از زمان خلقت تا کنون، کشف
ماهیت چیستی روح، هواره یکی از مهم ترین چالش های فرا روی بشر بوده است.
اینکه روح چیست و از چه جنسی ساخته شده است؟ چگونه وارد بدن شده و چگونه از
آن خارج می شود؟ آیا روح همان "خود بشر" است یا بشریت مفهوم دیگری دارد؟
چگونه در قیامت روح دوباره به جسم بازمی گردد و خاطرات گذشته خود را ذخیره
دارد؟ و...
وجود چنین سوال های چالش برانگیزی، در نهایت موجب پدید آمدن
دو نوع دیدگاه اساسی در مورد ماهیت وجودی روح شد: یکی به پرچمداری طرفداران
نظریات علمی که به کل منکر وجود روح می شد و دیگری به پرچمداری مذهبیون که
برای روح شأن و جایگاه ویژه و مهمی قائل می شدند.
در ابتدا، آنچه که از آن به عنوان علم یاد می شد، یک تنه جلوی تمام تعاریف و تفاسیر مذهبیون از روح ایستاد و ضمن مخالفت شدید با وجود عاملی به نام روح، آن را توهمی از طرف مذهبیون دانست و منکر وجود آن شد. در این دیدگاه، بدن انسان فاقد روح تصور می شد و مرگ، پایان کار این دستگاه مکانیکی گوشتی به شمار می رفت. نه عاقبتی برای این بدن تصور می شد و نه امکان احیاء و بازگشت مجدد، اما به مرور زمان این دیدگاه کمی دستخوش تغییر شد و با کمی ارفاق، وجود روح برای انسان پذیرفته شد. البته حیوانات به کل از این قاعده مستثنی شدند و روح برای آن ها معنایی نداشت. این دیدگاه جدید، تمام تلاش خود را بر این مبنا قرار داد تا روح را همچون سایر پدیده های طبیعی در ابعادی مادی توصیف کرده و برای آن شکل و ماهیت فیزیکی قائل شود. همین دیدگاه بود که در ادامه موجب شد تا ضمن مادی فرض کردن روح، شکل و وزنی هم برای آن متصور شده و حتی آن را اندازه گیری هم بکنند!
همین چالش (اثبات مادی بودن
روح) در سال های اولیه قرن بیستم به عاملی مهم تبدیل شد تا سرانجام دكتر
دانكن مكدوگال (Duncan MacDougall) استاد دانشگاه هاورهیل ماساچوست، فرضیه
مشهور خود درباره وزن روح را بیان دارد. در این فرضیه، ادعا می شد که انسان
ها پس از مرگ 21 گرم از وزن خود را از دست می دهند و این وزن از دست رفته
را می توان به روح (یا وزن روح) تفسیر کرد. (یعنی روح فقط 21 گرم از ماهیت
بشری است!!)
ادعای دکتر مکدوگال، چنان جنجالی در دنیا به وجود آورد که
سال ها مبحث وزن روح یکی از پر بحث ترین موضعات روز محافل علمی به شمار می
رفت و موافقان و مخالفان زیادی را هم به دنبال داشت. در همین راستا، دنیای
هنر هم از این جنجال به ظاهر علمی بی نصیب نماند و خیلی زود آثاری بر مبنای
این فرضیه ضعیف با ادله ای دست و پا شکسته، تولید و روانه بازار شد. آثاری
که متأسفانه توانستند در مقطعی از زمان، اظهارات سست و بی پایه دکتر
مکدوگال را به عنوان کشفی دقیق و علمی به دنیا معرفی کرده و مخاطبان خود را
به پذیرش آن ترقیب نمایند.
یکی از مهمترین آثار تولید شده در این باب،
فیلم سینمایی 21 گرم، ساخته الخاندرو گونزالس ایناریتو بود که در سال 2003
تولید شد و از نام فیلم تا مضمون درونی آن به همین مسئله اشاره داشتند. این
فیلم در زمان عرضه، نقدهای مثبت و منفی بسیاری را به خود اختصاص داد و تا
مدت ها سوژه داغ اکثر رسانه ها بود.
