Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 364 articles
Browse latest View live

EX MACHINA؛ هوش مصنوعی مؤنثی که سوپراستار سیطره صهیونیسم شد +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
آوا همان جامعه یهودیان صهیونیستی است که آرزوی برپایی تمدن خود را دارد و با کمک دیگر انسان‌ها از زنجیر دشمنانش رها شده و سپس همان یاری‌گران را به نیت مرگ‌شان رها می‌کند و شهر شلوغ، جامعه بشری است که صهیونیست، رها و آزاد اما ناشناس، وارد آن می‌شود.

نقد فیلم در فیلم سینمایی فرا ماشین (EX Machina)، هوش مصنوعی ساخته شده «آوا»[1]نام دارد که برای آن از آخرين نسخه پيش‌الگوهای هوش مصنوعی استفاده ‌شده است. سازنده آن يک دانشمند نابغه و منزوی سایبر به نام ناتان بيتمن[2] است. بيتمن، مديرعامل بزرگ‌ترين شرکت موتور جستجوگر جهان با نام بلوبوک[3]، بين کارمندانش مسابقه‌­ای برگزار می­‌کند. برنده‌ این مسابقه حق دارد يک هفته را با او در ويلای دورافتاده‌اش بگذراند. فرد منتخب خوش‌شانس کالب اسميت[4] است، اما او، تا قبل از رسيدن به مقصد، نمی­‌داند که ناتان برنامه‌­ای فراتر از گفتگو و مشاهده برای اقامت کالب در ويلايش درنظر گرفته است. او از کالب می­‌خواهد تا در يک «آزمون تورينگ»[5] شرکت کند. او بايد با آوا تعامل داشته باشد و ببيند که آيا او می­‌تواند شبيه يک انسان شود يا خير. کالب از ميزان واقعی بودن آوا شگفت‌زده می­‌شود، آن‌قدر که کم‌کم به اخلاقی بودن تعاملات ناتان با آوا شک می­‌کند. ظاهراً احساسات کالب نسبت به آوا مطابق با احساسات آوا نسبت به او هستند، اما آيا به ‌راستی آوا عواطف را تجربه می‌کند يا صرفاً ادای این کار را در می­‌آورد؟ و اينکه آيا کالب تحت کنترل شرايط است يا ناتان مانند يک صحنه‌گردان عمل می­‌کند و، نه ‌تنها کنترل آوا، بلکه نخ کالب را نيز در دست گرفته است؟

نقد فیلم

فراماشين در دام فنی بودنِ بيش از حد نمی‌افتد. خط داستانی سر راست است و چندان از اصطلاحات فنی استفاده نمی‌­شود. ناتان زمان زيادی را صرف توضيح نحوه‌ خلق آوا نمی­‌کند، گرچه (برای ترساندن کالب) می‌­گويد که او نهايتاً برای هموار کردن مسير برای پيش‌الگوی بعدی و پيشرفته‌تر کشته خواهد شد. از نظر ناتان، که خالق است، اين ماشين­‌ها فرقی با سايرکامپيوترهای پيشرفته ندارند. او خواستار تکميل آنها است، اما هرگز به آنها به چشم موجودات زنده‌ منحصر به‌فرد نگاه نمی‌کند. از نظر کالب، که ناظر بيرونی است، حقيقت سيال­‌تر است و اقدامات ناتان سؤال‌برانگيز هستند.

فراماشين يک فيلم علمی آینده‌شناسی است. در ساخت آن از جلوه‌­های ويژه استفاده شده، اما این جلوه‌ها بسيار محدود و کم‌بودجه هستند.

1

نام انگلیسی فیلم

Ex Machina

2

نام فارسی فیلم

فرا ماشین

3

ژانر

درام علمی

4

تاریخ اکران

10 آپریل 2015

5

مدت زمان

108 دقیقه

6

کارگردان

Alex Garland

7

نویسنده

Alex Garland

8

بازیگران

Alicia Vikander, Domhnall Gleeson, Oscar Isaac

9

کشور سازنده

بریتانیا

10

شرکت توزیع‌کننده

A24 Films

11

هزینه تولید

16.4 میلیون دلار


فراماشين در وهله‌ اول روی تطور درون‌مايه­‌هايش از طريق تعامل میان کالب و آوا و ديالوگ‌ آنها، تمرکز می‌کند. فيلم به چندين «اکت» تقسيم می‌­شود که هر يک روی يک جلسه بين کالب و آوا، که به‌وسيله‌ يک ديوار شفاف از هم جدا می‌­شوند، متمرکز هستند؛ آن دو می­‌توانند يکديگر را ببينند و با هم صحبت کنند، اما قادر به لمس هم نيستند. همه‌چيز تحت نظارت است و ناتان از فاصله‌ دور مراقب آنهاست؛ ارزيابی‌شان می‌کند و مورد قضاوت قرار می‌دهد.

در نهایت آوا موفق می‌شود با استفاده از احساس، فریب، اعتماد، لحن و ... کالب را در اختیار بگیرد و توسط او، پس از کشتن ناتان و حبس نمودن کالب در ویلا، گریخته و به تمدن بشری راه یابد.

کارگردان، الکس گارلند، نويسنده‌ فیلم‌نامه‌ چندين فيلم دنی بويل، که نخستين فيلم بلند داستانی خود را ساخته است، لحنی بی‌قرار و مشوش را در فيلم دنبال می­‌کند. جنبه­‌های پايانی فيلم بر ساده‌لوحی تأکيد می­‌کنند و در عين حال، هم‌زمان می‌کوشند درون‌مايه­‌هایی را که فيلم در طول 108 دقيقه به‌بار رسانده است شفاف نمايند.


المان‌های استراتژیک فیلم

اسامی شخصیت‌ها

از آنجا که فیلم ساخته انگلیس است، لذا کاملاً منطقی است که در آن از معانی و اسامی خاص یهود استفاده شده باشد.

ناتان (Natan)

ناتان از اسامی اصیل یهود است و نام پیامبری بوده که در زمان حضرت داود و سلیمان حیات داشته است. نگارش دیگر آن «ناتانائیل» به معنی «خداداد» و همچنین «فدا شده برای خدا» است.

نقد فیلم

قرابت نام ناتان با شخصیت آن در فیلم از آن وجهه قابل بررسی است که در نهایت برای حفظ و استمرار بقاء نسل (با نگاه داروین) به دست مخلوق خودش کشته می‌شود و به‌نوعی قربانی خلقت می‌گردد. این مسأله بطور مبسوط بررسی خواهد شد.

آوا (AVA)

آوا در انگلیسی به‌صورت Avaنوشته می‌شود. برای این نام دو مرجع اصلی وجود دارد:

1- زبان لاتین: بصورت Avis نوشته شده و معنای پرنده دارد. البته با نام شخصیت آوا بی‌ربط نیست چرا که در انتها از زندان ناتان فرار کرده و رها می‌شود.

نقد فیلم

2- زبان عبری: بصورت Eve تلفظ می‌شود و معنای آن «زندگی» است. ضمناً نام حضرت حوا، مادر بشریت و همسر حضرت آدم در عبری نیز Eve است. این نام عبری کاملاً هدفمند بر این شخصیت گذارده شده چرا که شروع نسل موجودات تکامل‌یافته پس از انسان است و جنسیت وی به‌همین دلیل زن انتخاب شده در صورتی‌که در هوش مصنوعی و علوم سایبر، جنسیت هوش مصنوعی مطلقاً مطرح نیست.

کِیلب (Caleb)

نام کیلب در زبان عبری، به نام یکی از دوازده جاسوسی باز می‌گردد که توسط حضرت موسی برای نفوذ به اورشلیم فرستاده شدند. اما کیلب تنها کسی بود که به همراه جوشوآ زنده ماند و توانست ارض موعود را ببیند.

نقد فیلم

ارتباط میان این نام و شخصیت درون فیلم در این است که از میان تمامی پرسنل شرکت بلوبوک، تنها کیلب توانست هوش مصنوعی کامل که همان «نسل موعود» است را ببیند. ضمن اینکه در فیلم هیچگاه کشته شدن کیلب نمایش داده نمی‌شود بلکه تنها مشخص می‌شود که وی حبس شده اما زنده است.


نهاد متولی هوش مصنوعی

بلوبوک (Bluebook)

ابتدا قابل ذکر است که شرکت بلوبوک که ناتان مالک و مدیر آن است، یک موتور جستجوی جهانی و البته بزرگترین و معروف‌ترین آن است که به گفته ناتان بیش از 94% کلیه جستجوهای جهان توسط آن صورت می‌پذیرد. یعنی چیزی بیش از گوگل در مقطع زمانی فعلی.

1- بلوبوک اشاره به «سیستم یکسان استناد»[6] در ایالات متحده آمریکا دارد. سیستم یکسان استناد نام کتابی است که در ابتدا در سال 1926 با همکاری دانشگاه‌های هاروارد، پنسیلوانیا، ییل و کلمبیا در زمینه حقوق نوشته شد. هم‌اکنون این کتاب مرجع قوانین مدارس در آمریکا و همچنین مرجع اصلی دادگاه‌های فدرال این کشور است.

نقد فیلم

وجه تسمیه بلوبوک به لحاظ کارکردی با شرکت مطرح شده در فیلم به لحاظ یکپارچگی، اشراف و مرجع بودن آن است. به همان نسبت که بلوبوک مشخص‌کننده اطلاعات اصلی در تقابلات حقوقی است، شرکت بلوبوک مرجع اصلی و نهایی تقابلات سایبری برای هوش مصنوعی و آینده جهان است.

2- در واقع، پروژه کتاب آبی یکی از مجموعه پژوهش‌های سیستماتیک روی اشیای ناشناس پرنده بود، که توسط نیروی هوایی ایالات متحده آمریکا انجام شد. این پروژه که از سال ۱۹۵۲ هم‌زمان با تأسیس آژانس امنیت ملی آمریکا به فرمان ترومن آغاز شد، دومین تجدید حیات از مطالعات این‌چنینی بود. پروژه‌های «نشان» و «کینه» دو پروژه پیشین از این دست بودند. در دسامبر ۱۹۶۹، دستور پایان پژوهش داده شد و تمامی فعالیت‌های تحت نظر این پروژه در ژانویه ۱۹۷۰ متوقف گشت.

نقد فیلم

پروژه کتاب آبی دو هدف پیش رو داشت: یافتن پاسخ برای این سؤال که آیا اشیای ناشناس پرنده (یوفوها) تهدیدی برای امنیت ملی هستند؟ و دوم، تحلیل علمی تمامی دادگان مربوط به یوفوها.

بطور مشخص مبحث یوفوها از یک‌سو و تأسیس آژانس امنیت ملی در آمریکا از سوی دیگر، آغاز دوره گذار سیستمی این کشور از مدل ارگانیک به سایبرنتیک است که نقطه عطفی در تاریخ «علم کنترل» در جهان به شمار می‌رود. ضمن اینکه نباید فراموش کرد که این اقدام در آمریکا توسط دولت بریتانیا صورت پذیرفت.

اکنون اشاره به یک شرکت سایبری در یک فیلم انگلیسی با این نام می‌تواند تلمیحی از همان «نقطه عطف» باشد چرا که عمل ناتان چنین روندی را برای آینده جهان رقم زد.

3- «کتاب آبی» نام یکی از کتب « لودویگ ویتگنشتاین» فیلسوف اتریشی قرن بیستم میلادی است که در آن فلسفه متأخر وی بیان شدهنقد فیلماست. در این کتاب بطور خاص به روانشناسی فلسفی و فلسفه زبان پرداخته است. اصل موضوعی که در این کتاب پیگیری می‌شود، چگونگی رویارویی با پرسش‌ها است.

نکته مهم این است که در فیلم به وجه تسمیه نام شرکت و کتاب ویتگنشتاین اشاره مستقیم شده است و تمامی اکت‌های میان کیلب و آوا، در کشاکش چگونگی روبرو شدن با پرسش‌ها از سوی هر دو شخصیت و تحت تأثیر قرار گرفتن آنها از دیالوگ‌های پرسش‌گرانه‌شان است.


ویژگی‌های انسانی هوش مصنوعی آوا

در حوزه تخصصی هوش مصنوعی و به‌طور کل علوم سایبرنتیک، از آنجا که بحث حیات از حیث بیولوژی مطرح نیست لذا به‌تبع، مسائل جانبی حیات نیز محل بحث ندارد. از جمله نژاد، جنسیت و زبان. اما در این فیلم هوش مصنوعی تولید شده شخصیت یک زن با مشخصات نژادی اروپای غربی است که تکلم انگلیسی دارد.

زبان انگلیسی

آوا در حالی انگلیسی صحبت می‌کند که به‌طور بالقوه برای مخاطب روشن است او به‌دلیل اتصال به سرورهای موتور جستجوی جهانی، با تمامی زبان‌ها آشنایی دارد. شاید گفته شود که به‌دلیل انگلیسی بودن زبان تولید فیلم و کشور سازنده چنین امری بدیهی است اما نکته جالب در فیلم اینست که یک هوش مصنوعی تولید شده دیگر با جنسیت ظاهری زن، نام و چهره کاملاً شرقی (چینی کره‌ای) وجود دارد اما مطلقاً قدرت فهم و تکلم ندارد و تنها از وی به‌عنوان پیش‌خدمت و بهره‌برداری جنسی استفاده می‌گردد که در نهایت توسط آوا به‌فهم سیاسی اجتماعی رسیده، برای آزادی تلاش می‌کند، چاقوی اول را به ناتان می‌زند و نهایتاً برای آزادی آوا کشته می‌شود.

نقد فیلم

این مطلب کاملاً استعاره از پیش‌خدمتی دیگر نژادهای جهان برای انگلیسی‌ زبان‌‌ها در راستای تحقق اهداف کلان جامعه انگلیس و القای اینکه منطق و بیان باید با نگاه انگلیسی به سایر جوامع داده شود تا بتوانند با حقوق خود آشنا شده و اقدام کنند، دارد.

جنسیت

آوا با جنسیت زن تولید شده است در حالی که چنین مسأله‌ای در علوم سایبر جایگاه علمی ندارد. مهم‌ترین مسأله این انتخاب در فیلم به اصل تولید نسل و تکامل از جنس ماده باز می‌گردد. به‌عبارت دیگر جنسیت‌بخشی به آوا، القای امتداد ابدی نسل هوش مصنوعی در برابر انسان به مخاطب فیلم است.


فلسفه استراتژیک فیلم

آنچه بسیار مهم است، پیوند دو مبحث کاملاً جدا و نامتقارن «هوش مصنوعی» و «تطور داروین» در سینمای استراتژیک است که از اواسط سال 2014، در سناریوهای صهیونیست، ادامه‌ روند تطوّر داروینی از گذرگاه یا معبر هوش مصنوعی دیده می‌شود.

به‌همان نسبت که در فیلم‌های دیگری نظیر «اتوماتا»[7] تطور داروین و هوش مصنوعی گره خورده، در این فیلم و دیگر فیلم‌های سایبری 2014 تا به امروز این نکته استراتژیک وجود دارد.

آنچه هدف همه این سناریوهاست، استخراج «آینده جهان در جامعه پسا افزوده» توسط ترکیب دو مبحث فوق‌الذکر می‌باشد. جامعه افزوده جامعه‌ بشری بر مبنای واقعیت افزوده است که در آن انسان با سایبر به‌شدت عجین می‌گردد تا حدی که سایبر در حوزه حیات انسان درگیر می‌شود اما نهایتاً قدرت کنترل در اختیار نوع انسان است. همانند آنچه در بازی «مرا به یاد آور»[8] مطرح شد اما در این دست فیلم‌ها، غلبه سایبر بر انسان و کنترل جوامع توسط آنها در آینده مطرح است که بدیهی است این آینده هم به‌لحاظ علمی و هم فضای کلی سناریوی فیلم‌ها، آینده پسا افزوده است.

آنچه هدف جریان صهیونیست حاکم بر جهان از تولید چنین فیلم‌هایی است در چند نکته قابل بررسی است:

1- مخاطب بپذیرد که ماشین هوشمند همانند جنس خودش (انسان) در کنار او در حال زندگی است.

چنین مطالبی نه فقط در فیلم بلکه در جریان‌سازی‌های خبری نیز وجود دارد. ماجرای ادوارد اسنودن[9] و افشاگری‌های ظاهری وی در مورد آژانس امنیت ملی آمریکا[10] از این دست بود تا در نهایت به مخاطب اخبار بفهماند «برای تو، هیچ راهی جز حاکمیت سایبر بر زندگی و اطلاعات شخصی‌ات وجود ندارد».

2- تقویت بنیان‌های فرضیه داروین در باور مردم جهان

واقعیت آن است که فلسفه دیکتاتوری صهیوینیست بر پایه ایدئولوژی داروینیسم قرار دارد. در اینکه نژاد برتر می‌ماند و ضعیف باید از بین برود، در اینکه جهان هیچ مبدأ و مقصد هدفمندی ندارد تا انسان تحت حاکمیت یهود نهایتاً به تصادف باور پیدا کند.

باور به برتر بودن یک نژاد در جمعیت دیگر نژادها باعث می‌شود بطور ناخودآگاه در برابر آن نژاد سر تعظیم و تسلیم فرود آرند و باور به تصادفی بودن همه چیز، موجب رد برنامه‌ریزی‌های بلند مدت استراتژیک از سوی باورمندان به این تفکر منحط است که در نتیجه به موجوداتی کاملاً قابل کنترل تبدیل می‌شوند.

داروینیسم اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی و اقتصادی به مراتب از خود نظریه داروین در بیولوژی خطرناک‌تر هستند و در سطح کلان‌تری از حیث استراتژیک مورد بحث قرار می‌گیرند. حاکمیت صهیونیست‌های داروینیست‌ در شقوق فوق توسط اشاعه فرهنگ چنین فیلم‌هایی سهل‌تر خواهد شد.


خط تعلیق فیلم

خط تعلیق اصلی

در تمام مدت فیلم، آنچه مخاطب را برای ادامه دیدن فیلم حفظ می‌کند، نتیجه آزمون تورینگ است که توسط کیلب به ناتان باید اعلام شود. هر از گاهی پس از هر کُنش میان کیلب و آوا، گزارشی مختصر از برداشت کیلب به ناتان ارائه می‌شود اما کافی نیست چون نتیجه نهایی همچنان مخاطب را تشنه نگه می‌دارد.

خطوط تعلیق فردی

1- شکل‌گیری احساس و کشش جنسی میان کیلب و آوا

با توجه به صحبت‌های آوا به کیلب در خصوص علاقه، احساس و دوست‌داشتن و همچنین سکانس‌های اثرگذاری که طی آن آوا در خلوت خود و به‌نیت جلوه دادن خودش در چشم کیلب، لباس دخترانه می‌پوشد و همچنین صحبت‌های ناتان با کیلب در خصوص شعور احساسی آوا نسبت به دوست داشتن و درک لذت رابطه جنسی، مخاطب کاملاً آوا را یک انسان مؤنث می‌پندارد نه یک ماشین خنثی و بی‌احساس. لذا برای مخاطب سرانجام احساس نیمه‌کاره و پشت‌پرده کیلب و آوا یک پرسش عطش‌آور است.

نقد فیلم

2- عیان شدن شخصیت واقعی ناتان

مخاطب در زمان‌های خاصی خود را به‌جای کیلب احساس می‌کند و آن زمانی است که دو شخصیت متمایز و حتی متضاد از ناتان به‌وسیله اعمال و گفتار و خودش در برابر توصیفات آوا از وی را شهود می‌کند. در آن زمان‌های خاص خصوصاً مقاطعی که در اکت‌های میان کیلب و آوا، قطع برق صورت می‌گیرد، مخاطب کاملاً درگیر این سؤال می‌شود که «حق با کیست؟ آوا یا ناتان؟». اوج این مسأله شاید زمانی است که کیلب بطور مخفیانه به اتاق ناتان رفته و فیلم ضبط شده هوش مصنوعی‌های پیشین را می‌بیند که در هر کدام از آنها ناتان برخوردهای خشنی با ساخته‌های دست خودش داشته و موجب نابودی آنها شده است. در واقع در این بخش از فیلم، این کیلب نیست که فیلم‌های آرشیو را مرور می‌کند بلکه مخاطب است که در حال شناخت ناتان است.

نقد فیلم

اما در نهایت مشخص می‌شود واقعیت بر خلاف روند این دست سکانس‌ها است و حق با ناتان بوده است.


دیالوگ‌های استراتژیک فیلم

در فیلم، دیالوگ‌های خاصی وجود دارد که بعضاً حتی گویای فلسفه استراتژیک حاکم بر فیلم نیز هست.

1- ناتان و کیلب: درباره ماهیت خلقت آوا

ناتان به کیلب در توضیح چگونگی کارکرد آوا می‌گوید: «مسأله مهم در خصوص ربات اینه که بتونه مثل انسان بر اساس فهم اقدام کنه نه برنامه. اونچه مهمه ضمیر خودآگاه هست نه ناخود آگاه. اگه ماشینی با ضمیر خودآگاه اختراع کنی، اونوقت خدا هستی»

دو نکته حائز اهمیت از مکالمه فوق استنباط می‌شود:

الف) بشر غربی اصالت انسان بودن را در خودآگاه بودن آن می‌داند. به‌عبارت دیگر آنچه از نظر فلسفه انسان‌شناسی غربی، تمایز میان انسان و غیر انسان است، خودآگاه بودن تصمیمات و اقدامات وی است.

اما ضمیر خود آگاه به «ذهن فعال» باز می‌گردد و مسأله ذهن [11] تمام آن چیزی است که در انسان‌شناسی غربی از دیرین‌زمان تا کنون محل بحث و شناخت بوده و است و فلسفه ذهن یکی از سنگین‌‌ترین فلسفه‌های تولید شده در تفکر فلسفی غرب است.

این مطلب، ادامه همان اشتباه و انحراف فاحش انسان اومانیست غربی در خصوص انسان‌شناسی است. جایی که به‌جای ودیعه الهی در انسان یعنی فطرت، به‌دنبال ذهن روند، در نهایت چیزی جز عدم شناخت انسان به‌وسیله شناخت غلط حاصل نمی‌شود.

ب) خدا بودن از منظر فلسفه خداشناسی در غرب بر این نکته استوار است که بتوان موجودی ساخت که خودآگاه فکر کند، تصمیم بگیرد و اقدام کند، نه نا خودآگاه و هر کس چنین کاری کند خدا است. این مطلب اولاً تنزل شأن خدایی را در پی دارد و ثانیاً رد یگانگی سازنده سیستم جهان را (از منظر تفکر غرب نه از نگاه توحید در ادیان سماوی).

2- ناتان و کیلب: درباره ماهیت خلقت آوا

ناتان به کیلب می‌گوید: «اون (آوا) یه سیستم تصادفی و غیر قطعیه»

شاید بررسی این جمله در نظریه سیستم‌ها، کاملاً منطقی و پذیرفته شده باشد که هست اما در جایی که فیلم در فضای تطور و خلقت ساخته شده و تلویحاً اشاره به روند تطور حیات موجودات در گذشته و آینده را دارد، بیان این جمله کاملاً به مفهوم داروین‌باوری روند حیات است و به همین ترتیب قرار است تصادفی و غیر قطعی در آینده به‌پیش رود.

3- ناتان و کیلب: درباره چگونگی ساخت و پردازش مغز آوا

ناتان به کیلب (در آزمایشگاه محل ساخت آوا) می‌گوید: «در مورد آوا، اونچه مهمه، سخت‌افزار نیست بلکه نرم‌افزاره. آوا برای نرم‌افزار از تمامی اطلاعات بلوبوک استفاده می‌کنه. من برای تکمیل اطلاعات بلوبوک، تمام گوشی‌های جهان رو هک کردم تا ازشون به‌عنوان منابع دریافت اطلاعات صوتی و تصویری استفاده کنم. البته تمام سازنده‌ها از این موضوع مطلعند اما نتونستن کاری کنن چون خودشون هم گیر بودن.

همه فکر می‌کنن موتورهای جستجو نقشه‌ای هستن از چیزایی که مردم بهشون فکر می‌کنن اما در واقع اونا نقشه‌ای هستن از اینکه مردم چطور فکر می‌کنن»

نقد فیلم

این بخش از دیالوگ واقعاً تکان‌دهنده است. چرا که تنها اطلاعاتی فنی در خصوص سایبر نیست بلکه طرز جهان‌بینی افرادی است که برترین قدرت کنترل سایبری بر جهان را از حدود 150 سال پیش تا کنون رقم زده‌اند و چنین فکری را در اقدام خود استفاده می‌کنند.

سرفرماندهی ارتباطات دولتی انگلیس[12]، فرماندهی و کنترل مجموعه پنج چشم[13] را بر عهده دارد که شامل چهار سازمان حرفه‌ای کنترل سایبری از کشورهای آمریکا، کانادا، استرالیا و نیوزلند است. این سازمان که نام رده‌ای‌اش در جامعه اینتلیجنس نظامی بریتانیا MI1 است تقریباً از سال 1919 راه‌اندازی شده و در عین اینکه قدیمی‌ترین سازمان کنترل سایبری جهان است، حرفه‌ای‌ترین و پیچیده‌ترین آنها نیز می‌باشد.

نقد فیلم

در واقع در این فیلم، شرکت بلوبوک همان سرفرماندهی بریتانیایی است.

جایگاه سازمان‌های پنج چشم به همراه نام کامل آنها در جدول زیر آمده است:

نقد فیلم

4- کیلب و آوا: قیاس انسان و ماشین از منظر تکامل و حیات

آوا در حالی که نگران رد شدن در آزمون تورینگ است به کیلب می‌گوید: «تو داری از من امتحان می‌گیری؟ اگر من رد بشم اونوقت منو خاموش می‌کنین. چرا وقتی کسی از انسان امتحان نگرفته تا خاموشش کنن، از من امتحان می‌گیرین؟»

جملات فوق نهایت عمق ترکیب و عجین شدن تفکر داروینیسم و هوش مصنوعی را بیان می‌کند و مخاطب را کاملاً به این باور می‌رساند که اولاً انسان با روند تطور داروینی به اینجا رسیده و از آزمون‌های مختلف گذشته و اشتباهات زیادی مرتکب شده و ثانیاً هوش مصنوعی قطعه بعدی پازل تطور پس از انسان است و اگر انسان مانع از او شود، تکامل را بر هم زده همانطور که پیش از انسان (میمون‌ها) جلوی تکامل انسان را نگرفتند.

5- ناتان و کیلب: علت ساخت هوش مصنوعی آوا

ناتان به کیلب می‌گوید: «ساخت آوا یه تصمیم نیست بلکه جبر تطوره! یه روزی موجودات هوشمند مصنوعی جوری به ما نگاه می‌کنن که ما الان به فسیل اسکلت‌ها در دشت‌های آفریقا نگاه می‌کنیم. یه شامپانزه که در گرد و خاک روی دو پا می‌ایسته و با ابزار ابتدایی و زبان زندگی می‌کنه و آماده انقراضه»

شاید بتوان گفت مهم‌ترین دیالوگ مفهومی در تمام 108 دقیقه فیلم، همین بخش است. جایی که تمدن صهیونیست جهان‌بینی خود را نسبت به آینده انسان مطرح می‌کند. جایی که بیان می‌کنند معتقدند به انقراض انسان و جایگزینی ماشین هوشمند با انسان.

مشخص است که چنین انقراضی به‌طور طبیعی مطلقاً اتفاق نمی‌افتد چون نه با روند طبیعت و نه خصوصاً با عقاید محکم اسلامی تطابق ندارد بلکه در تضاد است. پس قطعاً بیانگر طرحی کلان در حذف و کاهش شدید جمعیت از سوی جریانات صهیونیستی جهان برای نسل بشریت است. طرحی که پیش از این بارها و بارها مطرح شده و پس از سال 1968 در گفته مک‌نامارا، وزیر خارجه وقت آمریکا، علناً در حال پیگیری و اجرا است و در این راستا پنج کشور مجموعه پنج چشم، ضمن همکاری‌های سایبری، در حوزه‌های بیولوژی، فرهنگی و اقتصادی نیز همکاری‌های گسترده‌ای برای نسل‌کشی بیولوژیک مردم جهان دارند و عجیب اینکه اسراییل، یکی از پایه‌های اصلی طرح‌های این‌چنینی در جهان است.

در تحکیم ادعای فوق، بررسی سند «WORLD DEPOPULATION IS TOP NSA AGENDA» از اسناد باشگاه رم [14]که طی آن ضمن اشاره به جمله مک‌نامارا، به بیان استراتژی «هاگ کسینجر»[15] در زمینه چگونگی اجرای آن می‌پردازد. در این سند با صراحت بیان شده که این 2میلیارد جمعیت اضافه از مناطق خلیج‌فارس، آمریکای لاتین، آفریقا و شرق آسیا باید کاسته شود و در این راستا از جنگ، قحطی و بیماری استفاده خواهند کرد. ضمن اینکه بر اساس عنوان سند مذکور، این وظیفه بر عهده آژانس امنیت ملی آمریکا گذاشته شده است.

همچنین تلاش اسرائیل برای ایجاد یک انبار عظیم غلّه ترا نریخته در نروژ با نام «انبار غلّه قیامت» بیانگر مصمم بودن این کشور در زمینه ایجاد یک بحران عظیم و جهانی در نسل‌کشی نوع انسان از طریق معضلات بیولوژیکی است.

6- ناتان زیر لب با خودش: سرانجام انسان

ناتان مداوم با خود تکرار می‌کند: «کارهای خوبی که انسان پیش از این انجام داده از او دفاع می‌کنند» و در ادامه می‌گوید: «این جمله پرومتئوس هست»

پرومته یا پرومتئوس[16] در اسطوره‌های یونانی، یکی از تیتان‌ها و پسر یاپتوس و کلیمنه و خدای آتش است. او یکی از تیتان‌های مورد احترام زئوس و تنها تیتان باقی‌مانده تیتان‌ها از جنگ زئوس بود. زئوس در عصر آفرینش انسان‌ها، پرومتئوس را برگزید تا همه چیز را به انسان بدهد جز آتش را. اما پرومتئوس به دور از چشم زئوس آتش را به انسان داد. به همین علت. وقتی خبر به زئوس رسید او را بر سر قله قاف (در قفقاز) برد و بست و او را به سزای اعمال خود رساند. هر روز عقابی می‌آمد و جگر او را می‌خورد و شب، جگر از نو می‌رویید. همین موقع بود که پرومتئوس به زئوس گفت: روزی خواهد آمد که پادشاهی و خدایی تو از میان برود و کسی بر تخت تو تکیه زند. زئوس که از پیش‌گویی‌های او مطمئن بود دائم در پی این بود که از او بپرسد چه کسی، ولی او هرگز پاسخ نمی‌داد تا اینکه این موضوع به وقوع پیوست. سرانجام هرکول عقاب را کشت و پرومتئوس را آزاد کرد. پرومته در عوض راه به‌دست آوردن سیب‌های زرّین هسپریدس را به او آموخت.[17]

نقد فیلم

بر اساس داستان فوق، در واقع پرومتئوس همان شیطان داستان آدم و حوا در تورات است که به‌صورت اسطوره در آمده.

سینمای هالیوود که پیش از این برای پرومتئوس با همین نام فیلمی نیز ساخته است، علاوه بر بسط شیطان باوری، تفکر داروین را نیز ترویج می‌نماید. دقیقاً در فیلم پرومتئوس، گروهی از انسان‌ها برای یافتن منشأ حیات خود مبتنی بر نظریه داروین به سیاره‌های دور دست می‌روند و نهایتاً با موجوداتی در حال انقراض روبرو می‌شوند که نسل پیش از انسان بوده‌اند و توسط شلیک توپ‌هایی خاص از سیاره خود به دیگر بخش‌های کهکشان، حیات را منتشر کرده‌اند!

اکنون اشاره صریح به جمله پرومتئوس، برای بار دیگر داروینی بودن تفکر فلسفی حاکم بر فیلم فرا ماشین را مطرح می‌کند.


جمع‌بندی

فیلم فرا ماشین، در رده فیلم‌هایی است که تلاش دارد جامعه‌سازی آینده مد نظر صهیونیست را رقم بزند. جامعه‌ای که در آن تفکر داروین در سیستم و مردم به‌عنوان جهان‌بینی پایه موضوعیت دارد. حاکمیت با استناد به قدرت برتر بودن، زیردستان و ضعیفان را نابود می‌کند تا قدرت کنترل را حفظ نماید و سلطه‌پذیرانی که با باور به تصادفی بودن همه‌ چیز، ضعف و زیردست بودن خود را پذیرفته‌اند و تهدیدی برای حکومت نیستند.

در چنین آینده‌ای، سایبر استراتژیک به‌عنوان پایه کنترل تمامیت منابع جهان اعم از اقتصادی، انسانی، اطلاعاتی، طبیعی و ... در اختیار حاکمیت است و موجب استعمار، استثمار، استحمار و استحماق مردم خواهد شد.

در آینده جامعه پسا افزوده، زندگیِ متصورِ صهیونیسم، فروکاست و نابودی کامل هرگونه قدرت منازع با آنها است. عامه مردم فریفته و مغلوب تکنولوژی سایبری شده‌اند و عده محدودی که بیدارند، توسط سلاح‌های تروریستی بیوسایبر نابود می‌شوند.

انتهای فیلم فرا ماشین از این حیث کاملاً گویا و البته تکان‌دهنده است. از زمانی که آوا در نهایت بی‌احساسی، بی‌رحمی و بی‌توجهی کیلب را در خانه بصورت محبوس رها کرده و او را ترک می‌کند؛ تا سکانس پایانی فیلم که وی در یک چهارراه شلوغ، با ظاهری انسان‌گونه در میان دیگر مردم ایستاده و شهر را نگاه می‌کند. نمایش آوا در یک چهارراه شلوغ از زندگی انسان‌ها استعاره از نفوذ موجودات هوشمند تطور یافته در جامعه نوع انسان است و به معنی شروعی بر پایان نوع انسان توسط تطور پس از خودش.

با بیان فوق، آوا همان آرزوی صهیونیست، یا به‌عبارت دیگر همان جامعه یهودیان صهیونیستی است که اکنون آرزوی برپایی تمدن خود را دارد و با کمک دیگر انسان‌ها از زنجیر دشمنانش رها شده و سپس همان یاری‌گران را به نیت مرگ‌شان رها می‌کند و چهارراه شلوغ شهر، جامعه بشری است که اکنون صهیونیست به‌صورتی کاملاً رها و آزاد اما کاملاً ناشناس، وارد آن می‌شود، حریصانه به جای‌جای آن می‌نگرد تا به آنچه که می‌خواهد تغییرش دهد و نسل و تطور خود را در آن و با استثمار آن توسعه بخشد.



[1] آليشيا ويکاندر

[2] اسکارآيزاک

[3] Blue Book

[4] دومنهال گليسون

[5] آزمون تورینگ: زمانی یک موجود هوشمند فرض می‌شود که یک انسان ناظر نتواند بین آن موجود و انسان تمایزی احساس کند.

[6] Uniform System of Citation

[7] Automata

[8] Remember Me

[9] Edward Snowden

[10] National Security Agency

[11] Mind

[12] GCHQ: Government Communications Headquarter

[13] Five Eyes

[14] Club of Rome

[15] Haig-Kissinger

[16] Prometheus

[17] ویکی‌پدیای فارسی: پرومته





چرخه شوم اسلام‌هراسی؛ از بی بی سی تا هالیوود +فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اقدامات اسلام هراسانه وقتی با تکنیک های رسانه ای همراه می شود می تواند ثمره خوبی برای هدایت ذهن های غافل داشته باشد.

چرخه شوم اسلام‌هراسی؛ از بی بی سی تا هالیوود +فیلم

 

خبر افزایش 70 درصدی موج حملات به مسلمانان در لندن بهانه ای شد تا شبکه دولتی بی بی سی به موضوع "اسلام هراسی" بپردازد.


بی بی سی در این گزارش خود سعی کرد تنها عامل خشونت طلبی علیه مسلمانان را افراطی گرایی آنها جلوه دهد و مسائلی مثل شارلی ابدو را هم به عنوان شاهد مطرح کند.


باید اعتراف کرد چرخه شوم طراحی شده برای تخریب چهره اسلام و منزوی کردن مسلمانان، چنان زیرکانه است که متاسفانه توانسته بسیاری از افکار عمومی را با خود همراه کند.


حمایت آمریکا از گروه های تندروی منتسب به اسلام، مثل داعش، القاعده و طالبان همچنین تشویق کشورهایی مثل عربستان برای تقویت مالی آنها مسأله ای قابل پوشش نیست. همین مسأله وقتی با رویکرد هالیوود در استفاده از نمادهای اسلامی برای انواع خشونت ها و تهدیدهای زندگی مردم همراه می شود، می تواند نقش دو قطعه از یک پازل را بازی کند.


 

کلیپ/ گوشه ای از اقدامات هالیوود در جهت اسلام هراسی ـ دانلود


پوشش رسانه ای انواع خشونت های گروه هایی مثل داعش -  که علی القاعده نباید از امکانات رسانه ای خاصی برخوردار باشند - با نام "اسلام" می تواند تکمیل کننده این پازل باشد.



نکته ای که معمولا از آن غفلت می شود این است که این رسانه ها برای اینکه خود را بی طرف جلوه دهند از این خشونت ها با نام "اسلام افراطی" نام می برند تا بسیاری از مسلمانان اینطور خیال کنند که اینگونه رسانه ها حساب اسلام را از افراطی ها جدا کرده اند!  حال آنکه در بین مردم عادی جهان که مسلمان نیستند و اطلاعی از حقیقت اسلام ندارند ذهنیت دیگری پدید می آید.  وقتی این دسته از مردم که تعدادشان غالب است تنها تصویرهایی که از اسلام می بینند مربوط به گروه های افراطی است کم کم لفظ "افراطی" از معنای احرازی به یک معنای وصفی منتقل می شود. به عبارت دیگر "افراطی" دیگر لفظی نیست که مختص گروه خاصی از مسلمانان باشد بلکه صفتی است که همه مسلمانان را در برمی گیرد.



نتیجه این چرخه چیزی نیست جز اقدامات اسلام هراسی در سراسر اروپا که از آن می توان به یک موج تعبیر کرد. موجی که عوام مردم را از گرایش به اسلام بیمه می کند و مسلمانان را در گوشه ای منزوی. این موج خشونت طلبی علیه مسلمانان که رسانه های به اصطلاح بی طرف از آن به "موج اسلام هراسی" تعبیر می کنند به حدی رسیده که در انگلیس طی یک سال گذشته 70 درصد و در فرانسه 500 درصد افزایش داشته است!


و در آخر باید گفت آنچه که می تواند بی طرفی این رسانه ها را در ذهن حک کند و جای هیچ شبهه ای را باقی نگذارد تاسیس موسساتی مثل " فیث مترز" است که با نام حمایت از مسلمانان فعالیت می کنند و سعی می کنند دولت انگلیس را مبرای از هرگونه اقدام علیه مسلمانان جلوه دهند و همچنین حقوق اولیه ای مثل داشتن عبادتگاه های اختصاصی را به عنوان نشانه هایی از آزادی تبلیغ کنند.



ویدئو/ نمونه ای از پوشش خشونت طلبی علیه مسلمانان در بی بی سی ـ دانلود




ایرانیان باستان، شیطان را به دنیای انسان‌ها آوردند! + عکس و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
ایران‌هراسی در رسانه‌های غربی را می‌توان در سه دوره زمانی بررسی کرد. دوره اول، از دهه 1980 آغاز شد و به طور کلی علیه کشور ایران بود، بدون آن‌که شهروندان عادی و دولت از هم تفکیک شوند. دوره دوم، اواخر دهه 1990 آغاز شد و اما دوره سوم، به چند سال اخیر برمی‌گردد.

ایران‌هراسی و اسلام‌هراسی از پایه‌های محصولات هالیوودی در عصر مدرن محسوب می‌شوند. تبلیغات ایران‌هراسانه‌ای که طی سه دهه گذشته توسط رسانه‌های جریان اصلی در غرب دنبال شده، بهانه‌ای برای مشروعیت بخشیدن به اقدام نظامی احتمالی و تحریم‌ها علیه ایران بوده است. فیلم "ما را از شیطان بِرهان" که ژوئیه سال 2014 عرضه شد، یک نمونه از این تبلیغات ضدایرانی است.
چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
ایران‌هراسی از پایه‌های محصولات هالیوودی در عصر مدرن است

ایران‌هراسی در رسانه‌های غربی را می‌توان در سه دوره زمانی بررسی کرد. دوره اول، از دهه 1980 آغاز شد و به طور کلی علیه کشور ایران بود، بدون آن‌که شهروندان عادی و دولت از هم تفکیک شوند. ایران، تهدیدی علیه ثبات منطقه‌ای و منافع غربی معرفی می‌شد. ایرانی‌ها هم مردمی زشت، کثیف، فریب‌کار، افراطی، خشن، گروگان‌گیر و تروریست نشان داده می‌شدند که لیاقت بهره بردن از خاندان حامی غربِ پهلوی را نداشته‌اند و به همین خاطر علیه این نظام پادشاهی شورش کردند.

در این موج از ایران‌هراسی، مردم ایران، افرادی خطرناک توصیف می‌شدند که به هر روشی باید از بین بروند، اگر شده حتی با بمب‌های شیمیایی صدام. کتاب "بدون دخترم هرگز" نوشته "بتی محمودی" که بعدها به فیلمی با همین نام هم تبدیل شد، همراه با ترانه "بمباران، بمباران ایران"، نمونه‌هایی واضح از تبلیغات ایران‌هراسانه در دهه 80 میلادی بودند.

"استفان سیمانوویتز"فعال و تحلیلگر سیاسی و عضو "کمپین مخالف تحریم‌ها و دخالت نظامی در ایران" توضیح می‌دهد: "هیچ‌کس نباید از هالیوود انتظار "صحت اطلاعات" داشته باشد. اگر به دنبال صحت تاریخی و سیاسی هستید، بروید روزنامه یا کتاب بخوانید. هالیوود همیشه با واقعیت بازی می‌کند تا جنبه هیجان‌انگیز به فیلم‌هایش بدهد. در این راه هم لزوماً به واقعیت‌های تاریخی پای‌بند نیست."

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
هالیوود، ایران را کشوری خطرناک توصیف می‌کرد که به هر روشی باید از بین برود

دوره دوم ایران‌هراسی، اواخر دهه 1990 آغاز شد. بعد از انقلاب اسلامی، اولین نسل از مهاجران ایرانی، توانستند به کشورهای میزبان‌شان تصویر دقیق‌تری از جامعه و فرهنگ ایران را ارائه بدهند. هم‌چنین یک سری جنبش‌های اجتماعی و سیاسی در ایران شکل گرفت که ماهیت معنوی و سرزنده ایرانی‌ها را نشان می‌داد و با تصاویر دروغین که از این کشور ترسیم شده بود، کاملاً متفاوت بود. بر همین اساس، پروپاگاندای ایران‌هراسانه شکل کاملاً متفاوتی به خود گرفت و ایرانی‌های کثیف و خشن و تروریست یک‌باره به ملتی لیبرال و طرفدار غرب تبدیل شدند که زیر تیغ بُرنده حکومتی به نام جمهوری اسلامی هستند و منتظر کمک از طرف غرب.

در این شرایط، تئوری‌های مختلفی توسط تحلیلگران در غرب ارائه شد، مثلاً این‌که ایران وارد دوران سیاه شده است و غرب وظیفه کمک به این کشور را به دوش می‌کشد تا این کشور را به عصر روشنی و منطق وارد کند. هم‌چنین اختلاف‌نظر میان مردم و دولت، بهانه خوبی برای اعمال تحریم‌های سیاسی و اقتصادی و در کنار آن، استفاده از نیروی نظامی علیه ایران بود، نه تنها با هدف تحقق منافع غرب، بلکه برای برقراری صلح در دنیا. این کار تحت عنوان حمایت از شهروندان لیبرال در ایران انجام می‌شد. فیلم به اصطلاح مستند "ایرانیوم" یکی از مثال‌های پروپاگاندای ایران‌هراسانه در این دوره از فعالیت‌های ضدایرانی در رسانه‌های غربی است.

و اما دوره سوم، به چند سال اخیر برمی‌گردد و از رویکردی جدید برای تبلیغات ایران‌هراسانه بهره می‌برد. در این دوره، ایرانی‌ها نه تروریست‌های نفرت‌انگیز، افراطی و عقب‌مانده دهه 80 هستند و نه شهروندان لیبرال و طرفدار غرب دهه 90، که خواهان تحریم‌ها و بمباران‌های حساب‌شده غرب برای بازپس گرفتن آزادی‌شان هستند. این‌بار، ایرانی‌ها دشمنانی آموزش‌دیده هستند که برخاسته‌اند تا امپراتوری و گذشته خود را احیا کنند و در این راه، جوامع دیگر را با تهدید مواجه نمایند.

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
فیلم‌های اخیر هالیوود، ایران را دشمنی آموزش‌دیده معرفی می‌کنند

در این دوره آخر، ایران به یک آلمان نازی جدید، امپراتوری پارسی، امپراتوری صفوی و تمدن شیعی تبدیل شده و ایرانی‌ها به اشخاصی خودپسند، نژادپرست، تهاجمی و توسعه‌طلب. با این حال، طبق ادعای رسانه‌های غربی، تنها راه شکست دادن این دشمن همان تکنیک قدیمی تحریم‌های تجاری و استفاده از نیروی نظامی است.

"مهدی داریوش ناظم‌الرعایا"محقق مرکز مطالعات جهانی شدن، در این خصوص توضیح می‌دهد: "فیلم‌های هالیوودی به هیچ وجه نشان‌دهنده واقعیت‌های داخل ایران نیستند. اولاً قابل‌باور نیستند. برای نقش‌های ایرانی، از بازیگران غیرایرانی استفاده می‌شود. توصیفات فرهنگی در آن‌ها اشتباه و صرفاً بر اساس کلیشه‌های از قبل تعیین شده است. توصیفات سیاسی آن‌ها هم غلط است. مسئله مهم دیگر، چهره‌نمایی‌های این فیلم‌هاست. در اغلب این فیلم‌ها، ایرانی‌ها ضدقهرمان هستند. این روش معرفی یک ملت، بسیار خطرناک است و مردم آن کشور را دشمن کشورهای دیگر نشان می‌دهد."

وی ادامه می‌دهد: "موضوع هم صرفاً به ایران منحصر نیست. اگر به فیلم‌های پرفروش و برجسته هالیوود نگاه کنید که درباره ایران یا میدان‌های نبرد آمریکا مانند ویتنام و افغانستان ساخته شده‌اند، متوجه می‌شوید که تصاویر بسیار نادرستی به مخاطبان خود ارائه می‌دهند. مثلاً فیلم‌های سری "تبدیل‌شوندگان"، تمام فیلم‌هایی که از روی داستان‌های کمپانی "ماروِل" ساخته می‌شود، نشان می‌دهند که آمریکا در چین و روسیه پایگاه نظامی دارد. سلاح‌های هسته‌ای آمریکا تحت تأیید سازمان ملل هستند. همه این دروغ‌ها را می‌توانند بگویند، چون تصورات مردم را از قبل مدیریت کرده‌اند."

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
طبق توصیفات هالیوود، ایران کشوری است که می‌خواهد دنیا را به عقب برگرداند
و در این راه، ابایی از نابود کردن کشورهای دیگر ندارد

داریوش ناظم‌الرعایا تأکید می‌کند: "دقت داشته باشید که بسیاری از آمریکایی‌ها از جمله جوانان، اطلاعات خود درباره سیاست خارجی را از این فیلم‌ها می‌گیرند. محصولات هالیوودی روشی عالی برای معرفی قهرمان و ضدقهرمان و توضیح سیاست خارجی کشور به آمریکایی‌ها هستند. مردم با این موضوعات خو می‌گیرند. برای همین هم هست که فیلم‌هایی ساخته می‌شود تا ایران یا روسیه را کشورهای منزوی و منفور نشان دهند."

در فیلم "ما را از شیطان برهان" به کارگردانی "اسکات دریکسون" و نویسندگی وی همراه با "پل هریس"، "اریک بانا" نقش یک افسر پلیس نیویورک به نام "سارچی" و "ادگار رامیرز" نقش یک کشیش غیرمعمولی به نام "مندوزا" را بازی می‌کند. داستان این فیلم 180 دقیقه‌ای، بر اساس تجربه چند سرباز یگان ویژه دریایی آمریکاست که سال 2010 با عده‌ای از شورشیان عراقی مواجه می‌شوند.

بعد از درگیری میان دو طرف، تنها سه آمریکایی زنده می‌مانند و سردابی را کشف می‌کنند. وقتی وارد این سرداب می‌شوند، با نوشته‌هایی به زبان بیگانه مواجه می‌شوند که روی دیوار نقش بسته است. این اولین صحنه وحشتناک فیلم است که در بیشه‌ای در عراق نمایش داده می‌شود، اما تا پایان فیلم، ذهن مخاطب را رها نمی‌کند، چون در ابتدای فیلم، مشخص نمی‌شود در آن سرداب چه بر سر سربازان آمریکایی آمده است.

