Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 364 articles
Browse latest View live

NCIS؛ وقتی سریال آمریکایی "مرگ بر ایران"سر می‌دهد! +فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
طی سال‌های گذشته و با پیشرفت‌هایی که در زمینه‌ هسته‌ای برای ایران به وجود آمده،سیل عظیمی از فیلم‌ها و سریال‌های غربی موضوع خود را به ایران و برنامه‌های هسته‌ای ایران اختصاص داده‌اند.

سریال‌ها و فیلم‌هایی که هر روز و هر ساعت با بمباران مخاطبان خود به ایران هراسی در غرب دامن می‌زنند. از جمله­  این سریال‌ها، مجموعه­ پر مخاطب NCIS (Naval Criminal Investigative Service) می­ باشد؛ سریالی که به عنوان یکی از پر ببینده ترین سریال­های آمریکایی در ژانر جنایی و با محوریت سرویس تحقیقات جنایی نیروی دریایی ایالات متحده NCIS بوده و تولید آن از سال 2003 میلادی شروع شده است.


این سریال به عنوان مجموعه­ ای که تمامی مراحل ساخت و پخش آن توسط شبکه‌ی CBS آمریکا صورت گرفته و در حال حاضر فصل یازدهم آن توسط این شبکه پخش می‌شود، تاکنون موفق به دریافت جایزه‌های مختلفی شده است که از جمله آنها می‌توان به سه بار کاندیداتوری برای دریافت جایزه‌ی امی (Primetime Emmys) اشاره کرد که این خود گویای قدرتمندی این سریال برای جذب مخاطب است.


سریال NCIS تاکنون بیش از 20 میلیون ببینده در داخل آمریکا داشته است و توسط 41 کشور نیز پخش شده است به گونه‌ای که طبق نظرسنجی‌ها این سریال یکی از پر مخاطب‌ترین و محبوب‌ترین سریال‌ها در میان این 41 کشور بوده است.

از این رو این سریال را می‌توان به عنوان یک سریال تأثیرگذار در نظر گرفت که توانایی ایجاد عقیده‌ و تبیین رویکرد مردم بیش از 41 کشور جهان را برخوردار و افکار و عقاید ایشان را با ضریب نفوذ خود تحت شعاع خود قرار داده است.

عمق نفوذ این سریال در جوامع غربی به نحوی بوده است که اکنون بعد از گذشت بیش از ده سال از شروع به پخش آن، نسخه‌های فرعی متعددی از این سریال توسط شبکه‌های مختلف ساخته و عرضه شده است که از جمله معروف‌ترین آنها می‌توان به سریالNCIS: Los Angeles اشاره نمود.


اگر چه این دست سریال‌ها و مینی سریال­های فرعی خط مشی مشابه با سریال اصلی را دنبال می‌کنند، اما کثرت حضور و دفعات ساخت و نوع و گونه­ های مختلف آن نشاندهنده ضریب نفوذ و رغبت عمومی و مخاطب پذیر بودن آن  در جامعه است.


داستان سریال تلویزیونی NCIS درباره گروهی متخصص و حرفه‌ای از نمایندگان ویژه است که بازجویی‌ها و پژوهش‌های جنایی را در درون نیروی دریایی ایالات‌متحده و سازمان‌های وابسته به تفنگداران دریایی ایالات‌متحده مدیریت می‌کنند.


این سریال نیز همانند بسیاری دیگر از سریال‌های آمریکایی یک قهرمان اصلی دارد که دیگر شخصیت‌های سریال حول شخصیت وی شکل‌گرفته و به نمایش گذاشته می‌شوند. مأمور ویژه گیبز شخصی خون سرد و آرام است که گذشته‌ مرموز و مبهمی دارد. مردی با تدبیر که سرپرستی گروه NCISرا به عهده دارد.


اما شخصیت قابل تامل از اعضای تیم NCIS دختر جوانی به نام زیوا دیوید است.

زیوا دیوید به عنوان فردی که اصالتا جاسوس سرویس اطلاعاتی اسرائیل "موساد" بوده علقه ­ ویژه ای به یهود داشته و پدرش نیز رئیس سرویس اطلاعاتی اسرائیل معرفی می­ شود.

نقش زیوا دیوید در NCIS در راستای دکترین یهود تعریف می­ شود؛ مبتنی بر دکترین دفاعی یهود اصالت با تهدید است. بنابراین یهودیان همواره با نشان دادن تصویری آسیب خورده از خود این‌گونه به جهانیان القا می‌کنند که قوم و نژاد یهود در معرض تهدید و هجمه هستند.

قسمت دوازدهم از فصل دهم این سریال مانند بسیاری دیگر از قسمت‌های آن دارای عنوانی عبری است؛ نام این قسمت شیوا (Shiva) نام دارد.

شیوا (שבעה) در زمان عبری به معنی هفت روز خانه‌نشینی و عزاداری برای تازه در گذشتگان در فرهنگ یهودی می‌باشد؛ به این ترتیب شخص عزادار هفت روز را این‌گونه به عزاداری خانواده‌ی خود می‌پردازد.


در خط داستانی این قسمت شاهد آن هستیم که رئیس سازمان اطلاعاتی اسرائیل که در اصل پدر زیوا دیوید نیز می باشد به شکل مشکوکی به قتل می‌رسد؛ قتلی که شواهد آن را به شخصی به نام آرش کریمی که فردی ایرانی است ربط می‌دهد.

اکنون زیوا دیوید که پیش از این تمام اعضای خانواده اش به قتل رسیده بودند با به قتل رسیدن پدرش، آخرین عضو خانواده‌ خود را نیز از دست می دهد.


به این ترتیب در قسمت دوازدهم از فصل دهم این سریال زیوا دیویداز یک سو به دنبال گرفتن انتقام از ایرانی­ ها  به عنوان عامل به قتل رسیدن پدرش است و از سوی دیگر عزادار از دست دادن خانواده‌اش می‌باشد.

شیوا (שבעה) از این جهت به عنوان نام این قسمت برگزیده شده است که به مخاطب آن حس همیشه در مخاطره بودن قوم یهود و یهودیان را القا کند.

حسی که به علت استفاده از کاراکتر های ایرانی در این سریال به عنوان گروه معارض یهودیان به وضوح قابل مشاهده و قضاوت مخاطب را در جهت دهی پیکان این مخاطرات به سمت ایران نشانه می­ رود.


از آنجا که در یونان قدیم زن را گایا می خواندن زیرا زن را نماد سرزمین و عقیده می‌دانستند و همچنین در اسلام نیز این قاعده مطرح است به صورتی که در کتاب مقدس مسلمانان قران و در آیه 223 سوره‌ی مبارکه بقره بیان می‌شود نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ یعنی زنان شما کشتزار شمایند؛ از این جهت در سینمای جهان زن را نماد عقیده‌ یک جریان و معرف یک سرزمین می‌دانند.


بر این اساس زیوا دیوید به عنوان شخصی که به کمک ایالات متحده آمده و همراه با نیروهای متخصص آمریکایی به حل و فصل معماهای جنایی می‌پردازد، معرف عقیده صهیونیستی است که به آغوش فرهنگ آمریکایی پناه برده است و برای بقای خود با آن همراه  می‌شود.

در سری مجموعه NCIS هموراه مسلمانان به شکل عام و ایرانیان به شکل خاص مورد اتهام قرار می‌گیرند این اتهامات گاهی شکل و بوی انفرادی به خود می‌گیرد به گونه‌ای که گروهی از مسلمانان مسئول حمله‌ تروریستی معرفی می‌شوند و گاه این اتهامات معطوف به یک دولت یا سازمان اسلامی و حتی ایران می‌گردد.

این‌گونه است که سریال NCIS تلاش می‌کند با به تصویر کشیدن اسلامی تروریستی در جهان پیام این دین الهی را که مبارزه با استکبار و حمایت از مظلومین جهان است زیر سؤال ببرد و این‌گونه به افکار عمومی جهان القا کند که بیداد خواهی ایرانیان در جهان بر ضد استعمارگری و جنایات اسرائیل یک حرکت ظالمانه و تروریستی است.

از سوی دیگر تلاش یهود بین الملل آن است که اقدامات ترورسیتی و جنایات اسرائیل را در ذهن مخاطب به عنوان یک اقدام دفاع از خود برای قومی که همواره در تهدید است القا کند.

همسو با این سیاست‌ها اگر چه پیش از این در فصل چهارم از سریال NCIS: Los Angeles شاهد مطرح‌شدن این دست اتهامات درباره‌ غیر صلح‌آمیز بودن و مشکوک بودن برنامه‌های هسته‌ی ایران بوده‌ایم اما با این همه در فصل یازدهم از سریال NCIS و در قسمت اول آن که اخیراً از شبکه‌ی CBS آمریکا پخش شده، شاهد تکرار اتهامات دروغین به ایران و نشان دادن تصویری مخدوش از ایران اسلامی می­ باشیم.


با این همه تلاش سریال NCIS و به طور کل رسانه‌های غربی تنها محدود به معرفی ایران به عنوان یک خطر هسته ­ا‌ی و عامل تروریسم برای جهان نمی‌شود، بلکه این رسانه‌ها در کنار این جوسازی‌ها تلاش می‌کنند تصویری عقب‌افتاده را از ایران به نمایش بگذارند.

در قسمت یکم از فصل یازدهم سریال NCIS قهرمان اصلی داستان یعنی سرهنگ گیبز مأموریت می‌یابد در پوشش مأمور DOD برای پیگیری قتل افسری جوان که در ایران ماموریت داشته است و اکنون بعد از به قتل رسیدن، سر جداشده‌ وی برای امریکا فرستاده شده است، به ایران سفر کند.


دانلود


در این میان فارغ از داستان‌پردازی تکراری در مورد متهم ساختن ایران به موضوعات هسته­ ای و تروریسم، نکته‌ی حائز اهمیت تصویری است که این رسانه‌ها از ایران نشان می‌دهند؛ تصویری که نشان‌دهنده‌ دو موضوع اساسی در تفکر رسانه‌های آمریکا است:

نخست آن که رسانه‌های امریکا به دیده‌ وحشت به پیشرفت‌های روزافزون ایران می‌نگرند و برای فرار از وحشت خود و همچنین برای اغوای مخاطب غربی اقدام به نمایش در آوردن تصویری مخدوش از ایران می‌کنند.

و دوم آن که این رسانه‌ها می‌کوشند با عقب‌مانده نشان دادن ایران اسلامی این ترس را در مخاطب خود ایجاد کنند که حتی اگر از طرف ایران و مقامات ایرانی مطرح شود که ایران به دنبال انرژی صلح‌آمیز هسته‌ی است، این شک در دل مخاطب به وجود آید که آیا با این سطح عقب‌افتادگی و ناامنی در ایران می‌شود به این کشور اعتماد کرد تا به فناوری هسته‌ای دست پیدا کند؟


جوزف نای در کتاب قدرت نرم (Soft Power) در تشریح جنگ نرم می‌نویسد: « وقتی بتوانی دیگران را وادار کنی ایده هایت را بپذیرند و آنچه را بخواهند که تو می خواهی، در این صورت مجبور نخواهی بود برای هم جهت کردن آنها با خود، هزینه زیادی صرف سیاست هویج و چماق کنید. اغوا همیشه مؤثرتر از اکراه است و ارزش های زیادی مانند دموکراسی، حقوق بشر و فرصت های فردی وجود دارند که به شدت اغواکننده اند»


  • مشرق

گزارشی از فیلم‌های جنگی تاریخ سینمای هالیوود; پیش‌بینی ۱۱ سپتامبر در هالیوود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

فیلم‌های جنگی و ضد جنگ از جمله ژانرهای پرطرفدار سینمای جهان است که اغلب با توجه به تاریخ هر ملت در هر دوره کمی کمرنگ‌تر و یا پررنگ‌تر می‌شود.

 

این فیلم‌ها می‌توان باهدف انتقاد از خونریزی‌ها و بی‌رحمی انجام شده در یک جنگ یا به عنوان تبلیغی برای برافراشتن پرچم غرور ملی یک کشور در یک جنگ استفاده شود و یا آنکه به عنوان بیانیه‌ای سیاسی ساخته شود که این مسئله در سینمای آمریکا (هالیوود) نیز با توجه به جنگ‌های متعددی که در تاریخ خود داشته بسیار به چشم می‌خورد.

البته آمارها نشان می‌دهد که فیلم‌هایی از این دست چندان به جز مواردی استثنا، چندان در گیشه با استقبال روبرو نمی‌شوند، آنچنان‌که براساس آماری که  در جریان تحقیقی از گیشه سینماهای آمریکای شمالی طی سال‌های 1995 الی 2012 میلادی منتشر شد، ژانر کمدی، پرطرفدارترین ژانر در این سینما است.

در مواردی نیز برخی فیلمسازان، ژانر جنگی را با ژانرهای دیگر چون کمدی (تلخ) و رمانتیک تلفیق کرده که کمی از تلخی و سیاهی جنگ کاسته و مخاطب را نیز به فیلمشان علاقمند کرده‌اند.

ساخت فیلم‌های جنگی از همان اولین سال‌های تأسیس سینما، دوره سینمای صامت، در آمریکا وجود داشته و طی دوره‌های مختلف از جنگ فرانسه، هند، جنگ‌های جهانی گرفته تا جنگ ویتنام، عراق و افغانستان همواره سوژه فیلمسازان بوده ولی ظهور اصلی فیلم‌های جنگی به اواسط جنگ جهانی اول بازمی‌گردد.

* فیلم‌های جنگی سینمای صامت/مستند 90 ثانیه‌ای اولین فیلم جنگی تاریخ سینما

اولین فیلم جنگی تاریخ سینما، یک مستند 90 ثانیه‌ای تک فریمی با نام «پاره کردن پرچم اسپانیا » در سال 1989 میلادی است که توسط کمپانی آمریکایی «ویتاگراف» و در سال روز جنگ آمریکا و اسپانیا ساخته شد.

 

فیلم پاره کردن پرچم اسپانیا

در این مستند سربازان آمریکایی پرچم متعلق به کشور اسپانیا که توسط دولت اسپانیا در هاوانا برافراشته شده، را پایین می‌کشند و به جای آن پرچم آمریکا را جایگزین می‌کنند.

پس از آن یکی از اولین فیلم‌هایی که مخاطبان آمریکایی را برای جنگی بزرگ با اروپا آماده می‌کرد، درام جنگی و صامت «گریه نبرد برای صلح» (1915 میلادی)، محصول دوباره کمپانی «ویتاگراف» اشاره کرد.

 

فیلم گریه نبرد برای صلح

این فیلم درباره این فرضیه است که اگر آمریکا توسط نیروهای متخاصم اروپایی مورد حمله قرار گیرد چه اتفاقی خواهد افتاد؟

از سال 1918 در پی غرق شدن کشتی مسافربر انگلیسی «لوسی‌تی‌تیا» توسط زیر دریایی آلمانی و غرق شدن 124 مسافر آمریکایی در این میان، ساخت فیلم‌های جنگی در سینمای آمریکا به مراتب از پیش پررنگ‌تر شد.

در این دوران فیلم‌های زیادی چون «بیش از بالا» با بازی «جیمز اون» و انیمیشن «غرق شدن لوسی‌تی‌تیا» ساخته «وینسور مک‌کی» ساخته شد.

 

             انیمیشن «غرق شدن لوسی‌تی‌تیا»

اولین فیلمسازان تاریخ سینما اغلب به خاطر هزینه‌های سرسام‌آور فیلم‌های جنگی از هزینه‌های مربوط به یونیفرم، تجهیزات نظامی و ... چندان تمایلی به ساخت فیلم‌هایی از این دست نداشتند. تا زمان ساخت فیلم «تولد یک ملت» (1915) و فروش افسانه‌ای آن در گیشه که به روایتی در آن زمان 48 میلیون دلار بوده است، تهیه‌کنندگان هالیوودی از قادر به تشخیص این مسئله نبودند که فیلم‌های ضد جنگ به مراتب بیش از فیلم‌های جنگی فروش می‌کنند.

فیلم «تولد یک ملت» که در ابتدا «عضو قبیله» نام داشت تا 48 هفتهٔ پیاپی و بی‌سابقه نمایشش ادامه یافت و اولین فیلمی بود که در کاخ سفید در حضور «وودرو ویلسن»،رئیس‌جمهور آمریکا،که خود تاریخدان بود، اکران خصوصی شد. «ویلسن» نیز پس از تماشای فیلم گفت:مثل این است که تاریخ را با رعد و برق بنویسند.

 

فیلم تولد یک ملت

کمی پس از موفقیت فیلم «تولد یک ملت»، علی‌رغم حواشی آن، ساخت فیلم‌های صلح جویانه رواج یافت که فیلم صامت و 88 دقیقه‌ای «تمدن» (1916)، از اولین فیلم‌های این دوره بود.

فیلم تمدن

این فیلم داستان فرمانده یک زیر دریایی است که حاضر نمی‌شود به یک هواپیمای غیرنظامی که در حال حمل مهمات برای دشمنان کشورش است، شلیک کند.

این فیلم که یکی از عظیم‌ترین پروژه‌های سینمایی آن زمان محسوب می‌شد، به انتخاب دوباره «وودرو ویلسون»، در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1916 کمک شایانی کرد و همین خاطر از حمایت کمیته ملی حزب دموکرات برخوردار شد.

در ادامه فیلم «تمدن»، درام حماسی «تعصب» به کارگردانی «دی.دبلیو.گریفیث» ساخته شد که به شدت جنگ ستیز بود و مخاطب را با ابعاد وحشیانه و غیرانسانی جنگ آشنا می‌کرد.

 

فیلم ضد جنگ «تعصب»

یکی از معروف‌‌ترین ترانه‌های ضد جنگ آن زمان در این فیلم خوانده می‌شود: من پسرم را بزرگ نکردم که یک سرباز شود.

این فیلم نیز همچون فیلم «تمدن»، یکی از ابزارهای تبلیغاتی دولت آمریکا برای پیروزی دوباره «ویلسون» در انتخابات ریاست جمهوری بود تا شاید یکی از مهمترین شعارهای انتخاباتی خود یعنی امتناع از درگیری با اروپا را به اجرا گذارد.

در میان فیلم‌های جنگی، فیلم‌هایی با موضوع جنگ داخلی آمریکا کمتر به چشم می‌خورد ولی از جمله آنها می‌توان به فیلم‌های «بر باد رفته» (1939)، «وسترن‌های شناندو» (1965)، «افتخار» (1989)، «گتیزبرگ» (1993) اشاره کرد.

فیلم «بر باد رفته»

* فیلم‌های دوران جنگ جهانی اول موسوم به «جنگ بزرگ»

با شروع جنگ جهانی اول در آوریل سال 1917، فضای ساخت فیلم‌های صلح‌جویانه و ضد جنگ در هالیوود نیز تغییر کرد و سیل عظیمی از آثار هنری جنگی آغاز شد.

«جورج ام.کوهن»، مشهورترین ترانه خود با نام «Over There» را در این دوران سرود و «دی. دبلیو. گریفیث» نیز فیلم «قلب‌های دنیا» را ساخت که فیلمی کاملا احساسی و تبلیغی در جهت تهییج آمریکایی‌ها برای جنگ با اروپایی‌ها بود.

 

ترانه «over there» ساخته «جورج ام کوهن»

کمی بعد در سال 1918 فیلم «چهار سال از زندگی‌ من در آلمان» ساخته شد که بخش‌هایی از آن مستند و بخش‌هایی نیز سینمایی بود.

این فیلم تصویرگر تجربیات «جیمز جرارد»، سفیر آمریکا در آلمان، طی سال‌های 1913-1917 بود.

 

فیلم «چهار زندگی من در آلمان»

«چهار سال از زندگی من در آلمان» اولین دستاورد واقعی کمپانی برادران وارنر در گیشه بود.

با پایان یافتن جنگ جهانی اول در نوامبر سال 1918 میلادی، ساخت فیلم‌های جنگی به طور قابل توجهی کاهش یافت و فیلمسازان اروپایی بر خرابی‌های این جنگ متمرکز شدند.

اکنون بیش از 80 درصد از تولیدات سینمایی آمریکا در هالیوود انجام می‌شد و نیویورک نیز کنترل‌کننده توزیع فیلم جهان بود.

در همین دوران بود که فیلم بسیار موفق «چهار سوار آخرالزمان» (1921) ساخته «رکس اینگرام»، «رادولف والانتینو» را به یک ستاره تبدیل کرد.

«اینگرام» در فیلم خود داستان عشق «السید» را در چهارچوب جنگ جهانی اول روایت می‌کند.

همزمان با فیلم‌هایی از این دست، فصل ساخت فیلم‌هایی درباره آزادی‌های دموکراسی آمریکایی شروع شد، فیلم صامت و حماسی «آمریکا» (1924) ساخته «گریفیث» از جمله این فیلم‌هاست. 

                                 فیلم «آمریکا»

*تولد دوباره فیلم‌های جنگی در اواسط قرن 20 میلادی/روایاتی متفاوت از عشق‌هایی شکل گرفته در خاک و خون

در دوران صلح و در اواسط قرن 20 میلادی بار دیگر بازار فیلم‌های جنگی رونق یافت.

فیلم «پارادای بزرگ» ساخته «کینگ ویدور» از کمپانی «مترو گلدن مایر» (1925) نوع جدیدی از فیلم‌های جنگی بود که تقریبا می‌توان آن را شروع‌کننده دوران رونق فیلم‌های جنگی دانست.

 

فیلم «پارادای بزرگ»

«پارادای بزرگ» روایتی دلهره‌آور از جنگ و تلاشی سخت برای بقاء در عین حال عشقی است که در این میان بین سربازی‌ آمریکایی و روستازاده‌ای فرانسوی شکل می‌گیرد.

این فیلم با استقبال بسیار زیادی روبرو شد و توانست پرسود‌ترین فیلم تاریخ فیلمسازی کمپانی «مترو گلدن مایر» را تا آن زمان رقم بزند.

این کمپانی یک سال بعد تلاش کرد تا این موفقیت را بار دیگر با فیلم «این را به تفنگداران دریایی بگو» برای خود تکرار کند، این فیلم در کنار فیلم «جسم و شیطان» ساخته «کلارنس براون» به دومین فیلم پرفروش «مترو گلدن مایر» تبدیل شد.

 

فیلم جسم و شیطان

«جسم و شیطان» داستان عشقی ممنوع است که در خلال جنگ شکل می‌گیرد که حدود 327 میلیون دلار هزینه ساخت آن شد ولی بیش از 600 میلیون دلار در داخل آمریکا و حدود 650 میلیون دلار در خارج از آمریکا فروش کرد.

البته همزمان با موفقیت پیاپی کمپانی «مترو گلدن مایر» دیگر کمپانی‌های هالیوود هم بیکار ننشستند، آنچنان‌که کمپانی «فاکس» با ساخت فیلم «افتخار به چه قیمتی؟» در سال 1926 به کارگردانی «رائول والش»، تلاش کرد پاسخی به فیلم «پارادای بزرگ» بدهد، فیلمی کاملا متفاوت درباره دو سرباز میهن‌پرست آمریکایی که با چهره‌ای موجه در خط مقدم جبهه با فرانسوی‌های دشمن می‌جنگند و در کنار این دو، دو سرباز نه چندان مقیدی که برای دختری فرانسوی همواره با یکدیگر در حال نزاع و درگیری هستند.

«جان فورد» در سال 1952 این فیلم را با بازی «جیمز کاگنی» و «دن دیلی» بازسازی کرد.

در سال 1927 «ویلیام ولمن» فیلم ضد جنگ «بال‌ها» را برای کمپانی «پارامونت» ساخت که به تنها فیلم صامت برنده جایزه اسکار بهترین فیلم تاریخ سینما تبدیل شد و همچنین جایزه اسکار بهترین افکت صدا را از آن خود کرد و برای اولین بار صحنه یک مبارزه هوایی در آسمان و نه در استودیو به تصویر کشیده شد.

 

فیلم «بال‌ها»

این فیلم داستان عشق مشترک دو مرد آمریکایی یکی پولدار و دیگری از خانواده‌ای متوسط به یک زن است که هر دو در خلال جنگ خلبان می‌شوند و به عنوان دو رقیب در پهنای آسمان با یکدیگر مبارزه می‌کنند.

* فیلم‌های جنگی در عصر سینمای ناطق/ از فرشتگان جهنمی تا جبهه‌ای که در آن خبری نیست

ساخت فیلم‌های جنگی به ناگاه به تجارتی بزرگ در سینما تبدیل شد و با شروع دوران سینمای ناطق، به این معنا بود که دیگر فیلم‌های جنگی می‌توانند با صداهایی واقعی از دنیای جنگ و ابزارآلات جنگی همراه شده و هر چه بیشتر مخاطب را تحت تاثیر خود قرار دهند.

فیلم  پرهزینه «فرشتگان جهنمی» به کارگردانی و تهیه‌کنندگی میلیونر مشهور آمریکا در سال 1930 جزء اولین فیلم‌های جنگی بود که در این دوران ساخته شد و به جنگ جهانی اول در قالب نیروی هوایی می‌پرداخت.

