفه ای که در در آیه­ ششم از سِفِر پیدایش آمده" خداوند فرمود: «من انسانی را که آفریده ام از روی زمین محو می­‌کنم. حتی حیوانات و خزندگان و پرندگان را نیز از بین می­‌برم زیرا از آفریدن آن­ها متاسف شدم».

مخاطبی که امروز می‌­نشیند و شاهد تلاش کاراکتری سینمایی (تاریخی و مستند!!!) برای پایان دادن به نسل بشر بر روی زمین است؛ همیشه منتظر قطع فرآیندی است که موجب ادامه نسل بشر شده. تعلیقی که ایلا با بازی اما واتسون (Emma Watson) مسئولیت آن را بر عهده دارد. فرآیندی که هم متوشالح و هم نوح نبی به ترتیب از روی عمد و از روی ناتوانی در برابر آن ایستادگی می‌­کنند. البته سازندگان اثر برای ایجاد تعلیق هر چه بیشتر با زایمان دو قلوها دست به اقدامی کودکانه زده­‌اند که اکثراً نیشخند مخاطبان را به همراه داشته است.

تعلیق‌های مشابه آنچه بیان شد مخاطبانِ Noah را بر این می‌­دارد که همچون ایلا، نوح، متوشالح، فرشتگان هبوط کرده، حام (که در تنهایی زندگی می‌­کرد و همسری نداشت) و دیگر کاراکترهای داستان، با خدا سر جنگ داشته باشند و از تصمیمات خدایِ سینمایی Noah به سطوح آیند. مخاطبان با خدایی مواجه می‌­شوند که نوح را امر به کشتن دو نوزاد دختری می­‌کند که در آغوش مادرِ گریانشان آرمیده‌­اند. خدایی عصبانی که از خلق خویش پشیمان است و حالا می­‌خواهد از آدمیان و فرشتگان انتقام بگیرد و تصویری که از پیامبرش ارائه می­‌شود چهره­‌ای غضب­‌آلود و آغشته به خون است. چه تغییری در جهان‌بینیِ مخاطبی که با خدایی این گونه مواجه می­‌شود روی می­‌دهد؟ در مخاطبان چه نگاهی نسبت به دین خداپرستان ایجاد می­‌شود؟

صنعت بزرگ جعل و تحریف

هالیوود، وکیل مدافع شیطان

با نگاهی گذرا به آثار سینمایی هالیوود در دهه­ اخیر، جریانی را می‌­توان مشاهده کرد که به طور جدی، تبرئه شیطان و اعوان و انصارش را در دستور کار قرار داده است. آثاری که نام بعضی از آن­ها همیشه در ذهن­ها باقی مانده همچون کنستانتین (2005)، لژیون (2009)، سریال سوپرنچرال (2005 تا کنون)، سریال فرشتگان در آمریکا (2003) و همین اواخر سریال دامینیون (2014) بر اساس سینمایی لژیون که در حال پخش از شبکه Syfyآمریکا است. آثار نامبرده شده در کنار دیگر فیلم ها و سریال­های هالیوود از هبوط شیطان آغاز می­‌کند و سرپیچی شیطان از فرمان الهی را ناشی از علاقه بی حدش به پروردگار تلقی می­‌کند. این تلقیِ نابخردانه پایه و اساسی بی­‌بنیاد، برای تبرئه­ شیطان و اعوانش قرار می­‌گیرد و به دنبال جذب حس ترحم و همدردی مخاطبان می­‌گردد.

صنعت بزرگ جعل و تحریف

سینماییNoah با معرفی حام، فرزند ناخلف نوح و داستان زندگی­ش حس همدردی قابل توجهی را نسبت به آیه­ 9 سِفِر پیدایش و لعن وی توسط پدرش نوح، برمی­‌انگیزاند. حام که به رابطه میان ایلا و سام حسادت می­‌کند از پدرش درخواست می­‌کند تا قبل از شروع طوفان، دختری را برای ازدواج با وی از مردم توبال کِین به میانشان آورد اما نوح نه تنها این کار را نمی کند؛ بلکه دختری را که خود حام پیدا کرده زیر هجوم عظیم مردم توبال کِین رها می­‌کند و باعث مرگ او می­‌شود. درام زندگی حام در کنار گفتگوی توبال کِین (کِین در لغت به معنای قابیل، فرزند ناخلف حضر آدم (ع) می­‌باشد) با حضرت نوح و شکایتش در مورد بی رحمی خدا و زندگی سخت و دشوار زمینی، دو خط ریل آهنی است که رسالت نانوشته­ هالیوود در تبرئه شیطان و اعوانش را پیگیری می­‌کند. تبرئه­‌ای که پیش­‌بینی می­‌شود در آینده­‌ای نزدیک به سمت حاکمانِ جورِ هم عصر با ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز پیش­روی کند.


1- « إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‏ قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ» (مبارکه نوح 1)

2- تاریخ انبیا، سید هاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 59

3- امام صادق (ع): «خداى عز و جل ملائکه را از نور آفریده ...» (بحار الانوار، ج 59، ص 191، ح 48)

4- تفسیر قمى، ج 2، ص 207


Viewing all 364 articles
Browse latest View live