Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 364 articles
Browse latest View live

نقدی بر "ناگفته های دراکولا"؛ حمله دراکولا به مسلمانان +عکس و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فیلم "ناگفته های دراکولا" محصول سال 2014 هالیوود، از جمله آثار فیکشن و تخیلی می باشد که در راستای اسلام هراسی، روایتی کابالیستی از رمان مشهور برام استوکر به نام "دراکولا" را در معرض دید مخاطب قرار می دهد. این فیلم 18 مهر 93 ، در حدود 2900 سالن سینما در آمریکای شمالی و همچنین دیگر نقاط جهان اکران شد. بودجه تولید این فیلم 70 میلیون دلار بوده که با فروش نزدیک به 216 میلیون دلار جزو آثار موفق هالیوود می باشد. در این فیلم بیشتر به وجه شیطانی دراکولا پرداخته شده که به مبارزه با ارتش مسلمانان عثمانی رفته و آنها را قتل عام می کند.

 

 

 

 

خلاصه داستان

امپراطوری عثمانی بر کشورهای اروپایی مسلط شده و از آنها غرامت میگیرد. نشان داده می شود که سلطان عثمانی در سال 1442 میلادی 1000 نفر از نوجوانان ترانسیلوانیا را به عنوان پیشکش از آنها میگیرد و با تربیت آنها به عنوان جنگجوهای زبده و سنگدل (گارد ینی چری یا چریک نو) ارتش خود را کامل کرده و به جنگ صلیبیون می رود. از میان آن نوجوانان یکی به جنگجویی بسیار قسی القلب و خونریز تبدیل می شود که نامش لرزه بر اندام همگان می انداخت؛ ولادِ صلابه گر (ولاد سوم) ...

 

وی پس از گذراندن انسانهای بسیاری از دم تیغ، از اعمال خود پشیمان شده و به روش مسیحیان توبه می کند، به زادگاه خویش برگشته و فرمانروای منطقه ترانسیلوانیا در رومانی می شود. پس از گذشت چند سال، در حالی که زندگی خوبی را در ازای پرداختن غرامت به عثمانی ها داشت؛ سلطان جدید عثمانی (سلطان محمد دوم) به ناگاه قصد زنده کردن رسم دریافت کردن 1000 پسر ترانسیلوانیایی را دارد. در این بین پسر ولاد هم باید باشد. ولی وی از این امر سر باز زده و بین او و سلطان محمد دوم جنگ در می گیرد.

 

 

شمایل سلطان محمد دوم

 

وی که در ابتدا توانایی مقابله با مسلمانان عثمانی را ندارد، به وسوسه موجود شیطان صفت خون آشام درون یک غار پاسخ مثبت داده و مقداری از قدرت شیطانی وی را در اختیار می گیرد. به این وسیله وی توانایی های فوق بشری مانند تبدیل شدن به هزاران خفاش، قدرت فوق العاده زیاد و پرواز کردن را پیدا می کند. به واسطه این مسئله وی بشدت نیازمند نوشیدن خون می شود که در صورت مقاومت کردن سه روزه در برابر نوشیدن خون می تواند دوباره به حالت قبل باز گردد ولی در غیر اینصورت به تسخیر شیطان در می آید.

 

در ادامه شاهد قلع و قمع شدن مسلمانان لشکر سلطان محمد بوسیله ولاد هستیم. همچنین مردم وی از راز اوتحمل نکردن نور خورشید و تبدیل شدن وی به خون آشامبا خبر می شوند اما چون تنها راه نجات آنهاست از او حمایت می کنند. تمام مردم سرزمین وی و همچنین همسرش به وسیله عثمانی ها کشته می شوند، ولاد که آب از سرش گذشته با وسوسه همسرش تصمیم به نوشیدن خون وی و پذیرفتن ولایت شیطان می گیرد. با این کار توانایی بسیار زیادی از جمله کنترل ابرها برای ایجاد سایه و تولید رعد و برق، زنده کردن مردگان و درست کردن سپاه کوچکی از خون آشام ها پیدا می کنند.

 

 

ولاد باید پسرش را تقدیم به عثمانی ها کند

 

وی با حمله به لشگر عظیم عثمانی ها، آنها را شکست داده و سلطان محمد را به قتل می رساند. در ادامه شاهد گذار فیلم به دوره کنونی بوده و ولاد که نامیرا شده است به ناگاه با زنی شبیه به همسر خود رو به رو می شود.

 

بررسی فنی فیلم

Dracula Untold به تهیه کنندگی کمپانی یونیورسال و کارگردانی گری شور مقابل دوربین رفت تا با همکاری شرکت لجندری پیکچرز - برای ساخت جلوه های ویژه فوق العادهیک فیلم کاملا ابرقهرمانانه از دراکولای خون آشام را ارایه کند. نوشتن فیلمنامه این اثر بر عهده دو نویسنده تازه کار یعنی مت سازما و برک شارپلس بوده که شاید دلیل عدم انسجام کافی و از هم گسیختگی های داستان باشد. این دو نفر با استفاده از رمان کلاسیک برام استوکر سعی در برداشتی متفاوت از شخصیت اول داستان داشتند تا این بار بتوانند مخاطبان بیشتری را روانه سالن های سینما کنند. لازم بذکر است که تا به حال اقتباس های زیادی از رمان دراکولا برای ساخت صد ها فیلم و انیمشین و نمایش انجام گرفته است. البته داستان فیلم از حالت کاملا فیکشن رمان اصلی خارج شده و حالتی شرح حال گونه به خود گرفته است؛ شرح حال ولاد تِپِش شاهزاده والاچیا.

 

 

گری شور

 

گری شور برای این فیلم جلوه های ویژه زیادی درنظر گرفته است تا وجه ی قهرمانانه و بهتری به این فرمانروای صفاک داده باشند. حرکات و اعمال قهرمانانه ولاد در حد فیلم هایی چون مرد فولادی یا انتقام جویان نیست ولی در کل صحنه های فیلم از مقدار اکشن خوبی برخوردار می باشد. مناظر و قلعه ها نیز طراحی قابل قبولی دارند. مویسقی متن فوق العاده زیبای رامین جوادی را نیز باید به نقاط قوت فیلم اضافه کنیم. تم حماسی به همراه فراز و فرودهای تراژیک موسیقی باعث لذت بردن بیشتر از فیلم می شود.

 

بنظر می رسد کارگردانی فیلم تا حدودی با دست پاچگی و عجله همراه بوده است، زیرا فرصت کافی به بیننده داده نمی شود تا حوادث و اتفاقات هر بخش را دریافت و هضم کرده و سپس به بخش بعدی برود. البته از گری شور که اولین کاگردانی خود را با این فیلم تجربه کرده است، انتظار فراتری نیست ولی با این حال اثر قابل قبولی است که می توانست با هدایت دقیقتر، بهتر نیز شود

 

 

 

 

 نقش های اصلی در بین گروه بازیگران به دو هنرپیشه مشهور لوک اوانز (در نقش ولاد دراکولا) و دومینیک کوپر (در نقش سلطان محمد دوم) رسیده است. البته سارا گادون (در نقش میرِنا) هم بازی قابل قبولی از خود ارایه کرده است. منتقدین به شدت در برابر این فیلم و داستان ضعیفش موضع گرفته ولی من حیث المجموع تماشاگران از نهایت کار راضی می باشند، آنگونه که در سایت متاکریتیک و راتن تومیتوز آمده منتقدین امتیاز 40 و 23 از 100  را به این فیلم داده اند. این اثر دارای امتیاز 6.3 توسط کاربران سایت IMDb می باشد

 

بررسی محتوایی فیلم

دراکولا کیست؟

ولاد تپش یا ولاد سوم ملقب به ولاد دراکولا یکی از شاهزادگان منطقه والاچیا در رومانی کنونی بوده است. پدر وی ولاد دوم دراکول از فرمانروایان افلاخونیه  بوده است که پس از او پسرش جانشین وی شده و ترانسیوانیا را در اختیار خود می گیرد. شاید بتوان ولاد تپش را یکی از ظالم ترین و صفاک ترین حاکمان محلی نامید. وی در زمان تعداد بی شماری از مردم بی گناه را کشته و سلاخی کرده و ساده ترین مجازات وی معروف به این بوده که گوش و بینی و لب های محکومین را می بریده است.

 

وی با دلایل بی اهمیت مردم خود را مجازات و نابینا می کرد، وی حتی دستور به آتش کشیدن منازل آنها را نیز صادر می نمود. در اطراف قصر وی (قلعه دراکول) صلیب هایی بزرگی نصب شده بود و هر کسی که حتی به کوچکترین جرم نیز متهم می شد، بر روی آنها به چهار میخ کشیده می شد. در متون تاریخی آورده شده است که وی حتی برای دادن درس عبرت و بدون هیچ دلی خاصی دست به کشتار مردم بی گناه و ریختن خون آنها می زد

 

 

تصویری از ولاد تپش

 

در زمان وی امپراطوری عثمانی به اروپا تاخته و بیشتر کشورهای مناطق نزدیک را به تصرف خود درآورده بود. ولاد سوم به دلیل جنگ ها و سرکشی هایی که در برابر دولت عثمانی وقت بر کشور رومانی و مجارستان داشته، اکنون به عنوان یک قهرمان برای مردم این مناطق شناخته می شود. مورخان نیز نام او را در صدر جنگجویان صلیبی رومانی قرار داده و به او لقب پسر اژدها داده شده است. البته وی با سپاهی سی هزارنفری نتوانست جلو سلطان محمد دوم را برای تصرف پایتخت رومانی بگیرد به همین دلیل با روی آوردن به جنگ های چریکی سعی در عقب نشاندن ترک های مسلمان عثمانی داشت. وی در سال 1476 در جنگ با عثمانی ها کشته و سر از بدنش جدا شد. سر وی را بر نیزه زده و ابتدا در زادگاهش و سپس در استانبول به نمایش گذاشتند.

 

برام استوکر نویسنده نیز که برای رمان خود به دنبال سوژه مناسبی میگشت، پس از سال ها تحقیق و خواندن متون تاریخی درباره جنایت های این فرمانروای وحشی، وی را به عنوان نمادی از خون خواری و خون آشامی و البته با تغییراتی نسبت به واقعیت معرفی کرد

 

 

سربازانی که ولاد سوم به صلابه کشیده است

 

کشتار مسلمانان بهانه ای برای بازیافت دراکولا

دشمنی هالیوود با مسلمانان دیگر بر کسی پوشیده نیست و در آثار متعددی این مسئله را ابراز می کنند. فیلم ناگفته های دراکولا، همانطور که از اسمش پیداست می خواهد مسایلی پشت پرده از ولاد صلابه گر را به مخاطب ارایه بدهد و در این راه با استفاده از عنصر جلوه های بصری سعی در تسخیر قلوب و اذهان آنها دارد. دشمن اصلی وی سلطان محمد دوم که همنام با پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) می باشد. در فیلم بارها نام محمد در صحنه هایی پرتنش و غالبا به همراه نفرت تکرار می شود تا این حس به بیننده نیز منتقل شود.

 

 

 

 

اکران این فیلم در زمان تنش های سیاسی و منطقه ای توسط گروه های افراطی سلفی و تکفیری، تلاشی در جهت تخریب هرچه بیشتر چهره پیام آور مهر و رحمت می باشد. سلطان محمد تصویر شده در این فیلم چهره ای عبوس، رفتاری مکارانه و لج باز دارد. البته سازندگان فیلم سعی داشتند به زیرکی خود را از انگشت اتهام اسلام هراسی کنار بکشند ولی چندان موفق نبوده اند، در هیچ جایی از فیلم کلمه مسلمان یا مسلمین به کار برده نمی شود؛ در عوض به دشمنان خود نام "ترک ها" را اتلاق می کنند.

 

 

 

 

نمادهای اسلامی در صحنه هایی که ترک های عثمانی حضور دارند به چشم می خورد. ولاد نیز در جنگ هایی که با مسلمانان عثمانی دارد بسیار بی رحمانه آنان را به قتل می رساند. تحریف تاریخ در این فیلم امری تکراری است که حالا به عضو جدانشدنی فیلم های به اصطلاح تاریخی هالیوود تبدیل شده است. ولاد تپش هرگز نتوانست در مقابل عثمانی ها مقاومت کند چه برسد به اینکه آنها را شکست بدهد. در آخر نیز برخلاف آنچه که در فیلم نشان داده می شود (کشتن سلطان محمد و عمر جاودانه) ولاد به دست ترکان عثمانی به هلاکت می رسد.

 

 

 

 

پذیرفتن ولایت شیطان

نشان داده می شود در غاری در نزدیکی محل زندگی ولاد، موجودی زندگی می کند که ترک های بسیاری را شکار، در سایه ها زندگی کرده و در واقع تجسمی از شیطان می باشد. البته خود وی نیز در گذشته انسان بوده که روح خود را در ازای قدرت بی نهایت به شیطان فروخته است. ولاد نیز زمانی که در برابر سلطان محمد مستاصل شده، به آن غار رفته تا دست کمک خود را به سوی شیطان دراز کند. وی که خیال می کرد می تواند مقدار کمی از قدرت را برای شکست دادن عثمانی ها در اختیار بگیرد با قراردادی از طرف شیطان مواجه می شود.

 

 

 

 

وی باید خون آن موجود را بنوشد تا مقداری از قدرت به وی منتقل شود. اما با این کار وی باید از نور آفتاب دوری کند، بشدت تشنه به خون شده و برای رهایی از این امر باید سه روز ریاضت بکشد. لیکن وسوسه قدرت بی حد و حصر، فشارهای ناشی از جنگ و از طرف دیگر وسوسه همسرش باعث می شود که خود را تسلیم شیطان کند. نکته قابل تامل دیگر این است که در جای جای فیلم صلیب ها و نمادهای مسیحیون به چشم میخورد که در تضاد کامل با عقاید آنتی کرایستی و کابالیستی محاط بر فیلم است.

 

 

 

 

تناسخ و نفی معاد

شاید به مقدار کم ولی موثرا در این فیلم به نظریه الحادی تناسخ اشاره می شود. این نظریه که در آیین های غیر الهی چون بودیسم و هندویسم نقش اساسی بازی میکند بیان گر این است که بعد از مرگ روح هر کس از جسم وی به جسم دیگری حلول می کند و از آن به بعد فرد به عنوان شخص جدیدی به زندگی ادامه می دهد. توضیحی دیگر در این باره می گوید که روح فرد مرده گرفته شده و در کالبد جنین دمیده می شود و گویی فرد دوباره از نو زاده شده و می تواند راه و رسم دیگری متفاوت با گذشته را در پیش بگیرد. این اعتقاد منحرف تا جایی پیش رفته که حتی برخی اظهار می دارند که روح می تواند در جامدات نیز حلول کند و فرد بعد از مرگش به عنوان درخت، سنگ و یا حتی حیوانات (مثلا الاغ!!!) به زندگی ادامه دهد.

 

 

 

 

این عقیده چرخه روح و زندگی را به مثابه یک دور باطل تلقی کرده که پایانی بر آن نیست و چه عذابی می تواند دردناک تر از خاتمه نیافتن یک زندگی باشد. تناسخ آشکارا معاد و ضرورت زندگی اخروی را نفی می کند. در این فیلم نیز چندین بار شعر:

 

    چرا به این دنیا و دنیای بعدی جداگانه فکر می‌کنی؟

    وقتی که یک نفر پس از دیگری به دنیا می‌آید

    زمان همیشه برای کسایی که بهش نیاز دارن کوتاهه ولی برای کسانی که عاشق‌اند…همیشه باقی میمونه.

 

خوانده می شود و همانطور که پیداست به معنی این می باشد که زندگی ما با پایان یافتن به شکل دیگری آغاز شده و می توانیم دوباره با هم باشیم! پس از کشته شدن میرنا همسر ولاد بوسیله ترکان عثمانی، زمان فیلم به عصر حاضر آمده و ولاد زنی را مشاهده می کند که کپی برابر اصل همسر سابقش میرنا می باشد.

 

وی با خواندن شعر مذکور احساسات آن زن را بر می انگیزد و مینا )نام فرد شبیه به میرنا) اذعان می کند که این شعر مورد علاقه اوست. در این بخش سعی بر این شده که انتقال کامل عواطف و احساسات از فرد قبلی به فرد جدید نیز نمایش داده شود تا باورپذیری این نظریه مضحک برای تماشاگر دوچندان شود. تخریب چهره اسلام و بزرگ کردن مسیحیت در برابر آن و همچنین ترویج عقاید خرافی آیین های جعلی (تناسخ) از اهداف اصلی این فیلم بوده است

دانلود سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع هالیوود و اسلام هراسی (1394/01/31)

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع هالیوود و اسلام هراسی
  • مکان: دانشگاه خواجه نصیر الدین طوسی
  • زمان: 1394/01/31


دانلود سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع هالیوود و اسلام هراسی (1394/01/31)

 

نوع فایل
پخش آنلاین
حجم
تصویری
سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع هالیوود و اسلام هراسی
بخش اول
90mb
تصویری
سخنرانی استاد رائفی پور با موضوع هالیوود و اسلام هراسی
بخش دوم
93mb
صوتی

کیفیت بالا
36mb
صوتی

کیفیت متوسط
12mb


 


مایکل جونز:آزادی در هالیوود یعنی هرزه نمایی!/صهیونیستم با «سینمای جنسی» کاتولیکها را شکت داد

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

منتقد هالیوود و تحلیلگر رسانه با بیان اینکه هرزه‌نمایی در هالیوود، آزادی قلمداد می‌شود گفت: صهیونیست‌های حاکم بر هالیوود با ساخت فیلم‌‌هایی مثل گل گلاب، آرگو و 300 کوشیده‌اند مردم ایران را مهاجم نشان دهند.


مایکل جونز پنجشنبه شب در سلسله جلسات بزم اندیشه با موضوع جنگ فرهنگی که در موسسه جوانان آستان‌قدس رضوی برگزار شد، اظهار داشت: آمریکا ادعای دموکراسی بودن دارد اما دو درصد جمعیت یهودی هستند که دولت و کشور را در اختیار خود دارند.

وی افزود: هیچ هویتی به اندازه یهودیان در آمریکا تاثیر نگذاشته و تاثیر به مبنای هدایت آمریکا بود و با القای فرهنگ و کلمات سیاست را هم اداره کردند که در همین راستا از همان ابتدا صنعت سینما را در دست خود گرفتند.

جونز ادامه داد: صهیونیست‌ها در کالیفرنیای آمریکا صنعت سینما را در اختیار خود گرفتند و اهداف خود را در آن گسترش دادند که از اقدامات مهم یهودی‌ها حرکت به سمت جنسی کردن فیلم‌ها با برهنگی، تمسخر مذهب و روحانیت و گسترش و نشر موضوعات غیراخلاقی و غیرانسانی است.

سردبیر مجله جنگ‌های فرهنگی و تحلیلگر رسانه عنوان کرد: پس از گذشت مدتی مسیحیان‌ هم تصمیم به تولید آثاری برای مقابله با نشر افکار یهودیت گرفتند و برای مقابله با یهودیان اقداماتی انجام دادند.

جونز خاطرنشان کرد: هالیوود تصمیم به جنسی کردن فیلم‌ها برای جذب بیشتر مخاطب و کمک به اقتصاد خود می‌کرد که در این زمان کاتولیک‌ها با کمک یک بانکدار ایتالیایی به مقابله پرداختند و برای کنترل هالیوود تلاش کردند. همچنین گاهی اوقات روحانیون کلیسا سینما را ممنوع می‌کردند که این امر ضربه‌های مالی سنگینی را به شرکت‌های سینمایی یهودی وارد می‌کرد.

وی ادامه داد: با آغاز نبرد کاتولیک برای جلوگیری از برهنگی در فیلم‌ها دیگر تا 30 سال خبری از مسائل غیراخلاقی وجود نداشت و قانون تولید فیلم در آمریکا به رسمیت رسید.

این منتقد هالیوود با بیان اینکه خیلی از بزرگان آمریکا اعتقاد دارند که اتفاقات سینمای آمریکا و هالیوود تمرین برای انقلاب یهودیان در آمریکا بود ادامه داد: 31 سال پس از تصویب قانون ساخت فیلم‌ در سال 65 قانون نقض می‌شود و برهنگی در فیلمی نشان داده شد و چون این فیلم مربوط به هولوکاست بود، کلیسا نتوانست به آن اعتراضی کند.

وی افزود: یهودیان از هولوکاست و وقایع تاریخی برای پیشبرد اهداف خود استفاده کردند و کلیسا نمی‌توانست به آنها تذکر دهد و این امر منجر به شکست فرهنگی کاتولیک و کلیسا در آمریکا مقابل یهودیان شد.

جونز تصریح کرد: پس از مدتی، هرزه‌نمایی به آمریکا راه پیدا کرد و از آن پس تبدیل به ابزاری برای حملات به مناطق مختلف جهان شد و با کنترل رسانه به بسیاری از فرهنگ‌ها حمله کردند.

وی با بیان اینکه در حال حاضر آمریکا از مسائل غیراخلاقی برای حمله به ایران و تسلط به افکار عمومی استفاده می‌کند، عنوان کرد: در آمریکا و اسرائیل از هرزه‌نمایی به عنوان آزادی یاد می‌شود در صورتی که با این عمل به شدت افراد جامعه و افکار تحت کنترل قرار گرفتند و در حال حاضر آمریکا از مسائل غیراخلاقی و فرهنگ‌های برهنگی برای مبارزه با فرهنگ ایرانیان و تسلط بر جامعه ایران استفاده می‌کند.

این تحلیلگر رسانه با بیان اینکه یهودیان با امپریالیسم و آزادی ظاهری افراد زیادی را به خود علاقه‌مند کردند، اظهار کرد: با ترویج مسائل غیراخلاقی در سینما و پخش آزادی‌های ظاهری، افکار زیادی تحت سلطه اهداف یهودیان قرار گرفتند و تبدیل به راهی برای کنترل جوامع مختلف دنیا شد.

جونز با بیان اینکه جنگ علیه اسلام از سال 93 به شکل رسمی با حمله به عراق آغاز شد، بیان کرد: صهیونیست‌ها در چهار سال گذشته با ساخت فیلم‌‌هایی علیه جمهوری اسلامی ایران از جمله آب گلاب، آرگو و فیلم 300 کوشیده‌اند مردم ایران را متعصب و متهاجم نشان دهند تا به هدف خود یعنی ترویج دین‌گریزی در جهان برسند.

وی با بیان اینکه هر کشوری با تسلیم شدن در برابر مسائل جنسی از اهداف خود عقب می‌ماند و تبدیل به ابزاری برای سلطه‌گران می‌شود، اظهار داشت: کاتولیک‌ها در حال حاضر در نبرد فرهنگی آمریکا شکست خورده‌اند زیرا کلیسا با درگیر شدن در مسائل جنسی ضعیف شده است و با شکست فرهنگی قدرت و سیاست را هم به تدریج واگذار کردند زیرا خیلی از روحانیون کلیسا هم تسلیم وسوسه‌های جنسی شد‌ه‌اند.

این منتقد هالیوود با اشاره به طرح مهندسی اجتماعی یهودیان یادآور شد: مهندسی اجتماعی بعد از جنگ جهانی دوم با هدف تغییر محیط برای تغییر افکار آغاز شد که تخریب مناطق کاتولیک‌نشین و مذهبی بسیاری از مسائل جدید اجتماعی را به وجود آورد و با قبول سیاست‌های جمعیتی مشکلاتی زیادی برای کاتولیک‌ها رخ داد.

وی ادامه داد: سیاست‌های جمعیتی در ایران هم نگران‌کننده است زیرا رشد جمعیت در دهه اول انقلاب 3.4 درصد بوده و در حال حاضر 1.7 درصد است که این عددی نگران کننده برای ادامه حیات ایرانیان است اما با سیاست‌های رهبر انقلاب ایران حتما برای این مورد راه حلی پیدا می‌شود.

تحلیلگر رسانه و سردبیر مجله جنگ‌های فرهنگی و ضد صهیونیسم در زمینه نامه مقام معظم رهبری به جوانان اروپا و آمریکا خاطرنشان کرد: آنها با سانسور و دقت رسانه‌ای که دارند هیچ وقت اجازه دسترسی راحت به نامه رهبر ایران را نخواهند داد و با تغییرات و انحرافاتی در آن، با اصل پیام مقابله کرده‌اند اما این نامه به رغم تلاش فراوان برای سانسور بازهم بر تحولات جهان تاثیرگذار بوده است.

وی با بیان اینکه توجه به دنیای مجازی فرصت و آزادی عملی به افراد سلطه‌گر می‌دهد، تصریح کرد: با نامه مقام معظم رهبری و نکاتی که در آن اشاره شده 100 درصد موافق هستم در حال حاضر ارتباطات به عامل خطرناکی برای نسل جوان و نوجوان بدل شده زیرا از طریق آن ذهن جوانان توسط سلطه‌گران کنترل می‌شود.



سینما؛ سلاحی در زرادخانه قدرت‌های جهان + فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
پروپاگاندای سینما همواره یکی از ابزارهای روانی در زرادخانه قدرت بوده است. پروپاگاندای دولتی طی جنگ جهانی دوم موجب شد تا راهی جدید برای کنترل ذهن مردم از طریق رسانه و فیلم اختراع شود.

سینما این قدرت را دارد که در مخاطبان خود تغییر و تحول ایجاد کند. این تحول ممکن است در زمینه تغییر در نگرش‌ها، افزایش درک و یا متقاعد کردن فرد به یک عمل خاص باشد. به همین دلیل است که صنعت سینما مدت‌هاست برای شکل دادن افکار عمومی در جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرد. پروپاگاندا و تأثیر آگاهانه یا ناخودآگاه در مخاطبین تنها یکی از کاربردهای سینماست. همان‌طور که "المر دیویس" مدیر دفتر اطلاعات جنگ آمریکا می‌گوید، ساده‌ترین راه برای تزریق ایده‌های پروپاگاندا به ذهن اغلب مردم، استفاده از تصویر و سرگرمی است، به گونه‌ای که مخاطبین درک نکنند که تحت تأثیر پروپاگاندا هستند. بنابراین، از زمان ظهور جوامع مدرن، سینما و فیلم گزینه‌های اول رژیم‌های استبدادی برای هم‌سو کردن مردم بوده است. در این گزارش به تاریخچه‌ای مختصر از به کارگیری فناوری سینما برای سوق دادن توده مردم به سوی هدف مدنظر حکومت می‌پردازیم.

تحریف‌های رسانه‌ای
رسانه و فیلم ابزارهای قدرتمند پروپاگاندای دولتی هستند: "اپراتور در حال تعویض فیلم است"

تا پیش از اختراع فیلم، عکاسان به ما نشان می‌دادند که به کمک دوربین‌های خود قادر هستند چه اندازه واقعیت‌ها و جزئیاتی را به مخاطبین نشان دهند که در شرایط عادی، از چشم غیرمسلح پنهان می‌ماند. وقتی فیلم اختراع شد، سینما توانست "زندگی" را ضبط کند و کسب اطلاع درباره دنیای اطراف ما را "لذتبخش" نماید.

"مارک آدامز" از منتقدین فیلم می‌گوید: "سینما در اواخر دهه 1930 خود را شناخت. 10 سال بعد از آن‌که "صوت" وارد این عرصه شد. یک‌باره همه ابزارهایی که نیاز سینما بود، آماده شد. ابزارهایی که سینما به کمک آن‌ها، مخاطبین خود را سرگرم و حتی "درگیر" می‌کرد."

ارسطو عقیده داشت هدف از متقاعدسازی، انتقال یک دیدگاه است و این دانش و شعور تنها از طریق منطق محقق می‌شود. این در حالی است که پروپاگاندای مدرن، تلاش می‌کند منطق را تغییر دهد. بیش‌تر به سراغ احساس می‌رود. در این میان، جوان‌ها در مقابل این دستکاری احساسی از دیگران آسیب‌پذیرتر هستند. "ژاک ایلول" جامعه‌شناس فرانسوی، ارائه‌دهنده یکی از بهترین تعاریف مفهوم پروپاگاندا، معتقد بود ایجاد جامعه فناوری‌محور، یکی از عوامل اصلی در ظهور پروپاگاندای مدرن است، چراکه این نوع جامعه، مردم را نیازمند به پروپاگاندا تربیت می‌کند.

تحریف‌های رسانه‌ای
اظهارات
"جان اف کندی" درباره پیشتازی آمریکا در عرصه فضایی، جنبه‌های واضح پروپاگاندا داشت

پروپاگاندا زمانی می‌تواند بیش‌ترین تأثیر را بگذارد که یک چیز خاص را به عنوان دلیل همه رنج‌ها و مشکلات معرفی کند. یکی از مهم‌ترین روش‌هایی که سینما با استفاده از آن توانسته جوامع را تحت تأثیر قرار دهد و افکار عمومی را تغییر دهد، استفاده از کلیشه‌سازی است؛ اشخاصی که عمدتاً نماینده یک طبقه اجتماعی، یک نژاد و یا یک ویژگی خاص نشان داده می‌شوند.

اگر به تاریخ نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که پروپاگاندا محصول دوران پساصنعت‌گرایی است، زمانی که "انسان" تبدیل به "مصرف‌کننده" می‌شود. "دیوید گریفیث" از پیشتازان و مهم‌ترین کارگردانان آمریکایی در سینما، اغلب به تولید پروپاگاندا متهم می‌شود، به خصوص پروپاگاندای ضدسیاه‌پوستان در فیلم مشهور "تولید یک ملت" که به روایت ماجرای جنگ داخلی در آمریکا می‌پردازد.

تصویری که گریفیث در فیلم خود از شهروندان سیاه‌پوست یا آفریقایی آمریکایی، کاملاً کلیشه‌ای و مغرضانه است. این فیلم بلافاصله پس از تولید، جنجال‌های زیادی درست کرد و پخش آن دست‌کم در 8 ایالت ممنوع اعلام شد. به‌رغم همه این‌ها، "تولد یک ملت" موفق‌ترین فیلم قرن 19 در ارائه تصویری کلیشه‌ای از یک قشر خاص اجتماعی بود. به ندرت می‌توان یک فیلم خاص را پیدا کرد که به اندازه فیلم گریفیث در جامعه تأثیرگذار بوده باشد.

تحریف‌های رسانه‌ای
پخش فیلم تولد یک ملت بلافاصله پس از ساخت، دست‌کم در 8 ایالت آمریکا ممنوع شد

سبک خاص ادیتینگ در فیلم "تولد یک ملت"، در سال 1923 توانست اولین محصول سینمایی سرگئی آیزنشتاین" کارگردان و تئوریسین سینمای اهل شوروی را تحت تأثیر قرار دهد. این "فیلم خبری" 5 دقیقه‌ای، "دفتر خاطرات گلاموف" نام داشت و به شکلی طنزآمیز، اخبار و وقایع روز را روایت می‌کرد.

تولید فیلم، در سال 1917 و پس از انقلاب بلشویکی در شوروی سابق، ملی شد. مقامات شوروی در آن زمان به قدرت فیلم برای تأثیرگذاری بر مواضع اجتماعی و سیاسی مردم پی بردند. "لنین" تئوریسین روسی و رهبر انقلاب این کشور، سال 1922 گفت: "از میان همه هنرها، برای ما مهم‌ترین هنر، سینماست." فیلم‌های مستند و تخیلی صامت از آن پس برای حمایت از آرمان لنین تولید می‌شد.

به دلیل سلطه "تصویر" بر ذهن مخاطبین در فیلم‌های صامت، این فیلم‌ها ابزاری ایده‌آل برای انتقال اطلاعات و دیدگاه درباره سقوط سزار و ظهور طبقه کارگر صنعتی و کشاورزی بود. فیلم پروپاگاندای "استرایک"، محصولی بود که آیزنشتاین را به شهرت جهانی رساند. ویژگی بارز این فیلم، استفاده از تکنیک‌های خلاقانه ادیتینگ بود.

تحریف‌های رسانه‌ای
فیلم‌های صامت به دلیل تأثیرگذاری تصویر، ابزاری مؤثر در پروپاگاندا بودند

اولین سینمای ملی با بودجه دولتی که کاملاً مختص براندازی باشد، در روسیه و بعد از انقلاب اکتبر ساخته شد. این سینما منجر به ساخت یک "خودآگاه" جدید، نابودی ارزش‌های ارتجاعی، از بین رفتن افسانه دولت، کلیسا و سرمایه گشت. این‌ها ساختار ایدئولوژیک، هنر و آموزش عمومی یک کشور کارگری را تشکیل داد. در صحنه‌ای از فیلم "ناو پوتمکین" به کارگردانی آیزنشتاین که بهترین فیلم تاریخ سینما هم توصیف شده است، مردمی که از دست سربازان فرار می‌کنند، میان این سربازان و کلیسای بزرگ شهر گرفتار می‌شوند تا این ایده مارکسیست به نمایش دربیاید که کلیسا و حکومت هر دو دشمن قشر کارگر هستند.

در حالی که به آیزنشتاین دیگر اجازه فیلم‌سازی نمی‌دادند، "لنی ریفنشتال" کارگردان و بازیگر آلمانی به اوج شهرت خود نزدیک می‌شد. "موفقیت اراده" فیلم پروپاگاندای او در حمایت از آلمان نازی، شهرت جهانی دارد و هدف از ساخت آن در سال 1934 تبدیل شدنش به سند رسمی حزب نازی در کنگره بود.

"آنگلا امیگو" از منتقدین سینما معتقد است: "فیلم‌های پروپاگاندا طی جنگ جهانی دوم به شدت تأثیرگذار بودند. الگوی این فیلم‌ها "موفقیت اراده" ساخته "لنی ریفنشتال" بود که سال 1934 و به دستور آدولف هیتلر تولید شد. این فیلم اگرچه هدفی شوم داشت، اما به بهترین شکل نشان داد که چگونه یک آمار اشتباه می‌تواند برای رسیدن به اهداف سیاسی خاص، مردم را تحت تأثیر قرار دهد."

تحریف‌های رسانه‌ای
فیلم
"ناو پوتمکین" مردم را گرفتار در تله‌ای میان حکومت و کلیسا نشان می‌دهد

"مایک مک‌کیهیل" منتقد فیلم در این خصوص می‌گوید: "فیلم افسانه‌ای "موفقیت اراده" توانست در دوران جنگ به شکلی متفاوت و مؤثرتر از فیلم‌های جنگی، احساسات ملی درون آلمانی‌ها ایجاد کند." این در حالی است که ریفنشتال ادعا می‌کرد که فیلمش پروپاگاندا نیست، بلکه تاریخ صرف است.

هیتلر بارها تأکید کرده بود که با استدلال، منطق و اطلاعات نمی‌توان مردم را متحول کرد، بلکه این کار فقط با احساسات و عقاید می‌توان این کار را انجام داد. وی فیلم را ابزاری مؤثر برای جلوه دادن به نازی‌ها می‌دانست. "نوام چامسکی" نظریه‌پرداز و از منتقدین سیاست خارجی آمریکا تصریح می‌کند: "در حکومت‌های نظامی، فئودال یا استبدادی، مهم نیست مردم چه فکر می‌کنند، بلکه این است که بتوانید اعمال مردم را کنترل کنید. وقتی حکومت نتواند مردم را با زور کنترل کند و صدای مردم شنیده شود، با این مشکل برخورد می‌کنید که شهروندان ممکن است آن‌قدر کنجکاو و مغرور شوند که دیگر تن به حکومت مدنی ندهند.

وی ادامه می‌دهد: "آن زمان است که باید آن‌چه را "فکر می‌کنند" کنترل کنید. راه این کار هم توسل جستن به چیزی است که امروزه پروپاگاندا نامیده می‌شود. "تولید رضایت" و "ایجاد توهم‌های ضروری" از طریق به حاشیه راندن مردم و یا از کار انداختن احساسات آن‌ها درباره یک موضوع خاص."

تحریف‌های رسانه‌ای
هیتلر معتقد بود مردم را تنها با احساسات و عقاید می‌توان کنترل کرد

"امیگو" در این‌باره بیش‌تر توضیح می‌دهد: "بسته به زمان، بخش عمده‌ای از مستندها هم اهداف و برنامه‌های سیاسی داشته‌اند." مک‌کیهیل نیز می‌گوید: "این‌ها در زمان خود، محصولات بسیار بزرگی بوده‌اند و تأثیر زیادی هم بر مردم و ملت‌هایی گذاشته‌اند که برای دست یافتن به "اطلاعات" تلاش کرده‌اند."

فیلم‌های مستند زمان بیش‌تری طول می‌کشد تا تأثیر خود را بگذارند. به علاوه، تنها یک مستند کافی نیست، بلکه برای تأثیرگذاری بر افکار مردم، باید یک سری مستند در یک زمینه خاص تولید شود. این نوع فیلم‌ها وقتی تعدادشان زیاد شد می‌توانند هدف خود را محقق کنند.

آمریکا برای مقابله با پروپاگاندای فاشیست و نازی و برای انگیزه دادن به سربازان خود در جنگ علیه نیروهای متحدین، دفتر جنگ واشنگتن، کارگردانی هالیوودی به نام "فرانک کاپرا" را استخدام کرد تا 7 فیلم را در قالب مجموعه‌ای به نام "چرا می‌جنگیم" بسازد. یکی از استراتژی‌های سینمایی این مجموعه استفاده از فیلم‌ها و صحبت‌های دشمن علیه خود او بود. به این ترتیب، بخش عمده‌ای از این 7 فیلم، در حقیقت گردآوری اخبار از کشورهای دیگر بود.

تحریف‌های رسانه‌ای
"
چرا می‌جنگیم" از قول "هنری والاس" معاون رئیس‌جمهور آمریکا: "این جنگ میان دنیای آزاد و دنیای برده است"

پروپاگاندا همواره یکی از ابزارهای روانی در زرادخانه قدرت بوده است. پروپاگاندای دولتی طی جنگ جهانی دوم موجب شد تا راهی جدید برای کنترل ذهن مردم از طریق رسانه و فیلم اختراع شود. بر همین اساس آمریکا در دوران جنگ سرد دشمنی به نام ایدئولوژی کمونیست را برای خود ایجاد کرد و با به کارگیری تضادی حرفه‌ای از تصاویر بی‌طرفانه و توضیحات ایدئولوژیک به تقابل با این دشمن جدید پرداخت.

مشهورترین فیلم پروپاگاندا درباره "دوران مک‌کارتی" در آمریکا، "نقطه نظم" محصول سال 1964 به کارگردانی "امیل دی‌آنتونیو" است که بخش‌هایی از یک جلسه استماع در مجلس سنا را نشان می‌دهد تا به اصطلاح خودنابودگری تدریجی سناتور "جوزف مک‌کارتی" و آرمان او را نشان دهد. در بخش از این فیلم می‌شنویم: "آن‌چه قرار است بشنوید، واقعاً اتفاق افتاده است. 8 ساعت در روز و به مدت 36 روز، کمیته ویژه سنا جلسه‌ای به نام "استماع ارتش-مک‌کارتی" را برگزار کرد که بهار سال 1954 به طور مستقیم از تلویزیون پخش شد."