 

این فیلم داستان عشق مشترک دو برادر بریتانیایی خلبان به یک دختر است.در سال 1930 فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» به کارگردانی «لوئیس میلستون» ساخته شد که یکی از اولین فیلم‌های ضد جنگی بود که در هالیوود ساخته شد.

این فیلم در دو نسخه صامت و ناطق و براساس کتابی به همین نام نوشته «اریش ماریا رمارک»، نویسندهٔ آلمانی ساخته شد.

 

فیلم در جبهه غرب خبری نیست

تمام داستان به صورت اول شخص از زبان شخصیت اصلی داستان (سربازی آلمانی) نقل می‌شود، البته به جزء لحظات آخر آن خبر از کشته شدن شخص راوی می‌دهد.

«در جبهه غرب خبری نیست» سعی شده تا حقیقت یک جنگ و همچنین پیامدهای طولانی آن بر همه چیز تصویر شود.

برخی منتقدان از این فیلم به‌عنوان بزرگترین فیلم ضد جنگی که تا آن‌زمان ساخته شد یاد کرده‌اند. 

از دیگر فیلم‌های ضدجنگ این دوره می‌توان به فیلم‌های «جاده‌ای به سوی افتخار» و «جبهه غرب» اشاره کرد.

علی‌رغم موفقیت چند فیلم جنگی،مردم به خاطرات خاطرات تلخ جنگ جهانی اول ترجیح می‌دادند که برای تماشای فیلم‌های جنگی مهیج و حادثه‌ای به سینما بروند تا آنکه فیلمی تلخ که حقایق و حواشی جنگ را به تصویر کشیده باشد.

این مسئله باعث شد تا در این دوره فیلم‌هایی چون «گشت سحر» (1930) با بازی «داگلاس فیربانکز جونیور» و «ریچارد بارتلمس» بیش از فیلم «در جبهه غرب خبری نیست» در گیشه با استقبال روبرو شد.

*فیلم‌های جنگی هالیوود پیش از ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم:

در دهه 30، پیش از شروع جنگ جهانی دوم در سپتامبر سال 1939 میلادی، فیلم‌های جنگی بالاخص در هالیوود کمتر و کمتر ساخته شد.

زمانی‌که سال 1939، فیلمسازان بریتانیایی تلاش کردند تا در فیلم‌هایشان به آمریکایی‌ها در رابطه با تهدید پنهان فاشیست‌های ایتالیایی و آلمانی اخطار بدهند. فیلم جنگی سیاسی «خبرنگار خارجی» ساخته «آلفرد هیچکاک» در سال 1940 از جمله این فیلم‌ها بود که در پایان از مردم آمریکا می‌خواست که وارد جنگ شوند.

 

فیلم «خبرنگار خارجی» دومین فیلم آمریکایی «آلفرد هیچکاک»

«چارلی چاپلین» نیز چندین بار از جمله در فیلم «دیکتاتور بزرگ» در سال 1940 در نقش هیتلر ظاهر شد. «دیکتاتور» بزرگ اولین فیلم ناطق «چاپلین» به عنوان بازیگر و کارگردان بود.هیتلر تماشای این فیلم را در آلمان ممنوع کرد.

 

«چارلی چاپلین» در نقش هیتلر

در اواخر دهه 30 و اوایل دهه 40 میلادی هالیوود تعداد فیلم‌های جنگی خود را به طرز قابل توجهی افزایش داد و فیلم‌هایی چون «اعترافات جسورانه یک جاسوس نازی» ساخته «آناتول لیتواک» (محصول 1939 میلادی)، «پل واترلو» به کارگردانی «مروین لی روی» و بازی «ویوین لی» و «رابرت تیلور»، «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند؟» براساس رمان مشهور «ارنست همینگوی» از جمله فیلم‌هایی است که در این دوره ساخته شدند.

اعترافات جسورانه یک جاسوس نازی

در طول سال‌های جنگ جهانی دوم، پیش از آنکه آمریکا وارد جنگ شود، بیشتر فیلم‌های هالیوودی اکشن و حادثه‌ای بودند و همچنین در بیشتر این فیلم‌ها چهره‌هایی کاریکاتوری از آلمانی و ژاپنی‌های ترسناک به تصویر کشیده می‌شد و در کنار آن سربازان آمریکایی انسان‌های پاک و شجاع معرفی می‌شد. یکی از تاثیرگذارترین فیلم‌هایی که در جهت تهییج حس وطن‌خواهی آمریکایی‌ها در این دوران ساخته شد، فیلم 2 میلیون دلاری «گروهبان یورک» (1941 میلادی)، فیلمی 134 دقیقه‌ای به کارگردانی «هاوارد هاکس» با بازی «گری کوپر» بود که برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد نیز شد.

 

فیلم گروهبان یورک

این فیلم براساس داستان واقعی زندگی «آلوین سی. یورک»، قهرمان ستوده شده آمریکا در جنگ جهانی اول ساخته شده بود.

در اواخر سال 1941 «هنری کینگ»، فیلم «یک آمریکایی در نیروی هوایی سلطنتی» را باهدف تشویق آمریکایی برای شرکت در جنگ جهانی دوم و همکاری با بریتانیایی‌ها و فرانسوی‌ها ساخت.

 

فیلم «یک آمریکایی در نیروی هوایی سلطنتی»

در این دوران فیلم‌های زیاد دیگری با چنین رویکردی ساخته شد که از آن جمله می‌توان به «بمب افکن شیرجه» ساخته «مایکل کورتیز» و کمدی «ابوت و کاستلرو، افراد باک» اشاره کرد.

فیلم «افراد باک»

*فیلم‌های جنگی هالیوود در زمان وقوع جنگ جهانی دوم/از وظیفه‌شناسی همفری بوگارت در «کازابلانکا» تا جان‌فشانی «کوئنتین تارانتینو» در «کانال گوادآل»

در پی وقوع حمله هواپیماهای جنگنده ژاپن به پایگاه دریایی ایالات متحده آمریکا در پرل هاربر در اواخر سال 1941 میلادی و ورود

آمریکا به جنگ جهانی دوم در تغییراتی اساسی در حال و هوای فیلم‌های صنعت سینمای هالیوود نیز به وجود آمد، آنچنان که این صنعت سینمایی به حمایت از کشور خود به یکباره فیلم‌های جنگی بسیاری ساخت که بسیاری از آنها تبلیغاتی برای ورود آمریکا به جنگی باشکوه و سرافرازانه بود در کنار این تبلیغات بعد انسانی این جنگ نیز همواره به مخاطب یادآوری می‌شد. 

تقریبا می‌توان گفت که تمامی فیلم‌های کلاسیک پیش از جنگ جهانی دوم، از حال و هوای وطن خواهی و رمانتیک برخوردار بود همچون فیلم «کازابلانکا» (1942 میلادی) که تنها چند هفته بعد از آزادی شهر «کازابلانکا» (بزرگترین شهر مراکش) اکران شد.

 

فیلم «کازابلانکا»

فیلم تلفیقی تلخ از عشق و جنگ است و مردی (با بازی همفری بوگارت» که حاضر می‌شود به خاطر انجام وظیفه‌اش در طول جنگ جهانی دوم برای رساندن اروپایی‌های فراری از آلمان به آمریکا از طریق شهر کازابلانکا، از عشق بزرگ زندگی‌اش که بار دیگر او را به دست آورده، دست بکشد.

فیلم «ساعت» به کارگردانی «وینسنت مینلی» در سال 1945 میلادی یکی دیگر از فیلم‌های جنگی بود که در این دوره در حالی ساخته شد که با مضمون عشق در آمیخته بود.

 

فیلم «ساعت»

از دیگر فیلم‌های جنگی که در دوران جنگ جهانی دوم ساخته شد می‌توان به فیلم‌های «کمدی بشری» (1943) داستان زندگی پستچی جوان در شهری کوچک و جنگ‌زده، «از زمانی‌که تو رفتی» (1944) داستان مادر دو فرزند که همسرش را در جنگ از دست داده، «بهترین سال‌های زندگی ما» (1946) داستان مشکلات سه سرباز آمریکایی بازگشته از جنگ برای تطبیق خود با زندگی گذشته و «مردان» (1950) اولین فیلم «مارلون براندو» داستان سربازان صدمه دیده در جنگ جهانی دوم است. 

 

فیلم «از زمانی‌که تو رفتی»

در این دوران فیلم‌های موزیکال زیادی با ترانه‌های وطن‌دوستانه و تهیج‌کننده برای ترغیب آمریکایی‌ها برای شرکت در جنگ جهانی دوم ساخته شد که از آن جمله می‌توان به فیلم «یانکی دودل دندی» اشاره کرد که بازیگر آن «جیمز کاگنی»، برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد.

در کنار فیلم‌های هالیوودی که به حواشی جنگ جهانی دوم می‌پرداخت فیلم‌های زیادی نیز ساخته شد که داستان آن در همان خط مقدم جبهه و جنگ شکل می‌گرفت و به اصل جنگ می‌پرداخت.

فیلم «جزیره ویک» (1942) (جنگ با ژاپن)، «خاطرات کانال گوآدال» (1943) با بازی «آنتونی کوئین» (جنگ خونین و شجاعانه نیروهای دریایی آمریکا برای جزایر سلیمان (کشوری در اقیانوس آرام جنوبی)، «با افتخار تمام فریاد می‌کشیم» از کمپانی «مترو گلدن مایر»، «صحرا» (1943) ساخته «زولتان کوردا» و بازی «همفری بوگارت»، «گروهبان فنا ناپذیر» (1943) با بازی «هنری فوندا» از جمله این فیلم‌هاست.

 

فیلم «خاطرات کانال گوآدال»

 

*«جان وین»، بازیگری که مخالف ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم بود

یکی از پرکارترین بازیگران هالیوود در طول جنگ جهانی دوم «جان وین» بود. او در این دوران با ورود آمریکا به جنگ و گشودن جبهه شرق اروپا مخالف بود، زیرا عقیده داشت که جنگ فرصتی است تا آلمان نازی حساب « جماهیر شوروی» را یکسره کند تا جهان از شر کمونیسم  راحت شود.

 

«جان وین»، بازیگر و فیلمساز آمریکایی

او بعدها نیز از عملیات ارتش آمریکا در کره و ویتنام دفاع کرد، زیرا جنگ‌طلبی و برتری‌جویی ایالات متحده را دفاع موجه به اصطلاح «جهان آزاد» در برابر تهاجم کمونیسم می‌دانست. در دورانی که روشنفکران آمریکا لشکرکشی بیرحمانه به خاک ویتنام را محکوم می‌کردند، جان وین در سال 1968 فیلم «کلاه سبزها» را ساخت که به حملات بیرحمانه‌ ارتش آمریکا، چهره‌ای عادلانه و اخلاقی می‌داد.

«جان وین» در طول جنگ جهانی دوم در فیلم‌های جنگی چون «ببرهای پرنده» (1942)، «سیبیز جنگنده» (1944)، «بازگشت به باتان» (1945) و ... بازی کرد و بعد از جنگ نیز در فیلم‌های جنگی چون «شن‌های آیوجیما» (1949)، «عملیات پاسفیک» (1951)، «ملوانان پرنده» (1951)، «در معرض خطر» (1965) و ... ایفای نقش کرد.

 

فیلم «ببرهای پرنده»

البته همزمان با فیلمسازان آمریکایی، فیلمسازان دیگر کشورها جهان در دوران جنگ جهانی دوم و سال‌ها پس از آن و حتی برخی از آنها در عصر حاضر همواره از دید خود به بررسی موضوع این جنگ و تاثیرات آن پرداختند که «کُن ایچی‌کاوا»، «شوهی ایمامورا»، «رابرت پیروش»، فیلمسازان آمریکایی، «ولفگانگ پترسن»، «جوزف ویلسمایر»، «اگنیسکا هلند»، فیلمسازان آلمانی، از جمله فیلمسازان شاخص سینمای بین‌الملل در این عرصه‌اند.

«کلینت ایستوود»، فیلمساز موفق و برنده جایزه اسکار هالیوود طی یک دهه اخیر دو فیلم درباره جنگ جهانی دوم با نام‌های «پرچم‌های پدرانمان» (2006)، «نامه‌هایی از آیو جیما» (2006) ساخته است.

 

*کمدی‌های سیاه جنگی/فیلم‌هایی که دیوانگی و بیرحمی جنگ را به سخره گرفته‌اند

 

در کنار فیلم‌هایی که از جنگ جهانی دوم یک حماسه تاریخی می‌ساختند تا فیلم‌های جنگی تبلیغاتی که آمریکایی‌ها را به شرکت در این جنگ ترغیب می‌کردند از همان ابتدا همواره فیلم‌هایی نیز در نکوهش دیوانگی‌ها، بیرحمی‌ها و تخریب‌های جنگ‌ جهانی دوم ساخته می‌شد که از آنها به عنوان کمدی‌های سیاه جنگی یاد می‌شد.

 شاید یکی از اولین کمدی‌های سیاهی که در هالیوود ساخته شد، فیلم کلاسیک « Duck Soup » به کارگردانی «لئو مک‌کارتی» محصول سال 1933 میلادی باشد.

 

از دیگر فیلم‌های شاخصی که در این ژانر می‌‌گنجند، می‌توان به فیلم‌های بازداشتگاه شماره 17 (استالاگ 17) (1953)ساخته «بیلی وایلدر»، «دکتر استرنجلاو : چگونه یاد گرفتم دست از هراس بردارم و به بمب عشق بورزم» ساخته «استنلی کوبریک» (1964)، «شکست امن» ساخته «سیدنی لومت» (1964)، «کچ 22» ساخته «مایک نیکولز» (1970)، «مش» ساخته «رابرت آلتمن» و «صبح به خیر ویتنام» ساخته «باری لوینسون» (1987) اشاره کرد.

در این میان فیلم «دکتر استرنجلاو» ساخته «استنلی کوبریک» یکی از موفق‌ترین این فیلم‌هاست که در زمان خود یعنی سال 1964 توجه بسیاری از منتقدان را به خود جلب کرد، و همچنین توانست در 4 رشته از جوایز اسکار شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد و بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد شود.

 

این فیلم کمدی سیاه درباره وقایع جنگ سرد و داستان آن درباره «جک ریپر»، ژنرال روان پریش ارتش و رئیس یک پایگاه هوایی در آمریکاست که در اقدامی خودسرانه، تهاجمی هسته‌ای علیه شوروی به راه می‌اندازد و زمانی‌که رئیس‌جمهور و سیاستمداران آمریکا از این مطلب مطلع می‌شوند با تجمع در اتاق فرماندهی جنگ ایالات متحده به‌دنبال راهی برای توقف این حملات می‌گردند.

* جنگ ویتنام و ساخت تنها یک فیلم هالیوودی در این دوران

در طول جنگ ویتنام تنها یک فیلم ساخته شد که به طور مستقیم به جنگ ویتنام می‌پرداخت و بعدها بدترین فیلمی که در طول تاریخ سینما درباره ویتنام ساخته شد، نام گرفت.

فیلم «یونیفرم سبز» در سال 1968 ساخته شد که به نظر منتقدان بیش از حد شعار زده، تبلیغاتی و نادرست است.

این فیلم با بازی «جان وین» داستان یک فرمانده ضد کمونیست و بیش از حد وطن پرست آمریکاست که وظیفه فرماندهی دو تیم جداگانه‌ از نظامیان سبزپوش را به عهده دارد، وظیفه یکی از این دو تیم کنترل و حفاظت از کمپی نظامی در ویتنام است که قرار است دشمن آن را تسخیر کند و گروه دیگر وظیفه یافتن ژنرالی گم‌شده در ویتنام را به عهده دارد.

 

فیلم جنگی «یونیفرم سبز»

به نظر می‌رسید که هالیوود برای سال‌ها که تا اواسط دهه 70 ادامه داشت همچنان سعی می‌کرد که جنایات و اشتباهات و در پی آن شکست خود در جنگ ویتنام را نادیده بگیرد تا آنکه جنگ در اواسط سال 1975 به پایان رسید و ظاهرا این صنعت سینمایی بیش از این قادر به نادیده گرفتن رسوایی‌های جنگ ویتنام نبود.

آنچنان که اوایل در چند فیلم تلویزیونی این جنگ تصویر شد و پس از آن این موضوع سوژه فیلمسازان سینمایی شد البته واقعیات این جنگ از دریچه دوربین هالیوود به گونه‌ای دیگر برای مخاطبان تصویر شد، ویتنامی‌های خونخوار، بدور از تمدن که برای زنده ماندن باید آنها را کشت. شعار همیشگی اغلب فیلم‌های هالیوود (برای زنده ماندن و حفظ آمریکا باید جنگید باید کشت وگرنه کشته می‌شوی.)

در همان دوران جنگ ویتنام نیز اگرچه فیلمی که مستقیما درباره جنگ ویتنام باشد ساخته نشد ولی فیلم‌های زیادی درباره دشمنان فرضی که برخی حتی قابل رؤیت نبودند ولی همیشه خونخوار و بی‌رحم بودند در قالب فیلم‌های متعدد سینمایی به تصویر کشیده شدند.

«شب مردگان زنده» ساخته «جورج رومرو» در سال 1968 میلادی از جمله این فیلم‌هاست، فیلمی درباره عده‌ای از مردم که از دست هجوم مردگانی که زنده شده‌اند و به زامبی‌ها می‌مانند، خود را پنهان کرده‌اند. 

 

فیلم ترسناک «شب مردگان زنده»

یک سال بعد نیز «سم پکین‌پا»، فیلم «گروه خشن» را ساخت که اگرچه در ظاهر یک فیلم وسترن بود ولی پر از تمثیل و کنایه درباره آمریکا و توانایی‌های ارتش آمریکا و دشمنی کینه‌توز بود که همواره در کمین نشسته است.

 

فیلم وسترن گروه خشن

منتقدان سینمایی آمریکا نیز درباره اینکه آیا این فیلم در واقع یک وسترن است یا یک فیلم جنگی درباره ویتنام است، مطالبی نوشته‌اند.

از دیگر فیلم‌های مشابهی که در این دوران ساخته شد می‌توان از فیلم‌های «بازندگان مادرزاد» (1967) و  «بیلی جک» (1971) هر دو به کارگردانی «تام لافلین»، «رستگاری» ساخته «جان بورمن» (1972) و «میدان نبرد» ساخته «جان کارپنتر» نام برد.

البته بلافاصله پس از اتمام جنگ ویتنام، «مارتین اسکورسیزی»، کارگردان برنده اسکار هالیوود، اقدام به ساخت یکی از مشهورترین آثار خود با نام «راننده تاکسی» با بازی «رابرت دی‌نیرو» کرد که به گونه‌ای یک فیلم ضد جنگ در انتقاد از جنگ ویتنام بود.

 

فیلم «راننده تاکسی» با بازی «رابرت دی‌نیرو»

این فیلم داستان یک سرباز سابق جنگ ویتنام است که مشوش از خاطرات جنگ ویتنام دچار بی‌خوابی شده به همین خاطر به شغل رانندگی در شب روی می‌آورد ولی پس از مدتی که با جنایات صورت گرفته در نیویورک روبرو می‌شود تصمیم می‌گیرد که این شهر را از شر جنایتکاران پاک کند، به همین خاطر اسلحه‌ای در آستین خود کار می‌گذارد و با آن به انتقام از جنایتکاران می‌پردازد.

این فیلم با آنکه نامزد دریافت چهار جایزه اسکار شد ولی موفق به دریافت هیچکدام از این جوایز نشد.

دو فیلم «تپه‌ها چشم دارند» ساخته «وس کراون» در سال 1977 و «بیگانگان» ساخته «جیمز کامرون» در سال 1986 نیز از دیگر فیلم‌هایی که بعد از اتمام جنگ ویتنام و در کنایه به این جنگ ساخته شد.

 

فیلم ترسناک «تپه‌ها چشم دارند»

سرانجام در اواخر دهه 70 صنعت سینمای هالیوود بر آن شد که به طور جدی‌تر و در سطح گسترده‌تری به موضوع خشونت در جنگ ویتنام و همچنین تاثیرات متعدد این جنگ بپردازد، آنچنان‌که در سال 1978، چهار فیلم در هالیوود ساخته و اکران شد که مستقیما به جنگ ویتنام می‌پرداختند ولی نکته جالب توجه در رابطه با این فیلم‌ها این بود که از کلمه ویتنام در اسم هیچ‌کدام از این فیلم‌ها استفاده نشد.

فیلم ضد جنگ «پسران کمپانی سی» (1978) به کارگردانی «سیدنی فری»، یکی از اولین فیلم‌هایی است که به طور واقع‌بینانه‌تری به جنگ ویتنام پرداخت.

«استنلی کوبریک» نیز در سال 1987، فیلم ضد جنگ و جنجالی «غلاف تمام فلزی» را ساخت که داستان آن درباره فرمانده بداخلاق و انعطاف‌ناپذیری است که تربیت یک عده سرباز تازه‌کار را به عهده می‌گیرد ولی در این میان سخت‌گیری‌ها او باعث ایجاد اتفاقات دردناک و دلخراشی می‌شود.

 

فیلم غلاف تمام فلزی

یک سال بعد «فرانسیس فورد کاپولا»، با برداشتی آزاد از رمان «دل تاریکی» نوشته «جوزف کنراد»، فیلم مشهور «و اینک آخرالزمان» را ساخت.

 

فیلم «و اینک آخرالزمان» ساخته «فرانسیس فورد کاپولا»

«و اینک آخرالزمان» داستان «ستوان ویلارد» با بازی (مارتین شین) است که بر طبق فرمانی کاملاً سری از ستاد مشترک ارتش آمریکا، در میانه جنگ ویتنام به دنبال سرهنگ کورتز (مارلون براندو) متمرد که در جنگل‌های سخت‌گذر ویتنام پناه گرفته است می‌رود تا او را بکشد، اما در این میان اتفاقات می‌افتد که مسیر این عملیات را عوض می‌کند.

*جنگ ویتنام از دریچه دوربین «الیور استون»، تنها فیلمسازی که خود در این جنگ حضور داشته است

الیور استون در جنگ ویتنام (نفر چهارم)

«الیور استون»، فیلمساز و نویسنده جنجالی سینمای آمریکا تنها فیلمسازی است که در حالی درباره جنگ ویتنام فیلم ساخته که خود در این جنگ شرکت داشته است. 

او تحت تاثیر جنگ ویتنام سه‌گانه «جوخه»، «متولد چهارم جولای» و «آسمان و زمین» را می‌سازد که هر کدام جزء فیلم‌های موفق تاریخ سینما در ژانر جنگی محسوب می‌شوند.

_فیلم «جوخه» (1986) با بازی «ویلم دافوئه»

این فیلم 6 میلیون دلاری داستان جوانی است که پس از اخراج از دانشگاه، به طور داوطلبانه در جنگ ویتنام شرک می‌کند و در این میان با چهره واقعی این و جنایاتی که در آن به وقوع می‌پیوندد آشنا می‌شود.

 

فیلم جوخه

فیلم «جوخه» در سال 1986 برنده چهار جایزه اسکار از جمله جوایز بهترین فیلم و بهترین کارگردانی شد.

_فیلم سینمایی «متولد چهارم جولای» (1989) با بازی «تام کروز» 

 

فیلم «متولد چهارم جولای»

«متولد چهارم جولای» بر اساس کتاب «زندگی‌نامه ران کوویچ» سرباز آمریکایی حاضر در جنگ ویتنام ساخته شده و داستان آن از دوران کودکی ران شروع شده و با سال‌های نوجوانی و تحصیل او در دبیرستان ادامه‌ می‌یابد تا آنجا که او به خدمت سربازی رفته و سپس به عنوان یکی از تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در جنگ ویتنام شرکت می‌کند ولی در در جریان این جنگ دچار قطع نخاع می‌شود ولی او در بازگشت خود به وطن و گذراندن دوران بازپروری و بهبود در بیمارستان با مرور خاطرات جنگ و پس از آنکه احساس می‌کند از طرف کشوری که به خاطرش جنگیده مورد خیانت و بی‌مهری قرار گرفته، به مرور به یک فعال ضد جنگ تبدیل می‌شود.

این فیلم نامزد شش جایزه اسکار شد که در این میان توانست دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و تدوین را از آن خود کند.

_فیلم سینمایی «بهشت و زمین» (1993)

«بهشت و زمین» داستان پیامدهای جنگ ویتنام بر زندگی زناشویی زنی ویتنامی و مردی آمریکایی (با بازی تامی لی جونز) است که سرباز جنگ ویتنام بوده است.

 

                             فیلم «بهشت و زمین»

* مامور 007 نماینده فیلم‌های ژانر جنگی-جاسوسی

بسیاری از فیلم‌های اکشن جیمزباندی که از سال 1962 با فیلم «دکتر نو» شروع شد و همچنان ادامه دارد، در ژانر فیلم‌های جنگی جاسوسی قرار می‌گیرند.

