(بسم الله الرحمن الرحیم)
فیلمهای
جنگی و ضد جنگ از جمله ژانرهای پرطرفدار سینمای جهان است که اغلب با توجه
به تاریخ هر ملت در هر دوره کمی کمرنگتر و یا پررنگتر میشود.
این فیلمها میتوان باهدف انتقاد از خونریزیها و بیرحمی انجام شده در
یک جنگ یا به عنوان تبلیغی برای برافراشتن پرچم غرور ملی یک کشور در یک جنگ
استفاده شود و یا آنکه به عنوان بیانیهای سیاسی ساخته شود که این مسئله
در سینمای آمریکا (هالیوود) نیز با توجه به جنگهای متعددی که در تاریخ خود
داشته بسیار به چشم میخورد.
البته آمارها نشان میدهد که فیلمهایی از این دست چندان به جز مواردی
استثنا، چندان در گیشه با استقبال روبرو نمیشوند، آنچنانکه براساس آماری
که در جریان تحقیقی از گیشه سینماهای آمریکای شمالی طی سالهای 1995 الی
2012 میلادی منتشر شد، ژانر کمدی، پرطرفدارترین ژانر در این سینما است.
در مواردی نیز برخی فیلمسازان، ژانر جنگی را با ژانرهای دیگر چون کمدی
(تلخ) و رمانتیک تلفیق کرده که کمی از تلخی و سیاهی جنگ کاسته و مخاطب را
نیز به فیلمشان علاقمند کردهاند.
ساخت فیلمهای جنگی از همان اولین سالهای تأسیس سینما، دوره سینمای صامت،
در آمریکا وجود داشته و طی دورههای مختلف از جنگ فرانسه، هند، جنگهای
جهانی گرفته تا جنگ ویتنام، عراق و افغانستان همواره سوژه فیلمسازان بوده
ولی ظهور اصلی فیلمهای جنگی به اواسط جنگ جهانی اول بازمیگردد.
* فیلمهای جنگی سینمای صامت/مستند 90 ثانیهای اولین فیلم جنگی تاریخ سینما
اولین فیلم جنگی تاریخ سینما، یک مستند 90 ثانیهای تک فریمی با نام «پاره
کردن پرچم اسپانیا » در سال 1989 میلادی است که توسط کمپانی آمریکایی
«ویتاگراف» و در سال روز جنگ آمریکا و اسپانیا ساخته شد.
فیلم پاره کردن پرچم اسپانیا
در این مستند سربازان آمریکایی پرچم متعلق به کشور اسپانیا که توسط دولت
اسپانیا در هاوانا برافراشته شده، را پایین میکشند و به جای آن پرچم
آمریکا را جایگزین میکنند.
پس از آن یکی از اولین فیلمهایی که مخاطبان آمریکایی را برای جنگی بزرگ
با اروپا آماده میکرد، درام جنگی و صامت «گریه نبرد برای صلح» (1915
میلادی)، محصول دوباره کمپانی «ویتاگراف» اشاره کرد.
فیلم گریه نبرد برای صلح
این فیلم درباره این فرضیه است که اگر آمریکا توسط نیروهای متخاصم اروپایی مورد حمله قرار گیرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟
از سال 1918 در پی غرق شدن کشتی مسافربر انگلیسی «لوسیتیتیا» توسط زیر
دریایی آلمانی و غرق شدن 124 مسافر آمریکایی در این میان، ساخت فیلمهای
جنگی در سینمای آمریکا به مراتب از پیش پررنگتر شد.
در این دوران فیلمهای زیادی چون «بیش از بالا» با بازی «جیمز اون» و انیمیشن «غرق شدن لوسیتیتیا» ساخته «وینسور مککی» ساخته شد.
انیمیشن «غرق شدن لوسیتیتیا»
اولین فیلمسازان تاریخ سینما اغلب به خاطر هزینههای سرسامآور فیلمهای
جنگی از هزینههای مربوط به یونیفرم، تجهیزات نظامی و ... چندان تمایلی به
ساخت فیلمهایی از این دست نداشتند. تا زمان ساخت فیلم «تولد یک ملت»
(1915) و فروش افسانهای آن در گیشه که به روایتی در آن زمان 48 میلیون
دلار بوده است، تهیهکنندگان هالیوودی از قادر به تشخیص این مسئله نبودند
که فیلمهای ضد جنگ به مراتب بیش از فیلمهای جنگی فروش میکنند.
فیلم «تولد یک ملت» که در ابتدا «عضو قبیله» نام داشت تا 48 هفتهٔ پیاپی و
بیسابقه نمایشش ادامه یافت و اولین فیلمی بود که در کاخ سفید در حضور
«وودرو ویلسن»،رئیسجمهور آمریکا،که خود تاریخدان بود، اکران خصوصی شد.
«ویلسن» نیز پس از تماشای فیلم گفت:مثل این است که تاریخ را با رعد و برق
بنویسند.
فیلم تولد یک ملت
کمی پس از موفقیت فیلم «تولد یک ملت»، علیرغم حواشی آن، ساخت فیلمهای
صلح جویانه رواج یافت که فیلم صامت و 88 دقیقهای «تمدن» (1916)، از اولین
فیلمهای این دوره بود.
فیلم تمدن
این فیلم داستان فرمانده یک زیر دریایی است که حاضر نمیشود به یک
هواپیمای غیرنظامی که در حال حمل مهمات برای دشمنان کشورش است، شلیک کند.
این فیلم که یکی از عظیمترین پروژههای سینمایی آن زمان محسوب میشد، به
انتخاب دوباره «وودرو ویلسون»، در انتخابات ریاستجمهوری سال 1916 کمک
شایانی کرد و همین خاطر از حمایت کمیته ملی حزب دموکرات برخوردار شد.
در ادامه فیلم «تمدن»، درام حماسی «تعصب» به کارگردانی «دی.دبلیو.گریفیث»
ساخته شد که به شدت جنگ ستیز بود و مخاطب را با ابعاد وحشیانه و غیرانسانی
جنگ آشنا میکرد.
فیلم ضد جنگ «تعصب»
یکی از معروفترین ترانههای ضد جنگ آن زمان در این فیلم خوانده میشود: من پسرم را بزرگ نکردم که یک سرباز شود.
این فیلم نیز همچون فیلم «تمدن»، یکی از ابزارهای تبلیغاتی دولت آمریکا
برای پیروزی دوباره «ویلسون» در انتخابات ریاست جمهوری بود تا شاید یکی از
مهمترین شعارهای انتخاباتی خود یعنی امتناع از درگیری با اروپا را به اجرا
گذارد.
در میان فیلمهای جنگی، فیلمهایی با موضوع جنگ داخلی آمریکا کمتر به چشم
میخورد ولی از جمله آنها میتوان به فیلمهای «بر باد رفته» (1939)،
«وسترنهای شناندو» (1965)، «افتخار» (1989)، «گتیزبرگ» (1993) اشاره کرد.