در بخش دیگری، سناتور مک‌کارتی، ظاهراً با اشاره به نقشه‌ای که کنارش است، این‌گونه می‌گوید: "وقتی شما این آمریکا را دارید، از اقیانوس آتلانتیک تا اقیانوس آرام، احاطه شده با شبکه‌ای از استادان و معلمانی که دستورات خود را از مسکو می‌گیرند، از سازمانی که می‌خواهد این کشور و ملت را نابود کند، که می‌خواهد اذهان جوانان را فاسد کند، آقای "جانکن" [مشاور سنا] به همین دلیل است که به سرعت داریم در جنگ شکست می‌خوریم."

تحریف‌های رسانه‌ای
سناتور "مک کارتی" در جلسه استماع مجلس سنا صحبت می‌کند

اگرچه ظاهر این "مستند" نشان می‌دهد بی‌طرفی در آن رعایت شده است، اما همین واقعیت که یک نشست 36 روزه را در یک ساعت و نیم خلاصه می‌کند، گویای همه چیز هست. فیلم‌هایی که در "نقطه نظم" استفاده می‌شود، واقعی است، اما به گونه‌ای ادیت شده است که یک جلسه توجیهی قضایی را نشان دهد و هدفی خاص دارد: نشان دادن مک‌کارتی به عنوان یک فرد متقلب و خطرناک. سناتور جوزف مک‌کارتی نماینده ویسکانسین زمانی به شهرت رسید که ادعا کرد می‌تواند نفوذ کمونیسم را در عمیق‌ترین بخش‌های دولت آمریکا اثبات کند. جمهوری‌خواهان از ضدکمونیسم به عنوان سلاحی علیه مخالفان خود و برای نهادینه کردن رعب و وحشت در دل مردم استفاده می‌کردند.

اساس کار پروپاگاندا چیزی نیست جز انتقال نظریاتی که طراحی شده‌اند تا مردم را به تفکر و عمل در جهت مدنظر متقاعد کنند. "شب و مه" به کارگردانی "آلن رنه" هم مانند بسیاری از فیلم‌های پروپاگاندای دیگر، وقتی اولین بار آن را تماشا می‌کنید، به نظرتان می‌رسد خیلی احساسی، اما واقعی است. این فیلم که ده سال پس از بسته شدن اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی ساخته شد، با نمایش تصاویر رعب‌آور و آرام در کنار هم، روایت‌گری شاعرانه و موسیقی غم‌انگیز به موضوع هولوکاست می‌پردازد و تأثیر خود را در ذهن مخاطب می‌گذارد.

"شب و مه" ترکیبی از تصاویر سیاه و سفید از اردوگاه‌های کار اجباری در دهه 40 میلادی را نشان می‌دهد که در آن‌ها بولدوزرهای آلمانی، کوه‌هایی از جسد را در گورهای دسته‌جمعی می‌ریزند. در کنار این تصاویر، فیلم‌های رنگی از همین کمپ‌ها یک دهه بعد از آن ماجراها به نمایش گذاشته می‌شود. همچنین جلسات دادگاهی نمایش داده می‌شود که در آن‌ها رهبران آلمان یکی پس از دیگری مسئولیت خود را در کشتارهای جمعی انکار می‌کنند. سپس این سؤال مطرح می‌شود که "پس چه کسی مسئول است؟"

تحریف‌های رسانه‌ای
"شب و مه": سیم‌های دور اردوگاه‌های آلمان نازی
"که امروز دیگر برق ندارند"

بدون شک یکی از تأثیرگذارترین روش‌ها در فیلم‌های پروپاگاندا، استفاده از تکنیک "تضاد" است. تضادهای بزرگ نه تنها تأثیر احساسی بیش‌تری نسبت به تفاوت‌های کوچک دارند، بلکه اعتقاد مخاطب را به ایدئولوژی مدنظر، محکم می‌کنند. "جنگ الجزایر" مثالی واضح از یک فیلم تخیلی با اهداف پروپاگاندا است. اگرچه در ابتدای فیلم، می‌خوانیم که "هیچ‌یک از تصاویر این فیلم واقعی نیست"، اما تکنیک‌های سینمایی فیلم نظیر جلوه‌های قدیمی‌کننده تصویر، دوربین‌هایی که با دست نگه داشته می‌شوند و زوم‌های متناوب که یادآور تصاویر خبری است، به علاوه نورپردازی ضعیف‌تر و عدم استفاده از گریم، باعث می‌شود مخاطب این تصور را داشته باشد که فیلم، واقعیت‌های انقلاب الجزایر را نشان می‌دهد.

دولت الجزایر هزینه تولید این فیلم را پرداخت، اما فیلم بعدها توسط گروه‌های مخالف دولت در کشورهای دیگر، مانند "حزب پلنگ‌های سیاه" در آمریکا برای آموزش تاکتیک‌های غیرمتعارف مورد استفاده قرار گرفت. جالب این‌جاست که اف‌بی‌آی و سیا در دفاتر خود، این فیلم را مهندسی معکوس کرده‌اند تا از اطلاعات آن برای مقابله با "تروریسم" استفاده کنند.

پروپاگاندا را "تلاش عامدانه برای متقاعد کردن مردم با هر ابزار ممکن، به فکر و سپس عمل کردن به روشی که مورد نظر منبع پروپاگانداست" تعریف کرده‌اند. روش‌های مورد استفاده، با توجه به ابزارهای موجود ممکن است تفاوت داشته باشد. ارتباط با رویکرد متقاعدسازی، یکی از ویژگی‌‌های عادی بشر است. ممکن است در گفتگوی شخصی میان دو نفر اتفاق بیفتد یا در یک گردهمایی بزرگ، در یک مکان مقدس باشد و یا در یک سینما.


تحریف‌های رسانه‌ای: پروپاگاندا - دانلود







تحلیلی بر فیلم Interstelar / زبان الکن علم بشر در برابر علم خدا +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سرک کشیدن به اعماق ژرف دریاها، در کنار سفر به کهکشان‌ها و کشف اسرار ناشناخته آن، همواره دو دل‌مشغولی مهم بشر در طول سال‌های متمادی بوده است!


با دستیابی بشر به فناوری فضایی، عده زیادی از دانشمندان امیدوار شدند که بتوانند پاسخی قانع‌کننده برای سؤال‌هایی نظیر اینکه آیا ما یگانه موجودات این کهکشان پهناور هستیم یا موجودات دیگری هم در همسایگی ما وجود دارند؟ خالق این جهان پهناور چه کسی است و چطور می‌توان با او ارتباط برقرار کرد؟ سرنوشت انسان پس از مرگ (که گویا باید در خارج از زمین و در میان کهکشان‌ها رقم بخورد) چگونه خواهد بود؟ و صدها سؤال دیگر از این دست بیابند. اما برخلاف انتظار، هر چه بشر بیشتر در ژرفای پیچیده منظومه شمسی گام برداشت، به بهت و حیرت وی افزوده شد و دامنه سؤال‌های بی‌پاسخ او گسترش بیشتری یافت.
در طول این سال‌ها، بشر سردرگم، سعی کرده تا بنا به بضاعت خود (با توجه به فهم و درک خود از اوضاع) شرایط پیچیده حیات، موضوع خالق و مسائل پیرامون آن را به‌گونه‌ای توجیه کرده و با اتکا به دستاوردهای نسبی خود (علم) پاسخی به ظاهر منطقی و قابل درک برای آن‌ها دست و پا نماید. پاسخ‌هایی که گاه بشر را به بی‌راهه‌های سردرگمی هدایت کرده و گاه به سرخوردگی و نابودی او انجامیده است!
ارائه نظریه‌های متنوع، نگارش کتاب‌های مختلف و به تازگی ساخت فیلم‌های سینمایی مرتبط، تنها بخشی از تحرکات بشر در ارائه پاسخ به بی‌نهایت مجهولاتی هستند که قرن‌ها ذهن او را به خود مشغول داشته‌اند.

Nolan

در همین راستا، کارگردان‌های صاحب نامی همچون استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) با فیلم A Space Odyssey: 2001، رابرت زمکیس (Robert Zemeckis) با فیلم Contact، ریدلی اسکات (Ridley Scott) با فیلم Prometheus و آلفانسو کواران (Alfonso Cuarón) با فیلم Gravity و... سعی کردند تا پاسخی هر چند ناقص و کوتاه برای حل این مجهولات ارائه کنند و آخرین فرد از این گروه هم، کریستوفر نولان (Christopher Nolan) بود که با ساخت فیلم Interstellar، تلاش کرد تا جوابی قانع کننده برای برخی از این مجهولات بیابد! غافل از اینکه ژانر انتخابی وی ماهیتاً با عنصری سست و غیرقابل استناد به نام تخیل گره‌خورده (ژانر علمی-تخیلی) و به همین دلیل هیچ‌گاه نمی‌تواند به‌طور ثابت و قاطع بیانگر دیدگاهی صحیح باشد و بخش عمده‌ای از آن به امور حدسی و خیالی مرتبط می‌شود که در هیچ‌یک از محافل رسمی چندان مورد استناد نیست.
فیلم جدید نولان همانند دیگر آثار وی، فیلمی پیچیده با داستانی چندلایه است که می‌توان آن را از چندین زاویه مختلف مورد تحلیل و بررسی قرارداد. او در این فیلم سعی کرده تا با قرار دادن موضوعات علمی و تلفیق آن با داستانی مذهبی و همراهی آن با یک درام خانوادگی! برای همه نوع مخاطب و سلیقه حرفی برای گفتن داشته باشد. از همین رو، برای درک کامل فیلم لازم است تا حداقل آن را از دو بعد علمی و مذهبی مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
Interstellar روایتگر درگیری مرگبار انسان تکنولوژی زده با طبیعت وحشی و سرکشی است که قصد دارد تمامی زحمات هزاران ساله بشریت (تمدن) و خود او را یکجا در زیر خروارها خاک مدفون نماید!
در سکانس ابتدایی فیلم، دوربین به شکلی زیرکانه تصویری از ماکت خاک گرفته فضاپیمای آتلانتیس را درون کتابخانه‌ای به تصویر می‌کشد. درواقع این سکانس اشاره‌ای هوشمندانه به نابودی تکنولوژی (به‌طور خاص تکنولوژی فضایی) در زمان وقوع فیلم دارد و از همان ابتدا، مخاطب را برای آنچه قرار است در ادامه با آن مواجه شود، آماده می‌کند.

Apolo

با توجه به این نکته که فضاپیمای آتلانتیس در سال ۲۰۱۱ آخرین مأموریت خود را به پایان رساند و پس از آن بازنشسته شد، می‌توان حدس زد که داستان فیلم فاصله زمانی چندانی با عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، ندارد و به همین دلیل است که خاطره آن (ماکت فضاپیما) هنوز پابرجاست.
از دیگر مشخصات شاخص این دوران، می‌توان به نابودی اکثر محصولات کشاورزی در اثر تکثیر آفتی ناشناخته به‌عنوان "زنگار گیاهی" اشاره کرد که به سبب گسترش آن، به‌جز گندم، بامیه و ذرت، دیگر هیچ محصولی روی خاک زمین قابل‌کشت نیستند!
البته این در حالی است که ابتدا گندم و سپس بامیه در یک بازه زمانی 7 ساله از بین رفته‌اند و تنها غذای موجود برای تغذیه، ذرت است! که آن‌هم در معرض آلودگی به آفت قرارگرفته و خطر کمبود غذا و بروز فاجعه انسانی هرلحظه جامعه بشری را تهدید می‌کند. از طرف دیگر، فرسایش خاک و عدم وجود پوشش گیاهی هم باعث شکل‌گیری طوفان‌های شن شدید شده و زندگی مردم را در معرض تهدید قرار داده و آن را به دوران بدوی (نبود تکنولوژی) بازگردانده است. اتفاقی شبیه به طوفان شنی که در سال 1930 در آمریکا رخ داد و کشاورزی این کشور را با چالشی جدی مواجه ساخت.
در چنین شرایطی، نولان به‌عنوان نمونه‌ای از اعضای جامعه بشری بحران‌زده، به سراغ کشاورزی ساکن اوکلاهاما می‌رود و زندگی او و خانواده‌اش را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد.

5

کوپر (Cooper) شخصیت اصلی فیلم که او را در کسوت یک مزرعه‌دار موفق می‌بینیم، درواقع نماینده نسلی سوخته است که علی رقم استعداد و توانمندی بالا، به‌اجبار تن به این کار داده و در اعماق وجودش رضایت چندانی به انجام آن ندارد.
او که در پرونده کاری سابق خود، خلبانی سفینه‌های آزمایشی ناسا را دارد، حالا مجبور شده برای تأمین زندگی دختر، پسر و پدر همسر سابقش، رو به مزرعه‌داری آورده و رویای سفر به فضا و خروج از جو زمین را برای همیشه فراموش کند و این موضوع دقیقاً همان چالشی است که نولان سعی دارد در طول فیلم به آن دامن بزند.
فیلم در همان سکانس‌های ابتدایی، اطلاعات پراکنده‌ای در مورد شرایط حاکم بر فضای موجود را به بیننده ارائه می‌دهد که با جمع‌بندی آن‌ها در کنار یکدیگر، می‌توان به درک بهتر و دقیق‌تری از اوضاع رسید و حقایقی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد. طبق اطلاعات موجود، در این دوران تکنولوژی به‌طور کامل از بین رفته و تنها آثار محدود بجا مانده از آن نیز در خدمت امور بدوی مانند مزرعه‌داری و کشاورزی قرارگرفته است.
به دلایل نامعلومی، ارتش‌ها در سراسر دنیا منحل شده‌اند و دیگر از طرف دولت‌ها بودجه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته نمی‌شود (ظاهراً بحران غذایی فکر جنگ را در بین ملت‌ها از بین برده است!). با توجه به کدهایی که در فیلم ارائه می‌شوند، می‌توان حدس زد که این بحران، جهانی و همه‌گیر است. اشاره به نابودی سیب‌زمینی در ایرلند و یا تعطیلی نیروی هوایی هند، تأییدی بر همین مسئله است.

11

طبق تجهیزاتی که در فیلم نمایش داده‌شده‌اند، زمان روایت داستان فاصله چندانی با عصر حاضر ندارد. این موضوع با بررسی پهپاد تجسسی هند و شباهت آن با پهپادهای امروزی به‌سادگی قابل مشاهده است. این در حالی است که طبق داستان فیلم، تنها 10 سال از انحلال ارتش هند و ناسا می‌گذرد و در این صورت می‌توان زمان احتمالی فیلم را در سال‌های 2020 تا 2025 تخمین زد.
عناوین کتاب‌های موجود در کتابخانه مورف (Murph) دختر 10 ساله کوپر هم می‌توانند تأییدی بر این موضوع باشند. اکثر این کتاب‌ها، آثاری نسبتاً جدید هستند و از تاریخ انتشار برخی از آن‌ها زمان زیادی نگذشته است. به نظر می‌رسد که نولان قصد داشته تا با قرار دادن این کدها در فیلم، به بیننده این‌طور القاء کند که این سرنوشت ممکن است در آینده‌ای نه‌چندان دور گریبان گیر بشر امروزی هم بشود.
نولان برای روایت داستان خود، آن را در دو بخش کلی روایت می‌کند که هرکدام از آن‌ها حاوی نکات کلیدی بسیار مهمی هستند. بخش اول، شامل زندگی کوپر روی زمین و بخش دوم آن روایتگر سفر او به فضا است.
زندگی روی زمین
علاوه بر مشکلات تغذیه‌ای و بحران طوفان‌های شن مدفون کننده، تغییرات فرهنگی بنیادینی هم در اصول تربیتی انسان‌های نسل جدید دیده می‌شوند که دست‌کمی از طوفان شن ندارند. در این زمان، در مدرسه ابتدایی محل تحصیل مورف، به دانش آموزان گفته می‌شود که پروژه سفر به ماه آمریکا که در سال 1969 به وقوع پیوست و تا سال‌ها به‌عنوان یکی از افتخارات ملی این کشور به شمار می‌رفت، تنها پروپاگاندایی تبلیغاتی برای درگیر کردن شوروی در یک بحران مالی بوده و اصل این موضوع به هیچ‌وجه صحت تاریخی ندارد!
درواقع وجود چنین سکانسی در این فیلم، واکنشی اعتراضی از طرف نولان به خدشه‌دار کردن باورهای افتخارآمیز دوران کودکی وی از طرف برخی سیاستمداران آمریکایی است. مسلماً برای نولان که تنها یک سال پس از پروژه سفر به ماه آمریکا، چشم به جهان گشوده، بسیار تلخ و باورناپذیر است که بخواهد ماهیت این پروژه را دروغ و صرفاً نوعی جنگ تبلیغاتی علیه روسیه بداند.

17

نکته بعدی، اتفاق عجیبی است که دست بر قضا در خانه کوپر و اتاق مورف رخ می‌دهد. یک گرانش عجیب و مرموز که نهایتاً در اثر یک اتفاق ساده توسط کوپر کشف شده و در ادامه او را به مخفی‌ترین محل دنیا! راهنمایی می‌کند.
پیش از ادامه این بحث، لازم است تا در مورد جایگاه اتفاق در این فیلم، کمی بیشتر صحبت کنیم. یکی از بحث‌های کلیدی مطرح‌شده در فیلم، تأکید شدید نولان به مبحث اتفاق و نقش آن در به وجود آمدن پدیده‌های مهم در زندگی بشر است! نولان برای این منظور از قانونی به نام مورفی سخن می‌گوید که اتفاقاً این قانون منشأ نام‌گذاری دختر نابغه وی نیز هست و نقشی اساسی در روند پیشرفت فیلم دارد.
حال ببینیم که قانون مورفی چیست:
قانون مورفی یک اصطلاح عامیانه رایج در فرهنگ غربی است که می‌گوید: "اگر قرار باشد چیزی خراب شود، می‌شود."
این جمله از ادوارد مورفی (Edward A. Murphy)، مهندس نیروی هوایی و محقق "تئوری هرج‌ومرج" آمریکایی است.
طبق این قانون، همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسب‌ترین زمان به خطا می‌روند و کارها را لنگ می‌گذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی می‌آورد، او را مشمول قانون مورفی می‌دانند.

Morphy

دیدگاه‌های مختلفی درباره منشأ دقیق قانون مورفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارند که باعث نزاع‌های طولانی نیز شده‌اند.
کامل‌ترین بحثی که تمام نظرات را موردبررسی قرارداد، کتاب تاریخچه‌ای از قانون مورفی (A History of Murphy's Law) از نیک اسپارک (Nick T. Spark) است که مقاله چهار قسمتی‌اش را در مورد "تاریخچه تحقیق بدون احتمال" مستند و کامل می‌کند. از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژه‌ای به نام MX۹۸۱ در منطقه مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نام‌گذاری شد.) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد. این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود، انجام می‌شد.
در ابتدا برای انجام آزمایش، آدمک‌هایی که در بررسی تصادفات استفاده می‌شوند را به صندلی واگن می‌بستند، اما در آزمایش‌های بعدی توسط دکتر جان پاول (John Powell) که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود، انجام شد. در حین این آزمایش‌ها، درباره میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازه‌گیری نیروی وارد شده به سروان پاول، سؤالاتی مطرح شد.
در این زمان، مورفی استفاده از کشش‌ سنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان پاول بسته می‌شد، پیشنهاد کرد. مورفی به این نوع تحقیق علاقه‌مند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازه‌گیری نیروهای دستگاه‌های سانترفیوژ پرسرعت انجام داده بود.
دستیار مورفی، اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شامپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان می‌دادند و معلوم شد که دستیار مورفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده. در این زمان بود که مورفی این جمله را استفاده کرد و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، او از گروه خارج شد.

13

در مصاحبه نیک اسپارک با جرج نیکُلس (مهندس دیگری که در آن گروه حضور داشت) نیکلس توضیح داد که مورفی دستیارش را مقصر این شکست شناخته و گفته: "اگر این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بی‌شک اشتباه می‌کند."
نظر نیکلس این است که این قانون در محاوره‌های افراد گروه به این صورت خلاصه شد که: "اگر بتواند بشود، می‌شود."
و برای تمسخر مورفی که از نظر نیکلس با خودخواهی گروه را ترک کرد، این‌گونه نام‌گذاری شد. دیدگاه دیگری این قانون را به دکتر پاول، نسبت می‌دهند. وی این قانون را در یک گفتگوی مطبوعاتی کمی پس از شکست آزمایش استفاده کرده ‌است. دیگران، از جمله تنها فرزند بازمانده مورفی، دیدگاه نیکلس را رد می‌کنند و ادعا دارند که استفاده این عبارت از ادوارد مورفی آغاز شده‌ است.
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند:
قانون مورفی: لبخند بزن... فردا روز بدتری است...
قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن: اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچ‌گاه اشغال نخواهد بود.
قانون بینی: بعد از اینکه دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه: اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون دروغ‌گویی: اگر بهانه دروغی‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی‌که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید، افزایش می‌یابد.
قانون اثبات: وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.
قانون ترافیک: وقتی در ترافیک گیرکرده‌ای، لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه می‌افتد.
قانون وسایل نقلیه: وسایل نقلیه اعم از اتوبوس، قطار، هواپیما و... همیشه دیرتر از موعد حرکت می‌کنند، مگر آنکه شما دیر برسید. در این صورت درست سر وقت رفته‌اند.
قانون اتوبوس: مدت زیادی منتظر اتوبوس می‌مانی و خبری نیست، پس سیگاری روشن می‌کنی. به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می‌رسد.
قانون کار: اگر به نظر می‌رسد که همه چیزها خوب پیش می‌روند، حتماً چیزی را از قلم انداخته‌ای.
قانون نتیجه: احتمال بد پیش رفتن کارها، نسبت مستقیم با اهمیت آن‌ها دارد.
قانون یادگیری: شما چیزی را یاد نمی‌گیرید، مگر بعد از اینکه امتحان آن را دادید.
قانون جستجو: هر وقت دنبال چیزی می‌گردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو می‌کنید، آن را می‌یابید.

1

قانون خرید: اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید، به محض اینکه آن را خریدید آن را در مغازه دیگری ارزان‌تر خواهید یافت.
قانون چیزهای خوب: هر چیز خوب در زندگی، یا غیرقانونی است یا غیراخلاقی یا چاق‌کننده.
قانون ضایع شدن: احتمال آنکه کاری را که انجام می‌دهید دیگران ببینند، نسبت مستقیم دارد با میزان احمقانه بودن آن کار.
قانون پمپ‌بنزین: هنگام ورود به پمپ‌بنزین، جایگاهی را که انتخاب می‌کنید کندتر و طولانی‌تر از جایگاه‌های دیگر خواهد بود.
قانون لکه: زمانی که می‌خواهید لکه روی شیشه پنجره را پاک کنید، لکه در سمت دیگر شیشه خواهد بود.
قانون دسترسی: هرگاه چیزی را دور بیندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
قانون صبحانه: همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیده‌اید، روی زمین می‌افتد.
قانون تعمیر: زمانی که دستگاه معیوب خود را نزد تعمیرکار می‌برید، کاملاً درست و بی‌عیب کار خواهد کرد.
قانون اجتناب: اگر به هر دلیل در جایی قانون مورفی عمل نکند، قرار است اتفاق خیلی بدتر و بزرگ‌تری بیفتد.

اما دیدگاه نولان نسبت به قانون مورفی در این فیلم، به‌گونه‌ای دیگر است. او معتقد است که بروز قانون مورفی زمینه‌ای برای پیدایش یک رویداد خوب و مفید است. مثلاً پنچر شدن لاستیک ماشین کوپر، باعث می‌شود تا او موفق به شکار پهپاد تجسسی هند شود! یا بازماندن بی‌موقع پنجره اتاق مورف در زمان طوفان، باعث می‌شود که کوپر مکان سری ناسا را کشف کند! بدین شکل که در یکی از روزها که طوفان شدیدی رخ‌داده بود، پنجره اتاق مورف باز می‌ماند و ورود گردوغبار به درون اتاق باعث می‌شود تا کوپر متوجه وجود نیروی نامرئی درون اتاق شود. نیرویی که مورف آن را روح درون اتاق می‌نامد و معتقد است که این روح قصد برقراری ارتباط با وی را دارد. اما با بررسی بیشتر، کوپر درمی‌یابد که روح اتاق، درواقع نوعی گرانش است که طی فرایندی عجیب، مختصات جغرافیایی پایگاه مخفی ناسا را به‌وسیله کدهای باینری (هر عدد به‌وسیله دو رقم ۰ و ۱ نشان داده می‌شود. این حالت نمایش اعداد را نمایش اعداد در مبنای دو نیز می‌نامند.) مشخص می‌کند.
این اتفاق، چنان کوپر را هیجان‌زده می‌کند که تصمیم می‌گیرد تا محل دقیق مختصات را یافته و از راز آن باخبر شود. بدین ترتیب، کوپر برای یافتن آن مکان راهی سفری می‌شود که ازقضا مورف کنجکاو هم او را همراهی می‌کند.

3

در ادامه، این مختصات کوپر را هدفمندانه به سمت پایگاه مخفی ناسا هدایت می‌کند و وی در آنجا درمی‌یابد که علی رقم خبرهای منتشر شده مبنی بر تعطیلی ناسا، این سازمان مخفیانه مشغول فعالیت است و قصد دارد تا برای نجات بشریت از وضعیت موجود اقدامی اساسی نماید! آن‌ها برای نجات بشریت دو راهکار کلی را در نظر دارند:
1- غلبه بر نیروی گرانش زمین و انتقال همه انسان‌ها به‌وسیله سفینه‌ای ویژه به سیاره‌ای قابل سکونت که به نقشه A معروف است.
2- انتقال 5000 تخم بارور فریز شده انسان به سیاره‌ای قابل زیست و احیای دوباره نسل بشر از این طریق که به نقشه B معروف است.
اما برای انجام هر یک از این دو نقشه، آن‌ها به خلبانی زبده نیاز دارند تا بتواند هدایت سفینه حامل را به عهده بگیرد و این خلبان کسی نیست جز کوپر عاشق پرواز، که دست بر قضا قانون مورفی او را به این نقطه هدایت کرده است!! (توجه داشته باشید که در این فیلم قانون مورفی معکوس عمل می‌کند).
داستان از این نقطه به بعد، مخاطب خود را آماج حملات اطلاعاتی در مورد فضا و قوانین فیزیک قرار می‌دهد تا او را برای پذیرش بخش دوم داستان، یعنی سفر کوپر به فضا آماده کند.
طبق اطلاعات ارائه شده در فیلم، از حدود 50 سال پیش ناهنجاری‌های گرانشی عجیبی توسط ماهواره‌های زمینی شناسایی شدند که در بین آن‌ها یکی که به سیاره زحل نزدیک‌تر بود، اهمیت بیشتری پیدا کرد.

16

علت این اهمیت، وجود کرم‌چاله‌ای (کرم‌چاله‌ها ساختارهای فضازمانی پل مانندی هستند که دو گستره جدا از یک فضا-زمان یا دو فضا-زمان جدا از هم را به یکدیگر پیوند می‌دهند. کرم‌چاله‌ها مسافت و زمان بایسته برای رسیدن از یک نقطه‌به‌نقطه دیگر را کوتاه و آسان می‌کنند.) مطرح می‌شود که از 48 سال پیش در فضا نمایان شده بود و این قابلیت را داشت تا بشر را به کهکشان دیگری منتقل کند!
دانشمندان معتقد بودند که این کرم‌چاله توسط موجوداتی که اصطلاحاً "آن‌ها" یا "مراقبان بشر" خطاب می‌شوند، برای هدفی خاص در فضا قرار داده‌شده‌اند. به‌وسیله این کرم‌چاله، دانشمندان می‌توانستند 12 سیاره‌ای که ظاهراً نسبت به بقیه شرایط بهتری برای سکونت بشر داشتند را موردبررسی قرار دهند. به همین منظور، آن‌ها حدود 10 سال پیش 12 کاوشگر (فضانورد) را در قالب مأموریتی با اسم رمز ایلعازر (نام فردی است که ماجرای زنده کردن او توسط مسیح در انجیل آمده است. در این داستان، ایلعازر چهار روز پس از مرگش توسط عیسی (ع) به زندگی بازمی‌گردد.) به این سیاره‌ها فرستادند تا آن‌ها پس از بررسی شرایط، اطلاعات را به زمین مخابره کنند.
اما این اطلاعات هرگز به زمین مخابره نشدند و حالا ناسا قصد دارد تا با اعزام تیم جدیدی (که قرار است کوپر هدایت سفینه آن‌ها را عهده‌دار باشد) به این کهکشان، ضمن کسب اطلاع از سرنوشت 12 فرستاده خود، اطلاعات جمع آوری شده توسط آن‌ها را نیز برای ناسا ارسال نماید. البته در این بین، ناسا به‌منظور جلوگیری از هرگونه اتفاق پیش‌بینی‌نشده، تخم‌های بارور فریز شده را نیز با آن‌ها همراه می‌کند تا در صورت طولانی شدن مأموریت، یا بحرانی شدن ناگهانی اوضاع زمین، تیم اعزامی با ایجاد کلونی جدید در یکی از این سیاره‌ها، نسل بشر را از انقراض حتمی نجات دهند (نقشه B).
علی‌رغم مخالفت‌های مورف با سفر کوپر و تذکر وی به این نکته که پیام روح درون اتاق صراحتاً او را از رفتن به این سفر منع کرده (این پیام از طریق کشف رمز کدهای مورس و بر اساس ترتیب کتاب‌هایی که از قفسه کتابخانه به بیرون پرتاب می‌شدند، به دست آمد) کوپر تصمیم می‌گیرد تا برای نجات بشریت و به‌طور ویژه خانواده خود، عازم سفر بین ستاره‌ای شود.
ازاینجا به بعد، فیلم وارد بخش دوم داستان خود می‌شود...
سرانجام گروه چهارنفری کاوشگران، با ناوبری کوپر زمین را ترک می‌کنند و پس از یک خواب مصنوعی دوساله، سرانجام به پایگاه فضایی مستقر در نزدیکی زحل می‌رسند و ازآنجا به سمت کرم‌چاله حرکت می‌کنند.
آن‌ها پس از بررسی و محاسبات دقیق، وارد کرم‌چاله شده و از طریق آن پا به کهکشان جدید که 12 سیاره موردنظر در آنجا قرار دارند، می‌شوند. اما ورود به سیاره‌های موردنظر، چندان ساده به نظر نمی‌رسد. وجود یک سیاه‌چاله عظیم به نام گارگانتو، بزرگ‌ترین چالشی است که گروه با آن روبرو هستند، زیرا گرانش فوق‌العاده زیاد آن باعث کند شدن زمان نسبت به زمین می‌شود، به شکلی که هر ساعت روی سیاره نزدیک به گارگانتو معادل 7 سال روی زمین سپری می‌شود!

0

پیش از ادامه بحث، بهتر است کمی در مورد صحت این موضوع که آیا واقعاً چنین اختلاف‌زمانی بین سفر در فضا و زمین وجود دارد، تحقیق و بررسی کنیم:
معماي دوقلوهاي آلبرت اينشتين
دو برادر دوقلو كه يكي فضانورد است و ديگري يك شغل عادي دارد را در نظر بگيريد. پس از گذشت ساليان متمادي، زماني كه هر دو به خانه برمی‌گردند، در كمال تعجب، برادر فضانورد جوان‌تر از ديگري به نظر می‌رسد. هرچند ممكن است این موضوع کمی عجيب به نظر برسد، اما طبق نظريه نسبيت اينشتين، این فرایند كاملاً درست و امکان‌پذیر است. تئوري نسبيت به ما می‌گوید كه با سریع‌تر شدن سرعت حركت در فضا، سرعت پيشروي زمان كندتر می‌شود. بنابراين به نظر می‌رسد که سفر به فضا، باعث جوان ماندن افراد می‌شود.
اما در این بین، نظرات مخالفی هم با این تئوری وجود دارند. به‌تازگی برخي از محققان به نتايجي مغاير با نظريه فوق دست يافتند و معتقدند که سفر به فضا، تأثيري كاملاً برعكس دارد و حتي ممكن است انسان را به پيري زودرس دچار كند.
فرانك كوچينوتا از دانشمندان برجسته ناسا، در زمینه تشعشعات در مركز فضايي جانسون، دراین‌باره می‌گوید:
"مشكل نظريه اينشتين اين است كه ما نمی‌توانیم تشعشعات فضايي و روند طبيعي گذر عمر را در علم بيولوژي بگنجانيم. حركت در فضا، امكان نفوذ اشعه به داخل کروموزوم‌های شخص را ايجاد می‌کند. اين عمل ممكن است به تلومرها (سرپوش مولكولي كوچكي در انتهاي DNA) آسيب برساند. با بازگشت به زمين، فقدان تلومرها ارتباط مستقيم با سالخوردگي پيدا می‌کند."
تاکنون تأثير ایستگاه‌های فضايي و شاتل‌ها بر فضانوردان، البته در صورت وجود، بسيار اندك بوده است. اين فضانوردان دائماً درون ميدان مغناطيسي محافظ زمين (كه باعث انحراف اشعه‌ها می‌شود) در گردش‌اند.

در ادامه، گروه وارد اولین سیاره از 12 سیاره محتمل برای زندگی که به نام "میلر" مشهور شده، می‌شوند و در سطح آن فرود می‌آیند. سیاره‌ای مملو از آب که در آن موج‌هایی چند صد متری تشکیل‌شده و به‌هیچ‌وجه برای زندگی بشر مناسب نیست.

4

در طی اکتشاف در سیاره میلر، ناگهان افراد گروه دچار حادثه شده و مجبور می‌شوند تا برای مدتی نزدیک به 3 ساعت و اندی در آنجا باقی بمانند و این موضوع یعنی گذر 23 سال در روی زمین!
در این زمان، مورف از دختربچه‌ای کنجکاو و لجوج به دانشمندی بالغ تبدیل‌شده و در کنار پروفسور برند (Brand)، در حال تحقیق روی پروژه A (امکان انتقال انسان‌ها به فضا) است. آن‌ها در طول این سال‌ها، مدام پیام‌هایی را برای سفینه کاوشگر ایلعازر می‌فرستادند و آن‌ها را در جریان اوضاع خود و مردم زمین قرار می‌دادند. درحالی‌که در طول این 23 سال هیچ پیغامی از سفینه دریافت نکرده بودند.
مرور پیام‌های 23 ساله خانواده کوپر و عکس‌العمل او در مواجهه ناگهانی با هجمه‌ای از رویدادهای تلخ و شیرین این سال‌ها، به‌صورت دنباله‌دار و پشت سر هم، یکی از زیباترین صحنه‌های فیلم به شمار می‌رود و می‌توان آن را نقطه عطفی در تلفیق این ژانر با ژانر فیلم‌های درام دانست.

12

افراد گروه، تحقیق درباره دومین سیاره محتمل برای زندگی موسوم به سیاره "مان" را آغاز می‌کنند. آن‌ها در این سیاره موفق می‌شوند تا دکتر مان را از خواب مصنوعی 10 ساله خود بیدار کرده (پروژه ایلعازر) و از او در مورد موقعیت سیاره‌اش سؤال کنند.
مان سیاره خودش را مکانی مناسب و قابل سکونت معرفی می‌کند و به اعضای گروه، این نوید را می‌دهد که همه شرایط برای انتقال انسان‌ها به این سیاره مهیا است. درحالی‌که در ادامه مشخص می‌شود که او همانند پروفسور برند، دروغ‌گویی بزرگ است (او هم مانند برند از همان ابتدا خبر داشت که پروژه A دروغ و کاملاً شکست‌خورده است) و تمام هدف او در طول این سال‌ها نجات جان خود و ایجاد کلونی انسانی درون یک سیاره جدید است (نقشه B). اما در انتها پس از یک کشمکش طولانی نقشه او شکست‌خورده و کشته می‌شود.

7

پس از این جریان، افراد گروه به علت کمی سوخت موجود، مجبور به اتخاذ تصمیم بسیار سختی می‌شوند. آن‌ها درنهایت تصمیم می‌گیرند تا برای نجات جان بشریت از خودگذشتگی کرده و بجای بازگشت به زمین، به سومین سیاره محتمل برای زندگی که به نام "ادموندز" معروف شده، بروند. درحالی‌که به نظر می‌رسید گروه در انجام این مأموریت، انسجام قبلی خود را همچنان حفظ خواهد کرد، در میانه راه کوپر با از خود گذشتگی مثال زدنی، خود را به درون سیاه‌چاله پرتاب می‌کند تا با این کار از هدر رفت بیشتر سوخت جلوگیری کند و بدین‌وسیله امکان فرود آملیا (Amelia) روی سیاره ادموندز و کلونی سازی را فراهم آورد.
کوپر ناامیدانه وارد سیاه‌چاله می‌شود، اما برخلاف تصور، درمی‌یابد که سیاه‌چاله هم درواقع یک سازه پنج بعدی غول‌آسا و فوق پیشرفته است که عده‌ای (مراقبان بشریت!) آن را به منظوری خاص در فضا ایجاد کرده‌اند!

10

او خود را در فضایی بسیار عجیب و پیچیده متوجه می‌شود که در آن تمامی سال‌های زندگی دخترش در کنار هم مانند جورچینی قرار داده‌شده است. کوپر درمی‌یابد که درواقع او به این مکان فراخوان شده تا بتواند از این طریق با دخترش ارتباط برقرار کرده و با کمک اطلاعاتی که موجودات بعد پنجم در اختیارش قرار می‌دهند! بشریت را نجات دهد. همچنین کوپر درمی‌یابد که روح کتابخانه دخترش و عامل پدید آمدن گرانش درون اتاق درواقع خود او بوده که سعی داشته که خودش را به این مأموریت فراخوان کند! و در ادامه مانع سفر خود شود!!
پس از این ابر آگاهی! کوپر از طریق کدگذاری (کد مورس) روی ساعت مچی درون اتاق، مورف را از چگونگی غلبه بر جاذبه آگاه می‌کند و بدین ترتیب زمینه نجات بشریت را فراهم می‌آورد.
در این بخش، کوپر صحبت‌هایی در مورد موجوداتی که عامل شکل‌گیری این وقایع شده‌اند، می‌کند که جالب و قابل تأمل هستند:
تارس: کوپر. کوپر. جواب بده، کوپر.
کوپر: تارس؟
تارس: به گوشم.
کوپر: تو سالم موندي؟
تارس: يه جايي تو بعد پنجم اونا... اونا نجاتمون دادن.
کوپر: "اونا" کدوم خري هستن؟ و چرا مي خوان کمکمون کنن؟
تارس: نميدونم. اما اونا اين فضاي سه بعدي رو داخل فضاي پنج بعدي‌شون ساختن تا به تو اجازه بدن درکش کني.
کوپر: خب، فايده‌اي نداره.
تارس: چرا، داره. در اينجا تو زمان رو به عنوان يه بعد فيزيکي ديدي. تو متوجه شدي که مي‌توني
يه نيرو رو در طول فضازمان به کار بگيري.
کوپر: گرانش، که پيغامي بفرستيم؟
تارس: درسته... گرانش. مي تونه از بعدها عبور کنه، از جمله زمان.
کوپر: اطلاعات کوانتوم رو به دست آوردي؟
تارس: بله. دارم اونو در همه‌ طول‌موج‌ها ارسال می‌کنم. اما هيچي ازاینجا بيرون نميره، کوپر.
کوپر: من مي تونم اين کار رو بکنم. مي تونم.
تارس: اما دادن چنين اطلاعات پيچيده‌اي به يه بچه...
کوپر: نه هر بچه‌اي.
تارس: حتي اگه اينجا مخابره‌اش کني، اون تا سال‌ها به مفهومش پي نمي‌بره.
کوپر: مي‌دونم، تارس. ولي بايد يه راه ‌حلي پيدا کنيم وگر نه مردم زمين مي‌ميرن. فکر کن.
تارس: اونا ما رو به اينجا نياوردن که گذشته رو عوض کنيم.
کوپر: نه، اونا اصلاً ما رو به اينجا نياوردن، خودمون اين کارو کرديم! هنوز نفهميدي، تارس؟ من خودم رو به اينجا آوردم! ما اينجاييم تا با يه دنياي سه‌بعدی ارتباط برقرار کنيم. ما پل ارتباطي هستيم! فکر کردم اونا من رو انتخاب کردن، اما اونا منو انتخاب نکردن، دخترم رو انتخاب کردن.
تارس: براي چه‌کاری، کوپر؟
کوپر: تا دنيا رو نجات بده.