در اولین فیلم‌های «جیمزباند»، جنگ سرد سوژه قرار گرفت و با جنگ ویتنام، مسائل هسته‌ای، نیروی دریایی، سازمان سیا و ... همراه با مضامینی سیاسی ادامه یافت.

 

علاوه بر فیلم‌های جیمزباند، تاکنون فیلم‌های زیاد دیگری وجود دارند که در زیر مجموعه فیلم‌های جنگی جاسوسی قرار می‌گیرند که از جمله آنها می‌توان به  «شکار برای اکتبر قرمز» (1990)، «بازی‌های وطن‌دوستانه»، «خطر واضح و حاضر» (1994)، «بازی‌های وطن‌دوستانه» (1994)، «جز و مد قرمز» (1995)،  «مجموعه همه ترس‌ها» (2002) اشاره کرد.

*از دستور مستقیم رئیس جمهور آمریکا برای ساخت فیلم‌های هلوکاستی تا اعتراف به بی‌علاقگی هالیوودی‌های آمریکایی برای پرداختن به هلوکاست

 

کمی پس از پایان جنگ جهانی دوم در اروپا، 13 نفر از گردانندگان اصلی هالیوود، که همگی یهودی بودند،به دعوت «دوایت دیوید آیزنهاور»، رئیس جمهور وقت آمریکا، گرد هم آمدند و «آیزنهاور» از آنها خواست تا وحشت هلوکاست را در غالب سینما و تلویزیون به جهانیان نشان دهند.

پس از این ملاقات که در سال 1945 انجام شد، اگرچه این افراد متعهد شده بودند که فیلم‌هایی بسازند که تصویرگر کشتار 6 میلیون یهودی به دست نازی‌ها باشد ولی به تعهد خود عمل نکردند.

این بی‌توجهی تا سال 1959 و ساخت فیلم «خاطرات آن فرانک» ادامه یافت.

این فیلم که براساس نمایشنامه‌ای پرفروش به همین نام ساخته شده داستان دختری یهودی است که به همراه خانواده‌اش در طول جنگ جهانی دوم به طور مخفیانه زندگی می‌کنند ولی پس اتمام جنگ، خاطرات خود را منتشر می‌کند. این فیلم برنده سه جایزه اسکار شد.

اگرچه تقریبا همه رؤسای استودیوهای فیلمسازی هالیوود از اروپای شرقی بودند و یا فرزندان کسانی بودند که از این منطقه به آمریکا مهاجرت کرده بودند ولی آنها همگی از این مسئله که هلوکاست بر کارشان تاثیر منفی بگذارد می‌ترسیدند.

در این میان یکی از کسانی که نسبت به این مسئله انتقاد زیادی داشت، «نئال گابلر»، منتقد رسانه و نویسنده کتاب «امپراطوری خودشان: چگونه یهودیان هالیوود را اختراع کردند.» که بعدها براساس آن مستندی به همین نام ساخته شد، بود.

 

کتاب یهودیان چگونه دست به اختراع هالیوود زدند

 

نئال گابلر، نویسنده کتاب یهودیان چگونه دست به اختراع هالیوود زدند

«گابلر» در این باره گفت: آنها آمریکایی‌های واقعی نیستند، آنها با هر فشاری که بود وارد صنعت سینمای هالیوود شدند و از آنجایی‌که یهودی بودند، تاییدکننده ارزش‌های آمریکایی نبودند. 

در مستندی که براساس کتاب «گابلر» ساخته شد، یهودیان هالیوود از جمله «نورما بارزمن» که نامش در فهرست سیاه هالیوود بود، متذکر شدند که صنعت هالیوود علاقه‌ای به پرداختن به موضوع هلوکاست ندارد.

تا پیش از آنکه آمریکایی‌های هالیوود دست به کار فیلم‌هایی شوند که از طریق آن چهره‌ شیطانی نازی را به تصویر بکشند تنها تعداد معدودی فیلم در این‌باره ساخته شد که از جمله آنها می‌توان به فیلم «شهادت‌های یک جاسوس نازی» محصول کمپانی یهودی «برادران وارنر» در سال 1939 میلادی و «دیکتاتور بزرگ» اثر «چارلی چاپلین اشاره کرد، چاپلین فیلم «دیکتاتور بزرگ» را با سرمایه شخصی ساخت.

البته به مرور با موفقیت فیلم «خاطرات آن فرانک» در گیشه هالیوود شروع به ساخت فیلم‌هایی با موضوع هلوکاست کرد، آن چنانکه در سال 1961 فیلم «قضاوت در نورنبرگ» به کارگردانی «استنلی کرامر» و در سال 1982 فیلم «انتخاب سوفی» ساخته شد.

 

فیلم خاطرات آن فرانک

در سال 1993 «استیون اسپیلبرگ»، فیلمساز مشهور و یهودی هالیوود با ساخت «فهرست شیندلر»، یکی از مهمترین فیلم‌های هلوکاستی تاریخ سینمای آمریکا به نام خود به ثبت رساند.

 

فیلم «فهرست شیندلر»

فیلم بر اساس کتاب «شیندلرز آرک»،برندهٔ جایزه بوکر، ساخته شده است.

این فیلم برنده 7 جایزه اسکار از جمله اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی سال شد و در واقع اولین فیلم سیاه و سفیدی بود. که بعد از سال 1960، جایزه اسکار بهترین فیلم را به دست می‌آورد.

«فهرست شیندلر» درباره یک تاجر عضو حزب نازی (با بازی لیام نیسون) است که به خاطر طبع خوشگذران و عیاش خود و با توجه به دوستی بین او و مقامات رده بالای ارتش که بیشتر به خاطر سخاوت وی است ، موفق می شود کارخانه ای را با پول یهودیانی که در خفا با آنان شریک شده بخرد . سپس با توجه به همین روابط یهودیان را به عنوان کارگر در کارخانه استخدام می‌کند و  رفته رفته این کارخانه راه فراری برای بعضی از یهودیان می شود که در قرنطینه مانده‌اند و خطر مرگ هر لحظه آنان را تهدید می کند.

«استیون اسپیلبرگ» که خود یهودی است و سالانه چند میلیون دلار به رژیم صهیونیستی کمک نقدی می‌کند.

او 6 سال بعد نیز در سال 1999، در فیلم مستند «آخرین روزها»، از دریچه دوربین خود داستان پنج بازمانده کشتار یهودی‌ها به دست حزب نازی را به تصویر کشید.

چند سال بعد نیز «رومن پولانسکی»، فیلمساز آمریکایی تبعید شده، فیلم «پیانیست» را ساخت که توانست جایزه اسکار بهترین کارگردانی برای او و جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای «آدرین برودی» به ارمغان بیاورد. 

 

فیلم پیانیست

این فیلم داستانی دلهره‌آور از چگونه نجات یافت یک آهنگساز یهودی در جریان کشتار یهودی‌ها به دست نازی‌هاست.

* جنگ خلیج فارس در هالیوود:

پس از وقوع جنگ خلیج فارس (حمله عراق به کویت) در سال 1990 و در پی انجام عملیات طوفان صحرا در سال 1991، هالیوود تا چند سال نسبت به این جنگ سکوت پیشه کرد ولی در سال 1996 اولین فیلم خود درباره جنگ خلیج‌فارس با نام «شجاعت در زیر آتش» به کارگردانی «ادوارد زوئیک» و بازی «دنزل واشنگتن» ساخت که در گیشه با استقبال نسبی روبرو شد.

 

فیلم شجاعت زیر آتش

پس از آن فیلم‌های «سه پادشاه» در سال 1999 با بازی «جورج کلونی» و «مارک والبرگ»، «دشمن در دروازه‌ها» در سال 2001 ساخته «ژان ژاکوس آنود»، «پشت خطوط دشمن» (2001)و ... ساخته شد.

 

* هالیوود و پیش‌بینی حادثه  11 سپتامبر سال‌ها پیش از وقوع آن/از جان سخت تا روز استقلال

در پی وقوع حادثه 11 سپتامبر تمرکز هالیوود از فیلم‌های جنگی از این دست بر فیلم‌های ترسناکی که مردم به شیوه‌ای ترسناک و دهشتناک به قتل می‌رسیدند، تغییر یافت، که از جمله‌ این فیلم‌ها می‌توان به فیلم‌های «هاستل» (2005)، «مطرودین شیطان» (2005)، «اره 1» (2004)، «اره 2» (2005) اشاره کرد.

البته اگرچه برخی از این فیلم‌های ترسناک در گیشه با استقبال روبرو می‌شد ولی مردم آمریکا رنجیده خاطر از حادثه 11 سپتامبر تمایل چندانی به تماشای فیلم‌هایی که به طور مستقیم به این حادثه و حواشی آن می‌پرداخت نداشتند، آنچنان‌که کمپانی «برادران وارنر» پس از ساخت فیلم «صدمات جانبی» با بازی‌ «آرنولد شوارتزنگر» در سال 2001 میلادی مجبور به لغو اکران آن شد.

 

فیلم صدمات جانبی

این فیلم داستان یک گروه از مامورین نجات آتش نشانی را روایت می کرد که در یک ساختمان مرتفع که طعمه حریق شده بود،گیر کرده بودند. شباهت موضوع و صحنه های این فیلم به وضعیت قربانیان دو ساختمان تجارت جهانی، مانع اکران این فیلم در آن زمان گردید. این فیلم فوریه 2002 به صورت نه چندان گسترده اکران شد، با این حال در گیشه با استقبال روبرو نشد.

به طور همزمان و تنها چند ماه پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر، «ریدلی اسکات» اقدام به ساخت فیلم پرهزینه «سقوط قوش سیاه» کرد، فروش این فیلم نیز نتوانست انتظار سازندگان آن را چندان تأمین کند.

اگرچه هالیوود پس از حادثه 11 سپتامبر فیلم‌های زیادی درباره 11 سپتامبر ساخت و در بیشتر آنها انگشت اتهام را به سوی مسلمانان نشانه رفت ولی شواهد مستند بسیاری مبنی بر آگاهی هالیوود از این واقعه پیش از وقوع آن داشته است که در زیر تنها به برخی از آنها اشاره می‌‌کنیم، البته هالیوود در این مورد نیز به رسالت همیشگی خود یعنی آماده نبودن ذهن مخاطب آمریکایی نسبت به حادثه‌ای که قرار است در آینده‌ای نزدیک توسط دشمنی ناپیدا به قوع بپیوندد.

_در فیلم «ترمیناتور» 1984در صحنه‌ای می‌بینیم که نسبت به تاریخ و یا زمانی هشدار داده می‌شود، (هشدار 11/9)

 

_پوستر اولیه فیلم «جان سخت 2» که برج‌های 2 قلو را نشان می‌دهد، که در اثر اصابت هواپیما منفجر می شود، فیلمی که سال‌ها پیش از وقوع حادثه 11 سپتامبر ساخته شد، البته این پوستر کمی بعد تغییر کرد و پوستر دوم به صورت تصویر بعد از آن منتشر شد:

 

 

_در فیلم «برادران سوپر ماریو» که براساس بازی ویدیوئی «سوپر ماریو» که در ایران بیشتر به نام «قارچ خور» شهرت دارد در سال 1993 یعنی حدود 8 سال پیش از وقوع حادثه 11 سپتامبر در صحنه‌ای از فیلم شاهد انفجار برج‌های دوقلو آنهم به شکل آنچه که در واقعیت روی می‌دهد، هستیم.

 

 

_ در بسیاری از فیلم‌های هالیوودی ساخته شده پیش از 11 سپتامبر به عناوین مختلف به عدد 9 و 11 که یادآوری کننده این حادثه است اشاره شده است که در اکثر موارد در این ساعت قرار است یک انفجار مهیب که جان شهروندان آمریکایی را تهدید می‌کند رخ دهد که در زیر به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

 

*فیلم «صلح ساز» با بازی «جورج کلونی» در سال (1997)

 

 

*فیلم «طبقه سیزدهم» محصول سال (1999)

 

 

*فیلم «گودزیلا» محصول سال (1998)

 

*فیلم «روز استقلال» محصول سال (1996)

 

 

*فیلم «مکان‌های تجاری» محصول سال (1983)

 

 

*هالیوود و جنگ عراق/ملاقات ژنرال آمریکایی در جنگ عراق با رؤسای استودیوی «مترو گلدن مایر»

حمله آمریکا به عراق 20 مارس سال 2003، اتفاقی بزرگ در تاریخ آمریکا محسوب می‌شود آنچنان‌که در این برهه از زمان سینمای هالیوود نیز به شدت دستخوش تحول شد، در کنار عده‌ای از فیلمسازان و بازیگران ضد جنگ هالیوود و ساخت فیلم‌های افشاء‌کننده‌ای چون «در دره اله» ساخته «پل هاگیس» و «غیر قابل انتشار» ساخته «برایان دی‌پالما»، بسیاری از فیلم‌هایی که در هالیوود درباره جنگ عراق ساخته شد، پروژه‌هایی سفارشی بوده‌اند که حتی در این میان به خاطر تولید چنین محصولاتی ملاقاتی نیز میان مقامات آمریکایی و همچنین رؤسای استودیوهای هالیوودی به صورت مخفی و آشکار صورت گرفته است که یکی از جدیدترین ملاقات‌های صورت گرفته ملاقات اخیرا ژنرال «جورج کیسی»، فرمانده ارشد آمریکا طی سال‌های 2004 -2007 میلادی در حمله به عراق، با رؤسای کمپانی فیلمسازی «مترو گلدن مایر» است.

فیلم غیرقابل انتشار ساخته «برایان دی‌پالما»

 

در این ملاقات که 16 سپتامبر سال میلادی جاری انجام شد، هدف از برگزاری چنین نشستی آموزش سران هالیوود نسبت به روابط خارجی آمریکا و همچنین حفظ نقش کدخدا منشانه این کشور عنوان شد.

 

از سمت چپ «ژنرال جورج کیسی»، «دان و جان کلیکمن»، از رؤسای کمپانی هالیوودی «مترو گلدن مایر»

به هر حال آنچه که در رابطه با فیلم‌هایی از این دست چه موافق با سیاست‌های آمریکا در جنگ عراق و چه مخالف با این جنگ، به اثبات رسیده، این است که بر طبق آمارها، مردم علاقه‌ای به تماشای این فیلم‌ها ندارند.

براساس تحقیقات منتشر شده ارتش آمریکا، دلیل رکورد این فیلم‌ها در گیشه اساسا به این خاطر است که مردم این فیلم‌ها را ناصحیح، شعار زده و موعظه‌کننده می‌دانند.

براساس آمارها در دوران جنگ عراق 22 فیلم در رابطه با این جنگ ساخته شد از «گنجه درد»، «یک قلب قدرتمند» و مستند «صداهای آمریکا» گرفته تا  «خانه دلاور»، «در دره اله» و «غیر قابل انتشار» دی‌پالما.

فیلم 12 میلیون دلار «خانه دلاور»، اولین فیلمی است که درباره بازگشت سربازان آمریکایی به وطن و مشکلات پس از آن ساخته شد. 

 

خانه دلاور

این فیلم نیز همچون دیگر فیلم‌های مشابه خود در گیشه با شکستی جبران ناپذیر روبرو شد و در خارج از آمریکا تنها حدود 500 هزار دلار فروخت و در آمریکا نیز 52 هزار دلار فروخت.

فیلم «در دره اله» ساخته «پل هگیس» در سال 2007 میلادی نیز به چنین سرنوشتی دچار شد.

این فیلم داستان کهنه سرباز بازنشسته جنگ ویتنام با نام «هنک دیر فیلد» است که حالا در آرامش با همسر مهربانش زندگی می کند و پسر او مایک سربازی است که در جنگ عراق شرکت کرده، به دلایلی نامعلوم دیرفیلد جوان در بحبوحه عملیات نظامی غایب می‌شود و دوستانش را در پایگاه تنها می گذارد. دیرفیلد پدر که از شنیدن این خبر شوکه شده، شخصاً برای پیگیری امور و با خبر شدن از وضعیت مایک به اردوگاه نظامی می‌رود.

 

فیلم «در دره اله»

پس از مدتی جسد سوخته پسرش را به او نشان می‌دهند که توسط ارتش عراق کشته شده است. اما هنک که یک کهنه سرباز است، سعی می کند ماجرا را پیگیری کند. او به تلفن همراه پسرش دسترسی می‌یابد و با تخلیه اطلاعات و فیلم‌های داخل آن به فاجعه‌ای انسانی در عراق پی می‌برد.

صحنه هایی وحشتناک و عجیب از اتفاقات و وقایع حضور سربازان آمریکایی در عراق که مایک با گوشی‌اش تصویربرداری کرده است. همزمان پای یک کارآگاه زن عجیب و غیرعادی به ماجرا باز می‌شود که سعی می کند هنک را در راه رمزآلود پیش رویش یاری دهد...

این فیلم در گیشه تنها 7 میلیون دلار فروخت.

فیلم «جارهد» به کارگردانی «سم مندس» نیز یکی دیگر از فیلم‌های غیرموفق این ژانر است که کارگردانش دلیل چنین شکستی که عدم درک فیلمش توسط مخاطب آمریکایی عنوان می‌کند.

 

 

فیلم جارهد

این کارگردان آمریکایی که فیلم‌هایی چون «شکسپیر عاشق» و «جاده ای به پردیشن» را در کارنامه کاری خود دارد درباره عدم استقبال از این فیلم در گیشه سینماهای آمریکا گفت: مخاطبان اروپایی با این فیلم بیشتر ارتباط برقرار می‌کنند، اما از آنجایی‌که مخاطبان آمریکایی عادت به دیدن فیلمهای جنگی یک طرفه دارند، نمی توانند با شخصیت های فیلم هم‌ذات پنداری کنند.

این اثر که بر اساس نوول " آنتونی سوافورد " ساخته شده، بیش از اینکه به شکوه جنگ اشاره داشته باشد، به دشواری های آن می پردازد و مندس بر این باور است که آمریکایی ها نمی‌توانند این امر را هضم کنند.

 

«مندس» در این‌باره گفت:  اروپایی ها فیلم را به خوبی درک می کنند، اما زمانی‌که بحث نمایش فیلم در آمریکا مطرح می شود، گویا در مورد فیلم دیگری صحبت می کنیم.

این کارگردان در ادامه صحبت‌هایش افزود: از نظر ساختاری می‌توان گفت که فیلم «جارهد» تمامی قوانین مربوط به فیلم‌های آمریکا را زیر پا می‌گذارد، این درحالی است که قوانین سیاسی رایج درفیلم‌های کنونی آمریکا نشان می‌دهد که کارگردان کدامین جبهه را برای مبارزه انتخاب کرده است.

  • نرگس محمدی
  • فارس

"رییس جمهور حسن"در فیلم ساخته سال 2008 هالیوود ! +عکس

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)

یکی از کاربران گوگل پلاس با اشاره به سیزن ۸ سریال امریکایی «۲۴» که در سال ۲۰۰۸ ساخته شده است، در روایت لحظاتی جالب توجه از این فیلم نوشت:

اینجا در سازمان ملل؛ لحظاتی پیش ، سخنگوی کاخ سفید تاکید کرد که روسای جمهور «تیلور» و «حسن» یک کنفرانس خبری مشترک برگزار خواهند کرد.

قویا انتظار می‌رود که رییس جمهور حسن لغو برنامه تولید سلاح هسته‌ای از سوی کشورش را اعلام کند.


رییس جمهورحسن اعلام کرده‌اند که ایشان این قرارداد را یک موفقیت تاریخی و شروعی تازه برای کشورش و همچنین کل منطقه خاورمیانه می‌دانند.

حسن: کشور من می‌پذیره که به دنبال دستیابی به سلاح هسته‌ای نباشه، با نظارت کامل دیده‌بان‌های آژانس بین‌المللی انرژی اتمی.

تیلور: ولی جناب رییس جمهور، شرایط ما این بود که بازرس‌ها آمریکایی باشن نه از آژانس.

فرهاد (برادرحسن) : تا حالا هم به اسم صلح توی خیلی چیزها تسلیم شدیم.

حسن: تسلیم کلمه درشتیه فرهاد. و واقعا غیر از جاه‌طلبی‌های هسته‌ای‌مون توی چه چیزی تسلیم شدیم؟؟

چرخودن ۶۰۰۰ سانتریفیوژ برای مانور سیاسی خوبه، ولی داره باعث می‌شه کشورمون ورشکست بشه !!

حقیقت اینه که این ما نیستیم که داریم بخشندگی می‌کنیم، رییس جمهور تیلور تحریم‌های اقتصادی رو برداشته و پیشنهاد یه بسته حمایتی به ارزش میلیاردها دلار داده. هر چیزی می‌خواستیم گیرمون اومده فرهاد.

  • جهان نیوز

هالیوود به تفرجگاه شیطان تبدیل شده

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

«ریک سانتوروم» که هم‌اکنون مدیرعامل یک استودیوی فیلمسازی با محوریت ساخت فیلم‌های مذهبی خانواده‌محور است با انتقاد از سینمای آمریکا گفت: این سینما به تفرجگاه شیطان تبدیل شده است.

 

 «ریک سانتوروم» ضمن اشاره به این مطلب که هالیوود به تفرجگاه شیطان تبدیل شده، از افراد دیندار و مسیحیان واقعی خواست تا برای حمایت از سینمای دینی دست در جیب‌ کنند.

«سانتوروم» بین سال‌های 1995 الی 2007 سناتور حزب جمهوریخواهان ایالت پنسیلوانیای آمریکا بود و سال گذشته نیز در رقابت‌های ریاست جمهوری آمریکا نامزد شد ولی در نهایت به نفع «میت رامنی» کنار کشید.

او اکنون مدیرعامل یک استودیوی فیلمسازی با نام «اکو‌لایت» (انعکاس نور) است که خود او، آن را با هدف ساخت فیلم‌های مذهبی خانواده محور، تاسیس کرده است.

آخرین فیلمی که در این استودیوی ساخته شده، «شمع کریسمس» نام دارد که «هنس متسون»، بازیگر فیلم هالیوودی «نبرد تیتان‌ها» در آن ایفای نقش کرده است.

 

فیلم شمع کریسمس

 

«سانتوروم» که خود یک کاتولیک مذهبی است، در نشست مطبوعاتی تبلیغ فیلم «شمع کریسمس» ضمن انتقاد شدید از هالیوود گفت: این یک تجارت خشن و بی‌رحم است که ما داریم از آن خارج می‌شویم، زمان‌های بسیار بسیار طولانی است که شیطان تمامی این صفحه‌های نمایش و سینماها را به تفرجگاه خود تبدیل کرده است و من به این راحتی تسلیم آن نمی‌شوم.

وی افزود: از افراد دیندار می‌خواهم که دست در جیب کنند و برای تماشای فیلم «شمع کریسمس» بیایند. از آنها می‌خواهم که برای من و کمپانی‌ام دعا کنند، می‌خواهم برای تمام کسانی که در ساخت این فیلم نقش داشته‌اند دعا کنند، برای آنکه با جسارت و موفقیت در این مسیر گام برداریم به شما نیازمندیم.

فیلم «شمع کریسمس» داستان فرشته‌ای است که هر 25 سال یک فرشته ماموریت می‌یابد که هر سال کریسمس به زمین بیاید و برای شکل گرفتن یک معجزه، با دستانش یک شمع را خاموش کند و اکنون در قرن بیست و یکم و عصر الکترونیک که دیگر شمع‌ها رو به خاموشی‌اند، به نظر می‌رسد که زمان این معجزه امیدبخش نیز به پایان رسیده ولی ...

این فیلم‌ قرار که به گفته «سانتوروم»، به طور کلی فیلمی خانوادگی است، قرار است 22 نوامبر در آمریکا به نمایش درآید.

  • فارس

'ظریف'هم به سریال ضد ایرانی هوم‌لند اضافه شد +عکس و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
بیلبوردهای "صداقت آمریکایی" در حالی برای دلخور نشدن طرف آمریکایی از خیابان‌های تهران جمع شد که موج اهانت به مسؤولان و نمادهای ایرانی در سریال آمریکایی محبوب "باراک اوباما" تداوم دارد.

در تازه ترین این اقدامات، سریال آمریکایی هوم‌لند (Homeland) در قسمت پنجم از فصل سوم خود ، یک ایرانی با نام مستعار زرین (Zarin) را وارد ماجرای این سریال کرد. نکته جالب این که این نام بسیار شبیه نام وزیر خارجه ایران دکتر ظریف است و تنها یک حرف با نام فامیلی ایشان تفاوت دارد.

در داستان سریال هوملند، زرین نام مستعار فردی به نام  "مجید جوادی" است. او قبلاً از نام ناصر حجازی هم به عنوان نام مستعار استفاده کرده بود. "مجید جوادی" یکی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و معاون پیشین وزارت اطلاعات معرفی می‌شود  که در انفجار مقر سازمان سیا در آمریکا نقش اصلی را بر عهده دارد. نکته جالب اینکه تیپ ظاهری فردی که زرین نامیده می‌شود بی‌شباهت به وزیر خارجه کنونی ایران (با عینک و ریش پروفسوری) نیست که البته مشابهت نام خانوادگی "جوادی" با "جواد" (نام کوچک وزیر امور خارجه کشورمان) و شباهت لقب Zarin با Zarif نیز در القای این مشابهت بی‌تأثیر نیست.