فیلم «بر باد رفته»
* فیلمهای دوران جنگ جهانی اول موسوم به «جنگ بزرگ»
با شروع جنگ جهانی اول در آوریل سال 1917، فضای ساخت فیلمهای صلحجویانه و
ضد جنگ در هالیوود نیز تغییر کرد و سیل عظیمی از آثار هنری جنگی آغاز شد.
«جورج ام.کوهن»، مشهورترین ترانه خود با نام «Over There» را در این دوران
سرود و «دی. دبلیو. گریفیث» نیز فیلم «قلبهای دنیا» را ساخت که فیلمی
کاملا احساسی و تبلیغی در جهت تهییج آمریکاییها برای جنگ با اروپاییها
بود.
ترانه «over there» ساخته «جورج ام کوهن»
کمی بعد در سال 1918 فیلم «چهار سال از زندگی من در آلمان» ساخته شد که بخشهایی از آن مستند و بخشهایی نیز سینمایی بود.
این فیلم تصویرگر تجربیات «جیمز جرارد»، سفیر آمریکا در آلمان، طی سالهای 1913-1917 بود.
فیلم «چهار زندگی من در آلمان»
«چهار سال از زندگی من در آلمان» اولین دستاورد واقعی کمپانی برادران وارنر در گیشه بود.
با پایان یافتن جنگ جهانی اول در نوامبر سال 1918 میلادی، ساخت فیلمهای
جنگی به طور قابل توجهی کاهش یافت و فیلمسازان اروپایی بر خرابیهای این
جنگ متمرکز شدند.
اکنون بیش از 80 درصد از تولیدات سینمایی آمریکا در هالیوود انجام میشد و نیویورک نیز کنترلکننده توزیع فیلم جهان بود.
در همین دوران بود که فیلم بسیار موفق «چهار سوار آخرالزمان» (1921) ساخته
«رکس اینگرام»، «رادولف والانتینو» را به یک ستاره تبدیل کرد.
«اینگرام» در فیلم خود داستان عشق «السید» را در چهارچوب جنگ جهانی اول روایت میکند.
همزمان با فیلمهایی از این دست، فصل ساخت فیلمهایی درباره آزادیهای
دموکراسی آمریکایی شروع شد، فیلم صامت و حماسی «آمریکا» (1924) ساخته
«گریفیث» از جمله این فیلمهاست.
فیلم «آمریکا»
*تولد دوباره فیلمهای جنگی در اواسط قرن 20 میلادی/روایاتی متفاوت از عشقهایی شکل گرفته در خاک و خون
در دوران صلح و در اواسط قرن 20 میلادی بار دیگر بازار فیلمهای جنگی رونق یافت.
فیلم «پارادای بزرگ» ساخته «کینگ ویدور» از کمپانی «مترو گلدن مایر»
(1925) نوع جدیدی از فیلمهای جنگی بود که تقریبا میتوان آن را شروعکننده
دوران رونق فیلمهای جنگی دانست.
فیلم «پارادای بزرگ»
«پارادای بزرگ» روایتی دلهرهآور از جنگ و تلاشی سخت برای بقاء در عین حال
عشقی است که در این میان بین سربازی آمریکایی و روستازادهای فرانسوی شکل
میگیرد.
این فیلم با استقبال بسیار زیادی روبرو شد و توانست پرسودترین فیلم تاریخ
فیلمسازی کمپانی «مترو گلدن مایر» را تا آن زمان رقم بزند.
این کمپانی یک سال بعد تلاش کرد تا این موفقیت را بار دیگر با فیلم «این
را به تفنگداران دریایی بگو» برای خود تکرار کند، این فیلم در کنار فیلم
«جسم و شیطان» ساخته «کلارنس براون» به دومین فیلم پرفروش «مترو گلدن مایر»
تبدیل شد.
فیلم جسم و شیطان
«جسم و شیطان» داستان عشقی ممنوع است که در خلال جنگ شکل میگیرد که حدود
327 میلیون دلار هزینه ساخت آن شد ولی بیش از 600 میلیون دلار در داخل
آمریکا و حدود 650 میلیون دلار در خارج از آمریکا فروش کرد.
البته همزمان با موفقیت پیاپی کمپانی «مترو گلدن مایر» دیگر کمپانیهای
هالیوود هم بیکار ننشستند، آنچنانکه کمپانی «فاکس» با ساخت فیلم «افتخار
به چه قیمتی؟» در سال 1926 به کارگردانی «رائول والش»، تلاش کرد پاسخی به
فیلم «پارادای بزرگ» بدهد، فیلمی کاملا متفاوت درباره دو سرباز میهنپرست
آمریکایی که با چهرهای موجه در خط مقدم جبهه با فرانسویهای دشمن
میجنگند و در کنار این دو، دو سرباز نه چندان مقیدی که برای دختری فرانسوی
همواره با یکدیگر در حال نزاع و درگیری هستند.
«جان فورد» در سال 1952 این فیلم را با بازی «جیمز کاگنی» و «دن دیلی» بازسازی کرد.
در سال 1927 «ویلیام ولمن» فیلم ضد جنگ «بالها» را برای کمپانی
«پارامونت» ساخت که به تنها فیلم صامت برنده جایزه اسکار بهترین فیلم تاریخ
سینما تبدیل شد و همچنین جایزه اسکار بهترین افکت صدا را از آن خود کرد و
برای اولین بار صحنه یک مبارزه هوایی در آسمان و نه در استودیو به تصویر
کشیده شد.
فیلم «بالها»
این فیلم داستان عشق مشترک دو مرد آمریکایی یکی پولدار و دیگری از
خانوادهای متوسط به یک زن است که هر دو در خلال جنگ خلبان میشوند و به
عنوان دو رقیب در پهنای آسمان با یکدیگر مبارزه میکنند.
* فیلمهای جنگی در عصر سینمای ناطق/ از فرشتگان جهنمی تا جبههای که در آن خبری نیست
ساخت فیلمهای جنگی به ناگاه به تجارتی بزرگ در سینما تبدیل شد و با شروع
دوران سینمای ناطق، به این معنا بود که دیگر فیلمهای جنگی میتوانند با
صداهایی واقعی از دنیای جنگ و ابزارآلات جنگی همراه شده و هر چه بیشتر
مخاطب را تحت تاثیر خود قرار دهند.
فیلم پرهزینه «فرشتگان جهنمی» به کارگردانی و تهیهکنندگی میلیونر مشهور
آمریکا در سال 1930 جزء اولین فیلمهای جنگی بود که در این دوران ساخته شد و
به جنگ جهانی اول در قالب نیروی هوایی میپرداخت.
این فیلم داستان عشق مشترک دو برادر بریتانیایی خلبان به یک دختر است.در
سال 1930 فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» به کارگردانی «لوئیس میلستون» ساخته
شد که یکی از اولین فیلمهای ضد جنگی بود که در هالیوود ساخته شد.
این فیلم در دو نسخه صامت و ناطق و براساس کتابی به همین نام نوشته «اریش ماریا رمارک»، نویسندهٔ آلمانی ساخته شد.