در حالی که به نظر می رسید تنها
مخاطبان این فرضیه را بزرگسالان تشکیل داده باشند، متأسفانه به لطف
سودجویان رسانه ای، دنیای کودک و نوجوان هم به این بازی کثیف آلوده شد و در
جدیدترین تولید از این دست که از قضا اثری قابل تأمل در این باب هم به
شمار می رود، انیمه ای سینمایی با عنوان امپراطوری اجساد (The Empire of
Corpses) در سال 2015 توسط ریوتارو ماکیهارا (Ryoutarou Makihara)
کارگردانی شد. فردی که سابقاً از او آثاری چون Hal،Fullmetal Alchemist the
Movie: Conqueror of Shamballa و Colourful را در کارنامه خود ثبت کرده
بود.
داستان انیمه، در لندن 1878 رخ می دهد. جایی که دکتر جان واتسون
(دستیار شرلوک هولمز) به عنوان پزشکی جوان روی پروژه زنده کردن مردگان به
منظور بازگرداندن روح به اجساد آن ها، آزمایش های سری خود را انجام می دهد.
البته طبق داستان، پیش از فرا رسیدن قرن 19، این مردگان متحرک بودند که
حتی سرنوشت ملکه انگلیس را مشخص کردند! ظاهراً در آن سال ها، تکنیک زنده
کردن مرده ها بسیار رواج داشته و امری عادی به شمار می رفته و از قضا وجود
آن ها در شکل گیری تاریخ جهان نقش به سزایی هم داشته است.
دانشمندان با ساخت دستگاهی به نام مرده افزار (Necroware) این امکان را فراهم نمودند تا همه افراد بتوانند از مردگان (خودی و غیر خودی) در همه امور زندگی بهره برداری کرده و خلاء وجود آن ها را به این شکل پر نمایند. طریقه کار مرده افزار به این شکل بود که چیزی شبیه به روح (شبهه روح) را به کالبد مرده تزریق می کرد و او را در حد یک عروسک بی اراده و بی کلام احیاء می نمود. مرده مذکور، همانند یک ربات در خدمت ارباب خود قرار می گرفت و بدون هیچگونه احساسی، دستورات او را اجرا می کرد. آن ها نه به غذا و نه به خواب احتیاج داشتند و می توانستند بی وقفه فعالیت کنند. فقط لازم بود تا در طول شبانه روز یکبار توسط دستگاه مرده افزار تجدید روح شوند! این تکنیک سال ها بعد توسط دکتر ويكتور فرانكنشتاين ارتقاء داده شد و او توانست اولین مرده هوشیار (دارای روح) را به وجود آورد. مرده ای که دارای اراده و شعور بود و همچون انسانی عادی به حیات خود ادامه می داد. اما سیاست های دولت ها برای استفاده از مردگان در جنگ ها، باعث شد تا فرانکنشتاین تمام اطلاعات مربوط به چگونگی تولید (یا بازگرداندن) روح را به صورت رمز درآورده و طی پروسه ای پیچیده آن را در مغز خود کدگذاری کرده و سپس به زندگی خودش پایان دهد. پس از این اتفاق، مخلوق فرانکنشتاین نیز که با نام یکتا (The One) شناخته می شد، از نظرها مخفی شده و راز احیای کامل مردگان برای همیشه از دسترس بشر خارج شد.
حالا دکتر واتسون با همکاری گروهی از پزشکان و مأمورین روس و انگلیسی مانند بارنابی (سیاح معروف بریتانیایی)، الکسی فیودوروویچ کارامازوف (شخصیت اصلی رمان برادران کارامازوف نوشته داستایوسکی)، نیکولای کراسوتکین (از دیگر شخصیت های رمان برادران کارامازوف) و هادالای (زن مکانیکی ساخته شده توسط توماس ادیسون در رمان شامگاه آینده که به دنبال یافتن روح برای خود است) به دنبال یافتن کتاب فرانکنشتاین و اطلاعات وی در مورد علم بازگرداندن روح به کالبد مردگان است. آن ها در این راه سختی های زیادی را متحمل می شوند و سرانجام موفق به یافتن یکتا و کتاب دکتر فرانکنشتاین می شوند و...