زرین در حال ورود به آمریکا


مجید جوادی با نام مستعار زرین








فیلم ورود زرین به آمریکا

انفجار مرکز یهودیان در آرژانتین، ماجرای میکونوس در آلمان و انفجار برج‌های الخبر در عربستان سعودی، همه به آقای زرین نسبت داده می‌شوند. در ادامه متوجه می‌شویم که زرین پیش‌تر مأمور ساواک نیز بوده و با آمریکایی‌ها تعامل داشته است .


  • مشرق

روایتی هالیوودی از سوپرقهرمانی مسلمان در کمپانی مارول

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

سوپرقهرمان کمیک استریپ جدید کمپانی مارول، یک دختر مسلمان پاکستانی است که اگرچه از قدرتش برای بهبود وضعیت مسلمانان آمریکا استفاده می‌کند ولی به نظر می‌رسد هالیوود این‌بار نیز آنگونه که خواسته اسلام و پیروانش را تفسیر کرده است.

 

مپانی هالیوودی «مارول» که سازنده شخصیت‌های سوپر قهرمان مشهور هالیوود از «مرد عنکبوتی» و «مرد آهنی» گرفته تا «هالک» و «چهار شگفت‌انگیز»، اکنون کمیک استریپ جدید خود را کمی متفاوت‌تر از آثار قبلی خود منتشر کرده است که انیمیشن آن نیز در دست ساخت است.

نکته جالب توجه درباره این انیمیشن، سوپر قهرمان آن، یعنی یک دختر مسلمان پاکستانی است که در ایالت نیوجرسی،آمریکا زندگی می‌کند.

در نگاه اول شاید ساخت این انیمیشن در هالیوود، گام مثبتی در جهت مبارزه با اسلام‌ستیزی موجود در آمریکا به نظر برسد به خصوص آنکه نویسنده آن «جی.ویلون ویلسون»، یک مسیحی تازه مسلمان شده است.

شخصیت اصلی کمیک استریپ جدید مارول، «کملا خان»، سوپر قهرمانی است که از نیروی ماوراء الطبیه خود در جهت مبارزه با اسلام‌ستیزی‌های موجود در آمریکا که بالاخص پس از حادثه 11 سپتامبر شدت یافته، استفاده می‌کند.

«ویلون ویلسون» می‌گوید: از زمان بچگی همواره برایم جای سؤال بود که چرا در رابطه با اسلام اینهمه حاشیه و جنجال وجود دارد و پدرم در پاسخ می‌گفت هیچ خشونتی در دین اسلام و کتاب مقدس قرآن وجود ندارد بلکه مشکل در  تفسیرهای متفاوت آن است.

این انگیزه‌ای است که بعدها باعث می‌شود تا او بعدها به دین مبین اسلام مشرف شود.این نویسنده آمریکایی معتقد است این کمیک استریپ جنجال زیادی به پا خواهد کرد، چه از جانب مخالفان دین اسلام و چه از جانب مسلمانانی که معتقدند که اسلام و شخصیت‌های مسلمان باید با ویژگی‌های خاص‌تری به تصویر کشیده شوند.

البته اگر چه ویلسون بر این عقیده است که «کملا خان»، سوپر قهرمانی است که با دین و اعتقادات اسلامی خود به مبارزه مشکلات و شخصیت‌های شرور می‌رود ولی مشکل تازه از اینجا شروع می‌شود که این دختر معتقد و مسلمان کمپانی مارول فاقد اصلی‌ترین مشخصه دختران مسلمان، یعنی حجاب است.

مشکل بعدی خانواده این دختر مسلمان است، چه برادر بسیار متعصب و خشن او و چه مادر پارانوئیدی‌اش (متوهم)  که همواره تصور می‌کند که دخترش رابطه نامشروع دارد.

به هر حال برای قضاوت درباره این انیمیشن باید تا زمان ساخت آن منتظر ماند ولی با توجه به سابقه سینمای آمریکا به نظر نمی‌رسد که روایت هالیوود از مسلمانان و دین اسلام، روایتی بی‌طرفانه و لااقل نزدیک به واقعیت باشد.

  • فارس

حمله به سفارت ایران در فیلم RED 2 +عکس و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
قسمت اول فیلم «قرمز» ساخته رابرت شوئنتک در سال 2010، بر پایه داستانی کمدی و گرافیکی ساخته شده بود، نه تنها حرف خاصی برای گفتن نداشت بلکه برای سرگرم شدن هم کار زیادی از دستش بر نمی‌آمد. با این حال رابرت پاریسوت که کارگردانی ضعیف است (9 سال از آخرین کار تئاتری و 14 سال از ساخت فیلم Galaxy Quest توسط او میگذرد) دست به ساخت شماره دوم این فیلم در سال 2013 زده و نسخه‌ای دست چندم از کارهای جیمز باند را البته بدون هیچ یک از کارهای حرفه‌ای فیلم‌های باند رقم زده است.

رابرت پاریسوت



گذشته از اشکلات فراوانی که از نظر تکنیکی و ظاهری در ساخت فیلم مشهود است ، آنچه مورد تاکید قرار می گیرد، توهین و تمسخر این فیلم نسبت به سپاه، ایران و سفارت ایران در انگلیس است.

داستان فیلم، بازیگران قرمز 1 که بازنشسته هستند را دوباره دور هم جمع می‌کند که در صدر آنان فرانک موسس (بوروس ویلیس) است. فرانک که همراه با دوست دخترش زندگی می‌کند درگیر قصه‌ای می‌شوند که در آن به دنبال جلوگیری از انفجار یک بمب هسته‌ای خاص هستند. این بمب توسط یک دانشمند دیوانه که نقش آن را آنتنونی هاپکینز بازی می‌کند و قصد منفجر کردن آن را دارد ساخته شده است. گروه فرانک موسس (بوروس ویلیس) در تلاش است تا کاری کند که این بمب نه به دست ایالات متحده بیفتد و نه به دست روسیه. این فیلم در تلاش است تا با ادامه عرصه ساخته شده توسط فیلم‌های جمیز باند در فضای جنگ سرد، این سوژه نخ‌نما و پوسیده را دوباره زنده کند چرا که بسیاری از صحنه‌های اکشن این فیلم نتیجه تعقیب و گریز فرانک و گروهش با نیروهای آمریکایی و روسی است که نیروهای این دو کشور سعی دارند زودتر از رقیب خود به این سلاح دست یابند. اما این بمب نه به دست آمریکایی‌ها نه به دست روس‌ها نمی‌رسد بلکه اتفاق دیگری می‌افتد.

درحالی که گروه فرانک از تلاش برای دست‌یابی به بمب که در یک چمدان قرار دارد خسته شده‌اند ناگهان متوجه می‌شوند سازنده بمب که دانشمندی دیوانه به نام ادوارد بیلی است، آن را به بریتانیا برده، در سفارت ایران پناه گرفته و قصد فروش آن به ایران را دارد.

از اینجا به بعد فیلم کاملا در فضای انگلیس وسفارت ایران در انگلیس می‌گذرد. این فیلم محافظان سفارت ایران را عده‌ای سپاهی متعصب نشان می دهد که به دلیل سرسختی‌شان باید از آن‌ها ترسید؛ فارغ از اینکه در مسائل دیپلماتیک، وظیفه حفاظت ازاماکن کشور میهمان به عهده‌ کشور پذیرنده است نه نیروهای شخصی کشور میهمان.

با اینکه این فیلم در تقلید از چهره‌های ایرانیان کاری قوی از خود نشان داده اما هنگامی که برای اولین بار صدای فارسی حرف زدن دو ایرانی شنیده می‌شود، مضحک به نظر می رسد و از شنیدن زبان فارسی دری (افغانستان و پاکستان و ...) متعجب می‌شویم.

فیلم قرمز دو، با همه کاستی‌ها و ضعف‌ها و بی‌بهره‌گی‌اش از کارهای حرفه‌ای هالیوودی، به دنبال این است تا چند موضوع مرتبط با ایران را هم زمان پی ببرد:

1. سعی دارد تا ایران را به دنبال به دست آوردن سلاح هسته‌ای نمایش دهد.

2. به دنبال انتقام‌جویی به خاطر حمله دانشجویان به سفارت انگلیس در تهران در سال 1390 است و حمله به سفارت ایران در انگلیس! را ترتیب می‌دهد.


آرم الله که به عنوان نماد ایران در این فیلم به اشتباه نمایش داده شده است


3. از آنجا که فرانک موسس (Frank Moses) شخصیتی یهودی است، نماینده رژیم صهیونیستی بوده و تنها کسی است که فراتر از تمامی ابرقدرت‌های بزرگ جهان یعنی آمریکا و روسیه، عمل کرده و موفق می‌شود با همراهی تیمش و البته ترسو و وطن فروش جلوه دادن نیروهای ایرانی ساکن در سفارت ایران به این ساختمان وارد شده و ضمن کشتن تقریبا تمامی نیروهای حاضر در سفارت به بمبی که اکنون در حال شمارش معکوس است نزدیک شود. این کاراکتر یهودی با بازی‌اش در این فیلم در حال فریاد این جمله است که، ایران خطرناک است، باید نابود شود (تلافی جمله معروف امام خمینی (ره): اسرائیل باید از صحنه روزگار محو شود)، ایران به دنبال سلاح هسته‌ای است و مسئولیت نابودی آن به عهده‌ی اسرائیل بوده و فقط اسرائیل از پس آن برمی‌آید. اسرائیل هم ایران را نابود می‌کند و هم جهان را نجات می‌دهد.

4. سازندگان فیلم از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به حیثیت ایران و انجام پروپاگاندای علیه کشورمان غافل نشده‌اند و حتی وارد قضیه پرونده حقوق بشری جعلی نیز شده‌اند به طوری که در اثنای ورود به سفارت ایران با استفاده از گروگان گرفتن جان یکی از اعضای سفارت و تزریق سم به وی، دوست دختر فرانک موسس سعی دارد تا از این مسئول در سفارت ایران استفاده تبلیغاتی کند، لذا از وی می‌خواهد تا نامه‌ای مبنی بر وضعیت بد زنان در ایران منتشر کند. مامور رده بالای سفارت هم که در مقابل کشته نشدن خود در مقابل چنین کاری قرار گرفته می گوید: همین؟!!!


دانلود

  • مشرق

اعتراف جیمزباندهالیوود به‌همکاری با موساد

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آرنون میلچان تهیه کننده آمریکایی سینمای هالیوود که تابعیت رژیم صهیونیستی را نیز دارد، پس از سال ها شایعات سرانجام اعتراف کرد در دهه 1970 تا 1980 با سازمان جاسوسی این رژیم - موساد - همکاری داشته و در توسعه برنامه تسلیحات هسته ای رژیم صهیونیستی نیز فعالیت کرده است؛ وی سالها متهم بود که جیمزباند واقعی سینمای هالیوود در دنیای واقعی است.

میلکان 68 ساله که تهیه کننده فیلم های مطرحی چون "لس آنجلس محرمانه" است، در مستندی که "لانا دایان" گزارشگر "شبکه 2 رژیم صهیونیستی" تهیه کرده است، از فعالیت های خود در معاملات محرمانه تسلیحاتی و تلاش برای خرید فن آوری هایی که این رژیم برای تهیه بمب هسته ای به آنها نیاز داشته، صحبت کرده است. این برنامه دوشنبه شب (امشب) از کانال 2 رژیم صهیونیستی پخش خواهد شد و در حال حاضر گزیده هایی از صحبت های آرنون میلچان از این شبکه به نمایش در آمده است.

وب سایت "تایمز اسرائیل" به نقل از روزنامه "دیلی میرور" چاپ انگلیس نوشت: آرنون میلچان در این مستند می گوید: در آن سالها من در هالیوود با هرکسی که می خواستم کار کنم، باید نیم ساعت برایش توضیح می دادم که تاجر اسلحه نیستم چون کسی در هالیوود دوست نداشت با یک تاجر اسلحه کار کند. از نظر ایدئولوژی انها دوست نداشتند با کسی که سلاح های خودکار و کشنده به فروش می رساند، کار کنند.

بر اساس اطلاعاتی که روزنامه صهیونیستی هاآرتص منتشر کرده است، میلچان نه تنها با موساد همکاری داشت بلکه تلاش کرد تا افراد دیگری چون "سیدنی پولاک" کارگردان سرشناس هالییود را نیز با خود همراه کند که موفق هم شد. بر اساس اظهارات میلچان، پولاک هم در سال های 1970 در خرید سلاح و تجهیزات نظامی برای اسرائیل همکاری داشته است.

میلکان که یکی از مالکان شبکه 10 رژیم صهیونیستی است، همچنین اعتراف کرد که با همکاری یک ستاره سینمای هالیوود با یکی از دانشمندان هسته ای آمریکایی در خانه این بازیگر دیدار کرده است. البته میلکان نه نام این بازیگر نه نام دانشمند هسته ای و نه مکان این قرار را ذکر نمی کند.

میلکان در هالیوود دوستان شخصی بسیار مطرحی دارد و نام هایی چون راسل کرو، بن افلک و رابرت دنیرو در این مستند درباره میلچان صحبت کرده اند. رابرت دنیرو می گوید: چیزهای زیادی درباره میلچان شنیده ام، اما هیچ چیزی تایید نشده است.

2 سال پیش "میر دورون" و "جوزف گلمان" کتابی تحت عنوان"محرمانه: زندگی آرنون میلکان مامور مخفی ای که به غولی در هالیوود بدل شد" به چاپ رساندند. در این کتاب تاکید شده که میلچان برای "لاکام" (Lekem) یا "سازمان  همکاری های علمی" کار می کند. فعالیت این سازمان که قسمتی مشترک در وزارت جنگ و سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی است، به دست آوردن اطلاعات محرمانه در برنامه های نظامی و هسته ای است. گفته می شود لاکام در سال 1978 منحل شد، پس از آنکه "جاناتان پولارد" متخصص نیروی دریایی ارتش آمریکا به اتهام جاسوسی برای رژیم صهیونیستی بازداشت شد.


آرتور میلچان را بهتر بشناسیم.

کتاب "محرمانه ..." اطلاعات مخوفی از آرتور میلچان منتشر کرده است. بر اساس متن این کتاب: میلچان در سال ۱۹۴۴ در تل آویو تحت قیمومیت انگلیس به دنیا آمد. پدر وی مالک کارخانه تولید کود شیمیایی بود و این صنعت، میلچان را وارد دنیای تجارت شیمیایی کرد. وی در کنار تجارتی پر سود، از دانشکده اقتصاد لندن هم فارغ التحصیل شد. میلچان در 20 سالگی با شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی آشنا شد و به سازمان همکاری های علمی این رژیم موسوم به لاکام پیوست تا برای این رژیم سانتریفیوژهای غنی سازی اورانیوم تهیه کند. آشنایی با پرز و فعالیت در لاکام وی را با دیگر چهره های سرشناس دنیای جنگ و سیاست رژیم صهیونیستی هم مرتبط ساخت، افرادی چون اسحاق رابین، آریل شارون و بنیامین نتانیاهو و بسیاری دیگر.

فعالیت های میلچان برای لاکام و موساد چنان محرمانه انجام شده است که گرچه اطلاعات فراوانی درباره فعالیت های وی منتشر شده است، اما مطالب بسیاری قابل اثبات نیست تا جایی که خود میلچان زبان می گشاید و فعالیت های محرمانه خود را افشا می کند.

میلچان در اواسط دهه ۷۰ پس از آشنایی با الیوت کاستنر تهیه‌کننده فیلم‌های "قلعه عقاب‌ها" وارد هالیوود شد و در سال ۱۹۹۱" نیو ریجنسی پروداکشن" را تاسیس کرد. همکاری وی با "فاکس قرن بیستم" میلچان را به "روپرت مورداک" غول رسانه‌ای آمریکا ارتباط داد و خود میلچان نیز وارد عرصه رسانه شد. میلچان یکی از مالکان شبکه 10 اسرائیل است.

در کتاب "محرمانه" نویسندگان این کتاب حتی آرنون میلچان را به سازماندهی حملات 11 سپتامبر متهم می کنند.

  • العالم

نگاهی به دیپلماسی تلفني؛ تقاضای مذاکره با ایران در فیلم "سقوط کاخ‌سفید" +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اگر سینما را آئینه جادو نامیده اند، از آنجاست که چهره باطنی بشر بی پرده در این آيینه انعکاس می یابد و "وایت هاوس داون" نام فیلم سینمایی هالیوودی است که ماه ها پیش از مذاکره تلفنی باراک اوباما و حجت‌ الاسلام حسن روحانی، رؤیای مذاکره تلفنی مقامات آمریکا با دولتمردان ایرانی را در آيینه خود منعکس کرده است.


سخن از پیشگویی این فیلم نیست، بلکه آنچه به روشنی به نظر می رسد، این است که فیلم مذکور به صورت حاشیه ای سندی را منتشر می کند، که نشان از اتخاذ "دیپلماسی تلفن" (Telephone Diplomacy) به عنوان دیپلماسی برگزیده دستگاه سیاست خارجی"ساویر" رئیس جمهور سیه چرده ایالات متحده در قبال ایران دارد و طی آن به روشنی صفحه ای از مجله اکونومیست منتشر می شود که رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا، تلفن به دست مشغول مذاکره با طرف ایرانی است و زیر این تصویر، مرقوم شده: "Sawyers Telephone Diplomacy" و در آن صفحه از مجله، تشریح سابقه روابط ایران و آمریکا از عهد ناصرالدین شاه به این سو صورت گرفته و از میرزا ابوالحسن شیرازی به عنوان اولین سفیر ایران در آمریکا سخن به میان آمده است.


این فیلم نخستین اکران خود را در آمریکا، در روز 28ژوئن 2013 یعنی دو روز پس از اکران در اندونزی سپری کرد، و اتخاذ "دیپلماسی تلفن" ایالات متحده در قبال ایران را قریب به سه ماه پیش از سفر حجه الاسلام روحانی در برابر دیدگان مخاطبان جهانی خود به پرده کشید و این در حالی بود که تریلر خاص این فیلم سینمایی مدتها پیش از انتخاب حجه الاسلام روحانی در 24 خرداد 92 در فضای اینترنت با عنوان "دیپلماسی تلفن" (Telephone Diplomacy) منتشر شده بود.

شاید مفهومی جز این به ذهن متبادر نشود که ایالات متحده مدتهاست برای حل مشکلات داخلی خود، نیازمند به مذاکره با ایران است و حتی پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران، کلاه خود را برای گفتگوی تلفنی با رئیس جمهورِ برگزیده، قاضی کرده است. چشم جادوی هالیوود به امداد لشگر سیاست خارجی ایالات متحده آمده بود تا بسترسازی برقراری تماس تلفنی صورت گیرد و حالا که تماس برقرار شده، به دروغ می گوید که تقاضای مذاکره تلفنی با آقای روحانی، از سوی طرف ایرانی بوده است.

اما داستان از این قرار است که در دقایق آغازین فیلم، رئیس جمهور ایالات متحده، که شباهت مناسبی با باراک اوباما دارد، قرار است کنفرانس خبری داشته باشد و طی آن توافق صلح خود را با کشورهای خاورمیانه از جمله ایران تبیین کند. در چنین شرایطی خبرنگاران اینچنین خبرسازی می کنند که "میخواد با ایران صلح کنه، چون الان دیگه اونجا دوست پیدا کرده"


در ادامه، فیلم اینچنین به مخاطب القا می کند که رئیس جمهور سیاه آمریکایی، از حزب دموکرات و صلح طلب است و توسط رئیس سرویس مخفی خود به گروگان گرفته می شود تا صاحبان کارخانه های اسلحه سازی که از قماش جمهوری خواه هستند، بتوانند جنگی اتمی علیه ایران برپا کنند و اسلحه های خود را بفروشند و تاسف بار است که با صراحت، 8 شهر ایران از جمله مشهد، تهران، تبریز، قم، نطنز، چابهار، شیراز و بندرعباس مورد هدف گیری کلاهک های هسته ای ایالات متحده قرار می گیرد، که در واپسین لحظات، از این حمله جلوگیری می شود!


گویا دوباره همه گزینه ها روی میز است، هم هویج ها به بار نشسته و هم چماق ها در دستها می چرخد و اگر به تلفن به ظاهر صلح طلبانه دموکراتها و رئیس جمهور سیه چرده شان جواب ندهیم، جوابمان را از جمهوری خواهانِ اسلحه فروش با 8 بمب هسته ای که ایران را نشانه رفته می گیریم.


سابقه دیپلماتیک آمریکا نشان می دهد که طبیعی است آمریکا به دنبال بهانه ای برای برقراری روابط با دشمنانش برای هموار کردن رنج های خود باشد و این کار را با علم کردن مفاهیمی چون "دیپلماسی تلفن" (Telephone Diplomacy) انجام می دهد. فی المثل لفظ "دیپلماسی پینگ پنگ" را زمانی در ادبیات دیپلماتیک خود گنجاندند که روابط تیره و تارشان با جمهوری خلق چین در دهه هفتاد میلادی کار را بر این ابرقدرت جهانی سخت کرده بود و به دنبال بهانه دوستی، برگزاری بازی های پینگ پنگ میان دو کشور، روابط شان را به گونه ای گرم کرد که سفر هنری کسینجر به پکن و از سرگیری روابط میسر گردید.

به هر تقدیر، ماموریت فیلم "وایت هاوس داون" به ثمر رسیده و تماس برقرار شده و شاید مراحل بعدی این تماس تلفنی که در فیلم، "توافق صلحِ" مدنظر رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا، همین توافق ژنو باشد که به بار نشسته است؛ اما سوال آنجاست که وقتی رئیس جمهور آمریکا در خصوص دیپلماسی از قبل طرح ریزی شده ی " تماس تلفنی" دروغ می گوید و شروع آن را به ایران نسبت می دهد؛ آیا در خصوص توافق صلحِ فیلم وایت هاوس داون و یا توافق ژنو در عالم خارج از سینما، قابل اعتماد است؟

  • مشرق

Iron man با بلاک باسترهای آمریکایی +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
خش قابل‌توجهی از محصولات هالیوود را، فیلم‌های بلاک باستر (Blockbuster) تشکیل می‌دهد كه از ويژگي این دست فیلم‌ها‌، بزرگ بودن محصول تولیدی (بیگ پروداکشن) از جهت هزینه، نیروی انسانی، وقت صرف شده و به دست آوردن گیشه‌های چند صد میلیاردی است.


این قبیل فیلم‌ها که در تابستان هر سال میلادی به نمایش در می‌آیند، شاه‌راه‌های انتقال پیام غرب به جامعه‌ی بشری می‌باشد، زیرا به دلیل جهانی ساخته‌شدن آنان، تصاویر به تنهایی توانایی انتقال پیام به مخاطب را دارد.

در نتیجه‌ی این دو مؤلفه است که کمپانی‌های صهیونیستی بیش‌ترین توجه خود را معطوف به این عرصه یعنی حوضه‌ی فیلم‌های بلاک باستری می‌کنند تا به این وسیله بتوانند در کنار هزینه‌های میلیاردی که برای ساخت این فیلم‌ها صورت می‌دهند اصلی‌ترین مبانی اعتقادی و ایدئولوژیکی خود را نیز القا کنند؛ افزون بر این مسئله نیز از چشم لابی‌های صهیونیستی به دور نیست که فیلم‌های بلاک باستر فیلم‌های همه‌گیری در سراسر جهان هستند، فیلم‌های که سونامی هر ساله‌ی آن‌ها مانند یک اپیدمی فراگیر در سراسر جهان شیوع پیدا می‌کند، که فروش چند صد میلیاردی آن‌ها در گیشه‌ی سینما تنها بخش کوچکی از جامعه‌ی مخاطبین آن‌ها را نشان می‌دهد و مخاطبین جهانی توسط این فیلم‌ها از شبکه‌های تلویزیون، نمایش خانگی و حتی دانلودهای اینترنتی اشباع می‌شوند.

مانولا دارگیس نویسنده‌ و روزنامه‌نگار آمریکایی، در مقاله‌ی انتقادی به فیلم‌های بلاک باستر که در تاریخ 6 می 2007 میلادی در روزنامه نیویورک‌تایمز به چاپ رسید به اتیمولوژی یا ریشه‌شناسی واژه‌ی بلاک باستر می‌پردازد و عنوان می‌کند:

به واقع، اگر در گذشته برای تصرف سرزمین دیگر کشورها از بلاک باسترها استفاده می‌شد در جهان امروز با فیلم‌هایی از این دست به تصرف سرزمین وجودی انسان‌ها پرداخته و با اغواگری در قالب سرگرمی انسان‌ها را به اسارت در می‌آورند.

یکی از بلاک باسترهای معرف و تأثیرگذار سال‌های اخیر را می‌توان تریلوژی مرد آهنی Iron man)) عنوان کرد، فیلمی که سعی می‌کند با تلفیقی از مدرنیته، اباحی‌گری و ماکیاولیسم رسالت پروپاگاندایی خود را به سرانجام برساند.