فیلم در جبهه غرب خبری نیست
تمام داستان به صورت اول شخص از زبان شخصیت اصلی داستان (سربازی
آلمانی) نقل میشود، البته به جزء لحظات آخر آن خبر از کشته شدن شخص راوی
میدهد.
«در جبهه غرب خبری نیست» سعی شده تا حقیقت یک جنگ و همچنین پیامدهای طولانی آن بر همه چیز تصویر شود.
برخی منتقدان از این فیلم بهعنوان بزرگترین فیلم ضد جنگی که تا آنزمان ساخته شد یاد کردهاند.
از دیگر فیلمهای ضدجنگ این دوره میتوان به فیلمهای «جادهای به سوی افتخار» و «جبهه غرب» اشاره کرد.
علیرغم موفقیت چند فیلم جنگی،مردم به خاطرات خاطرات تلخ جنگ جهانی اول
ترجیح میدادند که برای تماشای فیلمهای جنگی مهیج و حادثهای به سینما
بروند تا آنکه فیلمی تلخ که حقایق و حواشی جنگ را به تصویر کشیده باشد.
این مسئله باعث شد تا در این دوره فیلمهایی چون «گشت سحر» (1930) با بازی
«داگلاس فیربانکز جونیور» و «ریچارد بارتلمس» بیش از فیلم «در جبهه غرب
خبری نیست» در گیشه با استقبال روبرو شد.
*فیلمهای جنگی هالیوود پیش از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم:
در دهه 30، پیش از شروع جنگ جهانی دوم در سپتامبر سال 1939 میلادی، فیلمهای جنگی بالاخص در هالیوود کمتر و کمتر ساخته شد.
زمانیکه سال 1939، فیلمسازان بریتانیایی تلاش کردند تا در فیلمهایشان به
آمریکاییها در رابطه با تهدید پنهان فاشیستهای ایتالیایی و آلمانی اخطار
بدهند. فیلم جنگی سیاسی «خبرنگار خارجی» ساخته «آلفرد هیچکاک» در سال
1940 از جمله این فیلمها بود که در پایان از مردم آمریکا میخواست که وارد
جنگ شوند.
فیلم «خبرنگار خارجی» دومین فیلم آمریکایی «آلفرد هیچکاک»
«چارلی چاپلین» نیز چندین بار از جمله در فیلم «دیکتاتور بزرگ» در سال
1940 در نقش هیتلر ظاهر شد. «دیکتاتور» بزرگ اولین فیلم ناطق «چاپلین» به
عنوان بازیگر و کارگردان بود.هیتلر تماشای این فیلم را در آلمان ممنوع کرد.
«چارلی چاپلین» در نقش هیتلر
در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 میلادی هالیوود تعداد فیلمهای جنگی خود
را به طرز قابل توجهی افزایش داد و فیلمهایی چون «اعترافات جسورانه یک
جاسوس نازی» ساخته «آناتول لیتواک» (محصول 1939 میلادی)، «پل واترلو» به
کارگردانی «مروین لی روی» و بازی «ویوین لی» و «رابرت تیلور»، «زنگها برای
که به صدا درمیآیند؟» براساس رمان مشهور «ارنست همینگوی» از
جمله فیلمهایی است که در این دوره ساخته شدند.
اعترافات جسورانه یک جاسوس نازی
در طول سالهای جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه آمریکا وارد جنگ شود، بیشتر
فیلمهای هالیوودی اکشن و حادثهای بودند و همچنین در بیشتر این فیلمها
چهرههایی کاریکاتوری از آلمانی و ژاپنیهای ترسناک به تصویر کشیده میشد و
در کنار آن سربازان آمریکایی انسانهای پاک و شجاع معرفی میشد. یکی از
تاثیرگذارترین فیلمهایی که در جهت تهییج حس وطنخواهی آمریکاییها در این
دوران ساخته شد، فیلم 2 میلیون دلاری «گروهبان یورک» (1941 میلادی)، فیلمی
134 دقیقهای به کارگردانی «هاوارد هاکس» با بازی «گری کوپر» بود که برنده
جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد نیز شد.
فیلم گروهبان یورک
این فیلم براساس داستان واقعی زندگی «آلوین سی. یورک»، قهرمان ستوده شده آمریکا در جنگ جهانی اول ساخته شده بود.
در اواخر سال 1941 «هنری کینگ»، فیلم «یک آمریکایی در نیروی هوایی سلطنتی»
را باهدف تشویق آمریکایی برای شرکت در جنگ جهانی دوم و همکاری با
بریتانیاییها و فرانسویها ساخت.
فیلم «یک آمریکایی در نیروی هوایی سلطنتی»
در این دوران فیلمهای زیاد دیگری با چنین رویکردی ساخته شد که از آن جمله
میتوان به «بمب افکن شیرجه» ساخته «مایکل کورتیز» و کمدی «ابوت و
کاستلرو، افراد باک» اشاره کرد.
فیلم «افراد باک»
*فیلمهای جنگی هالیوود در زمان
وقوع جنگ جهانی دوم/از وظیفهشناسی همفری بوگارت در «کازابلانکا» تا
جانفشانی «کوئنتین تارانتینو» در «کانال گوادآل»
در پی وقوع حمله هواپیماهای جنگنده ژاپن به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا در پرل هاربر در اواخر سال 1941 میلادی و ورود
آمریکا به جنگ جهانی دوم در تغییراتی اساسی در حال و هوای فیلمهای صنعت
سینمای هالیوود نیز به وجود آمد، آنچنان که این صنعت سینمایی به حمایت از
کشور خود به یکباره فیلمهای جنگی بسیاری ساخت که بسیاری از آنها تبلیغاتی
برای ورود آمریکا به جنگی باشکوه و سرافرازانه بود در کنار این تبلیغات بعد
انسانی این جنگ نیز همواره به مخاطب یادآوری میشد.
تقریبا میتوان گفت که تمامی فیلمهای کلاسیک پیش از جنگ جهانی دوم، از
حال و هوای وطن خواهی و رمانتیک برخوردار بود همچون فیلم «کازابلانکا»
(1942 میلادی) که تنها چند هفته بعد از آزادی شهر «کازابلانکا» (بزرگترین
شهر مراکش) اکران شد.
فیلم «کازابلانکا»
فیلم تلفیقی تلخ از عشق و جنگ است و مردی (با بازی همفری بوگارت» که حاضر
میشود به خاطر انجام وظیفهاش در طول جنگ جهانی دوم برای
رساندن اروپاییهای فراری از آلمان به آمریکا از طریق شهر کازابلانکا، از
عشق بزرگ زندگیاش که بار دیگر او را به دست آورده، دست بکشد.
فیلم «ساعت» به کارگردانی «وینسنت مینلی» در سال 1945 میلادی یکی دیگر از
فیلمهای جنگی بود که در این دوره در حالی ساخته شد که با مضمون عشق در
آمیخته بود.