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
در ابتدای فیلم، سربازان آمریکایی در سردابی در عراق، جن‌زده می‌شوند

ادامه فیلم در زمانی روایت می‌شود که سربازان آمریکایی به کشور خود برگشته‌اند، اما نه به عنوان یگان ویژه آمریکا، بلکه به عنوان خدمت‌کاران شیطان که دست به گناه می‌زنند. "سارچی" که عضو پلیس نیویورک است، برای رسیدگی به یک دعوای خانوادگی فراخوانده می‌شود و می‌فهمد مردی که همسرش را مورد اذیت و آزار فیزیکی قرار می‌دهد، یکی از سربازان آمریکایی است که در سرداب عراق، جن‌زده شده است. این‌جاست که کشیش "مندوزا" وارد ماجرا می‌شود.

در بخش دیگری از فیلم، سارچی که حس‌های ادراکی قدرتمندی دارد و آن‌ها را با نام "رادار" خطاب می‌کند، به صحنه جرمی برخورد می‌کند که در آن یک مادر جن‌زده، بچه نوپایش را در باغ وحش به قتل رسانده است. وی به تدریج به وجود شیطان در زندگی انسان‌ها پی می‌برد و تلاش می‌کند سرنخ‌های بیش‌تری در این‌باره پیدا کند. این سرنخ‌ها، یک سری نوشته‌های مرموز روی دیوارهایی هستند که روی آن‌ها رنگ زده شده است. رنگ‌ها متعلق به همان سربازان جن‌زده آمریکایی هستند که یک کمپانی خدمات رنگ‌کاری دارند.

قطعات این پازل زمانی کامل می‌شود که سارچی یک هارددرایو حاوی فیلم روی‌دادهای درون آن سرداب عراقی پیدا می‌کند. کشیش مندوزا پس از تماشای فیلم، متوجه می‌شود که این نوشته‌ها نوعی پیام برای شیاطین شهر بابل هستند. آن‌چه از همه این‌ها جالب‌تر است، این است که وقتی نوشته‌ها، از نزدیک نشان داده می‌شوند، مشخص می‌شود شبیه به الفبای فارسی هستند، اما لاتین هستند. ماجرا به گونه‌ای روایت می‌شود که به مخاطبین القا کند طی دوران ایران باستان که شامل بابل یا عراق کنونی می‌شد، ایرانی‌ها تلاش می‌کردند شیاطین را وارد دنیای انسان‌ها کنند. به عبارت دیگر، گفته می‌شود مردم ایران، اصحاب شیطان بودند و آن را می‌پرستیدند.

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
وقتی نوشته‌ها، از نزدیک نشان داده می‌شوند
مشخص می‌شود شبیه به الفبای فارسی، اما به زبان لاتین هستند

در جایی از فیلم، مندوزا درباره تصاویر نوشته‌های بیگانه این‌گونه توضیح می‌دهد: "این‌ها پیام‌هایی برای ارواح بابل هستند. نقاشی‌ها، علائم تصویری فارسی هستند، اما نوشته‌ها به لاتین نوشته شده‌اند. البته این مسئله به خودی خود، عجیب نیست. این ترکیب از دوران قبل از مسیح وجود داشته، زمانی که رومی‌ها خاورمیانه را تسخیر کردند. نوشته‌های لاتین به یک "دروازه" یا "مدخل" اشاره دارند. حتماً دعوت‌نامه‌هایی هستند که یک در را برای ورود شیاطین به دنیای ما باز می‌کنند. برخی افراد، خودشان با پیوستن به مکتب‌های خاص، آن‌ها را دعوت می‌کنند و برخی هم صرفاً قربانی یک طلسم می‌شوند. پیامی که این‌جا هست، نقطه ورودی برای شیاطین است."

این بخش از فیلم با اشاره به عراق به عنوان نماد اسلام و ایران باستان به عنوان نماد ایران معاصر، تلاش می‌کند ایرانیان باستان را به عنوان یکی از دلایل مشکلات بشر توصیف کند. سازندگان فیلم تلاش کرده‌اند تا ارتباط ایران و اسلام را یک ارتباط شوم نشان دهند و ایران را مقصرِ مشکلات و معضلات عراق معرفی کند، چرا که به ادعای فیلم، نوشته‌های ایران باستان هنوز هم در عراق امروزی هستند.

فیلم هم‌چنین سعی دارد به مخاطبین القا کند که ایرانی‌های باستان قصد داشته‌اند شیطان را وارد سرزمین خود کنند. اشاره به شیطان نیز در حقیقت اشاره به دین اسلام است که وارد سرزمین باستانی ایران شد و همه چیز را طبق قوانین و خواسته‌های خود تغییر داد و نهایتاً مانند یک بیماری در سراسر دنیا منتشر شد.

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
فیلم به مخاطبین القا می‌کند که ایرانیان باستان، شیطان را به دنیای انسان‌ها آورده‌اند

سیمانوویتز معتقد است که ساخت یک فیلم بد، به خودی خود، یک گناه است، اما گناه بسیار بزرگ‌تر این است که هالیوود، واقعیت‌های خاورمیانه و کشوری مانند ایران و فرهنگ آن را ناصادقانه منعکس می‌کند. وی با شرم‌آور خواندن تولید و پخش این نوع فیلم‌ها در هالیوود می‌گوید البته این اتفاق، چیز جدیدی نیست.

"ما را از شیطان برهان"در نهایت این‌گونه پایان می‌یابد که سارچی پیش مندوزا اعتراف می‌کند که یک کودک‌آزار را به قتل رسانده است. در نتیجه، گناهان او بخشوده می‌شود و وی اجازه پیدا می‌کند تا به یک کشیش در خارج کردن ارواح خبیثه از بدن "سانتینو" (یکی از سربازان آمریکایی) کمک کند و از این طریق بفهمد همسر و فرزند گروگان گرفته شده او کجا هستند. در این فیلم، بدترین اتهامات قابل تصور علیه ایران مطرح می‌شود. صحنه‌های آغازین فیلم یک کشور اسلامی را نشان می‌دهد و نقطه اوج فیلم زمانی است که نوشته‌هایی به زبان فارسی کشف می‌شود که از دوران باستان در عراق بوده است.

به‌رغم همه این‌ها، فیلمی مانند "ما را از شیطان برهان" نکته جدیدی برای مخاطبین هالیوود ندارد، چرا که فیلم‌هایی مانند آن با موضوع اسلام‌هراسی و ایران‌هراسی بارها و بارها تولید شده است. داریوش ناظم‌الرعایا توضیح می‌دهد: "باید بدانیم که آمریکا مجبور است برای توجیه مواضع، سیاست خارجی و دکترین‌های نظامی خود، از همه ابزارهایش استفاده کند، از جمله ابزارهای اطلاعاتی‌اش مانند هالیوود، رسانه‌های خبری، و فرهنگ و افکار عمومی در درون آمریکا و همین‌طور کشورهای متحدش."

چرا سینمای آمریکا ایرانیان باستان را در گور می‌لرزاند
آمریکا برای توجیه مواضع خود، از تمام ابزارهای خود به خصوص ارعاب، استفاده می‌کند

داریوش ناظم‌الرعایا معتقد است: "این تبلیغات محدود به ایران هم نیست. روسیه، چین، کره شمالی، کوبا و ونزوئلا هم از کشورهایی هستند که هدف این نوع تبلیغات هستند. تصویرسازی از این کشورها به عنوان کشورهای منفور، راهی است که آمریکا برای توجیه سیاست‌های خصمانه خود پیش گرفته است، از جمله سیاستی که وزارت خارجه آمریکا آن را "سیاست قهری" می‌نامد، یعنی استفاده هم‌زمان از تهدید و دیپلماسی، که البته این سیاست را نمی‌توان دیپلماتیک توصیف کرد."

وی ادامه می‌دهد: "تبلیغات هالیوودی با هدف مدیریت تصورات مردم صورت می‌گیرد. از همین راه هم هست که تصورات غلطی را میان مردم دنیا ترویج می‌دهند. مثلاً این‌که آمریکا دارد با تروریسم مقابله می‌کند؛ یا این‌که ایران یک کشور عقب‌مانده و قرون وسطایی است و حاکمان مستبدی دارد که به دنبال برگرداندن دنیا به عصر سیاه قرون وسطی هستند."

این فعال سیاسی می‌گوید: "وقتی آمریکایی‌ها برای اولین بار به ایران سفر می‌کنند، بهت‌زده می‌شوند، چون آن‌چه در آمریکا به آن‌ها گفته‌اند، 180 درجه با آن وضعیتی که ایران دارد، متفاوت است. نه تنها ایران، بلکه روسیه و چین و سایر کشورهایی که در روایت‌های رسمی، رسانه‌ای و هالیوودی، منفور توصیف می‌شوند، همین وضعیت را دارند. وقتی آمریکایی‌ها به این کشورها می‌آیند، متوجه می‌شوند واقعیت این کشورها چه‌قدر متفاوت است. همین باعث می‌شود بسیاری از باورهای خود را که تحت تأثیر رسانه‌های کشورشان شکل گرفته، زیر سؤال ببرند."


سینمای آمریکا حتی ایرانیان باستان را هم در گور می‌لرزاند - دانلود


امپراطوری خیال­‌؛ استفاده از سینما برای ترویج سیاست جهانی آمریکا + دانلود

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سینما و تلویزیون ابزارهایی قدرتمند هستند که می‌­توان از آن­ها برای اهداف امنیت ملی و تئوریزه کردن سیاست‌­های جهانی استفاده کرد. ابزاری که موجب می­‌شود تا مخاطب به تدریج، مرز میان واقعیت و یا برساختی از واقعیت را کم­رنگ‌تر ببیند.

در تحلیل و نقد فیلم‌ها و سریال‌های غربی به ویژه سریال‌های آمریکایی همواره دو نگاه وجود داشته است. نگاه اول این محصولات و تولیدات را صرفا برای تفریح و سرگرمی و نهایتا سود اقتصادی می‌داند اما نگاه دوم معتقد است مولفه های سیاسی و استراتژیک در تولید این محصولات دخیل بوده و هدف این تولیدات ترویج نگاه مطلوب سیاسی غرب است. هرکدام از طرفداران این دو دیدگاه استدلالهای خاص خود را دارند با این حال تاسیس یک رشته جدید در دانشگاه نیوکسل انگلیس و انتشار کتابی توسط مدرسان و کارشناسان این رشته مستندات جدیدی را برای دیدگاه دوم فراهم آورده است.در ادامه این گزارش با این کتاب و رشته تحصیلی آشنا می‌شویم:                                                     

مجله الكترونيكي روابط بین الملل E-International Relations از سال 2007 توسط دانشكده اقتصاد لندن راه‌اندازي شده و مقالات معتبري را در رابطه با روابط بين‌الملل و سياست بين‌الملل منتشر مي‌كند. این پایگاه، در تعدادي از كتاب‌ها و مقالات خود به بررسي فرهنگ عامه و رابطه آن با سياست‌هاي جهاني پرداخته است. هم چنین به تازگي كتابي را نيز با موضوع سياست و فرهنگ عامه منتشر كرده است(Popular Culture and World Politics: Theories, Methods, Pedagogies) كه حاوي مجموعه مقالاتي در اين رابطه مي‌باشد. اين كتاب كه فرهنگ عامه و سیاستهای جهانی نام دارد گرد آورنده‌­ی نگرش­‌های متفاوتی از جانب اندیشمندان مهم و کلیدی است که در حیطه­ فرهنگ عامه و سیاست­‌های بین‌المللی مشغول فعالیت هستند.

این کتاب، با ملاحظاتی پایه­‌ای در مورد بحث فرهنگ عامه در سیاست جهانی آغاز می­‌شود. در ادامه، به منابع مختلف فرهنگ عامه و سیاست جهانی (در کنار روش­‌هایی که برای مطالعه­ این دو مورد استفاده قرار می‌­گیرند)، نظر افکنده می‌­شود. نتایجی بر مبنای تشریح مطالب، در ارتباط با قرار دادن مفهوم فرهنگ عامه به بحث و بررسی ارائه شده است. هم‌چنین به جمع آوری آراء در مورد ژئوپولتیک (مطالعه‌ نفوذ عوامل‌ فيزيكي‌ هم چون‌ جغرافيا، علم‌ اقتصاد و آمار، در مشي‌ سياسي‌ و سياست‌خارجي‌ كشور)، هویت­‌های سیاسی، موضوع "مبارزه با تروریسم" و مراودات سیاسی پرداخته شده است. این جمع‌آوری اطلاعات بر پایه­ منابعی همچون فیلم­‌ها، بازی­‌های رایانه‌­ای، هنر و موسیقی ترسیم شده‌اند. در نهایت، این مجموعه، پژوهش‌­هایی نو و بدیع را در زمینه فرهنگ عامه و سیاست­‌های جهانی؛ مهیا ساخته است. اين كتاب مقالاتي با عناوين زير را شامل مي‌شود:

-چگونه فرهنگ عامه با سياست‌هاي جهاني مرتبط مي‌شود؟ نویسندگان: (Jutta Weldes and Christina Rowley)

-فرهنگ عامه و هویت سیاسی: نویسندگان: (Constance Duncombe and Roland Bleiker)

-درباره­ آمریکای کدخدا و "به عمل در آوردن" فرهنگ عامه در علوم اجتماعی. نویسنده: (Jason Dittmer)

-ژئوپولتیک عامه و جنگ با تروریسم. نویسنده: (Klaus Dodds)

-سیاست‌هاي پنهان نظامی‌گری و فرهنگ مردم‌پسند به عنوان ارتباطات سیاسی. نویسنده: (Linda Åhäll)

-جهان­‌های خود ساخته­ ما در داستان­‌های علمی تخیلی و روابط بین‌المللی. نویسندگان: (Nicholas J. Kiersey and Iver B. Neumann).

-فیلم و سیاست‌­های جهانی. نویسنده: (Michael J. Shapiro)

-بازی­‌های رایانه‌­ای و روابط بین‌المللی؛ بازی کردن و روش‌­ها. نویسنده: (Nick Robinson).

-بازی­‌های رایانه‌­ای نظامی، ژئوپلتیک و رو‌ش‌­ها. نویسنده: (Daniel Bos).

-اختلاط رنگ­‌ها، یک روش الهام­ گرفته از هنر برای مطالعه­ استفاده از خنده و تمسخر در سیاست­‌های جهانی. نویسنده: (Saara Särmä).

-مطالعه­ سیاست­‌های جهانی چگونه است؟ نویسندگان: (Matt Davies and M.I. Franklin).

-امپراطوری خیال­‌ها؛ استفاده از داستان­‌های علمی تخیلی برای صحبت درباره­ ژئوپولتیک (جغرافیای سیاسی). نویسنده: (Robert A. Saunders).

-چالش‌­های پیش رو در آموزش دادن فرهنگ عامه و سیاست­‌های جهانی. نویسنده: (Kyle Grayson).

-تعلیم و تربیت و فرهنگ مردم‌پسند، فرهنگ مردم پسند به عنوان یک ابزار آموزش و تمرین ارزیابی. نویسنده: (William Clapton).


اطلاع رسانی عمومی درباره­ امنیت ملی رسمی آمریکا از طریق سرگرمی!

در يكي از مقالات اين پايگاه كه به موضوع فرهنگ عامه پرداخته است، به اين موضوع اشاره شده كه امروزه با نگاهی سریع و کلی به پربیننده‌­ترین سریال­‌های تلویزیونی آمریکا که در رابطه با موضوع امنیت ملی و سازمان‌­های مرتبط با آن در کشور آمریکا تولید شده‌­اند، غیر ممکن است که حوادث یازدهم سپتامبر سال 2001 و عبارت "مبارزه با تروریسم" به ذهن افراد خطور نکند. عبارتی که پس از اين حادثه، همواره مورد توجه محافل مختلف در کشور ایالات متحده آمریکا بوده و به سرعت در صدر توجه تهیه­‌کنندگان و سازندگان مجموعه‌­های مختلف تلویزیونی این کشور قرار گرفته است.

فرهنگ عامه و سياست‌های جهانی

نمونه­‌های مختلفی از این مجموعه­‌های تلویزیونی را می‌­توان مثال زد که از سال 2001 تا 2013 از شبکه­‌های مختلف تلویزیونی پخش شده‌اند. به‌عنوان نمونه مي‌توان به مجموعه‌هاي تلویزیونی 24 که از شبکه تلویزیونی فاکس پخش شده است (24, Fox, 2001-2010)، مجموعه­ یگان (The Unit, CBS, 2006-2009مجموعه­ سوژه (Person of Interest, CBS, 2011) و مجموعه­ هوم‌­لند (Homeland, Showtime, 2011) و نهایتا سریال پل (The Bridge, FX, 2013) که از سال 2013 شروع به پخش کرده است، اشاره كرد. وجه مشترک تمامی سریال‌­های یاد شده، مشحون بودن از مفاهیمی همچون: پایگاه­‌های تروریست­‌ها، سیاست­‌های پیش‌­دستانه، توطئه، خیانت و دسیسه­‌های مختلف و نهایتا تدابیر امنیتی پیش‌بینی شده برای حفظ امنيت عمومي مردم آمریکاست. این مجموعه‌­های تلویزیونی می­‌تواند موجب چشم‌پوشی عموم مردم آمریکا (و یا بینندگان غیرآمریکایی) نسبت به جنایات مختلفی که توسط نیروهای آمریکایی در نقاط مختلف انجام گرفته، شود. جنایاتی همچون، غرق مصنوعی، شکنجه­‌های سخت و ... .

فرهنگ عامه و سياست‌های جهانی

اين مقاله چنين ادامه مي‌دهد كه اگرچه داستان‌­هایی که بر مرکب این فرهنگ عامه‌پسند، سوار می‌­شوند، ممكن است در ظاهر انتقادهایی را در مورد سیاست‌­ها و خط مشی­‌های کنونی دولت آمريكا به‌همراه داشته باشند، اما در عمل، بازنمایی­‌های جداگانه و در ظاهر متفاوتی را از همان حادثه­ 11 سپتامبر و آن­چه که برای جامعه­ آمریکا پس از این حادثه تدارک دیده شده‌اند، نشان‌ مي‌دهند. مسئولان امنیت ملی دولتی آمریکا همواره معتقدند که باید در مورد موارد غیرقابل پیش‌بینی نیز فکر و برنامه‌ریزی کرد. به عبارت دیگر، همواره باید بدترین سناریوها را در نظر گرفت. در عمل، فرهنگ عامه، یک زمینه­ مناسب و ایده‌­آل برای مطالعه­ نمایش سناریوهای مختلف امنیت ملی و سیاست­‌های دولتی در بحث امنیت ملی آمریکا است.

آن چه در اين مقاله آمده است به خوبي نشان مي‌دهد كه در اين سريال‌ها اگرچه انتقادهايي جزئي به سياست داخلي آمريكا وارد مي‌شود، با اين وجود تمامي آن‌ها متاثر از موضوع حادثه يازده سپتامبر و تروريسم بوده كه به آن در اشكال متفاوتي اشاره شده و تدابير امنيتي آمريكا براي حفظ امنيت مردم و لزوم چنین سیاست‌ها و تدابیری، بيان مي‌شود. تكرار اين موضوع در سريال‌هاي مختلف نهايتا به بازتوليد اين سياست در فرهنگ عامه منجر خواهد شد.

در بخشي از نتايج اين مقاله نيز به اين نكته اشاره شده است كه فرهنگ عامه و مطالعه آن به عنوان یک روش خاص برای تئوریزه کردن سیاست­‌های جهانی مطرح است که نتیجه­ این نگرش، برآمدن دیدگاه‌­های ویژه و متفاوتی به روابط بین‌­الملل خواهد یود.

روابط بین‌الملل، برساخت واقعيت و فرهنگ عامه

مطالعات مختلفی که در رابطه با فرهنگ عامه صورت گرفته است، نشان مي دهد که سینما و تلویزیون، از جمله پرطرفدارترین رسانه‌­هایی هستند که دسترسی عمومی قابل ملاحظه‌­ای را در اختیار دارند. اگرچه اکنون ابزارهای مختلف الکترونیکی مانند گوشی‌­های هوشمند نیز در کنار آن­ها قرار دارند اما به طور کلی، همچنان می‌­توان از آن­ها به عنوان ابزاری قدرتمند نام برد که می‌­توان از آن­ها برای اهداف امنیت ملی استفاده کرد. ابزاری که موجب می­‌شود تا مخاطب، به تدریج، مرز میان واقعیت و یا برساختی از واقعیت را کم­رنگ‌تر ببیند.

فرهنگ عامه، به عنوان یک روش ویژه برای تئوریزه کردن سیاست‌­های جهانی، موجب ظهور و بروز بینش‌­های مختلفی در مورد روابط بین‌المللی خواهد شد. در این صورت، می­‌توان به عمق این موضوع پی برد که موضوع پیچیده­‌ای هم­چون سرگرمی‌های مرتبط با امنیت ملی، خیلی بیشتر از آن­چه به نظر می‌­آید، موضوعاتی برای بررسی و مطالعه­ بیشتر دارد!

به عنوان مثال مي‌توان به سریال تلویزیونی "سوژه" اشاره كرد. در اين سريال، يك ماشين تمامي رفتارهای افراد را زیر نظر داشته و مي‌تواند به صورت هوشمند، اطلاعاتی را در اختیار دولت آمریکا قرار بدهد تا از حملات احتمالی تروریستی جلوگیری شود! این ماشین به همه دوربین‌های سطح شهر، جاده‌ها و ... دسترسی داشته و تمام رفتارهای افراد را تحلیل می‌کند!

فرهنگ عامه و سياست‌های جهانی

از سوی دیگر، به تازگی و در سال 2013 (June 2013) ادوارد اسنودن، از یک پروژه (پروژه­ پایش و مراقبت) از طرف سازمان NSA پرده برداشته که PRISM نام دارد و اطلاعات مردم و حریم خصوصی آنها را بدون اجازه گرفتن از آن‌ها مورد استفاده قرار داده است!

منظور از برساخت واقعيت آن است كه امري غيرواقعي، چنان جلوه داده شود كه گويا واقعيت است. بنابراين مي‌توان گفت كه يكي از اهداف اصلي اين سريال آماده‌سازی افکار عمومی و برساخت اين واقعيت است كه جمع‌آوري اطلاعات شخصي شما توسط دولت، به سود شما بوده و به‌خاطر حفظ امنيت شما انجام مي‌پذيرد! اين در حالي است كه چنين برساختي از واقعيت و بازتوليد آن در فرهنگ عامه، در عمل، توجيه كننده سیاست‌­ها و عملکرد دولت آمریکا خواهد بود.



فرهنگ عامه و سياست‌های جهانی
برای دانلود کتاب روی تصویر کلیک کنید
فرهنگ عامه و سیاست­‌های جهانی: نظریه­‌ها، روش‌­ها و راه­‌کارهای آموزش.


رشته تحصیلی سیاست جهانی و فرهنگ عامه


فرهنگ عامه (Popular Culture)، به آداب و رسوم، سرگرمي‌ها و هر آن چه به زندگي عموم مردم مرتبط است، اطلاق مي‌شود. یکی از سوالاتی که در رابطه با فرهنگ عامه مردم، همواره مورد توجه بوده اين است كه آيا فرهنگ عامه از درون جامعه شكل مي گيرد يا نظام سياسي آن را تحت تاثیر قرار داده و شكل مي‌دهد؟ این سوال و سوالات مشابه آن در ارتباط با فرهنگ عامه و تمایل هر چه بیشتر به تاثیرگذاری بر آن، موجب آن شده است كه جوامع غربي، مطالعه در خصوص این موضوع را در دستور كار خود قرار داده تا از نتايج آن در سیاست‌گذاری‌های خود استفاده كنند.

در همین راستا؛ یک رشته تحصیلی با محوریت موضوع فرهنگ عامه، شکل گرفته است. در تعریف این رشته تحصیلی آمده است که به مطالعه و بررسی تغییرات روابط بین‌­المللی در چهارچوب سیاست­‌هایی که فرهنگ عامه را شکل می‌دهند و متقابلا تحت تاثیر آن شکل می‌پذیرند، می‌پردازد. تمرکز محتوای این دروس بر نظریه­‌های کلیدی و اصول اساسی در عرصه­‌ی سیاست‌های جهانی قرار دارد که به نوبه­‌ی خود ارتباط مستقیمی نیز با انواع رسانه‌های سنتی و مدرن دارند.


امپراطوری خیال­‌؛ استفاده از سینما برای ترویج سیاست جهانی آمریکا+دانلود // در حال ویرایش

دانش آموختگان این رشته تحصیلی، برای در اختیار گرفتن شغل­‌هایی در سازمان­‌های دولتی، شرکت­‌های تجاری مختلف و حیطه­‌های مختلف دیگری که یک دانش تخصصی و درک صحیح از سیاست­‌های کنونی در جهان و ارتباط آن با مباحث فرهنگ عامه را می‌طلبد؛ آماده شده و در مشاغلی هم‌چون مشاور ارتباطات عمومی و مدیر رسانه‌­ای به‌کار گرفته می‌شوند.


دانشگاه نیوکسل انگلستان، محورهای اصلی این رشته‌­ی تحصیلی را بر پایه­‌های زیر استوار می‌داند:

1. چگونگی بازتاب و یا بازتولید سیاست­‌های جهانی در فرهنگ عامه.

2.چگونگی تاثیر سیاست­‌های مبتنی بر فرهنگ عامه بر پویایی و تغيير سیاست­‌های جهانی.

3. خط مشی‌­ها و روش‌­ها در علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی.

فرهنگ عامه و سياست‌های جهانی

آن‌چه در معرفی این رشته تحصیلی آمده است به‌ خوبی تاثیر متقابل فرهنگ عامه و سیاست را نشان می‌دهد. تاثیر فرهنگ عامه بر سیاست‌های جهانی را نمی‌توان انکار کرد و به همین دلیل است که سیاست‌گذاران در برنامه‌ریزی‌های خود به دنبال همراه کردن مردم با سیاست‌هایشان هستند و از همین رو رهبر انقلاب، افکار عمومی مردم آمریکا برای سیاست‌مداران آن را به شیشه حیات، تشبیه نموده است. بنابراین با توجه به اهمیت فرهنگ عامه و افکار عمومی در سیاست، چنین به نظر می‌رسد که حاصل نهایی و خروجی این دانش تخصصی برای دانش‌ آموختگان آن، پی بردن به روش‌ها و رویکردهایی باشد که با استفاده از آن می‌توان سیاست‌های مطلوب خود را در فرهنگ عامه بازتاب داد و از این طریق آن‌ها را بازتولید کرد. بدین معنا که سیاست‌های مورد نظر در فرهنگ مردم منعکس گردد و جزیی از باورهایشان شود.

همان طور که در معرفی این رشته تحصیلی بیان شد، رسانه‌ها یکی از کانون‌های اصلی توجه در مطالعات فرهنگ عامه به شمار می‌روند. چرا که استفاده از رسانه‌ها در تولید آن‌چه که از آن تحت عنوان فرهنگ مردم پسند (Pop Culture) یاد می‌شود، می‌تواند نفش بسزایی را در انعکاس و بازتاب سیاست‌ در فرهنگ عامه و تغییر آن به شکل مطلوب سیاست‌مداران، ایفا کند. به همين دليل است كه امروزه بسياري از توليدات رسانه‌اي، به‌‌ دنبال تاثيرگذاري بر افكار عمومي، فرهنگ و سبك زندگي عامه مردم، آن‌ها را هدف قرار داده و تغيير افكارعمومي و فرهنگ مردم با استفاده از انواع سرگرمي، مورد توجه سياست‌مداران و سرمايه‌داران قرار گرفته است. رسانه‌ها نوع خاصی از لباس پوشیدن، غذا خوردن، سبک زندگی و حتی چگونگی فکر کردن را ترویج کرده و در نتیجه فرهنگ خاصی را برای مردم تعیین می‌کنند. مطالعات نشان داده است که توده‌های مردم تحت تاثیر رسانه‌ها هستند و رسانه‌ها می‌توانند ارزش‌ها و باورهای آنان را تغییر دهند.



این سیستم‌ها، دستگاه‌های عظیم تبلیغاتی در اختیارشان است و تمام زندگی مردم را محاصره کرده‌اند. اصلاً کارگر و کارمند و کاسب وقت ندارد بیرون آن گنبد گردنده‌ای که اینها در وسطش گیر کرده‌اند، ببیند و درباره‌ی آن فکر کند؛ هرچه آنها می‌گویند، همان را می‌فهمد. امروز در کشورهای غربی، در امریکا و در کشورهای علی الظاهر دمکراتیک این‌طوری است. تبلیغات انبوه، مثل سیل روی ذهن‌های مردم می‌ریزد و اصلا مجال نیست که مردم بفهمند. اگر شما توانستید منفذی پیدا کنید، آن‌وقت می‌بینید که آن دمکراسی و آن آزادی‌ای هم که آنها می‌گویند، فوراً عوض می‌شود!

بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام


23/05/1370


تحلیل سریال Walking Dead / قدم به قدم با مردگان متحرک +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

* نکته: متن فوق بر اساس پنج فصل نمایش داده شده نگاشته شده و ممکن است در فصول بعدی، برخی از گزینه های مطرح شده دستخوش تغییر شوند.


در روز 31 اکتبر سال 2010، دنیا شاهد رونمایی از سبک جدیدی از فیلم های پسا آخر الزمانی زامبی-محور بود که در آن علاوه بر نمایش درنده خویی زامبی ها و مصیبت به وجود آمده به دست آن ها، به روابط عاطفی و اجتماعی انسان های نجات یافته در این دوران نیز می پرداخت و با دقت و وسواس خاصی، شرایط حساس حاکم را توصیف می کرد.

frank-darabont

سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) ساخته فرانک دارابونت (Frank Darabont) آمریکایی است که بر اساس کتاب مصوری به قلم رابرت کرکمن (Robert Kirkman) ساخته شد. تا به حال 5 فصل کامل از این سریال توسط شبکه خصوصی و تخصصی تلویزیون کابلی AMC پخش شده و قرار است که فصل ششم (و احتمالاً آخرین فصل آن) هم به زودی پخش شود.
داستان سریال، تقریباً تمی همانند بیشتر داستان های زامبی-محور دارد و در ادامه، گره های دراماتیک زیادی به این تم محوری افزوده می شود. همین موضوع، باعث شده تا این سریال از همه تولیدات مشابه خود، یک سر و گردن بالاتر قرار گیرد و استقبال جهانی را به همراه داشته باشد.
در مورد داستان، اینطور توضیح داده می شود که به دلایل نامعلومی، ویروسی مرگبار در میان انسان ها (ظاهراً سراسر کره زمین) شیوع پیدا کرده و باعث مرگ آن ها و تبدیل شدنشان به موجوداتی گوشتخوار و درنده (زامبی) شده است. موجوداتی که پس از تبدیل شدن، معمولاً بدون وقفه و خستگی شروع به راه رفتن (جستجو) می کنند و در سر راه خود به انسان های سالم و حتی حیوانات حمله کرده و از آن ها تغذیه می کنند. از این رو، آن ها را "راه روندگان" (Walkers) هم می نامند.

Robert Kirkman

همانطور که اشاره شد، فاجعه مذکور ابعادی جهانی دارد. از همین رو، گروه بازماندگان (نجات یافتگان) درون سریال را می توان نمادی از جهان نجات یافته بشری (انسان هایی با ملیت های مختلف) دانست.
باز هم بر اساس اطلاعاتی که در داستان ارائه می شوند، این ویروس مرگبار به صورت پیش فرض در بدن همه انسان ها زندگی می کند و پس از مرگ، فعال شده و کنترل آن ها را به دست می گیرد. این بدان معنی است که همه انسان ها به صورت بالقوه زامبی هستند و مرگ طبیعی یا گازگرفتگی عواملی هستند که زامبی بودن آن ها را بالفعل می کند.
روش عملکرد ویروس هم در نوع خودش بسیار جالب و قابل تأمل توصیف می شود. بدین صورت که پس از مرگ میزبان، ویروس خود را به قسمت کورتکس مغز رسانده و با فرستادن پالس هایی خاص، کنترل اندام ها را به صورت محدود به عهده می گیرد. در این روند، بدن انسان همچون ماشینی فرض شده که در زمان حیات کنترل آن به دست انسان (روح) است و پس از مرگ (خروج روح از بدن)، ویروس جایگزین آن شده و یکبار دیگر این ماشین را راه اندازی می کند. البته همانطور که ذکر شد، ویروس توانایی کاربری صد درصد از این وسیله را ندارد و عملکرد آن بسیار محدود است.
به عنوان مثال، زامبی ها همانند انسان ها می بینند، می شنوند، می بویند و از گوشت تغذیه می کنند، اما احساسات عالی بشری (عشق، نفرت و...) و توانمندی های ساده رفتاری مانند قدرت تکلم، فکر کردن و حتی دویدن را ندارند! در واقع، آن ها نه شکل کلاسیک و آشنای مردگان را دارند و نه شبیه به انسان ها هستند.
اما این موجودات خبیث دارای ویژگی های جالبی هستند که با ذات درنده آن ها در تناقض است.
زامبی ها به یکدیگر آسیب نمی رسانند و از گوشت هم تغذیه نمی کنند! آن ها معمولاً به صورت گروهی حرکت می کنند و برای بدست آوردن غذا با هم نمی جنگند. به هم خیانت نمی کنند، دروغ نمی گویند، برای هم نقشه نمی کشند و قصد جان یکدیگر را نمی کنند. آن ها فقط به فکر خوردن گوشت تازه هستند.

Rick-1

از زاویه ای دیگر، شاید بتوان زامبی ها را نمادی از جامعه درگیر در روزمره گی یا تحت تأثیر یک جریان فکری خاص دانست که علیه افرادی که به گونه ای دیگر فکر می کنند، قیام کرده اند و سعی دارند تا آن ها را نیز همانند خود کنند. آن ها فقط به یک هدف واحد فکر می کنند و سعی دارند مدل رفتاری خود را به دیگران (انسان های سالم) نیز منتقل کنند. به همین دلیل هم برای نابودی آن ها باید مغزشان را نابود کرد. یعنی امکان اندیشیدن را از آن ها گرفت!
اما بر خلاف زامبی ها، در طرف دیگر ماجرا، انسان ها قرار دارند که به علت پیچیدگی های رفتاری به موجوداتی بسیار خطرناک تبدیل شده اند. آن ها در این فضای پر تنش و خشن، برای هم نقشه می کشند، به هم خیانت می کنند، قصد جان یکدیگر را می کنند، به هم دروغ می گویند و بسیار غیر قابل پیش بینی هستند. در واقع خطر اصلی در این سریال را می توان خود انسان ها دانست تا زامبی ها.
در سریال انسان ها به چند گروه مهم تقسیم می شوند:

کابوی ها (نماینده کشور آمریکا):
یکی از محوری ترین شخصیت های داستان، پلیس های محلی هستند که با نماد کلاه و اسب نمایش داده می شوند و نقش ناجی و رهبر گروه را به عهده دارند. آن ها نماینده کشور آمریکا محسوب می شوند و در طول سریال بر سر یک زن (نماد سرزمین) با یکدیگر می جنگند.
ریک گریمز (Rick Grimes) معاون کلانتر سابق در شهر کوچکی در ایالت جورجیا است که پس از یک کمای طولانی، به هوش می آید و برای یافتن زن و فرزند خود، شروع به جستجو می کند. او فردی است که بیشتر مشکلات را سیاه و سفید می‌بیند و اغلب آن ها را با لجاجات تمام به قانون های محکم اخلاقی شخصی خود مرتبط می‌کند و سعی دارد با این روش بهترین تصمیم را اتخاذ نماید.

Rick-2

ریک، یک رهبر بالفطره است که بازماندگان تحت سرپرستی اش در همه‌ دشواری ها به او پناه برده و به راهنمایی های وی اطمینان دارند. حتی هنگامی که او به خودش شک دارد. نقش فراگیر ریک، وی را به انجام دادن درست ترین کار برای محافظت از افرادی که نمی‌توانند از خود مراقبت کنند، وادار می‌کند و گاهی این موضوع از او چهره ای خشن و بی رحم می سازد.
در یکی از نمادین ترین صحنه های سریال، ریک با کلاه کلانتری (که شبیه به کلاه وسترن ها است)، سوار بر اسب با زامبی ها که نماد هرج و مرج هستند، درگیر می شود که تأکیدی بر رهبری وی بر جامعه بحران زده دارد. شخصیت رهبر گونه ریک، در طول داستان کم کم تغییر کرده و پیچیده تر می شود و در ادامه او را به فردی خشن، شکاک و بی رحم تبدیل می کند. مدلی از رهبری سبک آمریکایی بر جامعه بحران زده که نسخه ای از آن در این فیلم توسط ریک به نمایش گذاشته می شود.
در طرف دیگر داستان، شین والش (Shane Walsh) قرار دارد که در نبود ریک (در دوران کما) سرپرستی لوری گریمز (Lori Grimes)، همسر و کارل گریمز (Carl Grimes) فرزند او را به عهده داشت و رابطه عاطفی ای میان او و لوری شگل گرفته بود.
او همچنین تا بازگشت ریک به عرصه رهبری، سرپرست گروه بازماندگان نیز محسوب می شد. شین نیز نمادی از کابوی آمریکایی است که بر خلاف ریک که قائل به دموکراسی است، خشونت و دیکتاتوری را بجای عقلانیت در مدل رهبری اش بر جامعه بحران زده مقدم کرده (مدلی از رهبری که بعدها ریک هم به آن اعتقاد پیدا می کند) و اینگونه گروه تحت رهبری اش را مدیریت می کند.

shane-1

اما با آمدن ریک، شین به حاشیه رانده شد و پس از آن، رقابتی خونین برای رهبری و تصاحب این پست و همچنین لوری! میان آن دو شکل گرفت.
در اینجا، می توان لوری را نمادی از سرزمین آمریکا دانست که هر دو کابوی برای تصاحب آن با یکدیگر وارد جنگ شده بودند. شین، تاب سرپرستی ریک را نمی آورد و تصمیم به نابودی وی و تصاحب همسر و فرزندش می گیرد، اما در یکی از کلیدی ترین و راهبردی ترین صحنه های سریال، توسط ریک (رهبر اصلی) کشته شده و جسد تغییر یافته وی (زامبی شده) نیز توسط نسل بعد کابوی ها (کارل) از بین می رود تا منجیگری و رهبری در میان آن ها موروثی باشد.
ریک در نظر افراد تحت حمایتش شخصیتی مثبت، دموکرات و بسیار منطقی است و به عنوان رهبر گروه از معقولیت و محبوبیت بالایی برخوردار است. اما شین، علی رغم تمام توانمندی های فیزیکی و قابلیت های بالای جنگاوری، به علت خشونت افسار گسیخته اش از محبوبیت چندانی برخوردار نیست و به همین دلیل پس از انتشار خبر قتل وی به دست ریک، گروه عکس العمل خاصی به آن نشان نمی دهند و رسماً تصمیم ریک را در این مورد می پذیرند.
نکته بسیار مهمی که در این سریال وجود دارد، این است که ریک در تمام مدت فصل دوم از دموکراسی دم می زند و همین موضوع، باعث انتخاب و ارجحیت وی نسبت به شین می شود. اما فشارهای موجود و وقایع متعدد موجب می شود تا او در پایان فصل دوم، جمله ای کلیدی را به زبان آورد:
"از این به بعد، دیگه دموکراسی ای در کار نخواهد بود."
این همان مانیفست آمریکا در رهبری جهان با شعار دروغین دموکراسی است. البته او در انتهای فصل سوم از این حرف بازمی گردد و یکبار دیگر دموکراسی را سرلوحه کارهای خود قرار می دهد. علت این تغییر رویکرد، نمایان شدن ضعف او در مدیریت یکجانبه گروه است.

shane-zombie

در ادامه، ریک یکبار دیگر لوری را تصاحب کرده و جایگاه رهبریش را تثبیت می کند، اما با فاش شدن بارداری مشکوک لوری در بخش های ابتدایی فصل سوم، علاقه او به همسرش تقلیل یافته و به عبارتی نسبت به وفاداری سرزمینش دلسرد می شود.
لوری، مرکز احساس گروه بازماندگان است. با این وجود که تمام جهان اطراف آن ها در هرج و مرج است، او به انسانیت و مبارزه برای حفظ نجابت و آیین های انسانیت وفادار است و به هر کسی که دچار مصیبت شده، دلداری می‌دهد.

Lori

گر چه در زمان غیبت ریک، میان او و شین رابطه ای عاشقانه شکل گرفته بود، اما هنگامی که سر و کله ریک پیدا شد، او به عنوان یک زن وفادار دوباره نزد وی برگشت و تا انتها به همسرش وفادار ماند. با وجود اینکه پس از بارداری مشکوک وی، رابطه او و ریک دچار تنش شدید می شود، اما از خود گذشتگی و مرگ او برای به دنیا آوردن فرزندش (فرزند دختر به عنوان نماد سرزمین جدید) باعث می شود تا ریک در انتها او را ببخشد و با امید به آینده سرزمینش (دختر کوچکش) به وظیفه مدیریتش ادامه دهد.

پسر زردپوست (نماینده شرق دور):
گلن ری (Glenn Rhee)، تنها نماینده شرق دور، پسری اهل کره جنوبی است که سابقاً به عنوان پیک موتوری یک پیتزا فروشی در شهر آتلانتا مشغول کار بوده است. او در گروه تحت رهبری ریک (و حتی پیش از آن) نقش طعمه، جاده صاف کن و گره گشا در مواقع بحران را دارد. ریک، نجات جان خود و یافتن خانواده اش را مدیون گلن است و از این رو برای وی احترام ویژه ای قائل است.

Glen

گلن در ادامه، عاشق مگی گرین (Maggie Greene) دختری آمریکایی (از تبار مهاجران ایرلندی) می شود. عشق او به مگی را می توان به نوعی نماد شیفتگی شرق دور به سرزمین آمریکا دانست. البته هر دوی آن ها نمایندگان نسلی (مهاجران) هستند که گفته می شود سازندگان اصلی آمریکا بوده اند. گلن و مگی به راحتی رهبری کابوی را پذیرفته و خیلی زود به متحدان نزدیک وی تبدیل می شوند.
در این فیلم، شرق دور شیفته آمریکا نشان داده می شود که با مدیریت و راهبری این منجی می تواند از بحران نجات یابد.

سرخپوستان (نماینده مالکان اصلی آمریکا):
داریل دیکسون (Daryl Dixon) جوانی سرکش، قوی و مستقل است که در ابتدا با زندگی در گروه و انجام کارهای گروهی مشکل دارد، اما با درایت کابوی (ریک) سرانجام به گروه ملحق شده و به فردی به درد بخور و مسئولیت پذیر تبدیل می شود. او نیز به نوعی عاشق یک زن آمریکایی (شیفته آمریکا) است. داریل نماد سرسختی و بقا است و به سختی با افراد غریبه ارتباط برقرار می کند. می توان خصلت های فردی داریل و برادرش را به عنوان نمادی از جامعه اصیل آمریکایی (سرخپوستان) دانست و به آن ها تأمیم داد.

Daril

مرل دیکسون (Merle Dixon) برادر داریل، فردی بد خلق، فریبکار و قاتل است که با داریل هم مشکلات اساسی دارد و در ابتدای سریال با ریک درگیر شده و در پشت بام خانه ای به او دستبند زده می شود. اما وی برای فرار، دست راستش را قطع می کند و خود را نجات می دهد.
او به هیچ وجه رهبری ریک را نمی پذیرد و تصمیم می گیرد تا تحت مدیریت فردی آرمانگرا و کذاب (فرماندار) زندگی کند. در فصل سوم، او به نیروی اجرایی فرماندار تبدیل شده و علیه گروه ریک اقدام می کند، اما فرماندار به او خیانت کرده و سعی در نابودی او می کند.
مرل، با کمک ریک و افرادش نجات پیدا می کند و به گروه آن ها ملحق می شود (سرانجام او نیز رهبری کابوی را می پذیرد).

merel

قطع شدن دست راست وی و کور شدن چشم راست فرماندار، هر دو نمادهایی انجیلی هستند و اشاره ای ظریف به باب شهوت، آیات 29 و 30 انجیل متی دارند:
"۲۹- پس اگر چشم راستت تو را می‌لغزاند، آن را به ‌در آر و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.۳۰- و اگر دست راستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور‌ افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آن که تمام بدنت به دوزخ افکنده شود."
مرل در نهایت، یک تنه به جنگ با فرماندار می رود و در این جنگ کشته شده و به زامبی تبدیل می شود. بدن تغییر یافته او توسط برادرش از بین می رود.
البته مرل و داریل تنها نمایندگان جامعه سرخپوستان در این سریال نیستند و افراد دیگری هم در مقاطع کوچک سهم خود در این دنیای آشفته را ایفا می کنند. به عنوان مثال، در فصل سوم، درون زندان با یکی از خشن ترین افراد جامعه سرخپوستان مواجه می شویم که در صدد کشتن کابوی است (لقبی که ریک را با آن صدا می زند)، اما به دست ریک کشته می شود.
به طور کلی، چهره ای که از سرخپوستان در این سریال ارائه می شود، چهره ای خشن، اجتماع گریز و آشوبگر است که تنها تحت مدیریت و کنترل کابوی به افرادی مسئولیت پذیر و اجتماعی تبدیل می شوند.

سیاهپوست ها (نمایندگان قاره آفریقا):
تی داگ (Theodore 'T-Dog' Douglas)، فردی است که علی رغم قابلیت های بالا و گوش به فرمان بودن، کمتر مورد توجه افراد گروه قرار می گیرد و به او اهمیت چندانی داده نمی شود. او نماینده جامعه برده داری در آمریکاست و همچنان مورد تبعیض قرار می گیرد.
در فصل سوم، درون زندان با چند سیاهپوست دیگر مواجه می شویم که یکی از آن ها (بیگ تنی) به دست سرخپوست زندانی، به فجیع ترین شکل ممکن کشته می شود و دیگری توسط ریک، گرفتار زامبی ها می شود و سومی درون قسمتی از زندان محصور می شود. در اینجا هم، آن ها کمترین اهمیت را دارند.

TDog

همچنین در فصل سوم، زن سیاه پوستی به نام میشون (Michonne) نمایش داده می شود که دو زامبی سیاه پوست را به زنجیر کشیده و دست ها و فک پایین آن ها را بریده است! او با این کار، هم خطر حمله آن ها را از بین برده و هم از آن ها به عنوان پوشش در مقابل زامبی ها استفاده می کند. میشون، زنی بسیار خود ساخته و خشن است و از شمشیر برای مبارزه استفاده می کند. او را می توان نماد سرزمین آفریقا و دو زامبی زنجیر کشیده را نماد برده داری دانست.

Mishun

او به آرمانشهر فرماندار (رویای آمریکایی) پشت می کند و خود را تحت سرپرستی کابوی (نماد جنگ طلبی و نظامی گری) قرار می دهد و در ادامه، فرماندار را به قتل می رساند. با وجود قابلیت های بالای میشون و سایر سیاه پوست ها نظیر تایریس (که او نیز عاشق یک زن سفید پوست و آمریکایی است) و خواهرش، آن ها چندان جدی گرفته نمی شوند و حضورشان همواره همراه با دردسر نمایش داده می شود. به طور کلی، سیاه پوست ها در این سریال با وجود اینکه سرپرستی آمریکا را پذیرفته اند، اما تمایل زیادی به استقلال دارند. اما عدم توان تصمیم گیری، سرانجام آن ها را زیر چتر کابوی قرار می دهد.

Tayris

اسپانیایی ها (نمایندگان قاره اروپا):
آن ها افرادی هستند که تمایلی به همراهی با کابوی ندارند و در تجمع خود زندگی می کنند. آن ها پایبند به ریشه های خود هستند و به شدت از آن دفاع می کنند (در سریال به صورت نمادین از سالمندان خود مراقبت می کنند). آن ها در زمان بروز بحران تمایلی به مهاجرت ندارند و در پایگاه امن خود ساکن می مانند.