این فیلم نیز همانند بسیاری دیگر از بلاک باسترهای آمریکایی اقتباسی از کمیک بوک‌های شرکت مارول ((Marvel Worldwide, Inc است؛ شرکتی با ماهیت صهیونیستی، که اخیراً نیز توسط کمپانی والت دیزنی خریداری و به این کمپانی ملحق شده است.

نویسندگان اصلی این فیلم، در اصل نویسندگان کمیک بوک فیلم مرد آهنی بوده‌اند. شاخص‌ترین فرد در بین این افراد، استنلی مارتین لیبر (Stanley Martin Lieber)‏ می‌باشد که سابقه‌ی نوشتن کمیک بوک‌های زیادی را در کارنامه‌ی خود دارد، که از جمله‌ی آن‌ها می‌توان به سری کمیک بوک های مرد عنکبوتی(Spider-Man)، هالک(Hulk)، ایکس من(X-Men) و چهار شگفت‌انگیز(Fantastic Four) اشاره کرد.

مرد آهنی Iron man)) نیز که هم اکنون پنجاهمین سالگرد خود را سپری می‌کند، از دیگر نوشته‌های استن لی می‌باشد او برای اولین بار در داستان‌های در حال تعلیق شماره ۳۹ام (مارس ۱۹۶۳میلادی) حضور پیدا کرد و هدف از خلق او مقابله با کمونیست‌ها در دوران جنگ سرد بود که بعدها به مبارزه با تروریسم تحول پیدا می‌کند.

در سال 2008 میلادی نیز اولین سری سینمایی "مرد آهنی" با بازی تونی استارک یا مرد آهنی به تصویر درآمد، در این فیلم تونی استارک به عنوان یک قهرمان، جامعه آمریکایی را از تهدیدهای درون تمدنی و مخاطرات بیرون تمدنی نجات می‌دهد.

وی در سه‌گانه فیلم‌های مرد آهنی به علاوه‌ی فیلم "انتقام جویان" (The Avengers) در کسوت یک انسان سایبورگ و روباتیک ظاهرشده و به مثابه یک منجی با بدی‌ها به مقابله برخواسته و حافظ صلح و ثبات بوده است.

هم اکنون نیز، شرکت فیلم‌سازی مارول، پیش تولید چهارمین قسمت مجموعه فیلم ابرقهرمانانه مرد آهنی را آغاز کرده است.


نگاهی به مشخصات و عوامل فیلم مرد آهنی 3:

مرد آهنی 3 به کارگردانی شین بلک (Shane Black) در سال 2013 میلادی ساخته شد، این فیلم در ژانر اکشن و علمی تخیلی با بودجه دویست میلیون دلاری به معرض ظهور رسید.

رابرت داونی جونیور (Robert Downey Jr)بازیگر نقش تونی استارک نیز، همچنان به مانند دو فیلم قبلی مرد آهنی نقش اصلی را بر عهده دارد، او را می‌توان یکی از پر حاشیه‌ترین بازیگران هالیوودی نامید به طوری که بسیاری بر این عقیده هستند که وی در اباحی‌گری و سابقه‌ی قضایی، گوی سبقت را از مابقی بازیگران هالیوودی ربوده است؛ سوابقی مانند اعتیاد شدید به مواد مخدر در دهه نود به گونه‌ای که هیچ فیلم‌سازی حاضر به نقش‌آفرینی رابرت داونی جونیور در فیلم‌هایش نبود، تنها بخشی از فساد اخلاقی این بازیگر است.

نکته اصلی در مورد شخصیت "تونی استارک" در قسمت سوم مرد آهنی، نوعی تحول درونی در وی است به گونه‌ای که در سری سوم تلاش شده با اضافه کردن مقدار کمی تیرگی به فیلم‌نامه‌، و به تصویر کشیدن سیر تطور شخصیتی در تونی استارک، این فیلم را به سبک فیلمی مانند بتمن نزدیک کنند.

در تطور شخصیتی که از تونی استارک در سری سوم از سه‌گانه‌ی مرد آهنی به نمایش گذاشته می‌شود می‌توان شاهد نوعی پریشانی و پشیمانی تونی استارک نسبت به گذشته‌ی بی بندو بار خود بود، از سوی دیگر تونی استارک تحت تأثیر وقایعی که در فیلم انتقام جویان برای وی اتفاق افتاده و فشار روحی ناشی از آن دچار پریشانی و بی‌خوابی شده است. تونی استارک در ادامه با به کنترل گرفتن اوضاع و گذر از دوران پیلگی و رنجش، در انتها تولدی دوباره پیدا می‌کند، به گونه‌ ای که با تمام شدن فیلم شاهد حضور تونی استارک با شخصیتی مستقل و جداشده از مرد آهنی هستیم، شخصیتی که دیگر نیازی ندارد زیر اسم و تحت عنوان مرد آهنی وی را بشناسیم و اکنون برای خود صاحب کاراکتری مستقل و جدا شده است.

نگاهی به داستان مرد آهنی 3:

داستان مرد آهنی سه در زمان وقایع بعد از فیلم انتقام جویان اتفاق می‌افتد. تونی استارک اکنون در کاخ خود وقتش را صرف آزمودن فناوری‌های جدید می‌کند و از آن طرف نیز تحت تأثیر اتفاقات گذشته و در نتیجه بی‌خوابی‌های توأم با کابوس‌های شبانه‌اش دچار تسلسل روحی شده است.

اکنون که تونی استارک گرفتار مشکلات روحی و چندگانگی گشته است حضور تروریستی خطرناک به نام "مندرین" پیدا می‌شود که با ضبط پیام‌ها و فرستادن آن‌ها بر روی آنتن تلویزیون ملی آمریکا با تهدیدهای خود، موجبات وحشت مردم را فراهم کرده است.

تونی استارک همزمان با دست و پنجه نرم کردن با مشکلات روحی روانی و تلاش دوباره برای رسیدن به بلوغی جدید در زندگی خود، به دنبال دستگیری و نابودی مندرین نیز می رود. زمانی که تونی استارک موفق به کشف محل اختفا مندرین می‌شود در می‌یابد شخصیت واقعی این ترویست انسانی ساده‌لوح و کودن است که توسط عده‌ی در خاک آمریکا بازیچه قرار گرفته است تا آن‌ها به اهداف خود دست پیدا کنند.

بررسی مؤلفات استراتژی فیلم: :

1.القای ساینتیسم به عنوان منجی

2.توجه به تروریسم علمی

3.القای یونیورسالیسم و جهان وطنی انسان غربی

4.نقد بر پروپاگاندای آمریکایی

5.کارآمد نشان دادن روح کاپیتالیسم و سرمایه گرایی آمریکایی

القای ساینتیسم به عنوان منجی:

یکی از ارکان اصلی نظام اومانیستی، علم پرستی یا ساینتیسم است که در آن نقشه‌ی سعادت انسان به گونه‌ی ترسیم می‌شود که سعادتمندی افراد یک جامعه در میزان سرمایه‌ی آن‌ها است. در نتیجه‌ی نوع نگاه لیبرالی به انسان، دانشمندان و اهالی علم ستون‌های معرفتی و انسان‌های طراز معرفی می‌شوند. این در حالی است که بر اساس آیات قران و دین اسلام انسان‌ها با هر سرمایه و علمی همواره در خسران هستند و تنها عامل نجات و برتری انسان‌ها میزان تقوای آن‌ها است بر این اساس در نهج‌البلاغه و در خطبه‌ی 156 درباره‌ی نسبت علم و ایمان داریم :

اما در فیلم مرد آهنی تعریف سعادتمندی به گونه‌ی دیگر است به این صورت که در آن، فردی دارای علم بسیار و صاحب کمپانی بزرگ اسلحه‌سازی (تونی استارک) انسان طراز جامعه و منجی جامعه معرفی می‌شود؛ این صورتی از انسان طراز است که سال‌هاست محافل صهیونیستی به دنبال مطرح کردن آن هستند که گاه این مسئله را در موارد گوناگون، با عنوان کردن تقابل علم و دین نشر می‌دهند و در جایی دگر مانند سری فیلم‌های مرد آهنی با محو کردن مسائل دینی و حتی اخلاقی و پرداخت مکرر به علم‌گرایی و علم پرستی به القای خواسته‌های خود می‌پردازند.

تروریسم علمی:

پیشرفت تکنولوژی در کنار مزایایی که برای جامعه‌ی بشری داشته است، آسیب‌های نیز به همراه داشته، که از آن بین می‌توان به رشد چشم‌گیر تروریسم علمی اشاره کرد؛ در این آسیب‌شناسی، افراد ترورسیم و تهدیدکننده‌ی امنیت ملت‌ها به تکنولوژی‌های پیشرفته‌ی دست پیدا می‌کنند و در صدد آن بر می‌آیند تا با استفاده از فناوری‌های "های تک" (HighTech) به مقاصد خود برسند؛ موضوعی که در سال‌های اخیر در بسیاری از فیلم‌های شاخص هالیوودی نیز به آن پرداخته شده است.

در فیلم مرد آهنی 3 نیز با کاراکتر منفی مواجه می‌شویم که به تکنولوژی بازسازی و درمان سریع آسیب‌های جسمانی در انسان دست پیدا کرده است و اکنون می‌خواهد با استفاده از همین فناوری به اهداف خود برسد.

القای یونیورسالیسم و جهان وطنی انسان غربی:

غرب به ویژه آمریکا با دنبال کردن تفکر ایجاد فضایی تک قطبیتی در جهان در صدد آن است تا خود را تصمیم‌گیرنده برای مردم جهان معرفی کند. یکی از راه‌های شکست‌خورده و آرزوی دیرینه‌ی آمریکا محقق شدن تئوری جهانی شدن است تا به این وسیله بتواند سیطره‌ی خود بر جهان را کامل کند؛ در سه‌گانه‌ی مرد آهنی همواره شاهد آن هستیم که ارتش آمریکا در کسوت مرد آهنی در مابقی کشورها حضور پیدا می‌کند که این حضور در فیلم به عنوان حضوری منجی گرایانه و نجات‌بخش برای آن کشورها نمایش داده می‌شود، این مسئله با نوعی تصویرسازی به نمایش در می‌آید که در آن مرد آهنی با حمله به مواضع تروریست‌ها اقدام به نابودی آن‌ها می‌کند.

نقد بر پروپاگاندای آمریکایی:

پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی به گونه‌ای از ارتباطات می‌گویند که در آن مجموعه‌ای هدفمند از اخبار و اطلاعات جهت‌دار به مخاطب عرضه می‌شود، هدف از تبلیغات سیاسی عموماً تغییر در نگرش و گرایش مخاطب است. تبلیغات سیاسی، مدلی از جنگ نرم توسط غرب و به طور خاص آمریکا است که از زمان شکل‌گیری مطبوعات و رسانه‌ها از آن استفاده کرده است.

در فیلم مرد آهنی سه، شخصی به نام مندرین با ظاهری خاورمیانه‌ا‌ی و ریش‌های بلند، ذهن مخاطب را به سمت گروه القاعده و شخص بن لادن سوق می‌دهد، کاراکتری که در ابتدا کاریزماتیک و همچنین بی‌رحم و خون‌خوار به نظر می‌آید که تنها هدفش نابودی بی‌چون چرایی آمریکا است، اما در ادامه‌ی داستان با ملاقاتی که تونی استراک با این فرد می‌کند متوجه می‌شود که او تنها یک فرد ساده‌لوح و احمق است که دست‌هایی در پشت پرده شامل سیاست مدارن و سودجویان آمریکایی وی را هدایت می‌کنند.

در نظریات مربوط به پروپاگاندا روشی موسوم به نام برچسب زدن Name Calling)) وجود دارد که در آن به وسیله‌ تبلیغات مستمر و مخدوش کردن اطلاعات، خشم و ترس عمومی مردم را بر می‌انگیزند تا بتوانند با ایجاد این فضای غبارآلود به اهداف پشت پرده‌ی خود دست پیدا کنند و خسارت‌های ناشی از اقدامات خود را نیز در نهایت به فرد گروه یا سازمان دیگر نسبت دهند. این روش از پروپاگاندا که در ده سال اخیر در آمریکا بسیار رواج پیدا کرده است در این فیلم به نمایش در آمده و مورد انتقاد واقع می‌شود.

کارآمد نشان دادن روح کاپیتالیسم و سرمایه گرایی آمریکایی:

یکی از رسالت‌های مهم سینمای هالیوود ارائه‌ی سبک زندگی آمریکایی به عنوان برترین سبک یک زندگی ایده آل به جهانان است. امروزه شاهد آن هستیم که هالیوود در شاخص‌ترین فیلم‌های خود از افراد ثروتمند و سرمایه‌دار به عنوان معرف الگوی انسانی مطلوب به جامعه جهانی استفاده می‌کند. در این سطح از معرفت‌شناسی در غرب این‌طور بیان می‌شود که تمام اراده‌ها معطوف به قدرت است پس هر کس صاحب قدرت بیشتری باشد محترم تر و زندگی مفرح تری نیز دارد، همچنین افراد قدرتمند دارای قدرت فهم و استعدادی بیشتر از عوام مردم هستند به گونه‌ا‌ی که این گروه از افراد هستند که نقش منجی‌ها و ستون‌های یک جامعه را ایفا می‌کنند و در صورت نبود آن‌ها جامعه با بحران مواجه می‌شود.

این تفکر خاص را می‌توان در فیلم‌های نظیر سه‌گانه‌ی بت من و مرد آهنی مشاهده کرد به گونه‌ای که در این فیلم‌ها منجی‌های یک جامعه و ابرقهرمانان آن سرمایه‌دارانی هستند که دست بر قضا صاحبان اصلی کمپانی‌های اسلحه‌سازی نیز می‌باشند. بروس وین یا بت منی که سرمایه و لباس بتمن خود را مدیون کمپانی اسلحه‌سازی تحت مدیریت خود است و تونی استارک یا مرد آهنی که ثروتش حاصل از فروش اسلحه های صنایع استارک در سراسر جهان است، منجی‌ها و فرشتگان نجات جامعه‌ی خود هستند.


سوپر قهرمانانی که با مخاطره انداختن جان و مال خود در صدد نجات رعیت‌ها و انسان‌های تهی‌دست هستند. و این گونه است که سینمای هالیوود می‌کوشد با نمایش بت من‌ها و آیرون من‌ها به مردم جامعه‌ی خود و دیگر جهانیان بفهماند که ثبات و امنیت خود را مدیون صاحبان سرمایه و به خصوص کمپانی‌های اسلحه‌سازی هستند.

در مجموع فیلم مرد آهنی با تکیه بر ساینتیسم تلاش می‌کند در کنار نمایش دادن گلوبالیسم آمریکایی نقدی بر روحیه پروپاگاندا حاکم بر رسانه‌ها و سیاست‌های آمریکایی داشته باشد نقدی که با تاکید بر این نکته صورت می‌گیرد که سرمایه‌داری و لیبرالیسم با ضعف‌های که به آن وارد است اما هنوز نیز منجی جامعه‌ی آمریکایی می‌باشد و بهترین مدل و سبک زندگی برای گسترش در جهان، لیبرالیسم و سبک زندگی آمریکایی است.

  • مشرق

جزئیات دیدار اوباما از کمپانی فیلمساز دریم ورکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

«باراک اوباما» در سخنرانی ۴۵ دقیقه‌ای خود در جمع کارکنان کمپانی «دریم ورکس»، هالیوود را دلیل تمایز آمریکا از دیگر کشورها، اشاعه‌دهنده ارزش‌های فرهنگی آمریکا، پیش‌برنده سیاست‌های دولت و گرداننده چرخ اقتصادی کشور دانست.

 

«باراک اوباما» در بازدید خود از کمپانی دریم ورکس در ایالت کالیفرنیا با حدود 2 هزار تن از بازیگران و انیماتورهای هالیوود دیدار کرد.

 

در پی اعتراضات عده‌ای از کارکنان هالیوود از جمله این کمپانی به وضعیت موجود اقتصادی و بهداشتی، «باراک اوباما» تصمیم به این سفر گرفت.

«اوباما» در سخنرانی 45 دقیقه‌ای خود در جمع کارکنان دریم ورکس از سیاست‌های اقتصادی و همچنین طرح بیمه‌ای بهداشتی خود تحت عنوان «اوباما کر» دفاع کرد و در ادامه بر نقش بسیار مهم هالیوود در پیشبرد سیاست‌های دولت آمریکا و اشاعه فرهنگ آمریکایی در سطح جهان و همچنین چرخاندن چرخ اقتصادی این کشور تاکید کرد.

 

*نسبت به تکریم خشونت و استفاده از اسلحه در هالیوود هشدار می‌دهم

«اوباما» گفت: ما (دولت آمریکا) از طریق شما یک فرهنگ جهانی را شکل می‌دهیم... ای کاش من هم اینجا در کنار شما کار می‌کردم. آرامش خاصی در اینجا حکم‌فرماست که انسان را خواب می‌کند.

وی ضمن تشکر از نقش تاثیرگذار صنعت سینمای هالیوود در همکاری‌های اقتصادی و فرهنگی‌ که با دولت آمریکا داشته، افزود: در میان این پیکار جهانی برای شغل و صنعت، برتری ما بر دیگران خلاقیت ماست.البته در کنار این مطلب باید نسبت به تکریم خشونت و استفاده از اسلحه در هالیوود به شما هشدار دهم.

وی اذعان داشت: فاصله میان آنچه که ما می‌توانیم انجام دهیم و آنچه که دیگر کشورها می‌توانند انجام دهند از زمین تا آسمان است و این حقیقتا جای خوشحالی دارد.

*هالیوود گرداننده چرخ اقتصاد آمریکاست

ریاست‌‌جمهوری آمریکا گفت: هالیوود نقطه روشن و امیدبخش اقتصاد ماست، کمپانی دریم ورکس و دیگر کمپانی‌های صنعت سرگمی، یکی از موتورهای اصلی اقتصاد آمریکا هستند که ایجاد‌کننده فرصت‌های شغلی زیادی هستند.

وی با اشاره به رشد 73 درصد فرصت‌های شغلی در کمپانی دریم ورکس در نیمه دوم سال، گفت: رشد فرصت‌های شغلی در این صنعت ستودنی است.

*از هالیوود برای مهربانی‌ها و کمک‌هایش در انتخابات ریاست‌جمهوری متشکرم/هالیوود نقشی اساسی در اشاعه ارزش‌های فرهنگ آمریکایی و همچنین شکل‌دهی یک فرهنگ جهانی دارد

اوباما در ادامه از «کاتزنبرگ»، رئیس کمپانی دریم ورکس، به عنوان یکی از حامیان خود و دولت و همچنین شخصیتی افسانه در صنعت سینما یاد کرد و گفت: من نیازی به غلو کردن او ندارم، او دوست بسیار خوب من است که همواره از او مشاوره می‌گیرم و توصیه‌هایش برای من بسیار ارزشمند است.

«اوباما» در ادامه از مهربانی‌های هالیوود برای مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و همچنین کمک‌های مالی در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری تشکر کرد و تاکید کرد: هالیوود نقشی اساسی در اشاعه ارزش‌های فرهنگ آمریکایی و همچنین شکل‌دهی یک فرهنگ جهانی دارد، چه باور کنید و چه نکنید، هالیوود و صنعت سرگرمی از برخی جهات، بخشی از دیپلماسی آمریکاست، صنعت سرگمی بخش بزرگی از صادرات کشور ما را در بر می‌گیرد.

*هالیوود آمریکا را به یک قدرت جهانی تبدیل کرده‌ است/هالیوود دلیل تمایز ما از دیگر کشورهای جهان است

وی افزود:  این درست همان چیزی است که ما را از دیگران متمایز می‌کند و ما را به یک قدرت جهانی تبدیل می‌کند. شما می‌توانید در عین حال در هر جایی از این کره خاکی حضور داشته باشید، هچمون لحظه‌ای که کودکی را در آن سوی دنیا در حالی می‌بینید که یک تی‌شرت با تصویر انیمیشن «ماداگاسکار» به تن کرده است و به زبان او سخن بگویید و او شما را بفهمد. در حالی‌که مردم دیگری کشورهای دنیا از این زبان مشترک خبر ندارند.

*قدرت مسئولیت می‌آورد/مراقب داستان‌هایی که روایت می‌کنید باشید، آینده کودکانمان در دستان شماست

ریاست‌جمهوری آمریکایی در ادامه بر این نکته تاکید کرد: البته با این قدرت، مسئولیت سنگینی نیز متوجه شما می‌شود، زمانیکه مسئله چون خشونت با اسلحه پیش می‌‌آید، باید مطمئن شوید که شما آن را ستایش و تکریم نکرده‌اید، زیرا داستان‌هایی که شما راوی آنها هستند، در واقع دیدگاه، شخصیت و همچنین  زندگی کودکان‌ ما را شکل می‌دهد.

«اوباما» در ادامه برای آن جو جدی غالب بر فضای سخنرانی‌اش تغییر کند خطاب به جمع حاضر گفت: من که می‌دانم شما گوش‌های شرک را با الهام از گوش‌های من تصویر کرده‌اید.

کمپانی دریم ورکس به ریاست «جفر کاتزنبرگ»، یکی از یهودیان میلیاردر هالیوود، از آنجایی که تاکنون از اوباما حمایت‌های مالی بسیاری کرده برای او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، از جمله اینکه در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2012 آمریکا، این کمپانی بیش از 3 میلیون دلار به ستاد انتخاباتی اوباما کمک مالی کرد.

  • فارس

کینه آمریکایی از نهادهای انقلاب سریال ضد ایرانی هوملند (Homeland) +عکس و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
قسمت یازدهم از فصل سوم سریال ضد ایرانی هوملند (Homeland)  که در آمریکا در حال پخش است کاملا به ایران پرداخت.
قسمت جدید این سریال "ایران هراس" با ورود نیروهای جاسوسی آمریکا به تهران پیگیری شد و در دو بخش به نمایش تصویر رهبر انقلاب پرداخت.


تصویر رهبر انقلاب در هتل



تصویر رهبر انقلاب در مقر نیروهای سپاه پاسداران

تصویر به نمایش در آمده در این سریال از ایران به شدت ناشیانه و غیر حرفه ای است و ایران را شبیه یک کشور عربی نشان می دهد.

در این قسمت نیروهای آمریکایی برای عملیات تروریستی در ایران موفق می شوند یکی از عوامل خود را به بهانه این که می خواهد به ایران پناهنده شود وارد تهران کنند. این عامل آمریکایی با نام نیکلاس برودی برای اثبات ادعای خود به مصاحبه با تلویزیون ایران می پردازد. اشتباه فاحش صورت گرفته در سریال اینجاست که زیرنویس مصاحبه با او فارسی است اما در کنار صفحه کلمه "خبر عاجل" که عربی است به معنای خبر فوری دیده می شود!

ممکن است این تلقی ایجاد شود که این گزارش در حال پخش از یک شبکه عربی بوده است اما هیچ آرمی از شبکه عربی در تصویر دیده نمی شود. به علاوه مدیر عملیات سیا می گوید براودی در حال مصاحبه با تلویزیون دولتی ایران است.




پخش مصاحبه نیکلاس برودی از تلویزیون ایران





دانلود

در قسمت یاد شده براودی پس از روبرو شدن با یکی از فرماندهان سپاه و در حالی که آرم سپاه را به سینه خود آویخته است از فرصت استفاده کرده و وی را می کشد.






نمایش آرم سپاه پاسداران


فیلم ترور یک فرمانده سپاه توسط عامل آمریکایی

دانلود

  • مشرق

خلق داروین؛ مردانی از جنس ایکس (بخش اول) +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مجموعه فیلم سینمایی ایکس من (x-men)  یکی از پروژه‌های پیچیده رسانه‌ای بر مبنای داروینیسم است که از دو دهه قبل آغاز شد. اولین گام جدی در این مسیر ساخت مجموعه کارتونی در سال 1989 میلادی به نام (Pryde of the X-Men ) آغاز شد و بعد از آن از سال1992تا 1997 میلادی مجموعه سریال کارتونی x-men پخش شد و بعد از آن اولین سری فیلم های سینمایی ایکس من به کارگردانی (Bryan Singer) در سال 2000 میلادی ساخته شد و در ادامه آن به ترتیب سال های 2003، 2006، 2009 و 2011 میلادی، سری فیلم های ایکس من با کارگردانان و نویسنده های مختلف اما در یک چارچوب فکری به نمایش در آمد.


باید گفت از 22 سال قبل برنامه ریزی دقیقی برای ساخت مجموعه ایکس من به کار گرفته شد که مهمترین خروجی سری ایکس من، یعنی آخرین قسمت آن تحت عنوان مردان ایکس - درجه یک(X-Men: First Class ) به کارگردانی Matthew Vaughn در توجیه قسمت های قبلی ساخته شده و نشان دهنده یک جریان عمیق فکری حاکم بر این پروژه تصویری است که در راستای تئوریزه کردن مکتب داروینیسم می باشد.