فیلم «ساعت»
از دیگر فیلمهای جنگی که در دوران جنگ جهانی دوم ساخته شد میتوان به
فیلمهای «کمدی بشری» (1943) داستان زندگی پستچی جوان در شهری کوچک و
جنگزده، «از زمانیکه تو رفتی» (1944) داستان مادر دو فرزند که همسرش را
در جنگ از دست داده، «بهترین سالهای زندگی ما» (1946) داستان مشکلات سه
سرباز آمریکایی بازگشته از جنگ برای تطبیق خود با زندگی گذشته و «مردان»
(1950) اولین فیلم «مارلون براندو» داستان سربازان صدمه دیده در جنگ جهانی
دوم است.
فیلم «از زمانیکه تو رفتی»
در این دوران فیلمهای موزیکال زیادی با ترانههای وطندوستانه و
تهیجکننده برای ترغیب آمریکاییها برای شرکت در جنگ جهانی دوم ساخته شد که
از آن جمله میتوان به فیلم «یانکی دودل دندی» اشاره کرد که بازیگر آن
«جیمز کاگنی»، برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.
در کنار فیلمهای هالیوودی که به حواشی جنگ جهانی دوم میپرداخت فیلمهای
زیادی نیز ساخته شد که داستان آن در همان خط مقدم جبهه و جنگ شکل میگرفت و
به اصل جنگ میپرداخت.
فیلم «جزیره ویک» (1942) (جنگ با ژاپن)، «خاطرات کانال گوآدال» (1943) با
بازی «آنتونی کوئین» (جنگ خونین و شجاعانه نیروهای دریایی آمریکا برای
جزایر سلیمان (کشوری در اقیانوس آرام جنوبی)، «با افتخار تمام فریاد
میکشیم» از کمپانی «مترو گلدن مایر»، «صحرا» (1943) ساخته «زولتان کوردا» و
بازی «همفری بوگارت»، «گروهبان فنا ناپذیر» (1943) با بازی «هنری فوندا»
از جمله این فیلمهاست.
فیلم «خاطرات کانال گوآدال»
*«جان وین»، بازیگری که مخالف ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم بود
یکی از پرکارترین بازیگران هالیوود در طول جنگ جهانی دوم «جان وین» بود.
او در این دوران با ورود آمریکا به جنگ و گشودن جبهه شرق اروپا مخالف بود،
زیرا عقیده داشت که جنگ فرصتی است تا آلمان نازی حساب « جماهیر شوروی» را
یکسره کند تا جهان از شر کمونیسم راحت شود.
«جان وین»، بازیگر و فیلمساز آمریکایی
او بعدها نیز از عملیات ارتش آمریکا در کره و ویتنام دفاع کرد، زیرا
جنگطلبی و برتریجویی ایالات متحده را دفاع موجه به اصطلاح «جهان آزاد» در
برابر تهاجم کمونیسم میدانست. در دورانی که روشنفکران آمریکا لشکرکشی
بیرحمانه به خاک ویتنام را محکوم میکردند، جان وین در سال 1968 فیلم «کلاه
سبزها» را ساخت که به حملات بیرحمانه ارتش آمریکا، چهرهای عادلانه و
اخلاقی میداد.
«جان وین» در طول جنگ جهانی دوم در فیلمهای جنگی چون «ببرهای پرنده»
(1942)، «سیبیز جنگنده» (1944)، «بازگشت به باتان» (1945) و ... بازی کرد و
بعد از جنگ نیز در فیلمهای جنگی چون «شنهای آیوجیما» (1949)، «عملیات
پاسفیک» (1951)، «ملوانان پرنده» (1951)، «در معرض خطر» (1965) و ... ایفای
نقش کرد.
فیلم «ببرهای پرنده»
البته همزمان با فیلمسازان آمریکایی، فیلمسازان دیگر کشورها جهان در دوران
جنگ جهانی دوم و سالها پس از آن و حتی برخی از آنها در عصر حاضر همواره
از دید خود به بررسی موضوع این جنگ و تاثیرات آن پرداختند که «کُن
ایچیکاوا»، «شوهی ایمامورا»، «رابرت پیروش»، فیلمسازان آمریکایی، «ولفگانگ
پترسن»، «جوزف ویلسمایر»، «اگنیسکا هلند»، فیلمسازان آلمانی، از جمله
فیلمسازان شاخص سینمای بینالملل در این عرصهاند.
«کلینت ایستوود»، فیلمساز موفق و برنده جایزه اسکار هالیوود طی یک دهه
اخیر دو فیلم درباره جنگ جهانی دوم با نامهای «پرچمهای پدرانمان» (2006)،
«نامههایی از آیو جیما» (2006) ساخته است.
*کمدیهای سیاه جنگی/فیلمهایی که دیوانگی و بیرحمی جنگ را به سخره گرفتهاند
در کنار فیلمهایی که از جنگ جهانی دوم یک حماسه تاریخی میساختند تا
فیلمهای جنگی تبلیغاتی که آمریکاییها را به شرکت در این جنگ ترغیب
میکردند از همان ابتدا همواره فیلمهایی نیز در نکوهش دیوانگیها،
بیرحمیها و تخریبهای جنگ جهانی دوم ساخته میشد که از آنها به عنوان
کمدیهای سیاه جنگی یاد میشد.
شاید یکی از اولین کمدیهای سیاهی که در هالیوود ساخته شد، فیلم کلاسیک
« Duck Soup » به کارگردانی «لئو مککارتی» محصول سال 1933 میلادی باشد.
از دیگر فیلمهای شاخصی که در این ژانر میگنجند، میتوان به فیلمهای
بازداشتگاه شماره 17 (استالاگ 17) (1953)ساخته «بیلی وایلدر»، «دکتر
استرنجلاو : چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم» ساخته
«استنلی کوبریک» (1964)، «شکست امن» ساخته «سیدنی لومت» (1964)، «کچ 22»
ساخته «مایک نیکولز» (1970)، «مش» ساخته «رابرت آلتمن» و «صبح به خیر
ویتنام» ساخته «باری لوینسون» (1987) اشاره کرد.
در این میان فیلم «دکتر استرنجلاو» ساخته «استنلی کوبریک» یکی از
موفقترین این فیلمهاست که در زمان خود یعنی سال 1964 توجه بسیاری از
منتقدان را به خود جلب کرد، و همچنین توانست در 4 رشته از جوایز اسکار شامل
بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه
اقتباسی نامزد شود.
این فیلم کمدی سیاه درباره وقایع جنگ سرد و داستان آن درباره «جک ریپر»،
ژنرال روان پریش ارتش و رئیس یک پایگاه هوایی در آمریکاست که در اقدامی
خودسرانه، تهاجمی هستهای علیه شوروی به راه میاندازد و
زمانیکه رئیسجمهور و سیاستمداران آمریکا از این مطلب مطلع میشوند با
تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده بهدنبال راهی برای توقف این حملات
میگردند.
* جنگ ویتنام و ساخت تنها یک فیلم هالیوودی در این دوران
در طول جنگ ویتنام تنها یک فیلم ساخته شد که به طور مستقیم به جنگ ویتنام
میپرداخت و بعدها بدترین فیلمی که در طول تاریخ سینما درباره ویتنام ساخته
شد، نام گرفت.