9

پس از کدگذاری ساعت مورف، ناگهان مکعب ایجادشده (فضای سه‌بعدی اتاق مورف) توسط دیگران (مراقبان بشریت!) از بین رفته و کوپر در فضا رها می‌شود. در سکانس بعدی، کوپر درون بیمارستان یک پایگاه فضایی نمایش داده می‌شود.
پزشک به کوپر 120 ساله! توضیح می‌دهد که بسیار خوش‌شانس بوده که سفینه‌های جستجوگر، موفق به یافتن او شده‌اند. او همچنین اعلام می‌کند که مورف در حال آمدن به آنجاست، اما به علت کهولت سن مجبور شده‌اند تا او را در حالت خواب انجمادی به پایگاه منتقل کنند.
کوپر سرانجام پس از سال‌ها با دخترش که حالا در سن کهن‌سالی به سر می‌برد، ملاقات می‌کند و مورف به او می‌گوید که متوجه شده که روح اتاق مطالعه او درواقع همان کوپر بوده و او بوده که همه این کارها را انجام داده است.
مورف از کوپر می‌خواهد که آنجا را ترک کرده و به سیاره‌ای که آملیا برند روی آن فرود آمده برود و در ساخت پایگاه و کلون سازی نسل جدید بشر به وی کمک نماید! ظاهراً در انتها هر دو نقشه A و B تحقق پیداکرده‌اند...
حال که با داستان فیلم و نکات علمی آن تا حدودی آشنا شدید، لازم است تا کمی هم در مورد مفاهیم موجود در لایه زیرین آن صحبت کنیم.
به‌طورکلی، جدا از مفاهیم علمی موجود در فیلم، می‌توان به داستان آن از زاویه متفاوتی هم نگاه کرد. بیایید یک‌بار دیگر بخش‌هایی از داستان را باهم مرور کنیم:
1 - طبق روایت فیلم، کوپر در یکی از پروازهای خود دچار حادثه شده و با هواپیما (سفینه) سقوط می‌کند.
2 - پروفسور برند به کوپر توضیح می‌دهد که نام مأموریت آن‌ها ایلعازر است که کنایه‌ای به معجزه حضرت مسیح در زنده کردن فردی به همین نام دارد.
3 - دانشمندان موفق شده‌اند 12 سیاره که احتمال ادامه حیات بشر روی آن‌ها بیشتر است، پیدا کنند و برای یافتن حقیقت، 12 فضانورد پیشرو را به آنجا اعزام کرده‌اند.
4 - برند برای کوپر از دو نقشه A و B صحبت می‌کند که طبق نقشه B قرار است با بردن نطفه‌های منجمد شده در سیاره‌ای جدید و قابل سکونت کلونی تشکیل شود.

15

5 - پس از شروع سفر کوپر و همراهانش، ارتباط تصویری آن‌ها به‌صورت یک‌طرفه درآمده ( به‌جز یک مورد که در آن کوپر برای فرزندانش پیغام فرستاد) و فقط افراد روی زمین قادر به فرستادن پیام برای افراد سفینه هستند و به‌طور خاص اعضای خانواده کوپر و پروفسور برند این کار را انجام می‌دهند!
6 - اعضای گروه کاوش، اندکی پس از آغاز سفر به خواب مصنوعی (انجمادی) رفته و پس‌ازآن وارد سفینه استقامت می‌شوند.

14

7 - مدت‌زمان سپری‌شده برای افراد روی زمین، به‌سرعت در حال تغییر است. حال‌آنکه برای ساکنان سفینه، این زمان ثابت و یکنواخت است (به‌غیراز یک مورد که دکتر رامیلی کهولت سن پیدا می‌کند و علت آن سهل‌انگاری خود او در رعایت کردن اصول اولیه معرفی می‌شود.)

8 - در انتهای مسیر، کوپر متوجه می‌شود که می‌تواند تمام خاطراتش را یکجا و در قالب یک فضای چندبعدی مشاهده کند.
9 - کوپر پس از نجات از فضا، به سفینه‌ای که محل سکونت جدید انسان‌ها محسوب می‌شود، منتقل‌شده و در آنجا در مکانی که بر اساس محل زندگی‌اش روی زمین شبیه‌سازی‌شده، ساکن می‌شود.

حال بیایید این اطلاعات را به گونه دیگری تفسیر کرده و با کنار هم قرار دادن آن‌ها پرده از راز اصلی فیلم برداریم:
1 - کوپر پس از سقوط هواپیما، در ابتدای فیلم یا کشته‌شده یا در کما (مرگ مغزی) قرار دارد. با این حساب، کل صحنه‌هایی که کوپر در ابتدای فیلم در آن‌ها حضور دارد، درواقع مروری بر خاطرات وی در حال کما یا مرگ هستند.
2 - شروع سفر فضایی کوپر همراه با نمایش صحنه خواب انجمادی، می‌تواند تعبیری از زمان اعلام مرگ مغزی به خانواده وی یا مراسم تدفین و یا خاک‌سپاری او باشد.
3 - علت ثابت ماندن سن کوپر و تغییر سن افراد روی زمین هم به همین دلیل است. کوپر در سنی که مرده (مرگ مغزی شده) باقی‌مانده، اما افراد زنده دچار تغییر سن می‌شوند.
4 - پروفسور برند درصدد است تا با استفاده از علم، در قالب پروژه‌ای به نام ایلعازر، مردگان (یا افراد مرگ مغزی شده) را به زندگی بازگرداند. او قول این اتفاق را به مورف داده تا پدرش را به زندگی بازگرداند. شعری از دیلن تامس ولزی که مدام پروفسور برند آن زمزمه می‌کند هم به نپذیرفتن مرگ و مواردی از این دست اشاره دارد.

2

"آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیر
پیری را نابود و در انتهای روز (زندگی) طغیان کن
طغیان کن علیه مرگ روشنایی
اگر چه خردمندان در نهایت تاریکی (مرگ) را حقیقت می دانند
زیرا که کلامشان به نبود روشنایی (زندگی) انجامیده
اما آن‌ها آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیرفتند"
شاید دختر برند و دیگر همراهان کوپر هم شرایطی مانند وی داشته باشند و همگی در بیمارستانی در کما باشند یا همراه با سقوط کوپر با او کشته شده باشند.
5 - ارواح می‌توانند صحبت‌های افراد زنده با آن‌ها را بشنود، اما امکان برقراری ارتباط را ندارند. به همین علت است که همه ارتباط‌ها در فیلم یک‌طرفه است (گویی زنده‌ها بالای سر بیمار مرگ مغزی یا سر قبر او نشسته‌اند!). نمایش این موضوع هم می‌تواند دلیلی بر مرگ یا به کما رفتن کوپر باشد (شاید همراهان وی نیز در چنین شرایطی قرار داشته باشند و از همین رو با وی هم‌سفر شده‌اند!)

8

6 - جایی که کوپر و مورف پیر با یکدیگر ملاقات می‌کنند، درواقع می‌تواند تعبیری از برزخ باشد (مکانی خارج از جو زمین!) که ازقضا شباهت زیادی به خانه وی نیز دارد (این موضوع با برخی تعابیر در مورد برزخ هم سازگاری دارد) وجود تابلویی که نام 16 نفر از پیشتازان فضا (12 فرستاده اصلی و 4 کاوشگر جدید) روی آن نوشته‌شده بود هم دلیلی بر این حرف است. در این زمان، مورف هم مرده و به همین دلیل هم می‌تواند با کوپر دیدار کند. گفتن این جمله که مورف برای رسیدن به این نقطه باید به خواب انجمادی برود، دلیل دیگری بر این ادعاست. از همین رو ممکن است که همه افراد حاضر در اتاق ملاقات هم همین وضعیت را داشته باشند.
7 - برند در سیاره‌ای قابل سکونت به همراه تخم‌های بارور انجماد یافته ساکن شده و قصد دارد تا کلونی جدیدی از انسان‌ها را به وجود آورد. این صحنه درواقع نمادی از آدم و هوا و فرزندان آینده آن‌ها را به تصویر می‌کشد. تصویری از شروعی دوباره برای بشریت.
8 - در مورد 12 فرستاده هم می‌توان تعابیر متفاوتی را برداشت نمود. ازجمله، اشاره به 12 سبت قوم یهود یا... (تعبیر این بخش را به عهده شما خواننده عزیز واگذار می‌کنم)

 

در یک جمع‌بندی کلی، شاید بتوان Interstellar نولان را فیلمی کنایه‌آمیز به مرگ و ماجراهای پس ‌از آن دانست که به شکلی کاملاً ماهرانه، روایت اصلی خود را در قالب داستانی علمی-تخیلی پنهان نموده است. اما این فیلم هم مانند همه فیلم‌هایی که سعی دارند پدیده مرگ را با استدلال‌های علمی-تخیلی تعبیر و تفسیر کنند، در ارائه مفهومی صحیح، منطقی و مستند ناکام مانده و در حد کنایه‌ای کودکانه از مفهومی عمیق باقی‌مانده است.



اسناد مهمی که ویکی‌لیکس از هالیوود منتشر کرد

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

سایت ویکی‌لیکس فاش کرد که مقامات رژیم صهیونیستی گاهی تا روزی چند بار با گردانندگان سینمای هالیوود در ارتباط بوده و حمایت از اسرائیل، مبارزه با ایران هسته‌ای و مقابله با اسرائیل ستیزی در رأس دستورات کاری آنها بوده است.



سایت ویکی‌لیکس اخیرا بیش از 30 هزار سند در جریان هک‌ شدن سایت سونی منتشر کرده که یکی از این اسناد به رابطه بسیار قوی رؤسای برجسته هالیوود با دولت اسرائیل داشته است.

براساس این گزارش، ضیافت ناهاری میان مدیران اجرایی کمپانی سونی و «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، با حضور بازیگرانی چون «ناتالی پورتمن»، یکی طرفداران تندرو این رژیم، برگزار شده و در این میان قردادهایی نیز امضاء شده است.

طی سال‌های 2006 تا 2015 میلادی به طور مرتب از سوی یکی از گروه‌های فشار حزب راست با عنوان «پروژه اسرائیل»، برای هالیوود، ایمیل‌هایی ارسال می‌شده که پای تمامی آنها امضاء «امی پاسکال»، یکی از رؤسای کمپانی سونی موجود است. این ایمیل‌ها با توجه به مؤقعیت امنیتی موجود در اسرائیل به روز می‌شده‌اند.

 سال 2010، روزنامه آمریکایی فوروارد از این گروه به عنوان یک گروه صهیونیستی نام برد که به خاطر مسائل سیاسی، به اسلام‌هراسی‌ها دامن زده است.

به گزارش ویکی‌لیکس، در ایمیل‌های روزانه‌ای که برای «پاسکال» (کمپانی هالیوود سونی) فرستاده می‌شد، عناوینی چون «حمایت از اسرائیل در برابر ایران هسته‌ای»، «مبارزه با اسرائیل ستیزی» و «حماس بار دیگر با آتش بس بیشتر از نقض آن موافق است» بیشتر از دیگر عناوین به چشم می‌خورد.

در بیشتر این ایمیل‌ها که گاهی تعداد آنها به یک بار در روز هم می‌رسید، درخواست‌های مالی به چشم می‌خورد.

در میان این ایمیل، پاسکال یک بار ایمیلی از سوی اتحادیه ضد افترا در نیویورک که رابطه تنگاتنگی مقامات اسرائیلی دارد، دریافت می‌کند که در آن از شخص او برای اینکه یکی از هجده مدیر اجرایی صنعت هالیوود است که اهداف این اتحادیه را در نشریه‌های سینمایی ورایتی و هالیوود ریپورتر و همچنین «جوویش ژورنال» برجسته‌سازی کرده، تشکر شده است.

اتحادیه ضد افترا، یک سازمان غیردولتی بین‌المللی است که مرکز آن در شهر نیویورک قرار دارد و مهمترین سازمان حمایت از حقوق بشر در آمریکا قلمداد می‌شود، این سازمان مهم‌ترین وظایف خود را؛ مقابله با یهودستیزی و حمایت از حقوق مدنی شهروندان و هر نوع نژادپرستی و مقابله با هر نوع نفرت‌پراکنی» معرفی می‌کند.

در ایمیل دیگری که توسط سایت ویکی‌لیکس منتشر شده است، «پاسکال»، آگوست سال 2014 میلادی، به یک نشست صمیمانه که توسط محفل سیاسی «J-Street » برگزار شده بود، دعوت شد، در این ایمیل تأکید شده بود که «جرمی بن امی»، پایه‌گذار این محفل، به عنوان میهمان ویژه در این نشست حضور خواهد داشت.«پاسکال» به دلیل آنکه برای تعطیلات به ویتنام رفته بود، این‌ دعوت را رد کرد ولی در پاسخ متذکر شده بود: «من برای قدم‌های بعدی آماده‌ام و می‌خواهم بدانم که چگونه می‌توانم خودم را در این مسیر آموزش دهم. «J-Street » همواره خود را یک سازمان «طرفدار اسرائیل، طرفدار صلح» معرفی می‌کند.

بنا بر این گزارش، در ایمیل دیگری «دیوید لونر»، یکی از مدیران اجرایی برجسته هالیوود، خطاب به «پاسکال» می‌نویسد: جنگ با حزب‌الله اخیرا به اتمام رسیده و جامعه ما نسبت به آنچه که اسرائیل با آن در مبارزه بوده است، تا حد زیادی بی‌تفاوتی از خود نشان داده و حتی در برخی مواقع خود را به نادانی زده است. در پایان امیدوار بودم که اگر یک بحران دیگر رخ می داد ما ساکت نمی‌نشستیم. 7 سال از سفر ما می‌گذرد و متاسفانه ما اکنون در موقعیت بحرانی دیگری با حماس به سر می‌بریم.

«لونر» در ادامه از «پاسکال» می‌خواهد که «در طول جشنواره فیلم تورنتو از اسرائیل حمایت کنید» و پاسکار در پاسخ به این ایمیل که امضای همسر او نیز در پای آن به چشم می‌خورد می‌نویسد: روی هر دوی ما حساب کنید.

در ادامه این گزارش آمده است: همچنین در ایمیل دیگری، «پاسکال» و همسرش «برنارد وینتروپ» سپتامبر سال گذشته، برای حضور در میهمانی خصوصی سرکنسول اسرائیل در لس‌آنجلس،‌ دعوت می‌شوند.

در ایمیل دیگری، «مایکل لینتون»، یکی دیگر از مدیران اجرایی سونی، توسط «آرنون میلچان»، تهیه‌کننده جنجالی هالیوود که چندی پیش به جاسوسی برای رژیم صهیونیستی اعتراف کرده بود، به شرکت در یک ضیافت صمیمانه نهار با «بنیامین نتانیاهو»، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی دعوت می‌شود، ضیافتی نهاری که در خانه شخصی «میلچان» واقع در مالیبو برگزار شد.

در میان اسناد فاش شده از رابطه محکم هالیوود با دولت رژیم صهیونیستی، به موارد زیادی دیگری چون هشدار درباره «کن لوچ» به خاطر بایکوت فرهنگی اسرائیل و همچنین آثار ضد اسرائیلی او، رابطه صمیمانه با «ناتالی پورتمن» و «اسکارلت جوهانسن» از طریق ایمیل‌های پیاپی، سرمایه‌گذاری بر پروژه عظیم سینمایی در حمایت رژیم صهیونیستی و ... نیز اشاره شده است.



اکران یک فیلم همجنس گرایانه در ایران

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
از اکران ضربتی فیلم قصه ها و سخنان عجیب اصلی ترین متولی فرهنگ کشور که رمز جهش سینمای کشور را رفع تحریمها دانسته بود که بگذریم؛ اکران فیلم همجنسگرایانه بازی تقلید را کجای دلمان جای دهیم.
بازی تقلید ساخته مورتن تیلدام ساخته مشترک انگلستان و امریکا درباره بخشی از زندگی آلن تورینگ، ریاضی‌دان و دانشمند بریتانیایی است که فیلم مدعی است با رمزگشایی پیام‌های محرمانه نیروی دریایی آلمان در جریان جنگ جهانی دوم توانست جان میلیونها نفر را نجات دهد و مقدمه‌ای برای پایان این جنگ ویرانگر باشد.
بر خلاف آنچه در ابتدا به نظر می رسد که مضمون فیلم؛ رمزگشایی پیامهای محرمانه نیروی دریایی آلمان است اما در واقع این موضوع دستمایه ای برای طرح دراماتیک و تراژیک ماجرای یک نخبه هم جنسگرای انگلیسی قرار گرفته که فیلم مدعی است در مقطعی از تاریخ انگلستان به عنوان منجی کشور و بلکه جهان به ایفای نقش پرداخته چرا که خدمات او باعث پایان بخشیدن به جنگ دوم جهانی شده است.
کاراکتر تورینگ در فیلم بازی تقلید بر خلاف روحیات غیرعادی منحرفان جنسی؛ جذاب و توانمند به تصویر کشیده شده به گونه ای که وقتی در اواسط فیلم ماجرای همجنسگرا بودن وی مطرح می شود با وجود شوکه شدن مخاطب اینگونه القا می شود که این نخبه انگلیسی مانند هر شخصیت دیگری در این سطح از روحیه ای مقاوم و پرتوان برخوردار بوده ولی ریشه مشکلات روحی و روانی او که در روند دراماتیک داستان به خودکشی وی ختم می شود جامعه سنتی است که به اقتضای زمان برای فهم و درک واقعیت همجنسگرایان رشد لازم را نداشته است.

                osC2CBKQtyFD

تاکیدی که فیلمساز به شکل مونولوگ در آغاز اثر بر واقعی بودن داستان دارد نیز دلالت بر  انگیزه اصلی فیلمساز و نویسنده در القای این مفهوم دارد که گزاره هایی چون نخبه گی؛ منجی بشر و خدمتگزار ملت بودن و شخصیت توانمند تورینگ از واقعیت ناشی می شود و بر پایه خیال فیلمنامه نویس شکل نگرفته است.
بازی تقلید به لحاظ فرم و ساختار سینمایی فیلم خوش ساختی است و سعی دارد مسئله اصلی فیلم را در لایه ای مطرح کند که بیشتر بر ناخودآگاه مخاطب تاثیر بگذارد و از موضوع کشف رمز به عنوان موضوعی پوششی بهره می برد.
فیلم قصد دارد از کاراکتر نخبه و دانشمندی مثل تورینگ در ذهن بیننده شخصیتی مظلوم بسازد که جامعه سنتی انگلیس به واسطه عدم شناخت مناسب قدر او را ندانسته و سبب شده تا چنین مرد برجسته ای اقدام به خودکشی کند.
بازی تقلید بر سرنوشت محتوم اغلب هم جنسگرایان که به واسطه مشکلات روانی ناشی از انحراف جنسی به  انتحار ختم می شود سرپوش گذاشته است.
رشد صعودی فیلمهایی با مضمون همجنسگرایانه طی سالهای اخیر چیزی نیست که بتوان آنرا انکار کرد و  روی خوش نشان دادن به این مضامین مسئله ای است که از سوی جشنواره های معتبر فیلم به وفور دیده می شود و در واقع از نوعی حمایت پشت پرده ساختارهای فرهنگی غرب حکایت دارد.
خوش بینانه است که اکران یکی از مهمترین محصولات سینمایی غرب با مضمون همجنسگرایی در شهر تهران را رویکردی از روی نادانی دانست و باید از حالا این زنگ خطر را به صدا درآورد که عده ای در عرصه فرهنگ این مرز و بوم رخنه کرده اند و همان سیاستهای ساختارهای فرهنگی غرب را دنبال می کنند.
جا  دارد دلسوزان فرهنگی انقلاب اسلامی پیش از اینکه خود مردم نسبت به اقدامهای ضد فرهنگی واکنش نشان دهند نسبت به چنین رویکردهایی عکس العمل مناسب را به عمل آورند و از پیش روی ضد فرهنگی مشکوکی که بی تردید سرنخ آن به خارج از کشور منتهی می شود جلوگیری کنند.
 

سلما هایک: تبعیض جنسیتی در هالیوود بیداد می‌کند

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

«سلما هایک»، بازیگر برنده اسکار هالیوود ضمن اعتراض به تبعیض جنسیتی در صنعت سینمای هالیوود گفت: تنها راه چاره، اثبات قدرت اقتصادیمان در صنعت سینماست.


در میان آماج اعتراضات سینماگران هالیوود بالاخص زنان به مسئله تبعیض روز افزون جنسیتی در صنعت سینمای هالیوود، «سلما هایک»، بازیگر موفق سینما که این روزها برای شرکت در شصت و هشتمین جشنواره فیلم کن به فرانسه سفر کرده است، نیز ضمن اعتراض به این مسئله با استناد به آمارهای سال گذشته، عنوان کرد: تنها 6/4 درصد از فیلم‌های استودیویی را زنان فیلمساز، کارگردانی می‌کنند. امسال نیز هیچ فیلمی از کارگردانان زن در جوایز اسکار بهترین فیلم سال کاندید نشده بود که همه اینها تأسف برانگیز است.

وی متذکر شد: مدیران استودیوها باید از خواب بیدار شوند و این محقق نخواهد شد مگر اینکه زنان در عرصه سینما قدرت خود در موفقیت فیلم‌ها در گیشه را به اثبات برسانند.

وی تصریح کرد: تنها کاری که ما می‌توانیم انجام دهیم این است که قدرت اقتصادی‌امان را به آنها نشان دهیم، هیچ چیز دیگری نمی‌تواند آنها را تکان دهد، لحظه‌ای که بوی پول به مشامشان برسد، همه‌ چیز به یکباره عوض خواهد شد... فقط به آنها پول را نشان دهید

این بازیگر برنده اسکار در پایان با حالت شوخی افزود: من اکنون 48 ساله هستم، به ته خط رسیده‌ام. ولی بیش از هر زمان دیگری کار می‌کنم.




سریال «خانه‌ پوشالی»؛ از وحشی نامیدن ایرانیان تا حقه‌بازی رئیس جمهور آمریکا + تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
«خانه‌ پوشالی» توانسته فریب و دغل بازی را در ساحت پیچیده سیاسی تمدن لیبرالی آمریکا به زیبایی به تصویر بکشد و اینکه در پشت‌پرده حکومت داری این کشور، چه خیانت‌ها، قدرت‌طلبی‌ها، شهوت‌رانی‌ها و جنایاتی نهفته است.

در سال 1990 یک مینی‌سریال به نام «خانه‌ پوشالی» یا (House of cards) از شبکهBBC انگلیس پخش شد که برگرفته از رمانی با همین نام نوشته مایکل دابز بود. دابز از اعضای حزب محافظه‌کاران انگلیس و در حلقه مشاوران "مارگارت تاچر" قرار داشت. موضوع سریال نیز رقابت‌های سیاسی در انگلیس پس از دوران نخست‌وزیری "مارگارت تاچر" را روایت می‌کرد. این سریال در بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران در ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی از تلویزیون پخش گردید.
ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

مینی‌سریال انگلیسی «خانه‌ پوشالی» در ابتدای دهه ۷۰ خورشیدی از تلویزیون ایران پخش شده است

حالا پس از 23 سال در آمریکا با اقتباس از همین سریال انگلیسی، سریالی با همین عنوان «خانه‌ پوشالی» اما با موضوع سیاست‌مداران آمریکایی ساخته شد که تا کنون 3 فصل 13 قسمتی آن پخش شده است. نام سریال، به بازی‌ای قدیمی اشاره دارد که در آن ورق‌های بازی به صورت خانه‌ای چند طبقه روی هم قرار می‌گیرد و البته هر لحظه هم احتمال ریختن ورق‌ها نیز وجود دارد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

House of cards یک بازی قدیمی است که در آن ورق‌های بازی به صورت خانه‌ای چند طبقه روی هم قرار می‌گیرد

سازندگان (House of cards)

شبکه‌ اینترنتی Netflixسازنده این سریال آمریکایی پخش آن را از سال 2013 شروع کرده است؛ Netflix یک ارائه دهنده خدمات آنلاین رسانه‌ای است که بخش عمده‌ای از بازار پخش آنلاین فیلم و سریال را در آمریکا و چندین کشور دیگر را در اختیار دارد و مجموع کاربران نت‌فلیکس در ۴۰ کشور جهان بالغ بر ۵۰ میلیون نفر است. این شبکه اینترنتی تمام قسمت‌های هر فصل سریال‌هایش را فقط در سایت خود و به صورت یکجا منتشر می‌کند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

شبکه‌ اینترنتی Netflix بخش عمده‌ای از بازار پخش آنلاین فیلم و سریال در آمریکا و چندین کشور دیگر را در اختیار دارد

نت‌فلیکس اجرای ساخت این سریال را بر عهده "دیوید فینچر" کارگردان سینمای آمریکا گذاشته و او نیز اولین تجربه ساخت سریال را با تیمی از نویسندگان مانند بیو ویلمان، اندرو دیویس، کیت بارنو.... و کارگردانانی مانند جوئل شوماکر، جیمز فورلی، آلن کولتر.... شروع کرده و به تولید آن مشغول است.

«خانه‌ پوشالی» از بازیگرهای زیادی مانند کوین اسپیسی (در نقش فرانسیس آندروود)، رابین رایت (در نقش کلر آندروود) مایکل کلی (در نقش داگ استامپر) و.... بهره می‌برد و قرار است فصل 4 آن در سال 2016 منتشر شود.

«خانه‌ پوشالی»، قصه شهوت قدرت

"فرانسیس آندروود" یا "فرانک آندروود"، نماینده حزب دموکرات کنگره در کمپین انتخاباتی ریاست جمهوری به "گرت واکر" نامزد این انتخابات کمک می‌کند و او را به قدرت می‌رساند. اما "گرت" که به او قول وزارت امورخارجه را داده بود، تصمیم خود را پس از پیروزی تغییر می‌دهد و به او می‌گوید که باید در همان پستی که در کنگره داشتی، باقی بمانی تا در مدیریت کنگره و جلب حمایت اعضای آن به دولت کمک کنی.
این تصمیم خشم "فرانک" را در پی دارد اما بدون اینکه اعتراض کند، تصمیم به انتقام می‌گیرد تا خانه‌ای که برای "گرت واکر" از ورق ساخته را از هم بپاشاند و خانه جدید در مسند قدرت برای خود بسازد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

گرت واکر با کمک فرانک آندروود، رئیس جمهور آمریکا می‌شود اما زیر قول وعده پست وزارت امور خارجه که به فرانک داده بود، می‌زند

"فرانک آندروود" نقشه‌ای می‌کشد تا به کمک همسرش "کلر آندروود" و در مرحله اول، "گرت واکر" را از قدرت به زیر بکشد و برای این کار از تمام ابزارها و اشخاص، از خبرنگار گرفته تا نماینده کنگره استفاده می‌کند. شهوت قدرت آندروود برای رسیدن به کاخ سفید او را به یک سیاست‌مدار قدرت‌طلب بی‌رحم تبدیل کرده که حاضر است برای رسیدن به مدارج بالای قدرت در واشنگتن، مال، آبرو و جان دیگران را فدا کند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

فرانک ابتدا با حیله پست معاون اولی گرت واکر را می‌گیرد و سپس باز با فریب، واکر را مجبور به استعفا و خود را رئیس جمهور ایالات متحده می‌کند

داستان در فصل یک و دو، به چگونگی معاون اول شدن "فرانک" می‌پردازد و اینکه چطور "گرت واکر" را مجبور به استعفا از ریاست جمهوری می‌کند تا خود جای او را در این مقام بدون شرکت در مبارزات انتخاباتی بگیرد.

اخاذی از سیاسیون، حربه‌ای ماکیاولیستی

"فرانسیس" که به غیر از همسرش، همه او را "فرانک" صدا می‌زنند، فردی خالی از ایدئولوژی و مذاهب مرسوم و فقط تابع خود است و به همین دلیل خود را مختار به انجام هرکاری می‌داند. "فرانک" جز هدفش چیزی نمی‌بیند اما در عین حال نمود انسان مدرن نیز هست و با همین ظاهر شیک به دنبال آن است که "بازی"های خود را به هر صورت ببرد، حتی به قیمت ردِ خونی که بر دست‌هایش باقی بماند.

"آندروود" قدرت را به صخره‌های نفوذناپذیری تشبیه می‌کند که در دل تاریخ جاودانه‌اند و ارزش پول را در مقایسه با قدرت، ناچیز تلقی می‌کند؛ به همین دلیل برای استفاده ابزاری از اطرافیان برای تحکیم قدرت خود هیچ تردیدی ندارد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

فرانک به دنبال آن است که "بازی"های خود را به هر صورت ببرد، حتی به قیمت ردِ خونی که بر دست‌هایش باقی بماند

برای نمونه "فرانک" برای اینکه بتواند در موضوع لایحه آموزش و پرورش به پیروزی مدنظر خود برسد، احتیاج به یک خبرنگار داشت تا در "بازی" که راه انداخته به او کمک کند. او معتقد است که «در آمریکا، رییس‌جمهور برای مدت چهارسال حکومت می‌کند، اما خبرنگاران برای همیشه!». با این استدلال خبرنگاری به نام "زوئی بارنز" را پیدا کرد که برای ارتقای شغلی خود، عطش بدست آوردن اطلاعات دست اول را داشت و "آندروود" نیز با سواستفاده از همین نقطه ضعف "زوئی" با او ارتباط برقرار کرد و با دادن بعضی اطلاعات مهم و همچنین به دست آوردن عکس‌های شخصی وی، او را مجبور به گزارش اخبار مدنظر خود کرد. بعد از اینکه "زوئی بارنز" به حقایق پشت پرده سیاه‌کاری افراد کنگره و رده بالا به خصوص "فرانک" نزدیک‌تر می‌شود و تاریخ انقضای او تمام می‌گردد، " آندروود" در یک صحنه‌سازی خودکشی "زوئی" را به قتل می‌رساندتا بیشتر از این در مسیر اهدافش اختلال ایجاد نکند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

آندروود پس از آن که تاریخ انقضای استفاده از زوئی بارنز (خبرنگار) به اتمام رسید، او را در یک صحنه‌سازی خودکشی به قتل رساند

در راه رسیدن به قدرت، "فرانک" نقشه‌ معینی دارد: «می‌توانی هر کسی را که مانعی در سر راه توست را از بین ببری و همچنین از هر کسی برای رسیدن به قدرت استفاده و سؤاستفاده کنی». این قانون همیشه و همه جا برای "آندروود" حکم می‌کند؛ او یک لحظه دستان کسی که چند لحظه پیش زندگی‌اش را نابود کرده می‌فشارد و لبخند گرمی هم تحویل‌اش می‌دهد بدون اینکه مورد اتهام قرار بگیرد.

در مورد "پیتر روسو" دیگر نماینده حزب دموکرات کنگره نیز همین قانون اجرا شد؛ "روسو" با دادن بهانه به "فرانک آندروود" بر سر ماجرای رانندگی با حالت مستی در کنار یک فاحشه و سپس دستگیری وی توسط پلیس که با دخالت "فرانک" از این بی‌آبرویی نجات پیدا کرد، دیگر افسار خود را به دست او سپرده بود و مجبور شد مورد سواستفاده کامل "فرانک" قرار بگیرد. "پیتر روسو" در انتها نیز مانند "زوئی" به دلیل آسیب‌رساندن به مسیر قدرت "آندروود"، در یک صحنه‌سازی خودکشی، حذف فیزیکی گردید.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

پیتر روسو نماینده حزب دموکرات کنگره پس از اینکه بر اثر یک اشتباه مورد سواستفاده کامل فرانک قرار گرفت، در یک صحنه‌سازی خودکشی، حذف فیزیکی گردید

جمع‌آوری لیست خلاف‌کاری و کثافت‌کاری افراد حاضر در صحنه سیاست (آتو گرفتن)، جستجوی نقطه ضعف‌ها و پرونده‌سازی برای رقیبان،اصلی‌ترین روش "فرانک" برای حذف افراد یا دستکاری مسیر آنها به سمتی است که کمترین اصطکاک را با هدف او داشته باشند. "فرانک آندروود" تلاش می‌کند که به ما بگوید، برای یک سیاست‌مدار، قطعا هدف وسیله را توجیه می‌کند و بارها در طول سریال این شخصیت ماکیاولیستی خود را به رخ مخاطب می‌کشد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

جمع‌آوری لیست خلاف‌کاری و کثافت‌کاری افراد حاضر در صحنه سیاست (آتو گرفتن)، جستجوی نقطه ضعف‌ها و پرونده‌سازی برای رقیبان، اصلی‌ترین روش فرانک برای رسیدن به اهدافش است

کلر و فرانک؛ دو مَلَک در یک مُلک نگنجد!

"فرانک" در کنگره و کاخ سفید فعالیت می‌کند و "کلر" رئیس یک موسسه خصوصی عام‌المنفعه است. این دو نفر در زیر یک سقف، آزادی‌های شخصی خود را تا حدود زیادی حفظ کرده‌اند و ارزش این آزادی برای هر دو نفر آنها آنقدر زیاد است که حتی از داشتن فرزند هم چشم‌پوشی کرده‌اند. تار و پود روابط درون و بیرون از خانه کاملا در هم تنیده شده است و تا قبل از کسب مقام ریاست جمهوری با مدیریت فوق‌العاده "فرانک"، ماجرا‌هایی چون خیانت آشکار "کلر" در برابر خیانت "فرانک"، نتوانست مسیر کسب قدرت‌شان را کج کند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

کلر رئیس یک موسسه خصوصی عام‌المنفعه است که در فریب و حیله‌های همسر سیاست‌مدارش شرکت می‌کند

روابط بین فردی و اجتماعی این زوج به شدت تحت‌الشعاع زندگی سیاست‌زده‌شان قرار دارد و ترکیبی از حیله‌گری، فرصت‌طلبی و هوش سیاه است. مسیر این زوج مرموز، در راه رسیدن به هدف اصلی یعنی مقام ریاست جمهوری هیچ مانعی را بر نمی‌تابد و با پشتکار و خلاقیت که در عین حال با دو‌رویی و تلفات بی‌رحمانه نیز همراه است، باعث می‌شوند که اتفاقات غیراخلاقی و مجرمانه زیادی رخ دهد و همچنین هیچ بن‌بستی را برای خیال‌پردازی‌های جاه‌طلبانه خود متصور نیستند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

فرانک و کلر زوج مرموزی هستند که هیچ بن‌بستی را برای خیال‌پردازی‌های جاه‌طلبانه خود متصور نیستند

در فصل سوم به دلیل اینکه "فرانک" و "کلر" در نقش رئیس جمهور و بانوی اول آمریکا ظاهر شده‌اند، از شدت بی‌رحمی آنها کاسته شده و شخصیت آنها بیشتر خاکستری شده است. می‌توان حدس زد که در فصل سوم از شخصیت "بیل و هیلاری کلینتون" برای ارائه چهره "فرانک" و "کلر" الهام گرفته شده باشد.

روابط "فرانک" و "کلر" با جایگاه جدید "فرانک" در مقام رئیس جمهوری و "کلر" به عنوان بانوی نخست آمریکا، شروع به تغییر کرد. "کلر" جاه‌طلبی خود را با درخواست گرفتن پست نمایندگی آمریکا در سازمان ملل از "فرانک" شروع می‌کند که در ادامه در این پست موفق به اثبات خود نمی‌شود و شک و تردید در ادامه رابطه با همسرش که در منصب قدرت به هیچکس به غیر خودش اهمیت و راه نمی‌دهد، آنقدر بیشتر می‌شود که درست در زمانی که "فرانک" آماده مبارزه برای انتخابات پیش روی ریاست جمهوری است، "فرانک" را در کاخ سفید تنها می‌گذارد و او را ترک می‌کند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

روابط فرانک و کلر پس از بدست آوردن ریاست جمهوری، به دلیل جاه‌طلبی هر دو نفر رو به سیاهی رفت و کلر مجبور به ترک کاخ سفید شد

چین و روسیه؛ عضو دائمی سریال‌های آمریکایی

در سریال «خانه‌ پوشالی» به دو کشور چین و روسیه بیش از بقیه کشورها پرداخته شده است. حضور چین در فصل 1 و 2 بسیار پررنگ بود و به تصویر کشیدن مناسبات پشت پرده اقتصادی با چین، نشان از توجه و اهمیت آمریکایی‌ها به این رقیب غول اقتصادی دارد. اما پرداخت به مناسبات سیاسی با روسیه در سطح ریاست جمهوری در فصل سوم به صورت ویژه صورت گرفت.

رئیس جمهور روسیه با نام "پتروف" با ویژگی‌هایی مطرح می‌شود که مخاطب منظور سازندگان سریال از اینکه پتروف همان "پوتین" است را خیلی زود متوجه می‌شود؛ ویژگی‌هایی مانند طلاق همسر خود، یا اینکه عضو سابق "ک‌گ‌ب" «سازمان سابق اطلاعات شوروی» بوده است؛ حتی مدل موی پتروف را هم شبیه پوتین رئیس جمهور کنونی روسیه گریم کرده‌اند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

در سریال «خانه‌ پوشالی»، رئیس جمهور روسیه با نام پتروف را شبیه پوتین رئیس جمهور کنونی روسیه گریم کرده‌اند

یکی از محورهای اصلی فصل سوم در ارتباط با رژیم صهیونیستی و کرانه باختری است که روسیه در این رابطه مجبور به همکاری می‌شود. پتروف می‌خواهد بر سر مسئله فلسطین و کرانه باختری توافقی صورت دهد اما او معتقد است از همکاری با آمریکا در باب صلح برای خاورمیانه چیزی گیرش نمی‌آید. البته این احتمال وجود دارد که تهیه‌کنندگان سریال به دلیل مسائل منطقه غرب آسیا به دنبال حضور روسیه در سوریه و تقابل آن با آمریکا بوده باشند اما به ظاهر به دلیل تصویرسازی مناسب و مطرح شدن رژیم صهیونیستی در این سریال، روسیه را به مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی مرتبط کرده‌اند.