***خلاصه داستان

داستان مردان ایکس - درجه یک از این قرار است که در اردوگاه نازی ها پسر بچه ای به نام اریک لنشر(Erik Lehnsherr) توسط نازی ها از مادر و پدر خود جدا می شود و تحت تاثیر احساسات درونی، خشمگین می‌شود و با ایجاد نیروی مغناطیسی، اجسام فلزی را را به سمت خود می کشاند.

در دیگر سمت، در شهر وست چستر آمریکا پسری به نام چارلز خاویر(Charles Xavier) با توانایی ذهنی خود، قدرت تسلط بر ذهن های دیگران را دارد و در نهایت این دو، در پروژه ای مشترک علیه سپاستین شاو (Sebastian Shaw) که خطری جهانیست مبارزه کرده و با کمک سی.آی.ای (CIA) خطرجنگ اتمی در پروژه کوبا را خنثی می کنند و در نهایت بعد از پیروزی بر شاو، اریک و چارلز از یکدیگر جدا شده و چارلز همراه دولت واریک که تبدیل به انسانی قدرتمند شده به نام مگنت در مقابل دولت با یکدیگر مقابله خواهند کرد.

به این ترتیب گروه X با اقتباس از پرفسور چارلز خاویر(Charles Xavier)، مدرسه تربیت انسان های جهش یافته را ایجاد می‌کند.



***نگاه استراتژیک به داستان X-men

برای بررسی دقیق سری داستان ایکس من می بایست آن را در فلسفه داروینیسم بررسی و تحلیل کنیم؛ نظریه تکامل انسان و تمدن بقا از موضوعات مهمی است که سالانه ده ها فیلم در آن جهت ساخته می شود.

این قسمت از مجموعه مردان ایکس به گذشته پرفسور چارلز و مگنت می پردازد؛ چارلز خاویر یا همان پرفسور ایکس که توان خارق العاده ذهنی دارد و اریک یا همان مگنت که نیروی بدنی زیادی دارد در موضوعی مشترک با یکدیگر همکاری می کنند. آنها در پروژه مشترک سی.آی.ای (CIA) در جهت مقابله با سپاستین شاو یکدیگر را می شناسند.

سپاستین برای رسیدن به قدرت جهانی منافع خود را در جنگ اتمی شوروی و آمریکا می داند تلاش خود را برای به ثمر رسیدن این موضوع انجام می دهد زیرا با تشعشعات اتمی انسان های جهش یافته قدرتشان بیشتر می شود.

به این دلیل سی.آی.ای (CIA) با متوجه شدن قدرت شاو، بدون دانستن نقشه او مجبور به کمک گرفتن از انسان های جهش یافته دیگر می‌شود.

در این میان اریک در پی انتقام گیری از دکتر شاو می باشد زیرا او مادرش را کشته و بر روی اریک آزمایشات متفاوتی درباره ی انسان های جهش یافته انجام داده، به همین خاطر اریک به جهت کینه از دکتر شاو، در صدد انتقام گیری از او می باشد؛ اما در این میان ناخود اگاه در بازی شاو قرار گرفته و مجبور به همکاری با سی.آی.ای (CIA) می گردد.

با این همه برای درک بهتر از فیلم ابتدا باید به دو موضوع نزاع اتمی شوروی و آمریکاو نقش انسان های تکامل یافته توجه ویژه نمود.

وجود یک عنصر فکری و نقش اصلی در فیلم یعنی پرفسور چارلز خاویر که هم اسم داروین می باشد مقوله مهمی است که بررسی آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

چارلز خاویر با قدرت ذهن خود و نفوذ در دیگران با قدرت اغوا گرانه ی خود بدون کوچکترین حرکت خشونت مدارانه اهداف خود را پیش می برد؛ او با کنترل ذهن دیگران و تصرف ذهن آنها و حتی به یاد آوردن و یاد بردن خاطرات در ذهن آن ها در واقع یک ژنرال جنگ نرم محسوب می شود.

بر این اساس سازمان سی.آی.ای (CIA) با پروژه ای که در دست اجرا دارد می خواهد جهش یافته ها را پیدا کرده تا به واسطه ی آنها به قدرت خود در مقابل توان اتمی شوروی و همچنین شخص سپاستین شاوبیافزاید.

به این منظور تعدادی دیگر از جهش یافته ها توسط دستگاه ساخته شده سی.آی.ای (CIA) و کمک ذهن چارلز پیدا می شوند و در نهایت ابر قهرمان انگلاساکسون ها در مقابل شاو ابر قهرمان ژرمن ها قرار گرفته و او را شکست می‌دهند و بعد از آن اریک و چارلز از یکدیگر جدا شده و هر یک به سمت سرنوشت خود می‌روند.

به این ترتیب از آنجا که جزیی از نظریه ی الحادی داروین مبتنی بر بقای تمدن بوده و انسان های امروز را یک انسان جهش یافته می داند؛ صحنه های متعدد در فیلم موجب تصویر سازی مدیریت افراد و نجات بشریت توسط یک انسان جهش یافته یا همان انسان متصور در مکتب داروین و آموزشی دقیق از برای القای باورهای انسان شناسانه بر مبنای داروینیسم به مخاطب می باشد

با این همه ذات پرداخت به شخصیت داروینبه عنوان کسی که به صراحت منکر وجود خدا است، در دوران خود بارها به نزاع با مسیحیت پرداخت و کلیسا او را به خاطر نفی وجود خدا و اعتقاد و باور به این مطلب که انسان امروز حاصل تکامل طبیعت است، ملحد دانست؛ در فیلم های امروز همچون ایکس من، خود موضوعی بسیار مهم می باشد که می توان آن را در باور انکار خداوندو انسان محوری در بستر سیطنیسم، به عنوان یکی از اهداف اصلی هجمه ی جهان غرب ارزیابی نمود.

از این رو در فیلم نجات دهندگان دنیا، همانا انسان های تکامل یافته ی مد نظر داروین هستند؛ آنان که جلوی جنگ اتمی کوبا در سال 1962 میلادی را گرفتند و جهان را از جنگ و آشوب نجات دادند؛ انسان های تکامل یافته ای که به واسطه ی نشان دادن رییس جمهوری ایالات متحده کندی، در بخش هایی از فیلم گویای خاستگاه تفکرات دارویی در منظر آنگلوساکسون ها می باشد.

بر این اساس ایکس من را می توان نمونه ای بارز از القای مدیریت جهان توسط داروینی ها در عرصه ی سینما دانست؛ القایی که به زیبایی هرچه تمام به تصویر کشیده شده است.

القائات زیبایی که شاخص آن را می توان در سکانس های آخر فیلم یعنی صحنه هایی که سوپر قهرمان ها در حال جنگ با هم هستند و دوئل ذهنی چارلز در مقابل شاو در کنار جزیره زیبا و در میان آنها سر در گم شدن شوروی و آمریکا در مقابل داروینی ها را دانست.

ایکس من مرگ و زندگی را در دستان انسان های جهش یافته به تصویر می کشد.

این موضوع ان هنگام جالب می شود که بعد از پیروزی اریک و چارلز بر شاو، دولت شوروی و آمریکا هر یک با با شلیک موشک های خود به سمت جهش یافته ها، در پی نابودی آنها بر می آیند؛ در این میان اریک با برگرداندن موشک ها به سمت کشتی های آمریکا و شوروی، در تقابل با چارلز بر آمده و به این ترتیب چارلز با جلوگیری از این اقدام اریک،اولین گام را برای اختلاف برداشته و پس از آنکه طی اتفاقی گوله به کمر چارلزخورده و او فلج می‌شود، اریک در مقابل حکومت و پرفسور ایکس همراه حکومت می‌شود.

از دیگر نکات قابل توجه در ایکس من شباهت هایی است که بین اریک و چالرز وجود دارد؛ اریک یک یهودی مظلوم واقع شده توسط نازی هاست که پدر و مادرش را به بی رحمانه ترین شکل از او جدا کرده و مادرش توسط دکتر شاو ، روانشناس کشته می‌شود؛ در مقابل چارلز یک طرفدار مکتب داروین است که پایان نامه علمی او در آن حوزه تنظیم شده است.


اولین شخصیت جهش یافته در فیلم که با چارلز (Charles Xavier) آشنا می شود ریون (Raven) است که ظاهری آبی دارد و توانایی دارد شکل خود را به دیگر انسان ها تغییر دهد.

او همچون جن و شیطان قدرت تغییر شکل به دیگران را دارد و شکل واقعی او آبی رنگ که الگوی واحد هالیوود درنشان دادن جن می باشد، از بعد داروین باید به این اشاره کرد که او برای شبیه شدن به دیگران همیشه در ظاهر انسانی دیگر بود اما بعد ها برایش ثابت شد که او یک موجود کامل و بی نقص است و دیگر لازم نیست همرنگ دیگران باشد دنیا باید به تکامل یافتگی او برسد.

انسان های تکامل یافته دیگری در فیلم هستند که هر کدام توانایی خاص خود را دارند ، یکی می تواند تبدیل به طوفان شود، دیگری امواج صوتی گوش خراش تولید می کند؛ یکی مانند گلوله ای آتشین می شود و ... اما مهمترین آنها که احتیاج به نگاه عمیق تری دارد در ذیل بررسی می‌شود:

عزازل در نقش شیطان است او با قدرت خود در لحظه ای هر انچه را بخواهد جابجا می کند و در یک چشم به هم زدن به هر نقطه ای بخواهد می‌رود که این موضوع ما را به یاد داستان ملک سلیمان می اندازد؛ عزازل را اگر بخواهیم در متون تاریخی پیدا کنیم باید به طور مختصر بیان نمود که عزازیل (עזאזל) یا همان عزازل یک شخصیت در اساطیر عبری است که اولین بار در عهد عتیق ظاهر شد.

عزازل دارای قدرت‌های خارق‌العاده است.وی از دسته شیاطین است.عزازیل در ادبیات بسیار مورد استفاده قرار گرفته است؛ در کتاب مرشد و مارگاریتا وی از ملازمان شیطان به شمار می‌رود و در سریال سوپرنچرال شیاطین بزرگ به شمار می‌رود


Hank McCoy در فیلم یک انسان تکامل یافته است که به نظریات داروین شباهت بسیاری دارد او بسیار باهوش است و پاهایش شبیه میمون است و حرکاتی میمونی می‌تواند انجام دهد و قدرت هوشی بسیار زیادی دارد او برای خوب شدن شکل ظاهریش ماده ای را کشف می‌کند که با تزریق به خود باید بهبود پیدا کند اما ماده تزریقی با او نا سازگار است و در نتیجه او تکامل یافته تر می‌شود به سادگی می توان این نقش را در بستر داروینیسم بررسی کرد

در نظریه داروین موضوعی به نام انتخاب طبیعی مطرح است؛ داروین در طرح این نظریه دریافت که آموزه‌های مالتوس نظریات او را تکمیل می‌کند، به این ترتیب نتیجه گرفت که پس از ایجاد تغییر در موجودات زنده، انواعی که با محیط طبیعی ناسازگار گشته‌اند حذف می‌شوند و انواعی که تغییراتشان آنها را با محیط طبیعی سازگارتر کرده‌است، جای آنها را می‌گیرند.

امروزه انتخاب طبیعی (Natural selection) به عنوان یکی از دکترین های اصلی غرب محسوب می شود؛ دکترینی که مبتنی بر نظریه انتخاب طبیعی داروین، غرب بقای دیگر کشور ها را در سازگاری دیگر کشور ها با خود دانسته و روابط جهانی خود را تنظیم می نماید.

ادامه دارد...


  • مشرق

افشای نژاد پرستی ارتش در هالیوود، خط قرمزِ پنتاگون +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
کتاب عملیات هالیوود درباره رابطه طولاني مدت ميان ارتش ايالات متحده آمريکا و هاليوود است، رابطه همزيستي که هر کدام از اين دو از اقدامات طرف ديگر منفعت مي برد. هاليوود مدت هاست که در توليد فيلم هاي خود به همکاري هاي نظامي وابسته است که اين وابستگي از دسترسي به آرشيو فيلم هاي ارتش تا استفاده از ناوهاي جنگي واقعي و تجهيزات نظامي گسترده مي شود. براي ارتش نيز مزيت همکاري با هاليوود اين است که به آن توانايي مي دهد که به شکل دهي تصوير خود در موثرترين وسيله فرهنگ مردم بپردازد و اين وسيله موثر عبارت از فيلم هاي سينمايي است.




شواهد و قراین نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآورده شده‌اند. پیش از این 10 قسمت از فصلهای کتاب «عملیات هالیوود» در مشرق ترجمه و منتشر شد. آنچه در ادامه می آید فصل یازدهم از این کتاب است.
برای مطالعه قسمت های قبل اینجا کلیک کنید.
                                                     
                                                                                             *******
با اینکه قرار بود فیلم "هوانورد تاسکیجی" بر مبنای واقعیت ساخته شده و در این راستا طبیعی می­نمود رفتار تبعیض آمیز و نژادپرستانه رایج آن زمان، در فیلم مشهود باشد؛ اما ارتش، دستور سانسور صحنه­ های حاکی از این رفتار را داد.

امریکا بعد از جنگ جهانی دوم، شعارِ " آمریکای نرم­تر و مهربان­تر" را در دستور کار خویش قرار داد و تلاش نمود از موقعیت بعد جنگ، برای تثبیت جایگاه ابرقدرتی خود در افکار عمومی مردم جهان استفاده نماید؛ ابر قدرتی که با جنگ و از بین بردن تمدن­ها به قدرت نرسیده است.

این کشور برای رسیدن به این مطلوب، درصدد بود حساسیت مردم را تحریک نکند و نظر مثبت نسبت به آمریکا را تقویت نماید. در راستای اجرای این سیاست اگر حقیقتی خلاف آنچه باید، در رسانه­ای عنوان شود، حق پخش ندارد. پنتاگون با نمایش نژادپرستی در ارتش مخالف بود؛ چرا که در دهه اخیر افکارعمومی غالب مردم، نژادپرستی را به عنوان مفهوم منفی تلقی کرده و هدف پنتاگون وانمود کردن این مهم بود که سیاه و سفید با هم برای رسیدن به اهداف آمریکا تلاش می­کنند.

و نکته مهم، اگر هالیوود فیلم مذکور را بر اساس اسناد واقعی می­ ساخت، این پرسش که "اگر امریکا خود چنین رفتار نژادپرستانه­ای داشت، چه طور آلمان نازی را به جرم نژادپرستی مورد حمله قرار می­ داد؟!"، در اذهان برجسته و جایگاه آمریکا در افکار عمومی مردم جهان به خطر می­افتاد.

صبح روز 12 مارس 1995 برف و کولاک شدیدی پورت چافی[1]آرکانزاس را درنوردید و طوفان دیگری نیز در راه بود. در این فاصله تیم تولید فیلم هوانورد تاسکیجی[2] بیرون رفتند تا لوکیشن هایی را در پایگاه نظامی جنگلی پیدا کنند. جاده ها خیس و یخ زده بودند، و هنگامی بیل کارارو تهیه کننده فیلم و اعضای گروهش از پیچ تندی در جاده می گذشتند به کامیون نظامی واژگون شده ای برخورد کردند که بخار از بخشهای زیرین آن بلند می شد و چرخهای جلویش هنوز می چرخیدند. دو سرباز ـ یک زن و یک مرد ـ که از کامیون به بیرون پرت شده بودند به حالت گیج و مبهوت کنار جاده ایستاده بودند. راننده درون اتاقک جلویی گیر کرده و بخاطر کمربند ایمنی اش سر و ته آویزان شده بود.


منطقه پورت جافی در آرکانزاس

کارارو از اتومبیل بیرون پرید تا به مرد زخمی کمک کند. وی می گوید «شیشه جلو از جا درآمده بود و راننده بین فرمان و زمین گیر کرده بود. درد زیادی داشت و پاهایش زخمی شده بودند.»

کارارو دو سرباز گیج را کنار جاده نشاند و با بی سیم از کمپ درخواست کمک کرد.

چندین روز بود که باران می بارید و شرکت فیلمسازی مجبور شده بود برای بیرون کشیدن کامیونت های خود که در گل های قرمز رنگ آرکانزاس فرو می رفتند یک بولدوزر و جرثقیل کرایه کند. بنابراین کارارو با جان کارپنتر مسئول ترابری تماس گرفت و به او گفت تجهیزات سنگین را به محل حادثه بیاورد.

فیلم هوانورد تاسکیجی

کارارو تعریف می کند که «مسئول ترابری با جرثقیل آمد. آنها زنجیرهای سنگین به محور کامیونت وصل کردند، و یکی از راننده ها به درون اتاقک راننده خزید و کمربند ایمنی را برید. یه قهرمان واقعی بود. بعد آنها کامیونت را با جرثقیل بالا کشیدند و ما راننده را بیرون آوردیم.»

در این موقع نیروهای نظامی هم سر رسیدند و یک هلیکوپتر مدواک[3]درخواست کردند. پرستار شرکت فیلمسازی راننده مجروح را پس از اینکه از کامیونت بیرون کشیده شد مداوا کرد، و هنگامی که هلیکوپتر سر رسید وی را روی برانکاردی گذاشته و به بیمارستان محلی منتقل کردند.

کارارو می گوید «نود ثانیه بعد از اینکه هلیکوپتر بلند شد بدترین کولاک ممکن رخ داد. همه جا سفید شد. اگر بیرون آوردن راننده کمی بیشتر طول می کشید باید او را با اتومبیل به بیمارستان می رساندند.»

سرباز نجات یافت و ارتش (نیروی زمینی) از کارارو و اعضای تیمش به عنوان قهرمان تشکر کرده و لوح تقدیر به آنها داد. کارارو لوح را از دیوار دفتر کارش آویزان کرده است.

هلیکوپتر مدواک که برای نجات سرباز به زمین نشست

اما ارتش (نیروی زمینی) تقریباً با درخواست کارارو و تیمش برای فیلمبرداری در پایگاه نظامی متعلق به جنگ جهانی دوم مخالفت کرده بود، زیرا نخستین نسخه فیلمنامه اصلاً باب میل آنها نبود؛ نژادپرستی و «تنفر سفید-سیاه» زیادی در فیلمنامه وجود داشت.

فیلم با بازی لارنس فیشبورن، کوبا گودینگ جونیور و مالکوم جمال وارنر بر اساس داستان واقعی گروهی از خلبانهای سیاه پوست نیروی هوایی ارتش است که برای کسب اجازه پرواز و جنگیدن برای کشورشان طی جنگ جهانی دوم، بر نژادپرستی در بین نیروهای نظامی غلبه می کنند.

لارنس فیشبورن ، بازیگرفیلم هوانورد تاسکیجی

کوبا گودینگ بازیگر فیلم هوانورد تاسکیجی

الن رولز از بازیگران فیلم هوانورد تاسکیجی

اما پنتاگون از فیلمهایی که درباره نژادپرستی در بین نیروهای نظامی باشد خوشش نمی آید. آنها سای راث[4] تهیه کننده فیلم «حمله هوایی[5]»، و شرکت برادران وارنر تهیه کننده «فریاد نبرد[6]» را مجبور کرده بودند موضوع نژادپرستی را از فیلمهای خود حذف کنند. بنابراین سعی داشتند کارارو را نیز وادار کنند این مسئله را از هوانورد تاسکیجی حذف کرده و یا حداقل شدت آن را کاهش دهد؛ و تا حد زیادی هم موفق شدند.

فیلم حمله هوایی که تهیه کنندگان آن مجبور شدند صحنه های حاوی نژاد پرستی آن را حذف کنند

اسناد پنتاگون نشان می دهد فیلمسازها چندین مرتبه فیلمنامه را با مسئولین ارتش بررسی و درباره مسائلی که می توانستند یا نمی توانستند در فیلم نشان دهند بحث کردند؛ که در یک نسخه فیلمنامه این صحنه ها مطابق میل ارتش تغییر داده شد، و در نسخه دیگر دوباره به «نفرت سیاه-سفید» برگشت؛ و سپس دوباره بازنویسی شد تا سرانجام ارتش با آن موافقت کرد.

کارارو در اکتبر 1994 فیلمنامه را به پنتاگون داد. طبق یکی از گزارشهای پس از تولید ارتش «مشکلات زیادی در فیلمنامه، در ارتباط با با اشتباهات تاریخی و همچنین شخصیت پردازی ها یافت شد.»

19 دسامبر نسخه بازنویسی شده ای به فیل استراب رئیس دفتر فیلمسازی پنتاگون داده شد و سه روز بعد ارتش کارارو را از مشکلات آن آگاه کرد.

یکی از دغدغه های اصلی ارتش شخصیت ژنرالی بود که مسئولیت پایگاه آموزش خلبانهای سیاه پوست را بر عهده داشت. در فیلمنامه اصلی ژنرال نژادپرست است در حالیکه یک سناتور آمریکایی به عنوان حامی اصلی خلبانهای سیاه پوست به تصویر کشیده شده بود.

اما ارتش نمی خواست ژنرال به عنوان شخصیت منفی ارائه شود. بنابراین وقتی به کارارو گفته شد این مسئله مانعی بر سر راه دریافت همکاری ارتش به شمار می رود، وی در تاریخ 22 دسامبر 1994 نامه ای به فیل استراب در پنتاگون نوشت که «ما تصمیم داریم شخصیت پردازی ژنرال استیونسن و سناتور پاول را عوض کرده و سناتور ا منشأ تعصب و تبعیض معرفی کنیم. ژنرال استیونسن به صورت فردی که به تلاشهای هوانوردان تاسکیجی وفادار است به تصویر کشیده خواهد شد.»

فیلم هوانورد تاسکیجی

یک هفته بعد پنتاگون نسخه جدیدی از فیلمنامه دریافت کرد که در آن شخصیت پردازی ژنرال و سناتور برعکس شده بود؛ اکنون ژنرال شخصیت مثبت و سناتور یک نژادپرست بود. ارتش در یادداشتی به تاریخ 4 ژانویه 1995 نوشت «این نسخه بنظر نمی رسد مشکلی که باعث توقف ساخت آن شود داشته باشد».

9 روز بعد در 13 ژانویه 1995 استراب بر اساس فیلمنامه نسخه 30 دسامبر اجازه همکاری نظامی با فیلم را صادر کرد، اما سه روز بعد فیلمنامه جدیدی آماده شد.

طبق گزارش ارتش «بنظر می رسد لحن فیلمنامه جدید سفید در برابر سیاه باشد. ما در تاریخ 25 ژانویه با کارارو ملاقات کردیم تا نگرانی ارتش را به اطلاع وی برسانیم.»

نگرانی جدید ارتش صحنه ای درباره یک بازی بیسبال بود که به فیلمنامه اضافه شد. در این صحنه کار دو تیم ـ سیاه پوستان و سفید پوستان ـ به دعوا می کشد. ارتش گفت این صحنه باید حذف شود.

بنابراین روز 27 ژانویه مسئولان وزارت دفاع با نمایندگان شرکت فیلمسازی دیدار کردند و طبق گزارش ارتش «کمپانی پذیرفت صحنه دعوا در بازی بیسبال را بازنویسی کند، که در تولید نهایی حذف شد، و از شدت تقابل سیاه پوستها با سفیدپوستان نیز کاسته شد».

در گزارش ارتش آمده است که سه روز پس از ملاقات دوباره «فیلمنامه جدیدی آماده شد که دوباره لحن نفرت سفیدپوستان از سیاه پوست ها داشت» و سرگرد توماس مک کالم مشاور فنی ارتش در این فیلم «نامه ای برای بیل کارارو نوشته بود مبنی بر این که وزارت دفاع نمی خواهد با چنین فیلمی ارتباط داشته باشد.»

بیل کارارو تهیه کننده فیلم هوانورد تاسکیجی

چند روز بعد نسخه دیگری از فیلمنامه آماده و به سرگرد مک کالم داده شد. طبق گزارش ارتش «این نسخه به تصویرسازی های نسخه تأیید شده 30 دسامبر بازگشته بود و هیچ مشکلی در زمینه همکاری وزارت دفاع با آن وجود نداشت.»

در نهایت و پس از بازنویسی های متعدد برای جلب رضایت وزارت دفاع، وزارت همکاری با فیلم را تأیید کرد و در 14 فوریه 1995 تصویربرداری اولیه در فورت چافی آغاز گردید. دو هفته بعدش کارارو و تیمش سربازی را که درون کامیونت چپ کرده گیر کرده بود نجات دادند.

تولید فیلم در 23 مارس به پایان رسید و روز 10 ژوئن فیلم طی جلسه ای خصوصی برای توگو وست فرمانده ارتش (نیروی زمینی)، و سرگرد ژنرال چارلز مک کلین رئیس روابط عمومی ارتش (نیروی زمینی) پخش شد، و طبق گزارش ارتش «هر دو بسیار از فیلم راضی بودند.»

تردیدی وجود نداد که اگرارتش تغییراتی در فیلمنامه اعمال نکرده بود به این صورت از نتیجه نهایی رضایت نمی داشت.