فیلم «یونیفرم سبز» در سال 1968 ساخته شد که به نظر منتقدان بیش از حد شعار زده، تبلیغاتی و نادرست است.
این فیلم با بازی «جان وین» داستان یک فرمانده ضد کمونیست و بیش از حد وطن
پرست آمریکاست که وظیفه فرماندهی دو تیم جداگانه از نظامیان سبزپوش را به
عهده دارد، وظیفه یکی از این دو تیم کنترل و حفاظت از کمپی نظامی در
ویتنام است که قرار است دشمن آن را تسخیر کند و گروه دیگر وظیفه یافتن
ژنرالی گمشده در ویتنام را به عهده دارد.
فیلم جنگی «یونیفرم سبز»
به نظر میرسید که هالیوود برای سالها که تا اواسط دهه 70 ادامه داشت
همچنان سعی میکرد که جنایات و اشتباهات و در پی آن شکست خود در جنگ ویتنام
را نادیده بگیرد تا آنکه جنگ در اواسط سال 1975 به پایان رسید و ظاهرا این
صنعت سینمایی بیش از این قادر به نادیده گرفتن رسواییهای جنگ ویتنام
نبود.
آنچنان که اوایل در چند فیلم تلویزیونی این جنگ تصویر شد و پس از آن این
موضوع سوژه فیلمسازان سینمایی شد البته واقعیات این جنگ از دریچه دوربین
هالیوود به گونهای دیگر برای مخاطبان تصویر شد، ویتنامیهای خونخوار، بدور
از تمدن که برای زنده ماندن باید آنها را کشت. شعار همیشگی اغلب فیلمهای
هالیوود (برای زنده ماندن و حفظ آمریکا باید جنگید باید کشت وگرنه کشته
میشوی.)
در همان دوران جنگ ویتنام نیز اگرچه فیلمی که مستقیما درباره جنگ ویتنام
باشد ساخته نشد ولی فیلمهای زیادی درباره دشمنان فرضی که برخی حتی قابل
رؤیت نبودند ولی همیشه خونخوار و بیرحم بودند در قالب فیلمهای متعدد
سینمایی به تصویر کشیده شدند.
«شب مردگان زنده» ساخته «جورج رومرو» در سال 1968 میلادی از جمله این
فیلمهاست، فیلمی درباره عدهای از مردم که از دست هجوم مردگانی که زنده
شدهاند و به زامبیها میمانند، خود را پنهان کردهاند.
فیلم ترسناک «شب مردگان زنده»
یک سال بعد نیز «سم پکینپا»، فیلم «گروه خشن» را ساخت که اگرچه در ظاهر
یک فیلم وسترن بود ولی پر از تمثیل و کنایه درباره آمریکا و تواناییهای
ارتش آمریکا و دشمنی کینهتوز بود که همواره در کمین نشسته است.
فیلم وسترن گروه خشن
منتقدان سینمایی آمریکا نیز درباره اینکه آیا این فیلم در واقع یک وسترن است یا یک فیلم جنگی درباره ویتنام است، مطالبی نوشتهاند.
از دیگر فیلمهای مشابهی که در این دوران ساخته شد میتوان از فیلمهای
«بازندگان مادرزاد» (1967) و «بیلی جک» (1971) هر دو به کارگردانی «تام
لافلین»، «رستگاری» ساخته «جان بورمن» (1972) و «میدان نبرد» ساخته «جان
کارپنتر» نام برد.
البته بلافاصله پس از اتمام جنگ ویتنام، «مارتین اسکورسیزی»، کارگردان
برنده اسکار هالیوود، اقدام به ساخت یکی از مشهورترین آثار خود با نام
«راننده تاکسی» با بازی «رابرت دینیرو» کرد که به گونهای یک فیلم ضد جنگ
در انتقاد از جنگ ویتنام بود.
فیلم «راننده تاکسی» با بازی «رابرت دینیرو»
این فیلم داستان یک سرباز سابق جنگ ویتنام است که مشوش از خاطرات جنگ
ویتنام دچار بیخوابی شده به همین خاطر به شغل رانندگی در شب روی میآورد
ولی پس از مدتی که با جنایات صورت گرفته در نیویورک روبرو میشود تصمیم
میگیرد که این شهر را از شر جنایتکاران پاک کند، به همین خاطر اسلحهای در
آستین خود کار میگذارد و با آن به انتقام از جنایتکاران میپردازد.
این فیلم با آنکه نامزد دریافت چهار جایزه اسکار شد ولی موفق به دریافت هیچکدام از این جوایز نشد.
دو فیلم «تپهها چشم دارند» ساخته «وس کراون» در سال 1977 و «بیگانگان»
ساخته «جیمز کامرون» در سال 1986 نیز از دیگر فیلمهایی که بعد از اتمام
جنگ ویتنام و در کنایه به این جنگ ساخته شد.
فیلم ترسناک «تپهها چشم دارند»
سرانجام در اواخر دهه 70 صنعت سینمای هالیوود بر آن شد که به طور جدیتر و
در سطح گستردهتری به موضوع خشونت در جنگ ویتنام و همچنین تاثیرات متعدد
این جنگ بپردازد، آنچنانکه در سال 1978، چهار فیلم در هالیوود ساخته و
اکران شد که مستقیما به جنگ ویتنام میپرداختند ولی نکته جالب توجه در
رابطه با این فیلمها این بود که از کلمه ویتنام در اسم هیچکدام از این
فیلمها استفاده نشد.
فیلم ضد جنگ «پسران کمپانی سی» (1978) به کارگردانی «سیدنی فری»، یکی از
اولین فیلمهایی است که به طور واقعبینانهتری به جنگ ویتنام پرداخت.
«استنلی کوبریک» نیز در سال 1987، فیلم ضد جنگ و جنجالی «غلاف تمام فلزی»
را ساخت که داستان آن درباره فرمانده بداخلاق و انعطافناپذیری است که
تربیت یک عده سرباز تازهکار را به عهده میگیرد ولی در این میان
سختگیریها او باعث ایجاد اتفاقات دردناک و دلخراشی میشود.
فیلم غلاف تمام فلزی
یک سال بعد «فرانسیس فورد کاپولا»، با برداشتی آزاد از رمان «دل تاریکی»
نوشته «جوزف کنراد»، فیلم مشهور «و اینک آخرالزمان» را ساخت.
فیلم «و اینک آخرالزمان» ساخته «فرانسیس فورد کاپولا»
«و اینک آخرالزمان» داستان «ستوان ویلارد» با بازی (مارتین شین) است که بر
طبق فرمانی کاملاً سری از ستاد مشترک ارتش آمریکا، در میانه جنگ ویتنام به
دنبال سرهنگ کورتز (مارلون براندو) متمرد که در جنگلهای سختگذر ویتنام
پناه گرفته است میرود تا او را بکشد، اما در این میان اتفاقات میافتد که
مسیر این عملیات را عوض میکند.