در طول فصل سوم و لحظاتی که به موضوع روسیه اختصاص دارد، به صورت آشکار و پنهان این کشور را تحقیر می‌کنند و روسیه را کشوری ظالم و عقب‌مانده فرهنگی نشان می‌دهند که در آنجا دموکراسی حاکم نیست و به علت مذهب و سنت از مدرنیته عقب مانده است.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

در «خانه‌ پوشالی» به صورت آشکار و پنهان روسیه را تحقیر می‌کنند و این کشور را ظالم و عقب‌مانده فرهنگی نشان می‌دهند

البته این سریال یک اشاره کوتاه به ایران نیز دارد و در فصل دوم از زبان "ریموند تاسک" تاجر میلیاردی و دوست نزدیک "گرت واکر" رئیس جمهور سابق، ایران را کشوری با مردمی وحشی خطاب می‌کند و همچنین در فصل سوم و از زبان "کلر" ایران را یک کشور تروریست می‌نامد که توسط روسیه از لحاظ موشکی تسلیح می‌شود؛ محور "ایران‌هراسی" حتی با اشاره کم نیز جزو ثابت بسیاری از سریال‌های آمریکایی است.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

در فصل دوم سریال از زبان "ریموند تاسک" تاجر میلیاردی و دوست نزدیک "گرت واکر" رئیس جمهور سابق، ایران را یک کشوری با مردمی وحشی خطاب می‌کند

معصومیت آمریکا در کشتار غیرنظامیان

قسمت‌هایی از «خانه‌ پوشالی» اختصاص به حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین ارتش آمریکا دارد که در زمان ریاست جمهوری "فرانک آندروود"، برای کشتن تروریست‌ها در کشور یمن اقدام به حمله موشکی می‌کنند که در این میان خانواده فردی غیرنظامی به نام "محمود یمنی" کشته می‌شوند و وی نیز پاهای خود را در این حمله از دست می‌دهد. این سریال با زیرکی خاص و خلاف واقع نشان می‌دهد که دولت آمریکا بابت صدمه زدن به غیرنظامیان توسط حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین در مقابل قوه قضایه و مردم خود پاسخگو هستند و باید تبعات کار خود را بپذیرند و در آخر نیز ارتش آمریکا را بابت این کشتار تبرئه می‌کند؛ اما در واقع کشتار غیرنظامیان در پاکستان، افغانستان، یمن و... تا کنون تبعاتی برای دولت آمریکا نداشته است و حتی برای یک بار هم بابت تجاوز به حریم این کشورها و کشتار مردم‌شان عذرخواهی و اظهار تاسف نکردند که غیرواقعی بودن این قسمت از سریال را نشان می‌دهد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

قسمت‌هایی از «خانه‌ پوشالی» به دنبال از بین بردن مسئولیت کشتار غیرنظامیان بر اثر حملات موشکی هواپیماهای بدون سرنشین ارتش آمریکا است

آمریکایی‌ها برای نشان دادن حس انسان‌دوستی خود پس از این حمله "کاظم محمود" را برای ملاقات با رئیس جمهور به آمریکا می‌آورند و "فرانک آندروود" نیز برای آمادگی این دیدار (در حالت تقریبا بی‌ادبانه) قرآن می‌خواند تا بتواند با "کاظم محمود" احساس هم‌دردی کند و با اینکه در این کار موفق نمی‌شود اما بار دیگر سیاست ماکیاولیستی خود را به نمایش می‌گذارد.

یک تراژدی غمگین برای تبلیغ هم‌جنس‌بازی

ترویج و تبلیغ هم‌جنس‌بازی دیگر در فیلم و سریال‌های آمریکایی بسیار عادی شده و گویی یک دستور نانوشته برای سازندگان فیلم و سریال‌ها است که حتما فرد یا افرادی را حتی در یک سکانس به عنوان هم‌جنس‌باز معرفی کنند. نویسندگان «خانه‌ پوشالی» از اواسط سریال شخصیت اول فیلم یعنی "فرانک آندروود" را یک هم‌جنس‌باز معرفی می‌کنند که بنا به دلایل پرستیژ و جلب حمایت عمومی برای رسیدن به کسب قدرت، این هوس خود را از انظار عمومی پنهان می‌دارد.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

این سریال برای مظلوم‌نمایی و حمایت از هم‌جنس‌بازی، داستانی سوزناک همراه با شهامت و شجاعت! از یک تبعه هم‌جنس‌باز آمریکایی که در روسیه زندانی است، سر می‌دهد

این تبلیغ هم‌جنس‌بازی به همین جا متوقف نمی‌شود و در فصل سوم سکانس‌های زیادی را به یک تبعه هم‌جنس‌باز آمریکایی که در روسیه به زندان افتاده است، می‌پردازد و داستان سوزناکی از احترام به حقوق هم‌جنس‌باز‌ها و شهامت و شجاعت! زیاد این قشر سر می‌دهد و با خودکشی این فرد که حاضر نیست دست از اعتقادش بکشد، یک تراژدی غمگین برای مخاطب خود به تصویر می‌کشد.

سکانس آخر: روی زشت قدرت

«خانه‌ پوشالی» یا (House of cards) سریالی است که نشان‌ می‌دهد برای سیاست‌مداران، چرا گاهی شرط رسیدن به «منفعت بزرگ‌تر»، دروغ گفتن یا استفاده از ترفندهای غیراخلاقی است. این دروغ می‌تواند به سادگی چیزی در مورد یک شجاعت دوران نوجوانی یک رئیس جمهور باشد یا دروغ‌های بزرگی که در عین خونسردی به رسانه‌ها گفته می‌شود.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش


House of cards سریالی است که نشان‌می‌دهد برای سیاست‌مداران، چرا گاهی شرط رسیدن به «منفعت بزرگ‌تر»، گفتن دروغ یا استفاده از ترفندهای غیراخلاقی است

«خانه‌ پوشالی» توانسته "فریب" و "دغل بازی" را در ساحت پیچیده سیاسی تمدن لیبرالی آمریکا به زیبایی به تصویر بکشد و اینکه در پشت‌پرده حکومت‌داری این کشور، چه خیانت‌ها، قدرت‌طلبی‌ها، شهوت‌رانی‌ها و جنایاتی نهفته است.

اواخر فصل سوم نیز کمی از ماهیت غیراخلاقی بودن مناظره‌های انتخاباتی آمریکا را بر ملا می‌کند و به خوبی "نفس‌سالاری" را به تصویر می‌‎کشد که چطور افراد در این مناظره‌ها با هر وسیله‌ای برای تخریب یکدیگر تلاش می‌کنند تا به اهداف خود برسند.

ایرانی‌های وحشی، روس‌های عقب‌افتاده و رئیس جمهور شهوت‌ران آمریکا + تصاویر /// در حال ویرایش

«خانه‌ پوشالی» توانسته خیانت‌ها، قدرت‌طلبی‌ها و جنایات پشت‌پرده حکومت‌داری ایالات متحده را به تصویر بکشد

این سریال از لحاظ فنی با توجه به کارگردانی یک‌دست، طراحی صحنه مناسب، بازی‌های بی‌نظیر و ترفند دیالوگ‌های رو به دوربین کویین اسپیسی (فرانسیس آندرود) که در تئاتر، تلويزيون و سينما به "شکستن ديوار چهارم" معروف است، توانسته هم‌ذا‌ت‌پنداری مخاطب را برانگیزد به طوری که بیننده روی زشت قدرت را با تمام وجود حس می‌کند و شخصیت " فرانسیس آندرود" را به عنوان یک نماینده از این سیستم قدرت، باور می‌کند.



«مصائب مسیح» و بلاهایی که هالیوود بر سر مسیحیت آورد + فیلم و تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مسیحی که هالیوود به تصویر می‌کشد، میان یک انسان و یک خدا جابه‌جا می‌شود. گاهی الهامات الهی او را به سوی رستگاری می‌برد، اما گاهی هم وسوسه‌های دنیوی او را به سوی قدرت و دنیا می‌کشد.

رابطه سینمای هالیوود با مقوله مذهب رابطه پیچیده‌ای است. در اغلب فیلم‌های هالیوود که متعلق به ژانر مذهب تلقی می‌شوند، اتفاقاً مسئله مذهب به تمسخر گرفته می‌شود و یا تقبیح و نفی می‌گردد. اغلب در این فیلم‌ها، مذهب، دلیل جنگ و خون‌ریزی و اختلاف میان انسان‌ها توصیف می‌شود. البته فراتر از اهمیت ماهیتی مذهب، این نکته برای هالیوود مهم است که دین می‌تواند منبع درآمدی برای سینمای آمریکا باشد. اما مشکل هالیوود با مذهب چیست؟
رابطه پیچیده هالییود با مذهب
در هالیوود، اغلب مذهب، دلیل جنگ و خون‌ریزی و اختلاف میان انسان‌ها توصیف می‌شود

آثار هنری بی‌شماری با الهام گرفتن هنرمندان از دین ساخته شده‌اند. هنر مذهبی قرن‌ها تلاش کرده است تا سطح ذهنی انسان‌های معنویت‌محور را بالا ببرد. تقریباً در همه دین‌ها، تصاویر هنری کوشیده‌اند تا با استفاده از الهامات و الگوهای دینی، تکامل را به نمایش بگذارند و به اصول مذهبی بپردازند. امروز به دلیل تأثیرات قدرتمند رسانه در خودآگاه و ناخودآگاه انسان‌ها، فیلم‌ها ابزاری مناسب برای گسترش اطلاعات و آگاه‌سازی توده مردم تلقی می‌شوند. سینما اکنون ابزاری قوی و یکی از بسترهای مهم برای قدرت نرم است.

یکی از جذاب‌ترین رویکردها به فیلم‌سازی در تاریخ سینما، انتخاب موضوعات مرتبط با مذهب و اسطوره بوده است. این ژانرها نشان داده‌اند که همواره می‌توانند توجه میلیون‌ها مخاطب سینما را به خود جلب کنند و درامد هنگفتی برای سازندگان فیلم رقم بزنند. بنابراین ساخت فیلم‌هایی که با اعتقادات مذهبی بازی می‌کنند، به عنوان یک تجارت سودآور مطرح می‌شود.

هالیوود انواع مختلفی از فیلم را درباره مذهب می‌سازد. برخی فیلم‌های مذهبی‌گونه هستند که رویکرد تجاری و سودزایی دارند. اغلب هم فیلم‌هایی هستند که صرفاً داستانی را نقل می‌کنند و هیچ ایدئولوژی خاصی ندارند و هیچ مفهوم و آموزه الهی را ارائه نمی‌کنند. این فیلم‌ها پیامبران را افرادی ساده‌لوح معرفی می‌کنند که برنامه مشخصی برای تبلیغ و گسترش دین خود ندارند. فیلم‌های این‌چنین، عمدتاً صحت اصول مذهبی و هویت پیامبران را نیز زیر سؤال می‌برند. آن‌چه جای بررسی بیش‌تر دارد، دیدگاه فیلم‌های هالیوودی درباره پیامبرانی است که آن‌ها را غیرمقدس و غیرالهی توصیف می‌کنند. این فیلم‌ها بر اساس اصول اومانیستی امروز تلاش می‌کنند استدلال کنند که پیامبران چیزی جز افراد عادی نبوده‌اند.

رابطه پیچیده هالییود با مذهب
طی تاریخ، دین، منبع الهام بسیاری از هنرمندان بوده است

طی دوره‌ای در تاریخ، صنعت سرگرمی و به خصوص فیلم‌سازی موظف به رعایت دستورالعملی به نام "کد هیز" (برگرفته از نام "ویلیام هیز") بودند. این دستورالعمل، توهین به ادیان و عقاید مذهبی را در فیلم‌ها ممنوع می‌کرد. از جمله استفاده از عباراتی مانند "خدا"، "پروردگار"، "مسیح"، "عیسی"، "جهنم"، "لعنت" به هر شکل، غیرمجاز بود.

هالیوود امروز به این دستورالعمل متعهد نیست. بسیاری از این فیلم‌های آمریکایی اکنون نه تنها استفاده از کلمات مذکور را شامل می‌شوند، بلکه تعمداً بر ابعاد انسانی حضرت مسیح تمرکز می‌کنند تا او را یک انسان عادی نشان بدهند و در این راه اغلب بر نمایش جزئیات بی‌اهمیت و اغلب دروغ درباره شخصیت وی اصرار می‌ورزند.

فیلم "آخرین وسوسه مسیح" به کارگردانی "مارتین اسکورسیزی"، حضرت مسیح را فردی با شخصیت متناقض نشان می‌دهد که میان این دنیا و عالم آخرت مردد مانده است. این فیلم علاوه بر این‌که مملو از اطلاعات نادرست تاریخی است، هیچ تلاشی نمی‌کند شخصیت واقعی حضرت مسیح را نشان دهد. "منجی" فیلم اسکورسیزی دچار تناقضی وقیحانه است. وی از یک طرف مایل است برای عدالت و برابری بجنگد، اما از سوی دیگر از یک زندگی بی‌اخلاق و غیردینی لذت می‌برد.

رابطه پیچیده هالییود با مذهب
مسیح در فیلم اسکورسیزی توضیح می‌دهد که دارد از زندگی "مانند همه"، لذت می‌برد

دکتر "روان ویلیامز" اسقف اعظم سابق در کلیسای شهر "کانتربری" درباره شخصیت حضرت مسیح می‌گوید: "مسیح برای مسیحیان باید آن‌قدری انسان باشد که بداند انسانیت چیست، اما آن‌قدری هم متفاوت باشد که بتواند ما را از تله‌ای نجات بدهد که انسان‌ها خود را در آن گرفتار کرده‌اند."

این در حالی است که مسیحی که فیلم اسکورسیزی به تصویر می‌کشد، میان یک انسان و یک خدا جابه‌جا می‌شود. گاهی الهامات الهی او را به سوی رستگاری می‌برد، اما گاهی هم وسوسه‌های دنیوی او را به سوی قدرت و دنیا می‌کشد. این فیلم، مسیح را یک فرد غیرمقدس و زمینی معرفی می‌کند.

در قسمتی از این فیلم، وقتی کس دیگری را به جای حضرت مسیح به صلیب می‌کشند، خود وی این‌گونه توضیح می‌دهد: "من هرگز به صلیب کشیده نشده‌ام. از دنیای مردگان هم برنگشته‌ام. من هم یک انسان هستم، مانند همه انسان‌های دیگر. چرا این دروغ‌ها را می‌گویید؟ من اکنون مانند انسان‌ها زندگی می‌کنم. کار می‌کنم، غذا می‌خورم، فرزند دارم. من برای اولین بار دارم از زندگی‌ام لذت می‌برم."

رابطه پیچیده هالییود با مذهب
منجی فیلم "آخرین وسوسه مسیح" هدفش این است که از مسئولیت پیامبری شانه خالی کند

این منجی ساختگی، همه تلاش خود را می‌کند تا از مسئولیت پیام‌آوری خداوند شانه خالی کند و دائماً اصرار دارد تا خود را آزاد کند. اما بالأخره تسلیم می‌شود و شروع به ترویج ایدئولوژی خود می‌کند. البته دینی هم که او ترویج می‌کند، یک مکتب عشق‌پایه است که در آن خبری از عدالت و مبارزه برای آزادی از ظلم رومی‌ها یا یهودی‌ها نیست. نهایتاً فیلم اسکورسیزی هیچ ارتباطی به تاریخ یا واقعیت ندارد.

همین نوع ایدئولوژی، اساس ساخت فیلمی با نام "راز داوینچی" است. "ران هاوارد" کارگردان فیلم، داستان زنی را روایت می‌کند که ظاهراً از نوادگان حضرت مسیح و "ماری ماگدلین" (زن گناه‌کاری که حضرت مسیح او را از ارواح خبیثه پاک کرد) است. این واقعیت توسط اعضای خانقاه صهیون تا کنون مخفی مانده است. کلیسا از آن‌جایی هویت این زن را افشا نمی‌کند که نمی‌خواهد تصویر مقدس حضرت مسیح خدشه‌دار شود. عقیده کلیسا این است که به وجود آمدن این زن، صرفاً نتیجه یک لحظه غفلت و ضعف از جانب فرستاده خدا بوده است. خط سیر این فیلم بر اساس فلسفه‌ای درباره تاریخ مسیحیت است که در کتاب "خون مقدس و جام مقدس" آمده است. "راز داوینچی" هم تلاشی برای نمایش واقعیت‌های تاریخی نمی‌کند.

عجیب نیست که واتیکان و کلیساها، اکثر فیلم‌های هالیوودی درباره حضرت مسیح و مسیحیت را به عنوان تصویرسازی‌هایی نفی می‌کنند که با توصیفات انجیل تفاوت زیادی دارد. اگرچه استثناهایی هم در این میان وجود داشته است. "مصائب مسیح" از جمله این استثناها بود. این فیلم که "مل گیبسون"کارگردان آن بود و "جیم کاویزل"نقش حضرت مسیح را در آن ایفا می‌کرد، قبل از اکران عمومی، برای پاپ ژان پل دوم به نمایش گذاشته شد. تأییدیه دیپلماتیک پاپ مبنی بر این‌که "این [فیلم] همانی است که [در تاریخ] اتفاق افتاد" به سرعت به تأییدیه رسمی فیلم تبدیل شد.

رابطه پیچیده هالییود با مذهب
فیلم مصائب مسیح قبل از اکران عمومی به تأیید پاپ ژان پل دوم رسید

این فیلم بر اساس کتاب‌های عهد جدید، انجیل متی، انجیل مرقس، انجیل لوقا و انجیل یوحنا و همچنین کتاب‌های مذهبی مانند "جمعه غم‌ها"، به مصائب و 12 ساعت پایانی زندگی حضرت مسیح در روز به صلیب کشیده شدن وی در اورشلیم می‌پردازد. فیلم گیبسون سال 2004 به پدیده‌ای در فروش گیشه تبدیل شد و بیش از 600 میلیون دلار در سراسر جهان فروخت. با این حال، فیلم، ابزاری برای انتقاد از مل گیبسون و اتهام او به ضدیهود بودن شد. رژیم صهیونیستی اکران این فیلم را ممنوع نکرد، اما هیچ توزیع‌کننده اسرائیلی هم آن را برای پخش در سینماهای سرزمین‌های اشغالی انتخاب نکرد.

این تنها واکنش یهودی‌ها به فیلم گیبسون نبود. کاویزل که نقش مسیح را در این فیلم بازی کرده بود سال 2011 اعلام کرد که هالیوود دیگر برای بازی در فیلم‌ها از او دعوتی نکرده است. البته وی در مصاحبه‌ای گفت که پذیرفته است بازی کردن در نقش حضرت مسیح حتی به قیمت نابود شدن زمینه کاری‌اش باز هم ارزشش را داشته است.

سال 2014 آن‌قدر فیلم‌هایی با محوریت اعتقاد دینی تولید شد که کارشناسان، این سال را سال انجیل هالیوود نامیدند. تعداد فیلم‌های مذهبی که در 12 ماه سال 2014 عرضه شد از تعداد فیلم‌های مذهبی در 12 سال گذشته بیش‌تر بود. از آن‌جایی که بلیت این نوع فیلم‌ها هم خوب فروش رفته است، انتظار می‌رود در آینده، شاهد معنویت و مفاهیم انجیلی بیش‌تری در فیلم‌های هالیوودی باشیم. البته این لزوماً به معنای آن نیست که رابطه مسیحیت و هالیوود قرار است بهتر از چیزی شود که در حال حاضر هست.


رابطه پیچیده هالیوود با مذهب - دانلود


«بهای آزادی» تازه‌ترین سناریوی هالیوودی حمله به بنیانگذار انقلاب +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

فیلم ضدایرانی «بهای آزادی» به کارگردانی «دیلان بانک» که به تازگی ساخت آن در آمریکا به اتمام رسیده است، شب گذشته در جشنواره بین‌المللی هوبوکن آمریکا به نمایش درآمد.

 


«بهای آزادی» نام فیلم سینمایی جدیدی به کارگردانی و نویسندگی «دیلان بانک»، فیلمساز آمریکایی است که هالیوود بار دیگر در آن روایت تاریخی چگونگی وقوع انقلاب اسلامی ایران را تحریف کرده است.

 


   محمدرضا پهلوی (شاه مخلوع) در حال برداشتن مقداری از خاک ایران در زمان فرار از کشور (صحنه‌ای از فیلم آمریکایی «بهای آزادی»)

در این فیلم که براساس کتاب خاطرات «دکتر مارک بنهوری»، دکتر دانپزشک دربار در دوران محمدرضا شاه ساخته شده است، حضور مردم ایران به عنوان حماسه‌سازان واقعه تاریخی انقلاب اسلامی کشورمان نادیده انگاشته شد و دلیل وقوع این انقلاب عدم توافق محمدرضا شاه با انگلیسی‌ها بر سر تمدید قرارداد سهم 50/50  در نفت ایران عنوان شده است!

 


کتاب «بهای آزادی» نوشته مارک بنهوری



«بنهوری» در مقدمه کتاب «بهای آزادی» می‌نویسد: کتاب من،«بهای آزادی»، براساس یک داستان واقعی است. من از سال 1976 تا 1979 پزشک شاه و خانواده او بودم و در این مدت شاهد وقوع انقلاب ایران بودم.

وی در ادامه ضمن تحریف تاریخ معاصر ایران و ارایه تحلیلی مضحک می‌نویسد: من در کتابم در جستجوی دلیل واقعی چرایی وقوع انقلاب ایران هستم. این همه به خاطر یک قرداد نفتی بود. از سال 1953 تا 1978 بریتانیا با شاه قرارداد سهم 50/50 از نفت ایران را امضاء کرد و زمانیکه پس از 25 سال مدت زمان این قرارداد به پایان رسید، بریتانیا بار دیگر خواستار تمدید این قرارداد شد و شاه ایران ضمن رد این درخواست سهم 70/30 به نفع ایران را پیشنهاد کرد ولی بریتانیا، شریکش آمریکا و همچنین کمپانی نفت هلندی آن را نپذیرفتند و «جیمی کارتر» را متقاعد کردند که بهتر است که ایران یک دولت اسلامی داشته باشد به همین خاطر زمانی‌که «آیت‌الله خمینی» در نجف عراق در تبعید بود، شروع کردند به تخریب شاه. آنها «آیت‌الله خمینی» را به پاریس منتقل کردند و انقلاب اسلامی را در ایران شروع کردند.

 


صحنه اعدام به دست زنان انقلابی



بنا بر این گزارش، «بنهوری» که خود یک یهودی است در بخش دیگری از کتاب خود به آنچه پیشینه 2500 ساله یهودیان ایران نامیده اشاره می‌کند و می‌افزاید: زمانی‌که «آیت‌الله خمینی» به قدرت رسید، 5 نفر از رهبران اصلی یهودیان در ایران به اتهام جاسوسی برای موساد دستگیر و در عرض یک ساعت به اعدام جلوی جوخه آتش محکوم شدند. همزمان سرویس جاسوسی اسرائیل همه یهودیان ایران را خارج از کشور منتقل کرد به جز چند هزار نفری که هنوز در ایران زندگی می‌کنند، پدر من هم یکی از آن 5 رهبر یهودیان بود که در این کتاب توضیح خواهم داد که چگونه توانستم او را از ایران فراری دهم.

 در فیلمی که براساس کتاب «مارک بنهوری» ساخته شده است، «نوید نگهبان»، بازیگر فیلم‌های «هوملند، سنگسار ثریا و تک تیرانداز آمریکایی در کنار بازیگران دیگری چون «پل سوروینو»(در نقش شاه ایران)، «سالی کرکلاند» و «مندی «برونو» ایفای نقش کرده‌اند.

این فیلم شب گذشته در جشنواره بین‌المللی فیلم هوبوکن ایالت نیوجرسی واقع در ایالات متحده آمریکا به نمایش درآمده است.

فیلم «بهای آزادی» بیش از آنکه به یک روایت تاریخی بماند همانند کلکسیونی از صحنه خشن آزار و اذیت به دست انسان‌های سادیسمی است، آنچنانکه در تیزر تبلیغاتی فیلم ضمن تصویر صحنه‌هایی واقعی از تظاهرات مردم کشورمان در خیابان‌های تهران و ورود امام خمینی به کشور ، صحنه‌هایی خشن از شکنجه و اعدام نشان داده شده و در ادامه نوشته می‌شود: «تولد تروریست اسلامی».

این اولین بار نیست که سینمای آمریکا دست به تحریف تاریخ انقلاب اسلامی کشورمان می‌زند، پیش از این نیز در ده‌ها فیلم از جمله «بدون دخترم هرگز»، «سنگسار ثریا»، «آرگو» و ... شاهد این اقدامات بوده‌ایم.



تداوم ایران‌هراسی در هالیوود؛ تمسخر رئیس‌جمهور ایران در یک سریال آمریکایی + عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سریال معاون رییس جمهور (Veep)، با در خدمت گرفتن کمدی سخیف و با محور قرار دادن موضوع بازداشت یک خبرنگار آمریکایی در ایران که یادآور ماجرای جیسون رضائیان است، از جهات مختلف اقدام به تمسخر جمهوری اسلامی ایران کرده است.

سال‌هاست که سینمای آمریکا (هالیوود) به ماشینی برای تولید محصولات ایران‌هراسانه و اسلام‌هراسانه بدل شده و هرگز دست از این مدل تولیدی خود برنداشته است. حتی از زمان شروع مذاکرات هسته‌ای نیز آتش ایران‌هراسی و اسلام‌هراسی در سینمای آمریکا شعله‌ای دوچندان گرفته است. آتشی که زبانه‌های آن در سریال‌هایی چون هوملند، مادام سکرتاری، ادیسه آمریکایی مشهود است. اکنون اما سینمای ایران‌ستیز آمریکا در فصل چهارم سریالی به نام «معاون رئیس‌جمهور» که اخیرا پخش شده پا را از حد فراتر نهاده و اقدام به تمسخر مقام ریاست‌جمهوری اسلامی ایران کرده است. آنچه که در ادامه می‌آید روگرفتی کوتاه از این نمایش سخیف آمریکایی است:

در ابتدای سریال معاون رییس جمهور (Veep)، دیدار خانم پرزیدنت "مه‌یر" رییس جمهور آمریکا- با رییس جمهور ایران در پی دستگیری خبرنگاری به نام "لئون وست" (که داستانی مشابه با داستان واقعی جیسون رضائیان دارد) نمایش داده می‌شود.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی


نحوه پوشش و نگاه رییس جمهور ایران در دیدار با طرف آمریکایی کاملا اهانت آمیز به تصویر کشیده شده است. در ابتدای کار هواپیمای ایالات متحده آمریکا در فرودگاه امام خمینی فرود آمده است. در اتاقی که سه تن از مقامات آمریکایی (مشاورین رییس جمهور) در حال مکالمه هستند، به بازداشت دو هفته‌ای لئون وست که فقط به خاطر روزنامه‌نگار بودن(!) زندانی شده است اشاره می‌شود.نام وست (به معنای غرب)، با زیرکی انتخاب شده است.


کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

به وضعیت پوشش و نگاه رییس جمهور ایران به رییس جمهور آمریکا توجه کنید



رییس جمهور و همراهان‌اش تا زمان آزادی وست و کمی بعد از آن در همان فرودگاه امام خمینی سکنی می‌گزینند چرا که یا به اقامت در هتل یک کشور تروریست اعتماد ندارند و یا ایرانی‌ها آنقدر به آن‌ها بدبین هستند که محلی برای اقامت در اختیارشان قرار نمی‌دهند.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

ناگهان خانم رییس جمهور وارد شده و سرمست از پیروزی در مذاکرات آزادسازی وست، یک ساعت باقیمانده (که آن هم مقامات روانی(!) ایرانی به عمد او را یک ساعت دیرتر تحویل می‌دهند) را فوق‌العاده می‌خواند. چرا که یک ساعت دیگر در ایران این کشور شگفت‌انگیز (!)- می‌ماند. با ادامه دیالوگ‌های بین‌ طرفین، تاکید بر ارزشمند بودن "این یک ساعت" بیشتر می‌شود. گویی که یک ساعت تاریخی است.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

در کنفرانس خبری کاخ سفید، وقتی سخنگوی کاخ سفید با سوال یکی از خبرنگاران مبنی بر این که "مردم آمریکا نیاز به یک رییس جمهور دارند نه آیت‌اله مه‌یر" مواجه می‌شود، آن را از اساس چرت می‌خواند.

در سوی دیگر در یکی از کابین‌های هواپیما در فرودگاه امام، رییس جمهور که سرشار از هیجان است، خواستار نوشیدن شامپاین می‌شود که مشاور او اشاره می‌کند که این عمل در یک "حکومت توتالیتر ‌زهرماری" غیرممکن است. او برای بیان زهرماری بودن حکومت جمهوری اسلامی، از واژه Tea‌ استفاده می‌کند که نماد تلخ بودن است (Tea totalitarian state). وقتی یکی از همراهانش برای او شامپاین در بطری آب معدنی می‌آورد، می‌گوید: "بفرمایید خانم، این آب مطهر (!) نیست. شامپاین است که یواشکی در بطری آب ریختم". در آن سوی قضیه، معاون رییس جمهور در کنار یک بسکتبالیست همجنس‌باز دارد به موضوع حمایت از همجنس‌‌بازان می‌پردازد که کاملا تداعی‌کننده آمریکا به عنوان به اصطلاح مهد آزادی گرایش‌ها و افکار در مقابل ایران دگم و استبدادی است.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

صحنه کات می‌خورد و هتل فرودگاه "نشهد" (Nashhad) در تهران نشان داده می‌شود.‌

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

در داخل هتل، نماینده رییس جمهور در انتظار تحویل لئون وست، با "عباس" - یکی از مقامات امنیتی جمهوری اسلامی- در حال گفتگو و تشکر از وی به خاطر همکاری است. وقتی شخص ایرانی از وی می‌پرسد که آیا وست دوست اوست؟ به صراحت می‌گوید که عوضی‌تر از او وجود ندارد و بدا به حال کسانی که مجبور بودند در این مدت زندانبان او باشند.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

تمسخر رئیس‌جمهور ایران در سریال «معاون رئیس‌جمهور» + عکس/// در حال ویرایش
محافظان ایرانی با ظاهری مرکب از چریک‌های کوبایی و طالبان به نمایش درآمده‌اند.

عباس، در حالی که گردن کج کرده و شرمنده است، از وست عذرخواهی می‌کند.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

معاون مذکور که مایک نام دارد به وست می‌گوید که باید با پرواز Air Force One عازم آمریکا گردد که بدین وسیله جلوی یک انفجار اتمی گرفته شود و رو به عباس اضافه می‌کند که البته منظورش به طراحی این انفجار از سوی ایرانی‌ها نیست. او حرف خود را می‌زند اما وقتی چهره مرموز و ترسناک عباس (که تاکید بر چهره جمهوری اسلامی دارد) را می‌بیند، می‌گوید اشتباه گفتم و حرفم را نادیده بگیر.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

وست به هواپیمای رییس جمهور وارد می‌شود و مورد استقبال گرم با چاشنی این که برای آزادی او عرق جبین ریخته شده است، قرار می‌گیرد. در طی این لحظات، بارها برای دو هفته زندانی سخت در هتل با او همدردی می‌شود در حالی که وست معتقد است فقط در یک اتاق راحت و شیک بوده و اجازه دسترسی به بیرون نداشته و تنها سختی قضیه این بوده است.

وست، در این بحبوحه، از خلال سخنان رییس جمهور آمریکا متوجه می‌شود که علت تاخیر یک روزه در آزادی او، تاخیر یک روزه رییس جمهور برای سفر به ایران بوده است. لذا، تمامی همراهان رییس جمهور به تکاپو می‌افتند که وی به عنوان خبرنگار بی‌توجهی دولت آمریکا به زندانی بودن خود را علنی نکند. نهایتا، با جا گذاشتن "مایک" و "گری" -دو تن از همراهان- در ایران، اقدام به پرواز به سمت آمریکا می‌کنند.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

وحشت از جا ماندن در جهنم ایران (به صحنه‌آرایی و انتخاب رنگ‌ها توجه شود)

بحث در هواپیما، حول این می‌گردد که وست معتقد است که رییس جمهور آزادی وی را یک روز به تعویق انداخت چون می‌خواست تیتر روزنامه‌ها را دست بگیرد و انعکاس این خبر از سوی او می‌تواند جامعه آمریکا را تکان دهد. از سوی دیگر مایک و گری تلاش می‌کنند که خود را به هواپیمای بک آپ (پشتیبانی) برسانند. اما طمع می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که مشروبات الکلی هم با خود بیاورند که جشن این فرار موفقیت‌ آمیزشان را هم در هواپیما برگزار کنند. اما با ریختن مشروبات از کیسه‌های همراه آنها در فرودگاه، توسط پلیس ایران که بیشتر شبیه چریک‌های کوبایی هستند دستگیر می‌شوند و نهایتا نشان داده می‌شود که مایک مستاصل و درمانده در کشوری عقب‌مانده‌ و ترسناک برای همیشه به دست سرنوشت سپرده شده و رییس جمهور برای ضبط تمامی افتخارات به نام خود، حتی دیگر یادی از آنها نمی‌کند.

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

به مایک درمانده نقش بر زمین که زن چادری (به عنوان عنصر Reminder‌ ایران) یک پله از او بالاتر قرار گرفته توجه کنید (اخطار متضمن ایران هراسی)

در پایان، هواپیما به خاک آمریکا می‌نشیند و رییس جمهور در کمال افتخار دست لئون وست را در دستان منتظر مادر وی می‌گذارد و بدین ترتیب خانم رئیس جمهور یکی از بزرگترین دستاوردهای تاریخ آمریکا (به قول خودش) را رقم می‌زند. 

کمدی سخیف در خدمت ایران‌هراسی

 آمریکا‌یی‌ها پیوسته در این سال‌ها به ایران‌هراسی پرداخته‌اند و مدت زیادی است که در فیلم‌ها و سریال‌های خود بر روی موضوعاتی چون انفجار هسته‌ای، جنگ‌طلبی، نقش رییس جمهور و وزیر امور خارجه ایران در مذاکرات، گروگان‌گیری روزنامه‌نگاران و فعالان حقوق بشر، و عقب‌مانده بودن ایرانیان به صورت عمیق تمرکز کرده‌اند. همزمان با انجام مذاکرات هسته ای بین ایران و گروه 1+5 روند ایران هراسی و ایران ستیزی در سریال های امریکایی تشدید شده است.



هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد + تصاویر و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
فیلم‌های هالیوودی در برخورد با زندگی پیامبران، محتوای داستانی خود را از دست‌کاری‌ها و دروغ‌پردازی‌های تاریخی و تحریف‌های آثار ادبی اقتباس می‌کنند. این دست‌کاری‌های تعمدی، حقایق را در مورد زندگی بزرگ‌ترین انسان‌های تاریخ تحت تأثیر قرار داده است.

هالیوود به عنوان یک نهاد کاملاً سکولار شناخته می‌شود، اما صنعت فیلم‌سازی آمریکا به این درک رسیده است که برای به دست آوردن پول باید به دین متوسل شود. ارتباط غیرقابل‌باور میان دین و صنعت سرگرمی در آمریکا، یکی از بزرگ‌ترین دروغ‌های عصر حاضر است که هالیوود با استفاده (یا در حقیقت سوءاستفاده) از آن، درصدد درآمدزایی برای خود است. فیلم‌های هالیوودی در برخورد با زندگی پیامبران و اولیای الهی عمدتاً محتوای داستانی خود را از دست‌کاری‌ها و دروغ‌پردازی‌های تاریخی، و تحریف‌های آثار ادبی اقتباس می‌کنند. این دست‌کاری‌های تعمدی، حقایق را در مورد زندگی بزرگ‌ترین انسان‌های تاریخ به طور کامل تحت تأثیر قرار داده است.
هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
ارتباط میان دین و صنعت سرگرمی آمریکا، از بزرگ‌ترین دروغ‌های عصر حاضر است

سال 2014 به عنوان سال فیلم‌های انجیلی شناخته می‌شود. در این سال، فیلم‌های بسیاری بر اساس کتاب مقدس و یا پیام‌های دینی روی پرده نقره‌ای رفت. با این حال به گفته بسیاری از علمای دینی، این فیلم‌ها نه تنها نتوانستند، بلکه به عمد نخواستند تصویری دقیق از ادیان الهی به مخاطبین خود ارائه دهند.

فیلم "نوح" به کارگردانی "دارن آرونوفسکی" (که علناً خود را بی‌دین معرفی می‌کند)، موجب ایجاد بحث و جدل میان مسیحیان و حتی غیرمسیحیان شد. وی وقتی سال 2004 شروع به نوشتن فیلمنامه "نوح" کرد، عنوان نمود داستانی که می‌خواهد تعریف کند با توصیفات دینی متفاوت است. آرونوفسکی گفته بود این پیامبر تنها یک کشتی‌ساز نبود، بلکه یک بیولوژیست هم محسوب می‌شد. "راسل کرو" (بازیگر مطرح هالیوود) در فیلم، نقش حضرت نوح را بازی می‌کند. این فیلم مملو از جلوه‌های ویژه است، اما تعمداً واقعیت‌های زیادی را درباره زندگی حضرت نوح تحریف می‌کند.

اغلب کارشناسان و منتقدین معتقدند داستان این فیلم هیچ شباهتی به زندگی و سرگذشت حضرت نوح، آن‌گونه که در تورات، انجیل و قرآن آمده است، ندارد. نوح در این فیلم یک گیاه‌خوار معرفی می‌شود که از زندگی شهری دوری می‌گزیند، زیر چادری در مناطق وحشی زندگی می‌کند و به فرزندانش یاد می‌دهد که طبیعت اطراف خود را از بین نبرند. شهرهایی که در فیلم به نمایش درمی‌آید، مردمی دارند که خود را از دیگران برتر می‌دانند و اعتقادی به خالق جهان ندارند.

هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
داستان فیلم "آرونوفسکی" هیچ شباهتی به زندگی حضرت نوح ندارد

سازندگان فیلم از "خدا" نامی نمی‌برند، بلکه به عمد از واژه "خالق" استفاده می‌کنند که می‌تواند برداشت‌های زیادی را به ذهن متبادر کند. نوحِ آرونوفسکی آن‌قدر از گناهان مردم آزرده می‌شود که با خود می‌گوید، نسل بشر نباید زنده بماند. به مخاطب این‌گونه القا می‌شود که حضرت نوح از خانواده‌اش فقط برای نجات نسل حیوانات استفاده می‌کند و می‌گذارد نسل انسان‌ها منقرض شود.