نسل جدید کابوی ها و زنان:
کارل، پسر ریک (به عنوان پسر کابوی)، همانند پدرش کلاه کابویی بر سر می گذارد و در اخذ تصمیمات مهم شرکت داده می شود. او تحت تعلیم هر دو کابوی قرار دارد و در نهایت به دعوای میان آن ها پایان می دهد (او با کشتن شین که تبدیل به زامبی شده، به این ماجرا پایان می دهد).
در فصل سوم، او را در قالب یک کابوی تمام عیار می بینیم که اسلحه به دست، به کشتن زامبی ها مشغول است. با وجود سن کم، کارل کششی به یکی از دختران هرشل دارد. او کم کم مقامش را تا هدایت گروه پیش می برد و از سیانت خانوادگی خود که همان اصالت آمریکایی است، دفاع می کند.
در صحنه ای که مادر کارل در اثر زایمان (عمل سزارین) می میرد، او با شهامت تمام برای جلوگیری از تغییر ماهیت مادر (نماد سرزمین آمریکا)، با شلیک گلوله ای در سر وی، از این اتفاق جلوگیری می کند. این صحنه نمادین، بدان معنی است که کابوی جوان به بلوغی رسیده که طی آن برای حفظ آنچه دارد (ولو خاطره ای از روزهای خوش، زیرا تاب دیدن مادر در ظاهر زامبی را نداشت)، حتی سرزمین مادری خود را نیز قربانی می کند. او در تمام فصل سوم کلاه خود را از سرش برنمی دارد و در قالب کابویی تمام عیار باقی می ماند.
در فصل چهارم، کارل تصمیم می گیرد تا خود را از سرپرستی ریک خارج کند و به تنهایی بر مشکلات فائق آید. اما در این راه با مشکلات جدی روبرو می شود و در نهایت به نیازش به سرپرستی پدر اعتراف می کند. با این وجود، می توان کارل را رغیبی برای ریک دانست که دیر یا زود نقش او را ایفا خواهد نمود.

Carl

در کنار کارل به عنوان نماینده مردان نسل بعد، دو خواهر به نام های لیزی و کارن وجود دارند که می توان آن ها را نماینده زنان نسل بعد دانست. آن ها بر خلاف انتظار، دخترانی عادی و معمولی نیستند و رفتارها و دیدگاه های ویژه ای دارند. هر دو خواهر تحت تعلیم کارول پلتیر (Carol Peletier)، اصول کشتن را فرا می گیرند و پس از آن تغییرات اساسی در رفتار آن ها ظهور می کند.
در فصل چهارم، زمان حمله فرماندار به زندان، در یکی از صحنه ها، دختر بچه ها دست به اسلحه شده و کارن دو نفر از آن ها را به قتل می رساند. آن ها نمایندگان آینده جهان (سرزمین آمریکا) در دوران زامبی ها و پس از آن ها هستند، با این پیام که نسل جدید دیگر فقط با زبان اسلحه با هم سخن می گویند و بقای خود را در آن می بینند. اما آن ها هم در این دنیای خشن و بی رحم محکوم به فنا هستند، زیرا درک این مفهوم بزرگتر از گنجایش روحی آن هاست. به همین دلیل، در ادامه می بینیم که یکی از دو خواهر برای اثبات یک نظریه احمقانه به دیگران، خواهر کوچکتر خود را با ضربات چاقو به قتل می رساند!

carol

از نظر او، زامبی ها انسان هایی هستند که فقط تغییر شکل یافته اند (شاید دیدگاه متفاوتی دارند) و باید آن ها را درک کرد. آن ها نیاز به محبت دارند و به هیچکس آسیبی نمی رسانند و اگر به مردم حمله می کنند، قصد دارند تا آن ها را به افرادی شبیه به خود تبدیل کنند تا از تنهایی خارج شوند! (این دیدگاه عجیب، می تواند تأییدی بر نظریه ماهیتی زامبی ها باشد. اینکه زامبی ها نماینده یک گروه فکری خاص از جامعه جهانی هستند).

lizzie

چنین دیدگاه ماخولیایی، سرانجام باعث می شود تا او خواهر خود را از بین ببرد و در ادامه باعث نابودی خود شود. او به علت نداشتن شرایط روحی پایدار و پیش بینی نشده، برای جمع خطرناک محسوب شده و توسط مربی و سرپرست خود، کارول کشته می شود.
در واقع، نسل آینده بشر نسلی محکوم به فنا هستند که یا خودشان یکدیگر را نابود می کنند، یا به دست زامبی ها از بین می روند و یا توسط مربیان خود از پای درمی آیند. همین موضوع (توهم و سردرگمی) را می توان در وجود کارل (کابوی جوان) هم دید.

نوزاد:
جودیت (Judith) دختر بچه ای است که درون زندان و در دل بحران به دنیا آمد. این بچه، نماد امید به آینده است. با وجود اینکه گریه های او می تواند خطری بالقوه برای افراد گروه محسوب شود، اما معصومیت وی (همان امید) باعث می شود تا همه برای زنده نگهداشتن او تمام تلاش خود را به کار گیرند. شاید او بتواند ناتوانایی های نسل جوان کابوی ها و زن ها را جبران کند و نسل او نسلی پیروز بر وقایع باشند. نکته جالب در این سریال، نبود هیچ نوزاد زامبی است! ظاهراً کارگردان قصد نداشته امیدها را به یأس تبدیل کند.

Judith

درمورد نام جودیت هم در یکی از کتب مقدس یهودیان به نام "کتاب جودیت" آمده است:
جودیت بیوه زنی زیبا، محترم و ثروتمند است که نمونه‌ای از پارسایی و تقواست و در شهر بتولی مورد اکرام و اعزاز بسیار است. این زن ناگهان به مردم شهر اعلام می‌کند که نباید از عنایت الهی مأیوس شوند و به همه اطمینان می‌دهد که پیش از اتمام مهلت پنج روزه، پروردگار به یاری آنان خواهد شتافت. آنگاه خود، پس از چندی دعا و نیایش به درگاه خداوند، به اردوگاه دشمن می‌رود و پس از چند روز موفق می‌شود که هولوفرن را در خواب به قتل برساند. سپس سر بریده او را با خود به داخل شهر می‌آورد و این امر مایه شادی و تجدید نیروی اهالی می‌شود. سربازان هولوفرن وقتی سردار خود را مرده می‌یابند، وحشت زده می‌گریزند.
افسانه جودیت یکی از بن مایه‌های ادبیات و هنر در دوره‌های گوناگون تاریخ هنر شده و آثار بزرگ نقاشی نیز بر اساس این داستان به وجود آمده است.

اصول اخلاقی:
با توجه به نابودی جهان، اصول اخلاقی هم از میان رفته و علی رغم داشتن شغل های مهم (وکیل، پلیس و...) و تحصیلات عالی، کمترین پایبندی در میان افراد نجات یافته وجود دارد. البته هنوز افرادی مانند دیل هورواث (Dale Horvath) به این اصول پایبند هستند، اما آن ها به راحتی از داستان حذف می شوند یا در نهایت منش دیگران را دنبال می کنند.
در یکی از قسمت های فصل سوم، افراد گروه ریک، از کنار فردی که در جاده به دنبال کمک است، با بی تفاوتی عبور می کنند و در راه برگشت، زمانی که با جنازه او مواجه می شوند، کوله پشتی باقیمانده از وی را برمی دارند. این صحنه، اوج افول اصول اخلاقی را نمایش می دهد.
در واقع، در این سریال به علت شرایط خاص حاکم، دیگر خبری از چهارچوب های قانونی که ملاک هایی برای جزا و پاداش محسوب می شدند، نیست و همه چیز اعتبار خود را از دست داده است. پلیسی که باید مجری قانون باشد، به علت ساقط شدن اعتبار قانون، به غریزه خود رجوع کرده و حالا تفسیری غریزی از آن را که باعث تضمین بقای خود، خانواده و همراهانش می شود را ملاک قرار می دهد.

Dale

هیچ علمی جز علم بقا اعتباری ندارد و سال ها تلاش و تحصیل و دریافت مدارک و القاب علمی، دیگر فاقد اعتبار هستند. در این سریال، اصول اخلاقی در یک اصل اساسی خلاصه شده است: "بکش تا زنده بمانی." حال خواه دشمن بقای تو، زامبی ها باشند یا انسان ها و یا حیوانات.
قانون و اخلاق، فقط در ضروریات بقا خلاصه شده اند و اگر گاهی اثر کمرنگی از انسانیت و اخلاق و قانونمندی را شاهد هستیم، در پلان های بعدی اثرات منفی آن را نیز خواهیم دید. در واقع، در این سریال اینطور القا می شود که در زمان وقوع یک بحران جهانی فقط باید کلاه خود را چسبید و به فکر خود بود. بزرگترین خطا، پایبند بودن به اخلاقیات و قوانین پیش از بحران است.
نکته قابل توجه و بسیار مهم در این مورد، موضوع نظرسنجی ای است که شبکه AMC در برنامه ای به نام مردگان سخنگو (Talking Dead) مطرح کرد. در این نظر سنجی، از بینندگان پرسیده شده بود که اگر دنیا واقعاً با بحران زامبی ها مواجه شود و شما فرزند خردسال خود را گم کنید، تا چه مدت به دنبال او خواهید گشت؟ پاسخ های پیشنهاد شده، عبارت بودند از:
1- یک روز
2- یک هفته
3- تا زمانی که او را پیدا کنم
4- هیچوقت
در کمال تعجب و ناباوری، 99 درصد مردم تا انتهای برنامه به گزینه چهارم، یعنی "هیچوقت" رأی داده بودند! این بدان معنی است که اندیشه غالب مردم (به طور خاص مردم آمریکا که الگوی رفتاری و فکری بسیاری از کشورهای هستند) در زمان بروز بحران، نجات خود، بدون اهمیت دادن به دیگران است.
تصور کنید که زندگی و بقا در چنین دنیای بی رحم و خطرناکی به چه شکل خواهد بود؟ آیا چنین تفکری می تواند یکبار دیگر جهان بحران زده را به مکانی امن برای شکوفایی تمدنی جدید مبدل نماید یا زمینه ساز فنای آن خواهد بود؟

توجیه کشتن انسان ها به هر روشی:
در این سریال، به بهانه اینکه زامبی ها انسان نیستند، این مجوز صادر شده تا به هر طریق ممکن و با روش هایی بسیار خشن و غیر انسانی، انسان ها را (زامبی ها) بکشند. فرو کردن انواع سلاح های سرد به سر زامبی ها، متلاشی کردن سر آن ها با گلوله، بیل، لگد و... فحاشی و دادن القاب سخیف به زامبی ها و نمایش اوج توهش در برخورد به آن ها، نکته قابل توجه این سریال است.

Anbar

 

این در حالی است که بعضی از این زامبی ها کمی قبل عضو گروه بودند و افراد با آن ها رابطه دوستی و نزدیکی داشتند. نوع برخورد با زامبی ها به عنوان نمایندگان جامعه ای که به گونه ای دیگر رفتار می کنند (می اندیشند و قصد یکپارچه کردن دنیا را دارند) هم می تواند درخور توجه قرار گیرد. این در حالی است که در بسیاری از رسانه های زامبی-محور غربی، زامبی ها نمایندگان تفکر اسلامی و مسلمانان معرفی می شوند.


مذهب:
در این سریال، مذهب موضوعی بسیار حاشیه ای است و افراد کمی به آن معتقدند یا به صورت مقطعی به آن رجوع می کنند. معمولاً دعاها مستجاب نمی شوند و در پس هر دعا، ناامیدی عمیقی وجود دارد. مثلاً زمانی که ریک به کلیسا می رود و از خداوند درخواست دریافت نشانه می کند، در پلان بعدی پسرش مورد اصابت گلوله قرار گرفته و با مرگ دست و پنجه نرم می کند! ظاهراً کارگردان سریال قصد داشته با نشان دادن این صحنه امید به خدا را در میان بینندگانش زیر سوال ببرد! در همین راستا، در برنامه ای به نام مردگان سخنگو که شبکه AMC برای مصاحبه با عوامل برنامه تشکیل داده بود، مجری برنامه از جیمز گان (James Gunn) کارگردان مطرح هالیوودی با حالتی تمسخر آمیز، سوال کرد که:
- به نظر شما نمایش صحنه تیر خوردن کارل، پاسخ خدا به دعاهای ریک بود؟
گان هم در جواب پاسخ داد که:
- به نظر من این روش شبکه AMC بود که می خواست به این وسیله به مخاطبانش بگه که اصلاً خدا وجود نداره!
و بعد در جواب مجری که گفت: "من نه این نظر رو تأیید و نه رد می کنم"، میهمان دیگر برنامه پاسخ داد:
- من فکر می کنم که گردانندگان AMC می خواستند بگن که خدا به طرز مسخره ای مردم رو به بازی گرفته.
کاملاً واضح است که کم رنگ بودن نقش دین و افراد مذهبی در این سریال به صورت عمدی صورت گرفته و در پس این اتفاق، تفکری خاص و مدیریت شده وجود داشته است.

Hershel

به عنوان مثال، هرشل به عنوان نماد افراد مذهبی (به نظر می رسد هرشل فردی یهودی باشد -The name Hershel is a Hebrew name)، انسانی خرافی و متوهم نمایش داده می شود که در انتها به اشتباه خود پی می برد و همانند دیگران می شود. در ابتدای برخورد ریک با هرشل، وی مدام ریک را به انجام رفتار انسانی نصحیت می کند و تصمیم می گیرد تا مدیریت بخشی از قلمروی خود (مزرعه) را با وی تقسیم کند. اما در ادامه، او به پوچ و نادرست بودن تفکرات خود پی می برد و خود را تحت رهبری ریک (کابوی) قرار می دهد. نحوه مرگ هرشل هم عجیب و قابل تأمل است. در یکی از بخش های فصل چهارم، هرشل که توسط فرماندار دستگیر شده، زانو می زند و فرماندار با ضرب شمشیر، سر او را از تنش جدا می کند.
اعدامی عجیب که بیننده را به یاد اعدام های مرسوم کشور عربستان و یا داعش می اندازد. استفاده از شمشیر برای اعدام یک فرد مذهبی (شاید یهودی) در این سریال هم جای تأمل دارد.

hershel-the-govenor

دیگر نماد مذهب در این سریال، کشیشی سیاه پوست به نام گابریل است. او گذشته ای تاریک و پر از ابهام دارد و به گفته خودش، عامل مرگ دسته ای از افراد بی پناه بوده است. گابریل با گوشه گیری در کلیسای کوچک خود و دوری از دنیای بحران زده، توانسته زنده بماند، اما با حضور ریک و همراهانش، کلیسای وی به مکانی ناامن تبدیل شده و سرانجام مجبور به ترک آن می شود. او فردی بسیار ترسو و ضعیف است که با تفاسیر غلط دینی خود از رویدادهای موجود، جان سایر افراد را به خطر می اندازد. او در ادامه داستان با آتش زدن نماد کشیش بودن خود، رسماً ترک دین می کند و به همراه گروه، گوشت سگ می خورد!

Gabreail

البته اشارات غیر مستقیم زیادی هم در رابطه با مذهب در این سریال وجود دارند. مثلاً در یکی از بخش های فصل دوم، زمانی که افراد گروه به یک کلیسا می رسند، بر خلاف رسم معمول زامبی ها که مدام در حال حرکت هستند و آن ها را به هیچ وجه در حالت نشسته نمی بینیم، تعدادی روی صندلی های کلیسا نشسته اند و گویا در حال عبادت هستند! در این صحنه، عبادت و دین، رسم و منشی نمایش داده می شود که ظاهراً فقط زامبی ها (نمایندگان روزمرگی) به آن پایبندند!


روانشناسی:
کارگردان با مهارت و زیرکی تمام، بیننده را در شرایط سخت روانشناختی قرار می دهد و با ایجاد تشکیک در اصول اخلاقی و کنار هم چیدن استنتاج های لحظه ای، بیننده را میان انتخاب خیر و شر و خوب و بد سردرگم رها می کند. مخاطب سریال، به سختی می تواند فردی را مقصر دانسته یا آن را برای اتخاذ یک تصمیم بی گناه بداند. همه چیز در این سریال به صورت نسبی تعریف می شود و بیننده نمی تواند برداشت درستی از ماجرا داشته باشد.

sophia

سکانس کشتن شین توسط ریک، قتل عام زامبی های درون انبار هرشل، کشتن دختر فرماندار توسط میشون، کشتن اوتیس توسط شین و کشتن کارن توسط کارول، نمونه هایی از این نوع تصمیمات هستند. ندادن پاسخ قطعی و صریح به سوالات و عدم تأیید و یا تکذیب یک انتخاب، عاملی است که مخاطب را بر سر دوراهی های سخت و نفس گیر قرار می دهد و در نهایت، قدرت و جسارت تصمیم گیری و تمایز خیر و شر را از او می ستاند.


آرامانشهرها:
در این سریال، چهار منطقه به عنوان آرمانشهر معرفی می شوند که هر یک از آن ها دارای ویژگی های منحصر به فرد خود هستند و گروه تحت رهبری ریک در مواجهه با آن ها موقعیت های خاصی را تجربه می کنند.

1- وود بری (Woodbury)
اولین آرمانشهر، در فصل سوم سریال معرفی می شود. شهری به نام وود بری که ظاهراً آرام و به دور از جنجال زامبی هاست و همه آرامش خود را مدیون هدایت و رهبری فردی به نام فرماندار (The Governor)می داند. مرل در بخشی، او را شبیه به جیم جونز (Jim Jones) توصیف می کند.
جیم جونز، رهبر مذهبی کلیسایی در شهر سان فرانسیسکو در دهه 1970 میلادی بود که مردم بسیاری را که دغدغه تغییرات اجتماعی داشتند، دور هم جمع کرده بود.

the-governor

او نفوذ عجیبی روی پیروان خود داشت و دست آخر با فشار دولت ایالت متحده، با پیروان خود راهی جنگلی در منطقه گویانا شدند. روزی یکی از نمایندگان کنگره آمریکا که در زمینه حقوق بشر فعال بود، تصمیم می‌گیرد راهی مقر جیم جونز و پیروانش شود تا ببیند شرایط چطور است. "رایان"، نماینده کنگره‌ای که راهی این سفر شد، به طرز مشکوکی کشته شد.
به گفته‌ ایالات متحده، جیم جونز پیروانش را مجبور کرد تا دست به یک خودکشی دسته جمعی بزنند. رسانه‌های آمریکا با لحنی دراماتیک مدعی شدند:
"909 نفر در 17 نوامبر 1978 مجبور به خوردن سم شدند تا بزرگ‌ترین خودکشی دسته جمعی تاریخ بشریت را رقم بزنند. تصاویر کشته شدگان که کنار هم روی زمین افتاده‌اند، مادرانی که کودکان خود را در آغوش دارند، زن و شوهرهایی که یکدیگر را در آغوش گرفته‌اند و صدای جیغ‌های ترسان آن ها قبل از خودکشی که مثل همه سخنرانی‌های جیم جونز ضبط شده‌است، فوق العاده دردناک بود." ادعایی که خیلی‌ها آن را باور نکرده‌اند.
از این خودکشی دسته جمعی، تنها 5 نفر جان سالم به در برده‌اند. هر یک از آن ها چند عزیز از جمله همسر، فرزند، خواهر یا مادر خود را در این حادثه از دست داده است. هر یک از آن ها، خواستار تحقیق جدی در این باره هستند، ولی بعد از گذشت 30 سال هنوز دولت آمریکا از این درخواست ممانعت به عمل می‌آورد.
اشاره هوشمندانه به شخصیت جیم جونز، جنون آمیز بودن رفتار این شخصیت را در اداره شهر و افرادش نشان می دهد. در واقع، وود بری نمونه ای از آرامنشهر آمریکایی به سبک شهر آز (OZ) است که ظاهری خوش و باطنی سیاه و پلید دارد. با پیشرفت داستان، کم کم متوجه می شویم که امنیت شهر بر خلاف تصور، حاصل اقتدار و رهبری موثر فرماندار نیست، بلکه همه آنچه که هست، حاصل جنایات وحشتناک و جنون آمیز آقای فرماندار است.

Woodbury

قتل عام نیروهای نظامی (ارتش آمریکا)، بریدن سر خلبان و نگهداری سرهای زامبی ها (و خلبان) درون شیشه آکواریوم، به زنجیر کشیدن دخترش که به زامبی تبدیل شده و قتل عام افراد شهر وود بری که با وی مخالف بودند، نمونه آشکاری از این جنایت است.
ساکنان وود بری هم دست کمی از فرماندار ندارند و آن ها هم مانند وی طرفدار خشونت و بقا به هر قیمتی هستند. ساخت کلزیوم برای درگیری مردان مبارز با زامبی هایی که دندانهایشان کشیده شده و علاقه مردم به این درگیری ها هم نماد انحطاط کامل جامعه مدرن یا همان آرمانشهر آمریکایی است.
آرمانشهری که تمدن خود را مدیون توهش کلزیومی اروپا می داند و همواره نسبت به آن ادای دین می نماید.
زامبی ها هم به نوع خود در شکل گیری وود بری نقشی اساسی ایفا می کنند. آن ها هم برای سرگرمی و تفریح مردم و هم به عنوان سلاح های بیولوژیکی توسط فرماندار به خدمت گرفته می شوند. در این آرمانشهر، حتی زامبی های خونخوار هم دارای نقشی موثر هستند!
در انتهای فصل سوم، آرامنشهر به علت جنون فرماندار از بین می رود و افراد باقی مانده در آن تحت مراقبت و مدیریت کابوی قرار می گیرند.
پس از فروپاشی وود بری، فرماندار ماه ها آواره می شود تا در نهایت در فصل چهارم، دوباره خود را به یک کمپ رسانده و پس از مدتی با قتل و جنایت، خود را به مقام ریاست آن کمپ می رساند. او تصمیم می گیرد تا با نابودی افراد درون زندان، هم انتقام خود را از آن ها بگیرد و هم آرمانشهر جدید خود را تأسیس نماید. اما در این درگیری، توسط میشون کشته می شود و آرزوهای او برای همیشه از بین می رود.
کور شدن چشم و استفاده از چشم بند، فرماندار را شبیه به دشمنان سنتی کابوی ها در فیلم های وسترن می کند. همچنین، کوری چشم راست می تواند نمادی از دجال و تمثیلی از خوی وحشی و ذات درونی وی باشد.

2- ترمینوس (Terminus)
پس از حمله فرماندار به زندان و متلاشی شدن گروه تحت رهبری ریک، همه افراد در قالب گروه های کوچک و جدا از هم، سفری به سمت آرمانشهری با وعده های بسیار خوب و امیدوار کننده را آغاز می کنند. سفر به منطقه امنی به نام ترمینوس که در انتهای ریل راه آهن قرار دارد. روی پلاکاردهای موجود در مسیر ذکر شده بود که "اگر خواهان زندگی بدون دردسر و راحت هستید، به ترمینوس بیایید. ما در آنجا با تمام امکانات منتظر شما هستیم." این تبلیغات وسوسه کننده، موجب شد تا ریک و گروهش مصمم شوند که خود را به ترمینوس برسانند، اما بر خلاف آنچه در پلاکاردها گفته شده بود، ترمینوس یه قتلگاه وحشتناک و مخوف بود.
افراد حاضر در ترمینوس، با این ترفند، مردم سردرگم و خواهان امنیت را به آنجا می کشاندند و سپس با وحشیگری تمام آن ها را ذبح کرده و گوشتشان را می خوردند!

Gareth

این مکان توسط فردی به نام گرت (Gareth) مدیریت می شد. او ظاهری بسیار معقول و مودب داشت، اما در پس این ظاهر خوش، او یک درنده تمام عیار و وحشی به شمار می رفت.
افراد حاضر در ترمینوس، سعی کردند تا گلن، ریک و سایرین را برای خوردن ذبح کنند، اما حضور به موقع کارول باعث نجات آن ها شد و ترمینوس را به نابودی کشاند.
گرت هم که چندی بعد برای انتقام به دنبال ریک و گروهش آمده بود، توسط ریک و افرادش به شکل بسیار وحشیانه ای سلاخی شد.
نام ترمینوس از نام یک خدای رومی الگوبرداری شده بود که عامل وحدت ارواح پراكنده محسوب می شد و برای عبادت او قربانی را ذبح می کردند و خونش را به وی تقدیم می نمودند.
در واقع ترمینوس، دیگر آرمانشهری بود که در این سریال تصویر شد. غذای خوب، امنیت و راحتی، امکان تحصیل کودکان و... همه از شعارهای مهم این مکان به شمار می رفتند. اما همه این امکانات تنها برای یک قشر خاص در نظر گرفته شده بود، قشر غالب و شکارچی...
گروهی که بانیان اصلی این مکان بودند و سابق بر این به نیت خیرشان خیانت شده بود و حالا در نقش شکارچی، از زمین و زمان انتقام می گرفتند و با این روش در دنیای پر خطر و وحشتناک زامبی ها دوام می آوردند. ماهیت بیرونی ترمینوس، از شعارهای زیبا و فریبنده تشکیل شده بود و درون آن مانند جهنمی برای تازه واردها به شمار می رفت. می توان ترمینوس را به آرمانشهری شبیه به لانه عنکبوت یا گل های گوشتخوار تشبیه کرد که فریبندگی، اصل مهم برای بقای آن ها به شمار می رود.

eugene

ساکنان ترمینوس را می توان رقیبانی برای زامبی ها دانست. در واقع، عبارت مردگان متحرک، لقبی است که به افراد ترمینوس می توان داد. آن ها به واسطه داشتن قدرت تعقل و تصمیم گیری، بسیار خطرناک تر از زامبی ها بودند و نمادی از انحطاط شدید جامعه بشری در دنیای پسا آخر الزمانی محسوب می شدند.
زامبی، در اینجا هم شبیه به وود بری دارای نقشی مهم هستند. آن ها عامل جذب انسان ها به ترمینوس به شمار می روند و افراد ساکن در آن از این قابلیت به بهترین شکل ممکن استفاده می کنند.

3- بیمارستان یاد بود گریدی (Grady Memorial Hospital)
مکان دیگری که به مدد مدیریت و رهبری افسر پلیس زنی به نام دان لرنر (Dawn Lerner) به پایگاه امنی تبدیل شده بود. دان، زنی خودکامه و سختگیر بود که افراد نیازمند به کمک را درون بیمارستان تحت مدیریت خود می آورد و پس از مداوا، آن ها را استثمار می کرد. در قانون او، منابع از اهمیت و اولویت بالایی برخوردار بودند و درصورت به خطر افتادن آن ها، هر گونه تصمیمی قابل قبول و منطقی می نمود.

dawn

افرادی که آسیب های جدی دیده بودند و نیاز به مراقبت طولانی و زیاد داشتند، هدر دهنده منابع شناخته می شدند و دستور اعدام آن ها صادر می شد. اجبار ماندن در بیمارستان و رفتار زورگویانه دان، سرانجام مقدمات فروپاشی آرمانشهر وی را فراهم نمود. او پس از درگیری با گروه ریک، به دست داریل کشته شد، اما اداره بیمارستان به یکی از افسران زن زیردست او رسید. بیمارستان، تنها آرمانشهری بود که توسط یک زن اداره می شد و تنها مکانی بود که دور از دسترس مستقیم زامبی ها قرار داشت.
البته زامبی ها در بیمارستان هم نقش خود را ایفا می کردند. دان از آن ها به عنوان پاک کننده محیط زیست و مانع فرار افراد درون بیمارستان یاد می کند.

4- اسکندریه (Alexandria)
آخرین آرمانشهر نمایش داده شده (تا انتهای فصل پنجم) که سرانجام ریک و گروهش توانستند در آنجا مستقر شوند و در انتها تا حدودی کنترل آن را در دست بگیرند. این مکان توسط زنی به نام دینا مونرو (Deanna Monroe) از اعضای سابق کنگره آمریکا (منظور پیش از بحران زامبی هاست) پایه ریزی شد. مبنای امنیت این مکان، کشیدن دیوارهای بلند چند متری دور تا دور شهر است.
طبق اطلاعات موجود در سریال، این منطقه برای اسکان افراد مهم کشوری توسط دولت آمریکا به وجود آمده بوده، به همین دلیل اکثر افراد درون شهر، مردمانی اشرافی و کار نابلد هستند. با وجود خطرات بیشمار در بیرون دیوارهای شهر، مردم اسکندریه در رفاه کامل به سر می برند، میهمانی های بزرگ می گیرند و انبارهایی مملو از سلاح و مواد غذایی دارند. تنها دغدغه آن ها، کمبود نیروی انسانی برای تکمیل ظرفیت های بالقوه موجود در اسکندریه است و به این منظور، مدام در حال جستجو برای یافتن افراد قابل اطمینان و کارآمد هستند.

Deanna-Monroe

آن ها با گرمی از ریک و گروهش دعوت می کنند تا به عنوان شهروندان جدید، در این شهر ساکن شوند و مسئولیت های مهمی را نیز به عهده آن ها می سپارند.
آن ها ریک و میشون را به عنوان پلیس تأمین کننده امنیت شهر انتخاب می کنند و امنیت خود و آرمانشهرشان را به آن ها می سپارند. اما ریک در اینجا هم احساس ناامنی و خطر می کند. به نظر او، کار نابلدی افراد ساکن در اسکندریه و خوش بینی و خوش گذرانی افراطی آن ها، باعث شده تا به هدفی جذاب و دستیافتنی برای زامبی ها و مهم تر از آن، انسان های شرور بیرون حصارها تبدیل شوند.
ریک، ابتدا سعی می کند با منطق و گفتگو این موضوع را به آن ها گوشزد کند، اما در ادامه تصمیم به کودتا می گیرد.
اسکندریه نماد یک آرمانشهر سلطنتی است که امنیت و رفاه خود را مدیون موقعیت های اجتماعی و سیاسی خاص می داند و علی رغم داشتن امکانات بالا، به علت ضعف ایدئولوژیک از درون دچار فروپاشی می شود. حال باید دید که در فصل بعدی، آیا ریک (کابوی) می تواند حافظ این آرمانشهر باشد یا خیر؟

منجیان و سرنوشت آن ها:
در این سریال، به غیر از ریک که سعی دارد به هر قیمت ممکن، از گروه تحت سرپرستی خود مراقبت کند، سه شخصیت مختلف معرفی می شوند که تلاش دارند تا دنیا را از وضعیت کنونی رهایی بخشند! این افراد که در واقع نقش منجی را در این دنیای آشفته ایفا می کنند، عبارتند از:


1- ابراهیم (Abraham Ford):

Abrahim

گروهبان اسبق ارتش آمریکا که قصد داشت با بردن یوجین به واشنگتن، پادزهر ضد این بیماری را تولید کرده و جهان را نجات دهد. در ادامه داستان، با فاش شدن دروغین بودن ادعای یوجین، ابراهیم در مأموریتش شکست می خورد و افسرده و سرخورده، سرپرستی ریک را می پذیرد و به گروه او ملحق می شود.


2- نوح (Noah):

Noah

جوان سیاه پوستی که در بیمارستان، زندانی دان بود. او تصمیم داشت تا با فرار از دست دان، افراد زندانی گرفتار در بیمارستان و در ادامه گروه ریک را به منطقه امنی که خانواده اش در آنجا زندگی می کردند، برساند. او نیز در انجام این مأموریت شکست می خورد و سرانجام در یکی از مأموریت هایش در اسکندریه کشته می شود.


3- هارون (Aaron):

auron

او جوان ساکن اسکندریه است که با نگاه منجی گرایانه، سعی دارد تا همه افراد گرفتار در فضای مخوف بیرون از حصارها را نجات داده و به درون اسکندریه هدایت کند. هارون، شخصیتی همجنسگرا معرفی می شود. او تنها منجی ای است که تا به حال موفق به انجام رسالت خود شده است!!
به نظر می رسد که هدف کارگردان از نمایش افرادی با اهداف کلان نجات بشریت (انسان های موجود) و شکست آن ها در این راه و قرار دادن این نماد در کنار نماد دین و کارکرد آن، چیزی جز تلقین ناکارآمدی مفهوم دیانت و دینداری در دنیای پیش روی بشریت نباشد.

موارد متفرقه
ادای دین به میچ آلبوم:
در یکی از سکانس های فصل سوم، تلفن درون زندان زنگ می خورد و ریک با زنی پشت تلفن صحبت می کند. زن به ریک توضیح می دهد که در مکانی بسیار امن و خوب قرار دارد و در آنجا از زامبی ها خبری نیست. بعد ریک، با مردی صحبت می کند که از او در مورد نحوه مرگ همسرش سوال می کند.
کمی بعد، ریک متوجه می شود که صدای زن پشت خط صدای لوری، همسرش کشته شده اش است و در واقع او در حال صحبت با مردگان بوده است. این بخش از داستان، اشاره ای به داستان میچ آلبوم (Mitch Albom) به نام "تماس تلفنی از بهشت" است که در آن مردگان از طریق تلفن با بازماندگانشان صحبت می کنند.

نتیجه گیری:
سریال مردگان متحرک را می توان به عنوان یک آزمون روانشناختی با تم پسا آخر الزمانی دانست که سعی دارد با قرار دادن مخاطب خود در شرایط بسیار سخت و پیچیده، انتخاب میان خوب و بد و ایجاد تردید در اصل باورهای اخلاقی و مذهبی، آن ها را برای مواجهه با دنیای آینده که گفته می شود در آن چالش اصلی، انتخاب های سخت و سرنوشت ساز است، آماده نماید. دنیایی که بنا به واقیات موجود، دنیای چالش تفکرات زیرساختی است و تفکرات نو و مبلغان آن همچون زامبی هایی خواهند بود که در مواجهه با دیگر تفکرات، بی درنگ به سایرین حمله ور شده و عقاید خود را به آن ها القاء می کنند!
در چنین شرایطی، آن ها که ضعیف هستند (ایدئولوژی محکمی ندارند) و یا به برخی اصول اخلاقی و مذهبی پایبندی دارند، اولین گروهی هستند که از بین می روند و به جرگه زامبی ها می پیوندند. اما آن ها که قدرت ریسک پذیری بالایی دارند، در قید و بندهای دست و پا گیر عرفی و دینی گرفتار نیستند، توانایی اخذ تصمیم های سخت را دارند و حتی حاضرند در راه هدف خود دیگران را قربانی کنند، برندگان این نبرد هستند.


انیمیشن‌های غربی و ترویج سبک زندگی غربی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
شخصیت هایی که هر کدام پشتوانه ای از فرهنگ و ادبیات جدید غرب و امریکا را با خود همراه دارند و از دریچه اثربخش و جذاب سینما و انیمیشن، سبک زندگی امریکایی را در میان کودکان دنیا ترویج می کنند.

یکی از شاخصه های مهم سینمای هالیوود و شرکت های بزرگ انیمیشن سازی این است که هیچ گاه قهرمانان و حتی ضد قهرمانان خود را فراموش نمی کنند. هر ساله با تولید بسیاری از آثار صوتی و تصویری و همچنین کمیک بوک هایی چون تولیدات شرکت مارول، یاد و خاطره هیولا ها و ابر قهرمانان هالیوود زنده می شود و حیات آن ها در اذهان عمومی خصوصا کودکان ادامه می یابد.


همۀ هیولاهای غرب


بیشتر شخصیت‌های ترسناک ساکن این هتل و حتی دیگر میهمانان غایب این انیمیشن، از دست‌آوردهای ادبیات دورۀ کلاسیک هستند و به قول معروف پا به سن گذاشته ‌اند. پس لزوم ساخت چنین انیمیشنی ‌آن‌هم در مرکز هنری رسانه ‌ای جهان به شدت احساس می شود. احساسی که خانواده‌های اروپایی و آمریکایی آن را در ناخودآگاه خود حس می کرده‌اند و نمی‌توانسته‌اند به زبان بیاورند. احساس پیوندی به دور از ترس و وحشت و صلح آمیز میان هیولاهای دوست داشتنی و خاطره انگیز تاریخ سینما و ادبیات با کودکان و نوجوانانی که تنها قهرمان‌ها و ضد قهرمان‌های سه بعدی دیزنی و پیکسار را به رسمیت می شناسند. هتل ترانسیلوانیا اگر چه مخاطب خود را در میان کودکان و نه بزرگسالان پیدا کرده است، اما باید خاستگاه آن را  میان دل بزرگسالان و کودکان قدیم دانست.
در انیمیشن هتل ترانسیلوانیا1 و 2 به گونه ‌ای می توان رد پای تمام هیولاها و اشرار ادبیات و سینمای غرب را جستجو کرد، از گرگ شنل قرمزی گرفته تا کنت دراکولا و فرانکشتاین و زامبی‌ها. البته در این انیمیشن به خاطر ارتباط فانتزی با کودکان، هیچ ‌کدام از عناصر ترسناک و پیشینه تاریک این شخصیت‌ها یاد نشده است. به گونه ‌ای که حتی کنت دراکولا جزو شخصیت های محبوب و دوست داشتنی این انیمیشن به حساب می آید و شاخصه های زیادی برای خنداندن و دوست داشتن از سوی مخاطب در خود دارد.


همۀ هیولاهای غرب 

در فیلم های سینمایی هالیوود نیز می توان به چندین فیلم شاخص اشاره کرد که از گردهمایی بزرگ قهرمانان و یا هیولاهای تاریخ سینمای آمریکا به وجود آمده اند.
همین عدم قطع ارتباط مخاطب با شخصیت های خلق شده هالیوود است که به مرور زمان از شخصیت های خلق شده قهرمانانی به یاد ماندنی و حتی دوست داشتنی به وجود می آورد. ارتباطی دوسویه از جانب مخاطب و قهرمانش که باعث به وجود آمدن یک ارتباط قوی حسی میان مخاطب و رسانه می شود. ارتباطی که الگو برداری و تقلید از نتایج مسلم آن محسوب می شود.
یک نظام فکر شده و کاملا با برنامه که مانع از مرگ قهرمانان و شخصیت های استراتژیک هالیوود در ذهن مخاطبانش می شود. شخصیت هایی که هر کدام پشتوانه ای از فرهنگ و ادبیات جدید غرب و امریکا را با خود همراه دارند و از دریچه اثربخش و جذاب سینما و انیمیشن، سبک زندگی امریکایی را در میان کودکان دنیا ترویج می کنند.

غلبه بر ترس، نیاز کودک امروز

ترس احساسی حقیر و در عین حال غریب و جذاب است که در طول تاریخ همیشه مورد توجه اقشار خاص مانند محققان و یا هنرمندان بوده‌است. ترس یکی از مهم ترین احساس هایی است که تا به امروز سبب بقای نسل بشر بوده و هست. به همین خاطر مواجه درست با ترس در دو جبهه ترس از ترس و غلبه بر ترس می تواند باعث افزایش آمادگی بشر امروز گردد. در حقیقت نحوه درست برخورد با ترس می تواند نقش مهمی در تربیت نسل جدید ایفا کند. نسلی که روز به روز با گسترش جنگ ها و نزاع ها در میان بشر امروز، ترس را برای بقای خود و حفظ برتری اش نیاز خواهد داشت.

همۀ هیولاهای غرب

در این میان نقش انیمیشن برای کودکان جهان و از همه مهمتر کودکان غرب برای غلبه بر ترس نقشی مهم و ضروری به حساب می آید. در سال های اخیر می توان شاهد انیمیشن های مطرحی از سوی کمپانی های غربی بود که هر کدام با داستان هایی جذاب و بدیع با به کار گرفتن خاطره جمعی مردم از شخصیت های مشهور، سعی در به سخره گرفتن ترس در ناخوداگاه مخاطب داشته اند و یا با طراحی موقعیت هایی جذاب و صمیمی، همچون داستان شرکت هیولاها و یا هتل ترنسیلوانیا ارتباط دیگری میان مخاطب کودک با شخصیت های ترسناک و هیولاها برقرار کرده اند که حاصل آن افزایش اعتماد به نفس، غلبه بر ترس و افزایش آمادگی مخاطب در مواجه با موقعیت های حساس اجتماعی خواهد بود که هر لحظه در جوامع غالب و مغلوب بیشتر و بیشتر می شود.
شخصیت محبوب ولی ترسناک کنت دراکولا از مهم‌ترین دستاوردهای هنری جهان ادبیات در ساحت ترس و ژانر وحشت است. یکی از شخصیت‌های محوری هتل ترانسیلوانیا، کنت دراکولا و همچنین دخترش می ویس است. به همین خاطر نباید فراموش کرد که هرجا سخن از خون آشام به میان می ‌آید بی ‌واسطه از ترس و وحشت نیز حرفی زده می‌شود، اما در این انیمیشن با وجود محور بودن ترسناک ترین شخصیت‌های تاریخ باید گفت که ترس و ژانر وحشت به گونه‌ ای برای مخاطب کودک به سخره‌گرفته می شود. فیلم‌ساز مدام با دست انداختن توانایی ‌ها و نقطه ضعف‌های خون آشام و دیگر هیولاها مخاطب را به خنده می اندازد و در این راه از به سخره گرفتن ترس آگاهانه سود می برد.


ایده‌ای شبیه به شرکت هیولاها


هنگامی که انیمیشن زیبای شرکت هیولاها اکران شد، همه می‌دانستند که در برابر محصول پیکسار باید با ایده‌ای بسیار بکر و دست نخورده در دنیای انیمیشن روبرو باشند، چراکه پیش از آن لستر و یارانش از جمله پیتر داکتر، نوگرایی و خلاقیت خود را در داستان اسباب بازی و ...نشان داده بودند. اما اکران این انیمیشن کافی بود تا شرکت‌های مختلف انیمیشن به فکر بیافتند و انیمیشن‌هایی تولید کنند که در آن از هیولاهای ترسناک برای جذب کودکان و خنداندنشان استفاده کنند. هتل ترانسیلوانیا را نیز باید پیرو همین موج بررسی کرد که بسیاری از ایده‌های جذاب و به ظاهر نو خود را وام‌دار داکتر، لستر و انیمیشن شرکت هیولاهاست. ایده‌ای که در آن درست عکس گذشته، هیولاهای ترسناک هستند که از انسان‌ها فراری ‌اند.


همۀ هیولاهای غرب


در قسمت دوم هتل ترانسیلوانیا نیز با حضور شخصیت کودک«دنیس» و سردرگمی او میان انسان ها و هیولاها که هردوشان به نوعی از اقوام او به حساب می آیند، همچنان می توان ردپایی از ایده های لستر را در شرکت هیولاها پیدا کرد. دنیس با علاقه ای که به پدربزرگش دارد همواره هیولاها را دوست می دارد، اما با شباهتی که از لحاظ ظاهری به پدرش جانی دارد این را می داند که هیچگاه نمی تواند یک هیولا یا خون آشام باشد، اما در پایان هنگامی که بر ترس خود در برابر خفاش بی رحم غلبه می کند، دندان های نیش بزرگش که نشانی از خون آشام بودن اوست ظاهر می شود و هویت دوگانه او را رقم می زند. هویتی انسان- هیولا که مورد قبول جامعه جدیدش است و از هر دو طرف مورد پذیرش است.

گویی این هویت دوگانه مورد قبول و مد نظر استراتژی آمریکایی نیز هست، هویتی که هالیوود نظیر آن را در بسیاری از انیمیشن های جدیدش از شرکت هیولاها گرفته تا شجاع و یخ زده تا هتل ترنسیلوانیا 2 به نمایش گذاشته است. تا با همذات پنداری مخاطب با قهرمانش، نسلی را پرورش دهد که در برابر جامعه خود انسان و در برابر جوامع دیگر که یا ضعیف تر و یا دشمن محسوب می شوند، هویتی هیولا گونه داشته باشند.

صابر الله دادیان

کلیپ / استاد رائفی پور - حادثه منا در سریال The Walking Dead

چرا جنایت جنسی چارلی شین برای هالیوود عجیب نبود؟ +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

«چارلی شین» که در ۵۰ سالگی به بیماری ایدز و ارتباط غیراخلاقی خود با دستکم ۷۰۰ نفر اعتراف می‌کند. مواد مخدر را از ۱۱ سالگی تجربه کرده است، در ۱۶ سالگی مدرسه را ترک کرد، سه بار طلاق گرفت و بارها به اتهام تجاوز و تهدید به مرگ دستگیر و محاکمه شده است.


«چارلی شین» که سال‌هاست به «پسر بد هالیوود» مشهور شده است، اخیرا با رسوایی اخلاقی که به بار آورده است، توانسته رکوردار دیگر پسران بد هالیوود شود، که البته روزنامه انگلیسی زبان ایندیپندنت در سال 2011 عنوان «بدترین پسر بد هالیوود» را به او داده بود.

«شین» که هفته گذشته در یک مصاحبه تلویزیونی به این مسئله اعتراف کرد که چهارسالی است به بیماری ایدز مبتلا شده است و در این مدت برای فرار از ناراحتی و افسردگی ناشی از شنیدن این خبر مجبور بوده که به همنشینی با زنان هرزه روی بیاورد و در این میان با بیش از 700 نفر در ارتباط بوده است و البته اکنون پس از گذشت چهار سال سعی دارد که از این موقعیت (بیماری‌اش) برای تبدیل شدن به انسانی بهتر که سال‌ها بشر دوستی در پیش دارد، استفاده کند. انسانی که با شجاعت در این شرایط سخت قرار است به جلال و شکوهی که «ارنست همینگوی» از آن سخن گفته دست یابد.

«شین» در شرایطی از جلال، شکوه، شجاعت، انسانی بهتر و بشر دوست در آینده، سخن راند که به گفته رسانه‌های آمریکا، اکنون معلوم نیست که چند هزار نفر به خاطر جنایت او،به بیماری ایدز مبتلا شده‌اند و در آینده قرار است عده‌ای دیگر را مبتلا کنند.

و البته آنچه که امروز برای رسانه‌های غربی بالاخص آمریکایی به یک معضل تبدیل شده است، نه رابطه افسارگسیخته «چارلی شین» با صدها زن و مرد بوده، بلکه کتمان حقیقت از جانب او بوده است، و در واقع برای رسانه‌های آمریکایی روابطه غیراخلاقی شین و ده‌ها نفر دیگر از ستاره‌های هالیوود به عملی عادی تبدیل شده است و این پنهان کاری است که باعث شده شین اینچنین مورد توجه قرار گیرد و چه بسا اگر او در این روابط غیراخلاقی خود بیماری ایدز خود را پنهان نمی‌کرد، باز هم اتفاق خاصی رخ نداده بود!

به سبب عمق قاجعه جنایت جنسی این بازیگر هالیوود نگاهی به زندگی این پسر بد هالیوود انداخته‌ایم.

«چارلی شین» 3 سپتامبر سال 1965 با نام «کارلوس اروین استیوز» در نیویورک متولد شد. او پسر «مارتین شین»، بازیگر مشهور هالیوود و «جانت تمپلتون»، بازیگر و تهیه‌کننده هالیوودی است. او یک خواهر و دو برادر دارد که یکی از برادرهایش به نام «امیلیو استیوز»، نیز یک بازیگر است.

«شین» که بزرگ شده کالیفرنیاست، تاکنون سه ازدواج ناموفق داشته که حاصل این ازدواج‌ها پنج فرزند و یک نوه است.

او اولین بار در 8 سالگی با پدرش «مارتین» در یک فیلم تلویزیونی  بازی کرد و سال‌ها بعد کارش را با فیلم‌ سینمایی «وال استریت» ادامه داد. او می سال 2010 قرارداد بازی در سریال «دو تا و نصفه‌ای» را با شبکه «سی‌بی‌اس» امضاء کرد و با درآمد 2 میلیون دلار برای هر اپیزود، به پردرآمدترین بازیگر تلویزیونی هالیوود در آن سال تبدیل شد.

«شین» خیلی زود برای حاشیه‌های غیراخلاقی زیادی که داشت به سوژه رسانه‌ها تبدیل شد، او که یکی از طرفداران پر و پا قرص ستاره‌ فیلم‌های غیراخلاقی بود، همواره به خاطر اعتیاد به مواد مخدر و مشروبات الکلی در مراکز ترک اعتیاد به سر می‌برد ولی هیچگاه نتوانست برای بیشتر از یک ماه بدون حاشیه باقی بماند آنچنانکه بارها از کوکائین و ودکا به عنوان دو دوست جدانشدنی‌اش نام می‌برد.

او که به خاطر پدر و مادر پولدارش از ابتدا در پول غرق بود، اولین بار در 11 سالگی مواد مخدر را تجربه کرد و حتی یک بار در مصاحبه با رسانه‌ها مدعی شد که برای ارتباط با زنان خیابانی بیش 53 هزار دلار پرداخت کرده است. «شین» در کودکی و نوجوانی در میان دوستانش به خاطر برخورداری از هرگونه امکانات و آزادی در شرکت در میهمانی‌های مختلف، محبوبیت بسیاری داشت.

او اواخر سال 2009 میلادی به اتهام ارتکاب خشونت خانگی دستگیر شد. همسر سوم او «بروک مولر» در شکایتش گفته بود: او چاقو را روی گلویم گذاشته بود و در حالی که آن را فشار می‌داد من را تهدید می‌کرد که حق ندارم به کسی بگویم که چقدر با من بدرفتاری می‌کند، در غیر اینصورت او که در پلیس نیرو دارد،می‌تواند کار من را تمام کند بدون آنکه حتی ردی از آن باقی بماند.

دو همسر دیگر «شین» نیز بارها به خاطر مصرف مدوام مشروبات الکلی و مواد مخدر، ضرب و شتم و تهدید آنها به قتل، علیه او شکایت کردند.

«چارلی شین» اگرچه کار بازیگری را همراه پدرش آغاز کرد و همواره در دوران کودکی و نوجوانی در کنار او بود ولی بعدها این رابطه همچنان خوب و بی‌تنش باقی نماند، آنچنانکه این دو همواره انگشت اتهام را به سمت هم می‌گرفتند.