رابرت مارکوویتز کارگردان فیلم می گوید بدون مشارکت ارتش فیلم تاریک تر و به واقعیت نزدیک تر می بود.


ادامه دارد.....



  • [1]. Port Chaffee
  • [2]. The Tuskegee Airman: تاسکیجی یکی از شهرهای ایالت آلاباما و نام موسسه ای آموزشی برای سیاه پوستان است که توسط بروک واشنگتن در سال 1881 تأسیس شد.
  • [3]. Medevac
  • [4]. Cy Roth
  • [5]. Air Strike
  • [6]. Battle Cry
  • مشرق

تحریف مجدد دین و تاریخ توسط هالیوود +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

ساخت فیلم هالیوودی «نوح»، این بار احساسات مسیحیان دیندار را برانگیخته و آنها نسبت به تحریف دین و تاریخ در هالیوود اعتراض کرده‌اند.

 

«نوح»، نام فیلمی هالیوودی به کارگردانی «دارن آرونوفسکی» و بازی «راسل کرو»، «آنتونی هاپکینز» و «اما واتسون» است که با آنکه هنوز به نمایش درنیامده ولی مورد اعتراض شدید برخی از مسیحیان قرار گرفته است.

 

راسل کرو در نقش حضرت نوح

این فیلم که قرار است 28 مارس 2014 به نمایش درآید پیش از آنکه کلید بخورد، گفته می‌شد که یک پروژه نه‌چندان گران براساس روایت انجیل از حضرت نوح است، ولی زمانی‌که اولین تیزر تبلیغاتی از این فیلم پخش شد،این فکر به ذهن رسید که این فیلم بیش از آنکه یک روایت مذهبی از یک حادثه تاریخی باشد، یک فیلم پرزرق و برق با بودجه‌ کلان همچون دیگر روایات تحریف شده هالیوود از دین و مذهب باشد.

 

اکنون مسیحیان بالاخص پروتستانی‌ها در اعتراض به ساخت این فیلم معتقدند که با توجه به سابقه ساخت فیلم‌های مذهبی و دینی در هالیوود، چندان دور از ذهن نیست که هالیوود این بار نیز با تحریف گفته‌های انجیل درباره حضرت نوح، تصویری نادرست از این روایت تاریخی را به مخاطب ارائه داده باشد.

برخی از گروه‌های مسیحی نیز در وبلاگ‌ها و صفحات اینترنتی‌اشان ضمن اعتراض به ساخت این فیلم، به پیشینه هالیوود در این زمینه اشاره کرده‌اند.

آنها با بررسی فیلم‌هایی چون «داستان تولد» ساخته «کاترین هاردویک»، «شاهزاده مصر»، «ده فرمان» و سریال «انجیل» و ... بر این عقیده‌اند که هالیوود همواره حقایق دینی و تاریخی را تحریف کرده است.

البته دسته‌ای دیگر از مسیحیان نیز معتقدند که پرداختن هالیوود به داستان‌های دینی در هر صورت یک تبلیغ ضد دین است؛ چه حقایق را همچون همیشه تحریف کند و چه این کار را نکند.

به اعتقاد آنها پرداختن به یک مسئله تاریخی مذهبی در یک فیلم هالیوودی باعث می‌شود که مخاطب به طور کلی مدهوش جلوه‌های ویژه و دیگر زرق و برق‌های آن فیلم شده و در این میان آنچه نادیده گرفته می‌شود، دین است.

آنها در این باب نیز به فیلم‌هایی چون «ارباب حلقه‌ها»، «بروس قدرتمند» با بازی «مورگان فریمن» در نقش خدا، «مصائب مسیح» و «مرد عنکبوتی 3» اشاره کرده‌اند.

البته شاید قضاوت درباره فیلمی که هنوز دیده نشده است، کمی زود به نظر برسد ولی با توجه به سابقه هالیوود در پرداختن به مسائل تاریخی و مذهبی و همچنین اینکه هالیوود با فیلم‌هایش تاکنون بارها باعث رنجاندن احساسات طرفداران دیگران ادیان از جمله مسلمانان جهان شده‌ است، به نظر نمی‌رسد که در فیلم نوح این بار به دور از حاشیه‌های پر زرق و برقش، بار دیگر حقیقت را به مسلخ نبرده باشد.!

  • فارس

خلق داروین؛ مردانی از جنس ایکس (بخش دوم) +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در قسمت اول این گزارش به بحث های مقدماتی در مورد این مجموعه پرداخته شد.برای مطالعه بخش اول این گزارش اینجا کلیک کنید.
 
ایکس من
نمونه ای بارز از القای تفکر برتر انگاری و نمایش مدیریت جهان توسط انسان های داروین مسلک است؛ انسان هایی که به سبب تکامل و جهش یافتگی، شان اداره و مدیرت جهان را داشته و جهان را در میز شطرنج اقتدار خود به حرکت در می آورند.

از جمله جهش یافتگان ایکس من فردی به نامن داروین (Darwin) است.

داروین (Darwin) در میان انسان های جهش یافته که توسط سی.آی.ای (CIA) حمایت می شوند تنها کسی است که توسط شاو (Sebastian Shaw) کشته می‌شود.

در واقع داروین فدای دیگر انسان های تکامل یافته می‌شود، برای نگاه واقع بینانه تر باید دلیل آن را در چارلز داروینخلاصه نمود.

به عبارتی دیگر اولا حضور یک انسان تکامل یافته به اسم داروین خود دلیلی محکم برای اثبات موضوع است؛ ثانیا اسم داروین ذهن را به سمت دانشمند داروین سوق می دهد و فدایی شدن او برای دیگر تکامل یافتگان، خود نوعی مظلوم نمایی برای چارلز داروین می باشد.


دیگر انسان جهش یافته ایکس من فردی به نام اما (Emma Frost) است.

اما (Emma Frost) دستیار اصلی شاو می باشد و همچون چارلز قدرت خواندن فکر ها را داشته و همچنین می تواند در مواقع لزوم به الماسی تغییر شکل دهد تا به او اسیبی نرسد.

با این همه اما (Emma Frost) به دلیل آنکه شاو کلاهی با جنسی ویژه که توسط روس ها ساخته شده در اختیار دارد، توان نفوذ در ذهن شاو (Sebastian Shaw) را ندارد.

اما خط تعلیق اصلی ایکس من را می توان درنبرد بین گروه اریک و چارلز در مقابل گروه سپاستین شاو دانست؛ تعلیقی که در پی آن است که کدام گروه به پیروزی می رسد و دانستن سر انجام تکامل یافته ها و سرنوشتشان در جهان در مقابل دو قدرت جهانی یعنی شوروی و آمریکا.

این خط تعلیق اصلی در کنار دو خط تعلیق فرعی، کهآیا اریک می تواند از شاو به خاطر مرگ مادرش انتقام بگیرد.

و همچنین دیدن صحنه های جنگی و پر رنگ و لعاب توام با شور و هیجان فیلم را به پیش برده و موجب همراهی مخاطب در بستر تعلیق داروینیسممی شود.

نگاه عالمانه به بستر تعلیق فیلم، موجب می شود تا بررسی شود چرا تفکر داروین امروز در غرب از یک تئوری به یک ایدئولوژی تبدیل شده و چرا تفکر انسان ملحدی چون او تا این حد در فیلم های هالیوودی آرایش و تزئین می‌شود.

چرایی این موضوع که غرب عامدانه نظریه داروین را بزرگ نمایی می‌کند چندان سخت نیست زیرا نظریه تکامل داروین در مقابل نظریه خلقت گرایی می باشد و در نتیجه عدم وجود خدا چیزی است که غرب سالها است که برای رسیدن به آن تلاش می کند.

اما در منظر کلام الله مجید خداوند متعال در مورد آغاز خلقت انسان، در اولين آيه سوره مبارکه نساء، مى فرمايد:

بررسى اين آيه به درستى بيانگر آن است كه نسل انسان از وجود يك زن و يك مرد، آغاز گشته است و نظریه تکامل داروین چیزی جز در راستای القای تفکر شیطان نیست.

با این همه شاید بتوان عمده تصاویر القایی ایکس من (x-men) از منظر استراتژیک در هفت عنوان خلاصه نمود:

1.مبتنی بر نگاه ایکس من در حوزه انگلاساکسون ها سوپر من "داروین" و در حوزه ی آلمان ها و نازی ها سوپر من "نیچه" وجود دارد.

2.در قاب تصویر ایکس من، قهرمان ها کسانی هستند که تکامل یافته اند و نجات دهنده بشریت آن ها می باشند.

3.تصویر ایکس من از آینده جهان در دست تکامل یافته گان می باشد.

4.سوپر استار سازی ایکس من در حوزه های مختلف در ذیل داروینیسم اجتماعی صورت می پذیرد.

5.از منظر ایکس من هر قدر امکان تکامل وجود داشته باشد افراد شرور نیز تغییر و توان بیشتری می یابند.

6.آیا واقع نشدن جنگ اتمی بین امریکا و شوروی بر سر سپر های موشکی علتی دیگری داشت؟

7.القای ماتریالیسم و ماده گرایی در مقابل ایده آلیسم که چند مرتبه در فیلم به آن اشاره می شود

اما در مقام بررسی ایکس من (x-men) از منظر نماد گرایی اگر بخواهیم نگاهی جزیی به خود کلمه ایکس (X) داشته باشیم، باید ابتدا این پروژه بیست ساله را به خوبی بررسی و سپس به ماهیت شناسی کلمه مردان ایکس و معنی شناسی آن بپردازیم.کلمه ایکس (X) در ترکیب بعضی کلمات به معنی ناشناخته یا مجهول نیز بکار می‌رود، مانند x-ray به معنی اشعه مجهول.از این منظر باید مردان ایکس را به نام مردان مجهول بشناسیم اما آیا واقعا هدف از گذاشتن ایکس این معنا بوده؟

از آنجایی که چهار چوب فکری فیلم مردان ایکس در بستر تکامل انسان ها و مسائل ماورا طبیعت است، وجود کاراکتر های همچون ریون (Raven) با رنگ آبی و عزازیل (AZAZEL) به عنوان نماد شیطان خود دلیلی محکم برای دیدن نماد ایکس از منظر سمبلیک می باشد.

اولین کارتون تلویزیونی ایکس من در سال 1989 میلادی توسط Ray Lee ساخته شد؛ بعد از آن از سال 1992 تا سال 1997 میلادی سریال کارتونی ایکس من توسط Stan Lee در 86 قسمت پخش شد

در حین پخش این مجموعه های تلویزیونی انواع و اقسام بازی های رایانه ای ، نمایشگاه های بازی و عروسک های ایکس من تولید شده است که تا امروز ادامه دارد.

در این راستا پروژه ایکس من علاوه بر آنکه به عنوان پروژه ای بیست ساله جهت تئوریزاسیون تفکر داروین در جهان عمل نمود، در بعد عمومی خود به بسط و گسترش نماد ایکس (X) در جهان پرداخته و مجموعه ی سری ایکس من که از سال 2000 میلادی تا به امروز ساخته شده است نیز در راستای پیروی از این خط مشی ارزیابی می شود.

در نوع ارزیابی سیمبلیک ایکس (X) می توانیم این نماد را در مصر باستان مورد جستجو قرار داد و از آنجا که فراماسونر ها در مفاهیم سیمبلیک وامدار مصریان هستند، بررسی این نماد در قاعدهی فرهنگ مصری بابی از برای سیمبل شناسی ماسونی ان قلمداد می شود.

نماد ایکس (X) به عنوان دو خط متقاطع در آموزه های مصریان نماد خضوع و خشوع در مقابل شیطان است؛ این نماد به مرور ضمن آمیختکی با مفاهیم و آموزه های شیطانی و کابالا، به یکی از نماد های اصلی شیطان پرست ها مبدل گریده است.

بعد از قرن ها در سال 1600 ميلادي يک کاباليست و کيمياگر آلماني به نام یاکوب بوهمه بار دیگر کاربرد نماد ایکس (X) گسترش داد.

یاکوب به عنوان یک کابالیست می گوید: من از تابش نور آفتاب در ظرف مفرغي حقيقتي را دريافتم که بسيار بسيار جذاب تر از ارتباط بين خدا و بشر و خوبي و بدي است.


آنچه که گذشت را می توان دلیلی واقعی از برای انتخاب مردان ایکس دانست؛ دلیلی که همراه با قرینه ی گسترش روز افزون نماد ایکس (X) در عصر حاضر است.

به این ترتیب از آنجا که نماد ایکس (X) به عنوان دروازه ورود شیطان معرفی می‌شود باید نتیجه گرفت این نماد دامنه ی گسترده ای داشته و تشکیل گرو ه های مختلف موسیقی راک و متال با نام ایکس و همچنین ساختن فیلم های متفاوت با کلمه مجهول ایکس در این راستا می باشد.

فراگیری نماد ایکس (X) در جهان امروز به نحوی است که حتی در ایران اسلامی سرزمین مبارزه با امپریالیسم جهانی استفاده از این نمادها از روی جهل و ندانستن بسیار رایج شده است به طوری که در گوشه خیابان ها نماد ایکس به عنوان گردنبند و در مغازه ها به عنوان بو گیر ماشین ها به فروش می رسد

در مجموع این قسمت از مجموعه ایکس من به کارگردانی متیو واگن به واقع عصاره همه قسمت های قبل می‌باشد؛ داستان این قسمت از مجموعه ایکس من در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق افتاده است و به گذشته پرفسور چارلز (پرفسیور ایکس) و اریک می‌پردازد.

به تصویر کشیدن همکاری اریک و چارلز آنگلاساکسونی در مقابل شاو ژرمنی برای جلوگیری از جنگ در پروژه اتمی کوبا و پیروزی ، اریک و چارلز خاویر در مقابل شاو که باعث جلوگیری از جنگ جهانی می شوند و جهان را نجات می دهند، همگی در راستای ترسیم انسان های جهش یافته داروین و وظیفه ی آن ها نسبت به هم نوعان خود برای بقای تمدن شان در توجیه اعمال و رفتارشان است.

به این ترتیب اگرچه تکامل یافته ها ابتدا خود را منزوی می‌دانند اما در انتهای فیلم برایشان اثبات می شود که دیگر انسان ها باید همچون آنها تکامل یافته شوند.

ایکس من ها برای بقای تمدن و نسل خود باید جانشان را به خطر انداخته و بقای نسل یشری را متضمن گردند؛ این روحیه ی ایثار به گونه ای ویژه در سراسر فیلم در جریان بوده و شخصیت داروین به عنوان اولین ایثارگر که جان خود را فدای انسان ها نموده شاخص می باشد.

شاخصی از برای جان فشانی ایکس من ها به جهت جلوگیری از وقوع جنگ اتمی، جنگی که باعث نابودی انسان ها و افزایش قدرت تکامل یافته ها می شود و این موضوع خواسته اصلی شاو ژرمنی می باشد و لی داروین های انگلاساکسونی برای نجات دنیا به مقابله با او می‌پردازند.

مظلوم نمایی برای یهودیان فیلم یعنی اریک و چارلز در مقابل شاو یادآور پروژه دروغین هلوکاست است و به همین دلیل کشته شدن شاو توسط اریک در فیلم به سادگی توجیح می شود.

همچنین نبرد فکری پرفسور چارلز خاویر موسس مدرسهX که در قسمت های قبلی مردان ایکس آن را مشاهده کرده ایم نشان دهنده قدرت نرم در کنترل ذهن ها و اثر گزاری بر قلب ها است.

وجود عزازل به عنوان نماد شیطان و تغییر شکل و قیافه ریون به عنوان نماد جن در واقع نوعی بستر سازی برای ترویج کلمه X به عنوان نماد شیطان پرست می باشد. بستری که امروز آن را در اقسا نقاط دنیا مشاهده و در جنب ترویج جادو و سحر و همچنین القائات گسترده داروینیسم اجتماعی در بستر اومانیسم از دیگر اهداف ایکس من تلقی می شود.

همچنین نبرد بین جهش یافته ها بر سر نجات و یا نابودی انسان ها و مبارزه فکری و قدرتی بین نماینده انگلاساکسون ها یعنی چارلز و نماینده ژرمن ها شاو و در نهایت پیروزی انگلاساکسون ها در نجات دنیا و همکاری آنها با ایالات متحده به خوبی القا مدیریت جهانی توسط انگلاساکسون ها را نشان می دهد.

در مجموع تئوریزه کردن سکولاریسم و نهادینه ساخن موضوع سکولاریزاسیون در جوامع بشری از پروژه های چند صد ساله صهیونیسم جهانی برای ترویج اندیشه و تفکرات شیطانی خود می باشد؛ پروژه ای که به واسطه ی لائیسیته کردن جوامع بشری و بی تفاوت کردن انسان ها نسبت به اتفاقات پیرامونشان و محدود کردن دین به عنوان یک مساله فردی ذهن ها را تهی کرده و سپس با تزریق افکارشان آن چه را می خواهند به جوامع بشری القا نمایند.

برنامه ریزی گسترده برای تربیت کودکان ونوجوان ها توسط رسانه های و ترویج گسترده مکاتب و نقش بندی فلاسفه در مقام منجی بشر و جایگزین سازی اومانیسم و سپس حرکت به سمت سیتنیسم را می بایست از اصلی ترین اهداف این پروژه قلمداد نمود.

در این راستا پروژه بیست ساله ایکس من که همچنان ادامه دارد، یکی از چندصد پروژه ذیل این هدف می باشد؛ پروژه ای فراگیر به منظور القای تکامل یافتگی انسان بر مبنای مکتب شیطانی داروینیسم در مقابل خلقت گرایی و نبرد بین طبیعت گرایان و خلقت گرایان. نبردی که همچنان ادامه دارد.

  • مشرق

ترور فرمانده سپاه توسط آمریکا ! +فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سریال ضد ایرانی هوملند هفته گذشته و در قسمت یازدهم از فصل سوم خود به نمایش ترور فرمانده سپاه توسط یک عامل آمریکایی پرداخت.

در قسمت دوازدهم این سریال که روز گذشته در آمریکا پخش شد نام فرمانده کل سپاه که توسط مامور آمریکایی کشته شد " دانش اکبری" معرفی می شود و خبر این اتفاق از تلویزیونهای جهان پخش می شود.پیداست که این نام بر وزن نام کنونی فرمانده سپاه سردار سرلشکر "محمدعلی جعفری" انتخاب شده است.


اعلام خبر ترور فرمانده سپاه


زیرنویس خبر "دانش اکبری" را فرمانده کل سپاه معرفی می کند.






فیلم اعلام خبر ترور فرمانده سپاه



دانلود
آنچه که در این قسمت نیز خود نمایی می کند لهجه صحبت کردن افغانی است که برای ایرانیان انتخاب شده و بی دقتی سازندگان سریال را نمایش می دهد. همچنین وضعیت ایران شبیه کشوری عربی به نمایش درآمده است.

عامل آمریکایی که ترور را انجام داده به دستور مقامات ایرانی و بدون هیچگونه محاکمه ای اعدام می شود.تصاویر اعدام در این سریال سعی شده شبیه تصاویر اعدام متجاوزین به عنف طراحی شود و تاکید ویژه ای بر تصویر حضرت امام خمینی رحمت الله علیه در تصویر اعدام دیده می شود.

تصویر لحظه ورود عامل امریکایی به صحنه اعدام




تصویر اعدام عامل آمریکایی در کنار عکس حضرت امام خمینی



فیلم اعدام عامل آمریکایی

تولید سریالهای ایران هراسی مانند هوملند نشان می دهد آمریکایی ها به شدت در رویای ترور فرماندهان سپاه به سر می برند.
  • مشرق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ هالیوود حق ندارد پنهان کاری در ارتش را افشا کند +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
شواهد و قراین نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآورده شده‌اند.

مارکوویتز، کارگردانی است که با ارتش درگیر و حاضر نشد جهت جلب همکاری آنان، محتوای واقعیِ فیلم خود را که بر اساس مدارک دادگاهی بود، تغییر دهد؛ ارتشی که قصد ارائه چهره­ای مثبت از خود دارد و این منافی اوضاع و روابط پشت پرده است. پنتاگون برای جلوگیری از ساخت فیلم­هایی از این دست، تمام تلاش خود را می­کند و حتی در راستای ساخت فیلم، تصاویر هواپیما f16 را در اختیار کارگردان قرار نمی دهد.

اما نکته مهم در اقداماتی چون دخالت­ها و خط قرمز­های پنتاگون برای ساخت فیلم­ها، کشاندن کارگردانان به سمت خود سانسوری است و اساساً تهیه کنندگان و کارگردانانی که به دنبال کسب سود مادی از ساخت فیلم هستند نمی توانند در رقابت با فیلم­های مورد حمایت ارتش قرار گیرند و ترجیح می­دهند فیلمی باب طبع پنتاگون ساخته و چیزی بگویند که آن­ها می­پسندند. و این روند شدید سانسور و خود سانسوریِ هالیوود، دوگانه متناقضی با ادعای آزادی بیان در آمریکا ساخته که به هیچ روی قابل جمع نیست.

مارکوویتز در سال 1992 فیلم دیگری برای کمپانی HBO ساخته بود که ارتش در آن دخالت داشت؛ اما این بار پنتاگون نه تنها در ساخت فیلم همکاری نکرد بلکه تلاش کرد بطور کلی از ساخت فیلم جلوگیری کند.

«کمپانی HBO که فیلم Afterburn برای آن ساخته شد»

فیلم Afterburn، که بر اساس داستان واقعی که در فیلم 60 دقیقه هم به آن اشاره شده بود، درباره بیوه یک خلبان جنگنده F-16 نیروی هوایی است که در تلاش برای کشف علت سقوط هواپیمای شوهرش از ارتش و یکی از بزرگترین شرکتهای تدارکاتی آن شکایت می کند.

کاپیتان تئودور هاردوول که در فیلم وینسنت اسپانو نقش وی را ایفا می کند، در سال 1982 هنگامی که هواپیمایش طی مانور نظامی در کره شمالی به کوه برخورد کرد کشته شد. نیروی هوایی گفت سقوط هواپیما بخاطر «اشتباه خلبان» در نتیجه تأثیرات خواب آور آنتی بیوتیکی که هاردوول چند ساعت قبل از پرواز خورده بود رخ داد. اما جانت همسر وی، با بازی لورا درن، این توضیح را باور نکرد. هاردوول که مربی F-16 و فارغ التحصیل مدرسه سطح اول Top Gun Fighter Weapons بود یکی از بهترین خلبانهای هواپیمای جنگنده در نیروی هوایی محسوب می شد.

«نشان مدرسه سطح اول «Top Gun Fighter Weapons

جانت معتقد بود مشکل از هواپیما بوده است نه از همسرش، بنابراین از تولیدکننده هواپیمای جنگنده یعنی جنرال دینامیک شکایت کرد.

وکلای وی استدلال کردند که در نتیجه سوختن سیم ها در جعبه ابزار هواپیما، که به اتصال کوتاه و از کار افتادن ارتفاع سنج (که به خلبان می گوید آیا سمت راست هواپیما بالاتر است، یا سر و ته یا در حال بالا رفتن و... است) منجر شد.

طی جریان محاکمه مشخص شد F-16 پیشینه طولانی از چنین مشکلاتی داشته است. در حقیقت سوابق تعمیرات و نگهداری نشان می داد ابزار الکترونیکی هواپیمای هاردوول علیرغم اینکه عملاً جدید بود مشکلات زیادی داشتند که فقط زمانی که هواپیما در حال پرواز بود بروز پیدا می کردند. دیگر هواپیماهای F-16 نیز مشکلات مشابهی را گزارش کردند. در حقیقت سوابق نیروی هوایی نشان می داد در فاصله 1978 تا 1982بیش از 130مورد آتش سوزی سیم های برق گزارش شده که برای دیگر F-16 ها ایجاد مشکل کرده بود.

در نهایت هیئت ژوری رأی داد که 3.1 میلیون دلار غرامت به جانت هاردوول تعلق بگیرد، اما در دادگاه تجدیدنظر جزئیات طراحی خود ارتش مقصر دانسته شد نه ساخت جنرال دینامیک و در نتیجه چیزی به جانت هاردوول نرسید.

فیلمنامهafterburn تا حد زیادی بر اساس اسناد دادگاه بود و در ابتدا بنظر می رسید که پنتاگون با پروژه همکاری خواهد کرد. اما در فیلمنامه به همدستی نیروی هوایی و جنرال دینامیک برای سرپوش گذاشتن روی ماجرا اشاره داشت و پنتاگون از فیلمهایی که درباره سرپوش گذاشتن باشند متنفر است، حتی اگر موضوع صحت داشته باشد.

مارکوویتز می گوید «در ابتدا نیروی هوایی گفت که با پروژه همکاری خواهد کرد. اما وقتی فیلمنامه را خواندند از پاسخ دادن طفره رفتند و در نهایت گفتند همکاری نخواهند کرد، و سپس گفتند هرکاری بتوانند انجام می دهند تا پروژه متوقف شود».