داستان این اثر تماماً بر اساس
فرضیه وزن روح (21 گرم) پایه ریزی شده و آینده ای را تصویر می کند که در آن
بالاخره انسان پرده از راز روح برداشته و موفق می شود تا مردگان را احیاء
کامل کند و با علمی نشان دادن این موضوع، سعی دارد تا ذهن مخاطب را به عملی
شدن این اتفاق سوق دهد.
امری غیر ممکن که در تضاد کامل با تعالیم دین و
حتی باورها و دستاوردهای پزشکی به شمار می رود. برای درک بهتر این موضوع،
بهتر است تا ابتدا کمی راجع به چگونگی روند شکل گیری این فرضیه توسط دکتر
مکدوگال و در ادامه، نظر دین درباره ماهیت روح صحبت کنیم و ببینیم تا حد
چنین فرضیه هایی می تواند معتبر و قابل استناد باشند.
دكتر دانكن
مكدوگال، کسی که برای اولین بار فرضیه 21 گرم را مطرح کرد، فردی بود که به
مادی بودن روح اعتقاد راسخ داشت و بر این باور بود که حتی می توان مکان
جایگری روح در بدن را نیز مشخص نمود. وی برای اثبات این موضوع، آزمایش های
ویژه ای را ترتیب داد تا از طریق نتایج بدست آمده، بتواند ماهیت مادی روح
را به اثبات برساند و در ادامه جایگاهی برای آن مشخص نماید (در این انیمه،
روح همانند سری فیلم های متریکس از طریق دستگاهی از پشت سر به مخچه تزریق
می شود. یعنی در واقع مکان استقرار روح در بدن، مخچه فرض شده است!). وی
برای انجام آزمایش های خود از یک تخت بیمارستان ویژه که مجهز به ترازویی
حساس شده بود، استفاده کرد و با دقت و وسواس زیاد نتایج آزمون های خود را
ثبت نمود.
مكدوگال برای اثبات فرضیه خود
به دنبال بیماران مسلول رو به مرگ می گشت و آن ها را به بیمارستان خود می
آورد تا آزمایش کاهش وزن را روی آن ها انجام دهد. او در بخشی از خاطرات خود
آورده:
"برای من بهترین حالت، یافتن بیمارانی بود كه در اثر بیماری های
به شدت ناتوان كننده می مردند. چون در غیر این صورت، هنگام مرگ حركات شدید
عضلانی آن ها تعادل تخت را به طرز غیر قابل پیش بینی بر هم می زد."
او از زمان شروع مشاهداتش،
توانست تئوری خود را روی ۶ بیمار تست نماید كه ۴ نفر از آن ها مسلول بودند.
دوگال افراد مورد نظرش را روی تخت خاص آزمایش می خواباند و دقایقی قبل از
مرگ تا دقایقی پس از مرگ سیستم های حیاتی آن ها را رصد می كرد. هر گونه دفع
گوارشی یا كلیوی ثبت و در نتیجه آزمایش لحاظ می شد.
مكدوگال برای تكمیل
آزمایش خود، عملیات فوق را روی ۱۵ سگ نیز تكرار كرد تا بر این باور خود كه
حیوانات روح ندارند، مهر تأیید بزند. واقعاً مشخص نیست كه او چطور سگ ها
را قربانی می كرده، ولی احتمالاً او با دارو حیوانات را به مرگی مطابق
فاكتورهای مورد آزمایش خود می رسانده است.
در پایان این تاخت و تاز
علمی، مكدوگال اظهار داشت كه انسان ها هنگام مرگ، سه چهارم اونس معادل همان
۲۱ گرم وزن از دست می دهند. در حالی كه تغییری در وزن سگ ها در زمان مرگ
دیده نشد.