در جایی از فیلم، نوح به خانواده‌اش می‌گوید: "ما برای آرمانی بزرگ انتخاب شده‌ایم. انتخاب شده‌ایم تا بی‌گناه‌ها را نجات دهیم."دخترش می‌پرسد: "بی‌گناه‌ها؟" و نوح جواب می‌دهد: "حیوانات." تصویری که از نوح در این فیلم ارائه می‌شود، آن‌قدر تیره و سیاه است که هیچ‌کس نمی‌تواند او را دوست داشته باشد. بسیار است دشوار است که این شخصیت را در کنار مرد باایمانی بگذاریم که در نوشته‌های مذهبی توصیف شده است.

شخصیت نوح در فیلم آرونوفسکی حتی یک بار تلاش می‌کند نوزاد دخترخوانده خودش را بکشد تا مانع از ادامه حیات نسل بشر شود. وقتی او خنجرش را روی نوزاد بلند می‌کند، مخاطبین شخصیت نوح را ترکیبی از ابراهیم و یک فرد دیوانه می‌بینند. اگرچه در این فیلم، صحنه‌هایی از جنگ، خشونت و سرقت نشان داده می‌شود، اما نوح خصلت اصلی شیطانی در انسان‌ها را بدرفتاری با طبیعت می‌داند. انسان‌ها به اتخاذ سیاست زمین سوخته متهم شده‌اند که نتیجه نوعی صنعتی‌سازی اولیه است.

هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
نوح می‌خواهد نوزادی را بکشد و مانع ادامه حیات نسل بشر شود

کتاب‌های مقدس، همگی گناه نسل نوح را شرارت، افکار پلید، و فساد و خشونت دائم می‌دانند، در حالی که از این میان، تأکید بر خشونت بیش‌تر است. با این حال، در داستان آرونوفسکی، بزرگ‌ترین گناه مردم در زمان نوح، نابود کردن طبیعت و کشتن حیوانات است. در قسمتی از فیلم، نوح نوعی توهم‌زا از چای را می نوشد تا دستورات الهی را بشنود. سپس پدربزرگش "متوشالح" را می‌بیند که به او خبر می‌دهد، بلای عظیمی در حال فرارسیدن است. طبق نوشته‌های مقدس، خداوند این بلا را مستقیماً به خود نوح خبر داد. با این حال، در داستان آرونوفسکی، پدربزرگ نوح به او نوعی چای می‌دهد که موجب توهم و شنیدن صدای خداوند می‌شود.

در فیلم، غول‌هایی به نام "مراقب" چوب‌ها را برای کشتی غول‌پیکر می‌بُرند و از کشتی در مقابل ارتشی حفاظت می‌کنند که می‌خواهد به آن حمله ببرد. همه این‌ها، با جلوه‌های ویژه در فیلم نمایش داده می‌شود، اما با توصیفات دینی فاصله زیادی دارد. آرونوفسکی این ماجرای عجیب را از عقاید عرفانی و باستانی یهودی‌ها گرفته است که می‌گویند فرشته‌هایی که خداوند بعد از خلقت، از بهشت بیرون فرستاد، در سنگ تجلی پیدا کردند و روی زمین راه می‌رفتند و به انسان‌ها کمک می‌کردند.

یکی از همین فرشته‌ها در توضیح به نوح می‌گوید: "خداوند ما را روز دوم آفرید... ما آن زمان سنگ نبودیم، نور بودیم. [زمین] جایی نبود که ما در آن دخالت کنیم، اما تصمیم گرفتیم امتحان کنیم و به انسان کمک نماییم. وقتی از خالق سرپیچی کردیم، ما را تنبیه کرد. به دنیای شما محدود شدیم. سنگ و گِل، نور آتشین ما را مدفون کرد. با این وجود، هرچه از خلقت می‌دانستیم به انسان یاد دادیم."

هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
یهودی‌ها می‌گویند فرشتگانی که خداوند از بهشت بیرون کرد، در سنگ تجلی پیدا کردند

واتیکان رسماً اعلام کرد که فیلم "نوح" مطابق با توصیفات انجیل نیست. این موضع در واکنش به تلاش‌های مکرر راسل کرو برای دریافت تأییدیه رسمی پاپ درباره این فیلم، اتخاذ شد. این فیلم با اعتراض شدید کشورهای اسلامی نیز مواجه شد. وکیلی در ترکیه، رسماً از فیلم‌نامه آرونوفسکی شکایت کرد. بسیاری از کشورهای دارای اکثریت مسلمان مانند امارات متحده عربی، قطر، بحرین، مالزی و اندونزی، نمایش این فیلم را ممنوع اعلام کردند، چرا که آن را با توصیفات اسلام متناقض می‌دانستند. الازهر مصر بر اساس این فتوا که "نمایش هر فیلمی که چهره پیامبران را نشان دهد، ممنوع است"، پخش فیلم نوح را ممنوع اعلام کرده است.

قرآن تنها نام 25 پیامبر را به اسم، ذکر کرده که یکی از آن‌ها نوح است. مسلمانان معتقدند، نوح زمانی کشتی را ساخت که خدا به او دستور داد، چرا که قوم او به جای خدای یکتا، به پرستش بت‌ها روی آورده بودند. مهم‌تر این‌که توصیف قرآن از حضرت نوح، انسانی پرهیزکار است که تمام تلاشش اجرای فرامین خداوند برای نجات معنویت در انسان‌ها هم در این دنیا و هم در جهان آخرت است.

فیلم درام تاریخی و اسطوره‌ای "هجرت: خدایان و پادشاهان" یکی دیگر از تحریفات بزرگ هالیوود در واقعیت است. خط سیر ضعیف و ساخت بی‌کیفیت فیلم، آن را یک محصول عادی (اگر نگوییم بد) تبدیل کرده است. "ریدلی اسکات" کارگردان فیلم روی اتفاقاتی تمرکز می‌کند که در زمان حکومت حاکمان مصر، میان حضرت موسی و فرعونیان رخ داده است. "هجرت" نشان می‌دهد موسی چگونه اسرائیلی‌ها را از دست فرعون نجات می‌دهد. با این وجود، به نظر می‌رسد فیلم‌نامه‌نویس‌ها، ماجرا را طبق برداشت خود از کتب عهد عتیق نوشته‌اند.

هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
یکی از دروغ‌های فیلم "هجرت"، ساختن اهرام مصر به دست حضرت موسی و یهودیان است

انتخاب بازیگران انگلیسی برای نقش مردم مصر کوچک‌ترین اشتباهی است که اسکات در این فیلم ضعیف از نظر دینی و سینمایی بوده است. این فیلم هم مانند فیلم پرفروش آرونوفسکی، مملو از اشتباهات و حتی خطاهای توهین‌آمیز است. "هجرت" در اقدامی زننده، خداوند را در قالب یک پسر 11 ساله به تصویر می‌کشد که با موسی صحبت می‌کند.

فیلم اسکات حتی از نظر تاریخی هم اختلافات زیادی با حقایق اثبات‌شده دارد، از جمله این ادعا که موسی و یهودی‌ها بوده‌اند که اهرام مصر را ساخته‌اند. این در حالی است که تاریخ نشان می‌دهد اهرام 1000 سال پیش از اتفاقاتی ساخته شده‌اند که در "هجرت" توصیف می‌شود. بسیاری از کارشناسان به خصوص به یکی از صحنه‌های فیلم انتقاد کرده‌اند؛ زمانی که موسی می‌خواهد آب را بشکافد و مانند یک قهرمان اسطوره‌ای، به جای عصا، شمشیری را از دل آب بیرون می‌کشد.

پیش از انتشار فیلم و در واکنش به اظهارات اسکات مبنی بر این‌که فیلم به دنبال نمایش دلایل طبیعی و منطقی اتفاقات خواهد بود، بحث‌هایی مطرح شد. آن‌چه مدنظر اسکات بود، در فیلم به این صورت خود را نشان داد که مثلاً شکافته شدن دریا در نتیجه وقوع یک سونامی اتفاق می‌افتد. این‌گونه تصویرسازی‌ها همراه با اظهارات "کریستین بیل"بازیگر نقش موسی درباره شخصیت حضرت موسی، موجب شد تا انتقادات از این فیلم به اوج خود برسد.

هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد
در فیلم هجرت، خداوند به شکل پسربچه‌ای 11 ساله نشان داده می‌شود

"بیل" حضرت موسی را فردی مبتلا به اسکیزوفرنی و یکی از وحشی‌تری افرادی توصیف کرد که در تمام طول زندگی‌اش درباره او مطالعه کرده است: "توصیفات سنتی از او [حضرت موسی] در مدارس مذهبی و غیره، بسیار ساده است. کسی که دستاوردهای فوق‌العاده‌ای داشته است. آزادگر، قانون‌گذار و غیره. اما طبق متونی که من با آن ناآشنا بودم، اما از ابتدا تا انتهای آن‌ها را خواندم، موسی جنگ می‌کرد. بسیار زیاد با خدا جنگ کرد. "با خدا کشتی می‌گرفت" که این تعریف کلمه "اسرائیلی" است. نمی‌خواست نماینده خدا باشد. در دوران بسیار خشونت‌باری زندگی می‌کرد. خودش هم شخصیت بسیار متضادی داشت. درون خود درباره این‌که چه کسی است و هویتش چیست، تضاد داشت. شخصیت بسیار جذابی از لحاظ درونی بود. شاید جذاب‌ترین شخصیتی که من تا به حال با آن برخورد داشته‌ام."

"ماری مورفی"استاد ارشد دانشگاه کارولینای جنوبی با اشاره به این اظهارنظرهای "بیل" می‌گوید: "کریستین بیل دکترای دینی خود را از کجا گرفته است؟ او درباره حضرت موسی مطالعه کرده، اما هیچ چیزی درباره این فرد نمی‌داند. این‌ها برداشت کریستین بیل از حضرت موسی است. ما هزاران سال برداشت محققان از حضرت موسی را داریم. شما خودتان انتخاب کنید. برداشت کریستین بیل که یک بازیگر است، یا برداشت هزاران ساله افرادی که محققین تاریخ دینی هستند. سؤال من این است که چرا کریستین بیل و ریدلی اسکات، کارگردان، می‌خواهند مخاطبین خود را منزوی کنند. این مسلماً روی فروش فیلم تأثیر خواهد گذاشت."

وی ادامه می‌دهد: "این که بگویید دریا با یک زلزله شکافت و نه به امر خدا، قطعاً کمک به افرادی است که می‌خواهند بگویند هالیوود، غیراخلاقی، غیردینی و بی‌خداست. قطعاً وقتی فیلمی را بر اساس انجیل می‌سازید، هدفتان این نیست که این پیام را به مردم بدهید. کریستین بیل، بازیگر بزرگ و خوبی است، اما مانند بقیه بازیگران بهتر است از دنیای مذهب کناره‌گیری کند." طبق آن‌چه همه کتاب‌های دینی و متون مقدس می‌گویند، حضرت موسی یکی از بزرگ‌ترین پیامبران الهی بوده است. این پیامبر را خلاصه همه خوبی‌های شناخته‌شده برای انسان می‌دانند: معنویت، الهام، اخلاق، پرستش. دین‌شناسان حضرت موسی را یکی از ناجیان نسل بشر می‌دانند."


هالیوود بی‌دین چگونه از دین پول درمی‌آورد - دانلود


تحلیلی بر فیلم Dracula Untold / هر چه هست، زیر سر اسلام است! +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
معمولاً زمانی که کارگردان های هالیوودی خبر از ساخت فیلمی با روایتی مجدد از یک داستان تاریخی و یا مذهبی می دهند، معنی و مفهوم روایت مجدد از زبان آن ها را می توان تحریف دوباره هم ترجمه کرد. مانند اکثر فیلم های مذهبی که در نسخه های جدید، اوج تحاریف را می توان مشاهده کرد.


البته این قانونی ثابت و قدیمی در هالیوود است که معنی کلمات بکار رفته در فرهنگ لغات آن ها با معنی عرفی کلمات فاصله ای عجیب داشته و بار معنایی جدیدی را در خود جای دهند.
مثلاً اگر می گویند که قرار است فیلمی را به روزرسانی کنند، معنی آن این است که قرار است به این فیلم صحنه های مستهجن بیشتری افزوده شود و کمی هم رنگ و لعاب جلوه های ویژه آن را افزایش دهند!
یا اگر می گویند که قرار است داستان فیلمی از زاویه ای جدید روایت شود، باید منتظر بود که جایگاه شخصیت های مثبت و منفی در آن ها تغییر کند. به عنوان نمونه، به فیلم هایی مانند Maleficent وOz the Great and Powerful توجه کنید که در آن ها چگونه شخصیت های منفی به شخصیت های مثبت تغییر ماهیت داده بودند.
حال در نظر بگیرید که هالیوود قصد داشته باشد تا از داستانی کلیشه ای و تکراری، ناگفته هایی را روایت کند! در این صورت، باید منتظر چه فاجعه ای بود؟ تحریف، تقدیس چهره های منفی، یا هر دوی آن ها؟
برای پاسخ به این سوال، کافی است تا یکی از این دست آثار را مورد نقد و بررسی قرار دهیم و ببینیم که منظور اصلی هالیوود از بازگویی ناگفته ها در یک روایت چیست:
در سال 2014، گری شور (Gary Shore) با نیم نگاهی به داستان سری بازی های موفق Castlevania: Lords of Shadow 1 & 2 اقدام به ساخت نسخه ای متفاوت از داستان مشهور دراکولا نمود که در آن به روایت ناگفته هایی از داستان زندگی این موجود خبیث و خون آشام می پرداخت.
شور، بر خلاف فیلم های دراکولایی موجود، در روایت داستانی خود برای اولین بار به سراغ ریشه های تاریخی شکل گیری دراکولا رفت و سعی کرد تا با تمرکز بیشتر بر این برهه زمانی، ناگفته هایی از زندگی دراکولا را روایت کند.

17

داستان فیلم از سال 1442 آغاز می شود. زمانی که امپراطوری عثمانی در اوج قدرت و شوکت خود قرار دارد و سلطان محمد دوم، پادشاه جوان آن قصد دارد تا با حمله و تصرف اروپا دامنه امپراطوری خود را گسترش دهد.
پیش از روایت ماجرای اصلی، شور با زیرکی تمام در قالب داستانی کوتاه، علت اصلی قدرت فوق العاده امپراطوری عثمانی را ذکر می کند. او استفاده ناجوانمردانه عثمانی ها از کودکان کشورهای تحت تسلط خود و تبدیل آن ها به سربازانی قاتل و خونخوار را عامل اصلی پیروزی های آن ها ذکر می کند.
حال پیش از ادامه دادن به داستان، لازم است تا کمی در مورد امپراطوری عثمانی و مرام حکومتی آن ها هم بدانیم:
امپراطوری عثمانی با نام رسمی دَوْلَتِ عَلِیّه عُثمَانِی، یک قدرت سیاسی و امپراطوری مسلمان بود که از سال ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی (حدود ۶ قرن یا ششصد سال) در منطقه مدیترانه حکومت می‌کرد. این امپراطوری در اوج قدرت خود (قرن ۱۶ میلادی) مناطق آسیای کوچک، اکثر خاورمیانه، قسمت‌هایی از شمال آفریقا، قسمت جنوب‌شرقی اروپا تا قفقاز را شامل می‌شد. قلمرو رسمیِ حکومت عثمانی، در اوج قدرت، نزدیک به ۵٫۶ میلیون کیلومتر مربع می‌رسید.
دولت عثمانی، به ‌عنوان بزرگ‌ترین و پهناورترین دولت اسلامی، پس از فروپاشی خلافت عباسیان شناخته می‌شود. این دولت در سده‌های هفتم و هشتم هجری (سیزدهم و چهاردهم میلادی) در سرزمین آناتولی ظهور کرد. از سده چهاردهم، به رهبری بایزید اول (ایلدرم بایزید)، قلمرو آن در قاره اروپا گسترش چشمگیر یافت و در اوایل نیمه دوم سده پانزدهم، با فتح قسطنطنیه، به رهبری سلطان محمد دوم (فاتح)، در مقام تنها وارث امپراطوری روم شرقی (بیزانس) جای گرفت. بدین‌ سان، در پایان سده پانزدهم، دولت عثمانی به اوج اقتدار و شکوه خود دست یافت. اقتدار و شکوهی که بیش از یک سده دوام آورد.
در این دوران، عثمانی نه‌ تنها از نظر وسعت قلمرو و کثرت اتباع (دولت عثمانی شامل قلمروهای آناتولی، سوریه، فلسطین، عراق، ارمنستان در آسیا، و مصر و لیبی در آفریقا، و بلغارستان، یونان، صربستان، آلبانی، بوسنی و رومانی را در اروپا شامل می‌شد)، اقتدار نظامی و سیاسی، نظم و سامان اجتماعی و ثروت دولت و سعادت و رفاه ملت، اولین دولت اروپایی به ‌شمار می‌رفت، بلکه از نیمه سده شانزدهم میلادی خود را وارث رسمی خلافت اسلامی و رهبر جهان اسلام نیز می‌دانست.
در این زمان، عثمانی کشوری پهناور بود که قلمرو آن در اروپا تا نزدیکی شهر وین (پایتخت امپراطوری هابسبورگ) امتداد داشت. بخش عمده سرزمین‌های جنوب دریای مدیترانه و شبهه جزیره عربستان را در برمی گرفت، از شمال به رود دن و از شرق به مرزهای ایران محدود بود. از منظر اروپائیان غربی این دولت مهم‌ترین تجلی تمدن اسلامی به شمار می‌رفت و داد و ستد و تعارض‌های فرهنگی و سیاسی و نظامی با آن نقش اصلی در تکوین انگاره‌ای داشت که غربی ها از اسلام کسب کردند.
عثمانیان به عنوان جنگجویانی هولناک چه در دریا و چه در زمین شناخته شده اند. سربازان ورزیده سلطان، ینی چری ها (پیاده نظام ها) و سپاهی ها (سواره نظام) نام داشتند که تعدادشان حدود 000/30 نفر بود و پیروزی های زیادی از قبیل جنگ موهاج (موهاکس) بدست می آورند. در قرن شانزدهم میلادی، نیروی دریایی عثمانی بخش اعظم دریای مدیترانه را تحت تصرف داشتند، اما در جنگ لپانتو در سال 1571م به سختی مغلوب گشت.
نیروهای نظامی
ینی‌چری (Yeniçeri) یا ینگی چریک یا ینگی چری به معنی "چریک نو" واحدهای ویژه (ورزیده) از ارتش امپراطوری عثمانی بودند.
این ارتش در زمان مراد یکم که عثمانی‌ها بخشی از اروپا را در اختیار داشتند، تحت نظام دوشیرمه تشکیل شد. آن ها فرزندان پسر به گروگان گرفته شده مسیحیانی بودند که توسط ترک های عثمانی از خانواده‌هایشان جدا شده و به خانواده‌های ترک مسلمان سپرده می‌شدند، بنابراین این افراد مسلمان و ترک تربیت می‌شدند.
این افراد بعداً جزو لشکر عثمانی می‌شدند. این روش در سال ۱۸۲۶ توسط سلطان محمود دوم لغو گردید و بیشترشان در سده نوزده میلادی در پی شورش ایشان بدست سلطان محمود دوم به قتل رسیدند.

شیوه سربازگیری
سربازان ینی چری در زمان کودکی، از خانواده‌های مسیحی گرفته می‌شدند و از پانزده سالگی، برای آموزش‌های دینی و نظامی به سپاه عجمی اوقلان می‌پیوستند. پس از اینکه در آنجا هفت سال با کار سخت ورزیده شدند، آن ها را به سپاه ینی چری می‌بردند تا هشت سال دیگر در سپاه ینی چری آموزش ببینند تا مهارت استفاده از هر سلاحی را داشته باشند. این سربازان روی هم رفته پانزده سال آموزش می‌دیدند و در سن سی سالگی به عنوان یک ینی چری در ارتش عثمانی به خدمت مشغول می‌شوند.
ینی چری‌ها پس از ۴۰ یا ۴۵ سالگی نیز با یک مستمری اندک بازنشته می شوند، زیرا سلاطین عثمانی بر این باور بودند که سرباز در این سن توانایی‌هایش رو به افول می‌گذارد. پس برای همین هم زندگی آینده این سربازان به میزان جنگ هایشان و غارت‌ها و چپاول هایشان بستگی داشت و آن ها پادشاهانی که جنگاور هستند را بسیار دوست دارند، ولی از آن هایی که به جنگ نمی‌روند متنفرند و حتی چند بار هم شورش کرده‌اند.

طبق داستان فیلم و بر اساس واقعیات ذکر شده، یکی از پسرانی که به عنوان ینی چری به امپراطوری عثمانی آورده می شود، ولاد سوم (Vlad III) ملقب به دراکولا (Drăculea) فرزند ولاد دوم (Vlad II)، ملقب به دراکول (Dracul)، فرمانروای وقت افلاخونیه (رومانی کنونی) بود. در زبان رومانیایی، کلمه دراکو به معنی اژدها و دراکولا به معنی پسر اژدها به کار می رود.
این لقب از آنجا به ولاد سوم داده شد که پدرش ولاد دوم به انجمنی مخفی به نام "فرقه اژدها" ملحق شده بود. این فرقه، متشکل از اتحاد تعدادی شاه و شاهزاده از منطقه اروپای مرکزی بود که از قدرت در حال صعود امپراطوری عثمانی به شدت متنفر بودند و قصد داشتند تا در مقابل گسترش اسلام در مقابل مسیحیت ایستادگی کنند.
اصل ماجرا چیست؟

16

ولاد دوم، علامت اژدها را روی تمام سکه ها، درفش ها، بیرق ها و تمام وسایلی که سمبل مبارزه و نبرد او با کشور عثمانی و اسلام بود، حک نمود و از این رو خود را "دراکول"، یعنی اژدها نامید و پس از او پسرش که ادامه دهنده راه پدر بود، خود را "دراکولا"، یعنی پسر اژدها لقب داد.
ولاد دوم، در طول سال های حکومتش، نبردهای زیادی با عثمانی انجام داد، اما در سال 1444 اسیر ارتش عثمانی شد. در ابتدا، دولت عثمانی تصمیم به قتل ولاد گرفت، اما در نهایت طی توافقی، پسر نوجوان ولاد دوم (ولاد سوم) به عنوان گروگان به عثمانی تحویل داده شد و به این ترتیب ولاد دوم از مرگ رهایی یافت و آزاد شد.
ولاد سوم دوران نوجوانی و بخشی از جوانی خود را در اسارت عثمانی گذراند، اما سرانجام در سال 1454، ولاد سوم به عنوان بخشی از یک عهدنامه صلح، آزاد و از بند رها شد. او پس از آزادی از بند عثمانی ها، چنان انتقام وحشتناکی از دشمنانش گرفت که در بیرحمی و شقاوت تا هنگام به قدرت رسیدن هیتلر و استالین بی بدیل بود.
هر بار که ترک های عثمانی توسط او دستگیر می شدند، آن ها را به چوب های بلند میخکوب می کرد و با عذاب زیاد می کشت. او جنگ های خشونت آمیز بسیاری ترتیب داد تا ترک های بیشتری را به قتل برساند.
کشتارهای وحشتناک و همگانی ولاد سوم باعث شد تا مردم لقب "ولاد سیخ کشنده" را به او بدهند.

15

برخلاف آنچه از شخصیت واقعی ولاد در تاریخ یاد شده، گری شور، ولاد را فردی آرام، منطقی، دلرحم و خانواده دوست معرفی می کند که سعی دارد تا به هر قیمتی از خانواده و مردمش مراقبت کند.
اولین سکانس فیلم با پیدا شدن کلاه یکی از ماموران گشتی عثمانی در منطقه حکومتی ولاد آغاز می شود. کلاهی که به نظر می رسد به عمد در آنجا قرار داده شده و در ادامه همین امر موجب ایجاد تحولاتی اساسی در زندگی ولاد می شود.
او به منظور یافتن متجاوزان عثمانی به شکلی کاملا اتفاقی وارد غاری در کوهستان می شود و در آنجا با موجودی خون آشام و پلید (مردی که گفته می شود زمانی قهرمان بوده و برای کسب قدرت با شیطان معامله کرده) درگیر شده، اما جان سالم به در برده و از محل می گریزد.

14

درون شهر کشیش رومانیایی از خوابی هولناک درمورد موجودی پلید با ولاد صحبت می کند و به او هشدار می دهد که طبق افسانه ها هیولایی خون آشام در این سرزمین به قدرت خواهد رسید و او را از رفتن مجدد به کوه منع می کند.
ولاد به نصیحت کشیش گوش می دهد و خود را برای برگزاری جشن مقدس آماده می کند. اما درست در هنگام جشن ماموران عثمانی وارد قصر شده و درمورد کشته شدن نیروهای گشتی خود به ولاد هشدار می دهند. ولاد خود را از این اتهام مبرا می کند و از ماموران عثمانی می خواهد که با گرفتن خراج سالیانه مراتب وفاداری و دوستی وی را به پادشاه عثمانی اعلام کنند. اما سرپرست فرستادگان عثمانی از او می خواهد که علاوه بر خراج، تعداد 1000 پسر را برای پیوستن به ارتش در اختیار آن ها قرار دهد.
به یکباره ترس و وحشت همه قصر را فرا می گیرد و ولاد تصمیم می گیرد برای تغییر نظر سلطان عثمانی باوی وارد مذاکره شود.

13

نکته قابل توجه در این سکانس، استفاده ارتش عثمانی از نماد کف دست (پنجه) بر سر پرچم هاست! نمادی که در دنیا شاخص شیعیان است و استفاده از آن برای دولت عثمانی یک شیطنت هدفمند محسوب می شود.
برای درک بهتر این موضوع لازم است ببینیم مذهب عثمانی ها چه بوده است؟ و پنجه چه مفهومی دارد؟
به این منظور بهتر است از علت اختلاف عثمانی ها با ایرانی ها در زمان صفویان شروع کنیم:
همانطور که می دانید صفویان دارای مذهب شیعه بودند، از این رو یکی از مهمترین عوامل اختلاف آن ها با عثمانی ها، وجود اختلافات مذهبی میان صفویان شیعی و عثمانی های سنّی مطرح شده است.
حال ببینیم علامت پنجه از لحاظ نمادشناسی چه مفهومی دارد:

008

علامت کف دست در اسلام، زمانی میان برخی معتقدان به عنوان علامت "پنج‌تن آل‌عبا" در نظر گرفته شد اما وقتی فاطمی‌ها به عنوان اولین حکومت شیعی اعلام موجودیت کردند، این نماد میان مردم به "دست فاطمه" دختر پیامبر اسلام (ص) تغییر کرد. اما داستان این دست به اینجا ختم نشد و بجز دفع چشم زخم و محافظی در برابر شیطان معنی مذهبی هم پیدا کرد.
این سمبل در فرهنگ شیعیان به عنوان نمادی از جانبازی و فداکاری حضرت ابوالفضل عباس (ع) شناخته شد که در واقعه عاشورا هنگام رساندن آب به خیمه‌گاه دستانش از بدن جدا شد. اکنون این پنجه‌ فلزی بر سر پرچم‌ها، علم‌ها، علامت‌های چند‌تیغه، در امام‌زاده‌ها، سقاخانه‌ها، گنبدها و ضریح‌ها و بسیاری اماکن مقدس و متبرک شیعیان دیده می‌شود.
با توجه به مطالب ذکر شده می توان گفت که کارگردان با این نمادسازی سعی داشته تا کلیت اسلام را در مقابل دراکولا که در ابتدا نمادی از مسیحیت است (این نمادسازی در ادامه تغییر می کند) قرار دهد و بدین ترتیب به اختلافات موجود در میان ادیان دامن زند و به نوعی یاد جنگ های صلیبی را زنده نگه دارد. از این رو می توان ارتش عثمانی درون فیلم را نماینده شیعیان و سنی ها و به طور کامل تمام جهان اسلام دانست.

007

با ورود ولاد و یارانش به کمپ عثمانی ها، وی به دیدار محمد، سلطان جوان عثمانی می رود و ضمن نوشیدن قهوه با او، درخواست می کند تا از تقاضای سربازگیری فرزندان رومانیایی دست بردارد. اما محمد با حرف ولاد مخالفت کرده و ضمن یادآوری خاطرات گذشته او در میان ترک ها، یکبار دیگر دستورش را تکرار کرده و علاوه بر آن از او می خواهد تا تنها پسرش را هم برای تعلیم نزد وی بفرستد. نظیر کاری که پدرش سابقا با او کرده بود.
محمد به ولاد یادآوری می کند که او چطور در کودکی با زندگی در میان ترک ها زبان ترکی یاد گرفته و به قرآن مسلط شده و به او اطمینان می دهد که چنین سرنوشتی در انتظار پسرش نیز خواهد بود.
پیش از ادامه بحث لازم است تا به نکته ای در این بخش توجه کنید:
طبق اظهارات محمد، ولاد در کودکی به اسلام گرویده بوده (به اجبار) و به خوبی قرآن می خوانده. حال این موضوع را در کنار رفتار وحشیانه ولاد در زمان خدمت به عثمانی و پس از آن قرار دهید تا متوجه شوید که مخاطب غربی با دیدن این فیلم در مورد رابطه دین اسلام و خشونت چه برداشتی خواهد داشت!
نکته بعدی چهره ای است که از پادشاه عثمانی نشان داده می شود؛ چهره ای خشن، جاه طلب و بی رحم. اما نکته مهم تر، استفاده از نام وی بدون بکار بردن هیچگونه القاب سلطنتی است. در تمام مدت فیلم، ولاد و افرادش بر خلاف عرف معمول، وی را محمد خطاب می کنند، این در حالی است که باید نام او را به صورت فاتح سلطان محمد خطاب می کردند.
تکرار عمدی و مکرر نام محمد، ارتباط دادن این نام به خشونت و بی رحمی و حتی استفاده از فاکتورهایی مانند اسب سفید برای وی، از جمله کدهایی هستند که کارگردان سعی دارد از طریق آن ها خطری بزرگ را از جانب رهبر مسلمانان به نام محمد به جهانیان گوشزد نماید. حال این محمد می تواند نمادی از رسول الله (ص) و یا امام زمان (عج) باشد.

12

اما ببینیم که محمد درون فیلم در واقعیت چگونه فردی بوده است:
سلطان محمد دوم ملقب به محمد فاتح یا فاتح سلطان محمد، هفتمین و بزرگ‌ترین پادشاه دولت عثمانی بود. او به‌ عنوان فرزند سلطان مراد دوم عثمانی، سه بار بر تخت پادشاهی عثمانی تکیه داد. اولین مرتبه در ۱۴سالگی به مقام پادشاهی رسید که به ‌علت شورش سربازان موسوم به ینی‌چری، که سربازان مخصوص و کارآمد جنگ بودند و به‌ علت نبود جنگ دست به شورش برداشتند؛ مرتبه دوم، محمد بعد از سرکوب شورش دوباره جای پدر را گرفت ولی به ‌علت جنگی که رخ داد سلطان مراد مجبور به ترک زنان خود و جزیره مخصوص خود به اسم بهشت شد و محمد بار دیگر جا را به پدر داد و سلطان مراد آتش جنگ را فرونشاند و محمد را برای سومین بار و آخرین بار بر تخت و تاج نشاند. مردم وی را پادشاهی عادل می دانستند و به اقدامات وی اعتماد کامل داشتند.
سلطان محمد، علاوه بر زبان ترکی، به زبان‌های یونانی و لاتینی، عربی و فارسی تسلط داشت. آشنایی وی با این زبان ها توسط آموزگاری به نام جان ـ آنجلس یونانی محیا گشت که به او فلسفه و زبان‌های مختلف و روش کشورداری آموخت.

ولاد شکست خورده و مغموم، به ناچار تصمیم می گیرد پسر خود را به محمد تحویل دهد. اما در آخرین لحظه از این تصمیم منصرف شده و نمایندگان عثمانی را که برای بردن پسر وی آمده بودند، می کشد. بدین ترتیب خطر جنگ و نابودی ولاد و مردمش را تهدید می کند. او برای نجات مردمش تصمیم نهایی خود را گرفته و به محل اولین ملاقاتش با خون آشام درون کوهستان می رود تا از او درخواست کمک کند!

11

در کوهستان، میان ولاد و خون آشام دیالوگ هایی برقرار می شود که توجه به آن ها خالی از لطف نیست:
- خون آشام:
کدوم انسانی برای پیدا کردن امید پا به قبرش میذاره؟
- ولاد:
یه انسان بیچاره. ترک ها تهدید کردن سرزمین من رو نابود می کنن. با داشتن قدرت هایی مثل تو، می تونم جلوشون رو بگیرم. مردم من رو نجات بده؛ خانواده ام رو نجات بده.
- خون آشام:
چقدر عجیبه که ولاد سیخ کشنده، دراکولا، پسر شیطان، اینقدر نجیبانه عمل می کنه؟
- ولاد:
اشتباه می کنی. معنی اسمم پسر اژدها، محافظ مظلومینه.
- خون آشام:
مردمت می دونن که تو چند انسان مظلوم رو به قتل رسوندی؟ صد نفر بودند؟
- ولاد:
بله.
- خون آشام:
دوباره بهم دروغ بگو تا از شکم تا مغزت رو پاره کنم و روده و معده ات رو بخورم.
- ولاد:
هزاران نفر
- خون آشام:
وقتی اونا رو به سیخ می کشیدی، چه حسی داشتی؟ شرم؟ ترس؟ قدرت؟ جواب بده...
- ولاد:
هیچی- هیچ حسی نداشتم. هیچ جرمی بالاتر از خود جنایت نیست.
- خون آشام:
اگه بخاطر لذتش نبود پس چرا خون می ریختی؟
- ولاد:
چون انسان ها از شمشیر نمی ترسن، از هیولاها می ترسن. ازشون فرار می کنن. با به سیخ کشیدن مردم یه روستا من 10 تا روستای دیگه رو نجات می دادم. بعضی وقتا جهان به قهرمان نیاز نداره، بعضی وقتا جهان یه هیولا می خواد...

دقت کنید که مردم سرزمین ولاد از جنایات او بی خبر هستند و او را فردی صلح طلب و مهربان می دانند و این راز تا انتهای فیلم برای مردم فاش نمی شود! نکته بعد در مورد صحبتی است که ولاد در مورد ترس می کند:
"انسان ها از شمشیر نمی ترسن، از هیولاها می ترسن"
این جمله دقیقا شبیه به تفکری است که داعش آن را تبدیل به مانیفست خود کرده است. همانطور که می دانید افراد گروه تروریستی داعش در اقلیت کامل قرار دارند، از این رو آن ها به سختی می توانستند در جهان برای خود اسم و رسمی دست و پا کنند و بر مردم حکومت کنند. اما قتل های وحشیانه و دسته جمعی مردم و رسانه ای کردن آن ها، از این گروه تروریستی هیولایی ساخته که همه دنیا از آن ها در هراسند.
در واقع ادامه جمله ولاد هم امروزه روز مصداق پیدا می کند:
از دیدگاه ابرقدرت هایی که قدرتشان روز به روز رو به افول است، جهان آشفته امروز دیگر برای مدیریت خود به قهرمان (کشورهایی مانند آمریکا!) نیاز ندارد، حالا جهان برای مدیریت به یک هیولا (داعش) نیازمند است. هیولایی که به ظاهر جلوی قهرمان قد علم کرده ولی درواقع افسارش در دست وی است.

خون آشام به ولاد هشدار می دهد که دریافت قدرت از او تبعات سنگینی را برای وی به همراه خواهد داشت و توضیح می دهد که اگر تا سه روز از نوشیدن خون انسان خودداری کند می تواند دوباره به حالت عادی باز گردد، در غیر این صورت حالت خون آشامی وی دائمی خواهد شد.
ولاد تمامی تبعات منفی انتقال قدرت از خون آشام به خود را می پذیرد و برای کسب قدرت مقداری از خون او را می نوشد. با این کار قدرت های تاریک خون آشام موقتا (تا سه روز) به ولاد انتقال پیدا می کند. حالا او می تواند ضعیف ترین صداها را بشنود، در تاریکی مطلق همه چیز را به وضوح ببیند، به آسمان نظاره کرده و تا عمق آن را مشاهده کند (روایتی شبیه به آنچه که درمورد بلعم باعورا گفته شده بود)، زخم هایش را درمان کند و در نهایت ضمن پادشاهی بر موجودات شب، به خفاش تغییر ماهیت دهد و قدرت جا به جایی فوق العاده ای پیدا کند. به نظر شما داشتن چنین قدرت هایی وسوسه کننده نیست؟
در اینجا کارگردان به وضوح علت تبدیل شدن ولاد به خون آشام (موقت و دائم) را مسلمانان معرفی می کند و از طرف دیگر تنها راه متوقف کردن مسلمانان را هم تبدیل شدن (تغییر ماهیت دادن) به موجودی وحشی و خون آشام می داند. این دقیقا همان منطق عملی است که این روزها آمریکا و متحدانش علیه جهان اسلام به کار می برند و با پدید آوردن گروه های تروریستی وحشی و خونریزی همانند داعش، سعی در مهار گسترش روزافزون اسلام در سراسر دنیا دارند.
ولاد با کمک قدرت های جدید خود بخش بزرگی از لشکر عثمانی را نابود می کند و در اولین اقدام به پیروزی موقتی دست می یابد. در همین زمان کشیشی که در ابتدا ولاد در مورد خون آشام کوهستان با وی صحبت کرده بود متوجه تغییر حالت وی شده و برای جلوگیری از پیشرفت ولاد در تاریکی سعی می کند او را نابود کند.

10

در این بخش مسیحیت هم علیه ولاد عمل کرده و علی رقم تمام تلاش های او برای حفظ مردمش (که عمدتا مسیحی هستند)، توسط خود آن ها به آتش کشیده می شود! اما ولاد از این واقعه جان سالم به در برده و مردمش را به خاطر این خطا می بخشد!
در این فیلم حتی خدا هم به عنوان یکی از عوامل تبدیل شدن ولاد به خون آشام معرفی می شود! در بخشی از فیلم، ولاد به کلیسا رفته و از خدا درخواست می کند تا به او را در این سه روز در پناه خود حفظ کند و از تمایل او به خوردن خون انسان در امان نگه دارد. اما خدا به درخواست ها و التماس های وی توجهی نکرده و در نهایت ولاد در این آزمون شکست می خورد.
همچنین در ادامه، دائمی شدن وضعیت خون آشامی ولاد هم به گردن مسلمانان انداخته می شود. در اثر توطئه ای به دستور محمد، پسر ولاد گروگان گرفته می شود و همسر وی به قتل می رسد (محمد از افرادش می خواهد تا با چشمانی بسته به جنگ ولاد بروند تا از حضور او دچار ترس نشوند. در این صحنه نمادین ارتش اسلام افرادی چشم بسته نمایش داده می شوند که تنها با اعتماد به رهبرشان به جنگ می روند و از خود هیچ اختیاری ندارند.)

