Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all 364 articles
Browse latest View live

هرزه پردازی, روابط جنسی, همجنسگرایی/ غرب کجا را هدف قرار داده است؟! +تصاویر و فیلم

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


ی بی سی نوشت: مدارکی فاش شده که نشان از سوء استفاده جنسی از کودکان در کلیسای کاتولیک می باشد.


دویچه وله از قانونی شدن همجنس بازی در فرانسه خبر داد.


رادیو فرانسه از حمایت اوباما از همجنس بازان نوشت.


یورونیوز تصاویر زنان برهنه در اوکراین را به نمایش در آورد.


و....







روزی نیست که خبری در مورد تجاوز های جنسی علیه زنان و کودکان، خشونت علیه زنان، قانونی شدن همجنس بازی و مواردی از این قبیل نشنویم.


با ظهور اینترنت و تلوزیون های ماهواره ای تمامی جوامع جهان هدف یک تهاجم هرزه پردازانه قرار گرفته که نتایج این هجمه روانشناختی و جامعه شناختی با توجه به آمارهای مربوط به «خانواده» در کشورهای مختلف با گذر زمان بیش از پیش آشکار می شود.


سازمان ملل در گزارش نوامبر 2011 خود که به مناسبت سال روز منع خشونت علیه زنان، منتشر شده است از آماری تکان دهنده درخصوص تجاوزهای جنسی و خشونت‌های شدید علیه زنان در کشورهای غربی پرده برداشت.


آنچه در این گزارش بسیار قابل توجه است، میزان بالای نرخ تجاوز جنسی در کشورهایی چون آمریکا، انگلیس، کانادا و سرزمین‌های اشغالی توسط رژیم صهیونیستی در کنار کشورهایی با ساختارهای قبیله‌ای همچون کنگو و سودان است که به خاطر نفت و منابع طبیعی قابل توجه خود، همواره در معرض جنگ‌های داخلی مزدوران غربی و حکومت مرکزی بوده‌اند.


نکته قابل توجه دیگر این گزارش، اثبات تلاش دولت‌های نظام سرمایه‌داری برای ایجاد و تقویت روابط آزاد جنسی میان افراد جامعه با هدف انحراف افکار عمومی از پیگیری مطالبات سیاسی و مذهبی است و این موجب شده تا آمار تجاوزهای جنسی در این کشورها، به صورت سرسام آوری نسبت به کشورهای مبتنی بر ساختارهای دینی افزایش داشته باشد.


در بخشی از این گزارش آمده است: در کشورهای استرالیا، کانادا و سرزمین‌های اشغالی توسط رژیم صهیونیستی، 40 تا 70 درصد زنان کشته شده در این کشورها و مناطق، توسط شریکان جنسی خود به قتل رسیده‌اند.


در ایالات متحده امریکا نیز یک سوم زنانی که هر ساله به قتل می‌رسند، افرادی هستند که توسط شریکان جنسی خود کشته شده‌اند.


در سوئیس 22.3 درصد از زنان، خشونت جنسی و روابط جنسی ناخواسته را در زندگی‌شان تجربه می‌کنند.


یک پژوهش نیز بر روی نوجوانان 15 تا 19 ساله کانادایی فاش ساخته که اولین ارتباط جنسی 54 درصد از دختران در این کشور، به صورت اجبار و ناخواسته بوده است.


گزارش سازمان ملل حاکی است که باز هم در کانادا، زنان بومی پنج برابر دیگر زنان، بر اثر خشونت کشته می‌شوند.


در اروپا، ایالات متحده و استرالیا، بیش از نیمی از زنان معلول و یک سوم زنان بدون معلولیت، تجاوز جسمی را تجربه می‌کنند.



بین 40 تا 50 درصد زنان در اتحادیه اروپا، ارتباط جنسی ناخواسته، تماس فیزیکی یا فرم‌های دیگری از اذیت و آزار جنسی در محل کارشان را تجربه کرده‌اند.