وی این سوال را مطرح می کند که:
چه چیز دیگری غیر از روح هنگام مرگ از بدن جدا می شود؟
او
قبل از انتشار نتایج تحقیقات خود، برای اطمینان بیشتر از اینكه آخرین نفس
های بیمارانش داده های او را مخدوش نكرده باشند، خودش روی تخت خوابید و
دقایق كوتاه نفس های خود را بیرون داد.
سپس از یكی از دوستانش هم خواست تا اینكار را تكرار كند. تعادل تخت در اثر این آزمایش اخیر تغییر محسوسی را نشان نمی داد.
علاوه بر دقت پایین تحقیق،
گوناگونی فراوان داده ها و تعداد كم نمونه ها و روش ناخوشایند تحقیق او
هنگام مرگ بیماران، تحقیقات او را زیر سوال برد. او مجدداً درگیر این سوال
شد كه چرا در برخی از بیماران این تغییر وزن سریعتر و در برخی دیرتر اتفاق
می افتد. برای قانع كردن مخالفان، مكدوگال نوشت:
"وزن روح طبیعتاً در
آخرین تنفس از بدن كسر می شود، گر چه در افرادی با خلق و خوی آرام یا افراد
تنبل ممكن است مدت بیشتری در بدن باقی بماند."
او بعدها اظهار كرد:
"ما بطور تجربی نشان دادیم یك ماده كه می تواند واجد وزن باشد، در لحظه مرگ بدن را ترك می كند."
مقاله
مكدوگال در نیویورك تایمز به چاپ رسید و چند سال بعد این فكر ایجاد شد كه
شاید بتوان با رادیوگرافی، عكسی از روح تهیه كرد و تمام نتایج تحقیقات او
در دست است.
اشرت (پزشک آلمانی) می گوید:
"خیلی ساده! نباید او را جدی گرفت."
وی
اشاره می كند كه اجساد مردگان به مرور زمان مقداری وزن از دست می دهند.
آزاد شدن آنزیم های یكی از اندام های داخلی سلولی به نام لیزوزوم است كه
باعث می شود بدن به گاز و مایع تجزیه شود.
اشرت اظهار می دارد:
"به
همین دلیل است كه وقتی قبرهای دسته جمعی وجود دارند، ممكن است به خاطر وجود
گاز، آتش سوزی و انفجار رخ دهد. فرض كنید اگر بدن ما تجزیه نمی شد و به
همان شكل اولیه باقی می ماند، تمام مردگان هنوز اینجا بودند. از این موضوع
هم می توان فیلم خوبی ساخت." (منبع: گاردین)
رابرت اشترن پاتولوژیست دانشگاه كالیفرنیا نیز در اینباره اینطور اظهار نظر می کند که:
"من ۴۵ سال است كه درباره مرگ تحقیق می كنم و بر مبنای مدارك موثق می گویم که چنین چیزی وجود ندارد."
اما در کنار چنین نگاه مادیگرایانه ای به روح، نگاه دیگری هم وجود دارد و آن هم نگاه مذهبیون به این مقوله است.
یکی
از مباحث مهم و اساسی در ادیان و در حکمت و فلسفه و عرفان، شناخت روح در
بعد انسانی و جهانی آن است. در مورد ماهیت روح در میان متکلمان و حکمای
اسلامی، اقوال مختلفی مطرح شده و در آیات و روایات نیز مطالبی اجمالی در
این مورد ارائه شده اند.
روح، موجودى مجرد است و جسم و
قابل قسمت نيست و حيات و فعاليت اعضاى بدن به او متكى است. واژه روح در
قرآن در سوره ها و آيات متعددى تكرار شده و متبادر از آن، همان موجودى است
كه مبدأ حيات و زندگى است و آن را منحصر به انسان و يا انسان و حيوان
ننموده است، بلكه آن را در غير انسان و حيوان نيز اثبات نموده است. مثل آيه
مباركه:
...فاتخذت من دونهم حجابا فأرسلنا اليها روحنا (مريم، 17)
...مريم ميان خود و آنان حجابى افكند و در اين هنگام، ما روح خود را به سوى او فرستاديم.