009

همسر ولاد در آخرین لحظات زندگی خود از ولاد می خواهد تا برای نجات جان فرزندشان از خون وی بنوشد! به این ترتیب یکبار دیگر مسلمانان عامل بروز شر معرفی می شوند! و ولاد فردی بی گناه و مظلوم نمایش داده می شود.
دراکولای فیلم گری شور نه تنها خون می نوشد، بلکه به دیگران هم خون می نوشاند! ولاد پس از مرگ همسرش، تصمیم می گیرد تا محمد و سپاهیانش را به طور کامل نابود کند. برای این منظور او به تمامی افرادش از خون خود می نوشاند تا آن ها هم تبدیل به خون آشام شوند!
بدین ترتیب لشکر خون آشام ها به اردوگاه محمد حمله کرده و همه آن ها را می کشند و پسر ولاد را آزاد می کنند. اما خون آشام ها از ولاد می خواهند تا پسرش را هم بکشد، چون او مانند آن ها نیست!

004

ولاد با آن ها مخالفت کرده و درگیری میان آن ها رخ می دهد. در اینجاست که یکبار دیگر دین مسیحیت نقش خود را اینبار به گونه ای متفاوت ایفا می کند. کشیش مسیحی با کمک صلیب مقدس از میان خون آشام ها گذشته و خود را به ولاد رسانده و از او می خواهد پسرش را به او بسپارد. ولاد پسرش را به کشیش می دهد (او به عنوان نماینده مسیحیت حافظ نسل ولاد، معرفی می شود. نسلی که باید همچنان با مسلمان ها در جنگ باشد.) و سپس در اقدامی انسان دوستانه! با گشودن ابرهای آسمان از هم، با کمک نور آفتاب همه خون آشام ها را از بین برده و خودش هم نابود می شود.
در حالی که تصور می شد ولاد از بین رفته است، فردی که خود را خدمتکار تاریکی معرفی می کرد به سراغ جنازه وی آمده و با خوراندن خون، بدن مرده او را دوباره احیا می کند.

003

در پلان نهایی، در سکانسی که آشکارا به فلسفه تناسخ اشاره دارد، ولاد را در دنیای مدرن می بینیم. جایی که او با دختری که شباهت بسیاری به همسرش دارد آشنا می شود. در همین سکانس شاهد حضور خون آشام ساکن کوهستان هم هستیم که حالا ظاهری انسانی پیدا کرده و با تعقیب ولاد به دنبال هدفی نامعلوم است (ظاهرا کارگردان قصد دارد تا قسمت دومی هم برای این فیلم بسازد). شاید قرار است تقابل ولاد با مسلمان های نسل جدید هم ادامه داشته باشد.

002

فیلم ناگفته های دراکولا، برخلاف ادعایش، فیلمی مذهبی و سیاسی است که سعی دارد در قالب داستانی جذاب و گیرا، اهداف پشت پرده خود را به مخاطب القاء نماید. هدفی که در آن به مخاطب گفته می شود، مسلمان ها حتی از دراکولا هم خطرناک تر هستند! بدانید اگر در دنیای کنونی دراکولایی (به معنای خاص و عام) وجود دارد و آرامش و آسایش را از شما ربوده است، باید ریشه آن را در اعمال و رفتار مسلمان ها جستجو کنید و برای رهایی از آن ها باید به هیولا تبدیل شده یا به او اعتماد کنید.


زانو زدن هالیوود مقابل شیطان + تصاویر و فیلم

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
هالیوود در عصر حاضر به بزرگ‌ترین مبلغ و حامی شیطان‌پرستی تبدیل شده است. حمایت همه‌جانبه هالیوود از این فرقه آن‌قدر قوی است که باید صنعت فیلم‌سازی آمریکا را پیامبر شیطان‌پرستی دانست. اساس و هدف شیطان‌پرستی که در هالیوود به عنوان یک "مکتب" و "دین" عرضه می‌شود، در تعداد بی‌شماری از محصولات این صنعت نمایان است.

یکی از ابعاد مهم در هر فرهنگی، مقوله دین و دین‌گرایی و اعتقادات مذهبی است. امروزه هالیوود نیز به عنوان یک صنعت عظیم سرگرمی که به خصوص در زمینه فیلم‌سازی فعال و تأثیرگذار است، تلاش زیادی در زمینه القای اعتقادات خاص دینی به مخاطبین خود است، اگرچه این اعتقادات نه بر مبنای ادیان الهی و موثق، بلکه در راستای اهداف سیاسی و به منظور کنترل توده مردم ترویج می‌شود. هالیوود در عصر حاضر به بزرگ‌ترین مبلغ و حامی شیطان‌پرستی تبدیل شده است. حمایت همه‌جانبه هالیوود از این فرقه آن‌قدر قوی است که باید صنعت فیلم‌سازی آمریکا را پیامبر شیطان‌پرستی دانست. اساس و هدف شیطان‌پرستی که در هالیوود به عنوان یک "مکتب" و "دین" عرضه می‌شود، در تعداد بی‌شماری از محصولات این صنعت نمایان است.
شیطان‌پرستی در هالییود
نشانه‌های شیطان‌پرستی در صنعت سرگرمی آمریکا به وفور یافت می‌شود

یکی از فیلم‌های هالیوود که به ترویج شیطان‌پرستی کمک می‌کند، "بچه رزماری" محصول سال 1968 به کارگردانی فردی یهودی به نام "رومان پلانسکی"است. در این فیلم، شیطان از جهنم به زمین نازل می‌شود و رزماری را باردار می‌کند. در نتیجه فرزندی شیطانی به نام "آدریان" به دنیا می‌آید. گهواره این کودک سیاه است و صلیبی معکوس از آن آویزان کرده‌اند. علاوه بر صلیب معکوس، گهواره سیاه هم یکی از رایج‌ترین نشانه‌ها و نمادهای شیطان‌پرستی است.

آدریان صورتی بسیار عجیب دارد و حتی مادرش هم از دیدن او وحشت می‌کند و حتی در ابتدا از او فاصله می‌گیرد. روز تولد نوزاد هم همه به شیطان درود می‌فرستند. صاحب‌خانه هم علناً اظهار امیدواری می‌کند که این فرزند بتواند معابد و کلیساها را نابود و تنفر را در دنیا پخش کند، احساس انتقام را در دل‌های مردم زنده نماید و به سلطنت خداوند پایان دهد.

اولین برخورد "رزماری" با فرزندش در فیلم این‌گونه به تصویر کشیده می‌شود: وقتی به کنار گهواره سیاه می‌آید، چاقو در دستانش است. با اولین نگاه به فرزندش، وحشت‌زده می‌شود و با فریاد از افرادی که اطرافش هستند می‌پرسد: "با چشم‌هایش چه کار کرده‌اید؟!" کسی از میان جمعیت، با آرامش جواب می‌دهد: "چشم‌های پدرش را دارد." رزماری دوباره می‌گوید: "یعنی چه؟ چشم‌های "گای" [همسر رزماری] معمولی است. با چشم‌هایش چه کار کرده‌اید، دیوانه‌ها؟" و جواب می‌شنود: "شیطان پدر اوست، نه گای. او از جهنم آمد و به یک زن فانی، فرزند عطا کرد." و جمعیت فریاد می‌زنند: "درود بر شیطان... شیطان پدر اوست."

شیطان‌پرستی در هالییود
"رزماری" به سمت گهواره سیاهی می‌رود که صلیب معکوس از آن آویزان است

فیلم پلانسکی اگرچه غیرمستقیم، اما به نحوی کاملاً مؤثر این‌گونه به مخاطب القا می‌کند که شیطان‌پرستی راه‌حل تمام مشکلات دنیاست. چندین سال بعد، همین کارگردان در یک فیلم دیگر به نام "دروازه نهم"، این بار حضور شیطان را بسیار پررنگ‌تر نشان می‌دهد. در این فیلم، اتفاقات فراواقعی و شیطانی به عنوان نشانه‌ای حضور و قدرت مسلط شیطان نمایش داده می‌شود. پلانسکی همچنین نمادهای شیطان‌پرستی را در فیلم می‌گنجاند تا نشان دهد که پرستش شیطان نیاز به مراسم‌های خاص خود دارد.

طبق روایت "دروازه نهم"، جبرائیل پس از شکست دادن نیروهای شیطانی، به جنگ با شیطان یعنی اسماعیل می‌رود. با این حال، خیلی زود متوجه می‌شود که شیطان دلایل برای کمک به آزاد شدن انسان‌ها دارد. به علاوه، فیلم نشان می‌دهد کسی که در پشت صحنه کشتار همه فرشته بوده، خود خداوند است. جبرائیل که ناامید شده است، اکنون مأموریت خود را رها می‌کند و به دنبال وظیفه‌ای مهم‌تر می‌رود: ممانعت از نزول فرشته‌ها توسط خداوند.

آن‌چه در تعداد زیادی از فیلم‌های هالیوود نشان داده می‌شود این است که شیطان با تمام قدرت شیطانی و مخرب خود مقابل خداوند می‌ایستد و انسان‌هایی که در دام شیطان می‌افتند، هیچ کمکی هم از جانب خدا دریافت نمی‌کنند. همین باعث می‌شود تا انسان‌ها هیچ راهی نداشته باشند جز این‌که در آغوش شیطان آرام بگیرند. این‌گونه است که شیطان، تنها ناجی دنیا معرفی می‌شود.

شیطان‌پرستی در هالییود
شخصیت فیلم دروازه نهم جلوی شیطان زانو می‌زند

داستان فیلم "دروازه نهم"، بخشی از زندگی شیطان‌پرست‌هایی را روایت می‌کند که می‌خواهند وارد قلمرو شیطان شوند. پس از رقابتی که میان آن‌ها درمی‌گیرد و هر کدام برای پیروز شدن، سعی می‌کند با حیله‌های شیطانی، دیگران را از بین ببرد، تنها یک نفر باقی می‌ماند. وی نهایتاً مقابل شیطان زانو می‌زند و می‌گوید: "من زمام خودم را به تو می‌دهم، ارباب. من خودم را جسماً و روحاً به تو تقدیم می‌کنم. بگذار نه از دام بترسم، نه از آتش، نه از سم. من را از کتاب زندگی پاک کن و در کتاب سیاه مرگ بنویس. من را به دروازه نهم بپذیر." اندکی بعد در حالی که گویی مست شده است، می‌گوید: "دارم قدرت را حس می‌کنم که درونم جریان می‌گیرد. مانند جریان برقی که من را قادر به انجام هر کاری با ذهن و جسمم می‌کند. من آسیب‌ناپذیر هستم. شکست‌ناپذیر هستم. می‌توانم در هوا پرواز کنم. روی آب راه بروم..."

در فیلم دیگری به نام "مومیایی"، شیطان آن‌قدر قدرتمند به تصویر کشیده می‌شود که می‌تواند با خود خدا مقابله کند. همچنین می‌تواند به انسان‌ها قدرتی ببخشد که بهشت خود را روی زمین بسازند. اشاره‌های این فیلم به "خدا" به شدت کم است و فقط گاه در دیالوگ‌های بی‌اهمیت و فرعی صورت می‌گیرد. فیلم‌هایی این‌چنین تلاش می‌کنند شیطان را به گونه‌ای نوین توصیف کنند، به شیوه‌ای که بسیار شبیه به تجدید جسم در قیامت است.

در اغلب فیلم‌های هالیوودی، شیطان برای آن‌که قدرت خود را عملی کند، خود را در قالب یک انسان تجسم می‌کند. گاهی در جسم یک بچه، گاهی در جسم یک زن و گاهی در جسم یک سیاستمدار. این در حالی است که نمادهای شیطان‌پرستی آن‌قدر در فیلم‌های مختلف به نمایش گذاشته می‌شود که اگر در فیلمی این نشانه‌ها دیده نشود، جای تعجب دارد.

شیطان‌پرستی در هالییود
نمادهای شیطان‌پرستی از جمله "تک‌چشم" در فیلم‌های بی‌شماری استفاده می‌شود

علاوه بر شیطان‌پرستی، "گنوستیسیزم" هم بخش عمده‌ای از مفهوم معنویت را در هالیوود تشکیل می‌دهد. طبق تاریخ باستانی، گنوستیک‌ها افرادی ساکن مصر باستان بودند که تلاش کردند با استفاده از علوم سری و محرمانه، زحمت‌های زمینی را از بین ببرند. گنوستیک‌های امروزی، معتقدند دسترسی مستقیم به خداوند از راه دانش، درون‌بینی و شهود، امکان‌پذیر است.

"لکس میر"محقق و کارشناس عرفان‌گرایی در این‌باره توضیح می‌دهد: "گنوستیسیزم از واژه یونانی "گنوستیس" به معنای "علم" می‌آید و علت هم این است که علم سری برای این عده اهمیت زیادی داشته است. گنوستیسیزم در صده‌های اول پس از میلاد به وجود آمد و توانست شهرت پیدا کند، اما هم حواریون و هم رهبران مسیحیان در آن زمان با این فرقه بدعت‌گذار مخالف بودند. حتی بسیاری از نوشته‌های ابتدای مسیحیت روی مقابله با همین تهدید گنوستیسیزم متمرکز بوده است."

وی ادامه می‌دهد: "گنوستیسیزم یهودی صدها سال پیش از مسیحیت وجود داشته است. یهودیت هم قرن‌ها ارتباط نزدیکی با ایدئولوژی‌های بابلی، پارسی و هلنیستی داشت و همین ایدئولوژی‌ها منجر به پیدایش گنوستیسیزم یهودی شد. این فرقه اعتقاد داشتند دو الهه وجود دارد: یکی کاملاً خوب و یکی کاملاً بد. الهه بد خالق دنیا بود و همچنین الهه یهودی‌ها. این‌ها همچنین معتقد بودند ماری که به آدم و حوا توصیه کرد از میوه درخت ممنوعه بخورند، کاراکتر خوبی بود که به آن‌ها کمک کرد علم را پیدا کنند و از دنیای خود فرار کنند. گنوستیک‌های مسیحی به مسیح اعتقاد داشتند و می‌گفتند او فرزند الهه خوب است و فرستاده شده تا با الهه بد و خالق دنیا مقابله کند."

شیطان‌پرستی در هالییود
نمادهای شیطان‌پرستی از جمله "تک‌چشم" در فیلم‌های بی‌شماری استفاده می‌شود

یکی از اعتقادات کلیدی گنوستیک‌ها این است که بدن انسان، ناپاک است. سال 2001 و فیلم گدانی دارکو" به کارگردانی "ریچارد کلی" این ستون اعتقادی گنوستیک‌ها را دربرداشت. "دانی" که نوجوانی آشفته است (و نقش او را "جیک جیلنهال" بازیگر مطرح هالیوود بازی می‌کند)، توسط یک خرگوش مرموز و شیطانی به نام "فرانک" کنترل می‌شود تا یک مدرسه کاتولیک را نابود کند. در فیلم می‌بینیم فرانک به دانی نشان می‌دهد که بدن انسان تنها یک پوشش است.

دیدگاه‌های گنوستیکی را می‌توان در فیلم مشهور "باشگاه مبارزه" هم دید. در این فیلم، یک کارمند اداری که دچار بی‌خوابی است (و نقش او را "براد پیت" از برجسته‌ترین بازیگران هالیوود به عهده دارد)، رئیس گروهی است که هدفشان رسیدن به مرحله‌ای خاص از به‌اصطلاح عرفان، با کتک زدن هم‌دیگر تا حد مرگ است. شخصیت براد پیت در این فیلم که یک تروریست گنوستیک است، شباهت زیاد به شخصیت او در فیلم "الف، اول انتقام" V for Vendetta دارد. وی در این فیلم هم می‌گوید برای تکامل در عرفان باید پا را فراتر از دل‌مشغولی‌های دنیایی بگذارد و دل را به دریا بزند و دنیا را نابود کند. شخصیت اصلی فیلم "الف، اول انتقام" می‌گوید وقتی کسی مقابل خدا می‌ایستد، هرگز نباید ترس به دل راه دهد.

فیلم "پلزنت‌ویل" (= خوشکده) دروغ گنوستیک دیگری را مطرح می‌کند. ادعای این فیلم این است که چیزی به نام گناه وجود ندارد. فیلم، گناه را ستایش می‌کند و از "حبوط آدم" به خوبی یاد می‌کند. ماجرای فیلم این است که یک خواهر و برادر دوقلو وارد شهری عجیب می‌شوند که در آن همه چیز سیاه و سفید است و تنها زمانی رنگی می‌شود که آن‌ها دست به گناه می‌زنند.

شیطان‌پرستی در هالییود
"پلزنت‌ویل" داستان دنیایی سیاه و سفید را روایت می‌کند که تنها با گناه، رنگی می‌شود

"نمایش ترومن"که نقش اصلی آن را "جیم کری"(از مشهورترین طنزبازان هالیوود) بازی می‌کند، هم این‌گونه القا می‌کند که انسان‌ها در دنیایی گیر افتاده‌اند که همه چیز را در آن قوانین شیطان کنترل می‌کند. در این فیلم، زندگی شخصیت اصلی از نزدیک توسط یک نفر چک می‌شود. نهایتاً، "ترومن" می‌فهمد که همه چیز دروغ است و اعتقاد به خدا هم سرابی بیش نیست. به این ترتیب، از توهمات خود عبور می‌کند و دائماً تأکید می‌کند که زندگی توهمی دروغ است.

"جو شیمل"از مقامات روحانی کلیسا توضیح می‌دهد: "در گنوستیسیزم، همه چیز جای خود را تغییر می‌دهد؛ از جمله خداوند به جای یک وجود شیطانی قرار می‌گیرد. این‌ها نوشته‌های مسیحیت را معکوس می‌کنند. مثلاً درباره "حبوط آدم" می‌گویند، خداوند آدم را شیطانی آفرید و او را زندانی در بدن فیزیکی و مادی خلق کرد. گنوستیک‌ها معتقدند که ماده، تماماً شیطانی است، چون اثر خالقی است که بالاتر از او خالق دیگری قرار دارد. شاید دلیل این‌که در فیلم هیچ‌گاه کلمه "خدا" استفاده نمی‌شود همین باشد، چرا که این عقیده دارد ترویج می‌شود که خدایی که ”مسیحی‌ها" به آن‌ها اعتقاد دارند، صرفاً "خالق" است و خدای واقعی نیست."


عقاید شیطان‌پرستی و گنوستیکی در هالیوود - دانلود


دیپلماسی هالیوودی +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

امروزه فعالیت دیپلماتیک هنرپیشه‌های هالیوود به امری متداول تحت عنوان «دیپلماسی هالیوودی» تبدیل شده و این سوال مطرح می‌شود که این بازیگران که هرکدام از آنها رابطه بسیار نزدیکی با دولت آمریکا دارند، در کشورهایی که به نوعی مردمانشان طعم تلخ دشمنی آمریکا را کشیده‌اند، چه می‌کنند؟


نرگس محمدی:سالیان سال سفر چهره‌های شناخته شده هالیوود به کشورهایی که به نوعی با مشکلات فراوان دست و پنجه نرم می‌کنند، سوژه رسانه‌ها بوده، آنچنان که امروز دیگر این مسئله به امری متداول تحت عنوان «دیپلماسی هالیوودی» تبدیل شده است.

«آنجلینا جولی» نگران کودکان و زنان بیگناه و قربانی در جنگ، به عراق و افغانستان می‌رود، «جورج کلونی» نگران ناآرامی‌های سودان، در این کشور کمپین به راه می‌اندازد و ماهواره هوا می‌کند و «لئونادرو دی‌کاپریو» نگران‌تر از همه با دغدغه‌های محیط زیستی به روسیه می‌رود و با «ولادمیر پوتین» دیدار می‌کند.

حال این سوال مطرح می‌شود که این بازیگران که هرکدام از آنها رابطه بسیار نزدیکی با دولت آمریکا دارند، در کشورهایی که به نوعی مردمانشان طعم تلخ دشمنی آمریکا را کشیده‌اند، چه می‌کنند؟

   آنجلینا جولی در کنار «رایس»، وزیر امورخارجه آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری بوش

جنازه کودک عراقی در آغوش مادرش که در درگیری نیروهای آمریکایی در بغداد کشته شده است

                    ویلیام کوهن، وزیر سابق دفاع آمریکا

«ویلیام اس کوهن»، وزیر دفاع سابق آمریکا در یکی از مصاحبه‌های خود می‌گوید: به دست‌ آوردن قلب‌ و روح مردم، پس از بمب و گلوله به ندرت اتفاق می‌افتد ولی آنهایی که طریق جادوی فیلم و فن‌آوری چند رسانه‌ای ما را به چنین هدفی می‌رسانند، همان‌هایی هستند که صاحب قدرتی ورای هر ارتشی هستند و این واقعیتی غیرقابل انکار است.

کتاب «چهره‌های شاخص آمریکا پس از عراق: رقابتی برای به دست آوردن قلب‌ها و روح‌ها در عصر رسانه‌‌های جهانی»

«ناتان گاردلز» و «مایک مداوی»، نویسندگان آمریکایی، در کتاب مشترک خود تحت عنوان «چهره‌های شاخص آمریکا پس از عراق: رقابتی برای به دست آوردن قلب‌ها و روح‌ها در عصر رسانه‌‌های جهانی» که 21 آوریل 2009 منتشر شد، می‌نویسند: برخوردی نزدیک با دنیای سیاست و سرگرمی و کسب تجربه‌های فراوان بیانگر این مطلب است، رسانه‌ها و بالاخص هالیوود نقش بسزایی در حمایت از سیاست‌های خارجی آمریکا دارند.

به نظر می‌رسد که انتخاب مشاهیر هالیوود به عنوان سفیر صلح آمریکا در کشورهای مختلف جهان به دو دلیل عمل زیرکانه‌ای است:

اولا: اینان شخصیت‌های محبوب و شناخته‌شده‌ای هستند، آنچنان که «هوگو چاوز» متنفر از سیاستمداران آمریکایی، خود بارها عنوان کرده که حاضر نیست با هیچ سیاستمداری از ایالات متحده آمریکا ملاقات کند ولی با خشنودی حاضر است که با «شان پن» ساعت‌ها به گفتگو بنشیند.

             شان پن در کنار هوگو چاوز

ثانیا: بازیگران هالیوودی، به خاطر حرفه‌ای که دارند، می‌توانند نقششان را هرچه باور پذیر‌تر در کشورهای مورد نظر اجرا کنند، آنچنان که «جورج کلونی»، شخصی که به اعتراف خودش معتاد به مصرف کوکائین است و به دلیل مشکلات روحی و روانی، شب‌ها، خواب راحتی ندارد، در نقش یک منجی وارد کشور سودان می‌شود و برای کشته‌شدگان دارفور دل می‌سوزاند، سرزمینی که آمریکا تمام تلاشش را برای تجزیه آن به کار بست.

و اما دولت آمریکا نیز در این میان بیکار ننشسته و تمام جزئیات مربوط به سفر این شخصیت‌ها را، در کمترین زمان ممکن در قالب عکس، خبر و فیلم در سطح جهان منتشر می‌کند و گاه در مراسم‌های مختلف تحت عنوان چهره‌های بشر دوست، از این افراد تقدیر می‌نماید.

جورج کلونی:

«جورج کلونی»، بازیگر هالیوودی که به خاطر چهره جذابش تاکنون دو بار توسط مجله «پیپل» به عنوان یکی از سه مرد خوش‌تیپ اول جهان برگزیده شده، یکی از سیاسی‌ترین هالیوودی‌های آمریکاست که نه تنها تاکنون میلیون‌ها دلار به ستاد‌های انتخاباتی «باراک اوباما» کمک کرده، بلکه خود نیز یکی از گزینه‌های احتمالی آینده آمریکا برای شرکت در انتخابات ریاست‌جمهوری این کشور است.

                جورج کلونی و باراک اوباما

             جورج کلونی در یکی از جلسات انتخاباتی اوباما

«کلونی» در عرصه آگهی‌های تبلیغاتی نیز چهره‌ شناخته شده‌ای است که آمارها نشان می‌دهد که حضور او در آگهی کمپانی‌های «فیات»، «نسپرسو»، «پلیس» و ... به فروش این کمپانی‌ها کمک شایانی کرده است.

                  جورج کلونی در تبلیغ قهوه نسپرسو

شاید این چهره‌ جذاب، به شدت سیاسی و پذیرفته شده در اذهان عمومی جهان، یکی از بهترین گزینه‌های انتخابی آمریکا برای حضور در کشورهایی باشد که یا دولت آمریکا در آن کشورها به شدت منفور است و یا آمریکا در آینده‌ای نزدیک برنامه حضور در آنجا را دارد!

                    جورج کلونی و گوردن براون

مستند شن و اندوه مستندی درباره کشتار در دارفور به تهیه‌کنندگی و روایت «جورج کلونی»

«کلونی» که از 18 ژانویه 2008 به عنوان سفیر صلح آمریکا انتخاب شده است، تاکنون به کشورهای بسیاری سفر کرده ولی حضور او در کشور سودان، به اسم حل بحران این کشور، پررنگ‌تر از دیگر کشورها بوده است، جایی که او درباره آن فیلم مستند می‌سازد، کمپین تبلیغاتی به راه می‌اندازد و چند هنرمند سودانی دیگر را با خود همراه می‌کند و آشکار و پنهان به تبلیغ آن‌چیزی می‌پردازد که آمریکا خواستار آن است: «تجزیه کشور اسلامی سودان».

«شان پن»:

«شان پن»، بازیگر هالیوودی است که در هر جایی که خبری باشد، او نیز در آنجاست.او یکی از پرکارترین‌ و سیاسی‌ترین بازیگران هالیوودی است.او کسی است که پیش از انتخابات نهم ریاست جمهوری ایران، به عنوان روزنامه‌نگار وارد ایران شد و پس از گذشت و گذار در نقاط مختلف تهران و ملاقات با برخی از شخصیت‌های سیاسی به آمریکا بازگشت و گزارش کامل سفرش به ایران را در روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل، منتشر کرد.

                    شان پن در میدان التحریر مصر

«شان پن» همان کسی که در جریان انقلاب مردمی مصر، در میدان التحریر حضور یافت و در کنار آنها به تظاهرات پرداخت.

                            شان پن در عراق

            شان پن در کنار بان‌کی‌مون، دبیر سازمان ملل

«پن» در دوران اشغال عراق به دست نیروهای آمریکایی نیز در این کشور حضور می‌یابد و در عکس‌های تبلیغاتی خود ، تلاش می‌کند تا خود را هم‌نوا و هم‌صدا با مردم این کشور نشان دهد.

                          شان پن در هائیتی

                              شان پن در هائیتی

                     شان پن در امامزده‌ای در پاکستان

این بازیگر هالیوودی در جریان زلزله هائیتی نیز به همراه عده‌ زیادی از اهالی رسانه، به کمک مردم این کشور می‌شتابد، در حالیکه کمک‌های انسانی او لحظه به لحظه توسط رسانه‌های‌ آمریکایی ضبط و پخش می‌شوند و جالبتر آنکه کشور هائیتی، تنها یک روز پس از زلزله این کشور به اشغال نیروهای اشغال‌گر آمریکایی در می‌آید.

آنجلینا جولی و براد پیت:

براد پیت و آنجلینا جولی در کنار فرزندخوانده‌هایشان از ویتنام، کامبوج و اتیوپی

          کشتار مردم بیگناه ویتنام توسط نیروهای آمریکایی

این زن و شوهر هالیوودی که هر کدام جداگانه بارها به عنوان جذاب‌ترین مرد و زن جهان انتخاب شده‌اند، یکی از رسانه‌ای‌ترین زوج‌های هنری جهان هستند که طی سال‌های اخیر با فرزند خواندگی چهار دختر و پسر غیرآمریکایی بر محبوبیت خود در افکار عمومی جهان افزوده‌اند.

                     براد پیت و آنجلینا جولی در پاکستان

                دیدار آنجلینا جولی و براد پیت با پرویز مشرف

این دو در برخی از سفرها در کنار هم و در برخی سفرها نیز تنها هستند ولی در کل جولی در این زمینه گوی سبقت را از همسر خود «پیت» ربوده است.

                 آنجلینا جولی در میان کودکان عراقی

                 شکنجه جوان افغانی توسط سرباز آمریکایی

این هنرپیشه زن آمریکایی که در انتخاب فرزند خوانده‌هایش اول از همه به سراغ ویتنام رفته است، در سفرهای خود نیز گزیده عمل می‌کند، او به کشورهایی چون عراق، پاکستان ، افغانستان و ... می‌رود که امروزه آمریکایی‌ها به خاطر جنایت‌هایی که در این کشورها مرتکب شده‌اند، منفورترین چهره‌ را دارند.

                      آنجلینا جولی در سودان

          آنجلینا جولی در عراق (غریبه‌ای به مهربانی مادر)

                     آنجلینا جولی در پاکستان

             حمله هواپیماهای بدون سرنشین به پاکستان

کودکی ژاپنی در ویرانه‌های بمباران هیروشیما

«جولی» که از سال 2001 سفیر صلح سازمان ملل بوده، در سفرهایش به کشورهای اسلامی با پوشش اسلامی حضور می‌یابد و گاهی اوقات عکس‌های تاثیرگذاری که در این سفرها از او انداخته می‌شود، زودتر از خبر سفرش در رسانه‌ها منتشر می‌شود.

                جنایت نیروهای آمریکایی در عراق

«آنجلینا جولی» و «براد پیت»، از طرفداران «باراک اوباما» در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا هستند که تاکنون میلیون‌ها دلار وجه نقد به ستاد انتخاباتی او کمک کرده‌اند.

«مت دیمون» و «لئونادرو دی‌کاپریو»:

                            مت دیمون در عراق

«مت دیمون» یکی از مشهورترین بازیگران هالیوود در سطح بین‌الملل و یکی از خوشتیپ‌ترین مردان زمان خود از دیدگاه مجله «پیپل» است که تاثیر حضور او در تبلیغات، نشان دهنده میزان تاثیر گذاری او در افکار عمومی است.

او که فعالیتش کمی کمرنگ‌تر از دیگر همکاران خود چون «شان پن»، «جورج کلونی» و «آقا و خانم پیت» است، علاوه بر فعالیت در زمینه جلوگیری از بحران دارفور و کمک به سیل زدگان هائیتی در چند انجمن و سازمان فعال در زمینه مبارزه با فقر آب و غذای آفریقا نیز عضو است.

دیدار لئونادرو دی‌کاپریو با ولادمیر پوتین برای مذاکره درباره نوعی از ببرها که نسلشان در حال انقراض است

                               کارخانجات نیویورک

«لئونادرو دی‌کاپریو» عمده‌ فعالیتش را به بحث سلامت محیط‌ زیست جهان اختصاص داده است، در حالی در راستای حفاظت از محیط زیست جهان، در کنفرانس‌های مختلف در سراسر جهان شرکت می‌کند و برای ملاقات با «ولادمیر پوتین» تا قلب روسیه سفر می‌کند که گویا فراموش کرده که آمریکا خود یکی از اولین کشورهای آلاینده جهان است.

«دان چیدل»، «مدونا»، «کوین اسپیسی»، «ریکی مارتین» «دایانا راس»، «اما ترومن»، «استیون اسپیلبرگ» و...

«دان چیدل» هم‌نوا با همکاران خود در بحران «دارفور»، در سال 2007 کتابی تحت عنوان «ماموریت پایان نسل کشی در دارفور و دیگر جاها» می‌نویسد و سه سال بعد در سال 2010 نیز در کتاب دیگری تحت عنوان «مبارزه برای پایان دادن به بدترین جنایت حقوق بشر»، در ادامه جلد اول آن می‌نویسد.

                                                  مدونا

بقیه شخصیت‌های هالیوود نیز در عرصه‌های مختلف از سفر به اقصی‌ نقاط جهان، کمک به قربانیان سونامی، برگزاری کنفرانس و کنسرت در نقاط مختلف جهان، کمک به کودکان بی‌سرپرست، در کنار تبلیغات گسترده رسانه‌ها، قدم در راهی می‌گذارند که خواسته رهبران سیاسی آمریکاست.



کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی+ تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سریال خانم وزیر (Madam Secretary) با محور قرار دادن موضوعات سیاسی، حقوق بشری، و امنیتی به بررسی موانع بر سر راه مذاکرات هسته‌ای با ایران می‌پردازد و در این مسیر از هرگونه تخریب و ایران‌هراسی دریغ نمی‌کند. در پایان نیز، مخاطب خود را در وحشت عظیم از آینده‌ای کور و سیاه -حتی در صورت توافق هسته‌‌ای- که ممکن است ایران رقم بزند، رها می‌کند.

سریال خانم وزیر تولید آمریکاست و از شبکه سی‌بی‌اس این کشور پخش شد. تا کنون یک فصل (22 قسمت) از این سریال پخش شده و زندگی حرفه‌ای و شخصی (خانم) وزیر امور خارجه کشور آمریکا را نشان می‌دهد. این وزیر سعی دارد دیپلماسی بین‌المللی، سیاست‌های دفتری و زندگی پیچیده خانوادگی‌اش را متعادل نگاه دارد. این پروژه با حمایت "سی‌بی‌اس" تلویزیون "استودیوز" و "رولیشنز اینترتینمنت" ساخته شده است. از قسمت چهاردهم سریال خانم وزیر (Madam Secretary)، وی بیشتر درگیر موضوع ایران می‌شود و همه چیز حول موضوع مذاکرات صلح با ایران که به اعتقاد دولت آمریکا (در سریال) بزرگترین مذاکرات صلح تاریخ خواهد شد، می‌گردد. در این گزارش، به سراغ این مبحث مهم یعنی قسمت‌های 14 تا 22 می‌رویم:



در ابتدا، به نکات کلیدی این مجموعه اشاره می‌کنیم:


  • محور اصلی در طول این سریال، آماده شدن ایران برای حضور پای میز مذاکره بوده در حالی که مقامات آمریکا، تهدیدات نظامی خود را به عنوان چماق، همچنان بر سر ایرانیان نگاه داشته‌اند. این توافق به گونه‌ای نمایش داده می‌شود که سعی دارد خطر جهانی ایران را کاهش داده اما تا حد کمی موفق به این کار می‌شود. از سویی دیگر مقامات نظامی و مذهبی ایران با این توافق مخالف بوده و در آمریکا نیز عده‌ای به دنبال از بین بردن توافق هستند.
  • این سریال با ترور یک جاسوس ایرانی سازمان سیا به عنوان تایید وجود نیروهای تندروی آمریکایی در ایران سعی بر خائن نشان دادن نیروهای امنیتی ایران دارد.
  • معرفی رییس جمهور و وزیر خارجه ایران به عنوان افراد قابل گفتگو و دارای پتانسیل صلح اما در عین حال اخموی سیاسی و ایدئولوژی‌گرا. این قسمت از سریال تلاش دارد تا مسئولان رده بالای ایرانی را در پیش چشم مخاطب خود تبدیل به یک وطن‌فروش کند.
  • معرفی تروریست‌های سازمان سیا به عنوان سربازان وطن و تصویرسازی از کودتا‌چیان این سازمان به عنوان "دلسوزانی که راه اشتباه در پیش گرفته‌اند و البته شاید هم درست می‌گویند(!)".
  • تاکید بر نقش اپوزیسیون ایرانی و البته غیر قابل اعتماد بودن سران جاه‌طلب و خیال‌پرور آن.
  • تاکید بر تعاقب حوادث تروریستی ایران به عنوان کشوری با پتانسیل تروریسم و تلقین ایران‌هراسی از راه علائم، نشانه‌ها، و رفتار شخصیت‌های داستان.
  • تاکید بر شخصیت دلسوز سران دولت آمریکا و تزریق آن به ذهن مخاطب آمریکایی و ایرانی.
  • مدیر و مدبر نشان دادن وزیر خارجه آمریکا .
  • ایجاد این سوال بزرگ در ذهن مخاطب که آیا با وجود صلح بزرگ باز هم می‌شود به ایران پنهان‌کار و ترسناک اعتماد کرد؟


کودتا برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از کجا آب می‌‌خورد؟


در سریال خانم وزیر، الیزابت مک‌کورد که پیشتر مامور ارشد سازمان سیا بوده است، ناگهان از سوی کنراد دالتون -رییس جمهور آمریکا- که پیش از این رییس سازمان سیا و مافوق وی بوده، به جای وینسنت مارش که ترور شده، برای تصدی پست وزارت خارجه انتخاب می‌شود. دالتون، علت این انتخاب را مدیریت، تعهد، دلسوزی، و دید وسیع وی بیان می‌کند. مک‌کورد می‌پذیرد، غافل از آنکه پای در کوره راه حوادث گذاشته است.
این سریال، از قسمت یکم تا قسمت 13، فقط در برخی قسمت‌ها به موضوع ایران پرداخته است. این قسمت‌ها، روایت‌گر شخصیت خانم وزیر به عنوان دلسوز جامعه آمریکا و صلح بین‌المللی و یکی از ارکان تلاش برای حصول به یک فضای متعادل با ایران هستند. الیزابت مک‌کورد -خانم وزیر- طی چند موفقیت سیاسی و اطلاعاتی در نظر جامعه و رییس جمهور آمریکا به محبوبیت بیشتری دست می‌یابد تا اینکه از قسمت 14 با چالش‌های بزرگ‌تری -به زعم خود- روبرو می‌شود که سهم اصلی آن به ایران اختصاص دارد. با این توصیف، شما را در جریان گزارش پیش رو قرار می‌دهیم.


کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ سروش و کدیور به دنبال کودتا در ایران+ تصاویر // در حال ویرایش

مسئله سمیلا مهدوی به عنوان نقطه ثقل قسمت چهاردهم و پانزدهم در این سریال مطرح است. داستان از جایی آغاز می‌گردد که اندرو مانزی -رییس سازمان سیا-  به خانم وزیر (الیزابت مک کورد) اطلاع می‌دهد که سمیلا مهدوی-تبعه ایرانی مقیم ترکیه- با وینست مارش -وزیر خارجه متوفی پیشین- در ارتباط بوده و آخرین بار از حساب بانکی وی پول برداشت کرده است. سمیلا، هم اکنون در مخفی‌گاهی در استانبول زندگی می‌کند. تصمیم گرفته می‌شود که او را وارد بازی کنند، بدین شکل که تیمی از ماموران سیا وی را ربوده و با انتقال به یک مخفی‌گاه تحت بازجویی قرار دهند. مک‌کورد، با این روش موافق نیست و آن را ناقض تمامیت ارضی ترکیه که متحد ناتو است می‌داند. از دید وی، وجود یک تعداد مامور غیررسمی در خیابان‌های این کشور آن هم بدون اطلاع، یک اقدام دوستانه نیست. در اینجا راسل جکسون -رییس پرسنل کاخ سفید- که از قدرت بسیار و تاثیر شگرفی بر کنراد دالتون -رییس جمهور آمریکا- برخوردار است، پیامدهای ناگوار را می‌پذیرد اما معتقد است که این عملیات ارزش ریسک کردن را دارد چرا که کشف عامل ترور وزیر خارجه سابق، از اهم موضوعات است. لذا، مامورین سیا در عملیات خود اقدام به ربودن سمیلا می‌کنند اما در یک عمل غافل‌گیرانه، از پشت بام توسط یک تک تیرانداز مورد حمله قرار گرفته و به همراه دو عابر ترکیه‌ای کشته می‌شوند. پخش عملیات بصورت زنده است و مثلث تئوریک عملیات (شامل مک‌کورد، جکسون، و مانزی) در حال تماشا هستند و ناگهان شوکه می‌شوند. با تقویت این ظن که عملیات لو رفته، گمان دو ضلع دیگر به سمت خانم وزیر می‌رود. در های و هوی این گمانه و بحث‌های متعاقب آن، مک کورد از درد دل محرمانه خود با ژولیت -دوست صمیمی و همکاری سابق اطلاعاتی وی در سیا- پرده برمی‌دارد. در دیدار فردای آن روز با ژولیت، پیش از اینکه نیروهای اف بی آی اقدام به بازداشت او کنند، خانم وزیر از او می‌خواهد که حقیقت را بگوید. ژولیت شروع به توضیح این می‌کند که او هیچ نقشی در این قضیه نداشته است. و مک کورد به عنوان آخرین کلام این سکانس به نظریه "تیغ اوکام" (Occam's Razor) که معتقد است ساده‌ترین توضیح، بهترین توضیح است، اشاره می‌کند.