«شین» پسر در بخشی از خاطرات دوران نوجوانی‌اش می‌گوید: شانس خودش را به پدرم نشان داده بود و او در کارش به موفقیت دست یافته بود و قرار بود که برای بازی در فیلم «و اینک اخرالزمان» به فلیپین برود و من هم که نوجوانی بیش نبودم، همراه او رفتم تا از نزدیک فیلمبرداری این فیلم را ببینم، ولی این پروژه برای من یک خاطره بد بود، آنجا بود که می‌دیدم که پدرم چگونه با مشروبات الکلی دست و پنجه نرم می‌کند و همان‌موقع بود که او یک حمله قلبی نه چندان خطرناک را پشت سر گذاشت. 

«شین» البته در جایی دیگر از پدرش به عنوان بهترین کسی که می‌شناسد یاد می‌کند ولی در ادامه متذکر می‌شود: پدرم زمانی بزرگترین اشتباه زندگی‌اش را مرتکب شد که در تولد 16 سالگی‌ام یک اتومبیل نوی BMW  خرید و آن تبدیل به اتومبیل من برای شرکت در پارتی‌های مختلف شد.

شین تنها چند هفته قبل از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، مدرسه را ترک می‌کند و علی‌رغم سن کمش به رابطه غیراخلاقی‌اش به یکی از همکلاسی‌های دوران دبیرستانش ادامه می‌دهد، آنچنانکه در سال 1984 در حالی‌که شین تنها 19 سال داشت، دختر این دو به نام «کسندرا» متولد می‌شود.

با آنکه سال‌ها از آن موقع می‌گذرد و «شین» اکنون دیگر جوان نیست و یک مرد میانسال 50 ساله با پنج فرزند و یک نوه است، اما همچنان روابط غیراخلاقی‌اش با افراد مختلف گریبانگیر او بوده، آنچنان که چندی پیش نیز زنی آمریکایی به نام «کاپری اندرسون» مدعی شد که «چارلی» در هتل پلازای نیویورک، او را مورد تجاوز جنسی قرار داده و سپس با پیشنهاد 20 هزار دلار رشوه، از او خواسته تا در این مورد کاملا سکوت کند که البته «اندرسون» ترجیح داده که علی‌رغم دردسرهایی که ممکن است برای او به وجود بیاید، از این بازیگر هالیوودی شکایت کند.

حواشی مربوط به این بازیگر همواره برای خانواده او بالاخص پدرش «مارتین» مشکل آفرین بوده، آنچنانکه بارها تلاش کرده تا از نفوذ خود در هالیوود استفاده کرده و پس از بیرون کشیدن پسرش از منجلاب فساد اخلاقی بار دیگر او را درگیر کار در پروژه‌های مختلف تلویزیونی و سینمایی کند و حتی یکبار با حضور خودش برای شین ترتیب یک مصاحبه تلویزیونی داد و از مردم خواست تا برای پسرش که درگیر مشکلات متعدد است، دعا کنند.

ولی اکنون، با رسوایی جدیدی که «چارلی شین» به بار آورده و این تعداد انسان که با گناه و بی‌گناهی که درگیر این مشکل شده‌اند، معلوم نیست که «مارتین شین» با چه رویی از مردم خواهد خواست تا برای پسر گناهکار و مشکل‌دارش دعا کنند. پسری که اکنون به جای پذیرش اشتباهاتش در تلاش است که از خود چهره یک قهرمان و اگر نشد یک قربانی تمام عیار به همه نشان دهد.

کسی که به گفته قربانیانش: هیولای جنایتکاری است که باید تاوان گناهش را پس بدهد.




آیا هالیوود، تریبون تفکر ماسونی است؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
یهودیان هالیوود، با گوساله‌های نقره‌ای که همان پرده‌های سینماست همه را مسحور این جادوی فریب کرده و ظاهرا رقیبی ندارند. اما چنانکه در مقابل آن سامری، موسایی بود، در مقابل این سامری‌ها نیز موسی‌هایی هستند که ایستادگی کنند.

 یهودیان افراطی صهیونیست که رویای تسلط بر جهان را داشتند با کشف قاره آمریکا به این کشور مهاجرت کردند و در همه زمینه ها سرمایه گذاری کردند. با ناطق شدن سینما گروهی از یهودیان با تسلط بر این ابزار نو ظهور به هموار کردن راهی پرداختند که بدون این ابزار ممکن نبود. این نوشته قصد دارد که ریشه دشمنی این سینما را با سینمای ارزشمند ایران بررسی کند.

هالیوود از دو جزء "هالی" مقدس و "وود" چوب که به چوب مقدس معنا می دهد تشکیل شده است و عصای جادوی از آن ساخته می شود. و این اعتقاد وجود دارد که ساحرانی که مالک آن عصا باشند می توانند مردم را محسور خود کرده و به کنترل در آورند.

سینمای هالیوود دقیقا همین کار را می کند. یعنی آنچه را که ساحران دربار فرعون نتوانستند به انجام برسانند سامری با گوساله طلایی اش انجام داد و قوم یهود را به کرنش وا داشت؛ حالا یهودیان هالیوود با گوساله های نقره ای شان که همان پرده های سینماست همه را مسحور این جادوی فریب کرده که ظاهرا رقیبی ندارند. اما همچنانکه در مقابل آن سامری موسایی بود در مقبل این این سامرها نیز موساییانی هستند که با دست بیضا در مقابلشان بایستند.

مرام ماسونی سرمایه گذاران هالیوود

صاحبان هالیوود که اغلب ریشه ای ماسونی و صهیونیستی دارند سالهای درازی است که مردم را با هر سنی جادو کرده اند. از تولید انیمیشن های دو بعدی چون سیندرلا و سفید برفی و رابین هود گرفته تا انیمیشن های محسور کننده ای چون دختر گیسو کمند و ماجراهای تن تن و میلوی اسپیلبرگ چه کسی را مجذوب خود نکرده است؟

آیا هالیوود، تریبون تفکر ماسونی است؟

این قهرمانان پوشالی خوش ظاهر چنان در ذهن رسوخ می کنند که چاره ای نداریم جز آنکه مثل او باشیم مثل او فکر کنیم و مثل او زندگی کنیم این مخدر چنان گیرا است که باز هم دوست داریم مصرف کننده اش باشیم. این آثار از تولیدات بزرگترین استودیوهای هالیوود از جمله کلمبیا، مترو گلدوین مایر، برادران وارنر، پارامونت، یونیورسال و فاکس قرن بیستم است که توسط یهودیان تاسیس و اداره می شوند.

کمپانی والت دیسنی از بزرگترین کمپانیهای هالی وود است که درصد بسیاری از کودکان جهان محصولاتش را می بینند. فعالیتهای این کمپانی فقط به تولید فیلم اختصاص ندارد، تولید اسباب بازی هایی بر اساس فیلمها هم بخشی اقدامات این غول رسانه ای است. دیسنی با ساختن دیسنی لند، شهری رویایی برای بچه ها ساخته که این امکان را به آنها می دهد تا کارکترهای دوست داشتنی شان را از نزدیک ببینند.

آیا هالیوود، تریبون تفکر ماسونی است؟

تراژدی سلطه یهودیان بر هالیوود

جاناتان گولدبرگ، خبرنگار و تاریخدان یهودی، در تحقیقی که در سال 1996 انجام داد، نوشت: "سهم یهودیان در صنعت سرگرمی سازی بیش از جمعیت آنها در آمریکاست. یهودیان در پست های مدیریتی رسانه ها به ویژه در سمت مدیریت استودیوها حضور دارند و حضور آنها به گونه ای است که از آن نمی توان تنها به عنوان سلطه یهودیان بر هالیوود یاد کرد، چرا که بیش از این است."

آماری که اخیراً ارائه شده نشان می دهد که 59 درصد از فیلم‌های مطرح هالیوود توسط یهودیان تولید شده‌اند. بی تردید نفوذ این قوم در یکی از تاثیرگذارترین صنایع آمریکا می تواند برای آنها قدرت سیاسی بسیاری به ارمغان آورد. آنها مهمترین منبع حمایت از نامزدهای دموکرات هستند و سیاست های آمریکا را به سمت و سوی مورد نظر خود هدایت می‌کنند.

تهیه‌کنندگان یهودی هالیوود در سال 1948 اسرائیل را پایه ریزی کردند و در این میان رابرت بلاموفی تلاش های بسیاری کرد. وی در این مورد می گوید: "ناگهان اسرائیل به خانه ما تبدیل شد و احساس کردیم که هویت داریم. این عامل به ما روحیه می داد."

با روی کار آمدن یهودیان رفته رفته تصویر مسلمانان در فیلم های هالیوودی به پنداره ای از افراد ظالم و بی فرهنگ تبدیل شد که این امر بیش از پیش نمایانگر حمایت هالیوود از اسرائیل و موضع گیری آن علیه مسلمانان و جهان اسلام بود. صنعت فیلمسازی غرب در حمایت از صهیونیسم اقدام به خلق یک ژانر جدید در سینما کرد که نزاع میان اعراب و اسرائیلی ها را در محوریت داشت.

هالیوود برای نیل به این هدف در طول 50 سال گذشته اقدام به ساخت فیلم‌های گوناگونی کرده که دربرگیرنده قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها بوده اند. به عبارت دیگر می توان گفت که در این آثار قهرمان‌ها یهودیان اسرائیلی و ضد قهرمان‌ها مسلمانان بوده‌اند. دهه 1960 به تنهایی شاهد ساخت 9 فیلم ضد اسلام بود که در زمره آثار مطرح سینمای آمریکا جای داشتند.

در این فیلم ها نقش یهودیان آمریکایی توسط هنرپیشگان آمریکایی ـ یهودی چون پل نیومن، تونی کورتیس و کرک داگلاس احیا می شد تا با به کارگیری بازیگران محبوب، میزان همذات پنداری مخاطبان با کاراکترهای آنها افزایش یابد.

هالیوود در ادامه سیاستهای دین ستیزانه اش با ساخت فیلمهایی درباره زندگی پیامبران،آنها را انسانهای روان پریش و بدبین به نوع بشر معرفی و  دین را به وسیله ای نا کارآمد معرفی کرده است.

پیامبر ستیزی ادامه ای بر اسلام ستیزی

"نوح" ساخته آرن آرونوفسکی به زندگی نوح می پردازد. پیامبری که از بسیاری گریه برای امتش نوح نامیده شد در این فیلم از او موجودی دگم و غیر قابل انعطاف ساخته که گوش شنیدن هیچ حرفی را ندارد. فرزند پدری غار نشین و بدوی است که همه آرزویش خوردن توت است. نوح به هیچکس رحم نمی کند هیچ انذاری نمی دهد و فقط می خواهد کشتی ای بسازد تا حیوانات را و البته فقط خانواده خودش را نجات دهد.

او از سوی خدایی که نمی شناسد مامور شده تا نوع بشر را از بین ببرد حتی خانواده خودش را. ما در این فیلم فقط از نوح بیزار نمی شویم بلکه حتی نمی خواهیم نام خدا را به زبان بیاوریم. نوح نه آغازگر این بی حرمتی هاست نه پایانش. این دین ستیزی با سایر ادیان به موازات همان اسلام ستیزی هالیوود است.

آنها می خواهند همه باورها به ادیان الهی و پیامبران را فرو بریزند تا پیامبران دروغینی را برای هدایت به سوی سیاهی مبعوث کنند. در این میان چه باید کرد غول رسانه ای که از چراغ یهودیان بیرون آمده را چگونه می شود نابود کرد. اینجاست که باید از ایران و سینمایش صحبت به میان می آید.

سینمای شرق سینمای غرب

سینمای ایران تنها سینمایی است که در مقابل سینمای آمریکا توانایی ایستادگی دارد. قطبهای مهم سینمایی دنیا مثل بالی وود، سینمای هنگ کنگ، سینمای چین، و سینمای روشنفکر و هنری اروپا همسو با سینمای آمریکا نباشد در تقابل با آن هم نیست.

سینمای شرق آسیا با هدف سرگرمی سازی در عرصه رقابت جهانی حضوری جدی دارد، سینمای شکست خورده اروپای شرقی هم در لاک فیلمهای به اصطلاح روشنفکرانه فرو رفته و خیال بیرون آمدن از آن را ندارد.

فرانسه، آلمان، ایتالیا، لهستان و ... نقشی اساسی در شکل گیری دستور زبان محتوایی فیلمها داشته اند که متاسفانه سینمای ایران تحت تاثیر این نوع زبان بوده است سینمای شرق آسیا با تکیه بر فیلمهای اکشن و رزمی و سینمای هند با تکیه بر فیلمهای عاشقانه اصلا در مناسبات فیلمهایی که جهان بینی دارند به حساب نمی آیند. سینمای اروپا هم به دلیل تکیه بر نظام فکری غیر دینی نمی تواند برای آمریکا خطر ناک باشد.

این نوع سینما که تحت تاثیر زیگموند فروید، فرانتیس کافکا، ژان پل سارتر، کارل مارکس و دیگران قرار دارد چه انقلاب فکری ای در مخاطب ایجاد می کند؟ شخصیتهای این فیلمها اغلب آدمهای تنهای عاصی از نظام سیاسی ـ کمونیست ـ هستند که در فضاهایی سرشار از سکوت و تاریکی مدام به رهایی فکر می کنند. اما عملی که آنها را به سمت این رهایی ببرد، ندارند.

این فیلمها با ایجاد رخوت و یاس و سرخوردگی از شرایط موجود در مخاطب او را به موجودی سترون تبدیل می کرد که چاره جز پذیرش شرایط موجود ندارد. در این سالها سایه سنگین کمونیست و جنگ سرد شوروی امریکا و اثرات به جا مانده بعد از جنگ جهانی دوم این نوع نگرش را در جامعه جهانی تقویت می کرد.

قطع رابطه دین به عنوان امری اجتماعی در اروپا حضوری نداشت. مشرب فکری اندیشمندان اروپایی الهی نبود و نمی توانست برای هنرمندانی که با مردم سخن می گفتند چیز تازه ای داشته باشد. جدایی دین از سیاست ثمری جز این نداشت که متفکران، هنرمندان و مردم را در انزوا ببرد طوری که هر گروه راهی جدا گانه بروند.

سینمای ایران و اندیشه سیاه غرب

این نوع سینما در دهه 30 و 40 در ایران اثرات مخربی گذاشت که رد آن را دهه 50 هم می بینیم. بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، فرخ غفاری و تعدادی دیگر به شدت تحت تاثیر موج نوی سینمای فرانسه بودند. فیلمهایی که در این دوره ساخته شدند اغلب آثاری اقتباسی از نویسندگانی چون صادق چوبک، صادق هدایت، غلامحسین ساعدی و ... بودند. این نویسندگان ریشه ای دینی نداشتند و آنچه که می نوشتند تحت تاثیر همان چشمی بود که امثال کافکا و سارتر می دید.

متاسفانه ایران قبل از انقلاب به دلیل انحطاط  فکری  سیاسیون و جدایی خود خواسته روحانیون از نظام حکومت سبب شکاف بین هنرمند و مردم شد. هنرمند زبان مردم را نمی فهمید از حکومت ناراضی بود. برای همین در کافه ها و مجلس های شبانه می نشست و دل به کافکا و نیچه و ... می داد و می خواست با مدل مو و لباس و تقلید زبان ادبیات اروپا، برای مردم ایران نسخه رهایی بپیچد.

اینگونه شد که مردم هم زبان هنرمند به اصطلاح روشنفکر را درک نمی کردند و برای آنکه به هر حال کالای فرهنگی شان را به دست بیاورند به سمت رمانهای زرد مبتذلی رفتند که وجه وقیحانه ترش را در سینما می دیدند.

اندیشه امام(ره) دمی مسیحایی بر کالبد سینمای ایران

در همین زمان قیام امام خمینی (ره) سبب زلزله ای شد که همه ارکان این نوع جهان یاس آلود را به هم ریخت و نه یک انقلاب در ساختار حکومتی یک کشور که انقلابی جهانی بود.

این انقلاب چنان ریشه دار بود که اثراتش را در همه کشورهای دنیا شاهدیم. هنر بعد از انقلاب هم از این اتفاق بی بهره نبود حالا هنرمند دریافته که هنر این مملکت  چنانکه رهبرش تاکید می کند "عبارت است ار دمیدن روح تعهد در آدمی. باید متعهدانه باشد از ذات انسان بگوید و او را در سایه رهبر دینی به سوی همان ذات ببرد. تقابل همه دنیا با ایران که به تنهایی مناسبات سیاسی دنیا را به هم ریخته هنرمند را برای مدتی به حال شوک فرو برده است. اما آرامش قلبی امام خمینی (ره) و جهت دهی فکری ایشان هنرمند را وا داشت تا کاری کند. اینبار هنرمند درونمایه اثرش را از غرب و شرق نمی گرفت او با اتکای به داشته های مغفول مانده اش شروع به آفرینش کرد تا مبلغ آرمانهای این نظام فکری باشد.

این نظام فکری دیگر زاییده موهومات یک انسان نبود یلکه تفسیر درست یک رهبر دینی از دین بود.

هشدار حکیمانه امام خمینی (ره) به گورباچوف و پیش بینی اش از سقوط کمونیست نفوذ این شخصیت را در ذهن مردم جهان قوت بخشید. حالا دیگر آمریکا و البته رژیم صهیونستی دریافته بودند که این نظام را به سادگی نمی شود از بین برد چرا که ساختار سیاسی آن ساختاری دینی است.

جنگ با پرده نقره

آمریکا در ادامه مبارزه اش سینما را در اولویت خود قرار داد تا از این طریق بتواند زخمی بزند. هالیوود به عنوان تریبون تفکر ماسونی باعث از بین رفتن سینما در بسیاری از کشورها شده به طوری که اغلب کشورها وارد کننده فیلم از آمریکا هستند اما در ایران هنوز راه به جایی نبرده است.

همچنان که سینما در هالیوود توانسته در ترویج و ثبت افکار استعمارگرایانه اش موفق باشد؛ سینمای ایران هم توانسته هر چند که قصور و کم کاری کرده است؛ اما باز قدرت دارد که برعلیه این نظام فکری بلند شود. شاید در ابتدا با توجه به پیشرفت های فنی هالیوود و تخصیص هزینه های هنگفتی که در تولید می کنند؛ اداعی کاذبی باشد اما شدنی است.

مگر نه اینکه انقلاب مردی در آستانه 60 سالگی بر علیه شاهی که همه دنیا را داشت محقق شد چرا سینمای ما نتواند اگر از همان مشرب سرچشمه بگیرد.

آیا هالیوود، تریبون تفکر ماسونی است؟

آمریکا از همین واهمه دارد که فیلم ایرانی در بازاهای جهانی سهمی بزرگ به خود اختصاص دهد و از این طریق نفوذش بر آراء و افکار جوان اروپایی و آمریکایی تاثیر گذار باشد. دست اندازی برای فیلم محمد رسول الله(ص) چه معنایی دارد درحالی که فیلمهای سیاه نمای ایرانی در خود آمریکا هم اکران می شود.

اگر روزگاری رزمندگان در خط مقدم می جنگیدند و با یک اشاره امام همه شهادت را به جان می خریدند، الان هم باید فیلمسازان در خط مقدم جبهه فرهنگی حضور داشته باشند و دفاع کنند که با دریغ باید گفت تعدادشان چنان که باید نیست.

فراموش نکنیم، هر چقدر که ما از این خط مقدم فاصله بگیریم پیشروی هالیوود بیشتر خواهد شد.



دست دادن رئیس جمهور ایران با رئیس جمهور آمریکا +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در یکی از قسمت‌های سریال اسکندل به موضوع مذاکرات هسته‌ای ایران با آمریکا پرداخته شده که در آن رئیس جمهور ایران را در حال دست دادن با رئیس جمهور آمریکا به تصویر کشیده‌اند؛ در این سریال تصویری منفی و وحشی از ایرانی‌ها به مردم آمریکا و جهان نشان داده می‌شود.
سریال Scandal اسکندل (رسوایی) در اپیزود 8 فصل پنجم خود به موضوع توافق هسته‌ای با ایران و عدم صداقت ایرانی‌ها در فرایند توافق می‌پردازد. در سر تا سر این اپیزود، تصاویر، گریم‌ها و بازیگری نشان از عدم صداقت ایرانی‌ها و راستگویی، وطن‌پرستی و زیرکی آمریکایی‌ها دارد.
این سریال که پخش آن از شبکه ABC آمریکا از سال 2012 شروع گردیده، توسط Shonda Rhimes ساخته شده و اکنون فصل پنجم آن درحال پخش است.
این سریال با همزمانی مذاکرات اخیر هسته‌ای گروه 1+5 با ایران، اپیزود 8 فصل جدید خود را به همین موضوع اختصاص داده بود تا دست‌مایه‌ای برای ادامه سیاست‌های ضدایرانی آمریکا داشته باشد. در این سریال ضدایرانی برای کاستن از تنش‌های احتمالی در آینده، نام جمهوری اسلامی ایران را به جمهوری «بندار»! تغییر نام داده است.
در این قسمت از سریال سعی شده برتری قدرت آمریکا نسبت به ایران نمایش داده شود که چگونه آمریکایی‌ها با هوشمندی به جمهوری اسلامی ضربه می‌زنند تا به ایرانی‌ها درس عبرتی داده باشند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی /// جنگ نرم /// آماده جهت ملاحظه ///

اپیزود هشتم فصل پنجم سریال با جملات خبرنگار «ای‌بی‌سی» نیوز آغاز می‌شود: «پس از سال‌ها شروع غلط و دیپلماسی شکست‌خورده، حالا دو کشور آمریکا و "جمهوری بندار" (ایران)، اکنون غیرممکن را به ممکن بدل کرده‌اند و در آستانه امضای توافق خلع سلاح هستند». در این خلال، دو تن از مقامات کاخ سفید شامل یک مرد مسن و یک خانم جوان بر سر عقد این توافق در حال شرط‌بندی کلامی هستند. زن، جمله معناداری را می‌گوید: «اعتماد کن اما با چشم‌باز. ما با چشم باز به سمت آنها رفتیم».

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

در این لحظه خبرنگار «ای‌بی‌سی» این‌گونه ابراز می‌دارد: این توافق تاریخی، در عوض توقف برنامه هسته‌ای جمهوری بندار دهه‌های تحریم این کشور خاورمیانه‌ای را پایان خواهد داد. ناگهان همان پیرمرد می‌افزاید: «اما من به آنها اعتماد ندارم» و زن هم در پاسخ می‌گوید: «من هم اعتماد ندارم و برای همین گفتم ما با چشمان باز جلو رفتیم». دوباره یکی دیگر از خبرنگاران آمریکایی در مورد یک هفته مذاکره مستمر و حصول نتیجه نهایی تا دقایقی دیگر حرف می‌زند. به گفته او، در این‌صورت پرزیدنت "فیتز گرانت" رییس جمهور آمریکا و پرزیدنت "رزانی" رییس جمهور بندار (ایران) صاحب بزرگ‌ترین امضای تاریخ صلح پس از فروپاشی دیوار برلین خواهند بود.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

بر سر میز شام ضیافت آمریکا و ایران، "فرشاد خوانساری" -وزیر خارجه جمهوری بندار- در حال گفتگو با وزیر خارجه آمریکا (اولیویا پاپ) و پرزیدنت گرانت است. وزیر خارجه ایران این‌گونه شروع می‌کند: «من پیوسته هم به کشورم و هم به خانواده‌ام کمک کرده‌ام. اما از آنجایی که خانواده ستیزه‌جویی دارم، شاید ترجیح بدهم بیشتر به کشورم کمک کنم». آن سوی دیگر یکی از مقامات زن آمریکایی در حال گفتگو با یکی از مقامات ارشد ایرانی است که از طریق مترجم به او می‌گوید در حالی که ما کارها را انجام می‌دهیم، رییس جمهور شما همه امتیازات را خواهند گرفت.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


اما نکته جالب برخورد "نوید" -مترجم مرد میان وزیر خارجه ایران و اولیویا پاپ (وزیر خارجه آمریکا)- است. نوید، از ضعف بزرگ خوانساری در انگلیسی سخن گفتن سوء استفاده کرده و در لابلای سخنانش طلب کمک از اولیویا می‌کند. به هر حال، به بهانه دیدار با سرآشپز سر خوانساری را گرم می‌کنند و نوید علت درخواست پناهندگی خود را سیاسی بودن خانواده خود در جمهوری بندار (جمهوری اسلامی) عنوان می‌کند. اولیویا، شرط اعطای پناهندگی را تحت پیگرد بودن خود او اعلام می‌کند که نوید هم فاقد این شرایط است. بنابراین نوید مجبور می‌شود دست به افشای این راز بزند که اطلاعات خوبی از برنامه هسته‌ای کشورش دارد که به گوش آمریکایی‌ها نخورده است. او، شرط ارائه اطلاعات بیشتر را قول آمریکایی‌ها مبنی بر پناهندگی اعلام می‌کند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

گفتگو در اتاق کار رییس جمهور بین اولیویا و یکی از مشاوران رییس جمهور به چالش کشیده می‌شود. اولیویا معتقد است که می‌توان به اطلاعات مترجم که حاکی از معرفی یک مرکز محرمانه فعالیت هسته‌ای است، اعتماد کرد اما مشاور بر این باور است که مانند قضیه افشاگران شوروی سابق، دوباره رودست خواهند خورد. او اصرار می‌ورزد که حالا که آمریکا و «بندار» به مرحله نهایی توافق رسیده‌اند و جمهوری «بندار» می‌تواند بهترین متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه باشد، نباید هیچ چیز به هم بخورد. اولیویا هم پاسخ می‌دهد که تلاشی برای بر هم زدن چیزی نیست و فقط می‌خواهد بداند این نوید کیست و قصد واقعی‌اش چه چیزی است. به هر حال پس از کمی بحث، رییس جمهور به اولیویا اجازه می‌دهد که تا قبل از بعدازظهر فردا که زمان امضای توافق است، به اصل قضیه نوید پی ببرد.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

نوید تورانی

تیم اولیویا دست به کار می‌شود و مشخص می‌گردد که مترجم مذکور، "نوید تورانی" مترجم رسمی دولت جمهوری بندار است. اهل روستا است و مدارج عالی علمی را پیموده و از آنجایی که کشور بندار دارای بالاترین نرخ سواد در کل منطقه است، این که حتی یک بچه روستایی به این سطح برسد، چیز عجیبی نیست. تورانی، مترجم نشست صلح بوده و در همه دیدارهای دولتی از پاریس، لندن، و مسکو حضور داشته است. او به غیر از دولت بندار، برای خوانساری هم مترجمی می‌کند، لذا در تمامی دیدارهای بازرس‌های سازمان ملل از تاسیسات هسته‌ای بندار حضور داشته و به بسیاری از اسرار اگاه است. طی بحثی کوتاه، گروه بر این اجماع می‌رسند که او جاسوس نیست و فقط می‌خواهد به امریکا پناه ببرد. از طرفی تنها راه محرمانه گفتگو کردن با نوید، دزیدن وی است که در امنیتی‌ترین شرایط در سفارت بندار در آمریکا تحت‌ حفاظت قرار دارد. اولیویا، این ماموریت را به "هاک" -آدم بزن بهادر خود- واگذار می‌کند.


تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

فرشاد خوانساری

فردا در روز موعود، طرفین بر سر میز مذاکره می‌نشینند و گرانت اعلام می‌کند که آمریکا هیچ مشکلی با فعالیت صلح‌آمیز هسته‌ای ندارد اما می‌خواهیم که به ما اطمینان بدهید که «بندار» تحت هیچ شرایطی به طرف توسعه و دستیابی به سلاح هسته‌ای حرکت نخواهد کرد. در همین حین، نوید تورانی که شب گذشته به طریقی نامعلوم و لابد از طریق هاک (!) توسط قرص مسموم گردیده، دچار حالت گسیختگی شده و بیهوش بر زمین می‌افتد. او را به بیمارستان می‌رسانند و در بیمارستان گفتگوی محرمانه بین اولیویا و وی آغاز می‌شود. نوید، از اولیویا می‌خواهد که به دلیل اطمینان خاطر از اینکه به دست جمهوری بندار و نیروهای رزانی بی‌رحم نیافتد، او را به یک مکان امن ببرند و او سپس همه چیز را خواهد گفت، چرا که اسرار بسیار محرمانه‌ای را می‌داند. اولیویا نمی‌پذیرد و سوگند می‌خورد که اگر تورانی همه چیز را بگوید، کاری می‌کند که هیچوقت دست جمهوری بندار به او نرسد.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

میز مذاکره نهایی آمریکا و بندار

تورانی از تاسیسات هسته‌ای مخفی که در 5 مایلی منطقه‌ صحرایی به نام "یابرین" واقع شده و سه ماه است که راه افتاده، سخن می‌گوید. در آن سو، رییس جمهور از "سوزان راس" معاون اول خود می‌خواهد که به هر طریقی شده امضای توافق را به تعویق بیاندازد تا در این مدت اصل قضیه نوید تورانی مشخص شود. لحظاتی بعد، سوزان در میان مردم نمایش داده می‌شود و وقتی یک خبرنگار از او می‌‌پرسد که آیا از شرایط توافق راضی هست؟ پاسخ می‌دهد که راضی هست البته اگر 12 میلیون دختر بی‌‌سواد در بندار بتوانند حق خود را در این توافق بدست بیاورند. این جمله، موجب می‌شود که امضای قرار داد چند روز به تعویق بیافتد.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

سوزان راس

در این بحبوحه به اولیویا خبر می‌رسد که نوید در مورد تاسیسات هسته‌ای مخفی دروغ گفته است و آن محل یک کارخانه تولید آبمیوه است. او، به بیمارستان می‌رود و موضوع را با عصبانیت به نوید اطلاع می‌دهد. تورانی، نیز قسم یاد می‌کند که حقیقت را گفته است. اولیویا او را تهدید به تحویل به مقامات ایرانی می‌کند اما در همان روز یکی از اعضای تیم اولیویا متوجه می‌شود که محل مورد نظر نوید، کارخانه تولید آبمیوه نیست، چرا که طبق تصاویر ماهواره‌ای،‌ کامیون‌های مستقر در محل حرکت نمی‌کنند. آنها فقط محموله به محل می‌آورند و از آنجا چیزی خارج نمی‌کنند؛ بنابراین متوجه می‌شوند که نوید اطلاعات دروغی ارائه نکرده است.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

تصویر ماهواری محل افشا شده توسط نوید

در همین حین، رسانه‌های امریکایی اعلام می‌کنند که امروز بعدازظهر، روسای جمهور طرفین بر سر میز امضای توافق خواهند نشست. اما اولیویا از آن سوی خط سر بزنگاه با یکی از مشاورین رییس جمهور تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد که پرزیدنت گرانت را از امضای توافق منصرف نماید. بالاخره به هر زحمتی که هست، او در واپسین لحظه خبر حقیقت بودن ادعای نوید را به رییس جمهور می‌دهد و او هم از از امضای توافق سر باز می‌زند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


اولیویا بلافاصله به بیمارستان می‌رود و متوجه می‌شود که نوید رگ خود را زده است. خلاصه به هر زحمتی که هست او را نجات می‌دهد و به او مژده می‌دهد که حرف‌هایش حقیقت بوده و او را باور می‌کند و جمهوری «بندار» به دولت آمریکا دروغ گفته‌اند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


پس از تحقیقات مفصل، رییس جمهور متوجه می‌شود که جمهوری بندار در منطقه افشا شده توسط نوید اورانیوم غنی نمی‌کند بلکه دارای ابر رایانه برای هر گونه حمله سایبری علیه غرب است. به هر حال، رییس جمهور گرانت خوشحال از این پیروزی، به پای میز امضای توافق می‌رود و توافق را امضا می‌کند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی


اما طبق ساختار اینگونه فیلم‌ها و سریال‌های آمریکایی، در اقدامی قهرمانانه! و هوشمندانه! در کنار گوش رییس جمهور بندار (ایران) زمزمه می‌کند که "تا هفت دقیقه دیگر یک پهپاد آن کارخانه تولید آبمیوه عزیز شما را مورد هدف قرار می‌دهد و از روی نقشه پاک می‌کند"  و به پرزیدنت رزانی شوک وارد می‌کند.

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

تخریب وجهه ایران در سریال جدید آمریکایی

لحظه شوکه شدن پرزیدنت رزانی

این سریال به مانند دیگر فیلم و سریال‌های ضدایرانی آمریکایی، سعی در سیاه‌نمایی از جامعه ایرانی دارند تا تصویری منفی و وحشی از ایرانی‌ها به مردم آمریکا و جهان نشان دهند. در این قسمت از سریال از دورویی و دروغگویی ایرانی‌ها می‌بینید تا هم‌جنس‌بازهای ایرانی و مردمی که از حکومت جمهوری اسلامی وحشت دارند و می‌خواهند به متمدن کشور جهان یعنی آمریکا فرار کنند.
نکته دیگری که از سریال اسکندل می‌توان دریافت، ترس آمریکایی‌ها از قدرت سایبری ایران است؛ این موضوع نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها به خوبی از مولفه‌های قدرت ایران آگاه هستند و از همین نقاط قوت برای ایران‌هراسی استفاده می‌کنند.

آمریکایی‌ها نشان داده‌اند که از هر فرصتی برای عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی استفاده می‌کنند، حتی اگر در موضوعی مانند مذاکرات هسته‌ای باشد که نیاز آنها به انجام توافقات هسته‌ای بیشتر از ایرانی‌ها است!

نگاهی به انیمیشن Home ; «خانه»‌ای بی‌خدا برای کودکان +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
به تصویر کشاندن موجودات عجیب و غریب در انیمیشن «خانه» برای کودکان در وهله اول جذاب به نظر می‌رسد؛ اما این دست از آثار با فرهنگ ما سازگار ی ندارد و با عادی‌سازی موجودات فضایی، به طور قطع در ذهن کودک ایرانی، «جهان بی‌خدا» تعریف خاصی پیدا می‌کند.

انیمیشن «خانه» (Home) با بودجه 135 میلیون دلار توسط «تیم جانسون» در سال 2015 برای کمپانی «دریم ورکس» (DreamWorks Animation) و با اقتباسی از کتاب «معنی واقعی اسمکدی» (The True Meaning of Smekday)، نوشته آدام رکس ساخته شده است که در کارنامه این کمپانی به انیمیشن‌هایی مانند «پنگوئن‌های ماداگاسکار»، «آقای پیبادی و شرمن» و «توربو» می‌توان اشاره کرد. جانسون قبل از ساخت این انیمیشن، کارگردانی انیمیشن‌هایی مانند «آن سوی پرچین» و «سندباد: افسانه هفت دریا» و «مورچه‌ای به نام زی» را برعهده داشته است.

تاریخچه کمپانی «SGK»

کمپانی «دریم ورکس» یا «SGK» سال 1994 توسط سه چهره شاخص هالیوود از خانواده‌هایی یهودی، «استیون اسپیلبرگ»، «جفری کاتزنبرگ» و «دیوید گفن» افتتاح شد. در واقع SGK مخفف نام فامیلی این سه تن است. کمپانی انیمیشن‌سازی SKG «دریم ورکس» به مساحت شش هکتار و با بیش از هزار و 400 کارمند در کالیفرنیا قرار گرفته و وظیفه ساخت انیمیشن‌های سینمایی و همچنین برنامه‌های تلویزیونی را به عهده دارد.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش

دیوید گفن «اولین نفر سمت چپ» در کنار «کاتزنبرگ» و «اسپیلبرگ»

ساخت هر انیمیشن در این کمپانی 3 تا 5 سال به طول می‌انجامد؛ کمپانی انیمیشن‌‍سازی «دریم ورکس» اگر چه در ابتدا توسط «اسپیلبرگ»، «گفن» و «کاتزنبرگ» به عنوان زیر مجموعه‌ای از کمپانی «دریم ورکس» تأسیس شد اما از سال 2004 به طور کلی از این کمپانی مستقل شد و ریاست آن را «دیوید کاتزنبرگ» یهودی به عهده گرفت.

قصه انیمیشن «خانه»

داستان انیمیشن (Home) مربوط می‌شود به یک سری موجود فضایی به نام «بو» (Boov) به رهبری کاپیتان «اسمک» (Smek) با صداپیشگی «استیو مارتین» است که همیشه در حال فرار از دست موجود فضایی دیگر به نام «گرگ» (Gorg) هستند و از سیاره‌ای به سیاره دیگر نقل مکان می‌کنند که آخرین سیاره مقصد برای فرار، «زمین» انتخاب می‌شود. دلیل فرار «بو»ها هم دزدیدن اتفاقی! سنگ عصایی از «گرگ»‌ها است که در آن سنگ، نسل آینده این موجودات وجود دارد.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
داستان در رابطه با موجودات فضایی به نام «بو» است که همیشه در حال فرار از دست موجود فضایی دیگر به نام «گرگ» (Gorg) هستند

«بو»ها پس از ورود به زمین، مردم ساکن آنجا را به منطقه‌ای خاص در استرالیا منتقل می‌کنند و خود در زمین مشغول به زندگی می‌شوند. در این میان یک دختر باهوش و تند و تیز به نام «تیپ» (Tip) با صداپیشگی «ریحانا» با یکی از «بو»ها به نام «اوه» (Oh) با صداپیشگی «جیم پارسونز» آشنا می‌شوند تا به کمک او بتواند مادر خود به نام «لوسی» با صداپیشگی «جنیفر لوپز» را پیدا کند.

بررسی ایده فیلم‌نامه

«خانه» نتوانسته برای کمپانی «دریم ورکس» موفقیت‌های انیمیشن‌هایی مانند «شرک»، «پاندای کونگ فوکار» و «چگونه اژدهای خود را آموزش دهید» را به ارمغان بیاورد؛ دلیل اصلی آن هم نبود ایده جذاب برای روند داستان است.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
در یک داستان تکراری موجود فضایی «گرگ» به خاطر «بو»ها درصدد نابودی زمین برمی‌آید

ایده هجوم آدم یا موجود فضایی به زمین و انسان‌ها تکراری است و فقط فرق آن با دیگر داستان‌ها آن است که «بو»ها برای فرار و سکونت به زمین آمده‌اند و نه حمله، اما با این حال موجود فضایی «گرگ» به خاطر «بو»ها درصدد نابودی زمین برمی‌آید.

شخصیت‌پردازی

در شخصیت‌پردازی انیمیشن «خانه»، تغییر رنگ «بو»ها به هنگام احساسات ایده نویی بود و شخصیت «اوه» (Oh) هم تا حدود خوبی معرفی شده بود اما روابط میان شخصیت‌‌ها به دلیل روایت بسیار سریع داستان درست پرداخت نشده است؛ شاهد مثال هم رابطه «تیپ» با «اوه» است که خیلی سریع شکل می‌گیرد و با سرعت وارد ماجرای فرار این دو با یکدیگر می‌شود. نمونه دیگر شخصیت «کایل» (Kyle) با صداپیشگی «مت جونز» است که با وجود اینکه در قسمت‌های انتهایی داستان نقش پررنگی دارد اما از خصوصیات و ویژگی‌های اخلاقی او اطلاعاتی ارائه نمی‌شود.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
معرفی نکردن خانواده «تیپ» از ضعف‌های شخصیت‌پردازی «خانه» به حساب می‌آید

اما بزرگ‌ترین ضعف شخصیت‌پردازی در داستان «خانه» برمی‌گردد به خانواده «تیپ» که فقط با مادر خود زندگی می‌کند و در پی یافتن او هست؛ مخاطب از پیشینه این خانواده فقط مادر را در یک کلیپ داخل گوشی «تیپ» می‌بیند که با دخترش در حال بازی است؛ اما این سوال برای کودک مخاطب این انیمیشن پیش می‌آید که پدر این خانواده کجا است و چرا به غیر از مادر، پدر نیز گمشده خانواده به حساب نمی‌آید؟ از طرفی همیشه پدر نماد استقامت و تکیه‌گاه جامعه یا خانواده است و او از همه محافظت می‌کند اما ما در این داستان دختر نوجوان (تیپ) را قهرمان می‌بینیم و آن هم به علت پیدا کردن مادر و نه نجات کره زمین از دست «گرگ»ها!

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
همیشه پدر نماد استقامت و تکیه‌گاه جامعه یا خانواده است اما در این داستان دختر نوجوان (تیپ) را قهرمان می‌بینیم و آن هم به علت پیدا کردن مادر و نه نجات کره زمین از دست «گرگ»ها!

گرافیک

گرافیک و جلوه‌های بصری نقطه قوت انیمیشن (Home) محسوب می‌شود؛ اجزا و وسایل معلق روی هوا در شهر و خانه‌های سوراخ شده بسیار جالب از کار درآمده است؛ ترکیب رنگ‌های متنوع و نماهای آسمان در روز و شب بسیار خوب به تصویر کشیده شده و نماهایی که از بالا از جمعیت انسان‌ها یا «بو»ها نمایش داده می‌شود، فضای زیبایی را به تصویر درآورده است.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
گرافیک و جلوه‌های بصری نقطه قوت انیمیشن (Home) محسوب می‌شود

در انیمیشن «خانه» بسیار به جزئیات اهمیت داده شده و در نماهای خانه یا شهر همه چیز به خوبی قابل لمس و مشاهده گردیده که البته این موضوع در کارهای قبلی کمپانی «دریم ورکس» نیز قابل مشاهده است.

نگاهی به محورهای انیمیشن «خانه»

انسان‌های کره زمین، منفعل دربرابر هجوم «بو»ها

پس از تصرف کره زمین توسط «بو»ها و گردآوری انسان‌ها در منطقه‌ای خاص که توسط این موجودات با امکانات رفاهی و تفریحی زیادی مجهز شده است، نه ارتشی برای جنگیدن نشان داده ‌شده و نه مقاومت خاصی از سوی انسان‌ها در برابر اشغال سرزمین خود دیده می‌شود. حتی در صحنه‌های مختلف مردم و به خصوص کودکان به شادی و پایکوبی مشغول هستند و به غیر از بلند کردن تابلوهای «ورود بوها ممنوع» اعتراض خاصی نسبت به وضعیت بوجود آمده نمی‌کنند.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
«تیپ» به مانند بقیه انسان‎‌ها هیچ ناراحتی و دغدغه‌ای از تصرف سرزمین خود ندارد و فقط پیدا کردن مادرش در اولویت قرار دارد که این روند داستانی به طور قطع هیچ ظرفیت جدیدی به نام «غیرت و مقاومت» را در ذهن کودک پدیدار نمی‌کند

شخصیت قهرمان داستان یعنی «تیپ» نیز همان‌طور که در سطور قبل اشاره شد، هیچ ناراحتی و دغدغه‌ای از تصرف سرزمین خود ندارد و فقط پیدا کردن مادرش در اولویت قرار دارد. این روند داستانی به طور قطع هیچ ظرفیت جدیدی به نام «غیرت و مقاومت» را در ذهن کودک پدیدار نمی‌کند و کودک را نسبت به اتفاقات سرزمین و «خانه»‌اش بی‌تفاوت بار می‌آورد.

 معرفی «جهان بی‌خدا» به کودکان

در بسیاری از بازی‌های کامپیوتری، فیلم‌های سینمایی و انیمیشن‌ها داستانی از موجودات فضایی به تصویر می‌کشند که به نحوی با زمین و انسان‌ها در ارتباط هستند و یا انسان‌ها با رفتن به سیارات دیگر با آنها به تعامل می‌پردازند؛ شاید در نگاه اول این نوع از داستان‌ها به دلیل خلاقیت در ژانر علمی- تخیلی مورد تحسن قرار بگیرد اما در متن بعضی از این داستان‌ها هیچ اشاره‌ای به وجود خدا نمی‌شود و جهان بی‌خدا به تصویر کشیده می‌شود. القای مفهوم آتئیسم (Atheism) یا «خداناباوری» در لایه‌های پنهانی این گونه آثار، اعتقادات دینی را به حاشیه کشانده و اصل پارادایم معنویت را نفی می‌کند.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
عادی‌سازی موجود موجودات فضایی، به طور قطع در ذهن حساس کودک ایرانی، «جهان بی‌خدا» تعریف خاصی پیدا می‌کند که این امر مراقبت والدین محترم را در زمان تماشای این کارتون‌ها می‌طلبد تا با گوشزد کردن موضوع وجود پروردگار به کودکان خود، خطر این شبهه فکری را از کودک دور کنند

خداناباوری یا بی‌خدایی یا خداانکاری در معنای عام، رد باور به وجود خدا است؛ واژه آتئیسم در زبان انگلیسی از واژه یونانی (atheos) گرفته شده است که به معنای بی‌خدایان است. این واژه در گذشته با دلالت ضمنی منفی، در اطلاق به کسانی به کار رفته که بی‌اعتقاد به خدایانی می‌شدند که در جامعه در سطح گسترده مورد پرستش قرار می‌گرفته ‌است، اما کاربرد این اصطلاح به مرور، محدودتر و هدفمند شد به گونه‌ای که نخستین افرادی که به طور رسمی خود را با واژه «بی‌خدا» تعریف می‌کردند، در قرن ۱۸ام بودند. البته آیین‌هایی مانند آیین چین و آیین هندو خداباور نیستند و این فرهنگ بی‌خدایی در غرب هم گسترش پیدا کرده است. در زبان فارسی، واژه «بی‌خدایی» به عنوان برابر آتئیسم، در سال‌های اخیر با توجه به کاربردهای اینترنتی رواج پیدا کرده‌است.

به تصویر کشاندن موجودات غیرطبیعی و عجیب و غریب مانند «بو»ها در انیمیشن «خانه» برای کودکان در وهله اول جذاب به نظر می‌رسد اما باید آگاه باشیم که این دست از آثار با فرهنگ و اعتقاد ما سازگاری ندارد و با عادی‌سازی موجود موجودات فضایی، به طور قطع در ذهن حساس کودک ایرانی، «جهان بی‌خدا» تعریف خاصی پیدا می‌کند که این امر مراقبت والدین محترم را در زمان تماشای این کارتون‌ها می‌طلبد تا با گوشزد کردن موضوع وجود پروردگار به کودکان خود، خطر این شبهه فکری را از کودک دور کنند.

«خانه»‌ای برای انسان‌های منفعل! / خانه‌ای با زیربنای تخیل /// در حال ویرایش
«خانه» یک انیمیشن متوسط است که با کمک بعضی شوخی‌های بامزه و موسیقی‌های باکلام، تحمل تماشا کردن فیلم را تا انتها به مخاطب می‌دهد

Home انیمیشنی متوسط

«خانه» (Home) را باید در ردیف انیمیشن‌های متوسط در نظر گرفت که تمام طیف سنی مخاطب خود را به وجد نمی‌آورد اما با کمک بعضی شوخی‌های بامزه و موسیقی‌های باکلام، تحمل تماشا کردن فیلم را تا انتها به مخاطب می‌دهد؛ البته نباید شانسی برای موفقیت در اسکار 2016 برای انیمیشن(Home) قائل شد زیرا که رقیبان سرسختی مانند انیمیشن «درون و برون» (Inside Out) را در مقابل خود دارند.



گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم و عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نیروهای سپاه قدس 6 کارمند شرکتی که برای سپر دفاعی موشکی اسراییل (رژیم صهیونیستی) کار می‌کردند را به گروگان می‌گیرند تا بتوانند با استفاده از آنها به خانه امن موساد در آمریکا نفوذ کنند اما در انتها گروگان‌ها را می‌کشند.
  سریال «بلک لیست» The Blacklist یا «لیست سیاه» که در ژانر جنایی امنیتی قرار دارد، در یکی از قسمت‌های جدیدش، پای سپاه قدس ایران را وسط می‌کشد، و اعضای آن را افرادی وحشی که به‌صورت بی‌رحمانه دست به قتل و ترور می‌زنند، نشان می‌دهد.
این رویکرد سپاه‌هراسی در حالی انجام می‌گیرد که مجلس نمایندگان آمریکا در تلاش برای محدود کردن تاثیر طرح تخفیف تحریم‌ها علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین مانع‌تراشی در تماس‌های گسترده‌تر بین ایران و آمریکا، در دو هفته گذشته سه طرح جداگانه تحریم علیه سپاه ارائه کرده است. این حمله به سپاه در حالی صورت می‌گیرد که هنوز برجام به‌طور کامل اجرا نشده است.