*جنگ ویتنام از دریچه دوربین «الیور استون»، تنها فیلمسازی که خود در این جنگ حضور داشته است
الیور استون در جنگ ویتنام (نفر چهارم)
«الیور استون»، فیلمساز و نویسنده جنجالی سینمای آمریکا تنها فیلمسازی است
که در حالی درباره جنگ ویتنام فیلم ساخته که خود در این جنگ شرکت داشته
است.
او تحت تاثیر جنگ ویتنام سهگانه «جوخه»، «متولد چهارم جولای» و «آسمان و
زمین» را میسازد که هر کدام جزء فیلمهای موفق تاریخ سینما در ژانر جنگی
محسوب میشوند.
_فیلم «جوخه» (1986) با بازی «ویلم دافوئه»
این فیلم 6 میلیون دلاری داستان جوانی است که پس از اخراج از دانشگاه، به
طور داوطلبانه در جنگ ویتنام شرک میکند و در این میان با چهره واقعی این و
جنایاتی که در آن به وقوع میپیوندد آشنا میشود.
فیلم جوخه
فیلم «جوخه» در سال 1986 برنده چهار جایزه اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد.
_فیلم سینمایی «متولد چهارم جولای» (1989) با بازی «تام کروز»
فیلم «متولد چهارم جولای»
«متولد چهارم جولای» بر اساس کتاب «زندگینامه ران کوویچ» سرباز آمریکایی
حاضر در جنگ ویتنام ساخته شده و داستان آن از دوران کودکی ران شروع شده و
با سالهای نوجوانی و تحصیل او در دبیرستان ادامه مییابد تا آنجا که او
به خدمت سربازی رفته و سپس به عنوان یکی از تفنگداران نیروی دریایی آمریکا
در جنگ ویتنام شرکت میکند ولی در در جریان این جنگ دچار قطع نخاع میشود
ولی او در بازگشت خود به وطن و گذراندن دوران بازپروری و بهبود در
بیمارستان با مرور خاطرات جنگ و پس از آنکه احساس میکند از طرف کشوری که
به خاطرش جنگیده مورد خیانت و بیمهری قرار گرفته، به مرور به یک فعال ضد
جنگ تبدیل میشود.
این فیلم نامزد شش جایزه اسکار شد که در این میان توانست دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و تدوین را از آن خود کند.
_فیلم سینمایی «بهشت و زمین» (1993)
«بهشت و زمین» داستان پیامدهای جنگ ویتنام بر زندگی زناشویی زنی ویتنامی و
مردی آمریکایی (با بازی تامی لی جونز) است که سرباز جنگ ویتنام بوده است.
فیلم «بهشت و زمین»
* مامور 007 نماینده فیلمهای ژانر جنگی-جاسوسی
بسیاری از فیلمهای اکشن جیمزباندی که از سال 1962 با فیلم «دکتر نو» شروع
شد و همچنان ادامه دارد، در ژانر فیلمهای جنگی جاسوسی قرار میگیرند.
در اولین فیلمهای «جیمزباند»، جنگ سرد سوژه قرار گرفت و با جنگ ویتنام،
مسائل هستهای، نیروی دریایی، سازمان سیا و ... همراه با مضامینی سیاسی
ادامه یافت.
علاوه بر فیلمهای جیمزباند، تاکنون فیلمهای زیاد دیگری وجود دارند که در
زیر مجموعه فیلمهای جنگی جاسوسی قرار میگیرند که از جمله آنها میتوان
به «شکار برای اکتبر قرمز» (1990)، «بازیهای وطندوستانه»، «خطر واضح و
حاضر» (1994)، «بازیهای وطندوستانه» (1994)، «جز و مد قرمز» (1995)،
«مجموعه همه ترسها» (2002) اشاره کرد.
*از دستور مستقیم رئیس جمهور آمریکا
برای ساخت فیلمهای هلوکاستی تا اعتراف به بیعلاقگی هالیوودیهای
آمریکایی برای پرداختن به هلوکاست
کمی پس از پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، 13 نفر از گردانندگان اصلی
هالیوود، که همگی یهودی بودند،به دعوت «دوایت دیوید آیزنهاور»، رئیس جمهور
وقت آمریکا، گرد هم آمدند و «آیزنهاور» از آنها خواست تا وحشت هلوکاست را
در غالب سینما و تلویزیون به جهانیان نشان دهند.
پس از این ملاقات که در سال 1945 انجام شد،
اگرچه این افراد متعهد شده بودند که فیلمهایی بسازند که تصویرگر کشتار 6
میلیون یهودی به دست نازیها باشد ولی به تعهد خود عمل نکردند.
این بیتوجهی تا سال 1959 و ساخت فیلم «خاطرات آن فرانک» ادامه یافت.
این فیلم که براساس نمایشنامهای پرفروش به
همین نام ساخته شده داستان دختری یهودی است که به همراه خانوادهاش در طول
جنگ جهانی دوم به طور مخفیانه زندگی میکنند ولی پس اتمام جنگ، خاطرات خود
را منتشر میکند. این فیلم برنده سه جایزه اسکار شد.
اگرچه تقریبا همه رؤسای استودیوهای فیلمسازی
هالیوود از اروپای شرقی بودند و یا فرزندان کسانی بودند که از این منطقه
به آمریکا مهاجرت کرده بودند ولی آنها همگی از این مسئله که هلوکاست بر
کارشان تاثیر منفی بگذارد میترسیدند.
در این میان یکی از کسانی که نسبت به این
مسئله انتقاد زیادی داشت، «نئال گابلر»، منتقد رسانه و نویسنده کتاب
«امپراطوری خودشان: چگونه یهودیان هالیوود را اختراع کردند.» که بعدها
براساس آن مستندی به همین نام ساخته شد، بود.
کتاب یهودیان چگونه دست به اختراع هالیوود زدند
نئال گابلر، نویسنده کتاب یهودیان چگونه دست به اختراع هالیوود زدند
«گابلر» در این باره گفت: آنها آمریکاییهای
واقعی نیستند، آنها با هر فشاری که بود وارد صنعت سینمای هالیوود شدند و
از آنجاییکه یهودی بودند، تاییدکننده ارزشهای آمریکایی نبودند.
در مستندی که براساس کتاب «گابلر» ساخته شد،
یهودیان هالیوود از جمله «نورما بارزمن» که نامش در فهرست سیاه هالیوود
بود، متذکر شدند که صنعت هالیوود علاقهای به پرداختن به موضوع هلوکاست
ندارد.
تا پیش از آنکه آمریکاییهای هالیوود دست به
کار فیلمهایی شوند که از طریق آن چهره شیطانی نازی را به تصویر بکشند
تنها تعداد معدودی فیلم در اینباره ساخته شد که از جمله آنها میتوان به
فیلم «شهادتهای یک جاسوس نازی» محصول کمپانی یهودی «برادران وارنر» در سال
1939 میلادی و «دیکتاتور بزرگ» اثر «چارلی چاپلین اشاره کرد، چاپلین فیلم
«دیکتاتور بزرگ» را با سرمایه شخصی ساخت.