«مارکوویتز کارگردان فیلم هوانورد تاسکیجی و «afterburn

مارکوویتز برای ساخت فیلمش به F-16 نیاز داشت، بنابراین اگر نیروی هوایی آمریکا هواپیما در اختیارش نمی گذاشت شاید نیروی هوایی اسرائیل این کار را می کرد.

مارکوویتز می گوید «ما چند F-16 قدیمی در اسرائیل پیدا کردیم و آنها حاضر شدند با ما همکاری کنند. اما بعداً با ما تماس گرفتند و گفتند این کار را نخواهند کرد. ارتش آمریکا با نیروی هوایی اسرائیل تماس گرفت تا به ما اجازه ندهند در آنجا فیلمبرداری کنیم و به این صورت نگذاشتند ما از F-16های مستقر در اسرائیل استفاده کنیم.»

بنابراین مارکوویتز که کارش را با ساخت فیلمهای مستند شروع کرده بود و به ساخت فیلم با بودجه کم عادت داشت مجبور شد از امکانات موجود استفاده کند.

وی می گوید «ما در نهایت مجبور شدیم با استفاده از چوب F-16 بسازیم. روی زمین از آن فیلم گرفتیم و سپس با استفاده از تصاویر خام موجود در نهایت توانستیم منظره مورد نظر را خلق کنیم»

مارکوویتز در ادامه افزود که نیروی هوایی حتی حاضر نبود تصاویر خام مربوط به F-16 در اختیار وی بگذارد.

«تصویری از هواپیمای f-16 که ارتش حاضر نشد حتی تصاویر آن را در اختیار سازندگان فیلم قرار دهد»

اما فیلمسازهایی که با ارتش همکاری می کنند می توانند هر تعداد F-16 که می خواهند داشته باشند. فیلم اکشن و دور از ذهن پشت خطوط دشمن[1]که در سال 2001 درباره اسکات اُ گریدی خلبان F-16 ساخته شد که هواپیمایش بر فراز بوسنی سقوط می کند، کمکهای زیادی از جانب ارتش دریافت کرد. و برای پنتاگون مهم نبود که فیلم چقدر از ماجرای واقعی که بر اساس آن ساخته شده بود منحرف شده است؛ فیلم باعث می شد نیروی نظامی خوب بنظر برسد و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. اما فیلمهایی که از همکاری ارتش محروم می شوند مجبورند در بازاری مشابه با فیلمهایی که از حمایت ارتش برخوردارند رقابت کنند و این مسئله از لحاظ اقتصادی به ضرر آنها تمام می شود. بودجه آنها بیشتر است، جلوه های تصویری به خوبی باقی فیلمها نیست و مجبورند بلیط های بیشتری بفروشند تا سود کنند. بنابراین پنتاگون عملاً به فیلمهایی که ارتش را خوب جلوه می دهند سوبسید می دهد، که برخی ممکن است این کار را رشوه دادن نیز بنامند.

«فیلم اکشن و دور از ذهن پشت خطوط دشمن که توانست کمک های بسیاری از ارتش دریافت کند»

مارکوویتز با پدیده سانسور و تبعات تدریجی آن یعنی خودسانسوری، که در برخی کشورهای خارجی حتی آشکارتر نیز هست، بیگانه نبود.

وی نخستین بار در سال 1982، زمانی که در لهستان سریال کوتاهی به اسم دیوار (Wall) برای CBS می ساخت با خودسانسوری تحمیل شده توسط دولت برخورد کرد. سریال درباره شورش یهودیان در گتوی ورشو علیه نازی ها بود. سریال با همکاری دولت لهستان ساخته می شد که درباره چگونگی به تصویر کشیده شدن لهستانی ها در فیلمهای مربوط به هولوکاست حساسیت زیادی داشت و هنوز دارد.

مارکوویتز می گوید دولت لهستان که آن زمان تحت تسلط کمونیستها بود «با اکراه با این کار موافقت کرد. اما بخشی از توافق این بود که دولت لهستان می باید فیلمنامه و هر تغییراتی که در آن اعمال می شد را تأیید می کرد.

وی افزود «در لهستان فیلمنامه بخشی از قرارداد بود. بنابراین اگر چیزی تغییر می کرد قرارداد به خطر می افتاد»، مارکوویتز لحظه ای مکث کرده و گفت «ارتش خیلی دوست داشت می توانست چنین توافقی در این کشور داشته باشد.»

طی مرحله تولید مارکوویتز نکته جالبی از تاریخ را دریافت. وی کشف کرد که نازی ها یک چرخ و فلک خارج از دیوار گتوی یهودی ها ساخته بودند و در حالیکه که یهودیها چند قدم آن طرف تر از گرسنگی در حال مرگ بودند کودکان لهستانی هر روز سوار چرخ و فلک می شدند.

مارکویتز می گوید «هدف از ساخت چرخ و فلک این بود که یهودی ها را تحقیر و کاری کنند که آنها بیشتر و بیشتر احساس درماندگی و بیچارگی بکنند.»

کارگردان که این مسئله را نماد کاملی از بی توجهی جهان در زمانی که یهودیان قتل عام می شدند می دانست، تصمیم گرفت که چرخ و فلک حتما باید در فیلم باشد. اما دولت لهستان مخالفت کرد. این مسئله در فیلمنامه اصلی که تأیید کرده بودند نبود و اکنون هم نمی توانستند آن را اضافه کنند.

اما مارکوویتز مصر بود و بعد از چانه زدنهای بسیار هر دو طرف به توافق رسیدند. اگر دولت اجازه می داد چرخ و فلک در فیلم باشد مارکوویتز هم تاریخ را کمی تغییر می داد.

وی می گوید «آنها سرانجام موافقت کردند. اگر من با دو موضوع موافقت می کردم ـ نخست این که کودک لهستانی سوار چرخ و فلک نباشد و دوم، جایی در داستان نشان دهیم که لهستان های خوبی بودند که به یهودی ها اسلحه برای شورش می فروختند (که در حقیقت تعدادی این کار را کرده بودند) ـ آنها چرخ و فلکی می ساختند و بیرون گتو می گذاشتند»

«بنابراین من مجبور بودم تصمیم بگیرم که کدام واقعیت مهمتر است. آیا می خواستم بگویم "برید به جهنم" یا اینکه می گفتم این ایده احمقانه و شکنجه آمیز و منحرفانه واقعا اتفاق افتاد، و برای نشان دادنش باید مصالحه می کردم. و همین تصمیم را گرفتم.»

در نهایت مارکوویتز چرخ و فلکش را بدست آورد اما در فیلم هیچ کودک لهستانی سوار آن نیست، بلکه فقط سربازهای یونیفرم پوش نازی سوار آن هستند.

هنگامی که مارکوویتز سریال شش ساعته زندگی خطرناک[2]را در سال 1987 برای شبکه HBO در فیلیپین فیلمبرداری می کرد با تجربه بدتری مواجه شد. سریال درباره «انقلاب مردمی» کوری آکوئینو بود که چند سال پیش به سرنگونی دیکتاتور فیلیپینی فردیناندو مارکوس منجر شد. او از دولت وقت فیلیپین برای ساخت فیلم در این کشور اجازه گرفته بود اما باقیمانده های رژیم مارکوس نمی خواستند فیلمی درباره جنایات آنها ساخته شود، بنابراین سعی کردند روند تولید را متوقف کنند.

«سریال شش ساعته زندگی خطرناک ساخته مارکوویتز»

مارکوویتز می گوید «ما داشتیم فیلمی درباره یک انقلاب موفق می ساختیم. کوری آکوئینو هم گفته بود با ما همکاری می کند، اما طی اولین هفته فیلمبرداری دادگاه حکمی مبنی بر توقف فیلم صادر کرد. خوان انریل رئیس ارتش در دوران مارکوس تصمیم داشت رئیس جمهور شود و هنوز امیدوار بود موفق شود، و نمی خواست این سریال کوتاه ساخته شود ما را متوقف کرد و از کشور اخراج شدیم. من مجبور شدم برای فیلمبرداری بخشی از فیلم درباره فیلیپین به سریلانکا بروم. اما طی آن سال بالاخره ممنوعیت قانونی برداشته شد و ما توانستیم به فیلیپین برگردیم وفیلم را به پایان برسانیم؛ همه چیز به سانسور و کنترل مربوط می شد.»

البته واضح است آن نوع مداخله ارتش که به تغییراتی در هوانوردان تاسکیجی منجر شد از نوعی که مارکوویتز در فیلیپین مشاهده کرد نبود، اما آنچنان تفاوتی با خودسانسوری که بیست سال قبل در لهستان کمونیست به آن تن داد ندارد.

مارکوویتز می گوید «سانسور منشأهای مختلف دارد، و خودسانسوری از این جهت اهمیت دارد که هرچقدر فیلمساز باتجربه تر باشد بیشتر مستعد خودسانسوری است زیرا اطلاع بیشتری از نیروهای جهان خارج دارد. مسئله فقط نیروهای مسلح یا دولت یا تبلیغات چی ها و یا فقط میزان تحمل مخاطب نیست. ترکیبی از همه این موارد است. خطر در این است که وقتی باتجربه هستید تمام این صداها به شما می گویند این موارد همگی موانع محتمل هستند. اما هنگامی که پای ارتش در بین است مانع درست روبروی شما نشسته است؛ چیز فرضی نیست. واقعی است.»

ادامه دارد...



  • [1]. Behind enemy lines
  • [2]. A Dangerous life
  • مشرق

خدمات متقابل پنتاگون و هالیوود/ هالیوود، برده مطیع پنتاگون +صاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

رسانه­ ها آفریننده محیطی نمادینی هستند که نه تنها خنثی و بی­طرف نیست؛ بلکه بر قدرت سیاسی و فرهنگی دلالت دارد. به بیان دیگر، حق تولید پیام از قدرت اجتماعی نشئت می­گیرد و نگرشِ کسانی که صاحب قدرت در جامعه هستند به عنوان محتوای پیام ارتباطی پذیرفته می­شود.

نکته دیگری که باید مد نظر قرار گیرد، فرآیند فرهنگی داستان­گویی در فیلم­هاست. برخلاف آنچه تصور می­ شود، داستان، روایت یا قصه­ برای سرگرمی نیست؛ چرا که همین قصه­ گویی یکی از محتواهایی است که باعث فرهنگ­ پذیری شده و انباشته از باورهای اجتماعی و فرهنگی است. حال اینکه چه­ک سی فرصت قصه­ گویی به دست می آورد و یا داستان ها و روایت­های چه کسانی گفته می­ شود، بسی قابل تأمل است.

داستان­هایی که هالیوود به تصویر می­ک شد، مالامال از ارزش­ها و باورهای ایدوئولوژیکی است که می­ توان به جرات گفت میزان آگاهی کاذب و دروغین آن به مخاطب زیاد است. از آنجا که « تاریخ را تاریخ نویسانی نگارش می­ کنند که فاتح میدان هستند»، بسیاری از فیلم­های هالیوود، جریان یک روایت تاریخی است که از طبع پنتاگون گذشته است.

در این بخش از بررسی عملیات هالیوود، به بسیاری از فیلم هایی اشاره شده که پنتاگون از همکاری با آنان خودداری کرده و درخواست تغییر فیلمنامه، محتوا و سایر موارد را داشته است. نکته قابل توجه، قدرت تسلط و نفوذ پیچیده پنتاگون در رد فیلم­نامه­ هایی است که هیچ ایراد قانونی در خصوص موارد موافقت نامه DoD   نداشته است. این موافقت نامه که کنگره آن را تصویب نموده، شامل مواردی است که فیلم سازان برای ساخت فیلم با محتوای نظامی ملزم به رعایت آن هستند؛ اما در هالیوود، خواست یک ژنرال یا مقام ارتش، بالاتر از این موافقت نامه عمل می­کند و فیلم­سازان از ترس تحریم شدن از سوی ارتش، جرات شکایت در مراجع قانونی و یا حتی جراید عمومی ندارند.

استراب در سال 1995 درخواست همکاری برادران وارنر برای فیلم ناقوس های ممفیس[1] را نیز رد کرد، زیرا معتقد بود قهرمانی های خدمه بمب افکن افسانه ای جنگ جهانی دوم را به درستی به تصویر نکشیده است.


فیلم ناقوس های ممفیس

پنتاگون از همکاری با فیلم دختر ژنرال[2]نیز امتناع کرد، زیرا فیلم به تحقیقات تخیلی درباره مرگ دختر یک ژنرال می پرداخت که صحنه تجاوز و قتل خود در یک پایگاه نظامی را ترتیب داده بود. استراب می گوید «این فیلمنامه به محض ارائه، رد شد.»

 فیلم دختر ژنرال

همکاری با سرگرد بیلکو[3]که بازسازی سریال تلویزیونی دهه 1950 به همین نام توسط کمپانی یونیورسال بود نیز بخاطر دزد بودن شخصیت اصلی و کارهای دیوانه وار اعضای گروهش رد شد. استراب می گوید «بخاطر این به فیلمنامه دست نزدیم که او (بیلکو) و همه شخصیت ها کاملاً فاسد بودند.»

فیلم سرگرد بیلکو بازسازی سریال تلویزیونی دهه 1950

وزارت دفاع فیلمنامه شجاعت زیر آتش[4]ساخته فاکس فیلم در سال 1996 با بازی دنزل واشنگتن در نقش یک بازرس ارتش که موضوع مرگ مگ رایان خلبان هلیکوپتر در هنگام نبرد را بررسی می کند را نیز رد کرد زیرا «جز دنزل و رایان هیچ سرباز خوب دیگری در فیلم نبود. ژنرال فاسد بود و افسر ستاد هم آدمی ضعیف.» یکی از تهیه کنندگان فیلم که نخواست نامش فاش شود می گوید «ارتش صنعت فیلمسازی برایش مهم نیست. برای آنها حفاظت، عضوگیری و ارتقای تصویر خودشان اهمیت دارد. بنابراین انگیزه ای برای مشارکت در فیلمی که از نظر آنها تصویر خوبی ازشان ارائه نمی دهد، یا به نوعی تصویر بحث برانگیز موجود از آنها در بازار را تقویت می کند، ندارند.»

 فیلم شجاعت زیر آتش

ستاره تنها[5]، فیلم کلمبیا پیکچرز در سال 1996، درباره بررسی قتل کلانتر شهر کوچکی در تکزاس بود. بخشی از فیلم در یک پایگاه نظامی می گذشت، اما وقتی کارگردان آن جان سایلز از ارتش چند یونیفرم نظامی درخواست کرد، به او گفتند فقط در ازای اعمال چند تغییر در فیلمنامه می تواند از یونیفرم ها استفاده کند. سایلز قبول نکرد و گفت به هیچکس اجازه نمی دهد در خلاقیت او دخالت کند. بنابراین از بخش طراحی لباس خواست مقداری یونیفرم نظامی تهیه کنند و فیلمنامه اش را دست نخورده نگه داشت.

فیلم ستاره تنها

تیر شکسته ساخته فاکس فیلم در سال 1995 با بازی جان تراولتا در نقش یک خلبان نیروی هوایی که نقشه سرقت بمب هسته ای می کشد نیز از همکاری ارتش برخوردار نشد. اما نیروی هوایی با تهیه کنندگان مذاکره و آنها را متقاعد کرد ارتباط شخصیت منفی با ارتش را کاهش دهند؛ تراولتا پس از سرقت بمب لباس پرواز خودش را در میاورد اما قهرمان فیلم، یک خلبان نیروی هوایی با بازی کریستین اسلیتر طی بخش اعظم فیلم لباس پروازش را به تن دارد.

گاهی اوقات تهیه کنندگانی که به همکاری ارتش نیاز دارند حتی زحمت درخواست کمک از پنتاگون را به خود نمی دهند زیرا می دانند استراب فیلمنامه آنها را تأیید نخواهد کرد. در سال 1998 وقتی که شبکه HBOتصمیم داشت جنگ های پنتاگون[6] را درباره ماجرای حقیقی سرپوش گذاشتن پنتاگون روی نقایص طراحی و تولید خودروی زرهی بردلی[7] بسازد چنین اتفاقی افتاد. یکی از مدیران اجرایی پروژه که خواست نامش فاش نشود گفت «ما از ارتش درخواست همکاری نکردیم و از همان ابتدا می دانستیم که از کمک آنها برخوردار نخواهیم شد زیرا سریال ارتش و بوروکراسی آن را به صورت خوبی نشان نمی داد. جای تعجب ندارد که اگر آنها را به شکلی منفی نشان دهید همکاری نکنند. از جهاتی ارتش هم نوعی تجارت است؛ اگر فکر کنند برنامه به عضوگیری آنها کمک کرده یا بصورتی مثبت به تصویرشان می کشد کمک می کنند.» در آخر تهیه کنندگان مجبور شدند با استفاده از یک تانک روسی قدیمی خودروی زرهی بردلی بسازند. هاوارد ملتزر تهیه کننده فیلم می گوید «ما طراحی بردلی را مطالعه کردیم و ساختار آن شبیه یک تانک روسی T-72بود، بنابراین یکی در کالیفرنیا خریدیم. بالای تانک را بریدیم و باقی آن را ساختیم. شگفت انگیز است که چون نمی توانستیم ارتش را متقاعد به همکاری کنیم مجبور شدیم از چه موانعی برای بدست آوردن چیزهایی که نیاز داریم عبور کنیم.»

جنگ های پنتاگون

خودروی زرهی بردلی که فیلم جنگ های پنتاگون سعی داشت بر ایرادات آن سرپوش بگذارد

در ذیل فهرستی از برخی فیلمهایی که بخاطر موضوع فیلمشان نتوانستند رضایت استراب را جلب کنند آورده شده است:

Afturburn، HBO، 1992

بیا و بهشت را ببین، کمپانی فاکس قرن بیستم، 1990

جزر و مد سرخ، دیسنی، 1995

جان سخت 2، فاکس قرن بیستم، 1990

تکامل، دریم ورکز، 2001

مزارع آتش، 1993، فیلم تولید نشده

فارست گامپ، یونیورسال، 1995

سرباز جین، دیسنی، 1997

روز استقلال، فاکس، 1996

جلیقه ضدگلوله، HBO، 1992

Love field، اوریون، 1992

سرگرد پاین، یونیورسال، 1995

Midnight Clear، 1992

شب مرده زنده، بازسازی کلمبیا در سال 1990

ساعت پاندورا، 1995، سریال ABC

صلح آور، دریم ورکز، 1997

نقطه شکستن، فاکس، 1991


سرعت، فاکس، 1994

سربازان کشتی فضایی، تری استار، 1996

خط باریک قرمز، سونی، 1998

سیزده روز، نیولاین، 2000

پنتاگون به علل مختلف از همکاری با فیلمهای فوق خودداری کرد، معمولاً به این خاطر که استراب یا مسئول دیگری در پنتاگون از موضوع فیلمنامه خوشش نمی آمد. و هیچ فرایند استینافی در ارتش وجود ندارد که این فیلمسازها از طریق آن بتوانند تصمیم پنتاگون را به چالش بکشند. چند فیلمساز تلاش کردند پنتاگون را دور زده و مستقیماً به سراغ فرمانده کل قوا رفتند، اما در تمامی این موارد نتیجه یکسان بود.

در سال 1981 تهیه کنندگان «یک افسر و یک جنتلمن» از کاخ سفید ریگان درخواست کردند نیروی دریایی را متقاعد به همکاری با آنها کند، اما ریگان هیچ اقدامی انجام نداد.

سه سال پیش از آن، فرانسیس فورد کاپولا از جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا تقاضا کرد از ارتش بخواهد تصمیم خود را تغییر داده و به او در ساخت «اینک آخرالزمان» کمک کنند، اما کارتر هم هیچ قدمی در این راستا برنداشت.

و در سال 1954 سای راث تهیه کننده به دوایت آیزنهاور التماس کرد پادرمیانی کرده و پنتاگون را راضی به همکاری در ساخت فیلم «حمله هوایی» کند. اما آیزنهاور کمکی نکرد، در حقیقت اسناد وزارت دفاع نشان می دهند وقتی پنتاگون فهمید راث به رئیس جمهور شکایت کرده است از اف.بی.آی خواست درباره او تحقیق کنند و ببینند آیا کمونیست است یا نه.

ظاهراً نظارت و موازنه هایی که در نظارت بر دیگر نهادهای آمریکایی اعمال می شوند در فرایند تأیید فیلم ارتش وجود ندارند. ارتش می تواند بر اساس هوس یک آدمیرال یا ژنرال قوانین خود را تغییر دهد و هیچ راهی برای استیناف وجود ندارد. و هیچ کس در دادگاه از پنتاگون شکایت نکرده است، و احتمالاً هیچ فیلمسازی چنین کاری نخواهد کرد زیرا در هالیوود ترس از تحریم شدن توسط ارتش واقعیتی ترسناک و شوم به شمار می رود. بسیاری از فیلمسازها حتی می ترسند که اگر به مطبوعات درباره عدم دریافت کمکهای ارتش در پروژه فعلی خود شکایت کنند، در پروژه های بعدی دیگر شانسی برای برخوردار شدن از همکاری ارتش نخواهند داشت.


ادامه دارد...



  • [1] . Memphis Bells
  • [2] . General’s Daughter
  • [3] . Sergeant Bilko
  • [4] . Courage Under Fire
  • [5] . Lone Star
  • [6] . Pentagon Wars
  • [7] . Bradley Fighting Vehicle
  • مشرق

هالیوود؛ ابزار آمریکا برای اعمال نفوذ بر ایران

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

پایگاه خبری «ورلد نت دیلی»‌ در مطلبی از برنامه دولت آمریکا برای استفاده از ابزار هالیوود به منظور تاثیرگذاری بر مخاطب ایرانی و در نتیجه سوق دادن ایران به سمت صلح خبر داد.

 

پایگاه خبری «ورلد نت دیلی» در مطلبی نوشت: پیشنهاد کاهش تحریم‌ها علیه ایران، وسوسه‌انگیزترین موضوعی است که آمریکا و پنج کشور دیگر 1+5 قصد دارند از طریق آن جمهوری اسلامی را به سمت صلح سوق دهند. با این حال، دولت اوباما در انبار دیپلماتیک خود ابزار دیگری در اختیار دارد که قصد دارد برای نفوذ بر ایران از آن استفاده کند؛ «هالیوود».

طبق اسنادی که سایت خبری ورلد نت دیلی به دست آورده، مسئولیت تولید برنامه‌های خبری و سرگرمی که برای جوانان فارسی‌ زبان در ایران جذاب باشد، به زودی در اختیار تهیه‌کننده‌ای قرار می‌گیرد که به نفع شورای مدیران خبررسانی آمریکا فعالیت می‌کند.

طبق این گزارش، در شرح فعالیت این برنامه آمده: این برنامه باید از لحاظ زیبایی شناسی و اصول موسیقی سرگرم کننده باشد، داستان‌هایی را با تاکید بر جامعه ایرانی‌های آمریکا در لس‌آنجلس و کالیفرنیا نشان دهد. همچنین اطلاعات و اخبار هالیوود و سایر ابعاد جذاب زندگی غربی را به نمایش در آورد.

به نوشته ورلد نت دیلی، تهیه‌کننده این برنامه حداقل 13 قسمت برنامه به زبان فارسی برای شبکه «صدای آمریکا» تولید خواهد کرد که مخاطبان 18 تا 35 سال را هدف قرار می‌دهد. در این برنامه، تلفیقی از سبک زندگی، موسیقی، مد، کمدی، هنر، سرگرمی و مصاحبه‌ها در قالبی مدرن به تصویر کشیده می‌شود تا آن را برای مخاطبان هدف جذاب جلوه دهد.

در شرح فعالیت این برنامه آمده:‌ این قسمت‌ها می‌تواند شامل مصاحبه با شخصیت‌های رسانه‌ای، تجاری،‌ مد و هنریِ ایرانی، ایرانی-آمریکایی و آمریکایی باشد.

در بخش دیگری از این گزارش آمده: برای تکمیل این ماموریت، تهیه‌کننده باید به اتفاقات مهم، مهمانی‌ها، کنسرت‌ها، خانه‌های مد، خیریه‌ها، موسیقی‌دان‌ها، هنرمندان، هنر پیشه‌ها و افراد مورد علاقه از آمریکا و خاورمیانه دسترسی داشته باشد. در نهایت این برنامه باید از لحاظ سیاسی تصحیح شود.

در شرح فعالیت این برنامه به تهیه‌کننده گفته شده که باید فرهنگ و حساسیت‌های ایران را مد نظر داشته باشد. در این برنامه نباید هیچ برنامه صوتی و تصویری که ماهیت تهاجمی برای مخاطب هدف داشته باشد، پخش شود. علاوه بر این تهیه‌کننده باید استانداردهای بالای ژورنالیسم رسانه‌ای از جمله ذکر دو منبع برای همه اطلاعات را در همه ابعاد تولید برنامه خود لحاظ کند.

در ادامه این مطلب آمده است: بر اساس شرح فعالیت این برنامه، به کارگیری تبلیغات و تعصبات سیاسی در تولید این قسمت‌ها منع شده است.

  • فارس
Viewing all 364 articles
Browse latest View live