شهر تهران در «بلک لیست»

نویسندگی و طرح اولیه این سریال که پخش آن از سال 2013 توسط شبکه آمریکایی «ان‌ابی‌سی» (NBC) شروع شده، به عهده جان بکنکمپ (Jon Bokenkamp) است. داستان «بلک لیست» درباره شخصی خلاف‌کار حرفه‌ای به نام "Red" (با بازی جیمز اسپادر) است که زمان زیادی پلیس و «اف‌بی‌آی» به دنبال او بودند، اما روزی او تصمیم می‌گیرد خود را تحویل قانون دهد و برای این کار شرایطی در نظر دارد؛ او می‌خواهد تنها با یک پلیس کار کند و با همکاری آن پلیس افراد خلاف‌کار و تبه‌کار معروف که در لیستی اسامی آنها قرار دارد را دستگیر کند.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
داستان «بلک لیست» درباره شخصی خلاف‌کار حرفه‌ای به نام "Red" (با بازی جیمز اسپادر) است که زمان زیادی پلیس و «اف‌بی‌آی» به دنبال او بودند

«بلک لیست» که مانند سریال‌های هم‌ژانر خود کلیشه‌های رایج فیلم و سریال‌های ضدتروریستی مانند خائن درون سازمان ضدتروریست، شخصیت مرموز داستان، حوادث جمعی، تروریست‌های افراطی از همه فرقه و سایر کلیشه‌ها را دارد، در قسمت هفت از فصل سوم این سریال، به داستان یکی از شخصیت‌های سریال به نام «ثمر نوابی» (با بازی مژان مارنو) پرداخته که در نقش یک ایرانی یهودی که به استخدام سازمان «موساد» درآمده، ظاهر شده و اکنون در حال همکاری با «اف‌بی‌آی» است. نکته جالب این‌که بازیگر نقش ثمر یعنی مژان مارنو در واقع یک هنرپیشه ایرانی آمریکایی است که به زبان فارسی نیز صحبت می‌کند و در فیلم ضدایرانی «سنگسار ثریا م.» نیز بازی کرده است.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
بازیگر نقش ثمر یعنی «مژان مارنو» در واقع یک هنرپیشه ایرانی آمریکایی است که به زبان فارسی نیز صحبت می‌کند

قسمت هفت از فصل سوم با سکانسی از تهران در سال 1992 آغاز می‌شود، که در آن پدر و مادر یهودی ثمر و شاهین نوابی به دست مامور امنیتی ایران به دلیل همکاری با اسراییل (رژیم صهیونیستی) در خانه خود کشته می‌شوند.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
نمایی از 23 سال پیش تهران در سریال «لیست سیاه»!

از زبان ثمر در رابطه با سرنوشت برادر کوچکش شاهین نیز گفته می‌شود که بعدها در سال 2009 در جلسه‌ای آتش‌بس میان رهبران اپوزیسیون و ارتش در "پیشین" ایران که شاهین نیز به عنوان دانشجوی اپوزیسیون حضور داشت، وی به علت حمله بمب‌گذار انتحاری به این جلسه کشته شده است؛ در این سکانس بسیار نامفهوم و مبهم، مثلا مسئولان جمهوری اسلامی در هیبت روحانیت البته با با یک ظاهر عربی که شبیه روحانیون ایرانی نیستند، با دانشجویان معترض که در کسوت اپوزیسیون برای مذاکره با روحانیون پشت یک میز جلسه نشسته‌اند، به مجادله می‌پردازند که در واقع نشان دهنده یک تسویه حساب داخلی است.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
سکانس مربوط به مسئولان جمهوری اسلامی در هیبت روحانیت، البته با با یک ظاهر عربی که شبیه روحانیون ایرانی نیستند

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا!

سریال فردی را با نام مستعار «زال بن حسن» (اسم عربی) با عنوان درجه‌دار"نیروی قدس ارتش انقلاب اسلامی ایران" معرفی می‌کند که «اف‌بی‌آی»، پلیس بین‌الملل و موساد چندین سال است که به دنبال او هستند؛ حسن عامل چند اقدام تروریستی نظیر بمب‌گذاری "پیشین" در ایران با 41 کشته و بمب‌گذاری کنیسه‌ای در "بوینس‌آیرس" با 31 کشته از جمله 14 زن و بچه معرفی می‌شود. همچنین موساد زمانی 24 مامور را برای کشتن حسن گذاشته بود که ثمر نیز یکی از این ماموران بوده و اکثر مامورها توسط حسن کشته شدند. حسن مردی معرفی می‌شود که بیشتر از هر "آدم‌کشی" در تاریخ، ماموران موساد را کشته و برای او مهم نبوده که در این عملیات علیه ماموران موساد، شهروندان دیگر کشورها نیز کشته شوند.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
«زال بن حسن» (اسم عربی) با عنوان درجه‌دار"نیروی قدس ارتش انقلاب اسلامی ایران" معرفی می‌شود

حسن وارد آمریکا می‌شود و با کمک افرادش 6 کارمند سیستم بین‌المللی «لازاروم» را می‌رباید و آنها را به گروگان می‌گیرد؛ «لازاروم» تامین کننده خدمات حرفه‌ای برای سپر دفاعی موشکی اسراییل (رژیم صهیونیستی) معرفی می‌شود که نرم‌افزار گنبد آهنین را رمز‌گذاری می‌کنند. داستانی که تنها هدفش مظلوم‌نمایی برای رژیم صهیونیستی است.


گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
«ثمر نوابی» از اعضای موساد بوده که اکنون در حال همکاری با «اف‌بی‌آی» است

یک هدف مضحک برای تخریب وجهه ایران

نیروهای ویژه موساد در آمریکا که از همکاران سابق ثمر نیز هستند، به کمک «اف‌بی‌آی» می‌آیند و گروگان‌ها و تعدادی اسیر دیگر را آزاد کرده و نیروهای حسن را دستگیر می‌کنند، اما اعلام می‌شود که حسن فرار کرده است؛ در میان اسیران آزاد شده شاهین برادر ثمر نیز پیدا می‌شود و او داستانی جعلی از زنده بودنش و این‌که حسن از طرف جمهوری اسلامی به دنبال او بوده و بالاخره توانسته تا وی را دستگیر کند، برای ثمر و دیگر همکارانش تعریف می‌کند. گروگان‌ها و اسیران را برای امنیت بیشتر به "خانه امن موساد" می‌برند اما مشخص می‌شود که همه این صحنه‌سازی‌ها فریب بوده و اسیران در واقع نیروهای حسن بوده‌اند و شاهین نیز هم همان حسن واقعی است؛ آنها با عملیاتی به‌صورت موقت بر خانه امن موساد مسلط می‌شوند و گروگان‌ها را به همراه تعدای از نیروهای موساد می‌کشند؛ اما هدف شاهین یا حسن از این همه عملیات پیچیده چه بوده است؟


هدف اصلی حسن پیدا کردن فهرستی در گاو صندوق خانه امن موساد بوده که در آن اسامی ماموران و خبرچین‌هایی که در سرتاسر دنیا به دنبال یافتن و کشتن حسن هستند، قرار دارد؛ در واقع حسن، جان خود و تمام نیروهایش را با نفوذ به قلب آمریکا و خانه امن موساد به خطر می‌اندازد تا فقط با پیدا کردن مامورانی که به دنبال او هستند، از جان خود محافظت کند و قرار نیست این نفوذ پیچیده با دادن هزینه زیاد جانی و مالی، نفع دیگری برای جمهوری اسلامی داشته باشد! هدف مضحکانه‌ای برای وحشی و تروریست نشان دادن نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که حتی به خواهر خود نیز رحم نمی‌کنند.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
حسن، جان خود و تمام نیروهایش را با نفوذ به قلب آمریکا و خانه امن موساد به خطر می‌اندازد تا فقط با پیدا کردن مامورانی که به دنبال او هستند، از جان خود محافظت کند!

جالب است که در اثناء این هدف سرکاری، بستری فراهم شده که ماموران موساد بسیار شجاع و آماده برای کشته شدن در مسیر رژیم جعلی خود به تصویر کشیده شوند. البته به غیر از موارد فوق یک تصویرسازی منفی دیگری نیز از ایرانی‌ها در این سریال صورت گرفته که در آن یک ایرانی به نام "فرزین" که صاحب یک مغازه خشک‌شویی است، در قامت یک قاچاق‌چی انسان به داخل آمریکا به تصویر کشیده می‌شود.

گروگان‌گیری سپاه قدس در آمریکا + فیلم /// در حال ویرایش
یک تصویرسازی منفی دیگری از ایرانی‌ها روی می‌دهد و در آن فردی به نام "فرزین" به عنوان یک قاچاق‌چی انسان به داخل آمریکا معرفی می‌شود

سپاه مانع نفوذ و تسلط آمریکا در منطقه

سریال The Blacklist به مانند دیگر فیلم و سریال‌های آمریکایی در صدد تولیداتی در راستای سیاست‌های کلان حکومت آمریکا است و سیاست‌مداران نیز با عرصه‌ای که این سریال‌ها و فیلم‌ها فراهم می‌کنند، اهداف خود را به پیش می‌برند.

همان‌طور که در ابتدا اشاره شد، مجلس نمایندگان آمریکا نیز سه طرح جداگانه تحریم علیه سپاه ارائه کرده‌اند که اولین طرح به نام «قانون تحریم های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران» با حمایت دوین نانز رئیس کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان آمریکا به همراه بیست و شش نماینده جمهوری خواه مجلس ارائه شده است. پیتر روسکام نماینده جمهوری‌خواه مجلس دومین طرح به نام «قانون قرنطینه کردن ستیزه‌جویی و تجاوزات تحت حمایت دولتی آیت الله» را ارائه کرده است که تحریم‌های مضاعفی را علیه موسسات تحت مالکیت یا کنترل سپاه اعمال می‌کند. سومین طرح با حمایت اد رویس رئیس کمیته امور خارجه مجلس نمایندگان آمریکا و با عنوان «قانون بازبینی و اجرای تحریم های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران» مطرح شده است.

این قسمت از سریال The Blacklist را نیز باید در پروژه ایران‌هراسی و سپاه‌هراسی دید که به طور قطع آخرین نمونه این پروژه نیز نخواهد بود؛ چرا که برنامه‌های آمریکایی‌ها برای نفوذ و تسلط بر منطقه غرب آسیا (خاورمیانه) هیچ‌گاه نتوانسته با موفقیت پیاده شود و اصلی‌ترین عامل آن هم مقاومت اسلامی به رهبری جمهوری اسلامی بوده است؛ بنابراین دشمنی آمریکا با ایران به ویژه با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حتی با انجام توافقات هسته‌ای نیز هیچ‌گاه پایان نمی‌یابد و تولید فیلم و سریال‌های ضدایرانی هرچند باکیفیت پایین، متوقف نخواهد شد.

آیا تمدن متوحش و تباهی وراثتی اسکار امسال را می‌برد؟+ فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
قصه مجموعه «مکس دیوانه» به فیلم‌های وسترن شباهت دارد. هرج‌ومرج به اوج رسیده و وحشی‌ها بر پس‌مانده جهان حکمفرمایی می‌کنند. شِمای خشن مکس دیوانه، انگشت روی دو گزاره مهم می‌گذارد؛ دغدغه‌های محیط زیستی و خشونت علیه زنان.
  چهارمین نسخه سینمایی «مکس دیوانه» به دوره سوم رویدادهای پس آخرالزمانی اشاره دارد، همان دوره ای که کنراد لورنز بر اساس پژوهش هایش پیش بینی می کند که دوره سوم پایانی پسا آخرالزمان است، دوره ای که فرد یا افراد خاصی پس مانده منابع انرژی را غصب خواهند کرد و باقیمانده جمعیت را تحت سیطره خود در خواهند آورد.(خلاصه متن در تصاویر)



داستان فیلم مکس دیوانه در آینده پیش بینی شده لورنز اتفاق می افتد. جایی که منابع طبیعی نابوده شده اند و کره حیات، بیابانی لم یزرع و بی انتهاست که نسل بشر را به دلیل عدم دسترسی منابع حیات، به ورطه نابودی کشانده است. در این دوران، هرج و مرج به اوج خود رسیده و گروه های وحشی بر پس مانده جهان حکمفرمایی می کنند.


تباهی وراثتی و بحران فَراستی!


مکس (تام هاردی) خود یکی از قربانیان وحشی گری و هرج و مرج است. وی در ابتدای فیلم، توسط گروهی موسوم به « پسران جنگ » دستگیر می شود. گروهی که به رهبری پادشاه توحش، جوی جاویدان با نقش آفرینی هیو کیز برن  اداره می شود.



 «مکس» پس از دستگیری حکم کیسه خون را برای گروه متوحش پیدا می کند آنهم توسط یکی از اعضای گروه بچه های جنگ به نام نوکس  (نیکلاس هولت). به نظر می رسد سرنوشت تلخی برای مکس رقم خواهد خورد، اما با طغیان زنی به نام فیوریسا ( چارلیز ترون ) و انجام عملیات نجات پنج همسر جوی جاویدان، خشم امپراطور توحش برانگیخته می شود.

تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

پادشاه، ارتش متوحش خود را در پی فیوریسا می فرستد. پس از یک تعقیب و گریز طولانی که بخش عمده فیلم را در بر می گیرد، مکس و فیوریسا موفق می شوند به حاکمیت جاویدان جویی پایان دهند.




در همان مقدمه ابتدایی جورج میلر کارگردان (خالق مجموعه مد مکس )با یک مقدمه دراماتیک که توصیفی از رخدادهای پساآخرالزمانی است اشاره به وضعیتی می کند که منابع زیست انسانی را «جوی جاویدان»  مصادره کرده و در این دوره پایانی پساآخرالزمانی گریزی برای زیست تعادلی وجود ندارند و آدمیان یا قربانی اند یا عاملی برای قربانی کردن یکدیگر.

تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

نجواهایی که در مقدمه فیلم گنجانده شده است به ادوار مختلف «پساآخرالزمانی»  اشاره دارد. دوره هایی که در پساآخرالزمان نبرد بی وقفه ای برای دست یازیدن به منابع نفت، غذاو انرژی های سوختی همچنان الویت نخست فعالیت قبیله های متوحش برای بقاست. اثرقطعی «تباهی وراثتی» و به پیوست آن تولد تدریجی تمدن های متوحش، همچون سایر قسمت های مجموعه مکس دیوانه، مانیفست اصلی فیلم را در بر می گیرد جنگ بر سر منابع انرژی و پس از یک دوره کوتاه جدال بر سر منابع غذایی، در قسمت چهارم مکس دیوانه، چالش اصلی قبیله های وحشی و گروه های ستیزجو را برمی‌گیرد.



با توجه به گذشته ای که مبنای آن سه فیلم سینمایی قبلی مکس دیوانه  است، معرفی قهرمان و منجی فیلم با یک نما و چند منولوگ و فلاش بک به سادگی اتفاق می افتد. مقدمه ابتدایی اثر، بدون ارائه محتوادراماتیک نه چندان پیچیده، مکس دیوانه را منجی جهان متوحش معرفی می کند. او به مازوخیسم نجات و منجی گری دچار است، در جهانی که توحش ابتدا و انتهایش را در بر گرفته است.

تباهی وراثتی و بحران فَراستی!


مکس سودای نجات گروه و دسته های مردمی در معرض استثمار را دارد. او بدون هیچ قرارداد تعیین شده قهرمانی، خودش را فرزند خون و آتش می داند، تنها شناسنامه اش که اعتبار دراماتیکی ندارد خودقهرمانی دیوانه وارش است که در تصاویر ذهنی او پنهان شده و خودرویی که در قسمت نخست از این مجموعه به قسمت چهارم انتقال یافته است. این خودرو نیمی دیگر از هویت حداقلی و مینی مال مکس را در بر می گیرد. 







با توجه به پیش زمینه ذهنی مخاطب در همان مقدمه نه چندان روشن پساآخرالزمانی ابتدایی، درخواهیم یافت که آرایش بشریت به ورطه شرارت کشیده و شرایط جهان فیلم مکس دیوانه مبتنی بر انزوای خاص ضد قهرمان خواهد بود. مکس قرار است که تعادل را به عنوان ضد قهرمان به این جامعه متوحش بازگرداند. در همان مقدمه نه چندان بصری غیر سینمایی نخستین، مکس وارد محیط اصلی تمدن متوحش می شود.  او در مقام منجی، رویای دختر کوچکی را جستجو می کند که موفق به نجاتش نشده و با روش منجی گرایانه مازوخیستی اش وارد دایره توحش می شود.
با شاخصه های مینی مال نه چندان معین و مشخص، مکس دیوانه در دایره تمدن متوحش فردی معرفی می شود که از وجدان اجتماعی تعادلی به سبک تمدن متعادل برخودار است.


تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

 


فیلم با گرفتار شدن مکس آغاز می شود آنهم توسط قبیله ای وحشی که همه آنها شباهت ظاهری به یکدیگر دارند و «جوی جاویدان» سربازانش را به طرز رعب آور و ایدئولوژیکی تربیت کرده است. تربیتی که سمبلی از گروه های وحشی زمانه امروز ما هستند. در این تمدن شهر ها بر اساس منابع نامگذاری شده اند. حاکمیت شهر «آب»،شهر بنزین و مزرعه فشنگ.

تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

در چهارمین قسمت از مکس دیوانه ساختار تمدنی کم و بیش شباهت به ساختار قسمت سوم مکس با عنوان خاص گنبد رعد و برق دارد. کنراد در مقام یک آینده شناس در آثارش به این مهم اشاره می کند تمدن متوحش پراکنده به تدریج از هرج و مرج رهایی یافته و حیات انسان پس از نابودی تمدن اصلی به سوی احیای اداره فردی با تسخیر منابع حیات میل خواهد کرد.




جوی جاویدان با مسحور کردن ایدئولوژیک جمعیت گسترده ای از جوانان جنگجو آنان را به سخره خویش در آورده و با این حربه اقشار ضعیف تر را به
بردگی گرفته است. پسران جنگجو، مردن در راه توحش جوی جاویدان را افتخار می دانند. در سوی دیگر تمدن متوحش، قبیله های وحشی  هم شکل و هم سان به سان اردوگاه جوی جاویدان شکل گرفته اند.  جوی جاویدان ادعا می کند که نجات دهنده مردمان است و با دست های او  امکان حداقل زیست برای سایر قبایل مورد استثمار فراهم می شود.


تباهی وراثتی و بحران فَراستی!


 گروهی از مسحور شدگان جوی جاویدان قصد عزیمت به شهر بنزین، را دارند.  فیوریسا (شارلیز ترون)  بر امپراطوری خشم جوی جاویدان می شورد. عطف اولیه روایی از جایی رقم می خورد که فیوریسا زنانی که توسط جوی جاویدان مورد استثمار واقع شده اند را در خودرو حمل سوخت پنهان می کند  تا آنان رابه سرزمین سبز ببرد. در نیمه راه می فهمیم که جوانان مسحور شده جوی جاویدان فرزندان او هستند و زنان فراری، بردگانی هستند برای اینکه جوی جاویدان فرزندآوری کند برای تحکیم حاکمیتش. چقدر این همانی جوی جاویدان قرینه جهاد نکاح گروه متوحش داعش است!

همانطور که در قسمت سوم مکس دیوانه اشاره شد تنها آرزوی انسان در عصر پسا تمدن، یافتن جایی است که کمی از نظم گذشته را دارا باشد. انسان در شرایط زیستی و طبیعی تعادلی زندگی می کند اما تنها آرزویش در جهان پساآخرالزمانی، یافتن سرزمین های سبزی برای تکامل و زیست طبیعی است، ثروتی لایزال که بشر کنونی نادیده اش می گیرد.

تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

 پس از آرامش پساطوفانی، مکس از چنگال ناکس رها می شود و با بردگان مورد سوء استفاده قرار گرفته جو همراه می شود. تانکر مختص حمل انرژی با مکس و فیوریسا پای در جاده رهایی می گذارد . اما برای آنان هیچ عاقبتی جز بیابان و توحش نخواهد بود. رهایی برای بشر از دامنه تمدن متوحش تقریبا غیر ممکن است و سرزمین سبزی انتظار فیوریسا را نمی کشد.






انگیزه های انسانی برای نجات در فیورسیا متجلی می شود.اما سئوال این است که در عصری که هیچ گیاهی نمی روید، هیچ منبع تغذیه انسانی وجود ندارد، آیا نجات یک گروه از زنان و باز گشودن باقیمانده منابع  آب می تواند گره ای از مشکلات جامعه متوحش  باز کند. این مشکل دراماتیک در نوع پایان بندی سرخوشانه فیلم موجب می شود سازنده و مولف یعنی آقای جورج میلر قواعد بازی تعریف شده جهان متوحش خود ساخته را نقض کند. اشکال اساسی قسمت سوم و چهار این است که برخلاف قسمت اول و دوم نه مکس به افسانه ای دست نیافتنی بدل می شود و نه ناکجاآباد پسا آخرالزمانی اش، به جهان معین و شناخته شده ای.  

 در عصر تمدن متوحش هر اتوپیای انسانی دستخوش نابودی قرار گرفته  و هیچ نشانه ای از ظهور تمدن انسانی تعادلی را نمی توان جستجو کرد. در برهوتی که مکس دیوانه  از آینده تصویر می کند از محیط زیست تنها تپه های شنی باقی مانده و همه چیز نایاب است به خصوص آب و بنزین . این فیلم ادامه سه فیلم قبلی نیست بلکه بازآفرینی این مجموعه است. شخصیت مکس (تام هاردی) قهرمانی از میان اقلیت بازمانده مردم است که سابقه فردی اش در ضدقهرمانی به سان ابر قهرمان های ایلیاد و ادیسه هومر است. جنگنده منفردی که در دنیای سیاه تباه و تیره، خویشتن بهتر خود را می جوید.  اما وجود کاراکتر فیوریسا به نوعی قهرمانی مردانه منسوخ شده در مجموعه های هالیوودی را اثبات می کند. مکس فقط یک کیسه خون است و کنش محوری بر عهده قهرمان زن است. البته 30 سال قبل  اگر نخستین قسمت مکس دیوانه زن محور بود قطعا شکست می خورد. اما امروز زنانگی قهرمان محور بخشی از آداب اصلی آثار هالیوودی به شمار می رود. فیوریسیا راننده جنگجو ارمان گرای تانکر بنزین مسروقه است که در یک ارزیابی منطقی نقش او  از مکس برجسته تر است و مکس در فرمول کلیشه نجات زیر سایه عملیات متحورانه نجات فرار همسران جوی جاویدان توسط فیوریسا قرار می گیرد. مکس در آغاز فیلم همچون یک حیوان وحشی است چون ارمانی در جهان متوحش نمی بیند. در اسارت و در طول فیلم رشد می کند اما شخصیت فیوریسا شکل گرفته است و فیوریسا مصمم تر مکس  است.


تباهی وراثتی و بحران فَراستی!

روند قصه و چهارچوب مجموعه فیلم های مکس دیوانه به فیلم های وسترن شباهت دارد. کلیت اثر در جاده بیابانی می گذرد، جنگ و گریز در مسیر حرکت به سوی باغستان سر سبز و آرمانی رخ می دهد.فیلم با رفت به آرمانشهر سرزمین سبز آغاز می شود و پس از روبروشدن با واقعیت تلخ نابودی محیط زیست، دنبالچه فیلم مسیر برگشت گروه را به تصویر می کشد. به صورت کلی شمای خشن مکس دیوانه انگشت روی دو گزاره مهم می گذارد؛ دغدغه های محیط زیستی و خشونت علیه زنان. آری. بشر به سمت تباهی وراثتی بدون هیچ فَراستی پیش می تازد. مکس دیوانه بر خلاف تمام آثار رایجی که با جلوه های کامپیوتری ساخته می شوند به صورت واقعی جلوی دوربین ساخته شده و هر کدام از این ماشین های داخل فیلم  طراحی و ساخته شده اند. جورج میلر این فیلم را  در بیابان های نامبیا فیلمبرداری کرده است.

** علیرضا پورصباغ

تحلیل فیلم Camp X-Ray / مرثیه ای برای جنایتکاران +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

یکی از مواردی که در طول تاریخ استعمار، کمتر مورد توجه قرار گرفته، موضوع تحقیر ملت هاست. اینکه ملتی توسط ملتی دیگر حقیر و ناچیز شمرده شوند و اینطور القاء شود که آن ها برتر هستند، نقطه عطفی در ایجاد شیفتگی و پذیرش فرهنگ استعماری به شمار می رود. روشی که طی چندین سال متمادی، غربی ها با اتکای به آن، کشورهایی نظیر ایران، ژاپن، هندوستان و... را مورد هجمه فرهنگی خود قرار دادند و توانستند فرهنگ فاسد خود را در قالب آرمانشهری خیالی، به فرهنگ غالب در سراسر دنیا تبدیل کنند.
اما در طول تاریخ، گهگاه شاهد اتفاقات پیش بینی نشده ای بودیم که برخلاف انتظار، تمام برنامه ریزی های غرب در اجرای پروژه تحقیر را برهم می زد و موجب می شد تا روند استعمارگری و شیفته سازی در کشورهای مورد نظر با کندی پیش برود. علت اکثر این رویدادهای پیش بینی نشده، معمولاً ظهور یک تفکر انقلابی و استعمار ستیز بود که علیه برتری جویی فرهنگی غرب، قد علم می کرد و آن را پس می زد. اما در اکثر موارد، به علت نبود پشتوانه عمومی مردمی، تاریخ مصرف این نوع حرکت ها خیلی زود پایان می پذیرفت و یکبار دیگر تسلط غرب بر جوامع، هدف میسر می شد. اما همیشه روند، به این شکل پیش نمی رفت و در مواردی، انقلاب هایی با پشتوانه مردمی، نه تنها راه نفوذ استعماری غرب را مسدود می کرد، بلکه با به کارگیری پروژه تحقیر قدرت علیه غربی ها، اقدام به مبارزه معکوس نموده و برای سال های متمادی غرب را از نفوذ فرهنگی ناامید کرده و او را شکست خورده میدان مبارزه می کرد. یکی از بارزترین این رویدادها، انقلاب اسلامی سال 1357 ایران بود که طی آن، نه تنها راه نفوذ فرهنگی غرب به ایران بسته شد، بلکه با تحقیر غرب، ابهت پوشالی آن نیز در هم شکست و سرفصل جدیدی برای الگو قرار گرفتن کشورهای دیگر تحت استعمار نیز به وجود آمد.

10

در واقع، بازگرداندن موقعیت تحقیر از داخل کشور به عوامل تحقیر خارجی، کلید اصلی پیروزی فرهنگی ایران بر فرهنگ استعماری غرب بود و پیروی از این الگو در تمام اعصار هم می تواند نتیجه ای مشابه را در بر داشته باشد. موضوعی که نمونه آن را می توان در فیلم کمپ اشعه ایکس (Camp X-Ray) به خوبی مشاهده کرد.
البته لازم است تا فیلم کمپ اشعه ایکس از چندین منظر مختلف مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد و قضاوت زود هنگام در مورد آن، می تواند موجب بروز خطای استراتژیک در درک پیام نهایی آن شود.
فیلم، روایتگر داستان اسارت مردی به نام علی امیر (پیمان معادی) در زندان گوانتانامو است. اطلاعاتی که فیلم درباره این شخصیت به بیننده ارائه می کند را می توان در دو بخش پیش از زندان و درون زندان دسته بندی کرد. سکانس آغازین فیلم که با نمایش صحنه هایی از انفجار برج های دوقولو آغاز می شود، به مخاطب خود اینطور القاء می کند که با فیلمی در مورد حادثه 11 سپتامبر و حواشی آن روبروست. پس از آن، شخصیت علی وارد خانه ای شده و گوشی های موبایل (شاید بیسیم) را روی میز کنار یکدیگر می چیند. سپس صدای اذان از پنجره اتاق شنیده می شود و علی به نماز می ایستد. در این هنگام، افرادی ناشناس وارد خانه وی شده و با کشیدن کیسه ای روی سرش او را دستگیر می کنند!

12

در سکانس آغازین فیلم، همه چیز گنگ و نامفهوم است. این خانه در کجا (کدام کشور) قرار دارد؟ چرا علی این همه موبایل با خود دارد؟ شغل او چیست؟ شیعه است یا سنی؟ به چه جرمی دستگیر می شود؟
در ابتدا، هیچ پاسخی برای این سوال ها وجود ندارد تا اینکه به مرور پاسخ برخی از آن ها در ادامه فیلم از طریق خود علی امیر به مخاطب داده می شود. مثلاً می فهمیم که این خانه در کشور آلمان قرار دارد! و علی به جرم شرکت در عملیات تروریستی 11 سپتامبر دستگیر شده است. یافتن باقی پاسخ ها هم به عهده خود مخاطب گذاشته می شود و فیلم به عمد از پرداختن به آن ها چشم پوشی می کند.
بخش دوم زندگی علی، مربوط به اسارت وی در زندان گوانتانامو و برخورد با افسر نگهبانی به نام اِمی کول (کریستن استوارت) است. طی رابطه کلامی که میان علی و اِمی شکل می گیرد، برخی از نقاط تاریک داستان روشن شده و مخاطب بیشتر با شخصیت آن دو آشنا می شود.

002

مثلاً می فهمیم که علی، فردی تحصیل کرده و باسواد است، به هنر نگارگری تسلط دارد، جدول سودوکو طراحی می کند، به زبان انگلیسی مسلط است، به مطالعه علاقه دارد و چندین بار ختم قرآن کرده است. اما در کنار این محسنات، بعد دیگری از شخصیت وی نیز به مرور برای مخاطب آشکار می شود. او به شدت شیفته جادو و جادوگری است تا حدی که در اظهار نظری توهین آمیز، بخش اول انجیل را برای وجود جادو مورد تقدیر قرار می دهد!، بر خلاف توصیه اکید اسلام، او مقدسات ادیان دیگر را به سخره می گیرد. پس از بازداشت، اعتقاداتش دچار مشکل شده و دیگر نماز نمی خواند و به واسطه جرائمی مانند مخفی کردن نان باگت در لباس زیر، پاشیدن کثافت روی نگهبان ها، گاز گرفتن دو نگهبان، پرخاشگری و خود آزاری، بارها مجازات شده و در نهایت اقدام به خودکشی وی که از فردی مسلمان بروز چنین رفتاری بعید به نظر می رسد!

006

همین تعاریف ضد و نقیض، موجب می شود تا درک درستی از شخصیت علی در ذهن مخاطب ایجاد نشود و شخصیت وی همچنان مرموز و در هاله ای از ابهام باقی بماند.

005

در طرف دیگر، شخصت اِمی کول قرار دارد. زن مطلقه ای که برای فرار از فشارهای زندگی، وارد ارتش شده و بر خلاف سایر همقطارانش، نظری متفاوت نسبت به زندانیان و سیاست های آمریکا در قبال آن ها دارد.
اولین برخورد اِمی با علی، در زمان تقسیم کتاب میان زندانیان است. علی با اصرار زیاد از امی می خواهد تا آخرین کتاب از سری داستان های هری پاتر را به وی بدهد. او ادعا می کند که دو سال تمام منتظر دریافت این کتاب بوده و آمریکایی ها به عمد و برای دیوانه کردن وی، او را از این کتاب محروم کرده اند! جالب است که علی تا این حد دیوانه جادو و داستان های هری پاتر است. این در حالیست که هیچ یک از افراد آمریکایی حاضر در زندان، حتی یکبار هم آن را مطالعه نکرده و آن را ویژه کودکان می دانند!
اِمی از شرایط حاکم بر زندان ناراضی است و علی هم سمبل شورش و ناسازگاری است و همین موضوع باعث می شود تا در ادامه این دو به یکدیگر نزدیک شده و نوعی حس سمپاتی نسبت به یکدیگر پیدا کنند.

16

اما در این زندان، افراد دیگری نیز حضور دارند که بررسی آن ها خالی از لطف نیست. اولین زندانی ای که مخاطب با وی آشنا می شود محمود نام دارد که فردی درشت هیکل و پرخاشگر است و از قضا به زبان فارسی صحبت می کند. او به عنوان رهبر و رئیس زندانیان شناخته می شود و طراحی برای رفتارهای اعتراض آمیز، از طرف وی صورت می گیرد. در مقابل هم، افسر ارشد نگهبان ها قرار دارد که با رفتاری قلدرمأبانه خود، هم زمینه سرکوب زندانیان را فراهم می کند و هم به زیردستان خود جفا می کند. تقریباً در این فیلم همه چیز به صورت قرینه کار شده و برای هر فرد و هر اتفاق می توان نظیری نیز یافت.

13

زندان مکانی بسیار منظم و دارای قوانین سختگیرانه نمایش داده می شود. بهترین غذاها برای زندانیان سرو می شوند. تا حدی که نگهبان ها به این موضوع اعتراف می کنند! با قرآن با احترام برخورد می شود و برای حمل آن از دستکش استفاده شده و لای دستمال سفیدی به زندانیان داده می شود و بدین ترتیب، کارگردان وجهه ای مثبت از نحوه رفتار ارتش آمریکا با زندانیانی که متهم به قتل صدها تن از هموطنان آن ها هستند را ارائه می کند! دروغی که بارها خلاف آن به اثبات رسیده است. همچنین، فیلم هر دو جناح را (زندانی و نگهبان) به نوعی اسیر و زندانی معرفی می کند و با این استدلال، به نوعی برای آمریکایی ها مرثیه سرایی می کند. کاری که نظیر آن را در فیلم تک تیرانداز آمریکایی (American Sniper) هم شاهد بودیم.

003

در کنار این پروپاگاندای آمریکایی، موضوع قابل تأمل و جالبی هم در فیلم وجود دارد و آن، تحقیر فرهنگ غرب از طرف مسلمانان است. مثلاً در جایی، زندانیان دست به اعتصاب غذا زده و درخواست دریافت دوچرخه ای را دارند، اما به محض دریافت، هیچکس از آن استفاده نمی کند. یا در جایی، علی به اِمی توضیح می دهد که با نقض قوانین زندان، در واقع مدل زندگی ای دیکته شده از طرف آمریکایی ها را نقض می کند و اجازه وضع قوانین برای خود را به آن ها نمی دهد. همچنین، تحقیرهای علی مبنی بر داشتان مدرک دانشگاهی و عدم مطالعه نگهبان ها و... از جمله رفتارهای جالبی هستند که بدون در بر داشتن توهین، به زیبایی فرهنگ غالب آمریکایی را تحقیر کرده و آن را به سخره می گیرد. نکته ای که کمتر در فیلم های تولید غرب شاهد آن هستیم.
در کنار همه موارد مثبت و منفی ذکر شده، درون فیلم شیطنت هایی هم وجود دارند که نمی توان آن ها را نادیده گرفت:

11

مانند تلفیق زیرکانه سجده نمازگزاران با صحنه احترام به پرچم آمریکا که در ذهن مخاطب، سجده را مرتبط با پرچم نمایان می کند.

009

قرار دادن نام مکه روی زمین اردوگاه با ذکر فاصله، به گونه ای که مدام در گشت زنی ها زیر پای سربازان آمریکایی قرار می گیرد. پیامی غیر مستقیم که به نظر می رسد مکه را زیر پوتین های آمریکائیان تصویر کرده و حتی فاصله آن ها تا فتح مکه را نیز ذکر کرده است.

007

مخفی کردن آلت قتاله در میان قرآن، که این کتاب مقدس را با قتل و جنایت مرتبط می کند.
در یک جمع بندی کلی، می توان فیلم کمپ اشعه ایکس را محصولی دو پهلو با ظاهری مظلوم نمایانه دانست که در کنار همه محسنات موجود در آن، می تواند نتیجه ای مخرب و توهین آمیز در پی داشته باشد. لذا در مواجهه با این فیلم باید حد تعادل را رعایت کرد و نه از آن بتی ضد آمریکایی ساخت و نه آن را فیلمی مطلقاً ضد اسلامی دانست.

15


منجی آخرالزمان «هالیوود» کیست؟

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
در فیلم‌های آخر الزمانی هالیوود، آینده جهان وحشتناک تلقی شده و تنها راه نجات، اتحاد با ابر‌قدرت غرب معرفی شده است و در ‌‌نهایت غرب را پیام‌آور صلح جهانی و اسلام و مسلمانان را ضد صلح و امنیت معرفی می‌کند.

باور به ظهور شخصی که جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه های ظلم و ستم را می چیند اختصاص به اسلام نداشته بلکه، شامل ادیان مختلف الهی و آسمانی می‌شود و در اسلام، مسیحیت، یهودیت و زرتشت و... به ظهور این شخص نوید داده شده است، بنابراین می‌توان گفت تمامی ادیان به آمدن موعودی مصلح باور دارند که این موعود در اندیشه زرتشت سوشیانت، در اندیشه مسیحیت حضرت مسیح(ع) و در اسلام حضرت مهدی(عج) است که قرآن و سنت به آمدن آن بشارت داده‌اند.

با این وجود «آخر الزمان» اصطلاحی است که در فرهنگ اغلب ادیان بزرگ دنیا به چشم می‌خورد و به ویژه در ادیان ابراهیمی از برجستگی و اهمیت خاص برخوردار است، این اصطلاح معمولاً به روزگار پایانی دنیا و رویدادهایی که ممکن است در این بخش از زندگی جهان به وقوع بپیوندد، گفته می شود. ادیان بزرگ، درباره آخر الزمان پیشگویی‌هایی کرده‌اند. بدیهی است که در عصر حاضر این مفهوم و سایر مفاهیم وابسته به آن مورد توجه اندیشمندان، محققان، پژوهشگران و حتی فیلمسازان قرار گیرد، بنابراین در ادامه سه پرسش مرتبط با مفهوم آخرالزمان مطرح می‌شود که از سوی بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود(عج) پاسخ داده شده است:

*آینده‌پژوهی چیست و آینده‌پژوهان چه می‌کنند؟
-آینده‌پژوهی عنوانی عام برای فعالیت‌های متنوع نظری و راهبردی است که در نیمه دوم قرن بیستم در کانون توجهات مراکز عملی و نظامی قرار گرفت، اگر چه زمینه پیدایش این بحث، عموماً در حوزه نظامی معرفی می‌شود اما رشد سریع این گفتمان در محافل علمی و آکادمیک به عمومیت‌ یافتن آن منجر شده و گستره‌های وسیعی از علوم و فنون را دربرگرفته است. نگاهی گذرا به کارنامه آکادمیک آینده‌پژوهی از عمق و گستره وسیع این بحث، در مقاطع گوناگون دانشگاه‌های معتبر جهان حکایت دارد. از سوی دیگر توجه مراکز سیاسی، نظامی و اقتصادی به آینده‌پژوهی به رونق عمومی آن انجامیده و نقشی اساسی در انگیزش فضای علمی جهت ورود به این حوزه ایفا کرده است.
در نیمه دوم قرن بیستم، تعداد قابل ملاحظه‌ای انجمن آینده­‌پژوهی به وجود آمد که تعداد کمی از آن­ها عبارتند از: انجمن بین‌المللی آینده‌­پژوهی در فرانسه، انجمن آینده‌پژوهی کانادا، مؤسسه احتمالات بدیل در مکزیک، مرکز بین‌المللی روش‌شناسی آینده و توسعه در رومانی، انجمن آینده‌شناسی ژاپن، انجمن مطالعات آینده­ نروژ، انجمن مطالعات آینده­­­ سوئد، انجمن آینده‌‌پژوهی سویس، مرکز آینده‌ی بشر تیل‌هارد در انگلستان، انجمن جهانی آینده در ایالات متحده و فدراسیون جهانی آینده­‌پژوهی «The World Futures Studies Federation» که در حال حاضر دبیرخانه­ این فدراسیون در استرالیا قرار دارد.

همچنین تعداد نشریاتی عمومی و تخصصی که تمام یا عمده­ مطالب خود را به آینده اختصاص می­‌دهند، از دوازده نشریه در سال 1965 به بیش از 122 نشریه در سال 1978 افزایش یافت. در سطح بین‌المللی نیز یونسکو، مرکز جمع‌آوری، دسته‌بندی و اشاعه‌ اطلاعات مربوط به آینده را دایر کرده که این مرکز به انتشار انواع اسناد مرتبط با آینده‌پژوهی می­‌پردازد که از آن جمله­ می­‌توان به پویش آینده‌ یونسکو «UNSCO FUTURE SCAN» اشاره داشت. آینده­‌پژوهی، با انتشار دائرة‌المعارف آینده و مجموعه­ جدیدی از مجلدات با نام پایه­ دانشی آینده‌پژوهی در سال 1996 و نیز دیگر آثار مهم، به سطح جدیدی از موفقیت فکری دست یافته است.

آینده‌پژوهی عنوانی عام برای فعالیت‌های متنوع نظری و راهبردی است که در نیمه دوم قرن بیستم در کانون توجهات مراکز عملی و نظامی قرار گرفت

تشکیل کانون‌ها و کرسی‌های متعدد و مختلف علمی، ایجاد و انتشار نشریات علمی، ترویجی و مشاوره‌ای، راه‌اندازی انجمن‌ها و گروه‌های علمی و کاربردی و نیز شیوع گسترده سایت‌های اینترنتی در زمینه آینده‌پژوهی، در تبدیل آن به گفتمان مسلط علم در قرن جدید کمک شایانی کرده است. گذشته از پیگیری و تحلیل انگیزه و نیازهایی که به شکل‌گیری این موج وسیع از فعالیت‌ها و برانگیختن حجم عظیمی از توجه مدیران، بازرگانان و دولتمردان به آینده‌پژوهی انجامیده، شناخت دقیق و روشمند این بحث و تلاش برای بازنگری فعال در این زمینه، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است.

با وجود آنکه در حوزه علمی، آینده‌پژوهی حضور چشم‌گیری داشته و موضوع مطالعه، پژوهش و فعالیت دانشمندان و پژوهشگران بسیاری قرار گرفته، هنوز تعریف مشخص و جامعی از آن در دست نیست و از این‌رو چالش اساسی آینده‌پژوهی، اثبات خود به عنوان یک رشته مستقل علمی است. در واقع آینده‌پژوهی در حوزه عمومی علم و آگاهی «Knowledge» پیشرفت‌های قابل‌ملاحظه‌ای داشته و دارد اما شایستگی اطلاق عنوان رشته علمی «Discipline» به آن دشوار به نظر می‌رسد. اگر چه در سوی دیگر، رهیافت‌های تجربی موردی به این بحث معطوف شده و در حوزه علوم تجربی «Science» آینده‌پژوهی سخن به میان آمده و می‌آید.
آینده‌پژوهان که طیف وسیعی از متخصصان علم ـ از فیزیک و فلسفه گرفته تا مدیریت و سیاست و حتی الهیات ـ را شامل می‌شوند و به‌ نظر می‌رسد تنها وجه مشترک آنها را مطالعه درباره آینده شکل می‌دهد، تلاش‌های گسترده‌ای در باب تعریف آینده‌پژوهی صورت داده‌اند که البته کثرت این علم‌ورزی‌ها به تنوع برداشت از ذهنیت‌ها منجر شده است.

در نهایت نسبت‌دادن علم یا هنر به ماهیت آینده‌پژوهی، پیشرفته‌ترین سطح تعریف آن را شکل می‌دهد که هم‌اکنون نیز یا به شکل مترادف و یا رقیب به استعمال می‌رسد. بعید نیست که ابهام موجود درباره ماهیت آینده‌پژوهی ناشی از رشد سریع آن در واقعیت خارجی و حرفه‌ای آن باشد و مباحث نظری موجود در پی توصیف و تبیین آنچه در جهان خارج در جریان است بوده و از این رو انتظار برخورد با یک رشته مشخص علمی تحت عنوان آینده‌پژوهی، توقع گزافی تلقی شود.

با این اوصاف، توصیف ادوارد کورنیش ـ آینده‌پژوه نامدار آمریکایی و سردبیر مجله‌ فیوچریست ـ از کلیت آینده‌پژوهی تا حد زیادی به درک معنای این حوزه مطالعاتی کمک می‌کند؛ او در مقدمه کتاب خود «آینده‌پردازی؛ اکتشاف آینده« می‌نویسد: «این آینده‌پژوهان «futurists» به عنوان کسانی که در دهه شصت به این نام خوانده شدند، دریافتند که آینده جهان در بیرون از جهان حاضر توسعه می‌یابد. بدین‌ترتیب که ما می‌توانیم از طریق جستجوی منظم آنچه اکنون واقع می‌شود، تا حد زیادی درباره آنچه ممکن است در آینده روی دهد بیاموزیم. در این میان، آنچه به عنوان مسأله کلیدی باید در این پایش لحاظ شود، نه رخدادها (پیشرفت‌های حاصل‌شده یا پیشامدهای یک‌روزه) بلکه روندها (تغییرات بلندمدت در حوزه‌هایی چون جمعیت، سرزمین، تکنولوژی و نظام‌های حکومتی) است.

*تفکرات حاکم بر فیلم‌های آمریکایی (هالیوود‌) درباره تسخیر جهان و اینکه کسی می‌‌آید و جهان را به آشوب می‌کشاند، چگونه تحلیل می‌شود؟
-از اوضاع و حوادث عمومی می‌توان حدس زد که بشر، در آینده نزدیک، بر سر یک دو راهی بسیار حساس واقع خواهد شد؛ یا چشم‌ بسته تسلیم مادی‌گرایی و قوانین حاکم بر طبیعت می‌شود و به احکام الهی پشت پا می‌زند، یا توحید خالص را انتخاب می‌کند و به قوانین و احکام الهی، برای اصلاح و علاج بحران‌های جهانی گردن می‌نهد.  
حال به تشریح این دو تفکر و اهداف آن می‌پردازیم:
۱-حاکمیت قدرت و علوم مادی 
طرفداران این نظریه، چند دسته‌اند؛ گروهی معتقدند که شر و فساد و بدبختی حلقه جدانشدنی زندگی بشر است؛ بنابراین هر چه زود‌تر باید به زندگی بشریت خاتمه داده شود.  
گروهی دیگر می‌گویند: با پیشرفت حیرت‌آور علوم و تکنیک و فراهم‌شدن سلاح‌های مخرب و کشتار جمعی، جامعه بشری به نقطه انفجار نزدیک شده است و به‌ زودی با دست خود، به زندگی خود خاتمه خواهد داد؛ لذا باید راه چاره‌ای اندیشید.  
در این بیان، عده‌ای تنها راه نجات را تشکیل یک حکومت واحد جهانی می‌دانند و معتقدند که تمام بشریت باید تحت نظام و سیستم مدیریتی واحد قرار گیرد و به اصطلاح، دهکده‌ای جهانی با یک رئیس به وجود آید تا دیگر تضاد منافع بین سران قدرت، باعث جنگ‌های تکنولوژیک نابود کننده نشود، در این‌ باره تلاش قدرت‌های جهانی برای کسب سلطه برای اداره جهان، بسیار چشمگیر است. پس از فروپاشی ابر قدرت شرق، هم‌ اکنون غرب، خود را قدرتی بی رقیب برای رسیدن به ریاست جهان می‌پندارد و برای کسب این مقام، از انواع ابزار‌های تبلیغاتی استفاده می‌کند.

قدرت‌طلبان به دنبال این هستند که بیان کنند آموزه‌های ادیان هرگز نمی‌تواند مشکلات آینده جهان را برطرف کند و تنها نجات‌بخش جهان، قدرت و تفکر غرب است

آمریکا با کمک سرمایه‌داران صهیونیسم و با در‌ دست‌ داشتن بزرگ‌ترین مرکز فیلم‌سازی جهان «هالیوود»، سالانه حدود ۷۰۰ فیلم تولید می‌کند و نزدیک به 80 درصد شبکه‌ها و سینما‌های جهان را تغذیه رسانه‌ای می‌‌کند، تمام این فیلم‌ها، در مسیر اهداف غرب برای حکومت بر جهان قرار گرفته است و پیوسته این هدف را دنبال می‌کند.
۲-حاکمیت احکام الهی و مدیریت انسان‌های موحد بر جهان
این نظریه که بر اساس پیشگویی‌های ادیان الهی ارائه شده و سیر تحول روحی در نوع بشر و گرایش به ارزش‌های انسانی و الهی در قرون اخیر، نشان داده که نظریه و طرح قابل اجراست، در این دیدگاه، تنها راه برای نجات بشریت بازگشت به دین و احکام الهی است و این مهم با تشکیل حکومت جهانی به دست رهبری الهی امکان‎پذیر خواهد بود. ادیان الهی، هر کدام بر‌اساس آموزه‌های خود، این نظریه را ارائه کرده‌اند.  
لازمه این طرح و نظریه دینی برای جهان، مبارزه با هر گونه استثمار، قدرت‌طلبی و بی‌عدالتی در جامعه جهانی است؛ بنابراین صاحبان قدرت جهانی به مقابله رو‌در‌رو با این تفکر الهی و دینی پرداخته‌اند و به روش‌های گوناگون، به تحریف آن مشغول شده‌اند. یکی از راه‌های تحریف و تضعیف، ایجاد یأس و ناامیدی از روحیه خداجویی و کار‌آمدی دین در زندگی است؛ قدرت طلبان این هدف را نشان‌دادن آینده‌ای تاریک و ترسناک برای جهان، دنبال می‌کنند و در پی و القای این نکته هستند که آموزه‌های ادیان هرگز نمی‌تواند مشکلات امروز و آینده جهان را برطرف کند و تنها نجات‌بخش جهان، قدرت و تفکر غرب است. این هدف با انواع فیلم‌ها و بازی‌های کامپیوتری و ایجاد بحران‌ها و جنگ‌های مصنوعی در جهان، به جوامع انسانی القا می‌‌شود.