البته به مرور با موفقیت فیلم «خاطرات آن
فرانک» در گیشه هالیوود شروع به ساخت فیلمهایی با موضوع هلوکاست کرد، آن
چنانکه در سال 1961 فیلم «قضاوت در نورنبرگ» به کارگردانی «استنلی کرامر» و
در سال 1982 فیلم «انتخاب سوفی» ساخته شد.
فیلم خاطرات آن فرانک
در سال 1993 «استیون اسپیلبرگ»، فیلمساز مشهور و یهودی هالیوود با ساخت «فهرست شیندلر»، یکی از مهمترین فیلمهای هلوکاستی تاریخ سینمای آمریکا به نام خود به ثبت رساند.
فیلم «فهرست شیندلر»
فیلم بر اساس کتاب «شیندلرز آرک»،برندهٔ جایزه بوکر، ساخته شده است.
این فیلم برنده 7 جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین
کارگردانی سال شد و در واقع اولین فیلم سیاه و سفیدی بود. که بعد از سال
1960، جایزه اسکار بهترین فیلم را به دست میآورد.
«فهرست شیندلر» درباره یک تاجر عضو حزب نازی (با بازی لیام نیسون) است
که به خاطر طبع خوشگذران و عیاش خود و با توجه به دوستی بین او و مقامات
رده بالای ارتش که بیشتر به خاطر سخاوت وی است ، موفق می شود کارخانه ای را
با پول یهودیانی که در خفا با آنان شریک شده بخرد . سپس با توجه به همین
روابط یهودیان را به عنوان کارگر در کارخانه استخدام میکند و رفته رفته
این کارخانه راه فراری برای بعضی از یهودیان می شود که در قرنطینه
ماندهاند و خطر مرگ هر لحظه آنان را تهدید می کند.
«استیون اسپیلبرگ» که خود یهودی است و سالانه چند میلیون دلار به رژیم صهیونیستی کمک نقدی میکند.
او 6 سال بعد نیز در سال 1999، در فیلم مستند «آخرین روزها»، از دریچه
دوربین خود داستان پنج بازمانده کشتار یهودیها به دست حزب نازی را به
تصویر کشید.
چند سال بعد نیز «رومن پولانسکی»، فیلمساز آمریکایی تبعید شده، فیلم
«پیانیست» را ساخت که توانست جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای او و جایزه
بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای «آدرین برودی» به ارمغان بیاورد.
فیلم پیانیست
این فیلم داستانی دلهرهآور از چگونه نجات یافت یک آهنگساز یهودی در جریان کشتار یهودیها به دست نازیهاست.
* جنگ خلیج فارس در هالیوود:
پس از وقوع جنگ خلیج فارس (حمله عراق به کویت) در سال 1990 و در پی انجام
عملیات طوفان صحرا در سال 1991، هالیوود تا چند سال نسبت به این جنگ سکوت
پیشه کرد ولی در سال 1996 اولین فیلم خود درباره جنگ خلیجفارس با
نام «شجاعت در زیر آتش» به کارگردانی «ادوارد زوئیک» و بازی «دنزل
واشنگتن» ساخت که در گیشه با استقبال نسبی روبرو شد.
فیلم شجاعت زیر آتش
پس از آن فیلمهای «سه پادشاه» در سال 1999 با بازی «جورج کلونی» و «مارک
والبرگ»، «دشمن در دروازهها» در سال 2001 ساخته «ژان ژاکوس آنود»، «پشت
خطوط دشمن» (2001)و ... ساخته شد.
* هالیوود و پیشبینی حادثه 11 سپتامبر سالها پیش از وقوع آن/از جان سخت تا روز استقلال
در پی وقوع حادثه 11 سپتامبر تمرکز هالیوود از فیلمهای جنگی از این دست
بر فیلمهای ترسناکی که مردم به شیوهای ترسناک و دهشتناک به قتل
میرسیدند، تغییر یافت، که از جمله این فیلمها میتوان به فیلمهای
«هاستل» (2005)، «مطرودین شیطان» (2005)، «اره 1» (2004)، «اره 2» (2005)
اشاره کرد.
البته اگرچه برخی از این فیلمهای ترسناک در گیشه با استقبال روبرو میشد
ولی مردم آمریکا رنجیده خاطر از حادثه 11 سپتامبر تمایل چندانی به تماشای
فیلمهایی که به طور مستقیم به این حادثه و حواشی آن میپرداخت نداشتند،
آنچنانکه کمپانی «برادران وارنر» پس از ساخت فیلم «صدمات جانبی» با بازی
«آرنولد شوارتزنگر» در سال 2001 میلادی مجبور به لغو اکران آن شد.
فیلم صدمات جانبی
این فیلم داستان یک گروه از مامورین نجات آتش نشانی را روایت می کرد که در
یک ساختمان مرتفع که طعمه حریق شده بود،گیر کرده بودند. شباهت موضوع و
صحنه های این فیلم به وضعیت قربانیان دو ساختمان تجارت جهانی، مانع اکران
این فیلم در آن زمان گردید. این فیلم فوریه 2002 به صورت نه چندان گسترده
اکران شد، با این حال در گیشه با استقبال روبرو نشد.
به طور همزمان و تنها چند ماه پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، «ریدلی اسکات»
اقدام به ساخت فیلم پرهزینه «سقوط قوش سیاه» کرد، فروش این فیلم نیز
نتوانست انتظار سازندگان آن را چندان تأمین کند.
اگرچه هالیوود پس از حادثه 11 سپتامبر فیلمهای زیادی درباره 11 سپتامبر
ساخت و در بیشتر آنها انگشت اتهام را به سوی مسلمانان نشانه رفت ولی شواهد
مستند بسیاری مبنی بر آگاهی هالیوود از این واقعه پیش از وقوع آن داشته است
که در زیر تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم، البته هالیوود در این
مورد نیز به رسالت همیشگی خود یعنی آماده نبودن ذهن مخاطب آمریکایی نسبت به
حادثهای که قرار است در آیندهای نزدیک توسط دشمنی ناپیدا به قوع
بپیوندد.
_در فیلم «ترمیناتور» 1984در صحنهای میبینیم که نسبت به تاریخ و یا زمانی هشدار داده میشود، (هشدار 11/9)
_پوستر اولیه فیلم «جان سخت 2» که برجهای 2 قلو را نشان میدهد، که در
اثر اصابت هواپیما منفجر می شود، فیلمی که سالها پیش از وقوع حادثه 11
سپتامبر ساخته شد، البته این پوستر کمی بعد تغییر کرد و پوستر دوم به صورت
تصویر بعد از آن منتشر شد:
_در فیلم «برادران سوپر ماریو» که براساس بازی ویدیوئی «سوپر ماریو» که در
ایران بیشتر به نام «قارچ خور» شهرت دارد در سال 1993 یعنی حدود 8 سال پیش
از وقوع حادثه 11 سپتامبر در صحنهای از فیلم شاهد انفجار برجهای دوقلو
آنهم به شکل آنچه که در واقعیت روی میدهد، هستیم.