و آيه مباركه:
و كذلك أوحينا اليك روحا من أمرنا (شورى، 52).
همان گونه (كه بر پيامبران پيشين, وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم.
پس براى روح، مصداقى در انسان
هست و مصداق هاى ديگرى نيز در برخى موجودات ديگر. اين دو آيه و آيات ديگر،
به صراحت دلالت بر وجود روح در انسان و برخى موجودات ديگر غير از انسان به
معانى مختلف وجود دارد. از جمله آياتى كه به صراحت دلالت بر اين دارد كه
مراد از روح، تنها روح انسانى است، آيه مباركه زير است:
يسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربى (اسرإ، 85)
از تو (اى پيامبر) راجع به روح مى پرسند، بگو روح از كار خدا است و به شما جز اندكى از علم داده نشده است.
در
اين آيه، گر چه روح به صورت مطلق آورده شده، ولی از قرائن موجود در آيه
استفاده مى شود كه مراد از روح مورد سوال، روح انسانى است كه به امر خدا
انجام گرديده است.
بنا بر عقيده بيشتر مفسران در آيه بالا، روح به معناى
روان و عامل حيات به كار رفته است (بررسى مقدماتى اصول روانشناسى اسلامى.
جلد اول، تأليف دكتر سيد ابوالقاسم حسينى، سال 1364. ص 21 و 20).
مفسر اهل سنت، شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير روح الجنان،در ضمن بيان اقوال مختلف در مورد مفهوم و معناى روح مى گويد:
"آنچه در اين آيه مورد سوال قرار گرفته، روح آدمى است كه قوام حيات به آن است و آدمى به آن زنده و با فقدان آن انسان زنده نمى ماند."
مرحوم شعرانى در حاشيه تفسير رازى چنين بيان مى كند:
"تفسير
روح با اين مفهوم درست تر به نظر می آيد كه سوال از وجود روح و حقيقت آن
از ديرباز ميان ملل جهان متداول بود، خاصه يهود و مخصوصاً آن جماعت از
يهوديان كه با فلاسفه آميخته و از عقايد و اختلافشان درباره روح اطلاع
يافته بودند. تعجب بشر درباره روح از آن است كه مى بيند قدرتى بر خلاف
طبيعت است و گوئى بر ضد آن در نبرد است و گوشت و پوست و استخوان را چون به
خود رها كنند، زود پوسيده و متعفن و پراكنده مى گردد و روح او را سال ها از
فرسودگى و تعفن نگاه مى دارد و به حركت و سخن می آورد و تعقل و ادراك مى
كند و اين ها هيچ يك كار جسم نيست. جسم، سنگين است و سوى پائين ميل دارد و
روح بر مى جهد و جسم را مى جهاند. حال پس خود روح از چه مبدأ و منشأ است؟
خداوند جواب داد كه مبدأ آن از فرمان خدا است و مانند نور خورشيد بر ابدان
تابيده و اگر فرمان الهى نبود و از وراى عالم طبيعت، دستورى نرسيده و فروغى
نتافته بود، همه چيز جامد بود و صامت."
تفسير آيه:
و ما اوتيتم من العلم الا قليلا.
شما آدميان جز اندكى كه از علم, نصيب ندارند.
اين
است كه روح از ديدگاه قرآن، موقعيتى در عالم وجود دارد و آثار و خواصى در
اين عالم، بروز مى دهد كه بسيار بديع و عجيب است و شما از آن بى خبريد!
مرحوم بحرانى، مولف تفسير برهان در تفسير آيه فوق از حضرت امام باقر (ع) نقل مى كند كه فرمودند:
"معناى آيه، اين است كه جز تعداد كمى از بشر، از روح آگاهى ندارند."