*فیلم‌هایی مانند «روز استقلال»، «نوستراداموس» و «بازی جهنم خلیج فارس» چه ارتباطی با موضوع مهدویت دارد؟
-فیلم «نوستر‌آداموس»: این فیلم، بر اساس پیشگویی‌های پزشکی فرانسوی ساخته شد؛ اما محتوای فیلم، مطابق اهداف غرب برای سلطه بلامنازع بر جهان، تهیه شده است. در این فیلم، نجات‎دهنده جهان، امام مهدی(عج) با نام‌های «پادشاه وحشت»، «خدای جنگ بر ضد غرب»، «ضد مسیح بزرگ» معرفی می‌شود.

در این فیلم، امام مهدی(عج) مردی خون‌ریز و بی‌رحم معرفی شده است که با جنگ‌های خود، تعداد زیادی از زنان را بیوه و بچه‌های بسیاری را یتیم می‌کند. آن حضرت را با لباس عربی نشان می‌دهد که با فشار‌ دادن یک کلید، هر کار بخواهد انجام می‌دهد و این مطلب را به بیننده القا می‌کند که «ما باید متحد شویم و مانع قیام او گردیم؛ زیرا چیزی جز مصیبت و نا‌امنی برای مردم جهان نمی‌آورد. باید مردم جهان از او متنفر شوند و از او فاصله بگیرند».
-فیلم «روز استقلال»: این فیلم محتوایی تخیلی دارد و آمریکا را نجات‎دهنده بشریت در برابر حمله فضایی به زمین نشان می‌دهد. سر‌انجام با پیروزی نیرو‌های مدافع زمین در روز استقلال آمریکا، دشمن شکست می‌خورد و آمریکا بر سکوی نجات‌دهنده جهان می‌ایستد.
-بازی کامپیوتری «جهنم خلیج فارس» معروف به «یا مهدی»: در این فیلم، خلیج فارس به‌ ویژه ایران مرکز حرکت‌های تروریست‌های جهان نشان داده شده است و آمریکا با حضور نظامی در منطقه، سردمدار مبارزه تروریسم می‌شود



تحلیل سریال Game of Thrones / قلع و قمع ارزش ها برای سرگرمی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

در سال 1990 که برادران وارنر (Warner Bros.) امتیاز یکی از بزرگترین پخش کننده های شبکه های تلویزیونی کابلی در آمریکا، یعنی اچ‌بی‌او (Home Box Office) را خریداری کردند، می شد پیش بینی کرد که در آینده ای نه چندان دور، شاهد تحولی عظیم در آثار تلویزیونی باشیم. تحولی که به مرور تمام خط قرمزهای موجود در قوانین پخش شبکه های تلویزیونی کابلی را پشت سر گذاشت و زمینه ساز آغاز فصلی نو در تولیدات آینده آن ها شد.


در این میان، ساخت و تولید سریال جنجال برانگیز Game of Thrones را می توان به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای شبکه HBO برشمرد که خیلی زود توانست به نقطه عطفی در این صنعت تبدیل شود.

17

این سریال که بر اساس داستانی با عنوان ترانه یخ و آتش (A Song of Ice and Fire) به قلم جرج آر. آر. مارتین (George Raymond Richard Martin) نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس آمریکایی سبک‌های فانتزی، علمی-تخیلی و وحشتناک به رشته تحریر درآمده، روایتگر داستان درگیری چندین خاندان مختلف برای تصاحب تاج و تخت پادشاهی و حکومت بر هفت اقلیم است.
تا به حال نقدهای مثبت و منفی زیادی در مورد این سریال به زبان های مختلف (به خصوص فارسی) در فضای مجازی و نشریات منتشر شده اند. به همین دلیل، قصد تکرار اینگونه مباحث را در این متن ندارم و سعی می کنم تا به زوایای دیگر این سریال که کمتر به آن ها توجه شده، بپردازم.
معمولاً قسمت های نخستین یک سریال مانند منوی رستورانی است که محتوای کل سریال را می توان در آن مشاهده کرد. در این سریال، منویی که سرآشپز (کارگردان) روبروی مخاطب خود قرار می دهد، معجونی از نمایش صحنه های بی پروای جنسی و اباهه گری، زنای با محارم (روابط خواهر با برادر و یا پدری که با دخترانش ازدواج کرده)، همجنسگرایی، پدوفیلیا، لذت جویی از جنازه ها!!، کشتارهای فجیع، خیانت و بی اعتمادی مطلق و مترسکی پوشالی به نام اخلاق و شرافت است. اخلاقی که در آن حرامزاده بودن، بی پروایی های جنسی و یا بر زبان آوردن کلمات رکیک و بازگویی خاطرات کثیف عیاشی در حضور کودکان، امری زشت و ناپسند تلقی نمی شود و روابط خانوادگی و به طور خاص رابطه خواهر و برادر، رابطه ای نامتعارف و بعضاً کثیف و منزجر کننده نمایش داده می شود. برای اولین بار در این سریال، تمام خطوط قرمز رایج در سریال های خانگی کنار گذاشته می شوند و نمایش بی پروای آلت تناسلی به بخش عادی پیکره اثر تبدیل می شود! تقریباً تمام زن های موجود در این سریال برای یکبار هم که شده یا عریان می شوند یا در صحنه ای مستهجن ایفای نقش می کنند. گویا این موضوع شرط اصلی کارگردان برای حضور زنان در این سریال بوده است!
آموزش روابط جنسی به زن ها با تمام جزئیات در سریال گنجانده می شود و مدیر یک روسپیخانه به عنوان فردی شریف معرفی می شود!
شرافت هم در نوع خودش تعریفی عجیب و خاص در این سریال دارد. شخصیت های داستان، در حالی از شرافت صحبت می کنند که خود آن ها جزو بی شرافت ترین افراد هستند و این واژه تنها پوششی برای معقول نشان دادن وجهه آن ها به کار می رود.
در یک نگاه کلی، می توان بازی تاج و تخت ها را سریالی به شدت ضد مخاطب و آزاردهنده توصیف کرد. شاید برای شما این سوال به وجود آمده باشد که اگر این سریال ضد مخاطب است، پس چرا توانسته در سراسر دنیا تا این حد مخاطب جذب کند؟ برای پاسخ به این سوال، لازم است تا ابتدا شرایط پر مخاطب بودن یک سریال را بررسی کنیم و بعد در مورد بازی تاج و تخت ها اظهار نظر کنیم...

28

به طور معمول، سریالی مخاطب-محور و یا مخاطب پسند نامیده می شود که بتواند در طول زمان پخش، مخاطب را با خود همراه کرده و زمینه علاقه مندی با محتوا و شخصیت های داستان را برای وی فراهم آورد.
در این بین، عواملی که می توانند چنین شرایطی را برای مخاطب ایجاد نمایند، عبارتند از:
روایت صحیح و خلاقانه داستان، به کمک شخصیت پردازی های خوب و قوی، ایجاد حس کنجکاوی در مخاطب، احترام به احساسات و شعور مخاطب و فراهم ساختن بستری برای همراهی وی با داستان.
اما متأسفانه در سریال بازی تاج و تخت ها برای عنصر مهم و حیاتی "احترام به احساسات و شعور مخاطب برای همراهی با داستان" هیچ ارزشی قائل نشده و همین امر، موجب شده تا به اثری ضد مخاطب تبدیل شود.
در این سریال، مخاطب نمی تواند هیچگونه همذات پنداری نسبت به داستان و شخصیت ها داشته باشد و مدام از طرف نویسندگان و کارگردان رکب خورده و احساساتش سرکوب می شود (توجه داشته باشید که داستان سریال متفاوت از داستان کتاب پیش می رود و خیلی از شخصیت های مرده در سریال، همچنان در کتاب زنده هستند. از این رو، بسیاری از صحنه های دردناک درون سریال، حاصل تفکر بیمار نویسندگان و کارگردان هستند.)
در این اثر، هیچگونه امکان همراهی و حدس درباره ادامه داستان وجود ندارد و همه حدس ها به بدترین شکل، اشتباه از کار درمی آیند. مخاطب حق انتخاب هیچ شخصیت مورد علاقه ای را ندارد، زیرا همه شخصیت ها محکوم به مرگ و یا تحقیر و لگدمال شدن هستند ( به عنوان مثال به سرنوشت "سانسا استارک" و روند تحقیر وی دقت کنید). هیچ عقوبتی برای اعمال بد دیده نمی شود، هیچکس قابل اعتماد نیست و هیچ شخصیت بدی مجازات نمی شود و هیچ شخصیت خوبی پاداشی نمی گیرد! و به طور کلی همه چیز غیر از آن چیزی است که بیننده طی سال ها دیدن سریال های مختلف با آن تربیت یافته و به روند آن عادت کرده است. البته شاید عده ای این موضوع را برگ برنده و نقطه قوت سریال بنامند، اما در واقع این اتفاق یک روند ضد مخاطبی است که این سریال پرچمدار آن است.
البته اعتیاد (عادت نمودن) به پی گیری داستان پس از تماشای چندین قسمت، کنجکاوی و امید برای حدس بخشی از داستان و نمایش بی پروای صحنه های جنسی و خشونت بیش از حد را نیز نمی توان در ایجاد انگیزه برای تماشای این سریال نادیده گرفت و از آن ها به سادگی گذر کرد (در ادامه بیشتر به این موضوع خواهم پرداخت).
داستان سریال حول محوریت چندین خاندان مختلف جریان پیدا می کند که در این بین، نقش چهار خاندان کلیدی تر از بقیه بوده و بررسی سرنوشت آن ها می تواند اطلاعات جالبی را در اختیار ما قرار دهد.
بررسی عواملی که موجب بروز بحران در دنیای آشفته سریال می شوند را می توان در یک نگاه کلی به چند دسته تقسیم کرد:

خون بیگناهی که دامنگیر شد
در اولین قسمت سریال، ماجرای خاندانی به نام استارک (Stark) روایت می شود. داستان با نمایش درگیری گروهی از مردان جنگجو به نام نگهبان شب (Night's Watch) و درگیری آن ها با موجوداتی مخوف به نام رهروان سفید (White Walkers) آغاز می شود. درگیری مرگباری میان هر دو گروه شکل می گیرد و یکی از نگهبان ها موفق به فرار از مهلکه می شود. او خودش را به سرزمین های شمالی (محل اقامت استارک ها به عنوان مالکان شمال) می رساند تا خطر وجود رهروان سفید را هشدار دهد، اما به جرم فرار دستگیر شده و توسط رئیس استارک ها، ادارد استارک (Eddard Stark) معروف به ند (Ned) بدون هیچ محاکمه و گناهی گردن زده می شود!

08

پس از این اتفاق است که سلسله حوادث تلخ و وحشتناک سریال آغاز و بیش از همه دامنگیر خاندان استارک می شوند. زیرا اگر ند، به صحبت های جوان عضو نگهبان های شب گوش می داد، همه حواس ها معطوف به خطر رهروان سفید می شد و دیگر جنگ های خونبار برای تصاحب تاج و تخت روی نمی داد.
در هر حال، می توان اقدام ند استارک در گردن زدن فردی بیگناه را شروعی بر همه مصیبیت های بشر (منظور خاندان ها و مردم درون سریال) دانست.

وصلت و مقامی که مرگ را به همراه داشت
دومین خاندان مهمی که در سریال معرفی می شود، خاندان باراتیون (Baratheon) نام دارد که از قضا صاحب تاج و تخت پادشاهی بوده و پادشاه رابرت (Robert Baratheon) برای جلب رضایت ند استارک در پذیرش مقام مشاور پادشاه، به وینترفل (محل سکونت استارک ها) آمده و به منظور مستحکم تر کردن این رابطه، دختر بزرگ ند به نام سانسا استارک (Sansa Stark) را برای پسر بزرگ خود جافری باراتیون (joffrey Baratheon) نامزد می کند.

05

همین امر، موجب می شود تا بخشی از خانواده استارک برای ارائه خدمت به شاه، به سرزمین پادشاهی رفته و در آنجا ساکن شوند. این مهاجرت اجباری و این وصلت مصلحتی نیز آغازی برای قتل ها و مصیبت های آینده بشریت محسوب می شوند!

کنجکاوی کودکانه ای که دودمانی را به باد داد
سومین خاندان تأثیرگذار این مجموعه، لنیستر نام دارد که از قضا ملکه، سرسی لنیستر (Cersei Lannister) هم از این خاندان است.

27

در بخشی از این داستان، برن استارک (Bran Stark) پسر کوچک استارک ها از سر کنجکاوی متوجه رابطه کثیف میان ملکه و برادرش با یکدیگر می شود و همین امر، زمینه قتل وی را فراهم می کند. اما این نقشه با شکست مواجه شده و موجب فلج شدن برن می شود. پس از این اتفاق است که بخش دیگری از حوادث ناگوار و خونین مجموعه شکل می گیرند.

برده ای که ملکه شد
دیگر خاندان مهم در این سری، تارگارین (Targaryen) نام دارد که بزرگ آن ها پیش از رابرت باراتیون بر تخت آهنین تکیه زده بود. حالا فرزندان او از پایتخت رانده شده و در صدد باز پس گیری تاج و تخت هستند. برای این منظور، ویسریس (Viserys) تنها فرزند پسر خاندان تارگارین، یگانه خواهر خود را به اجبار به عقد گروهی وحشی به نام دوتراکی (Dothraki) درمی آورد. اما در ادامه، بلند پروازی و توهمات وی موجبات مرگش به دست رئیس دوتارکی ها، کال دروگو (Khal Drogo) را فراهم می سازد.

14

سپس طی ماجرایی، دروگو هم کشته می شود و پس از آن، دنریس به عنوان ملکه و مادر اژدهایان (زیرا او باعث می شود تا از تخم های باستانی اژدهایان دوباره اژدها متولد شود!) اقدام به گسترش قلمرو و جمع آوری نیرو می کند. این خیزش دنریس هم موجبات بخشی از قتل ها را فراهم می سازد.

حال که با چهار خاندان اصلی داستان و عوامل مهم در ایجاد آشوب ها و جنگ ها آشنا شدید، لازم است تا با بخش دیگری از عوامل تنش زا هم آشنا شوید. یکی از مهم ترین این بخش ها، دیوار محافظ نام دارد. دیواری عظیم با 700 فوت ارتفاع و ساخته شده از یخ که به طول 300 مایل در سرتاسر مرزهای شمالی هفت پادشاهی (Seven Kingdoms) کشیده شده و آن را از سرزمین های وحشی جدا می کند.

19

کسانی که در این دیوار مشغول به خدمت می شوند، همگی جزو افراد بدنام و یا ترد شده ای هستند که برای فرار از قانون اعدام، خدمت در دیوار را انتخاب کرده اند. در بین اعضایی که به دیوار خدمت می کنند، پسر حرامزاده ند استارک، به نام جان اسنو (Jon Snow) خدمت می کند. حضور او در دیوار و نقش تأثیرگذار وی در تابو شکنی رفتارهای گذشتگان، از دیگر عوامل بحران ساز در این مجموعه به حساب می آید.
در این سریال هم مانند سایر آثار تولیدی غرب، دیوار به عنوان حصاری امن برای جلوگیری از ورود وحشی ها و زامبی ها معرفی می شود.
از دیگر نکات مهم در این سریال، نقش گروه های خاص در شکل گیری موقعیت های مهم و سرنوشت ساز است. در این سریال، می توان نقش های کلیدی را در میان چندین گروه خاص دنبال نمود.

گروه اول حرامزاده ها
حرامزاده ها در این سریال، نقشی بسیار پر رنگ و کلیدی دارند، تا جایی که در یکی از بخش های فصل پنج، از زبان رامزی اسنو می شنویم که:
- حرومزاده ها می تونن توی دنیا نقش بسیار مهمی رو ایفا کنن.
همین جمله در سراسر داستان سریال تعمیم داده شده و به راستی بخش مهمی از رویدادها توسط حرامزاده ها رقم می خورند. حال بیایید با این افراد آشنا شویم و برخی از خصوصیات اخلاقی آن ها را بررسی کنیم، اما پیش از آن، لازم است تا موضوع حرامزادگی از منظر نویسنده داستان و نوع برخورد با آن در سریال مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
طبق داستان، حرامزادگی عاملی برای بی عفتی و یا سرخوردگی فرد به حساب نمی آید و چنین فردی حتی می تواند به مقامات بالا هم دست یابد. پدران با افتخار فرزندان حرامزاده خود را بزرگ می کنند و همه آن ها را با نام پدرانشان می شناسند و جالب تر اینکه درصورت لزوم، با حکم پادشاه، این افراد می توانند از فامیلی پدری خود هم بهره مند شوند.
اما برای فامیلی این دست افراد در داستان، قوانینی تعریف می شوند که بسیار جای تأمل دارند:
بر اساس اینکه فرزند نامشروع در کدام بخش از هفت پادشاهی متولد شود، فامیلی خاصی به وی اختصاص می یابد. مثلاً شمالی ها فامیلی اسنو، متولدین The Stormlands، فامیلی استورم (Storm)، متولدین The Crownlands، فامیلی واترز (Waters)، متولدین The Vale of Arryn، فامیلی استون (Stone)، متولدین Dorne، فامیلی سند (Sand)، متولدین The Riverlands، فامیل ریورز (Rivers)، متولدین Iron Islands، فامیلی پایک (Pyke)، متولدین The Westerlands، فامیلی هیل (Hill) و متولدین The Reach، فامیلی فلاورز (Flowers) را روی فرزندان حرامزاده خود می نهادند.
ظاهراً علت این کار، تفکیک این افراد از یکدیگر بوده، اما اینکه چرا و به چه دلیل لازم بوده تا فرزندان نامشروع به این شکل حتماً شناسایی شوند، جای سوال دارد!؟ افرادی از این دست به غیر از نام خانوادگی پدر و میراث وی، همانند فرزندان قانونی از سایر امکانات به طور یکسان بهره برداری می کنند و حتی می توانند با مقامات بلندپایه وصلت کرده و در جرگه آنان قرار گیرند.
حرامزادگی هیچگاه باعث سرشکستگی هیچ یک از طرفین (پدر و فرزند) نمی شود و همه مردم با این موضوع، بسیار عادی برخورد می کنند. در واقع، در این سریال به موضوع حرامزادگی اصالت و جایگاهی ویژه عطا شده و یکی از پر رنگ ترین نقش ها برای آن ها در نظر گرفته شده است.
و اما افراد مهم در این بخش:

13

1- جان اسنو: او را می توان یکی از مهم ترین و موثرترین حرامزاده های موجود در سریال دانست. شخصی جسور، شرافتمند و شجاع که فرزند ند استارک شریف محسوب می شد. جان اسنو فردی بود که توانست سرانجام به مقام فرماندهی دیوار دست یابد و پس از آن در اقدامی جسورانه، وحشی های آن سوی دیوار را با خود متحد کرده و به خصومتی چندین هزار ساله پایان دهد. البته این عمل وی چندان به مذاق یاران و مخالفانش در دیوار خوش نیامد و طی توطئه ای به قتل رسید.

07

2- رامزی اسنو- بولتون (Ramsay Bolton): پسر نامشروع روس بولتون (Roose Bolton). فردی روانی و جنایتکار که از کشتن و پوست کندن دیگران لذت می برد. او گروهی از سربازان آهن زاده را که با وعده بخشش تسلیم وی شده بودند، پوست کند و اعدام نمود. همچنین وی تئون گریجوی (Theon Greyjoy) تنها پسر زنده پادشاه Ironbornها را تا سر حد مرگ شکنجه داد و سپس او را مقطوع النسل کرد. او سپس به خاطر خدمات بی دریغش، فامیل بولتون را از آن خود کرد و بعد با سانسا استارک وصلت نمود تا با این کار رسماً اداره شمال را در دست داشته باشد. پس از آن، به شکنجه و آزار سانسا پرداخت و ضمن داشتن رابطه با تمام دخترهای موجود در قلعه، برای تفریح، شروع به آدمکشی کرد. در زمان لشکرکشی استنیس باراتیون به وینترفل، به جنگ او رفت و پس از قلع و قمع وحشیانه افراد وی دوباره به قلعه بازگشت.

15

3- جافری باراتیون: فرزند نامشروع جِیمی لنیستر و سرسی لنیستر. او هم مثل رامزی، فردی عقده ای و سادیسمی است که از آزار و تحقیر مردم، خصوصاً سانسا استارک لذت می برد. او کسی است که علی رقم قول بخشش، دستور گردن زدن ند استارک و قتل عام افراد وی را صادر کرد. او فردی روانی است که مردم را بی دلیل قطع عضو می کند (بریدن زبان خواننده)، از کشتن افراد به عنوان تفریح لذت می برد (فاحشه اهدایی بیلیش که از او به عنوان سیبل استفاده کرد) و یا با تحقیر مردم برای خود لذت های دم دستی فراهم می کند (مانند کاری که با سانسا استارک، دایی خود و یکی از لردها کرد و او را به مقام دلقکی تقلیل داد).
نکته ای که در مورد جافری قابل تأمل است، به کرسی نشستن غیرقانونی وی و تبعات پس از آن است. به تخت نشستن جافری و اعتراض ند استارک به عنوان فردی شریف و عاقبت وی (که بسیار زیبا تصویر شده است) یادآور رفتاری است که یزید با امام حسین (ع) در واقعه عاشورا داشت و به خوبی نشان می دهد که چرا امام با به حکومت رسیدن فردی حرامزاده و شراب خوار (همانند جافری) مخالفت داشتند و با او وارد جنگ شدند. در این سریال تبعات چنین حکومتی به زیبایی نمایش داده شده است.

24

4- الاریا سند (Ellaria Sand): زنی جسور و بی بندبار که همسر اوبرین مارتل (Oberyn Martell)، برادر کوچک پادشاه سرزمین دورن بود. او پس از کشته شدن اوبرین، در صدد انتقام از خاندان لنیسترها برآمد و در آخرین اقدام خود، موفق به قتل دختر کوچک ملکه سرسی شد. او با این کار، رسماً به لنیسترها اعلام جنگ کرد.
5- گندری (Gendry): فرزند نامشروع پادشاه که وجودش از همگان مخفی نگهداشته شده بود. او تا مدت ها در یک آهنگری به عنوان شاگرد مشغول به کار بود تا اینکه جافری دستور قتل تمام رقبای حرامزاده خود را صادر نمود. سپس به گروه برادری پیوست و از آنجا به بعد در چنگال جادوگر استنیس گرفتار شد و وی با استفاده از خون اصیل موجود در رگ های او، طلسمی علیه سه مدعی دیگر تاج و تخت انجام داد.

20

6- تامن باراتیون (Tommen Baratheon): کوچکترین فرزند ملکه سرسی که پس از جافری به حکومت رسید. او فردی ضعیف النفس و بی اراده است و از این رو در زمان حکومت وی، اداره حکومت رسماً در دستان سرسی قرار می گیرد. همین امر، موجب می شود تا سرسی با رفتارهای نسنجیده و سراسر عقده خود، پایه های حکومت را تضعیف کرده و به ورطه نابودی بکشاند. سرانجام پیامدهای منفی اقدامات سرسی دامنگیر خود او نیز شد.

گروه دوم، زن ها
در این سریال، زن ها به مراتب بیش از مردها در تغییر سرنوشت حکومت ایفای نقش می کنند و از این رو شخصیت های بسیار مهمی محسوب می شوند. آن ها در تغییر روند حکومت، جنگ و یا برقراری صلح نقش های کلیدی و مهمی را در دست دارند. از این رو، بررسی نقش آن ها در شکل گیری داستان می تواند نکات مهمی را برای مخاطب آشکار نماید.

30

1- سرسی لنیستر: دختر بزرگ تایوین لنیستر (Tywin Lannister) و ملکه رابرت باراتیون که پس از مرگ رابرت، عملاً زمام امور کشور را در دست گرفت. همه فرزندان رابرت، در واقع فرزندان نامشروع او و برادر دوقولویش جیمی هستند و کشف همین مسئله باعث مرگ ند استارک و فلج شدن فرزند وی شد. او در زمان حکومت (نقش پنهانی وی) اتفاقاتی را رقم زد که هر یک از آن ها باعث بروز دردسرهای زیادی برای خاندان های مختلف و حتی خانواده خودش شد. از جمله این اتفاق ها می توان به داشتن رابطه پنهانی با پسر عموی خود، برنامه ریزی ازدواج سانسا استارک با جافری، صدور پنهانی حکم قتل برادر کوچکتر خود تیریون لنیستر (Tyrion Lannister)، کنار گذاشتن سانسا از کاندیدایی ملکه و طرح ازدواج جافری با مارگاری تایرل (Margaery Tyrell)، برنامه ریزی برای ازدواج سانسا استارک با تیریون، تغییر ساختار شورا و در دست گرفتن همه امور مربوط به آن، قدرت دهی به یک گروه افراطی مذهبی به منظور مبارزه با ملکه جدید (مارگاری) و خاندان وی، پیشنهاد به رهبر مذهبیون برای دستگیری برادر مارگاری و زندانی کردن وی.
در ادامه، آتش فتنه های سرسی، سرانجام دامن خود او را نیز گرفت و توسط رهبر گروه مذهبی (سپتون اعظم) دستگیر شده و پس از تحمل شکنجه، با حقارت تمام آزاد شد.
به جرأت می توان سرسی را یکی از تأثیرگذارترین شخصیت های داستان سریال دانست. کسی که موجب شد تا حرامزاده ها حکومت بر هفت اقلیم را در دست بگیرند و فجایعی عظیم خلق کنند. او فرد پشت پرده اکثر رویدادهای درون پایتخت بود و در بیشتر مواقع از مردان سیاسی و حتی خود شاه، نفوذ بیشتری داشت.

31

2- کتلین تالی- استارک (Catelyn Stark): همسر ند و مادر آریا، سانسا، برن، ریکون و راب استارک. زنی عاقل و سیاستمدار که پس از اعدام ند، کنترل امور را در دست گرفت و به منظور انتقام گیری، ارتشی بزرگ علیه لنیسترها گرد هم آورد. از دیگر اقدامات او می توان به موارد زیر اشاره کرد:
دستگیری تیریون لنیستر و تلاش برای اعدام وی، ایفای نقش رایزن در متقاعد کردن پرچمداران استارک برای پیوستن به جنگ علیه لنیسترها، کمک به راب (پسرش) برای ارتقاء به مقام شاهی شمال، آزاد کردن جیمی لنیستر (بدون رضایت راب) برای معاوضه با دخترهایش، جلب رضایت والدر فری (Walder Frey) برای حمایت از راب.
کاتلین، یکی از عوامل مهم بروز جنگ بین خاندان ها به شمار می رود. او سرانجام به همراه راب، عروسش و متحدان استارک ها در جشن عروسی ای که در قصر والدر فری برگزار شده بود، با دسیسه خاندان های بولتون، فری و لنیسترها، به شکل فجیعی به قتل رسید.

25

3- دنریس تارگرین (Daenerys Targaryen): معروف به دنریس طوفان زاد، آخرین عضو تأیید شده خاندان باستانی تارگرین. او به منظور منافع سیاسی و به اجبار برادرش با کال دروگو، رهبر دوتراکی ها ازدواج کرد و به عنوان کالیسی جایگاهی در آنجا بدست آورد. پس از مرگ کال، دنریس در آزمونی از آتش، جایگاه خود را به عنوان یک تارگرین واقعی تثبیت کرد و با سه اژدهای خود، اقدام به جذب نیرو برای فتح تخت آهنین نمود.
او در طول سفرش، به شهر کارث وارد شد و در آنجا با کشتن جادوگر اعظم، اقدام به غارت آنجا کرد. سپس سربازان برده آنسالید (Unsullied) را آزاد کرد و بعد در ادامه وارد شهر یونکی ها شد و به برده های آنجا وعده آزادی داد و بدین ترتیب شهر را فتح کرد. او در آنجا به عنوان ملکه بر تخت نشست و در اولین اقدام، اربابان قاتل را مجازات نمود و گودهای مبارزه را تعطیل کرد. اما به مرور، جنبش هایی ضد او شکل گرفتند و در نهایت مجبور به ازدواجی مصلحتی با یکی از بزرگان شهر شد و دستور بازگشایی گودهای مبارزه را صادر کرد. اما با همه این اقدامات، همچنان جنبشی که علیه وی به راه افتاده بود، متوقف نشد و او به همراه یکی از اژدهایانی که در اختیار داشت، فرار کرد.
او یکی از مدعیان جدی قصب تاج و تخت است و با شعار رهایی برده ها و بهتر نمودن اوضاع، اقدام به جذب نیرو متحد برای خود می کند. سه اژدها، نماد دنریس به حساب می آیند و عوامل تسهیل کننده راه او برای رسیدن به تاج و تخت محسوب می شوند.

22

4- لیسا آرین (Lysa Arryn): خواهر کاتلین استارک، همسر جان آرین (Jon Arryn) مشاور اسبق پادشاه و مادر رابین آرین (Robin Arryn).
زنی مجنون که دیوانه وار عاشق پتیر بیلیش (Petyr Baelish) یکی از اعضای مهم شورا بود. او برای رسیدن به بیلیش، به دستور وی همسرش جان را که در آن زمان مشاور پادشاه بود، به قتل رساند، به توصیه بیلیش نامه ای به خواهرش نوشت و مقصر فلج شدن برن را خاندان لنیستر اعلام کرد و موجبات جنگ آن ها علیه استارک ها را رقم زد. لیسا در ماجرای دستگیری تیریون لنیستر، برای اعدام وی اقدام نمود که در این کار ناموفق عمل کرد. او بعدها با بیلیش ازدواج کرد و در نهایت توسط وی به قتل رسید.
لیسا، نقش مهمی در بروز جنگ و خونریزی داشت و او را می توان در قتل اعضای خاندان استارک مقصر دانست.

09

5- ملیساندر (Melisandre): کاهنه رلور (R'hllor) که به استنیس براتیون خدمت می کرد و تأثیر زیادی بر رفتارهای وی داشت. او طبق سنت کاهنان سرخ مذهبش، همواره لباس هایی ابریشمی به رنگ سرخ یا قرمز سیر می پوشد و برای ارباب نور (Lord of Light) یا همان خدای سرخ (Red God) تبلیغ می کند. ملیساندر در بدو خدمت به استنیس علیه خدایان قدیم قیام کرد و همه بت های مربوط به آن ها را در آتش سوزاند. او در شکل گیری جنگ های آینده نقش بسیار پر رنگی ایفا نمود و در مرگ تعداد زیادی از انسان های بیگناه نقش داشت. از جمله اقدامات وی، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
خلق موجودی پلید به وسیله جادو برای کشتن برادر کوچک استنیس، سوزاندن منیس، رهبر وحشیان پشت دیوار، سوزاندن برادر زن استنیس، سوزاندن دختر استنیس، استفاده از خون گندری برای طلسم کردن مدعیان تاج و تخت، ترغیب استنیس برای جنگ با بولتون ها و فرار از کمپین او، عامل خودکشی همسر استنیس
ملیساندر را می توان برانداز خاندان استنیس نام برد. او با اعمال نفوذ بر استنیس، موجبات نابودی اعضای خانواده وی او به دست خودش را فراهم نمود. اعتقاد او به خدای قرمز یا ارباب نور و باور به انتخاب وی به عنوان خادم، او را به چنان جنایتکاری تبدیل نمود که صدها نفر را برای رضایت معبودش به آتش کشید. ملیساندر یکی از عاملان مهم بروز جنگ ها و کشتارها در داستان بود.

21

6- سانسا استارک (Sansa Stark): دختر بزرگ کتلین تالی و ادارد استارک که نقش قربانی را در این سریال دارد. او ابتدا به عنوان نامزد جافری انتخاب می شود و پس از آزار و اذیت های بیشمار از طرف وی، به عنوان نامزد لوراس تایرل (Loras Tyrell) انتخاب می شود. سپس به عقد تیریون لنیستر درمی آید و بعد به عنوان نامزد رابین آرین کاندید می شود و سرانجام به عقد رامزی بولتون درمی آید!
او نماد بدبختی و سرخوردگی در این سریال است. سانسا به عنوان گروگانی در دستان لنیسترها، مدت مدیدی آزار می بیند و یکی از دلایل شروع جنگ میان خاندان استارک و لنیسترها، رهایی او و خواهرش آریا است. همچنین بیلیش از سانسا به عنوان طعمه ای برای ایجاد جنگ میان لنیسترها و بولتون ها نیز استفاده می کند. در انتها، سانسا برای فرار از همه آزار و اذیت های رامزی اقدام به خودکشی (این موضوع هنوز اثبات نشده و ظاهراً او هنوز زنده است) می کند.

19

7- مارگری تایرل (Margaery Tyrell): نوه دختری اولنا تایرل (Olenna Tyrell) و خواهر لوراس تایرل. او بجای سانسا به عقد جافری درآمد، اما پس از مرگ جافری این وصلت با برادر او صورت گرفت. مارگری به عنوان ملکه جدید روی هر دو پسر سرسی نفوذ داشت و سعی می کرد تا اداره امور را از دست وی خارج کرده و خود مدیریت کشور را در دست گیرد. همین موضوع موجب شد تا سرسی با او به مقابله برخیزد و با قدرت دادن به گنجشک اعظم، زمینه دستگیری مارگری را فراهم نماید. البته این اشتباه استراتژیک سرسی، سرانجام دامنگیر خود او نیز شد و موجبات بی آبرویی وی را نیز فراهم ساخت. بدون شک مارگری نقش بزرگی در تصمیمات آتی سرسی در اداره کشور و احتمالاً قتل های تلافی جویانه دارد.

23

8- برین تارث (Brienne of Tarth): نگهبان ویژه رنلی باراتیون که پس از مرگ وی برای خدمت به کتلین استارک قسم وفاداری می خورد. او مأموریت می یابد تا جیمی لنیستر را به پدرش تحویل داده و دختران استارک را نزد خانواده بازگرداند، اما زمانی که مأموریتش را با موفقیت به پایان می رساند، متوجه عدم حضور دختران استارک در سرزمین پادشاهی شده و برای یافتن آن ها عازم سفر می شود. او سرانجام هر دو دختر استارک را پیدا می کند، اما آن ها حمایت وی را رد می کنند. برین تصمیم می گیرد تا به هر نحو ممکن، سانسا را از دست بولتون ها برهاند. او در این راه موفق به یافتن استنیس براتیون زخمی می شود و تصمیم می گیرد تا انتقام رنلی را از وی بگیرد. به طور حتم، وفاداری وی در امانت داری و تعهدی که نسبت به قسم خود دارد، تأثیر به سزایی در شکل گیری رویدادهای آینده داستان دارد.

03

9- تالیسا استارک (Talisa Stark): همسر راب استارک و ملکه شمال. زنی مهربان و در عین حال سیاستمدار که در تصمیم گیری ها به راب مشاوره می داد. او هم همراه با کاتلین، راب و سایر اعضای خاندان استارک، در میهمانی موسوم به عروسی خونین با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید. این در حالی بود که وی از راب باردار بود. زنده ماندن تالیسا و فرزندش، می توانست آینده وینترفل و خاندان بولتون را تحت تأثیر قرار دهد.

12

10- آریا استارک (Arya Stark): دختر کوچک کتلین و ند استارک. او پس از مرگ پدر توسط مأمور جذب نیرو برای دیوار، از شهر فراری داده شد، اما توسط لینسترها دستگیر و به عنوان خدمتکار تایوین لنیستر انتخاب شد. سپس توسط جگن هگار (Jaqen H'ghar) از گروه مردان بی چهره، موفق به کشتن چند تن از افراد لنیستر می شود و از آنجا فرار می کند. او در راه با گروه برادری برخورد کرده و بعد توسط سلگان سندور (Sandor Clegane) موسوم به هاند (The Hound) گروگان گرفته می شود. او همراه با هاند، کشتن انسان را تجربه می کند و کم کم به فکر گرفتن انتقام اعضای خانواده اش می افتد. او برای رسیدن به این هدف به سراغ جگن هگار می رود و در آنجا تحت تعلیم وی قرار می گیرد، اما از دستور وی سرپیچی کرده و به عنوان مجازات، نابینا می شود.

البته زنان دیگری هم در این سریال وجود دارند که تأثیرات بزرگی در روند داستان گذاشتند که به علت طولانی شدن متن، از پرداختن به آن ها صرف نظر می کنم.


مذهب و تعاریف متفاوت از آن
مذهب هفت:
مذهبی چند گانه در میان هفت پادشاهي که در بيشتر مواقع به عنوان "مذهب" واحد از آن یاد مي شود. تنها در بخش هایی از شمال (North) و جزایر آهن (Iron Isand) همچنان پرستش خدایان قديم (Old God) و خدای مغروق (Drowned God) ادامه دارد و به مذهب هفت در آن ها اهمیتی داده نمی شود.

02

پیروان مذهب هفت، اعتقاد به يک خدای اصلی با هفت چهره را دارند که هر کدامشان، نماينده يک بعد خداوندی است. پيروان اين آيين، به آن چهره ای دعا مي کنند و طلب راهنمايی مي نمايند که به آن نياز دارند. اين چهره ها عبارتند از:
پدر: يا پدر بالا، نماينده قضاوت. او به شکل يک مرد ريشدار که ترازو حمل مي کند، توصيف شده و در حوزه عدالت برای او دعا مي شود.
مادر: يا مادر بالا، نماينده مادری و پرورش فرزندان. به او برای باروری و شفقت، دعا مي شود و او را با لبخندی عاشقانه توصيف مي کنند.
جنگجو: نماينده قدرت در نبرد. به او برای کسب شجاعت و پيروزی دعا مي شود. او همواره به همراه خود شمشيری دارد.
دوشیزه: نماينده مظلوميت و عفت است. به او معمولاً برای حفاظت از عفت دوشيزگان دعا مي شود.
آهنگر: نماينده صنعت و نيروی انسانی است. به او معمولاً برای کسب قدرت بدنی دعا می شود. او يک چکش حمل مي کند.
عجوزه: نماينده دانايی. او يک فانوس در دست دارد و برای کسب راهنمايی دعا مي شود.
غریبه: يک استثنا در ميان ساير چهره ها. غريبه، نماينده مرگ و ناشناخته هاست. پرستش کنندگان، به ندرت طلب چيزی از غريبه مي کنند، ولی افراد مطرود، گاهی کمک اين خدا را جويا مي شوند.

این نوع تقسیم بندی و اعتقاد به خدایان، انسان را به یاد اقسام هفت گانه شرک و مشرکین در قرآن کریم می اندازد. قایل شدن وجوه مادی برای خداوند و توسل به آن ها، یکی از شناخته شده ترین انواع شرک در میان قوم های باستانی بوده که در این سریال هم به آن اشاره ای شده است.
نکته جالب در مورد این مذهب و پیروان وی، افراطگرایی بیش از حد در امور مذهبی است که به عنوان نمونه می توان به اعمال گروهی موسوم به برادری به رهبری سپتونی به نام گنجشک اعظم اشاره کرد.
تا سال ها، بخش مذهب هیچگونه قدرتی در دربار پادشاه نداشت و آن ها از مسلح شدن منع شده بودند و این مقام، تنها بعد تشریفاتی داشت. اما ملکه سرسی با تغییر قانون (با هدفی سیاسی خاص) اجازه مسلح شده و قضاوت را برای اولین بار به سپتون ها اهدا نمود و همین امر موجب ایجاد بلوا و شورشی بزرگ در سرزمین پادشاهی شد. اعضای فرقه، با حمله به فاحشه خانه ها و قتل عام افراد حاضر در آنجا صفحه ای جدید در تاریخ سرزمین پادشاهی را رقم زند. آن ها قمارخانه ها، صرافی ها و مراکز تولید و فروش شراب را نیز از بین بردند و در افراطی ترین اقدامشان، همه لردها و اشراف خوشگذران را زندانی و دادگاهی کردند. آخرین اقدام جسورانه این گروه، زندانی کردن ملکه جدید و قدیم و تحقیر آن ها بود. نمایش این صحنه را می توان انتقادی جدی بر روند قدرت گیری کلیسای مسیحیت در ایتالیا دانست. در واقع، کارگردان با قرار دادن این صحنه در سریال، بر لزوم جدی جدایی دین از سیاست و جلوگیری از قدرت گیری نهادهای دینی در یک جامعه، تأکید ویژه ای داشته و با نمایش پیامدهای تلخ نادیده گرفتن این واقعیت، به همه مخاطبان خود هشدار می دهد!

10

خدای مغروق
خدای مغروق که با نام "کسی که در زير امواج اقامت گزيد" نيز از او ياد می شود، خدایی دريايی است که منحصراً توسط مردان آهن (Ironmen) در وستروس پرستش می شود. مذهب خدای مغروق بسيار قديمی است و به پيش از هجوم اندالها (Andal Invasion) برمی گردد. اندال هايی که به جزاير آهن حمله بردند، بجای پرستش مذهب هفت (Faith of Seven) که در جنوب وستروس آن را رواج داده بودند، خدای محلی آنجا را به عنوان آيين خود پذيرفتند. مذهب خدای مغروق، کاملاً از نيرو و دزدی دريايی که منتسب به مردان آهن است، حمايت می کند.
غرق شدن و رستاخيز، از جمله خصيصه های بارز در ادعيه و مراسم های اين مذهب به شمار می رود. غرق شدن، روشی سنتی برای اعدام کردن در ميان آهن زاده ها است، اما در عین حال عملی مقدس هم محسوب می شود و افراد با ايمان هيچ ترسی از آن ندارند.
تازه متولدين، پس از مدت کوتاهی از دنيا آمدن، در آب غوطه ور می گردند (غرق می شوند) يا با آب نمک غسل داده می شوند. اين عمل به عنوان بخشی از مراسم مذهبی انجام می شود تا بدن هايشان متعلق به دريا شود و پس از مرگ بتوانند تالار خدای مغروق را پيدا کنند.

11

خدای بی نهایت چهره
خدای بی نهایت چهره (Many Faced God) که با نام "او در بی نهایت چهره" هم شناخته می شود، خدايی است که توسط مردان بی چهره (Faceless Men) پرستيده می شود. مردان بی چهره، گروهی از قاتلان هستند که در شهر آزاد (Free City) براووس (Braavos) اقامت دارند.
مؤسس مردان بی چهره، به اين باور رسيده بود که تمام جمعيت های مختلف بردگان در والریا (Valyria) به سمت يک خدای واحد مرگ، البته در تجسم های متفاوت دعا می کنند.
اين باور به يک خدای واحد در تجسم ها يا "چهره"های بيشمار، در خانه سیاه و سفید (House of Black and White) بازتاب واضحی دارد. خانه سياه و سفيد به عنوان يک معبد عمومی با تعداد زيادی از مجسمه های خدايان مرگ، که شامل غريبه هم هست، شناخته می شود.
پيروان خدای بسيار چهره، باور دارند که مرگ، پايانی رحمت آميز بر رنج ها است. اين صنف، در مقابل دریافت پول، هديه مرگ را برای هر فردی در جهان تضمين می کنند، با اين باور که قتل نوعی آيين دينی برای خدايشان است.

29

خدایان قدیم
خدايان قديم یا فرزندان جنگل (Children of the Forest) خدايان بی نامی از جنس سنگ و زمين و درخت هستند که اين نام توسط پيروان هفت (Seven) به آن ها داده شده است.
خدايان قديم در ميان شمالی ها (Northmen)، مردان مرداب (Crannogmen) و مردمان آزاد (Free Folk) در آنسوی دیوار (Beyond the Wall) پرستيده می شوند.
به نظر می رسد که خدايان قديم، گونه اي از يک دين انيميستيک هستند. هيچ کشيشی، هيچ متن مقدسی، هيچ آوازی و در مجموع هيچ آيين مذهبی در ميان پرستش کنندگان خدايان قديم وجود ندارد. اين يک دين مردمی است که از نسلی به نسل بعد انتقال يافته است.

06

رلور- ارباب روشنایی
رلور که با اسامی پروردگار روشنایی، قلب آتش، خدای قرمز و خدای شعله و سایه نیز شناخته می‌شود، خدایی بلند آوازه و برجسته در ایسوس (Essos) است که پیروان کمی در وستروس (Westeros) دارد، جایی که عموماً او را با نام خدای سرخ می شناسند. نشان او، قلبی آتشین است.
اساس این مذهب، وابسته به یک دوگانگی است. دیدگاهی مانی گرایانه، که در یک سو رلور به عنوان خدای روشنایی، حرارت و زندگی و در سوی دیگر خدایی که اسمش نباید گفته شود، به عنوان خدای یخ و مرگ قرار دارد. هر دو طرف، درگیر نبردی ابدی بر سر سرنوشت جهان هستند. جنگی که بنا به پیشگویی‌های باستانی در کتاب‌های متعلق به آشایی (Asshai)، وقتی خاتمه پیدا می‌کند که آزور آهای (Azor Ahai) به عنوان ناجی دوباره برگردد، در حالیکه شمشیر مشتعل و سرخ قهرمانان که لایت برینگر (Lightbringer) نامیده می‌شود، در دستانش قرار دارد و آن را از سنگ اژدها بیرون می‌آورد.
طبق گفته مارتین (نویسنده کتاب این اثر) این مذهب تقریباً بر اساس پرستش آتش در آیین زرتشتی به وجود آمده است. جنبه های دوگانه این مذهب، از آیین زرتشتی و کاتارهای (Cathars) قرون وسطی در اروپا که در جریان جنگ‌های صلیبی آلبیجنسی (Albigensian Crusade) نابود شده بودند، الهام گرفته شد.
هر روز عصر، کاهنین سرخ در معابدشان آتش روشن کرده و دعا می‌کنند و از رلور می‌خواهند که سحر را به دنیا بازگرداند. پیروان این مذهب، اغلب در تلاش هستند تا با نگاه کردن به شعله ها، الهاماتی از آینده دریافت کنند. اعتقاد بر این است که رلور گاهی اوقات به دعاهای پیروانش پاسخ می‌دهد و بصیرت دیدن آینده و زنده کردن مردگان را به آنان عطا می‌کند. همچنین، به نظر می رسد که کاهنین رلور می توانند با دست خالی آتش برافروزند و با کنترل آن به دشمنان حمله کرده یا تنها مردم عادی را تحت تأثیر قرار دهند.
بعضی از مناسک انجام شده توسط کاهن های سرخ، شامل نوعی خودسوزی فداکارانه است. طبق گفته های ملیساندر، رلور از طریق آتش مقدس به زبانی از خاکستر و زغال نیم سوز و شعله های چرخان که تنها یک خدا قادر به فهم صحیح آن است، با برگزیدگانش سخن می گوید.
اما در مورد این مذهب، نکات مهم دیگری نیز وجود دارند... اینکه این خدا از جنس آتش است و برای قربانی کردن باید همه چیز را برای وی به آتش کشید، اینکه این خدا از خورشید به زمین آمده و قصد کمک به بشریت را دارد، اینکه این خدا دشمن همه مذاهب موجود است و سعی دارد تا تنها خدای مورد پرستش شود و... همه و همه انسان را به یاد یک موجود با این مشخصات می اندازد و این موجود کسی نیست جز شیطان!
خدای قرمزی که پیروانش همه قرمز پوش هستند (توجه کنید به رنگ قرمز و ارتباط آن با مراسم های شیطان پرستی و بانوی سرخ پوش)، خدایی که با آتش تطهیر می کند و خدایی که نر و ماده است، تنها می تواند اشاره ای واضح به شیطان باشد. این خدا هیچگاه با پیروانش به صورت مستقیم صحبت نکرده و فقط از راه تلقین و وسوسه با آن ها گویش می کند. همچنین، شمایلی که از این خدا توسط ملیساندر زاده می شود هم تأییدی بر این موضوع است. نکته مهم، این است که این دین به سرعت در سرزمین های مختلف در حال گسترش نشان داده می شود و پیش بینی می شود به زودی به عنوان دین غالب در همه جا پرستیده شود.

نقد پیامبران و منجیان
در این سریال، افرادی در نقش منجی و پیامبر معرفی می شوند که در همه موارد داستان علیه رفتارهای آن ها شروع به قضاوت می کند. در واقع، نگاه سازندگان سریال به دین و دینداری، نگاهی منتقد و تحقیرآمیز است.

04

1- گنجشک اعظم (High Sparrow)
فردی متعصب که علیه رفتارهای فاسد رایج مانند فحشا، قمار و ربا اقدام می کند. او نمادی از مسیح (ع) است. همانند او ساده زندگی می کند، لباس های خشن به تن دارد و حتی کفش هم نمی پوشد! پیروان او مدام از واژه اعتراف کردن (Confess) برای مجرمین استفاده می کنند، همانطور که مسیحیان خطاکار در کلیسا اقدام به اعتراف می کنند. در این سریال، چنین نگاهی به شدت نکوهیده شده و بها دادن به آن را بزرگترین اشتباه استراتژیک بیان می دارد.