_ در بسیاری از فیلمهای هالیوودی ساخته شده پیش از 11 سپتامبر به عناوین
مختلف به عدد 9 و 11 که یادآوری کننده این حادثه است اشاره شده است که در
اکثر موارد در این ساعت قرار است یک انفجار مهیب که جان شهروندان آمریکایی
را تهدید میکند رخ دهد که در زیر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
*فیلم «صلح ساز» با بازی «جورج کلونی» در سال (1997)
*فیلم «طبقه سیزدهم» محصول سال (1999)
*فیلم «گودزیلا» محصول سال (1998)
*فیلم «روز استقلال» محصول سال (1996)
*فیلم «مکانهای تجاری» محصول سال (1983)
*هالیوود و جنگ عراق/ملاقات ژنرال آمریکایی در جنگ عراق با رؤسای استودیوی «مترو گلدن مایر»
حمله آمریکا به عراق 20 مارس سال 2003، اتفاقی بزرگ در تاریخ آمریکا محسوب
میشود آنچنانکه در این برهه از زمان سینمای هالیوود نیز به شدت دستخوش
تحول شد، در کنار عدهای از فیلمسازان و بازیگران ضد جنگ هالیوود و ساخت
فیلمهای افشاءکنندهای چون «در دره اله» ساخته «پل هاگیس» و «غیر قابل
انتشار» ساخته «برایان دیپالما»، بسیاری از فیلمهایی که در هالیوود
درباره جنگ عراق ساخته شد، پروژههایی سفارشی بودهاند که حتی در این میان
به خاطر تولید چنین محصولاتی ملاقاتی نیز میان مقامات آمریکایی و همچنین
رؤسای استودیوهای هالیوودی به صورت مخفی و آشکار صورت گرفته است که یکی از
جدیدترین ملاقاتهای صورت گرفته ملاقات اخیرا ژنرال «جورج کیسی»، فرمانده
ارشد آمریکا طی سالهای 2004 -2007 میلادی در حمله به عراق، با رؤسای
کمپانی فیلمسازی «مترو گلدن مایر» است.
فیلم غیرقابل انتشار ساخته «برایان دیپالما»
در این ملاقات که 16 سپتامبر سال میلادی جاری انجام شد، هدف از برگزاری
چنین نشستی آموزش سران هالیوود نسبت به روابط خارجی آمریکا و همچنین حفظ
نقش کدخدا منشانه این کشور عنوان شد.
از سمت چپ «ژنرال جورج کیسی»، «دان و جان کلیکمن»، از رؤسای کمپانی هالیوودی «مترو گلدن مایر»
به هر حال آنچه که در رابطه با فیلمهایی از این دست چه موافق با
سیاستهای آمریکا در جنگ عراق و چه مخالف با این جنگ، به اثبات رسیده، این
است که بر طبق آمارها، مردم علاقهای به تماشای این فیلمها ندارند.
براساس تحقیقات منتشر شده ارتش آمریکا، دلیل رکورد این فیلمها در گیشه
اساسا به این خاطر است که مردم این فیلمها را ناصحیح، شعار زده و
موعظهکننده میدانند.
براساس آمارها در دوران جنگ عراق 22 فیلم در رابطه با این جنگ ساخته شد از
«گنجه درد»، «یک قلب قدرتمند» و مستند «صداهای آمریکا» گرفته تا «خانه
دلاور»، «در دره اله» و «غیر قابل انتشار» دیپالما.
فیلم 12 میلیون دلار «خانه دلاور»، اولین فیلمی است که درباره بازگشت سربازان آمریکایی به وطن و مشکلات پس از آن ساخته شد.
خانه دلاور
این فیلم نیز همچون دیگر فیلمهای مشابه خود در گیشه با شکستی جبران
ناپذیر روبرو شد و در خارج از آمریکا تنها حدود 500 هزار دلار فروخت و در
آمریکا نیز 52 هزار دلار فروخت.
فیلم «در دره اله» ساخته «پل هگیس» در سال 2007 میلادی نیز به چنین سرنوشتی دچار شد.
این فیلم داستان کهنه سرباز بازنشسته جنگ ویتنام با نام «هنک دیر
فیلد» است که حالا در آرامش با همسر مهربانش زندگی می کند و پسر او مایک
سربازی است که در جنگ عراق شرکت کرده، به دلایلی نامعلوم دیرفیلد جوان در
بحبوحه عملیات نظامی غایب میشود و دوستانش را در پایگاه تنها می گذارد.
دیرفیلد پدر که از شنیدن این خبر شوکه شده، شخصاً برای پیگیری امور و با
خبر شدن از وضعیت مایک به اردوگاه نظامی میرود.
فیلم «در دره اله»
پس از مدتی جسد سوخته پسرش را به او نشان میدهند که توسط ارتش عراق کشته
شده است. اما هنک که یک کهنه سرباز است، سعی می کند ماجرا را پیگیری کند.
او به تلفن همراه پسرش دسترسی مییابد و با تخلیه اطلاعات و فیلمهای داخل
آن به فاجعهای انسانی در عراق پی میبرد.
صحنه هایی وحشتناک و عجیب از اتفاقات و وقایع حضور سربازان آمریکایی در
عراق که مایک با گوشیاش تصویربرداری کرده است. همزمان پای یک کارآگاه زن
عجیب و غیرعادی به ماجرا باز میشود که سعی می کند هنک را در راه رمزآلود
پیش رویش یاری دهد...
این فیلم در گیشه تنها 7 میلیون دلار فروخت.
فیلم «جارهد» به کارگردانی «سم مندس» نیز یکی دیگر از فیلمهای غیرموفق
این ژانر است که کارگردانش دلیل چنین شکستی که عدم درک فیلمش توسط مخاطب
آمریکایی عنوان میکند.
فیلم جارهد
این کارگردان آمریکایی که فیلمهایی چون «شکسپیر عاشق» و «جاده ای به
پردیشن» را در کارنامه کاری خود دارد درباره عدم استقبال از این فیلم در
گیشه سینماهای آمریکا گفت: مخاطبان اروپایی با این فیلم بیشتر ارتباط
برقرار میکنند، اما از آنجاییکه مخاطبان آمریکایی عادت به دیدن فیلمهای
جنگی یک طرفه دارند، نمی توانند با شخصیت های فیلم همذات پنداری کنند.
این اثر که بر اساس نوول " آنتونی سوافورد " ساخته شده، بیش از اینکه به
شکوه جنگ اشاره داشته باشد، به دشواری های آن می پردازد و مندس بر این باور
است که آمریکایی ها نمیتوانند این امر را هضم کنند.
«مندس» در اینباره گفت: اروپایی ها فیلم را به خوبی درک می کنند، اما
زمانیکه بحث نمایش فیلم در آمریکا مطرح می شود، گویا در مورد فیلم دیگری
صحبت می کنیم.
این کارگردان در ادامه صحبتهایش افزود: از نظر ساختاری میتوان گفت که
فیلم «جارهد» تمامی قوانین مربوط به فیلمهای آمریکا را زیر پا میگذارد،
این درحالی است که قوانین سیاسی رایج درفیلمهای کنونی آمریکا نشان میدهد
که کارگردان کدامین جبهه را برای مبارزه انتخاب کرده است.