جلسه‌ای با حضور مثلث عملیات در دفتر جکسون برگزار می‌شود. تصمیم گرفته می‌شود که موضوع مسکوت بماند. اما با اعلام تلویزیون ترکیه مبنی بر دست داشتن آمریکا در این اقدام، مک‌کورد بلافاصله تصمیم به طرح موضوع برای رییس جمهور می‌کند. خانم وزیر در این جلسه پیشنهاد دیدار با مقامات ترکیه در خاک آن کشور را مطرح می‌سازد اما جکسون و مانزی مخالفت می‌کنند. مک‌کورد دوباره در مورد اینکه آمریکا موجب مرگ دو تن از شهروندان این کشور شده و به تمامیت ارضی آن کشور احترام نگذاشته توضیح می‌دهد و لذا موافقت رییس جمهور برای سفر به ترکیه را می‌گیرد.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟


کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

مک‌کورد (خانم وزیر)، مانزی، جکسون (عینک به چشم)، و رییس جمهور (پشت به تصویر)

در سوی دیگر، دیزی که سخنگوی وزارت خارجه است، در روبرویی با خبرنگاران کنجکاو دچار مشکل شده است. خبرنگاران از او می‌پرسند که برت بوریس -مامور سیا- در آنجا چه می‌خواسته و چرا اصلا باید یک شهروند ایرانی ربوده شود؟ و وی پاسخی کاملا مجهول و حماقت‌بار را عرضه می‌کند: "دولت آمریکا خبر ندارد که بوریس آنجا چه می‌خواسته است".


کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟


از چپ به راست: دیزی دروغ می‌گوید، خبرنگار با شک عمیق نگاه‌اش می‌کند، سپس با نگاهش پنهان‌کاری و دروغ کثیف دیزی را به رخش می‌کشد، و نهایتا نگاه معنادار دیزی که حکایت از خیلی چیزها دارد

ژولیت که به همراه خانم وزیر به ترکیه سفر کرده است، از طریق منبع اطلاعاتی خود در پلیس ترکیه، تصاویری از سمیلا پس از مرگ را به دست می‌آورد. در یکی از تصاویر، لپ تاپ درون کوله‌پشتی سمیلا مشخص است. اما پلیس ترکیه هم به دلیل رمزگذاری شدن لپ تاپ خبر از محتوای درون آن ندارد. در پایان این گفتگو، خانم وزیر مک‌کورد ابراز امیدواری می‌کند که لپ تاپ به دست "نا اهل" نیافتد.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

در دیدار مک‌‌کورد و اوزان جان اوغلو -وزیر خارجه ترکیه- وی تقاضای رد لپ تاپ به آمریکا را با وی مطرح می‌کند. جان‌ اوغلو خشمگین شده و به بی‌توجهی وی در مورد مرگ دو شهروند ترک و تاکید بر تحویل لپ تاپ به شدت انتقاد می‌کند و به کنایه به او می‌گوید که از آنجایی که عملیات جاسوسی از کشورهای دیگر برای آمریکا کاری ندارد، این کشور می‌تواند با اجرای یک "عملیات طوفان" دیگر، به محتوای لپ تاپ دست یابد.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

مک‌کورد اصرار می‌ورزد و جان اوغلو در پاسخ می‌گوید که این تقاضا ثمری ندارد، چرا که امروز شخصیت بسیار مهمی چون زاهد جوانی -وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران- اینجا بوده و لپ تاپ را می‌خواسته است. و از انجایی که سمیلا ایرانی بوده، پس ادعای مالکیت لپ تاپ از سوی وی و دولت ایران بسیار منطقی است. خانم وزیر، که روحیه ترک‌ها را خوب می‌شناسد، به سراغ معامله می‌رود. از جان اوغلو می‌پرسد که در قبال تحویل لپ تاپ چه می‌خواهد، و وی پاسخ می‌دهد که "ما میل بسیاری به گاز طبیعی داریم و در حال حاضر نزدیک‌ترین منبع تامین گاز به ما، ایران است. برای خانم وزیر مایه تعجب است که با توجه به قرار گرفتن ترکیه و ایران در دو سوی مخالف قضیه سوریه، چطور دولت ترکیه حاضر است با این کشور وارد معامله شود؟! پاسخ جان اوغلو اما کوتاه و ساده است: "هر دوی ما در جبهه منافع مشترک هم هستیم". در نتیجه، وزیر خارجه آمریکا پیشنهاد ارائه گاز با تخفیف ویژه از سوی آمریکا را می‌دهد. قرار می‌شود که موضوع به سمع و نظر کوزلو -رییس جمهور ترکیه- رسیده و پاسخ اعلام گردد.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

همان روز به درخواست خانم وزیر، دیداری بین وی و جوانی صورت می‌گیرد. مک کورد از وجود جوانی در آنکار اظهار تعجب می‌کند و جوانی که کاملا حاضر جواب است می‌گوید "انتظار نداشتی یا نمی‌خواستی؟". خانم وزیر از میل شدید کشورش به حفظ مذاکرات صلح می‌گوید و وزیر امور خارجه ایران، به دلیل عملکرد آمریکا در قضیه سمیلا، گفته او را رد می‌کند و از او علت تلاش برای دستگیری شهروند ایرانی را جویا می‌شود. مک کورد در پاسخ از بازجویی سمیلا برای یک سری از جزییات می‌گوید که آمریکا از مهدوی نیاز داشته و در جواب اینکه "چه جزییاتی؟" اجازه نداشتن خود برای بیان آنها را ابراز می‌دارد.



                                                          زاهد جوانی؛ وزیر خارجه ایران در سریال



کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

جوانی اشاره می‌کند که صرف‌نظر از بحث علت بازجویی، چرا آمریکا باید مامور خود را دستگیر کند. و مک کورد انکار می‌کند که سمیلا مهدوی مامور آنها بوده است. لذا، وزیر امور خارجه ایران بلافاصله انکار او را با این اثبات محکوم می‌کند که وسایل مورد نیاز (نظیر لپ تاپ) او مورد بررسی قرار گرفته و آپارتمان او در تهران که اسنادی به دست داده که نشان‌دهنده طرح براندازی از سوی امریکا است، کاملا کاوش شده است. مک کورد می‌پرسد که آیا او عضو وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران بوده؟ و پاسخ می‌شنود که آری، اما توسط سازمان سیا تطمیع شده بود. در پایان گفتگو، جوانی به مک کورد اخطار می‌دهد که ایران از مذاکرات پای پس می‌کشد و اگر آمریکا به این شکل خواهان جنگ است، جمهوری اسلامی را باکی نیست.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟
 
مک‌کورد با مانزی –رییس سیا- از طریق وب کم امن ارتباط برقرار کرده و موضوع را مطرح می‌نماید. مانزی هم ضمن اعلام بی‌خبری به او به نوعی اطمینان می‌‌دهد که قضیه عامل سازمان بودن سمیلا را پیگیری و روشن نماید.

فردای آن روز جلسه‌ای میان مک کورد و اوزان جان اوغلو برگزار می‌شود و وی موافقت رییس جمهور ترکیه با پیشنهاد آمریکا در ازای تحویل جسد بوریس و اعلام تلویزیونی عدم دخالت آمریکا در آن حادثه را اعلام می‌کند. اما وزیر امور خارجه آمریکا لپ تاپ را می‌خواهد. جان اوغلو در جواب به او می‌گوید که درست است که ایرانی‌ها برای ما دوست نیستند اما ما می‌خواهیم تمام انتخاب‌هایمان باز باشد. او این گفتگو را پایان یافته دانسته و در واکنش به پیشنهاد مک‌کورد مبنی بر تحویل یک نسخه کپی از محتویات هارد درایو لپ تاپ، می‌گوید که ایرانی‌ها خواهند فهمید و چنین ریسکی منطقی نیست.



فردای آن روز، خانم وزیر مک‌کورد خسته و مستاصل از مذاکرات بی‌نتیجه با ترک‌ها، در حال ورود به فرودگاه است که تعدادی خودرو بر سر راه وی و محافظان‌اش ظاهر می‌شوند. محافظان هر دو طرف بر روی هم اسلحه گشوده و ناگهان با خروج زاهد جوانی از خودروی خود، خانم وزیر به نیروهای خود اعلام آتش‌بس می‌کند. جوانی به طرف خانم وزیر آمده و وی وزیر امور خارجه ایران را با لحنی دوستانه "زاهد" خطاب می‌کند و جوانی هم در پاسخ می‌گوید "خانم وزیر". سپس فلش مموری حاوی اطلاعات لپ تاپ سمیلا را به وی داده و اذعان می‌کند که در مورد خانم وزیر اشتباه می‌کرده است. او ادامه می‌دهد که در هر دو کشور کسانی هستند که نمی‌گذارند مذاکرات هسته‌ای و مذاکرات صلح به انجام برسد و خواستار یک جنگ هستند. اما با توجه به اینکه یک بار در سفارت کانادا هر دو توافقاتی در مورد شکست‌دادن این افراد داشتند، حالا با نیروی اتحاد این مهم را شکل می‌دهند.

محتوای حاوی لپ تاپ نشان از ده‌ها ایمیل رمزگذاری شده سمیلا به اندرو مانزی و بالعکس دارد و این موضوع در اتاق کار رییس جمهور از سوی خانم وزیر که شخص رییس جمهور و جکسون هم حضور دارند مطرح می‌شود. پس از اینکه رییس جمهور علت خیانت این رییس سیا را جویا می‌شود، وی در پاسخ می‌گوید که وی در روز معارفه به او گفته بود که اصلی‌ترین وظیفه سازمان نیل به یک "ایران غیر هسته‌ای" است. سپس از عواملی در ایران و سایر نقاط سخن به میان می‌آورد که نیل به هدف را ممکن می‌سازند. پس از گفتگوی بین‌الطرفین، مشخص می‌گردد که مانزی طرح یک کودتا را دیده است. کودتایی که منجر به براندازی حکومت جمهوری اسلامی و برچیده شدن روحانی‌ها برای همیشه شود. رییس جمهور به شدت عصبانی شده و این عمل او را احمقانه‌ترین کار ممکن در بحبوحه مذاکرات صلح با ایران می‌خواند. مانزی در واکنش می‌گوید که توافق صلح فقط برای چند ماه و شاید چند سال بر روی کاغذ اعتبار دارد. چرا که تا وقتی این حکومت در ایران بر سر کار است، نمی‌توان کاری از پیش برد و حالا فرصتی است که رییس جمهور وارد عمل شود و همه چیز را تمام کند. رییس جمهور نمی‌پذیرد و مانزی هم به او یادآور می‌شود که دیگر خیلی دیر شده، چرا که کودتا در حال جریان بوده و دیگر کاری از دست هیچکس بر نمی‌آید. در آخر، رییس جمهور دستور حصر خانگی وی با شدیدترین تدابیر امنیتی را می‌دهد.

در بحث میان مثلث تصمیم‌گیری (رییس جمهور، جکسون، و خانم وزیر)، از سوی جکسون پیشنهاد می‌شود که موضوع با ایرانی‌ها مطرح گردد. خانم وزیر اعلام می‌کند که این امر ممکن نیست. چرا که با توجه به مصلحت‌گرا بودن جوانی، او گمان می‌کند که آمریکایی‌ها می‌خواهند جهت تلطیف فضا خودشیرینی کنند؛ او بر نیاز به جزییات عملیاتی جهت اثبات این به ایرانی‌ها که دولت آمریکا پشت این طرح کودتا نبوده، تاکید می‌کند. مک‌‌کورد پیشنهاد می‌دهد که با طرح وی کلید عملیات‌های کودتا کشف و به سمع و نظر رییس جمهور برسد. لذا، عملیات نفوذ به ناگفته‌ها و رازها آغاز می‌گردد.

خانم وزیر موضوع را با کادر خود در میان می‌گذارد. او علت مرگ مارش –وزیر خارجه قبلی- را نه تصادف که یک ترور می‌داند. اما نمی‌داند که مارش که یکی از عوامل اصلی طرح کودتا در ایران بوده، چرا کشته شده است. او سپس از کادر خود کمک می‌خواهد که بداند چه کسی پشت همه این برنامه‌ها است. لذا، در ابتدا با معرفی هفت تن از رهبران اپوزیسیون ایران شروع می‌کنند: احدی و پژمان که از نظر مارش پتانسیل بالایی نداشتند؛ به خرسندی هم اعتماد نداشت؛ پس می‌مانند چهار نفر به اسامی کدیور، سروش، عبدالله، و علی‌نژاد.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟


کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ سروش، کدیور و علی‌نژاد به دنبال کودتا در ایران // در حال ویرایش


تصمیم گرفته می‌شود که ارتباط این چهار نفر با مارش و مانزی کشف شود. پس از بررسی‌های مختلف تیم وزارت خارجه، مشخص می‌شود که مارش، مانزی، و جعفر علی‌نژاد در تاریخ‌های 9 تا 11 می یکدیگر را در جامائیکا ملاقات کرده‌اند.  

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

مک‌کورد در دیدار با رییس جمهور، به دیدار مانزی و مارش با علی نژاد درست یک ماه پس از تایید شروع مذاکرات با ایران -که طبق برنامه NSA و INR بوده- اشاره می‌کند. به گفته جکسون انتخاب وی کاملا هوشمندانه بوده است. علی‌نژاد فارغ‌التحصیل غرب، رزمنده جنگ ایران و عراق، و سفیر ایران در انگلیس در دهه 1990 بوده است. در دوره سفارت، به دلیل عدم سازگاری با تندروهای ایرانی دولت وقت، از سیاست جمهوری اسلامی فاصله گرفته و تبدیل به غربت‌نشین می‌گردد. او اکنون در کانادا زندگی می‌کند و برادرش احمد از فرماندهان سپاه پاسداران است. در اینجا رییس جمهور مطرح می‌کند که پس حتما او به بدنه نظامی ایران نفوذ می‌تواند داشته باشد. خانم وزیر می‌افزاید که وی می‌تواند بخشی از طرح ترور مارش باشد.  لذا به صلاحدید رییس جمهور، تصمیم گرفته می‌شود که مک‌کورد با علی‌نژاد دیدار کند تا سرنخ‌ها به دست آید. در دیدار با علی‌نژاد در منزل‌اش، وی به مک‌کورد و جکسون می‌گوید که از زمانی که آیت‌‌الله رحمانی بر صدر حکومت نشست، وی و اطرافیانش دچار تنازع در سیاست خارجه و جاه‌طلبی‌های هسته‌ای شدند. لذا، او از بدنه نظام جدا شده و در حال حاضر آدمکش‌های حکومت به دنبال او و آزار دادن خانواده‌اش هستند. آنها میل علی‌نژاد برای کودتا را به او یادآور می‌شوند اما تاکید بر این می‌کنند که دولت آمریکا روش دیگری برای مصالحه انتخاب کرده است.

کودتای برای براندازی نظام از کجا آب می‌‌خورد؟

علی‌نژاد معتقد است که این دو نفر اگر مایل به حمایت دیدگاه وی نبودند، الان در منزل او حضور نداشتند. وقتی در مورد دیدگاه او سوال می‌شود، پاسخ‌اش اینگونه است: ریشه‌کن کردن دروغ‌های بزرگ در مورد توزیع پول نفت بر سر سفره مردم، بازسازی بنیادین اقتصاد کشور، انتخابات منصفانه، تجارت آزاد با غرب، و میانه‌روی. این رهبر اپوزیسیون، در واکنش به سخن جکسون که این اهداف را به کنایه "بزرگ" می‌خواند، می‌گوید که اکثریت مردم خواهان این موارد هستند و تحت حکومت فعلی ایران به آن نمی‌رسند. جکسون اما اعتقاد دارد که شیراز هنوز رییس جمهور ایران است و خوشایند باشد یا نه چندان زمانی از "انقلاب شکست‌خورده سبز" نگذشته. ‌علی‌نژاد اما بر این باور است که شکست انقلاب سبز به علت عدم حضور وی در ایران در آن زمان بوده، چرا که مردم او را می‌شناسند و دنبال می‌کنند؛ همچنین دولت و ارتش. خانم مک‌کورد، او را دچار اعتماد بنفس زیادی خوانده و به او گوشزد می‌کند که دولت آمریکا به راحتی می‌تواند دولت کانادا را مجاب به بازداشت وی بنماید. علی‌نژاد با زیرکی پاسخ می‌دهد که به دلیل وقوع آشوب، آمریکا هیچگاه چنین حرکتی نمی‌کند، چرا که آشوب چیزی بر خلاف آن چیزی است که آمریکایی‌ها برای کشور او می‌خواهند. در راه برگشت، در خودرو، جکسون او را موثر و برانگیزنده خوانده و تصمیم دارد که به رییس جمهور بگوید که از این کودتا حمایت شود چرا باید از گذشته گذشت و به آینده نگاه کرد. خانم وزیر در پاسخ می‌گوید که بهتر است که جکسون این کار را انجام دهد چرا که همین آینده او را نگران کرده است. علی‌نژاد او را به یاد عموی‌اش می‌اندازد که جاه‌طلبی‌های خبیثانه و پوشالی‌اش را داشت، و او می‌ترسد که ناجی بزرگ ایران از دست برود. 

جلسه دیدار با علی‌نژاد جاه‌طلب، خانم وزیر را به این تفکر سوق می‌دهد که عملا بهترین گزینه راه حل دیپلماتیک است؛ لذا در گفتگو با پرزیدنت دالتون و راسل جکسون، رییس جمهور را برای سفر به ایران جهت جلوگیری از هر گونه کودتا مجاب می‌کند. رییس جمهور می‌پذیرد اما این امر را خطرناک و آخرین فرصت مک کورد می‌نامد. از طرفی، همسر مک‌کورد که هنری مک‌کورد نام دارد و استاد فلسفه است، سفر او به ایران را خطرناک‌ترین سفر عمرش می‌خواند و از خانم وزیر می‌خواهد که صرفنظر کند (ایران‌ هراسی)، چرا که معتقد است آنقدر در ایران افراد رادیکال وجود دارد که تشنه به خون او باشند.

کودتا برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از کجا آب می‌‌خورد؟

مک‌کورد سپس به نزد مانزی می‌رود که در حصر خانگی به سر می‌برد. از وی ‌می‌خواهد که اگر راه حلی برای جلوگیری از کودتا در چنته دارد، با او همکاری نماید. مانزی اما خودداری کرده و در بخش دیگری از سلسله اتفاقات در سرویس بهداشتی یک رستوران اقدام به تماس رمزی با یکی از عوامل خود (ژولیت هامفری که جلوتر به وی پرداخته خواهد شد) در بندرعباس کرده و آغاز عملیات کودتا را اعلام می‌نماید. این عمل که توسط میکروفون کار گذاشته‌شده مراقبین وی در همان سرویس بهداشتی لو می‌رود، مقارن است با ورود خانم وزیر به ایران و منزل زاهد جوانی.

کودتا برای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران از کجا آب می‌‌خورد؟

خانم‌ وزیر مک‌کورد، در تهران، به صورت محرمانه وارد منزل زاهد جوانی می‌شوند. پس از احوالپرسی با خانواده زاهد که شباهت ظاهری، اسمی و کلامی آنها به هندی‌ها کاملا مشهود است (در ایرانی‌سازی شخصیت‌ها به هیچ وجه دقتی صورت نگرفته)، مسئله کودتا را به وزیر خارجه ایران مطرح می‌کند. نکته اینکه جوانی با شنیدن این مسئله دقیقا چهره‌ای که آمریکا از جمهوری اسلامی به همگان می‌نمایاند را به خود می‌گیرد: خشمگین و خطرناک‌ بودن.

کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ نام بردن از سروش و کدیور در سریال /در حال ویرایش

خانواده زاهد و شباهت کامل آنها به هندی‌ها (احتمالا کارگردان آمریکایی با کمبود بازیگر ایرانی‌الاصل و یا فقدان شناخت ایرانی‌ها روبرو بوده است)

به هر حال، خانم وزیر برای اثبات صداقت‌اش می‌گوید که اگر در صداقت من شک دارید، شما می‌توانید مرا که با پای خود به اینجا آمدم به عنوان گروگان داشته باشید". سپس، کاغذی را که حاوی اطلاعات بسیار محرمانه است که نشان می‌دهد دو تن از مقامات ارشد آمریکا پشت این کودتا هستند، به جوانی می‌دهد که توضیح‌دهنده این است که کودتا از پایگاه هوایی نزدیک بندرعباس آغاز می‌گردد. جوانی، مسئله را با شیراز( رییس جمهور ایران) در میان می‌گذارد و اعلام می‌کند که آمدن او به ایران، شیراز و آیت‌الله رحمانی (رهبر ایران) و بقیه سران نظام را واقعا خرسند کرده است.


در همین اثنا، حمله تروریستی به خانه جوانی رخ می‌دهد. وزیر خارجه ایران کشته می‌شود و مک‌کورد به لطف جانفشانی فرد کول -محافظش- زنده می‌ماند.

کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ نام بردن از سروش و کدیور در سریال /در حال ویرایش


سپس، توسط نیروهای وزارت اطلاعات سریعا به پایگاه زیرزمینی ناشناس انتقال داده می‌شود. در آنجا با شیراز دیدار می‌کند. شیراز از حس نیک خود و جوانی نسبت به ایجاد صلح بین دو کشور می‌گوید، خبر از خنثی شدن کودتا به لطف اطلاع‌رسانی به موقع خانم‌وزیر می‌دهد و مک‌کورد را تحت تدابیر امنیتی شدید رهسپار آمریکا می‌نماید.

کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ سروش، کدیور و علی‌نژاد به دنبال کودتا در ایران // در حال ویرایش

مک کورد در پناهگاه / فقط باید اضافه کرد که ظاهرا کارگردان با فرهنگ حجاب در ایران اصلا آشنایی نداشته چرا که باید پرسید که زن بی‌حجاب که احتمالا جزئی از ماموران امنیتی، افسران نظامی و یا مقامات دولتی ایران است، با این ظاهر در این میان چه می‌کند؟!


کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ سروش، کدیور و علی‌نژاد به دنبال کودتا در ایران // در حال ویرایش

دیدار شیراز از خانم وزیر در پناهگاه

در پایان این قسمت، رییس جمهور دالتون در پخش زنده تلویزیونی از قهرمانان اصلی ماجرای جلوگیری از کودتا علیه نظام جمهوری اسلامی، یعنی خانم وزیر، محافظ وی، و مرحوم زاهد جوانی قدردانی می‌کند.

کشته شدن وزیر خارجه ایران حین مذاکرات در سریال آمریکایی/ سروش، کدیور و علی‌نژاد به دنبال کودتا در ایران // در حال ویرایش

پیکر زاهد جوانی

ادامه دارد ...


روایت‌گری ‌هالیوودی با تفکر اوانجلیستی از منجی

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

تحلیل‌ها و استنباط‌های مضمون‌ها در یک نوبت اجرا نیز قابل حصول است، ولی به‌دلیل چند بعدی بودن تولیدات سینمایی و ماهیت مقولات مرتبط با موعودگرایی؛ امکان کاهش دقت و اعتبار وجود دارد.


بخش دوم و پایانی

براساس الگوی سه‌لایه‌ای فرکلاف در تحلیلِ گفتمانی، متن، کردار گفتمانی و کردار اجتماعی این‌گونه تعریف می‌شوند:

متن

تحلیل متن از دو جنبه مکمل یکدیگرند: یکی تحلیل زبان‌شناختی و دیگری تحلیل بینا متنی؛ و مسائلی همچون انسجام بین جمله‌ای و جنبه‌های گوناگون ساختار متون، مورد بررسی تحلیل‌گران گفتمان قرار می‌گیرد. می‌توان گفت در همۀ متون، شالودۀ بینا متنی متن‌ها به مخاطب مربوط می‌شود. تناسب میان بینا متنی و مخاطبان همیشه آن‌گونه که سیاستمداران کارکشته به معنای گستردۀ کلمه از آن بهره می‌گیرند، این چنین آگاهانه و با طرح قبلی نیست.

کردار گفتمانی حد واسط میان متن و کردار اجتماعی است و با استفاده از آن، مردم از زبان برای تولید و مصرف متن بهره می‌گیرند و این‌گونه متن به کردار اجتماعی شکل می‌دهد و همچنین از آن شکل می‌گیرد. جنبۀ کردار گفتمانی، در این چارچوب نشان می‌دهد که تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان متن، در هر رویداد گفتمانی از منابع اجتماعی در دسترس که نظم گفتمان را شکل می‌دهند بهره می‌گیرند.

در این چارچوب، سطح کردارهای گفتمانی مرتبط با تولید، مصرف و توزیع متون است. توزیع مربوط به گردش متون در نظم‌های گفتمانی مختلف است که به صورت زنجیره‌ای صورت می‌گیرد. یکی از مفاهیم مهم در حوزۀ کردار گفتمانی مفهوم بینا متنی است. بینامتنیت، نشان‌دهندۀ تاریخ‌مندی متون است. هیچ متنی را نمی‌توان به تنهایی و بدون اتکاء به متون دیگر فهمید؛ زیرا نمی‌توان از استفاده کردن لغات و عباراتی که دیگران قبلاً استفاده کرده‌اند پرهیز کرد.

همچنین متن یا گفتمان به مجموعه‌ای از عوامل بیرونی متکی است که این عوامل هم در فرآیند تولید و هم در فرآیند تفسیر متن مؤثرند. در نهایت این‌که متن افزون بر بافت و تفسیر، به شدت متأثر از شرایط اجتماعی‌ است که متن تولید یا تفسیر می‌شود (توصیف، تفسیر و تبیین).

توصیف به مجموعه ویژگی‌هایی گفته می‌شود که در یک متن یافت می‌شوند. این ویژگی‌ها می‌توانند به عنوان انتخاب‌های ویژه از میان گزینه‌های مربوط به واژگان و دستور زبان تلقی شوند که متن از آنها استفاده می‌کند. در مرحله توصیف، درباره واژگان در متن، به این پرسش‌ها پاسخ می‌گوییم: کلمات واجد کدام ارزش‌های تجربی هستند و چه نوع روابط معنایی به لحاظ ایدئولوژیک میان کلمات وجود دارد؟ کلمات واجد کدام ارزش‌های رابطه‌ای هستند؟

آیا عبارت‌هایی وجود دارند که دال بر حسن تعبیر باشند؟ آیا کلماتی وجود دارند که رسمی یا محاوره‌ای باشند؟ کلمات واجد کدام ارزش‌های بیانی هستند ؟در کلمات از کدام استعاره‌ها استفاده شده است؟ ویژگی‌های دستوری واجد کدام ارزش‌های تجربی هستند؟ از لحاظ دستوری جملات معلوم هستند یا مجهول؟ آیا جملات مثبت هستند یا منفی؟

مرحله تفسیر روشن می‌سازد که فاعلان در گفتمان مستقل نیستند. این مرحله به خودی خود، بیانگر روابط قدرت و سلطه و ایدئولوژی‌های نهفته در پیش‌فرض‌ها، که کنش‌های گفتمانی معمول را به صحنه مبارزه اجتماعی تبدیل می‌کند نخواهد بود. به منظور تحقق چنین هدفی، مرحله تبیین هم ضروری است. پرسش‌های مطرح شده در این سطح چنین خواهد بود: تفسیر‌های گفتمان از بافت موقعیتی و بینا متنی چیست؟ چه نوعی از گفتمان مورد استفاده خواهد بود (و در نتیجه، کدامین قواعد، نظام و اصول در زمینه نظام آوایی، دستوری، انسجام جمله‌ای، واژگان، نظام‌های معنایی یا کاربردی به‌کار گرفته می‌شود)، و نیز کدام چارچوب‌ها؟

هدف از مرحله تبیین، توصیف گفتمان به عنوان بخشی از یک فرآیند اجتماعی است؛ تبیین گفتمان را به عنوان کنش اجتماعی توصیف می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه ساختارهای اجتماعی، گفتمان را جهت می‌بخشند؛ همچنین تبیین نشان می‌دهد که گفتمان‌ها چه تأثیراتی می‌توانند بر آن ساختارها بگذارند. منظور از ساختارهای اجتماعی هم همان مناسبات قدرت است و هدف از فرآیندها و اعمال اجتماعی، فرآیند‌ها و اعمال مربوط به مبارزه اجتماعی است. بنابراین، تبیین، عبارت است از دیدن گفتمان به عنوان جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت. آن‌چه در مورد تبیین باید گفت را در قالب پرسش‌های زیر مطرح می‌کنیم:

عوامل اجتماعی: چه نوعی از روابط قدرت درسطوح گوناگون نهادی، اجتماعی و موقعیتی در شکل دادن این گفتمان موثر است؟

ایدئولوژی: چه عناصری از دانش زمینه‌ای که مورد استفاده واقع شده‌اند، دارای ویژگی‌های ایدئولوژیک هستند؟

تأثیرات: جایگاه این گفتمان نسبت به مبارزه‌ها در سطوح گوناگون نهادی، اجتماعی و موقعیتی چیست؟ آیا این مبارزات آشکار است یا پنهان؟ آیا گفتمان یاد شده نسبت به دانش زمینه‌ای هنجاری است یا خلاق؟ آیا در خدمت حفظ روابط موجود قدرت است یا در جهت دگرگون ساختن آن عمل می‌کند؟ (فرکلاف، 1379)

به‌طور کلی می‌توان گفت کلیۀ روی‌کرد‌های تحلیل گفتمان انتقادی در اصول زیر مشترک است:

_ روابط قدرت و سلطه، عملی _ گفتمانی است.

_ تحلیل گفتمان انتقادی به بررسی مشکلات اجتماعی می‌پردازد.

_ گفتمان نقش ایدئولوژیک دارد و ایدئولوژی نیز گفتمان را شکل می‌بخشد.

_ فرهنگ و جامعه به وسیله گفتمان ساخته می‌شود.

_ تحلیل گفتمان امری تفسیری و تبیینی است.

_ تحلیل گفتمان انتقادی، نوعی تحلیل ایدئولوژیکی از متون است.

_ زبان، کاربردِ خنثی ندارد. کلیۀ متون دارای انگیزه و بار ایدئولوژیک هستند (آقا گل‌زاده، 1385: 7).

سطوح عمل در تحلیل گفتمان این‌گونه است:

روش تحلیل روایت

تصویر ارائه شده از منجی و آخرالزمان، مبتنی بر گونه روایت‌گری سینمای‌هالیوودی با تفکر اوانجلیستی است. روش تحلیل روایت به این روایت‌ها و تصویری که از موعود ترسیم می‌شود می‌پردازد و روشی کارآمد برای ارزیابی، تحلیل و استنباط مضامین موعود گرا در تولیدات سینمایی است.

ملاحظاتی در این روش مطرح است:

انسان‌ها به دنیای پیرامون خود با داستان‌هایی که در باره آن می‌گویند، روح می‌بخشند.

باورها و رفتار بر اساس دلایل متقنی بنیان نهاده شده است.

روایت، یک شکل هدفمند و غایی از گفتمان تفسیری است.

داستان‌ها یک کنش نمادین‌اند که واقعیت‌های اجتماعی را خلق می‌کنند.

داستان‌ها به تجارب متصل‌اند.

داستان‌ها به ارزش‌ها متصل‌اند.

روایت‌ها مبتنی بر تجارب‌اند، محصولی ذهنی‌اند، دارای وضعیتی مربوط به گذشته یا تاریخی‌اند، دارای تسلسل و به‌هم پیوستگی‌اند، یک موضوع مرکزی را تعریف می‌کنند و دارای یک پایان هستند.

روایت‌ها توسعه‌بخش رغبت شنوندگان غیرمنسجم و سازمان نیافته‌اند، بیدارکننده تجارب و احساسات نهفته‌اند و به گونه‌ای تحمیل‌کننده بحث‌های اضافی‌اند.

عناصری که در یک روایت از تولیدات سینمایی مطرح است عبارتند از:

Theme تم

Plot طرح

Structure ساختار

Characters شخصیت‌ها

Narrator راوی

Setting زمینه

Time and Causality زمان و موقعیت

اسطوره‌ای بودن

الگوی روایی

دراماتیک بودن

تحلیل فانتزی موضوع

افسانه‌ای بودن

نوعی بودن

دیگر زمینه‌های روایی (بژه، 1389).

در مفهومی کلی، روایت‌ها تمام پیرامون ما را در بر گرفته‌اند و جهان در صورت‌هایی روایی به ما عرضه می‌شود و آنها در طریقه تشخیص و درک ما از جهان متمرکز شده‌اند. مطالعه روایت یا روایت‌شناسی، ما را به آن ساختارهای مخصوصی در تصاویر متحرک معطوف می‌کند که برای تولیدکننده و مخاطب، هر دو آشنا و مأنوس هستند. این مسئله از آن جهت مهم است که روایت‌ها، بخشی مرکزی و مهم از سازمان ارتباط میان تولیدکننده و مخاطب را می‌رساند.

بدین ترتیب، روایت بر ساختمان تصویر متحرک که دارای عناصر تکنیکی و نمادین است چیرگی دارد. بنابراین، بی‌شک ملاحظه ساختار روایت بر تحلیل روایت و روایت‌شناسی ترجیح دارد. این نوع از تحلیل به ضرورت با توصیف ترسیم الگوها مرتبط خواهد بود: الگوی بازیگران، نمایش طرح اصلی، تضاد و مقابله. سودمندی مطالعه روایت نه تنها در تحلیل ساختار متون، بلکه همچنین در ساختمان معنا و به‌ویژه ایدئولوژی‌های درون متن است.

همه رویدادهایی که در روایت استنتاج و ارائه می‌شوند، به عنوان داستان منتسب می‌شوند. طرح، بخشی از روایت است که در بازنمایی دیداری و شنیداری بیان می‌شود. بنابراین، در حالی‌که فیلم‌هایی مانند همشهری کین اثر اورسن ولز (1941) ممکن است داستانی ساده داشته باشند _ پسری مالک ثروتی می‌شود، روزنامه‌ای دایر می‌کند، تنها و منزوی می‌شود و می‌میرد_ طرح داستان در ساختمان خود در تغییرات زمان و فضا بسیار به هم پیچیده است.

در روی‌کرد همنشینی، مهم‌ترین ابزارهای تکنیکی و نمادینی که طرح به‌وسیله آنها ایجاد می‌شود، مطالعه می‌شوند. در روی‌کرد پارادایمی، دلبستگی ما این است که چگونه این عناصر در ساختار روایت ترکیب می‌شوند و به بهترین شکل می‌توانند مطالعه شوند.

اگر از علت و معلول آغاز کنیم و زنجیره‌ای از روی‌دادها را کنار هم بگذاریم ، آن‌گاه می‌توانیم پویایی‌های روایت و ساختار روایی را تشخیص دهیم و مطالعه کنیم. باید گفت این روش تحلیل بسیار سودمند است.

در این بخش باید بر روی چیزی که احتمالاً شکل مسلط و چیره ساختار روایت تصاویر متحرک، تمرکز کنیم، مانند:

_ روش اصولی بازنمایی؛

_ متن واقع‌گرای کلاسیک؛

_ روایت هالیوودی متعارف.

صورت‌های کلیدی آنها به‌صورت خلاصه در زیر مطرح شده‌اند:

الگویی مرکزی از معما و راه‌حل دنبال می‌شود.

همه پرسش‌ها و موضوع‌ها در آغاز روایت واقع شده‌اند، یا در حالی‌که روایت پیش می‌رود، پاسخ داده می‌شوند.

زنجیره روی‌دادها، رشته‌ای منطقی را دنبال می‌کنند و منطقی درونی دارند.

شباهت به واقعیت: همه روی‌دادها باور پذیرند.

مخاطب باید با شخصیت‌های اصلی یک‌دل شود و انتقال فکر و تلقین صورت بگیرد.

تمرکز روایت بر افراد واقع می‌شود تا جامعه یا گروه‌ها.

عناصر تکنیکی و نمادین، تابع ساختمان روایت و پیش بردن روایت هستند.

این نوع روایت بر ساختار روایی رمان‌ها و تئاتر کلاسیک قرن نوزده تکیه دارد که در سه فعل متعارف ترتیب‌بندی شد. بنابراین، یکی از نکات اصلی برای تحلیل در این‌جا، ساختار روایت است که آغاز، میان و پایانی قابل شناسایی را در بر دارد. این مراحل همچنین می‌توانند افتتاح و گشایش، تضاد و کشاکش، و راه‌حل نامیده شوند.

آغاز

Beginning

قهرمان داستان

شخصیت شرور و پست

پدیدار شدن مشکل

میانه

Middle

افزودن مشکل

جستجو و تلاش

و یا جنگ و ستیز و نبرد

پایان

End

پیروزی

صلح و آرامش

موقعیت تغییریافته

در روایت‌گری هر ماجرا از نقطه‌ای وقایع آغاز و پس از آن به اوج رسیده و بعد از آن خاتمه می‌یابد.

روش تحلیل محتوی

روش دیگر مورد بهره‌برداری برای تحلیل مضامین موعود گرا در فیلم‌های سینمایی، روش تحلیل محتوی با همه مفاد و اشکال مطرح در آن است.

نگاهی به فعالیت‌های شکل‌گرفته مبتنی بر روش تحلیل محتوی، بیانگر قابلیت‌ها و توانایی‌های این روش در پاسخ به پرسش‌های پژوهشگران در عرصه‌های گوناگون است. تحلیل محتوی به عنوان یک روش که براساس خواسته‌های آدمی به دانستن شکل گرفته است، هر روز به عنوان یک امکان در اختیار و دسترس برای تشخیص امور جاری زندگی و تصمیم‌گیری مبتنی بر آن است. هر روز بسیاری از تحلیل‌های جاری ما در نقش‌آفرینی‌های اجتماعی مبتنی بر روش تحلیل محتوی راهگشاست. ناگفته نماند که اگر از تحلیل محتوی صحبت می‌کنیم، مقصود تحلیل نظام‌مند است که البته تحلیل‌های مورد تأکید شخصی به‌کار گرفته شده در زندگی روزمره، در شمار آن نیستند.