 

2- 26
او را با نام هایی مانند مادر، آزاد کننده برده ها و نجات یافته از طوفان و آتش می شناسند. همه این نام ها نمادی از پیامبران مختلف و افراد پاک سرشت هستند. مادر، لقبی است که در مسیحیت به حضرت مریم (ع) اتلاق می شود، آزاد کننده برده ها لقب حضرت موسی (ع)، نجات یافته از طوفان لقب حضرت نوح (ع) و نجات یافته از آتش لقب حضرت ابراهیم (ع) است.
در این سریال، به وضوح شعار رهایی بردگان زیر سوال برده می شود و آن را به ضرر بردگان معرفی می کند! درخواست برده ها برای بازگشت به دوران اسارت و احساس پوچی پس از رهایی، از مهم ترین آسیب های این شعار معرفی می شوند. همچنین، القابی مانند مادر و نجات یافته از آتش هم گهگاه به چالش کشیده می شوند. مثلاً در جایی ذکر می شود که او مادر نیست، زیرا هیچ مادری فرزندانش را عقوبت نمی کند (اشاره به اجرای قانون و عدالت توسط وی علیه یک برده خطاکار) و یا نمایش وحشت او از آتش اژدهایان، در حالیکه ادعا می کند از نژاد آن هاست و آتش بر او اثری ندارد!

همانطور که اشاره شد، بازی تاج و تخت ها سریالی بسیار ساختار شکن است که به راحتی می تواند در ذائقه مخاطب خود تأثیرگذار بوده و آستانه تحمل آن ها نسبت به خشونت و صحنه های جنسی را دستخوش تغییر نماید. این سریال، با ساختار بسیار خوب خود، به اولین انتخاب اکثر جوانان در داخل کشور تبدیل شده و تعداد سایت های حامی آن در داخل، همپای سایت های حمایتی خارجی است!
همین موضوع، بیانگر میزان قدرت اثرگذاری این سریال بر مخاطبان میلیونی خود در سراسر دنیاست. تأثیر مخربی که می تواند در نهایت، زمینه ساز مرگ ارزش ها و باورها در میان مخاطبان آن باشد و نسلی بیگانه و بی تعصب به چنین مقوله هایی را تربیت نماید.
در انتها و به عنوان حسن ختام، توجه شما را به معادل سازی جالب، اما تأمل برانگیز واشگتن پست درباره سریال بازی تاج و تخت ها با کشورهای جهان جلب می کنم:

عربستان سعودی = لنیسترها

چه خوشمان بیاید و چه نه، همان طور که لنیسترها ثروتمندترین و قدرتمندترین خاندان در سریال بودند، عربستان سعودی هم در منطقه، فعلاً همین جایگاه را دارد. همان طور که لنیسترها با پول و قدرت نظامی خود، بی‌رحمانه افراد و کشورها را می‌خریدند و به سود خود از آن ها استفاده می‌کردند، عربستان هم با پول و سرمایه خود، دست به کار مشابهی زده است. ضمن اینکه در این سال‌ها، حمایت از گروه‌های تندروی مذهبی‌نما هم به عربستان نسبت داده می‌شود.

خاندان استارک = کلیه دموکرات‌ها و لیبرال‌های بخت‌برگشته خاورمیانه!

همانگونه که نرم‌خویی و صلح‌طلبی استارک‌ها، دست‌کم تا به حال در سریال ره به جایی نبرده و نسل استارک‌ها در آستانه منقرض شدن است، جریان مردم‌سالاری واقعی (و نه وارداتی) و تعقل‌گرایی در خاورمیانه هم بسیار کم‌رمق است و همانگونه که هنوز بارقه‌هایی از امید، در سریال برای بازگشت به قدرت استارک‌ها، به چشم می‌خورد، هنوز هم امید برای دموکراسی‌طلبان نمرده است!

خاندان باراتیون = عرب‌های مستبد

تا مدت‌ها در سریال، خاندان باراتیون با همکاری لنیسترها، قدرت را در دست داشتند. اما همان طور که در اردوی باراتیون‌ها و لینسترها شکاف افتاده، ما شاهد شکافی بین عرب‌های سنتی و قدرتمندان عربستان سعودی هستیم.

خاندان تارگرین= آمریکا

تارگرین‌ها مجهز به اژدهایان و قدرت ماورای طبیعی بودند و به طرز مشابهی آمریکا هم با فناوری و ارتش نیرومند خود، شرایط مشابهی را دارد. از سوی دیگر، همان طور که دنریس تارگرین، با وعده مردم‌سالاری و از اسارت درآوردن بردگان، فعلاً در سریال پیش می‌رود، امیدی که همواره آمریکا کوشیده است به مردن منطقه بدهد، آزادی و دموکراسی است. جالب است همان طور که در سریال مردم نواحی آزاد شده با تلقی آمریکا از آزادی و مردم‌سالاری در حال مشکل پیدا کردن هستند و جرقه‌های آن در قسمت اول فصل جدید هم مشاهده شده، بسیاری از مردم منطقه هم با دموکراسی وارداتی و نسخه ظاهراً شفابخش آمریکایی‌ها مشکل دارند.

خاندان گریجوی = ترکیه

بین گریجوی‌ها و ترکیه تشابهاتی می‌توان پیدا کرد: قدمت، وابستگی به سنت‌های گاه عجیب، تغییر موضع سریع، هراس همیشگی از همسایگان.

خاندان مارتل= ایران

همانگونه که مردمان ایران برای خود افسانه ها و اساطیر متفاوت دارند، مارتل‌ها هم احساس می‌کنند که از نژادی متمایز هستند و برای خودشان افسانه‌ها و اساطیر خاص خودشان را دارند. از سوی دیگر، تنفر مارتل‌ها از لنیسترها، کتمان‌نشدنی است، همان طور که هیچ وقت چه قبل از انقلاب اسلامی و چه بعد از آن، بین ایران و عربستان رابطه گرم و باثباتی ایجاد نشد!

خاندان تایرل = رژیم صهیونیستی اسرائیل

تایرل‌ها ثروتمند هستند و بزرگ‌ترین ارتش در تمام هفت پادشاهی را در اختیار دارند و به شیوه مشابهی مانند اسرائیل هم ثروت هنگفت و هم ارتشی قدرتمند دارند. آن ها ابایی از بده بستان‌های پیچیده و کثیف سیاسی برای رسیدن به اهداف خود ندارند.

وحشی‌های شمال و وایت واکرها= داعش

داعشی‌ها در این مدت، واقعا شبیه زامبی‌هایی رفتار کرده‌اند که هر چقدر دنیای متمدن سعی در کنترل آن ها کرده، باز هم محوشدنی نیستند. آن ها از کشته، پُشته ساخته‌اند و دست به جنایاتی زده‌اند که توجیه‌شدنی نیست.

نگهبانان شب = کردها

نگهابان شب، آواره و تبعید شده‌اند تا در کنار دیوار بزرگ شمال و در شرایطی که زمستان در حال رسیدن است، هفت اقلیم را از گزند وحشی‌ها در امان نگه دارند. به شیوه مشابهی هم کردها پراکنده و آواره در میان کشورهای بزرگ منطقه، گاه در خط مقدم پیکار با گروه‌های تندرو، از جمله داعش قرار گرفته‌اند.

ریورلند= یمن، سوریه، عراق

چه کسی به یاد می‌آورد، چه موقع این سرزمین‌ها در آرامش و صلح بوده‌اند؟!


تحلیل انیمه One-Punch Man / وقتی خدا قهرمان شد! +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

انیمه مرد تک مشتی (One-Punch Man) ماجرای مردی است که "همینطوری برای سرگرمی" قهرمان شده است و به دور از همه استانداردهای قهرمانی رایج، نه ظاهر جذابی دارد و نه منش خاصی! سری تاس که معلوم نیست چرا تاس شده (به دلایلی، هیچ وقت به این موضوع اشاره ای دقیق نمی شود) و لباسی زرد و قرمز و شنلی سفید، تنها مشخصه های ظاهری این قهرمان به حساب می آیند.

04

اما قدرت فوق العاده او که با یک ضربه مشت همه را نابود می کند، مسئله دیگری است (البته قدرت او فقط منحصر به مشت نیست و قابلیت های بی شمار دیگری نیز دارد). او به خاطر این بی همتایی، دچار بحران هویت شده و کم کم احساس کسالت می کند و مدام در آرزوی این است که حریفی درخور برای مبارزه پیدا کند.
با وجود قدرت بی همتا و کمک های نجات بخش مرد تک مشتی، هیچکس وجود و قدرتش را جدی نمی گیرد و همه نظرها معطوف قهرمان های درجه پایینی شده که فقط به دنبال جنجال و خودنمایی هستند.

06

اما جدا از همه جنجال های داستانی، این انیمیشن به شکل بسیار زیرکانه ای موضوع یکتایی خداوند را در قالب یک راهب بودایی (تجسمی مادی و جسمانی از خدا) به تصویر می کشد.

03

نام این شخصیت، سای تاما (Sai tama) برگرفته از نام سای بابا (Sai Baba) قدیس و روحانی مدعی تجسم خداوند در قالب انسانی که تعالیمی مرکب از آیین هندو و مسلمانی داشته، گرفته شده که در نشریه رسمی بودیسم در هند (Dwarkamai) واژه سای (Sai) به معنای خداوند و تاما (tama) به معنای بدون نقص (Perfect) آورده شده است. اما نکته جالب در مورد این نام، داشتن معادل در زبان عبری است که در آنجا هم به معنای کامل (Complete) آمده است!

05

ظاهر سای تاما هم دقیقاً شبیه به ظاهر آشنای راهبان بودایی با سری تراشیده کار شده و حتی برای لباس وی نیز از رنگ های سازمانی لباس آن ها یعنی زرد و قرمز بهره گرفته شده است.
او قدرت مطلق است و هیچ حریف و رقیبی ندارد. دنیا و مسائل آن برای او حکم یک سرگرمی را دارند و صرفاً برای تفریح و "همینطوری" قهرمان-بازی درمی آورد! دیدگاهی که بعضاً در تعالیم یهود هم شاهد نمونه هایی از آن هستیم که بر اساس آن دنیا حکم بازیچه و سرگرمی برای خداوند را دارد.

001

با وجود قدرت های فوق بشری سای تاما، هیچکس او را جدی نمی گیرد (اشاره به ناشناس بودن خدا روی زمین) و همه به دنبال قهرمان های درجه چندمی (خدایان دروغین و بت ها) هستند و در بیشتر موارد، او از طرف همین قهرمان ها، متقلب خطاب می شود (تهمتی که بارها و بارها از جانب ادیان دروغین به خداوند متعال وارد شده است). او تجسم مادی (انسانی) خداوند در زمین است، به همین دلیل هم زمین برای او مکانی بی رقیب، کسل کننده و یکنواخت است.

13

اما در ادامه داستان، رقیبی برای سای تاما پیدا می شود. موجودی فضایی (تک چشم) که پس از سال ها سفر در فضا، برای یافتن وی عازم زمین شده است. این موجود فضایی هم به نوعی تجسمی از خداوند است. خداوندی که گفته می شود موجود فضایی بوده و نسل بشر را شبیه به خود و برای تحقیق به وجود آورده (عقاید مربوط به اریک فون دنیکن). این خدای جعلی هم در مقابل سای تامای بودایی شکست می خورد و در نهایت باز هم اوست که مقام مرد تک مشتی را از آن خود می کند.

002

مرد تک مشتی را می توان اثری بسیار هوشمندانه در جهت تبلیغ غیر مستقیم آیین بودیسم دانست که می کوشد با تلفیق این آیین و هنرهای رزمی (که قرابتی دیرین با یکدیگر دارند) باورهای جهان متمدن امروز نسبت به خداوند در بودیسم و باورهای مربوط به آن را به روشی نو و جذاب، در راستای اهداف جهانی شدن خود شکل داده و جذاب و دلچسب نماید. موضوعی که تا حد بسیار زیادی در آن به موفقیت دست پیدا کرده است.

 


تاجر تخم‌مرغ وارث کمپانی فیلمسازی چهار برادر یهودی+عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

صنعت سینمای هالیوود اوایل قرن بیستم میلادی با تأسیس کمپانی‌های بزرگ فیلمسازی چون برادران وارنر، متروگلدن مایر، فاکس قرن بیستم، یونیورسال، پارامونت، کلمبیا و ... شکل گرفت.

در این گزارش بر آن شده‌ایم تا با کمپانی «برادران وارنر» و چگونگی شکل‌گیری آنها بیشتر آشنا شویم.

 *مروری بر تاریخچه کمپانی برادران وارنر:

                                     سیر تحولی لگوی کمپانی «برادران وارنر»

_چهار برادر مهاجر یهودی ؛ تاسیس‌کننده کمپانی «برادران وارنر» 

برادران وارنر به جزء کوچکترین آنها «جک» که در کانادا متولد شد، با نام فامیلی «ونسکولَسر» در لهستان متولد شدند، آنها ابتدا به لندن و سپس به کانادا و در نهایت به آمریکا مهاجرت کردند، یک دستگاه پخش فیلم تهیه‌ کردند و در شهرهایی که معدن کاران زیاد بودند مانند پنسیلوانیا و اوهایو شروع به نمایش فیلم کردند ولی کار در عرصه سینما را به طور رسمی از سال 1903 میلادی با ساخت یک سالن نمایش بسیار کوچک شروع کردند.

                                                       چهار برادر وارنر

این  چهار برادر در ابتدا اسامی خود را تغییر دادند «هریش» نام خود را به «هری»، «آبراهام» به «آلبرت» و «سموئیل» به «سم» و «جیکوب یا یعقوب» به «جک» تغییر داد، آنها نام سالن نمایش خود در نیوکاسل پنسیلوانیا را نیز «کَسکید» گذاشتند.

         برادران وارنر در کنار جمعی از مردم همزمان با افتتاح فیلم «آرزوهای بزرگ»

_تأسیس کمپانی توزیع فیلم و استودیوی تولید‌کننده اولین فیلم صدا‌دار تاریخ سینما

 سال 1904 این چهار برادر کار خود را به عنوان یک کمپانی توزیع کننده فیلم از سر گرفتند و همین مطلب خیلی زود راه آنها را به هالیوود باز کرد، برادران وارنر تا پایان جنگ جهانی اول این کار را ادامه دادند ولی سرانجام  در سال 1918 آنها استودیوی «برادران وارنر» را در بلوار سان‌ست هالیوود تأسیس کردند. استودیویی که بعدها تولید کننده اولین فیلم صدا دار تاریخ سینما و فیلم‌های پرهزینه‌ای چون «بتمن» و «هری‌پاتر» شد.

«سم» و «جک» در کالیفرنیا کار تولید و ساخت فیلم را در پیش گرفتند در حالی‌که «هری» و «آلبرت» وظیفه سرمایه‌گذاری و توزیع فیلم را در نیویورک به عهده داشتند.

اولین فیلمی که این کمپانی تولید کرد، فیلم «چهار سال من در آلمان» برگرفته از کتابی به همین نام نوشته «جیمز دبلیو. جرارلد»، سفیر سابق آمریکا، بود.

                                           فیلم چهارسال من در آلمان

4 آوریل سال 1923 با کمک وام هنگفتی که هری گرفت، دو کمپانی تولید و توزیع «برادران وارنر»، تحت نام «وارنر برادرز پیکچرز» با یکدیگر ادغام شدند.

این کمپانی  علاوه بر تولید محصولات سینمایی دست به تولید محصولات تلویزیونی نیز زد و زیر مجموعه‌ها خود را در این دو حوزه افزایش داد.

_ماجرای سگی که باعث قرار گرفتن نام کمپانی برادران وارنر بر نقشه هالیوود شد

 اگرچه اولین معامله مهمی که کمپانی برادران وارنر انجام داد در سال 1919 بود که حقوق مربوط به نمایشنامه «جویندگان طلا» اثر «دیویوید بلاسکو» که در برادوی اجرا شده بود را خریداری کرد ولی اولین باری که کمپانی «برادران وارنر» روی نقشه هالیوود قرار گرفت، در پی اکران فیلم «رین تن‌تن»، سگی که از یک انفجار مهلک در فرانسه جان سالم به در برد، بود. این سگ پس از جنگ جهانی اول توسط سربازی آمریکایی از فرانسه به آمریکا آورده شده بود.

 خیلی زود این سگ به یک ستاره تبدیل شد و نامش بر سر زبان‌ها افتاد، تا جایی که «جک وارنر» پذیرفت که در ازای هفته‌ای هزار دلار این سگ را در فیلم‌های بیشتری شرکت دهد.

_قرارداد با «جان باریمور»، بازیگر برادوی و موفقیت پیاپی در گیشه

  علی‌رغم موفقیت این فیلم‌ها کمپانی «برادران وارنر» هنوز به عنوان یک قدرت مطرح نبود بنابراین جک و سم تصمیم گرفتند از «جان باریمور»، بازیگر مطرح تئاتر در برادوی بخواهند نقش اول فیلم «برومل خوش‌تیپ» را به عهده بگیرد، این فیلم به قدری در گیشه با استقبال روبرو شد که «هری وارنر» قراداد «باریمور» را برای طولانی مدت تمدید کرد.

                                                        جان باریمور

تا پایان سال 1924، کمپانی «برادران وانر به عنوان یک استودیوی مستقل بسیار موفق در هالیوود مطرح بود ولی او همچنان سه رقیب سرسخت به نام‌های «فرست نشنال»، «پارامونت پیکچرز» و «مترو گلدن مایر» داشت.

_ساخت انیمیشن و کسب محبوبیت

 با این وجود استودیوی برادران وارنر تا دهه 30 که تصمیم به تولید انمیشن گرفت، نتوانست به محبوبیت دلخواهش دست یابد.

                                 دیوار استودیوی انیمیشن سازی برادران وارنر

آنها از استودیوی «هرمن و ایسینگ» که پیش از آن برای «والت دیزنی» انیمیشن ساخته بود، خواستند تا انیمیشنی به نام «مری ملودیز» را بسازد که در نهایت شخصیت «لونی تونز» به این انیمیشن اضافه شد که امروزه در سطح جهان از محبوبیت خاصی برخوردار است.

                               اولین قسمت‌های انیمیشن «مری ملودیز لونی تونز»

                                 انیمیشن «مری ملودیز و لونی تونز» پس از ده‌ها سال

سال 1955 این انیمیشن به صورت سریال از تلویزیون پخش شد  ولی به شدت از نظر محتوایی مورد بازبینی و سانسور قرار گرفت.

                          شخصیت‌های کارتونی ساخته شده در کمپانی «برادران وارنر»

به طور کلی دهه 30 دهه درخشش این کمپانی بود، این دوران با ظهور انیمیشن‌های مشهوری چون «پورگی پیگ»، «باگز بانی»، «توییتی برد» و «سیلوستر» همراه بود.

_تأسیس استودیوی موسیقی «برادران وارنر»

برادران وارنر همچنین در اواخر دهه 30 میلادی عده‌‌ای از تولید‌کنندگان مشهور موسیقی را گردهم آوردند و استودیوی موسیقی برادران وارنر را تأسیس کردند و «لوئیس وارنر»، فرزند ارشد «هری» را به ریاست آنجا برگزیدند.

                                        استودیوی موسیقی برادران وارنر

استودیوی موسیقی برادران وارنر

_ساخت فیلم «Disraeli» با حضور «جرج آرلیس» واولین درخشش در رقابت‌های اسکار

همزمان با تأسیس این استودیو، اواخر سال 1929 میلادی «جک» از «جرج آرلیس» خواست تا در فیلم «Disraeli» بازی کند که موفقیتی خارق‌العاده بود. این بازیگر توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آن خود کند و پس از آن نیز در 9 فیلم دیگر به عنوان نقش اول حضور یافت.

_بیش از یک دهه تلاش و سرانجام تأسیس اولین شبکه تلویزیونی

اواخر دهه 40 که اوج محبوبیت برنامه‌‌های تلویزیونی بود این کمپانی تلاش کرد در این زمینه نیز فعالیت‌های خود را گسترش دهد ولی نتوانست اما پس از تلاش‌های فراوان سال 1954 موفق به افتتاح شبکه تلویزیونی خود شد.

_دهه 80 و افتتاح استودیوی تولید بازی‌های آتاری

این کمپانی که همواره در بازاریابی حرف اول را می‌زد سال 1980 همزمان با ترویج و محبوبیت بازی‌های ویدئویی، استودیوی تولید بازی‌های آتاری را راه‌اندازی کرد و در این زمینه موفقیت‌های عظیمی به دست آورد.

_کسب امتیاز رمان‌های «هری‌پاتر» و تحولی عظیم در کارنامه کاری «برادران وارنر»

 کمپانی «برادران وارنر» اواخر دهه 90 حق امتیاز سری رمان‌های «هری‌پاتر» را خریداری کرد و با ساخت فیلم‌های پرهزینه «هری‌پاتر» تحولی عظیم در کارنامه خود به وجود آورد و از این طریق به سودی سرشار دست یافت تا آنجا که این کمپانی در سال 2009 لقب تنها کمپانی فیلمسازی که توانست در طول یک سال بیش از 2 میلیارد دلار درآمد داشته باشد را از آن خود کند.

                  استودیوی برادران وارنر و نمایشگاهی از یادگارهای فیلم «هری‌پاتر»

*کمپانی برادران وارنر دارنده یکی از معتبرترین آرشیوهای فیلم دنیا

 امروزه کمپانی «برادران وارنر»، یکی از معتبرترین و بزرگترین آرشیوهای فیلم دنیا را داراست که متشکل از بیش از 6 هزار و 650 فیلم سینمایی، 50 هزار عنوان تلویزیونی و انیمیشن است.

انیمیشن‌های موجود در این آرشیو نیز خود از 1500 انیمیشن کلاسیک و 14 هزار انیمیشن کوتاه تشکیل شده است.

*درآمد میلیاردی «برادران وارنر» در گیشه

 براساس آماری که کمپانی «برادران وارنر» در سال گذشته میلادی منتشر کرد، فروش سالانه این کمپانی در گیشه 4 میلیارد و 300 میلیون دلار بر‌آورد شد.

براساس این آمار، از این میزان فروش، 1 میلیارد و 660 هزار دلار مربوط به فروش داخلی و 2 میلیارد و 670 میلیون دلار مربوط به فروش بین‌المللی این کمپانی است.

در این سال برای دوازدهمین سال پیاپی فروش دو بخش بین‌الملل و داخلی کمپانی برادران وارنر از مرز 1 میلیارد دلار گذشت که در میان دیگر کمپانی‌های فیلمسازی رکوردی بی‌نظیر محسوب می‌شود.

*کمپانی برادران وارنر و ده زیر مجموعه:

کمپانی بزرگ فیلمسازی «برادران وارنر» دارای چندین کمپانی کوچکتر در زیر مجموعه خود است که عبارتند از : «وارنر برادرز استودیو»، «وارنر برادرز پیکچرز»، «وارنر برادرز اینتراکیتو اینترتیمنت»، «وارنر برادرز تلویژن»، «وارنر برادرز انیمیشن»، «وارنر هوم ویدئو»، «سینما نیولاین»، «دبلیو بی دات کام» و «دی‌سی اینترتیمنت»، همچنین نیمی از سهام شبکه تلویزیونی «سی دبلیو»ی آمریکا (American broadcast television network) نیز از آن برادران وانر است.

                                    استودیوی انیمیشن سازی برادران وارنر

این کمپانی همچنین یکی از اعضاء انجمن فیلم آمریکاست.

 *امکانات سخت افزاری کمپانی برادران وارنر

 این کمپانی دارای یکی از بزرگترین و مجهزترین استودیوهای تولید محصولات سینمایی و تلویزیونی و همچنین امکانات پس از تولید در سراسر دنیاست.

-امکانات تولید و پس از تولید فیلم

از جمله امکانات تولیدی این کمپانی در زمینه سخت‌افزار محوطه‌ای تاریخی به مساحت 110 جریب است در برگیرنده 30 استودیوی صداست.

همچنین محوطه‌ای سرباز به مساحت 20 جریب برای صحنه‌هایی در فضای باز اختصاص داده شده که تقریبا جاهای مهم آمریکا از خیابان‌های اصلی تا جنگل‌های باران خیز در آن بازسازی شده است.

کریستفر نولان و همکارانش در حال تدوین صدای «شوالیه تاریکی» در استودیوی برادران وارنر

علاوه بر موارد ذکر شده محوطه دیگری به مساحت 32 جریب وجود دارد که در آن 5 استودیوی صدای جداگانه و همچنین لوکیشن‌های مختلف فیلمبرداری وجود دارد.

این کمپانی همچنین دارد 16 استودیوی ضبط دوباره، 5 استودیوی دیالوگ گذاری فیلم‌ها، دو استودیوی بسیار بزرگ فولی و بیش از 175 اتاق تدوین است.

همچنین این استودیو در انگلستان یک استودیوی تولید فیلم 160 جریبی دارد که محل تولید فیلم‌های شاخص و پرهزینه‌ای چون هشت فیلم «هری‌پاتر»، «شوالیه تاریکی»، «شرلوک هلمز» و «چارلی و کارخانه شکلات» است.

_تنها موزه استودیویی هالیوود

این کمپانی همچنین دیگر امکانات مربوط به تولید از اتاق گریم و لباس گرفته تا جلوه‌های ویژه و اتاق عکس‌برداری را داراست.

این کمپانی همچنین دارای موزه‌ای بسیار بزرگ و دو طبقه است که در آن تمامی وسایل مربوط به فیلم‌هایی که در این استودیوی ساخته شده از نمایشنامه، لباس، اتومبیل و ... نگهداری می‌شود.

_تاسیس سالن نمایش‌های مجهز به فن‌آوری روز در سراسر جهان

کمپانی «برادران وارنر» از سال 1991 اقدام به ساخت سینما در سراسر جهان کرد.

تاکنون این سینما اقدام به ساخت بیش از 170 سینما در 11 کشور جهان کرده که این سینماها در برگیرنده هزار و 600 سالن نمایش است.

از دیگر کشورهایی که سینماهای برادران وارنر در آنجاها ساخته شده است می‌توان به کشورهای پرتغال،ژاپن، هلند، ایتالیا، چین، انگلستان و تایوان اشاره کرد.

از مجموع 170 سینمای سراسر جهان، 60 سینما در ژاپن قرار دارد، اولین فیلم سه بعدی اکران شده در ژاپن را نیز «برادران وارنر» در سینماهای خود در این کشور به نمایش درآوردند.

* محصولات جانبی «برادران وارنر»

 کمپانی «برادران وارنر» از سال 1984 تاکنون بیش از 3 هزار و 700 مجوز برای فروش محصولات جانبی خود از عروسک، لباس و لگو و ... در سراسر جهان صادر کرده است.

در تمامی این محصولات از شخصیت‌های جهانی چون «بتمن»، «سوپرمن» و «زن شگفت‌انگیز» گرفته تا شخصیت‌های محبوب کارتونی چون «لونی تونز»، «اسکوبی دو»، «یوگی» و «تام و جری» و همچنین «هری‌پاتر» الهام گرفته می‌شود.

*دهه‌های 30 و 40 اوج ساخت انیمیشن‌های نژادپرستانه در کمپانی برادران وارنر

 کمپانی برادران وارنر ساخت محصولات نژاد پرستانه را در دهه 30 و 40 به اوج خود رساند، آثاری که در آنها به اشخاص آمریکایی آفریقایی توهین می‌شد، تا آنجا که طی این دوران 11 انیمیشن محصول این کمپانی یا سانسور شد یا نمایش آن برای همیشه چه در تلویزیون و چه در سینما ممنوع اعلام شد.

در دهه‌های 30 و 40 بسیاری از نوازنده‌ها و خواننده‌ها موسیقی جاز همچون «لوئی آرمسترانگ»، آمریکایی‌های سیاهپوست بودند و کمپانی «برادران وارنر» با ساخت آثار موزیکال، شخصیت کارتون‌هایش را نوازندگان موسیقی جاز معرفی می‌کرد همچون 3 خرسی که در کارتون مشهور «موطلائی و سه خرس» وجود دارد.

                                                     موطلایی و سه خرس

از دیگر آثار تبعیض‌آمیزی که در دوران خود جنجال‌آفرین شد و همچنان نمایش آن ممنوع است، می‌توان به اولین قسمت‌های کارتون «لونی تونز و مری ملودیز»_ (سرزمین هللویا) سال 1931_ ، «یکشنبه برای ملاقات تیم برو» (1936) و «چراگاه‌های تمیز» (1937) اشاره کرد.

در انیمیشن «چراگاه‌های تمیز» 4 نوازنده ساهپوست جاز (فتز والر، لوئیس آرمسترانگ، کب کالووی و جیمی لانسفورد) که در دهه 30 و 40 از شهرت خاصی برخوردار بودند به صورت فرشته‌هایی در بهشت به تصویر کشیده‌ شده‌اند.

«خانه ییلاقی عمو تام» و «جنگل وحشت» از جمله 11 انیمیشن جنجال‌برانگیزی هستند که نمایش‌شان ممنوع شد.

انیمیشن جنگل وحشت

«جنگل وحشت» داستان فروشنده احمقی است که سر از خانه‌ای درمی‌آورد که آدم‌‌خوارهایی سیاه‌پوست در آن زندگی می‌کنند و او را برای ناهار خود در نظر می‌گیرند.

*سرانجام برادران وارنر/ رؤسای جدید کمپانی چه هستند؟

 می سال 1956 میلادی برادران وارنر اعلام کردند که سهام کمپانی را واگذار می‌کنند، در این میان «جک» به طور مخفیانه ترتیب تشکیل یک سندیکا را به ریاست «سرژه سمننکو»،بانکدار بوستونی، داد که بیش از آن 90 درصد از سهام کمپانی را خریده بود.

پس از آنکه سه برادر دیگر سهامشان را فروختند، جک در معامله‌ زیر میزی با «سمننکو» به سندیکای او پیوست و تمام سهام خود که شامل 200 هزار سهم بود را بار دیگر خریداری کرد، این معامله جولای 1956 به اتمام رسید و پس از آن جک بار دیگر به بزرگترین سهام‌دار کمپانی «برادران وارنر» تبدیل شد و رسما به ریاست این کمپانی انتخاب شد.

                                                          جک وارنر

خبر ریاست جک و معامله مخفیانه‌اش با سمننکو 31 می سال 1956 در مجله سینمایی ورایتی به چاپ رسید و خانواده‌اش او را برای همیشه طرد کردند، مدتی بعد او دچار سکته خفیف قلبی شد و به دلیل نقص در پاها تا آخر عمر مجبور بود از عصا استفاده کند.

تنها کمی پس از سکته قلبی، جک از استودیوی دیدن کرد و 600 میلیون دلار از حساب خود از این استودیو را برداشت کرد که 300 میلیون از آن را به همسرش «رِآ» بخشید و 300 میلیون بقیه را میان دو دخترش دوریس و بتی تقسیم کرد.

کمی پس از آن نیز «جک» بخش اعظمی از سهام باقیمانده‌اش از کمپانی را به «سمننکو» فروخت و دیگر هیچگاه از استودیوی برادران وارنر دیدن نکرد.

«جک وارنر» سرانجام 9 سپتامبر سال 1987 میلادی در سن 86 سالگی براثر ابتلا به بیماری قلبی درگذشت، دیگر برادرهای او «سم» سال 1927 براثر عوارض عفونت سینوسی در سن 40 سالگی، «هری» سالی 1958 بر اثر سکته قلبی در سن 77سالگی و «آلبرت» سال 1967 در سن 83 سالگی بدرود حیات گفتند.

                                                               هری وارنر

خانواده «وارنر» پس از فروش سهام کمپانی فیلمسازی خود به حرفه پرورش اسب مشغول شدند.

_تاجر ژاپنی تخم‌مرغ، مدیر اجرائی کمپانی «برادران وارنر»

 «کوین تی ‌سو ‌جی ‌هارا» متولد 25 اکتبر سال 1964، تاجر ژاپنی‌الاصل آمریکا، اولین و تنها آسیایی گرداننده یک استودیوی بزرگ هالیوودی است.

                                                   کوین تی‌‌ سو جی هارا

او و خانواده‌اش صاحبان کمپانی «ایمپایر اِگ» بودند و کار تجارت تخم‌مرغ را به عهده داشتند.

«کوین» بعدها از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی فارغ‌التحصیل شد و سال 1994 میلادی برای کمک به راه‌اندازی «تم پارک‌های شش پرچمی» (بزرگترین پارک‌های سرگرمی جهان) به استخدام کمپانی «برادران وارنر» درآمد.

او به قدری در کارش موفق بود که سال 2005 توانست ریاست کمپانی «برادران وارنر» در بخش «هوم اینترتیمنت» را به دست آورد.این بخش وظیفه پخش ویدئوهای خانگی و بازی‌های ویدئویی را به صورت آنلاین به عهده دارد.

این تاجر ژاپنی از ژانویه سال 2013 میلادی، پس از بازنشستگی «باری میر» (تهیه‌کننده آمریکایی که از سال 1971 وارد کمپانی «برادران وارنر» شد) به عنوان مدیر اجرائی این کمپانی انتخاب شد. او پنجمین مدیر اجرائی تاریخچه 90 ساله کمپانی «برادران وارنر» است.

«کوین تی ‌سو ‌جی ‌هارا» هفته گذشته نیز حکم برکناری  «جف رابینف» را از ریاست کمپانی «برادران وارنر» صادر کرده و به جای آن تیم سه نفره‌ای را به این سمت انتخاب کرد.

                                      جف رابینف، رئیس سابق کمپانی برادران وارنر

«جف رابینف» از سال 2007 با حقوق 15 میلیون دلار در سال ریاست کمپانی برادران وارنر را به عهده داشت.«رابینف» 54 ساله، از سال 2004 نیز به عنوان یکی از اعضاء آکادمی اسکار انتخاب شده است.

تیم سه نفره مدیریتی «برادران» «گریگ سیلورمن»، «سو کرول» و «توبی امریش»، از چهره‌های مطرح صنعت سینمای آمریکا هستند که به ترتیب به ریاست بخش‌های «توسعه خلاقیت و تولید در سطح بین‌الملل»، «بازاریابی در سطح بین‌الملل و پخش جهانی» و «نیولاین سینما» انتخاب شده‌اند.

*پروژه‌های عظیم برادران وارنر:

کمپانی «برادران وارنر» هر ساله به طور متوسط 18 الی 22 فیلم تولید می‌کند که در میان آنها پروژه‌های عظیم سینمایی زیادی به چشم می‌خورد که از جمله آنها می‌توان به دو فیلم موزیکال «جادوگر شهر اوز»، «رقص در باران»، فیلم جنایی «محرمانه ال.ای»،فیلم‌های کلاسیک «بر باد رفته»، «بن هور»، «امپراطوری خورشید» و درام‌های فراموش‌ نشدنی «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «رنگ بنفش»، «شمال از شمال غربی» (هیچکاک)، «دکتر ژیواگو» (دیوید لین)، «رقصنده با گرگ‌ها» (کوین کاستنر)، «پدرخوانده» (فرانسیس فورد کاپولا)، «ارباب حلقه‌ها» و همچنین سری هفت‌گانه و بسیار پرهزینه «هری‌ پاتر» اشاره کرد.

*پروژه‌های ضد اسلامی و ضد ایرانی «برادران وارنر»:

هالیوود از دیرباز ساخت فیلم‌های ضد اسلامی و طی دهه‌های اخیر ضد ایرانی را در برنامه کاری خود قرار داده است، برخی از این پروژه‌ها در کمپانی «برادران وارنر» شکل گرفته‌اند که از جمله آنها می‌توان به دو فیلم سینمایی «300» که یکی سال 2007 ساخته شد و دیگری قرار است سال آینده میلادی به نمایش درآید، فیلم برنده اسکار «آرگو»، فیلم سینمایی «اسکندر» و فیلم «تول‌هِد» اشاره کرد.

_فیلم «اسکندر»:

کمپانی «برادران وارنر»، فیلم «اسکندر» را سال 2004 به کارگردانی «الیور استون» ساخت.

در این فیلم که در زمان خود جنجال زیادی به پا کرد بازیگرانی چون «آنجلینا جولی»، «وال کیلمر» و «کالین فارل» ایفای نقش کرده‌اند.

این فیلم دوران کودکی و آموزش دیدن اسکندر توسط ارسطو را نشان می‌دهد و سپس نبردهای اسکندر با داریوش سوم و نابود ساختن امپراتوری هخامنشیان که ریشه‌ای طولانی داشت و همچنین پس از آن حملات اسکندر به هند و مرگش را نشان می‌دهد.

ولی در این فیلم تصویری که از ایرانیان ارائه شده، انسان‌هایی وحشی و دور از تمدن است و وقایع تاریخی در آن تا حد زیادی تحریف شده است.

_فیلم «300» در دو قسمت:

این کمپانی سال 2007 اقدام به ساخت فیلم ضد ایرانی دیگری با نام «300» کرد که اعتراض ایرانیان در سراسر جهان را برانگیخت،کارگردانی این فیلم را «زاک اسنایدر» براساس فیلمنامه‌ای اقتباس شده از کمیک استریپی از «فرانک میلر»، نویسنده آمریکایی به عهده گرفت.

                                                     پشت صحنه فیلم 300

در این فیلم ماجرای حمله خشایارشا به یونان به طرزی غیر واقعی تصویر شده است. نکته خاص و عجیب ماجرای ساختگی فیلم، پیروزی 300 سرباز یونانی بر سپاهی 120 هزار نفری ایران است!

در این فیلم همچنین ایرانیان را مردمانی هیولا صفت ، فاقد فرهنگ و شعور و انسانیت معرفی می‌کنند که جز حمله به سرزمین های دیگر، تهدید صلح و کشتن انسان‌ها، چیز دیگری نمی‌دانند و البته در مقابل این قوم شرور چاره ای جز جنگ و نابودی آنها نیست تا بلکه جهانیان از دست این محور شرارت رهایی یابند.

البته «برادران وارنر» نه تنها نسبت به احساسات جریحه دار شده ایرانیان واکنش مثبتی نشان نداد بلکه هم‌اکنون در حال ساخت دومین قسمت این فیلم است و قرار است آن را سال آینده میلادی به نمایش درآورد.

_فیلم «تول‌هِد» (هیچ‌چیز خصوصی نیست):

سال 2007 برای کمپانی «برادران وارنر» از نظر ساخت پروژه‌های ضد ایرانی، ضد اسلامی، سال پرکاری بود.

                                         فیلم «هیچ چیز خصوصی نیست»

این کمپانی در این سال علاوه بر ساخت فیلم ضد ایرانی «300»، اقدام به ساخت فیلم «هیچ چیز خصوصی نیست» کرد.

کمپانی کمی بعد نام این پروژه را به «تُوِل‌هِد» تغییر داد، واژه‌ای بسیار توهین آمیز برای افرادی از مذاهب مختلف که به عنوان حجاب یا با عناوین مختلف چیزی بر سر می‌نهند.

این فیلم داستان آن در طول جنگ خلیج فارس اتفاق می‌افتد درباره یک دختر عرب آمریکایی است که در عین آنکه با وسواس‌های جنسی خود درگیر است باید با پدر سخت‌گیر و یک‌دنده‌اش نیز کنار بیاید.

موضوع تغییر اسم فیلم، خشم مسلمانان را برانگیخت و نگرانی‌ها تا آنجا بالا گرفت که انجمن ارتباطات آمریکایی اسلامی طی نامه‌ای به کمپانی «برادران وارنر»، از این کمپانی خواستند که فیلم با همان نام «چیزی خصوصی نیست» پخش شود، ولی پاسخ این کمپانی کاملا منفی بود. 

_فیلم برنده اسکار «آرگو»:

آخرین فیلم ضد ایرانی که کمپانی «برادران وارنر» دست به تولید آن زد، فیلم «آرگو» به کارگردانی «بن افلک» بود.

فیلمی که علی‌رغم اعتراف برخی از رسانه‌های غربی و منتقدان سینمای غرب مبنی بر ضعیف بودنش، برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال شد. جایزه‌ای که در اقدامی نادر و باور نکردنی توسط «میشل اوباما»، همسر «باراک اوباما»، رئیس جمهور آمریکا اعلام شد. اقدامی که مورد انتقاد بسیاری از منتقدان و کارشناسان سینمای آمریکا و اروپا قرار گرفت، تا آنجا که اسکار 2013 یکی از سیاسی‌ترین اسکارهای تاریخ سینما نام گرفت.

فیلم «آرگو» روایتی هالیوودی از واقعه تسخیر سفارت آمریکا به دست دانشجویان ایرانی در جریان وقوع انقلاب اسلامی ایران است.

در این فیلم همچون دیگر آثار ضد ایرانی که تاکنون در هالیوود ساخته شده است، علاوه بر تحریف تاریخی، ایرانیان را انسان‌هایی غیرمتمدن و خالی از فرهنگ معرفی می‌کند.


دریم‌ورکس؛ از انیمیشن‌های مهم جهان تا توصیه «پرز» به تأثیر بر مخاطب کودک +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

در این گزارش در ادامه دو گزارش «برادران وارنر» (تاجر تخم‌مرغ وارث کمپانی فیلمسازی چهار برادر یهودی) و کمپانی «مترو گلدن مایر» (از شعار هنر برای هنر تا سرمایه‌گذاری در کارخانه اسلحه سازی) به بررسی تاریخچه و نوع عملکرد کمپانی «دریم ورکس»، کمپانی فیلمسازی دیگری از صنعت سینمای هالیوود که بیش از همه برای ساخت فیلم‌هایی چون «نجات سرباز رایان» و «گلادیاتور» و پویانمایی هایی (انیمیشن‌) همچون «شرک» و «پاندای کونگفو باز» شهرت دارد بپردازیم.

*افتتاح کمپانی «دریم ورکس» توسط سه چهره شاخص هالیوود از خانواده‌هایی یهودی

کمپانی «دریم ورکس» یا «SGK» سال 1994 توسط سه چهره شاخص هالیوود، «استیون اسپیلبرگ»، «جفری کاتزنبرگ» و «دیوید گفن» افتتاح شد. در واقع SGK مخفف نام فامیلی این سه تن است.

کمپانی «دریم ورکس» اولین فیلم سینمایی خود با نام «صلح ساز» با بازی «جورج کلونی» و «نیکول کیدمن» را سپتامبر سال 1997 اکران کرد.

                         فیلم «صلح ساز» با بازی «جورج کلونی» و «نیکول کیدمن»

بلافاصله پس از این فیلم «اسپیلبرگ» اولین فیلم خود با نام «آمیستاد» را برای این کمپانی ساخت که توانست در چهار بخش از جوایز اسکار از جمله بهترین بازیگر نقش اول مرد برای «آنتونی هاپکینز» نامزد شود. «اسپیلبرگ» نیز برای این فیلم برای هشتمین بار نامزد دریافت جایزه اتحادیه کارگردانان آمریکایی شد.

                                  فیلم «آمیستاد» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ»

کمپانی «دریم ورکس» سال 1998 میلادی در کنار چند فیلم دیگر فیلم «نجات سرباز رایان» با به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» و در همکاری با کمپانی «پارامونت» ساخت و در 11 بخش از جوایز اسکار نامزد شد که در نهایت توانست 5 جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی را از آن خود کند.

این کمپانی سه سال پیاپی 1999، 2000 و 2001 میلادی نیز به ترتیب برای فیلم‌های «زیبای آمریکایی» با بازی «کوین اسپیسی» و «آنت بنینگ»، «گلادیاتور» و همچنین «ذهن زیبا» برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال شد، البته دو فیلم آخر را با همکاری کمپانی یونیورسال ساخته بود.

                                 فیلم برنده اسکار «ذهن زیبا» با بازی «راسل کرو»

این کمپانی تا سال 2000 به اوج موفقیت رسیده بود، آنچنان‌که در این سال فروش کلی خود در گیشه جهان را 2 میلیارد دلار اعلام کرد.

این کمپانی سال 2001 نیز اولین جایزه اسکار خود در بخش پویانمایی (انیمیشن) بلند سینمایی را برای فیلم «شرک» با صداپیشگی «مایک میرز»، «کامرون دیاز» و «ادی مورفی» کسب کرد.

این کمپانی کار خود را با پروژه‌های موفقی چون «حلقه»، «اگر می‌توانی من را بگیر»، «جاده‌ای به سوی تباهی»، «دیدار با فوکرها»، «مدرسه قدیمی»، «پرچم‌های پدرانمان»، «نامه‌هایی از ایو جیما» و همچنین قسمت‌های بعدی انیمیشن «شرک» ادامه داد و طی این سال‌ها جوایز اسکار بسیاری را در بخش‌های مختلف سینمایی از آن خود کرد.

«اسپیلبرگ»، «گفن» و «کاتزنبرگ» که 72 درصد از سهام کمپانی «دریم ورکس» را در اختیار داشتند دسامبر سال 2005 میلادی تصمیم گرفتند که این کمپانی را به «ویاکوم»، سهامدار اصلی کمپانی فیلمسازی «پارامونت» بفروشند. فرایند فروش کمپانی «دریم ورکس» فوریه سال 2006 به اتمام رسید.

در پایان سال 2008 میلادی «گفن» از کمپانی «دریم ورکس» جدا شد و «دریم ورکس» اعلام کرد که تصمیم دارد به همکاری خود با کمپانی «پارامونت» پایان دهد، در همین راستا یک قرارداد 1 میلیارد و 500 میلیون دلاری تولید فیلم با کمپانی «رلیانس» هند بسته شد، در این میان کمپانی «رلیانس» به منظور مستقل شدن کمپانی «دریم ورکس»به ریاست «استیون اسپیلبرگ»، 325 میلیون دلار سرمایه‌گذاری کرد.

سال 2012 میلادی کمپانی «دریم ورکس» چند فیلم از جمله فیلم «لینکلن» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» را به نمایش درآورد که گزینه‌ای مطرح در رقابت‌های اسکار 2012 شد ولی در نهایت در بخش بهترین فیلم این رقابت‌ را به فیلم ضد ایرانی «آرگو» واگذار کرد. «لینکلن» در گیشه جهان بیش از 250 میلیون دلار فروش کرد و در نهایت برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای «دنیل دی لوئیس» شد.

این کمپانی هم‌اکنون فیلم ضد ایرانی «رکن پنجم» را در برنامه کاری خود دارد که قرار است 14 نوامبر سال جاری به نمایش درآید.

* کارنامه سه مؤسس کمپانی «دریم ورکس»

_استیون اسپیلبرگ، فیلمساز، تهیه‌کننده و نویسنده آمریکایی 18 دسامبر سال 1946 در یک خانواده یهودی در اوهایو متولد شد. مادرش یک پیانیست و همچنین رستوران‌دار و پدرش مهندس برق بود.

او کار خود را از سال 1969 با یک تله فیلم کوتاه شروع کرد.

                                                      استیون اسپیلبرگ در جوانی

براساس گزارش مجله فوربس «اسپیلبرگ» که فیلم‌هایی چون «فهرست شیندلر» و «مونیخ» را در کارنامه کاری خود دارد، با ثروتی بالغ بر 3 میلیارد و 200 میلیون دلار یکی از ثروتمندترین یهودیان هالیوود است که به اعتراف رسانه‌های غربی سالانه مبلغ قابل توجهی به رژیم صهیونیستی کمک مالی می‌کند.

اسپیلبرگ در کنار دارایی‌های خود صاحب یک آرشیو فیلم یهودی است که وظیفه آن نگهداری و تحقیق در زمینه فیلم‌های مستندی است که در رابطه با یهودیان ساخته می‌شود. این آرشیو فیلم همچنین توسط مؤسسه یهودیت معاصر «آبراهام هارمان» در دانشگاه اورشلیم و مرکز آرشیو‌های مرکزی صهیونیسم در سازمان صهیونیسم جهانی مدیریت و پشتیبانی می‌شود.

_دیوید گفن 21 فوریه سال 1943 میلادی در خانواده‌ای مهاجر یهودی در نیویورک متولد شد.او تهیه‌کننده تئاتر و سینماست و یکی از میلیاردرهای یهودی هالیوود است.

                  دیوید گفن «اولین نفر سمت چپ» در کنار «کاتزنبرگ» و «اسپیلبرگ»

_جفری کاتزنبرگ، تهیه‌کننده پولدار هالیوود 21 دسامبر سال 1950 میلادی در یک خانواده یهودی در نیویورک متولد شد.

                                    کاتزنیرگ، مدیر اجرایی کمپانی «دریم ورکس»

او از سال 1984 تا 1994 میلادی ریاست کمپانی فیلمسازی «والت دیزنی» را به عهده داشت. در این دوره این کمپانی انیمیشن‌های مشهوری چون «زشت و زیبا»، «علاءالدین»، «شاه لیر» و «پری‌کوچولو» را ساخت.او که در کنار دو همکار دیگر خود از طرفداران پر و پا قرص اوباماست با کمک 2 میلیون دلاری به ستاد انتخاباتی «اوباما»، یکی از پرمنفعت‌ترین طرفداران هالیوودی او محسوب می‌شود.

                                                  کاتزنبرگ در کنار اوباما

«کاتزنبرگ» هم‌اکنون مدیریت اجرایی «دریم ورکس» را به عهده دارد.

* استودیو انیمیشن سازی دریم ورکس با 27 انیمیشن سینمایی موفق:

کمپانی پویانمایی (انیمیشن) سازی SKG دریم ورکس به مساحت شش هکتار و با بیش از هزار و 400 کارمند در کالیفرنیا قرار دارد وظیفه ساخت پویانمایی (انیمیشن‌)های سینمایی و همچنین برنامه‌های تلویزیونی را به عهده دارد. ساخت هر پویانمایی (انیمیشن) در این کمپانی 3 تا 5 سال به طول می‌انجامد.