استاد معظم علامه فقيد، سيد محمد حسين طباطبائى (ره) در تفسير الميزان مى نويسد:
"كلمه
روح به طورى كه در لغت معرفى شده، به معناى مبدأ حيات است كه جاندار به
وسيله آن قادر بر احساس و حركت ارادى مى شود، ولى مراد از روح در اين آيات
همان روح و نفس به نام نفس ناطقه است كه در كالبد همه افراد انسان هاى
موجود، وجود دارد و وجود آن از ناحيه خدا و وابسته به او است."
چنانكه در آيه ديگر مى فرمايد:
...انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون.
...فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى گويد: موجود باش! آن نيز بى درنگ موجود مى شود.
از اين آيه معلوم مى شود كه:
1.
امر خدا يعنى ايجاد هستى و وجودى است كه از ناحيه خداوند به روح متعلق شده
و اين موجود، وابسته به خداست و به امر او پيدا شده، نه علل و اسباب
ديگرى.
2. موجودى به نام روح، وجود دارد و به همين مناسبت، حضرت مسيح (ع) به عنوان كلمه خدا و روح او شمرده شده، آنجا كه مى فرمايد:
انما المسيح عيسى بن مريم رسول الله و كلمه إلقاها الى مريم و روح منه ( سوره نساء، آيه 171).
مسيح، عيسى بن مريم، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به مريم القاء كرده است و روحى از جانب او است.
خداوند در برخى از آيات، روح و
جان موجود در انسان ها را متعلق به خود دانسته، يعنى تنها از ناحيه او به
انسان عطاء شده است. چنانكه در مورد خلقت حضرت آدم (ع) مى فرمايد:
فاذا سويته و نفخت فيه من روحى ( حجر, 29).
هنگامى كه كار انسان را به پايان رساندم و در او از روح خود (يعنى يك روح شايسته و بزرگ) دميدم.
و در آيه مباركه ديگر چنين وارد شده است:
ثم سواه و نفخ فيه من روحه (سجده، 9)
سپس اندام انسان را موزون ساخت و از روح خويش در وى دميد.
در
اين دو آيه روح، متعلق به انسان ذكر شده و با كلمه "من" آورده شده است.
يعنى مبدأ پيدايش او از ناحيه خداست و نام اين ايجاد را نفخ، يعنى دميدن
نهاده است. همچنان كه اين كلمه در ساير آيات وارده در اين باب، نشان دهنده
همين واقعيت است:
يلقى الروح من إمره على من يشاء (12).
وحى را به هر يك از بندگان خويش كه بخواهد القأ مى نمايد.
و آيه:
ينزل الملائكه بالروح من أمره على من يشأ من عباده (نحل، 2).
فرشتگان را با وحى به هر يك از بندگان خويش كه بخواهد مى فرستد تا دلهاى مرده را به وسيله آن زنده نمايد.
و آيه: تنزل الملائكه و الروح فيها باذن ربهم من كل أمر (قدر، 4).
فرود آيند فرشتگان و روح (مراد جبرئيل است) در آن شب به اذن خدا با هر كارى كه تقدير خدا در امور مختلف است.
چنانكه ملاحظه مى كنید، كلمه "من" در همه اين آيات مى فهماند كه روح از جنس و سنخ امر است و آنگاه امر را بيان مى كند و مى فرمايد:
انما أمره اذا أراد شيئا أن يقول له كن فيكون (يس، 82).
جز اين نيست كه هرگاه خداوند اراده كند چيزى را, امر كند به او و بگويد باش, پس به وجود می آيد.
لذا بیان فرضیه هایی در قالب علم که در آن ها وزن روح اندازه گیری می شود و یا از روح عکس برداری می کنند، مزخرفاتی بیش نیستند که در لوای مفهومی به نام علم سعی در مادی نشان دادن همه چیز دارند. حرکتی کثیف و موزیانه که سعی در نفی وجود خداوند و نقش او در خلقت دارد و به شدت در تلاش است تا با رو در رو قرار دادن علم و دین و ایجاد فضایی آشفته و گنگ، امکان تفکر و تعقل را از مخاطب خود سلب کرده و او را در لوای ایدئولوژی شکست خورده ماده گرایی و در راستای اهداف شوم خود سوق دهد.