تحلیل محتوی، روشی نظام‌مند برای درک پدیده‌های اجتماعی و کسب شناخت درباره واقعیت‌های اجتماعی است. تحلیل محتوی دارای نظم است و در این انتظام محقق، اطلاعات را به نفع یا به ضرر خود جمع‌آوری می‌کند. تحلیل محتوی روشی است عینی؛ یعنی هر محققی با رعایت اصول و ملاک‌ها و معیارها و گذراندن مراحل پژوهش به همان نتیجه‌ای می‌رسد که محقق اول با رعایت همان اصول و معیارها و طی مراحل در همان موضوع، آن نتیجه را به‌دست آورده است. تحلیل محتوی یک روش ارزیابی است؛ زیرا زمینه‌ساز تحلیل شرایط و وضعیت‌های گوناگون است. تحلیل محتوی از روش‌های اکتشافی است که ارائه‌دهنده واقعیاتی است که در گذشته درک آن فراهم نبوده است.

تحلیل محتوی، یک روش جمع‌آوری اطلاعات درباره واقعیت اجتماعی است و مضمون آن باید در بر دارنده این عبارت باشد که در تحلیل محتوی امکان استنباط مشخصه‌های خارجی از مشخصه‌های داخلی وجود دارد.

در نگاه برخی دیگر از صاحب‌نظران ارتباطی، تحلیل محتوی به عنوان یک اصطلاح زمانی به کار برده می‌شود که انتظار روشی پژوهشی بر اساس سنجش مقداری چیزی مانند خشونت، ارائه تصاویر منفی از زنان و غیره است که در نمونه‌ای از یک شکل هنر مردمی که به وسیلۀ رسانۀ همگانی به مخاطبان عرضه می‌شود، وجود دارد (آسابرگر، 1373: 41).

جرج و. زیتو در کتاب روش‌شناسی و معانی: انواع تحقیق جامعه‌شناختی (1975) می‌نویسد:

شاید بتوان بررسی محتوی را روشی تعریف کرد که با استفاده از آن، پژوهشگر در صدد است، مقدار «اطلاعات» مکتوب، شفاهی یا منتشر شده را با تحلیلی نظام یافته، عینی و کمی معین کند (Zito , 1975: 27).

برخی معتقدند تحلیل محتوی، کوششی است برای آموختن چیزی دربارۀ مردم از طریق بررسی موضوعی که می‌نویسند یا پیامی که به شیوه‌های گوناگون دیگر تولید می‌کنند.

با همه این ملاحظات در عرصه تحلیل و استنباط مضامین موعود گرا از فیلم‌های سینمایی، استفاده از تحلیل محتوی با همه مفاد و اشکال آن امکان‌پذیر است.

فرآیند تحلیل محتوی معرف هر 3 گونه روش تحلیل محتوی است.

1. تحلیل محتوای توصیفی: این تحلیل، بر اساس تعریف برلسون ولازارسفلد ساخته شده است و یک شکل از روش تحلیل محتوی پس از وقوع است؛ یعنی توصیف کمی و مبتنی بر مقوله‌های شناسایی شده محتوای برجسته یک پیام.

2. تحلیل محتوای استنباطی: پژوهشگر بین برخی مشخصه‌های برجسته درون پیام و مشخصه‌های برجسته خارجی، رابطه برقرار می‌کند. این شکل از تحلیل محتوی تنها توصیف محتوای پیام را در نظر ندارد و مبتنی بر محتوی پیام، درباره جنبه‌هایی از واقعیت اجتماعی اظهارنظر می‌کند.

3. تحلیل محتوای ارتباطی: هدف تحلیل محتوای ارتباطی، دست‌یابی به نتایجی درباره نظر فرستنده، تأثیر برگیرنده و وضعیت ارتباط بر اساس محتوی یک ارتباط است.

شکل تحلیل محتوای ارتباطی جامع‌ترین شیوۀ تحلیل محتوی است. هر چه از سمت تحلیل محتوای توصیفی به سمت تحلیل محتوای ارتباطی پیش می‌رویم، شکل تحلیل محتوی پیچیده‌تر و یافته‌ها دقیق‌تر می‌شود (اتسلندر، 1371: 74).

در این روند، بی‌شک در به‌کارگیری هر روش و طی فرآیند تحقیق توجه به سیر حرکت در اجرای پژوهش اهمیت دارد و از سازماندهی کلی جریان تحقیق نیز مستثنی نیست.

در ارزیابی این مضامین، چهار عنصر، مبنای ارزیابی است. در این‌جا فهم عناصر چهارگانه ادراک روایت یا نقل در تولید رسانه‌ای است. این عناصر عبارتند از :

_ خلاصه فیلم

_ اطلاعات زمینه‌ای

_ استدلال‌هایی درباره چگونگی خلق فیلم

_ ارزیابی اصول نقد مبتنی بر مقاصد تولید نگاهی به مقولات مطرح در تولیدات مربوط به سینمای موعود گرا، تصویر دقیق‌تری را در به‌کارگیری این روش‌ها برای تحلیل و استنباط مضامین موعود را به دست می‌دهد:

گفتنی است که مقولات ارائه شده در ذیل محصول، ارزیابی بیش از 60 اثر سینمایی تولید شده در غرب است که امکان ارائه همه جنبه‌ها و مفاهیم مرتبط در این مجال وجود ندارد و به شکل محدود ارائه شده است.

ردیف

1. وظیفه منجی در تولید رسانه‌ای

2. قالب تولید رسانه‌ای

3. واژه‌ها و مفاهیم آخرالزمان مرتبط با فیلم

4. انطباق روایت با اعتقادات مسیحیت صهیون

5. ترسیم پایان دنیا

6. موضوعات مطرح در تولیدات سینمایی

1

باید از وقوع یک حادثه مهم پیشگیری کند

تکنولوژیک

دجال

هجوم بسیار دشمنان

منجی دنیا را نجات می‌دهد

اجتماعی

2

باید کار بسیار خطیری را به انجام برساند

دینی

آرماگدون

ظهور دیکتاتوری سرسخت رهبری مهاجمان را برعهده دارد

دنیا به نابودی کشیده می‌شود

خشونت‌های سیاسی / جنگ

3

باید جان گروه یا شخصی را محافظت نماید

علمی

منجی

وقوع جنگ آرماگدون

دنیا نابود می‌شود اما عده‌ای از آن نجات پیدا می‌کنند و زندگی دوباره آغاز می‌شود

انرژی ومحیظ زیست

4

اسطوره‌ای

برگزیده

بازگشت منجی

اقتصادی

5

تخیلی

آخرالزمان

قضایی

6

آپوکالیپس

حوادث و اتفاقات

7

اصلاً استفاده نشده است

دینی

8

نجات یا حفظ دنیا

فرهنگی

در عملیاتی‌سازی روش‌های یاد شده، شیوه عملیاتی‌سازی بسیار مهم است. بی‌شک، اجرای هرگونه ارزیابی و به‌کارگیری هر روشی برای اجرای پژوهش، نیازمند طراحی یک نقشه برای اجرای پژوهش است که طرح‌نامه آن پژوهش است. در مرحله بعدی، سازماندهی و بالاخره اجرای ارزیابی اصلی یا نهایی است.

در ارزیابی مضامین مورد ارزیابی در سینمای موعود گرا، گرایش به 7 زمینه تحلیلی وجود دارد. این زمینه‌ها به عنوان زمینه‌های عمومی تحلیل مورد تأکید است.

در بررسی مواد تولید شده رسانه‌ای، همه انواع مواد دیداری و شنیداری؛ مواد مکتوب، نمادها و نشانه‌های آخر الزمانی و مواد چند رسانه‌ای را در بر می‌گیرد. در عین حال، برای تکمیل چرخه تحلیل و استنباط می‌توان به مولفه‌ها و مقولات زیر نیز توجه کرد.

در انجام مراحل پژوهش و شکل‌دهی به فرآیندهای عملیاتی، توجه به بستر پژوهش و طراحی طرح اولیه بسیار اهمیت دارد. سازماندهی تحلیل مرحله نهایی برای ورود به بحث اجرایی تحلیل و استنباط است (هولستی، 1373). نقشه اصلی اجرا براساس آن تدوین می‌گردد و مراحل اجرایی انجام می‌شود.

توجه داشته باشیم که تحلیل‌ها و استنباط‌های مضمون‌ها در یک نوبت اجرا نیز قابل حصول است، ولی به‌دلیل چند بعدی بودن تولیدات سینمایی و ماهیت مقولات مرتبط با موعودگرایی؛ امکان کاهش دقت و اعتبار وجود دارد؛ بنابراین، طی فرایند بال، از اعتبار و روایی پژوهش محافظت می‌شود و دقت فعالیت انجام شده و اعتبار یافته‌ها را بالا می‌برد.

با توجه به تعدد روش‌های مورد بهره‌برداری، فرآیند تحلیل و استنباط مضامین در این چارچوب اتفاق می‌افتد:

در طراحی یک طرح پژوهشی در قالب روش‌های یاد شده به این شرح عمل می‌شود (البته معمولاً در طراحی طرح‌های پژوهشی عمومی نیز از همین چارچوب پیروی می‌شود). طراحی طرح‌نامه نیز همانند اجرا دربردارنده هر دو سطح نظری و عملی است. در هر سطح، زمینه‌های مورد تأکید برای سازماندهی تحلیل اصلی مورد توجه قرار خواهد گرفت:

در بخش اصلی پژوهش که پس از سازماندهی تحلیل قرار دارد، پژوهشگر در چارچوب طرح‌نامه به اجرای پژوهش مبادرت می‌کند. بی‌شک، متناسب با اهداف اولیه در نظر گرفته شده برای پژوهش محقق سازوکارهای اجرایی لازم را تدارک دیده و بر اساس طرح‌نامه به اجرای عملیات تحقیق می‌پردازد.

در این‌جا برای آشنایی بیشتر به فعالیت‌های اجرایی اشاره می‌کنیم:

آن‌چه در این‌جا ارائه شد، تصویری کلی از مراحل اجرایی روش‌های مورد تأکید در تحلیل و استنباط از مضمون‌های موعودگراست که البته مرور جنبه‌های گوناگون آنها و شیوه‌های تحلیل، نیازمند مجال گسترده‌تر و فضای بیشتری برای عرضه مطالب است و در این مختصر نمی‌گنجد.


فهرست منابع

آسا برگر، روش‌های پژوهش رسانه‌ها، ترجمۀ محمد حفاظی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، 1373، چاپ اول.

اتسلندر، پتر، روش‌های تجربی تحقیق اجتماعی، ترجمۀ بیژن کاظم‌زاده، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1371، چاپ اول.

 دلاور، علی، مبانی نظری و عملی پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی، تهران، انتشارات رشد، 1380.

هولستی، آل - آر، تحلیل محتوا در علوم اجتماعی و انسانی، ترجمۀ نادر سالارزاده امیری، تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، 1373، چاپ اول.

معتمدنژاد، کاظم، روش تحقیق در محتوی مطبوعات، تهران، انتشارات دانشکدة علوم ارتباطات اجتماعی، 1356، چاپ اول.

باردن، لورنس، تحلیل محتوا، ترجمه ملیحه آشتیانی، محمد یمنی دوزی سرخابی، تهران، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1375، چاپ اول.

بژه، دیوید. ام، تحلیل روایت وپیشا روایت، ترجمه حسن محدثی، انتشارات دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها، تهران، 1389.

کریپندروف، کلوس، تحلیل محتوا، ترجمه هوشنگ نایبی، تهران، انتشارات روش، 1378، چاپ اول.

آقا جانی، سعادت، تحلیل گفتمان؛ مدخلی به مطالعات امنیتی و مسائل استراتژیک، دانشگاه عالی دفاع ملی، تهران، 1388.

گودرزی، محسن، تحلیل گفتمان انتقادی، کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره 22، دیماه 1388.

آقا گل زاده، فردوس، تحلیل گفتمان انتقادی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1385.

باردن، لورنس، تحلیل محتوا، ترجمه آشتیانی و سرخابی، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1375.

فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادی گفتمان، گروه مترجمان، فاطمه شایسته، پیران و دیگران، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، 1379.

سجودی، فرزان، نشانه‌شناسی کاربردی، انتشارات قصه، تهران، 1383.

نقیب‌السادات، سیدرضا، راهنمای عملی آماده‌سازی طرح‌های تحلیل محتوی، پژوهشگاه فرهنگ و معارف، تهران، 1384.

__________،  روش‌شناسی ارتباطات، انتشارات موسسه فنون انتشار جمعی، تهران، 1391.

وان دایک، تئون، مطالعاتی در تحلیل گفتمان: از دستور متن تا گفتمان کاوی انتقادی، گروه مترجمان، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه‌ها، 1382.

Kaplan A. 1943. Content Analysis and the theory of Signs. Philos. Sci, 10

Macmillan, Katie. 2006. "Discourse Analysis - A Primer"

[Online:http://www. ischool. utexas. edu/~palmquis/courses/discourse. htm]

Slembrouck, Stef. 2006. "What is meant by "discourse analysis"?

[Online: http://bank. rug. ac. be/da/da. htm#pr]

Stubbs, Michael. 1983. Discourse Analysis: The Sociolinguistic Analysis of Natural Language. Oxford: Basil Blackwell

 Dellinger, Brett; Critical Discourse Analysis, www. cnncritical. tripod. com

 Van Dijk, Teun A; Discourse as social interaction, sage, 1997

 Zito , George. V , Methodology and Meaning: Varieties of Sociological Inquiry , New York: Praegez

 

منبع: فصلنامه مشرق موعود – شماره 21




جادو و جادوگری(بخش اول) / رد پای جادوگران بابل در قاب جادویی! +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
محمود بلالی:
از زمان دقیق ورود جادو به دنیای انسان ها، اطلاع چندانی در دست نیست، اما شاید بتوان زمان پیدایش آن را همزمان با رسالت انبیاء الهی دانست. طبق اسناد موجود در قرآن کریم، سابقه جادو و جادوگری به سال های بسیار دور باز می گردد.
البته قرآن کریم به وضوح به شیوع جادو و جادوگری در زمان حضرت سلیمان (ع) اشاره مستقیم دارد و در ادامه به رونق آن در دوره پیامبرانی همچون ابراهیم (ع) و موسی (ع) هم اشاره می کند، اما زمان دقیقی برای پیدایش آن ذکر نمی کند.
از شواهد موجود اینطور به نظر می رسد که پیدایش جادو و جادوگری قدمتی به اندازه حیات بشر داشته باشد و اوج رونق آن در دوران رسالت پیامبرانی چون سلیمان(ع)، ابراهیم (ع) و موسی (ع) باشد، از این رو قرآن کریم با هدف خاصی به توصیف این بخش از تاریخ پرداخته است.
اما جادو چیست و چگونه به وجود آمده است؟
راغب اصفهاني در کتاب "مفردات الفاظ القران"، سحر را به سه شکل معنی می کند:

01

1- فريب و پندارهاي بدون حقيقت و واقعيت، همانند شعبده بازي وتردستي؛ که به نظر علما، سحر جادوگران فرعون هم از همين نوع بوده است.
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى (طه-66)
"(موسي ) گفت: شما اول(شروع كنيد وآنچه داريد جلو) بيندازيد. (آن ها طناب ها و عصاهاي خود را انداختند) موسي چنان به نظر رسيدش كه بر اثرجادوي ايشان، به ناگاه طناب ها و عصاهاي آن ها (مار شده اند و مي خزند و) تند راه مي روند."
یا در جای دیگر می فرماید:
قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ (اعراف- 116)
"هنگاميكه (وسايل جادوگري خود را بينداختند، مردم را چشم بندي كردند وايشان را به هراس افكندند."

2- جلب شیاطین به روش هاي خاص وكمك گرفتن از آن ها برای انجام برخی امور که بشر عادی از انجام آن عاجز است.
هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَنْ تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (شعرا- 221)
"آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می‌شوند؟!"
تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (شعرا- 222)
"آن ها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می‌گردند؛"
يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (شعرا-223)
"آنچه را می‌شنوند (به دیگران) القاء می‌کنند؛ و بیشترشان دروغگو هستند!"

02

3- تغییر ماهیت دادن افراد و اشیاء به کمک وسایلی خاص.
ممكن است فردی با کمک وسايلي، ماهيت، شكل اشخاص و موجودات را تغير دهد. مثلا: انسانی را به کمک وسایل، به صورت انسانی دیگر درآورد. ولي اين نوع عمل، خيال و پنداري بيش نيست و واقعيت ندارد.
در کتاب لسان العرب درمورد سحر اینطور آمده است که:
"سحر عبارت است از هر آنچه كه ماخذ، منشاء و عوامل آن ظريف، مرموز، نامرئي و پنهانی باشد."
درباره معني اصطلاحي سحر هم اینطور آمده است که:
"سحر عملي است كه با انجام دادن آن ساحر به شيطان نزديك مي شود. یا گفته شده سحر عملي خارق العاده است كه توسط فردي شرير انجام مي گيرد."
از بحث های ارائه شده می توان به یک نتیجه کلی رسید که جادو (سحر) عملی غیرالهی است که توسط شیطان (شیاطین) در مقابله با معجزه (که امری مافوق بشری و الهی است) و برای انحراف و نابودی نوع بشر به وجود آمده و توسط آن ها در زمین نشر و بسط داده شده است.
درواقع می توان جادو را یکی از ابزارهای مهم شیطان برای اغفال بشر و انحطاط و نابودی وی دانست که در طول سال ها تلاش نموده با کمک آن مانع گسترش فرامین الهی در میان انسان ها شود.
منبع جادو و خواستگاه اصلی آن هنوز به صورت راز برای بشر باقی مانده، اما شواهد موجود حاکی از آن است که علم جادو به عالم ماوراء (جنیان و شاید فرشتگان، البته نه به معنای جادو به صورت عام) تعلق دارد. از این رو ورود آن به دنیای بشر و تلاقی آن با زندگی انسان ها بدون شک موجب نابودی بشر خواهد بود.

03

کما این که خداوند در یک مورد، داستان نابودی بشر از طریق جادو را در قرآن کریم یادآوری می کند:
وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ. (بقره- 102)
"و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود؛ و) کافر نشد؛ ولی شیاطین کفر ورزیدند؛ و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر اینکه از پیش به او می‌گفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آن ها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند؛ ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آن ها قسمتهایی را فرامی‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلما می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند!!"

04

خداوند در این آیه به صراحت به آثار منفی و مخرب جادو و رواج آن در میان انسان ها اشاره دارد و نوع بشر را حتی از نزدیک شدن به آن منع می کند.
طبق اسناد ارائه شده در قرآن کریم، از جادو برای چند منظور مشخص استفاده می شده است:
1- جدایی افکندن میان مرد و زن (زن و شوهر)
2- ترساندن مردم و وادار نمودن آن ها به اطاعت از جادوگر یا فرعون (حاکم زمان)
3- مقابله با پیامبران الهی

البته به نظر می رسد که دامنه کاربرد جادو بسیار گسترده تر از مثال های بالا باشد، اما از آنجا که قرآن کریم در پس هر روایت، مقصود و هدفی والا را دنبال می کند، باید این سه مورد را مهمترین و کاربردی ترین موارد استفاده از جادو دانست و روی آن ها تمرکز ویژه داشت. به این معنی که این سه کاربرد، مختص به دورانی خاص نبوده و کاربرد آن ها همچنان در عصر حاضر هم می تواند ادامه داشته باشد!
برای درک این موضوع، باید ابتدا ماهیت جادو در عصر حاضر را کشف نموده و سپس به نوع کاربردهایش در مقاطع مختلف توجه کرد.
همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد، در تعریف جادو آمده است:
"فريب و پندارهاي بدون حقيقت و واقعيت."

05

یعنی به عبارتی تغییر و تحریف واقعیت به آنچه باید واقعی و حقیقت پنداشته شود. خب، به نظر شما در عصر حاضر ردپای این جادو با چنین قابلیت هایی را در کجا می توان یافت؟
بله، درست حدس زده اید؛ رسانه، یکی از اصلی ترین مصداق های جادو است که متاسفانه امروزه درمیان جوامع بشری رواج بسیار یافته و با سرعت بالایی او را به سمت سقوط و انحطاط نهایی سوق می دهد. محتوای موجود در رسانه های غربی- شرقی (جادو و سحر)، با دقت و ظرافت بسیار هر سه مورد کاربرد جادو در جوامع بشری را در خود جای داده اند:
- آن ها با هدف قرار دادن بنیان خانواده، زنان و مردان را از یکدیگر جدا ساخته و جوامع بشری را غرق در فساد نموده اند.
- آن ها با ترساندن مردم از قدرت های کاذب دولت ها و حکومت های فاسد، سعی در تطمیع، تحمیق، تهدید و تحقیر جوامع و اجبار آن ها به اطاعت بی قید و شرط از این حکومت ها دارند.
- آن ها با تحریف ادیان الهی و ارئه چهره ای ناصحیح از آن ها، سعی در تخریب اصول الهی دارند و در این راه در مقابل پیامبران و ائمه قد علم کرده اند.
می بینید که جامعه امروز ما تا چه حد با جادو عجین شده و اوضاع بشر امروزی تا چه حد وخیم است. طبق روایات موجود در قرآن کریم، در چنین شرایطی بنا به درخواست مردم برای فرستادن منجی و رهایی از این شرایط (مضطر شدن) نهایتا یا خداوند به کمک فرشتگان خود (همانند هاروت و ماروت) به کمک بشر می آید، یا با فرستادن پیامبران، سحرها را نابود کرده و مردم را از بند آن ها می رهاند.
از آنجا که همواره قانون خداوند به همان صورت قبل است و در سنت وی تغییری حاصل نمی شود، بشر امروز هم برای حضور نماینده او و نابودی جادو و سحری که مردم را درخود گرفتار ساخته، نیاز به برقراری شرایطی ویژه و خاص دارد. شرایطی که در آن خود مردم نقشی پررنگ و اساسی ایفا می کنند.

06

قصد ندارم تا وارد مباحث مربوط به شرایط ظهور شوم و درمورد آن توضیح دهم، اما تا آن جا که به این بحث مربوط می شود، یکی از شرایط تحقق ظهور منجی، آگاهی یافتن مردم از شرایط موجود (میزان گرفتاری در منجلاب جادوی رسانه و قبول آن) و سپس درخواست برای رهایی و خلاصی از آن است (مضطر شدن).
به همین دلیل لازم است تا همه افراد درگیر با رسانه (که به جرات می توان همه مردم دنیا را در این دسته قرار داد) ابتدا با ماهیت وجودی رسانه، ابعاد تبلیغی مختلف موجود در آن، نوع استراتژی به کار رفته در گسترش آن و... به خوبی آشنا شوند و سپس برای مقابله با آن خود را آماده کنند.
البته پرداختن به ابعاد مختلف این موضوع و کالبدشکافی آن نیاز به ساعت ها قلم فرسایی و تحقیق دارد و از حوصله این مقاله خارج است. اما در ادامه این بحث، سعی می کنم تا شما خواننده عزیز را با بخش مهمی از این سحر رسانه ای که نام آن را می توان "عادی سازی جادو در میان بشر امروزی" نهاد، آشنا کنم. موضوع بسیار مهمی که عدم آگاهی از ابعاد مختلف آن باعث غفلت از خطر واقعی جادوی رسانه (و تاثیر مخرب آن بر جوامع بشری) شده و در نهایت سرنوشتی همانند مردم بابل را برای مردم گرفتار در آن در پی خواهد داشت.

ادامه دارد...


جادو و جادوگری(بخش دوم) / جادوگران در چرخه احیاء +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
محمود بلالی:
اگر به محتوای انیمیشن ها و فیلم های تخیلی رسانه های 20 سال پیش نگاهی بیندازید، در اکثر آن ها چهره ای که از جادوگرها نشان داده می شد، چهره هایی زشت و خبیث بودند و قریب به اتفاق آن ها شخصیت های منفی داستان ها به شمار می رفتند.
از لحاظ ظاهری هم بدترین چهره ها به جادوگران اختصاص داشت؛ جادوگران مرد، کلاه های بوقی شکل بزرگی بر سر داشتند (همانند کلاهی که گاندالف بر سر دارد)، عصایی چوبی در دست می گرفتند و اکثر اوقات از روی کتابی سحرآمیز ورد های جادویی می خواندند. زن های جادوگر هم اکثرا عفریته هایی آبله رو با موهایی قرمز و مجعد بودند که با ناخون های بلند و سیاهشان سعی در نفرین زن های جوان و زیبا رو داشتند.

Wizard

اما پس از گذشت چیزی حدود بیست سال، به یکبار این چهره های زشت و کریه تغییر ماهیت داده و از شخصیت های منفی و منفور به شخصیت های مثبت و قهرمان تبدیل شدند! موجوداتی که نه تنها دیگر به دنبال نابودی بشر نبودند، بلکه اینبار در نقش ناجی ظاهر شده و برای بقای نسل بشر تلاش می کردند!
شاید برای شما هم این سوال پیش آمده باشد که چرا جادوگران و ساحره هایی که در ابتدا با ظاهری کلیشه ای و منفی تصویر می شدند و خصلتی خبیثانه داشتند به یکباره تغییر ماهیت داده و آن ها هم همانند سایر قهرمان های خوب قصه ها، نقشی اسطوره ای و منجی گرایانه را عهده دار شدند؟
برای پاسخ به این سوال لازم است تا ابتدا نیم نگاهی به علت پدید آمدن کلیشه ها در ظاهر جادوگرها و ساحره ها داشته باشیم...
همانطور که می دانید، معمولا در رسانه برای نمایش گروه های خاص (تیپ های شاخص) از کلیشه های ویژه ای بهره می گیرند. مثلا در اکثر انیمیشن ها، پروفسورها افرادی کوتاه قد، تاس، با ریش بزی هستند و دزدان دریایی را با کلاه مخصوص، چشم بند، طوطی روی شانه و پای چوبی نمایش می دهند. از همین رو در گذشته برای نمایش پیامبران هم از کلیشه مشهور مردانی با محاسنی بلند، رداپوش، عصا به دست و دارای کتاب استفاده می کردند.

Prophets

همانطور که در قسمت اول مقاله توضیح دادم، درواقع جادو و جادوگری برای مقابله با پیامبران و ادیان الهی به وجود آمدند. از همین رو بود که کم کم برای تحقق این هدف شوم، کلیشه پیامبران در رسانه ها دستخوش تغییر شد و جادوگران در این کسوت به نمایش درآمدند (نظیر تهمتی که به اکثر پیامبران زده می شد)
مانند:
وَ اتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشیَطِینُ عَلی مُلْکِ سلَیْمَنَ وَ مَا کفَرَ سلَیْمَنُ وَ لَکِنَّ الشیَطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاس السحْرَ وَ مَا أُنزِلَ عَلی الْمَلَکینِ بِبَابِلَ هَرُوت وَ مَرُوت وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتی یَقُولا إِنَّمَا نحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضرُّهُمْ وَ لا یَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشترَاهُ مَا لَهُ فی الاَخِرَةِ مِنْ خَلَقٍ وَ لَبِئْس مَا شرَوْا بِهِ أَنفُسهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(بقره-۱۰۲)
وَ لَوْ أَنَّهُمْ ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ خَیرٌ لَّوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(بقره-۱۰۳).
"(یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می خواندند پیروی می کردند، سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و کافر نشد، ولیکن شیاطین کفر ورزیدند و به مردم تعلیم سحر دادند (و نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل (هاروت) و (ماروت) نازل شد پیروی کردند، (آن ها طریق سحر کردن را برای آشنائی به طرز ابطال آن به مردم یاد می دادند) و به هیچ کس چیزی یاد نمی دادند مگر اینکه قبلا به او می گفتند ما وسیله آزمایش شما هستیم، کافر نشوید (و از این تعلیمات سوء استفاده نکنید) ولی آن ها از آن دو فرشته مطالبی را می آموختند که بتوانند به وسیله آن میان مرد و همسرش جدائی بیا فکنند (نه اینکه از آن برای ابطال سحر استفاده کنند) ولی هیچگاه بدون فرمان خدا نمی توانند به انسانی ضرر برسانند، آنها قسمت هایی را فرا می گرفتند که برای آنان زیان داشت و نفعی نداشت، و مسلما می دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد بهره ای در آخرت نخواهد داشت و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن می فروختند اگر علم و دانشی می داشتند!.
و اگر آن ها ایمان می آوردند و پرهیز کاری پیشه می کردند پاداشی که نزد خداوند بود برای آنان بهتر بود، اگر آگاهی داشتند."
یا:
وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّاب(سوره ص- 4)
و از اینکه هشداردهنده‏ای از خودشان برایشان آمده در شگفتند، و کافران می‏گویند: این، ساحری شیّاد است.

وَ لَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ قالُوا هذا سِحْرٌ وَ إِنَّا بِهِ کافِرُون(الزخرف- 30)
و چون حقیقت به سویشان آمد، گفتند: این افسونی است و ما منکر آنیم.

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ
ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم...( غافر-23)
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ
بسوی فرعون و هامان و قارون؛ ولی آنها گفتند:
او ساحری بسیار دروغگو است! (غافر-24)

از آن زمان به بعد بود که جادوگران در رسانه ها در کسوت مردانی رداپوش، با محاسنی بلند و دارای کتاب و عصا نمایش داده شدند، که علیه نیروهای خیر می جنگیدند (هنوز زمان برای تحریف جبهه آن ها زود بود. ولی در ادامه این اتفاق هم رخ داد.)
با گذشت زمان و تغییر تدریجی ذائقه جمعی و تبلیغات روزافزون درمورد محاسن جادو و جادوگری و گرایش عمومی به آن، کم کم این کلیشه های جدید درمورد جادوگرها هم از بین رفت و آن ها هم به همراه پیامبران، از قالب کلیشه ای معروف خود خارج شده و اینبار در قالب های مختلف و متنوع ظاهر شدند.

Noah-And-Moses

دیگر از کلاه بوقی، محاسن بلند، صورت های خبیث پر چین و چروک و زگیل دار و موجودات دخمه نشین با ناخن های بلند و سیاه خبری نبود و جادوگرهای جدید، با ظواهری بسیار عادی (حتی بسیار شیک و امروزی) و شبیه به سایر اقشار جامعه به تصویر کشیده شدند. تنها تفاوت آن ها با سایر مردم، هوش و ذکاوت بالای آن ها نسبت به دیگران بود که آن ها را در مقایسه با دیگران خاص می کرد.
به عنوان مهم ترین نمونه این تغییرات می توان به جادوگرهای موجود در سری داستان های هری پاتر اشاره کرد. هری پسری بسیار عادی با ظاهری کاملا معمولی است که از استعداد بالایی در امر جادوگری برخوردار است. در بین اساتید هاگوارتز هم به غیر از دامبلدور که شخصیتی نسبتا کلیشه ای دارد، دیگر هیچ یک از اساتید شباهتی به شخصیت های سنتی جادوگرها ندارند و همانند سایر مردم و در میان آن ها زندگی می کنند.

sorceres-aprantic

جادوگری که در فیلم دستیار جادوگر (The Sorcerer's Apprentice) معرفی می شود هم هیچ شباهتی به جادوگرهای سنتی قدیمی ندارد و از قضا چهره ای بسیار مدرن هم دارد!
کریس آنجل جادوگر هم با تیپی مطابق روز و بسیار معمولی در میان مردم ظاهر می شود و هیچ اثری از نمادهای سنتی جادوگری در او دیده نمی شود!
چهره جادوگرهای درون بازی های رایانه ای هم از این قاعده کلی مستثنی نبوده اند و در طول زمان دچار تغییرات اساسی شده اند. در سری بازی های Fate (همچنین انیمه های آن Fate/Zero- Fate/Stay Night) جادوگرهای مدرنی را می بینیم که به هیچ وجه شباهتی به نسل سنتی خود ندارند. در بازی مورتال کامبت شخصیت شانگ سونگ (Shang Tsung)، جادوگری خارج از عرف کلیشه ای و بسیار مدرن شده است.

Geralt

همین قائده درمورد شخصیت زوبک (Zobek) در بازی کسل وانیا: اربابان تاریکی (Castlevania: Lords of Shadow)، یونا (Yuna) و لولو (Lulu) در فاینال فانتزی10(Final Fantasy X) ، بایونتا (Bayonetta) در بازی ای به همین نام، گرالت (Geralt)، ینفر (Yennefer) و تریس (Triss) در بازی ویچر (The Witcher 3: Wild Hunt) و... هم صادق است.

Zobek

حال سوال مهم این است که چرا به یکباره جادوگرهای خبیث، در رسانه های جمعی رنگ عوض کرده و همانند مردم عادی شده اند؟ چه عاملی موجب این تغییر ناگهانی بوده؟
اگر جزو افرادی باشید که اخبار روز جهان را پی گیری می کنند، حتما متوجه شده اید که در چند سال اخیر تا چه حد بازار بحث درمورد گروه های مخفی مانند فراماسونری داغ شده است. علت این موضوع گرایش گسترده افراد به این فرقه ها و بالارفتن میزان فعالیت آن ها و خروج از حالت مخفی و سری بودن است، که درواقع می توان آن را پاسخی به گسترش روزافزون دینداری (خصوصا گرایش به اسلام) در سراسر جهان دانست.
حال که دین و دینداری در سراسر جهان درحال گسترش است، پس باید برای مقابله با آن هم راه حلی جهانی یافت. و چه راه حلی بهتر و کاربردی تر از این که یکبار دیگر با کمک جادو (که دامنه عملکرد آن بسیار فراگیر و گسترده است) به این مهم دست یافت. به همین دلیل است که در سال های اخیر به وضوح شاهد تغییر ماهیت جادو و جادوگران در رسانه های غربی- شرقی هستیم.

yenefer

جادوگران افرادی دلسوز بشریت معرفی می شوند و جادو به عنوان گره گشای تمام مشکلات بشر تجویز می شود! کتاب های هری پاتر در سطح بسیار بالا و با برترین کیفیت تولید و چاپ می شوند و بلافاصله به کمک برجسته ترین مترجمان (با کمترین اختلاف زمانی ممکن نسبت به زمان عرضه) به زبان های مختلف ترجمه می شوند. کمپانی های بزرگ فیلم سازی با کمک بهترین کارگردان های خود و با اتکا به برترین تکنیک های سینمایی اقدام به تولید فیلم های هری پاتر می کنند و در نهایت بالاترین مقامات سیاسی جهان از این کتاب ها به نیکی یاد می کنند!
در همین بین همزمان با تغییر ماهیت جادوگران، اتفاق های مشابهی هم علیه جبهه مقابل در فضای رسانه ای رقم می خورد. هالیوود در کنار تبلیغ جادو و جادوگری و مشروعیت بخشی به آن ها، شروع به ساخت فیلم های اسلام هراسانه می کند و پازل پیچیده خود را طوری می چیند که مسلمانان (دینداران) در نقطه مقابل صلح، آرامش و خوشبختی بشریت قرار گیرند. سپس در چنین اوضاعی جادوگران را به عنوان تنها منجی واقعی معرفی کرده و جادو را برای رفع همه سختی ها و غم ها تجویز می کنند!
نمونه اینگونه تلقین های رسانه ای را می توان در فیلم هایی مانند ارباب حلقه ها به وضوح مشاهده کرد. جایی که گاندالف در نابودی شر و نجات بشریت نقشی کلیدی ایفا کرده و در کسوت یک منجی تمام عیار با تمام معیارهای لازم معرفی می شود.

malficent

یا در فیلمی مانند زیبای خفته (Sleeping Beauty-1959) که داستان آن زمانی جزو بهترین خاطرات دوران کودکی گروه کثیری از مردم دنیا محسوب می شد، شخصیت مالفیسنت (Maleficent) خبیث به یکباره تطهیر شده و چهره ای انسانی و قابل ترحم پیدا می کند.
در فیلم ناگفته های دراکولا (Dracula Untold) و سری بازی های کسل وانیا: اربابان تاریکی (Castlevania: Lords of Shadow)، چهره دراکولای خون آشام تطهیر می شود و به جای او، افراطی های مذهبی (به طور خاص مسلمان ها) عامل بدبختی جهان و موجوداتی ترسناک معرفی می شوند.

Oz

در فیلم آز: بزرگ و قدرتمند (Oz the Great and Powerful)، منجی شعبده بازی (جادوگر) معرفی می شود که می تواند با کمک شعبده و جادو، شر را از میان بردارد و با رهایی جادوگر خوب! از چنگال جادوگران پلید، صلح و آرامش را به سرزمین آز بازگرداند.
در سری داستان های سابریل (Sabriel)، جادوست که در نهایت ناجی بشریت می شود و دون خوان (Don Juan) جادوگر موجبات رستگاری کاستاندای (Carlos Castaneda) سرخورده و سرگردان را فراهم می کند.
اما تبلیغ جادو و جادوگری به همینجا ختم نمی شود و گردانندگان رسانه عملا به آموزش جادو از طریق رسانه هم می پردازند.

Nightside

به عنوان نمونه، در سری داستان های هری پاتر از ورد هایی استفاده می شود که معلوم نیست تاثیر آن ها در عالم واقع به چه شکل خواهد بود. آیا خواننده با بر زبان آوردن این وردها عملا به حوزه جادو ورود می کند یا این وردها صرفا یک کلام لغو است؟ این موضوعی است که به درستی نمی توان راجع به آن نظر داد. همین موضوع را می توان درمورد وردهای موجود در سری داستان های حماسه دارن شان (Darren Shan)، آرتمیس فاول (Artemis Fowl)، نایت ساید (Nightside)، وارکرفت (Warcraft)، سابریل(Sabriel) و یا بازی هایی مانند کسل وانیا: اربابان تاریکی (Castlevania: Lords of Shadow)، ویچر (The Witcher 3: Wild Hunt) و کوان (Kuon) و... هم مشاهده کرد.

NintendoDS

لازم به ذکر است که خواندن (شنیدن- پخش کردن صوت خواندن فردی)، نوشتن و یا همراه داشتن برخی از طلسم ها می تواند نتیجه ای بسیار خطرناک در پی داشته باشد، لذا تشویق مخاطب به خواندن این وردها از طریق درگیری با داستان ها، پخش ورد ها و طلسم هایی که شخصیت های اصلی فیلم، بازی و یا انیمیشن ها آن ها را اجرا می کنند، اجبار بازیکن به کشیدن طلسم ها (همانند آنچه در کنسول های همراه مانند DS اتفاق می افتد یا عملی مشابه که با کمک کینکت (Kinect) و یا کنترلر موو (PlayStation Move) انجام می شود)، اجبار به انجام مراسم جادوگری برای عبور از یک مرحله و یا تولید نمادها و طلسم های موجود در بازی ها و فیلم ها در قالب وسایل زینتی همانند انگشتر، گردنبند و... هم می تواند تاثیری مشابه داشته باشد.

Accec

ادامه دارد...


Viewing all 364 articles
Browse latest View live