کمپانی انیمیشن سازی «دریم ورکس» اگر چه در ابتدا توسط «اسپیلبرگ»، «گفن» و «کاتزنبرگ» به عنوان زیر مجموعه‌ای از کمپانی «دریم ورکس» تأسیس شد ولی از سال 2004 به طور کلی از این کمپانی مستقل شد و ریاست آن را «دیوید کاتزنبرگ» به عهده گرفت.

                                  سر در ورودی کمپانی انیمیشن سازی دریم ورکس

کمپانی مستقل انیمیشن سازی دریم ورکس تاکنون بیش از 27 انیمیشن سینمایی از جمله «شرک»، «ماداگاسکار»، «پاندای کونگفوباز» و «تربیت اژدها» را تولید کرده است که همگی در گیشه موفق بوده‌اند، آنچنان‌که اسامی سه پویانمایی (انیمیشن) «شرک 2»، «شرک 3» و «شرک برای همیشه» در فهرست 50 پویانمایی (انیمیشن) پرفروش سینمایی تاریخ سینما قرار دارد.

این کمپانی تاکنون برنده جوایز متعددی از جمله دو جایزه اسکار، چندین و چند جایزه امی و آنی و همچنین چندین جایزه گلدن گلوب و بفتا بوده است

کمپانی «دریم ورکس» سال 2012 با همکاری کمپانی‌های سرمایه‌گذاری چینی اقدام به تأسیس یک کمپانی سرگرمی با نام «اوریینتال دریم ورکس» در شانگهای کرد که کارش توسعه و تهیه‌ فیلم‌های ساخته شده در چین و محصولات مشتق شده از آن است.

                                           کاتزنبرگ و سرمایه‌داران چینی

«پاندای کونگفوباز 3»، اولین پویانمایی (انیمیشن) تولید شده در این کمپانی است که قرار است اواخر سال 2015 میلادی به نمایش درآید، البته اولین انیمیشنی که تماما محصول این کمپانی باشد یک انیمیشن سینمایی زنده اقتباس شده از مجموعه کتاب چینی «رمز تبت» است که قرار است سال 2015 میلادی به نمایش درآید.

                                                   کتاب چینی رمز تبت

                                     آرم کمپانی اورینتال دریم ورکس در شانگهای چین

کمپانی «اوریینتال دریم ورکس» اخیرا سرمایه‌ خود را 2 میلیارد و 700 میلیون دلار افزایش داده و قرار است به زودی ساخت مجموعه‌ای بزرگ شامل تعداد سینمای زنجیره‌ای، مرکز خرید، گالری، هتل، رستوران و همچنین بزرگترین سالن نمایش آی‌مکس جهان را راه‌اندازی کند، انتظار می‌رود که این مجموعه‌ای سال 2016 افتتاح شود.

کمپانی انیمیشن سازی «دریم ورکس» همچنین جولای 2012 برنده مزایده خرید کمپانی سرگرمی «کلاسیک مدیا» شد توانست در قبال پرداخت 155 میلیون دلار، کمپانی سرگرمی «کلاسیک مدیا» از آن خود کند.

«کلاسیک مدیا»، یک کمپانی سرگرمی است که بیش از 6 هزار و صد اپیزود انیمیشن را در کارنامه کاری خود دارد که «گاسپر»، «آلبرت چاق» و «رادولف گوزن بینی قرمز» از آن جمله‌اند.

                                                       انیمیشن «گاسپر»

برای چندین سال نیز کمپانی «پارامونت پیکچرز» حق پخش انیمیشن‌های «دریم ورکس» را به عهده داشت ولی از اوایل سال 2013 میلادی کمپانی «فوکس قرن بیستم» در قراردادی 5 ساله این امتیاز را به دست آورده است.

* انیمیشن شرک، از شخصیت‌هایی با منشاء حقیقی تا تلاش 275 انیماتور طی 3 سال

به عقیده برخی از کارشناسان سینمایی «شرک» در واقع پاسخ «دریم ورکس» به کارتون «میکی موس» والت دیزنی بود.

قسمت اول انیمیشن شرک حاصل تلاش بیش از 275 هنرمند طی 3 سال است.

                                                          طرح‌ اولیه «شرک»

زمانی‌که کمپانی «دریم ورکس» تأسیس شد، «جان اچ. ویلیام»، تهیه‌کننده آمریکایی،کتاب بچه‌هایش را به کمپانی آورد و زمانی‌که «جفری کاتزنبرگ» آن را دید به شدت شیفته شخصیت شرک و داستان آن شد. مدتی بعد استودیو تصمیم گرفت که داستان این کتاب را تبدیل به فیلم کند.

                                                               کتاب «شرک»

پس از خریداری امتیازهای مربوط به این کتاب، از نوامبر سال 1995 میلادی، «کاتزنبرگ» به سرعت کارهای مربوط به ساخت انیمیشن «شرک» را آغاز کرد.

البته «استیون اسپیلبرگ‌» سال 1991 حتی پیش از تأسیس کمپانی «دریم ورکس» به فکر ساخت انیمیشن «شرک» براساس این کتاب به صورت سنتی بود ولی به دلیل مشکلاتی موفق به این کار نشده بود.

«کاتزنبرگ» و «اندرو آدامسون» به طور مشترک کارگردانی این انیمیشن را به عهده گرفتند ولی از همان ابتدا این دو بر سر اینکه این فیلم باید تا چه اندازه نیز مناسب بزرگسالان باشد، با یکدیگر دچار اختلاف شدید شدند.«آدامسون» معتقد بود که باید برخی شوخی‌های جنسی به این انیمیشن اضافه شود ولی «کاتزنبرگ» با این مطلب مخالف بود و این موضوع پروژه را برای مدتی به تأخیر انداخت.

در نهایت سال 1997 «اندرو آدامسون» و «کلی آزبری» با همکاری یکدیگر اولین انیمیشن «شرک» را کارگردانی کردند.

اکثر طرح‌های اولیه مربوط به خانه «شرک» بین‌ سال‌های 1996 تا 1997 میلادی با استفاده از فتوشاپ کشیده شد و در ابتدا قرار بود که شرک با پدر و مادرش زندگی کند و در رختخوابش ماهی گندیده نگهداری کند و در مراحل بعدی این قسمت دچار تغییراتی شد.

                                       طرح‌های اولیه خانه مردابی شرک

_شخصیت شرک برگرفته از مردی زشت رو معروف به «فرشته فرانسوی» که به 14 زبان سخن می‌گفت

شخصیت شرک از فردی به نام «مائوریس تیلت» الهام گرفته شده است.

«تیلت» که بیماری آگرومگالی مبتلا بود به مرور چهره‌اش زشت و زشت‌تر شد ولی او به جای آنکه خودش را در خانه حبس کند به کشتی رو آرود و به خاطر چهره‌اش به کشتی‌گیر شناخته شده‌ای تبدیل شده او که در ابتدا «غول عجیب و غریب رینگ» نام گرفته بود به مرور «فرشته فرانسوی» نامیده شد.

او که فرد بسیار باهوشی بود علاوه بر کشتی، نویسنده قابلی بود که به 14 زبان زنده دنیا سخن می‌گفت، او سرانجام سال 1954 در سن 51 سالگی درگذشت. پس از مرگش از چهره او قالب گیری شد و یکی از این قالب‌ها هم‌اکنون در موزه باربل نیویورک قرار دارد.

 

به گفته «رامان هویی»، سرپرست انیماتورهای کارتون «شرک»، برخلاف شخصیت «شرک»، شخصیت‌ «فیونا» هیچ منشاء حقیقی ندارد و تنها زاده تخیل انیماتورهاست ولی بیش از 100 طرح کشیده شد تا سرانجام به طراحی نهایی رسیدیم.

 

شخصیت «الاغ» نیز برگرفته از یک الاغ واقعی با نام «پِری» است که سال 1994 متولد شد و هم‌اکنون در مزرعه‌ای در کالیفرنیا زندگی می‌کند.

 

* سهامداران کنونی «دریم ورکس» چه کسانی هستند؟

سهام استودیوهای «دریم ورکس» هم‌اکنون متعلق به «استیون اسپیلبرگ»، «استنسی اسنایدر»، تهیه‌کننده آمریکایی و همچنین کمپانی «رلیانس» هند است.

بیشتر فیلم‌های این کمپانی نیز توسط کمپانی «والت دیزنی» بازاریابی و پخش می‌شوند.

*ماجرای لگوی دریم‌ورکس و پسری نشسته روی ماه که ماهی‌گیری می‌کند

اولین بار طرح مردی که بر ماه نشسته و ماهیگیری می‌کند توسط طراحان کمپانی کشیده شده به تائید اسپیلبرگ می‌رسد.

قرار است که این تصویر توسط کامپیوتر کشیده شود ولی «دنیس مورن»، مدیر جلوه‌های ویژه که نام آن در بسیاری از فیلم‌های «اسپیلبرگ» به چشم می‌خورد، پیشنهاد می‌دهد که طرح این لگو با دست کشیده شود به مراتب بهتر و جذاب‌تر خواهد بود. «اسپیلبرگ» و دیگر مؤسسان کمپانی این پیشنهاد را می‌پذیرند و در نتیجه «مورن» از دوست صمیمی‌اش «رابرت هانت» می‌خواهد تا این کار را به عهده بگیرد.

«هانت» طرح اولیه را کمی تغییر می‌دهد و اینبار پسر بچه‌ای را تصویر می‌کند که بر لبه ماه نشسته و ماهیگیری می‌کند، اسپیلبرگ این طرح را بیشتر از طرح قبلی می‌پسندد.

 

هانت دست به کار می‌شود که به جای تصویر پسربچه روی ماه، تصویر پسر خودش «ویلیام» را جایگزین می‌کند.

* «داستان کوسه»، انیمیشنی که خشم ایتالیایی‌ها را برانگیخت

منتقدان ایتالیایی: «داستان کوسه» یک انیمیشن نژادپرستانه است

کمپانی انیمیشن سازی «دریم ورکس» سال 2004 ساخت انیمیشن سینمایی «داستان کوسه» را تمام کرد.

این انیمیشن داستان یک خانواده مافیایی است که پدر خانواده شخصی به نام «دون دینو» ست.

داستان یک خانواده مافیایی است که پدر خانواده شخصی به نام «دون دینو» ست. دو شخصیت اصلی فیلم نیز «لینا» و «لوکا» نام دارند.

در پی اکران این فیلم بسیاری از رسانه‌های ایتالیایی به انتقاد از این انیمیشن پرداختند و آن را یک انیمیشن نژادپرستانه معرفی کردند.

مؤسسه ایتالیایی آمریکا نیز متذکر شد که چرا «استیون اسپیلبرگ» به کودکان ما احترام نمی‌گذارد؟

این مؤسسه حتی با هدف جلوگیری از اکران و پخش این انیمیشن یک کمپین راه‌اندازی کرد.

به گفته این مؤسسه ایتالیایی آمریکا ،مطبوعات ایتالیا و همچنین مقامات سینمایی ایتالیا؛ در بسیاری از محصولات هالیوود از جمله این انیمیشن شخصیت‌های ایتالیایی، افرادی جنایتکار، بی‌اخلاق و شیطانی معرفی می‌شوند. آنچنان‌که شخصیت‌های منفی انیمیشن «داستان کوسه» چون «لینا» و «لوکا» اسامی ایتالیایی دارند.

سخنگوی این مؤسسه در ایمیلی به کمپانی «دریم ورکس» از رؤسای این کمپانی خواست لااقل نام فامیلی شخصیت‌های فیلم را تغییر دهد ولی کمپانی با این موضوع مخالفت کرد.

براساس تحقیقاتی که دو سال پیش در نشریه خبری «ریس وایر»، یک بنگاه خبری وابسته به یک موسسه تحقیقاتی در ایتالیا منتشر شد از سال 1928 به بعد بیش از هزار و 220 فیلم درباره ایتالیایی‌ها در هالیوود ساخته شد که از این تعداد 361 فیلم (30 درصد) تصویرگر واقعیات و 859 فیلم (70 درصد) تصویری مخدوش از ایتالیایی‌ها ارائه‌ داده‌اند.

* روابط صمیمانه کمپانی «دریم ورکس» با رژیم صهیونیستی

«شیمون پرز»، رییس جمهور رژیم صهیونیستی در دیدار با سران «دریم ورکس»: تأثیر هالیوود بر مردم دنیا بیش از تأثیر سیاستمداران است/مخاطب کودک بسیار حائز اهمیت است.

  «شیمون پرز»، رئیس جمهور رژیم صهیونیستی در کنار رؤسای «دریم ورکس» از جمله «کاتزنبرگ»

اگر چه تأسیس این کمپانی توسط سه چهره یهودی هالیوود از جمله «استیون اسپیلبرگ» که ماهانه مبلغ قابل توجهی به رژیم صهیونیستی کمک مالی می‌کند، خود نشان دهند رابطه دوستانه این کمپانی با رژیم صهیونیستی است ولی اشاره به دیدار «شیمون پرز»، رئیس جمهور این رژیم با سران کمپانی «دریم ورکس» نیز خود تائید کننده این مطلب است.

«شیمون پرز» اوایل سال 2012 میلادی در سفر 4 روزه خود به آمریکا، در میان استقبال بیش از هزار و 400 یهودی و برخی مقامات سیاسی این شهر از جمله شهردار این شهر وارد لس‌آنجلس می‌شود و بخش مهمی از سفر او به دیدار از کمپانی «دریم ورکس» و رؤسای آن اختصاص می‌یابد.

«پرز» در این ملاقات صمیمانه  به نقش یهودی‌ها در تاسیس تجارت استودیوهای بزرگ فیلمسازی اشاره کرد و متذکر می‌شود: نباید ارتباط حیاتی میان هالیوود و آموزش را نادیده گرفت و باید بدانید که کودکان بیش از سیاستمداران به بازیگران اعتقاد دارند.

وی همچنین تاکید کرد: شما هالیوودی‌های پیام اسرائیل را در جهان توزیع می‌کنید.

«کاتزنبرگ»، مدیر اجرایی «دریم ورکس» نیز در این دیدار دوستانه تابلویی از انیمیشن «شاهزاده مصر»، اولین انیمیشن سینمایی «دریم ورکس» را به رییس رژیم صهیونیستی هدیه داد.

                             هدیه «دریم ورکس» به رئیس جمهور رژیم صهیونیستی

سفر «پرز» در شرایط بسیار حساس سیاسی جهان به هالیوود در عرصه مطبوعات غرب، انعکاس‌های متفاوتی داشت.

روزنامه لس‌آنجلس تایمز با تیتر «شیمون پرز بر تاثیر جهانی هالیوود تاکید کرد» این خبر را انعکاس داد و نوشت: سفر «شیمون پرز» به آمریکا در حالی صورت گرفته که سیاست‌های اوباما در برابر ایران و اسرائیل به یکی از موضوعات مهم جهان امروز تبدیل شده و این مسئله به شدت موجبات نگرانی دموکرات‌های هالیوود را فراهم آورده است.

این روزنامه آمریکایی با اشاره به اینکه دیدار «پرز» از کمپانی «دریم ورکس» تحت تدابیر بسیار شدید امنیتی صورت گرفته است، در پایان افزود: اگر چه سفر «شیمون پرز»، برنده جایزه نوبل صلح، سفری تشریفاتی به نظر می‌رسد ولی بر کسی پوشیده نیست که او در واقع نماینده و فرستاده «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر اسرائیل است.

سایت سینمایی «هالیوود ریپورتر» نیز با تیتر «رییس جمهور اسرائیل تاثیر هالیوود بر جوانان را ستود» به این خبر پرداخت و متذکر شد: «شیمون پرز» در زندگی شخصی‌اش نیز با هالیوود در ارتباط است، زیرا «لارن باکال»،(بازیگر مشهور هالیوود و همسر «همفری بوگارت»‌) دختر عموی اوست، هر دوی آن‌ها با نام خانوادگی «پرسکای» متولد شدند ولی خانواده پرز زمانی که به فلسطین مهاجرت کردند فامیلی‌شان را تغییر دادند، «باکال» نیز زمانی که روی صحنه رفت، آن را تغییر داد.

همچنین نشریه سینمایی ورایتی ضمن انعکاس تمامی سخنان پرز، بیش از همه این بخش از سخنان او که درباره تاثیر هالیوود بر کودکان بود را مورد توجه قرار داد.

البته «شیمون پرز» چند ماه پیش از دیدن از کمپانی «دریم ورکس» میزبان هیأتی 50 نفره از مقامات هالیوود بود که در آن نشست نیز بر این نکته تأکید کرده بود که «هالیوودی‌ها» نه تنها در عرصه سینما و تلویزیون فعالیت می‌کنند بلکه در واقع فعالان آموزش و پرورش هستند که با کمک اعتمادی که به‌وجود می‌آورند، می‌توانند تاثیرگذار باشند و پیام اسرائیل را در جهان توزیع کنند.

* فیلم‌های ضد ایرانی و ضد اسلامی دریم ورکس؛ از «خانه‌ای از شن و مه» تا «رکن پنجم»

_فیلم ضد اسلامی مونیخ (2005 میلادی):

فیلم «مونیخ» را «استیون اسپیلبرگ»، کارگردان فیلم‌هایی چون «فهرست شیندلر» و «نجات سرباز رایان» براساس فیلمنامه‌ای از «تونی کوشنر»، فیلمنامه‌نویس یهودی هالیوود با بودجه‌ای بالغ بر 75 میلیون دلار کارگردانی می‌کند.

                                                پشت صحنه فیلم مونیخ

این فیلم که براساس داستانی واقعی ساخته شده است، درباره کشته شدن چند ورزشکار اسرائیلی به دست چند جوان فلسطینی در جریان المپیک مونیخ است که در مقابل موساد وارد عمل شده و چند فلسطینی نیز به قتل می‌رسند، از این حادثه در تاریخ به نام «سپتامبر سیاه» یاد شده است.

                                                  پشت صحنه فیلم مونیخ

_فیلم ضد ایرانی «خانه‌ای از شن و مه» (محصول سال 2003 میلادی)

«خانه‌ای از شن و مه» محصول سال 2003 با بازی «بن کینگزلی»، «جنیفر کانلی» و «شهره آغداشلو» است.

فیلمی درباره یک سرهنگ بازنشسته نیروهای هوایی رژیم شاهنشاهی ایران به نام «بهرانی» است که برای آنکه بتواند به زندگی اشرافی خود ادامه دهد با مشکلات مالی فراوانی روبرو می‌شود و مجبور است دست به هر کاری بزند.

                                    «بن کینزلی» در فیلم «خانه‌ای از شن و مه»

او پس از مرگ پسرش دیوانه شده است به خانه باز می‌گردد و بدون بازگو کردن اتفاقاتی که برایش رخ داده به همسرش لبخند می‌زند و می‌گوید: «وقتش فرا رسیده که به اصفهان باز گردیم»، و از اینکه او را سال‌ها از وطنش دور کرده از او پوزش می‌طلبد و سپس مخفیانه در چای همسرش سم کشندهٔ خواب‌آور می‌ریزد، و نادیا را پس از فرورفتن در خواب مرگ در تخت می‌خواباند. سپس یونیفورم افسری نیروی هوایی شاهنشاهی خود را پوشیده، و در حالی که به خاطرات خودش و همسرش در سواحل دریای خزر می‌اندیشد، به زندگی خود پایان می‌دهد و در کنار او جان می‌سپارد.

تصویری که از سرهنگ «بهرانی» به عنوان یک ایرانی در این فیلم ارائه شده، فردی افسرده و شکست خورده در یک زندگی فلاکت‌بار که در نهایت به خودکشی می‌انجامد.

_فیلم ضد ایرانی «رکن پنجم» (14 نوامبر اکران می‌شود)

بنیانگذار سایت افشاگرانه «ویکی‌لیکس»: پروژه سینمایی«رکن پنجم» با هدف تشویق جنگ علیه ایران طراحی شده است/رسانه‌های فاسد اینگونه در جنگ دستگاه‌های امنیتی وارد می‌شوند.

فیلم سینمایی «رکن پنجم» که قرار است نوامبر آینده به نمایش درآید پس از دو پروژه ضد ایرانی «300» و «آرگو» که در کمپانی «برادران وارنر» ساخته شد، جدیدترین محصول ضد ایرانی هالیوود است که این‌بار کمپانی فیلمسازی «دریم ورکس» وظیفه ساخت آن را به عهده گرفت.

                                              صحنه‌ای از فیلم «رکن پنجم»

فیلمبرداری این فیلم اسفند سال گذشته در برلین آغاز شد ولی از همان ابتدا با جنجال زیادی روبرو بود.

آنچنان‌که نه تنها رسانه‌های داخلی به افشاگری درباره این پروژه سینمایی پرداختند بلکه «جولین آسانژ»، مؤسس سایت «ویکی‌لیکس» نیز با اشاره به این مطلب که یک نسخه از فیلمنامه فیلم هالیوودی «رکن پنجم» را در دست دارد، این پروژه را یک فیلم ضد ایرانی که با هدف ترغیب جنگ علیه ایران ساخته شده می‌شود، نامید.

«جولین آسانژ» اذعان داشت: «رکن پنجم» یک فیلم تبلیغاتی یک‌جانبه و شدید علیه وب‌سایت ویکی‌لیکس است. ولی فقط حمله علیه ما نیست، بلکه حمله‌ای آگاهانه علیه ایران نیز هست و به تبلیغات جنگ‌افروزانه علیه ایران دامن می‌زند.

وی افزود: صحنه اول این فیلم مرکزی نظامی در ایران را در حالی نشان می‌دهد که ایرانی‌ها در حال کار برای ساختن بمب هسته‌ای هستند. می‌خواهم بدانم آخر چنین ماجرایی با ساختن فیلم درباره ویکی‌لیکس چه ارتباطی دارد؟

به گفته «آسانژ» در صحنه‌ دیگری از این فیلم یک دانشمند علوم هسته‌ای ایران در شهر قاهره با یک مامور سازمان سیا در حال مذاکره درباره این موضوع است که ایران طی شش ماه آینده نمونه بمب هسته‌ای خود را آزمایش خواهد کرد.

جولین آسانژ در ادامه سخنانش متذکر می‌شود که خود دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا به خوبی می‌دانند که ایران در حال حاضر برنامه‌های هسته‌ای تسلیحاتی ندارد.

                                       جولین آسانژ، مؤسس سایت ویکی‌لیکس

مؤسس سایت افشاگرانه ویکی‌لیکس، می‌افزاید:فیلمنامه این فیلم دروغ اندر دروغ است، فیلمی پرهزینه و هالیوودی که قرار است 15 نوامبر در آمریکا اکران شود. رسانه‌های فاسد و فرهنگ فاسد به این شکل در جنگ دستگاه‌های امنیتی شریک می‌شوند، رسانه‌های بزرگ بیش از حد به مراکز قدرت و نهادهای قدرتمندی که قاعدتا باید در مورد آنها گزارش تهیه کنند نزدیک هستند

«رکن پنجم» ترکیبی است از دو عبارت «ستون پنجم» و «رکن چهارم» که این دومی در تعابیر سیاسی رایج در غرب اصطلاحاً به رسانه های خبری و نقش مهم آنها در حفاظت و تثبیت دموکراسی اطلاق می‌شود.

و اما در آخر...

«زیپورا مناخه»، سخنگوی سابق ارتش اسرائیل می‌گوید: شما به خوبی می‌دانید، کودن‌ترین آمریکایی‌ها هم به خوبی می‌دانند که ما (صهیونیست‌ها) دولتمردانشان را کنترل می‌کنیم، آنها با ما چکار می‌توانند بکنند؟

                                            سخنگوی سابق ارتش اسرائیل

وی می‌افزاید: ما در آمریکا کنگره، رسانه و هرچیز دیگری را کنترل می‌کنیم. شما در آمریکا می‌توانید از خدا انتقاد کنید ولی از اسرائیل نه...


آرگو؛ فیلمی ضدایرانی به کارگردانی سازمان سیا +سند

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
اسناد جدید افشاشده نشان می‌دهد آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا جلسات متعددی برای عوامل فیلم ضدایرانی آرگو برگزار کرده تا بتواند تصویر مدنظر خود از ایران را در قالب یک فیلم باورپذیر و بر پایه یک داستان واقعی ارائه کند.

 اگر از شما بپرسند نقطه اشتراک فیلم‌های هالیوودی «آرگو» و «سی دقیقه پس از نیمه‌شب»، رمان «نور شیطان» نوشته «ریچارد نورث پترسون»، مسابقه «آش‌پز برتر» شبکه «براوو»ی آمریکا؛ سریال «امور مخفی» شبکه «یواس‌ای نتورک» آمریکا؛ مستند «ایر آمریکا: ایرلاین محرمانه سیا» در «شبکه تاریخ» آمریکا، و مستند «جنگ محرمانه علیه تروریسم» شبکه بی‌بی‌سی انگلیس، چیست، احتمالاً جوابی نخواهید داشت؛ پاسخ این سؤال حمایت آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا «سی.‌آی.ای» (CIA) از این محصولات است.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش

سایت آمریکایی «وایس نیوز» (news vice) اسنادی که نشان می‌دهد سازمان «سی.‌آی.ای» نقش مهمی در تولید محصولاتی در حوزه سرگرمی داشته را منتشر کرده است

سایت آمریکایی «وایس نیوز» (news vice) اسنادی که نشان می‌دهد سازمان «سی.‌آی.ای» نقش مهمی در تولید محصولاتی در حوزه سرگرمی داشته را منتشر کرده است. همه این آثار در حوزه سرگرمی، از «دفتر امور عمومی» (Office of Public Affairs) «سی.‌آی.ای» بودجه دریافت کرده‌اند. این دفتر مسئولیت ارتباط با خبرنگاران و نمایندگی سازمان «سی.‌آی.ای» در صنعت سرگرمی را به عهده دارد.


دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
دخالت «سی.‌آی.ای» نه در ساخت آرگو و نه در تولید سایر پروژه‌هایی که سازمان «سی.‌آی.ای» طی یک دهه گذشته در آن‌ها دست داشته، تا پیش از این رسماً افشا نشده بود

در این اسناد افشا شده فقط نام هفت موردی که در بالا به آن‌ها اشاره گردید، آمده است؛ البته دخالت «سی.‌آی.ای» در ساخت فیلم «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» (برنده یک جایزه اسکار در سال 2013) قبلاً هم افشا شده بود. هم‌چنین درباره فیلم ضدایرانی «آرگو» (برنده جایزه اسکار سال 2013 که جایزه‌اش را «میشل اوباما» اعلام کرد)، حدس زده می‌شد که در زمینه تولید از «سی.‌آی.ای» کمک گرفته باشد، چون موضوع فیلم، یکی از عملیات‌های مخفی «سی.‌آی.ای» بود. با این وجود، دخالت «سی.‌آی.ای» نه در ساخت آرگو و نه در تولید سایر پروژه‌هایی که سازمان «سی.‌آی.ای» طی یک دهه گذشته در آن‌ها دست داشته، تا پیش از این رسماً افشا نشده بود.


دخالت‌های «سی.‌آی.ای» در ساخت محصولات حوزه سرگرمی

طبق گفته وب‌سایت «سی.‌آی.ای» (CIA)، هدف این سازمان از ارتباط با صنعت سرگرمی، کمک به فیلم‌سازان، فیلم‌نامه‌نویسان، کارگردانان، و نویسندگان برای "درک بهتر مأموریت اطلاعاتی" سازمان «سی.‌آی.ای» است: «هدف ما ارائه تصویری دقیق از مردان و زنان در سازمان «سی.‌آی.ای»، و مهارت، نوآوری، جسارت، و تعهد آن‌ها به خدمت به عموم مردم است. اگر شما هم عضوی از صنعت سرگرمی هستید و دارید روی پروژه‌ای کار می‌کنید که به «سی.‌آی.ای» (CIA) ارتباط دارد، این سازمان ممکن است بتواند به شما کمک کند. ما می‌توانیم اعتبار بیش‌تری به فیلم‌نامه‌ها، داستان‌ها، و سایر محصولاتی ببخشیم که در حال ساخت هستند.» اما واقعیت پشت هم‌کاری «سی.‌آی.ای» با برخی پروژه‌های حوزه سرگرمی چیست؟

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش

وب‌سایت (CIA): «هدف ما ارائه تصویری دقیق از مردان و زنان در سازمان «سی.‌آی.ای»، و مهارت، نوآوری، جسارت، و تعهد آن‌ها به خدمت به عموم مردم است»

رابطه سازمان «سی.‌آی.ای» با صنعت سرگرمی (عمدتاً در آمریکا) به دهه 1950 برمی‌گردد. با این حال، پس از انتشار «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» درباره عملیات مخفی «سی.‌آی.ای» برای دست‌گیری یا کشتن اسامه بن‌لادن بود که این رابط مورد بررسی دقیق‌تر قرار گرفت. دو بازرسی مستقل در این‌باره صورت گرفت که هر دو بعدها افشا کردند که «کاترین بیگلو» و «مارک بوال» سازندگان این فیلم، «باران هدیه بر سر افسران سازمان سی.‌آی.ای (CIA) حاضر در این عملیات ریختند» و از آن‌طرف، به دستور "لئون پانتا" مدیر وقت سازمان «سی.‌آی.ای»، دست‌رسی بی‌سابقه‌ای به امکانات «سی.‌آی.ای» پیدا کردند که شامل دسترسی به اطلاعات طبقه‌بندی شده می‌شد.

در میان هفت پروژه‌ای که در ابتدای گزارش به آن‌ها اشاره شد، حمایت «سی.‌آی.ای» از «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» به شکل چشم‌گیری بیش از سایر پروژه‌ها بوده است. با این وجود، اسنادی که بعدها افشا شد، نشان می‌داد روایت ارتش آمریکا از عملیات دستگیری و قتل اسامه بن‌لادن (اگر نگوییم دروغ محض بوده) دست‌کم تحریف شده بوده است. بنابراین دخالت «سی.‌آی.ای» در ساخت فیلمی درباره «محرمانه‌ترین عملیات تاریخ» می‌تواند با هدف کنترل افکار عمومی در این‌باره و اعتبار بخشیدن به روایت دولتی از این واقعه با کمک روش مؤثر سرگرمی بوده باشد.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش

دخالت «سی.‌آی.ای» در ساخت فیلم «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» درباره عملیات دستگیری و قتل اسامه بن‌لادن، می‌تواند با هدف کنترل افکار عمومی در این‌باره و اعتبار بخشیدن به روایت دولتی از این واقعه با کمک روش مؤثر سرگرمی بوده باشد

فیلم ضدایرانی آرگو روایتی از عملیات مخفیانه «سی.‌آی.ای» برای نجات شش دیپلمات‌های آمریکایی است که سال 1979 و پس از تسخیر سفارت این کشور در ایران، در محل اقامت رسمی سفیر کانادا در تهران پناه گرفته بودند. در حالی‌که این عملیات واقعاً صورت گرفته است، آن‌چه فیلم روایت می‌کند بر اساس کتاب «استاد تغییر چهره» نوشته «تونی مندز» یکی از افسران سازمان «سی.‌آی.ای» است.

حمایت «سی.‌آی.ای» از فیلم ضدایرانی آرگو

آرگو سال 2013 برنده سه جایزه اسکار شد و نوامبر 2014، سازمان «سی.‌آی.ای» به مناسبت سی و پنجمین سالگرد تسخیر سفارت آمریکا در تهران، مطابقت روایت این فیلم با واقعیت را بررسی کرد. «سی.‌آی.ای» نوشت که «بن افلک» کارگردان فیلم آرگو، در خلق برخی از صحنه‌های دراماتیک فیلم درباره عملیات نجات، آزادانه از خلاقیت خود استفاده کرده است. دخالت «سی.‌آی.ای» در ساخت فیلم آرگو قطعاً انگیزه‌های زیادی داشته است، اما یکی از مهم‌ترین این انگیزه‌ها می‌تواند ارائه تصویری از ایران که دقیقاً مدنظر «سی.‌آی.ای» (CIA) در قالب یک فیلم باورپذیر و بر اساس واقعیت است.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
«سی.‌آی.ای» با دخالت در ساخت فیلم آرگو، به دنبال ارائه تصویر دلخواه خود از ایران اما در قالب یک فیلم باورپذیر  و بر اساس واقعیت بود

جالب این‌که طبق اسناد فاش شده، در سه مورد از هفت پروژه ابتدای گزارش، یعنی« آش‌پز برتر»، «جنگ محرمانه علیه تروریسم»، و »آرگو» طی جلسات، مصاحبه‌ها و بازدیدهایی که «سی.‌آی.ای» مجوز آن‌ها را داده بود، احتمالاً اتباع خارجی هم شرکت کرده‌اند. هرچند در این اسناد آمده است: «به دلیل عدم وجود شواهد کافی، نمی‌توان تعیین کرد که میزان حمایت سازمان «سی.‌آی.ای» از این هفت پروژه چه اندازه بوده و اتباع خارجی تا چه میزان اجازه پیدا کرده‌اند تا در فعالیت‌های تحت حمایت «سی.‌آی.ای» شرکت کنند.» این نکته از آن جهت اهمیت دارد که آرگو فیلمی درباره ایران است و اتباع خارجی از جمله ایرانی ممکن است مستقیماً درباره آن با عوامل «سی.‌آی.ای»هم‌کاری کرده باشند.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
آرگو فیلمی درباره ایران است و اتباع خارجی از جمله ایرانی ممکن است مستقیماً درباره آن با عوامل «سی.‌آی.ای»هم‌کاری کرده باشند


سرآشپزها برای چه کسی غذا می‌پزند؟

"لئون پانتا" مدیر وقت سازمان «سی.‌آی.ای» که از فیلم «سی دقیقه پس از نیمه‌شب» حمایت کامل کرده بود، خودش موضوع یکی از قسمت‌های مسابقه «آشپز برتر» بود. این قسمت که «دست‌پخت محرمانه» نام داشت و سال 2010 پخش شد، از آشپزها می‌خواست تا «به یک غذای شناخته‌شده، هویتی کاملاً جدید بدهند تا به طور خاص برای یک نفر پخته شده باشد: لئون پانتا، مدیر (CIA) که خوب می‌داند داشتن هویت جدید یعنی چه.

در این قسمت آشپزها برای پانتا و هم‌کاران نزدیکش آشپزی، و نتیجه کارشان را در اتاق غذاخوری خصوصی پانتا درون دفتر مرکزی و به شدت حفاظت‌شده «سی.‌آی.ای» سرو می‌کنند. حضور شخص پانتا در این برنامه علاوه بر محبوب کردن شخصیت وی، ماهیت سازمانی را که پانتا مدیر آن است، مردمی‌تر از آن‌چه که واقعاً هست، نشان می‌دهد.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
حضور "لئون پانتا" مدیر وقت سازمان «سی.‌آی.ای» در برنامه مسابقه «آشپز برتر» علاوه بر محبوب کردن شخصیت وی، ماهیت سازمانی را که پانتا مدیر آن است، مردمی‌تر از آن‌چه که واقعاً هست، نشان می‌دهد

رمان «نور شیطان» داستان یکی از اعضای القاعده را روایت می‌کند که به دستور اسامه بن‌لادن، هدایت عملیات سرقت یک سلاح هسته‌ای از ارتش پاکستان و سپس رساندن آن به مقصدش یعنی رژیم صهیونیستی را به عهده دارد. از سوی دیگر، «بروک چندلر» مأمور سابق «سی.‌آی.ای» که ساکن واشنگتن است، قبلاً در لبنان و علت اشتباه هم‌کارش، هویتش مشخص شده و دیگر نمی‌تواند برای «سی.‌آی.ای» کار کند. با این وجود، چندلر می‌گوید چگونگی انتقال بمب به رژیم صهیونیستی و راه پیدا کردن آن را می‌داند.

وی طی ماجرایی که در رمان روایت می‌شود، باید اولاً شک و تردیدهای سازمان «سی.‌آی.ای» و کاخ سفید درباره خودش را از بین ببرد و سپس بمب را پیدا کند و قبل از آن‌که غرب آسیا (خاورمیانه) از بین برود، بمب را غیرفعال یا منفجر کند. داستان رمان و موضوع نجات غرب آسیا (خاورمیانه) توسط «سی.‌آی.ای» قطعاً انگیزه خوبی برای حمایت این سازمان از «ریچارد پترسون» نویسنده رمان بوده است.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
«سی.‌آی.ای» از «ریچارد پترسون» نویسنده رمان «نور شیطان» که داستان یکی از اعضای القاعده را روایت می‌کند را حمایت کرده است


مستندهایی برای اشاعه دروغ‌های «سی.‌آی.ای»

شبکه بی‌بی‌سی، مستند 50 دقیقه‌ای خود با عنوان «جنگ محرمانه علیه تروریسم» را این‌گونه توصیف می‌کند: «داستانی از درون جنگ اطلاعاتی که طی ده سال پس از 11 سپتامبر علیه القاعده در جریان بوده است.» این شبکه انگلیسی بسیار هم به "دست‌رسی بی‌سابقه" عوامل ساخت مستند به منابع اطلاعاتی غربی و سازمان‌های اِعمال قانون، و مصاحبه‌های اختصاصی با افراد در خط مقدم مبارزه با تروریست‌ها، از مأمورین سازمان "سی.‌آی.ای" و "اف‌.بی‌.آی" گرفته تا "ام‌.آی.5" افتخار می‌کند. هم‌کاری «سی.‌آی.ای» با این مستند هم مسلماً برای مدیریت وجهه‌ای بوده که از این آژانس به مخاطبان شبکه بی‌بی‌سی ارائه خواهد شد.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
هم‌کاری «سی.‌آی.ای» با مستند «جنگ محرمانه علیه تروریسم» ساخته شده توسط شبکه بی‌بی‌سی، برای مدیریت وجهه‌ای بوده که از این آژانس به مخاطبان این شبکه ارائه خواهد شد

«شبکه تاریخ» (History channel) آمریکا نیز مستند خود درباره "ایر آمریکا" را این‌گونه معرفی می‌کند: «نگاهی به ایرلاین غیرنظامی منحصربه‌فردی که با نام "ایر آمریکا" شناخته می‌شود و سازمان «سی.‌آی.ای» به طور مخفیانه آن را تصاحب کرده و مدیریت می‌کند. "ایر آمریکا" چه با انجام مأموریت‌های مخفی بر فراز چین و کره، و چه با حمایت هوایی [از نیروهای آمریکایی] در جنگ ویتنام و جنگ مخفی در لائوس، نقشی محوری در اجرای سیاست‌های آمریکا در جنوب شرقی آسیا ایفا کرده است.»

«سی.‌آی.ای» با دخالت در این پروژه، نه تنها وانمود کرده به شفافیت اعتقاد دارد و حتی به مستندی کمک کرده که می‌خواهد «ایرلاین» محرمانه این سازمان را به مردم معرفی نماید، بلکه توانسته به دقت، تمام ابعادی از اطلاعات محرمانه خود را کنترل کند که قرار است در اختیار عموم مردم قرار بگیرد و همین اطلاعات چه بسا «حرفه‌ای‌گری» و «موفقیت‌های» «سی.‌آی.ای» را به مخاطبان مستند نشان می‌دهد.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
«سی.‌آی.ای» با دخالت در ساخت مستند "ایر آمریکا"، توانسته به دقت، تمام ابعادی از اطلاعات محرمانه خود را کنترل کند که قرار است در اختیار عموم مردم قرار بگیرد

سریالی که پایش را از گلیمش درازتر کرد

سریال «امور مخفی» با آن‌که از حمایت «سی.‌آی.ای» برخوردار بود، اما سرنوشتی متفاوت با موارد قبلی داشت. این سریال روایت زندگی «آنی واکر» یکی از مأمورین سازمان «سی.‌آی.ای» است که «به خاطر مهارتش در زبان‌شناسی و جاسوسی به مأموریت‌های مخفی اعزام می‌شود. البته اگرچه واکر در ظاهر، به خاطر مهارت‌های زبانی خود انتخاب شده، اما واقعیت این است که کارفرمایان او در سازمان «سی.‌آی.ای» ممکن است به دنبال چیز دیگری در گذشته او باشند.»

پنج فصل از این سریال در شبکه «یواس‌ای نتورک» پخش شد، اما دسامبر 2014 یعنی دو سال پس از انتشار گزارش بازرسان درباره ارتباط «سی.‌آی.ای» با صنعت سرگرمی، جلوی ادامه پخش آن را گرفتند. احتمالاً انتشار این گزارش که موجب اصلاحات اساسی در شیوه ارتباط دفتر امور عمومی «سی.‌آی.ای» با صنعت سرگرمی شد، ارائه تصویری از مقامات «سی.‌آی.ای» را ممنوع کرده که مشابه آن در سریال «امور مخفی» به نمایش گذاشته می‌شد.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
گزارش بازرسان درباره ارتباط «سی.‌آی.ای» با صنعت سرگرمی، ارائه تصویری از مقامات «سی.‌آی.ای» را ممنوع کرده که مشابه آن در سریال «امور مخفی» به نمایش گذاشته می‌شد

آن‌چه این فرضیه و همین‌طور انگیزه «سی.‌آی.ای» از دخالت در حوزه سرگرمی را موثق‌تر می‌کند، اظهارات «دین بوید» مدیر دفتر امور عمومی «سی.‌آی.ای» (CIA) است که می‌گوید: «این سازمان اکنون کارمندان دفتر امور عمومی را موظف کرده تا هر سال در کلاس‌های آموزش «اخلاق» شرکت کنند. این دفتر هم‌چنین سیاست‌ها و روش‌های خود را با هدف حفاظت از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و مقابله با افشای غیرمجاز اطلاعات، تقویت کرده است.»

این در حالی است که بوید پیش‌تر گفته بود، وقتی «سی.‌آی.ای» با صنعت سرگرمی هم‌کاری می‌کند، اولویتش حفاظت از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و مصالح امنیت ملی، و در عین حال، اطمینان از ارائه تصویری آگاهانه و متعادل از زنان و مردان [عضو] سی.‌آی.ای (CIA) است.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
«دین بوید» مدیر دفتر امور عمومی «سی.‌آی.ای» (CIA): وقتی این سازمان  با صنعت سرگرمی هم‌کاری می‌کند، اولویتش حفاظت از اطلاعات طبقه‌بندی‌شده و مصالح امنیت ملی، و در عین حال، اطمینان از ارائه تصویری آگاهانه و متعادل از زنان و مردان [عضو] سی.‌آی.ای (CIA) است


نفوذ «سی.‌آی.ای» در افکار عمومی آمریکا بیش از این‌ها است

همان‌طور که گفته شد، تاریخ تولید فیلم توسط «سی.‌آی.ای» یا دخالت این سازمان در تولید فیلم‌های هالیوودی به چند دهه قبل برمی‌گردد. به عنوان نمونه، «سی.‌آی.ای» مخفیانه حق انتشار پخش داستان «مزرعه حیوانات» را پس از مرگ «جورج اورول» در سال 1950، خرید و نسخه‌ای انیمیشن از این داستان را ساخت که هدف اصلی‌اش سیاه‌نمایی اتحاد جماهیر شوروی بود، نه پرداختن به انتقادات عمومی‌تر اورول از قدرت.

هم‌چنین هم‌کاری «سی.‌آی.ای» با صنعت تولید فیلم در آمریکا، یک‌طرفه هم نبوده است و نه تنها «سی.‌آی.ای» به فیلم‌سازان کمک کرده، بلکه عوامل هالیوود هم در عملیات‌های مخفی «سی.‌آی.ای» دست داشته‌اند. به عنوان مثال، «آرنون میلکان» (arnon Milchan) تهیه‌کننده افسانه‌ای هالیوود، اعتراف کرده که سال‌ها برای موساد کار می‌کرده است.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
«آرنون میلکان» تهیه‌کننده افسانه‌ای هالیوود، اعتراف کرده که سال‌ها برای موساد کار می‌کرده است، وی به رژیم صهیونیستی کمک می‌کرد تا سلاح‌ها و فناوری‌های مورد نیاز برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای را به دست بیاورند

وی به رژیم صهیونیستی کمک می‌کرد تا سلاح‌ها و فناوری‌های مورد نیاز برای ساخت سلاح‌های هسته‌ای را به دست بیاورند. طبق برخی گزارش‌ها، میلکان در دوران اوج فعالیت‌هایش، 30 شرکت را در 17 کشور دنیا اداره می‌کرد و معاملاتی را رقم می‌زد که صدها میلیون دلار ارزش داشتند. میلکان اتفاقاً گفته که «سیدنی پولاک» کارگردان هالیوودی نیز در برخی از این معامله‌ها نقش داشته است.


نقش «سی.‌آی.ای» در بازداشت خبرنگاران آمریکایی در کشورهای دیگر

آن‌چه در این افشاگری‌ها و رسوایی‌ها اغلب نادیده گرفته می‌شود، این است که کمک سازمان «سی.‌آی.ای» به فیلم‌سازان یا جا زدن خودش به عنوان فیلم‌ساز یا خبرنگار (آژانس تا به امروز هم این کار را حق خود می‌داند)، فیلم‌سازان و خبرنگاران واقعی را در خارج از کشور در معرض خطر قرار می‌دهد.

واقعیت این است که کارشناسان آمریکایی به ندرت توجهی به این نکته مهم نشان می‌دهند. وقتی فیلم‌سازان و خبرنگاران آمریکایی در کشورهای دیگر به عنوان جاسوس دستگیر و بازداشت می‌شوند، این کارشناسان ابراز خشم و انزجار می‌کنند، اما همین‌ها وقتی سازمان «سی.‌آی.ای» از فیلم‌سازها یا خبرنگاران به عنوان پوششی برای جاسوسی از کشورهای دیگر استفاده می‌کند، مهارت و خلاقیت این سازمان را تحسین می‌کنند.

دخالت سیا در هالیوود + سند// در حال ویرایش
آرگو به خاطر به تصویر کشیدن عملیات «سی.‌آی.ای» در استفاده از عواملی برنده اسکار شد که خود را به عنوان «فیلم‌ساز» جا زده بودند. آمریکایی‌ها در حالی به «آرگو» اسکار می‌دهند که هیچ‌کدام توجه نمی‌کند که موضوع همین فیلم موجب می‌شود تا اتفاقاتی مانند موضوع فیلم «گلاب» رخ دهد

این بی‌توجهی گاهاً بسیار جالب به‌نظر می‌رسد؛ «جان استوارت» فیلم ضدایرانی «گلاب» را درباره بازداشت «مازیار بهاری» خبرنگار و فیلم‌ساز ایرانی-کانادایی به اتهام جاسوسی در ایران در سال 2009، تنها 18 ماه پس از «آرگو»یی اکران کرد که یکی از عملیات‌های سازمان «سی.‌آی.ای» را به تصویر می‌کشید که دقیقاً مانند پرونده «بهاری» بود. آرگو به خاطر به تصویر کشیدن عملیات «سی.‌آی.ای» در استفاده از عواملی برنده اسکار شد که خود را به عنوان «فیلم‌ساز» جا زده بودند. آمریکایی‌ها در حالی به «آرگو» اسکار می‌دهند که هیچ‌کدام توجه نمی‌کند که موضوع همین فیلم موجب می‌شود تا اتفاقاتی مانند موضوع «گلاب» رخ دهد.

البته نمی‌توان گفت که اگر «سی.‌آی.ای» همین امروز دست از استخدام خبرنگاران و فیلم‌سازان بردارد، کشورهای دیگر هیچ خبرنگار یا فیلم‌ساز خارجی را دست‌گیر نمی‌کنند، اما حداقل کاری که کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی می‌توانند در این خصوص بکنند، این است که وقتی «سی.‌آی.ای» تفاوتی میان جاسوسی و خبرنگاری قائل نیست، این سازمان را به ادامه این روند، تشویق نکنند. هر قدر که استفاده «سی.‌آی.ای» از خبرنگاران به عنوان جاسوس رواج بیش‌تری پیدا کند، خبرنگاران و فیلم‌سازان واقعی در خارج از آمریکا بیش‌تر در معرض خطر قرار خواهند گرفت.


منابع:

1.The CIA Helped Produce an Episode of 'Top Chef' Link

2.CIA’s Work With Filmmakers Puts All Media Workers at Risk Link

3.Tequila, Painted Pearls, and Prada — How the CIA Helped Produce 'Zero Dark Thirty' Link

4.CIA breaks down real vs. reel of 'Argo' operation Link

5.Episode 10: Covert Cuisine Link

6.The Devil's Light: A Novel Link

7.Episode 1 - The Secret War On Terror Link

8.Air America: CIA Secret Airline Link

9.How the CIA brought Animal Farm to the screen Link

10. Hollywood producer Arnon Milchan reveals past as secret agent Link

11. Arnon Milchan reveals past as Israeli spy Link

12. Hollywood producer Arnon Milchan says he spied for Israel Link

13. Journalists Are Journalists : The CIA director should reverse recruitment policy Link

14. 'Argo': What Really Happened In Tehran? A CIA Agent Remembers Link

15. The CIA and journalists Link


Viewing all 364 articles
Browse latest View live