در ایالات متحده نیز 53 درصد دختران در سن 12 تا 16 سال، اذیت و آزار جنسی را در مدارس تجربه کرده‌اند.


اگرچه دولت‌های نظام سرمایه‌داری، با اتخاذ روش ایجاد و گسترش روابط آزاد جنسی بین افراد، در تلاش بوده‌اند تا افکار عمومی کشورهای خود را مملو از موضوعات مربوط به روابط جنسی و مسایل غیراخلاقی کنند تا بدین وسیله صنعت پورنو در این کشورها را به درآمدزایی‌های گسترده برسانند، اما گزارش سازمان ملل نشان می‌دهد که مجبور شده‌اند که مبلغی هنگفت را صرف جبران مافات و هزینه‌های بهداشتی و درمانی قربانیان جنسی این سیاست فرهنگی خود نمایند.


براساس این گزارش که در ماه جاری منتشر شده، هزینه خشونت و تجاوز جنسی مردان به شرکای جنسی در آمریکا، به تنهایی بالغ بر 5.8 میلیارد دلار در سال است.


یک مطالعه در سال 2004 میلادی در انگلستان، تمام هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم خشونت خانگی در حدود 23 میلیارد پوند برای هر سال و 440 پوند برای هر نفر تخمین زده است.


براساس این گزارش، در کانادا نیز هزینه سالانه که برای خشونت علیه زنان خرج می‌شود، در حدود 684 میلیون دلار کانادیی برای سیستم قضایی، 187 میلیون دلار برای پلیس و 294 میلیون دلار برای مشاوره و آموزش و جمعاً در حدود یک میلیارد دلار تخمین زده شده است.



گفتنی است هرزه پردازی یکی از ابزارهای قدرتمند جنگ علیه خانواده است که قلب، روح و وجدان زنان و مردان جوامع مختلف از غرب گرفته تا شرق را هدف قرار داده است.


در دنیای ارتباطات دست یابی به محتواهای جنسی به راحتی از طریق تلوزیون، فیلم ها، کانال ها و سایت های اینترنتی مقدور شده است. به بیان دیگر با ظهور اینترنت و تلوزیون های ماهواره ای تمامی جوامع جهان هدف یک تهاجم هرزه پردازانه قرار گرفته که نتایج این هجمه روانشناختی و جامعه شناختی با توجه به آمارهای مربوط به «خانواده» در کشورهای مختلف با گذر زمان بیش از پیش آشکار می شود.


اصرار بر دم غنیمت شماری خودخواهانه برای لذت جویی به هر قیمتی، شاکله درونی و ذات پورنوگرافی را تشکیل می دهد.


هرزه پردازی افکار معتقدین به نجابت و عفت و پاکی و مسئولیت اخلاقی در برابر خداوند را به مسخره می گیرد و زنان و مردان و کودکان را استثمار کرده، جایگاه انسانی آنها را فروکاهیده و شرافت و حقوق آنها را چپاول می کند.


هرزه پردازی تحقیر و تنزل احساسات و کنش های طبیعی جنسی انسان به یک پدیده شدیدا اعتیادآور، مخرب، اخلاق زدا، فساد آور و مهلک است که با فرصت طلبی عوامل فعال در پیاده سازی بخش اجتماعی نظم نوین شیطانی سامان داده شده تا راه زندگی اخلاقی و نجیبانه بر انسان عصر ارتباطات و رسانه بسته شود.


هرزه پردازی جسم، روح و ذهن را به آلودگی می کشاند.


هرزه پردازی نگاه و تصور طبیعی فرد نسبت به واقعیت و هدف روابط جنسی را تغییر داده و بذر گرایش های انحرافی جنسی را در روان بیننده می پراکند. بر اساس مطالعات محققین بنیاد ملی تحقیقات خانواده کانادا، تصورات غیر واقعی خطرناکی در ذهن فرد استفاده کننده از آثار هرزه پردازانه شکل می گیرد که موجب دست زدن به برخی رفتارهای زننده و ضد اخلاقی از جانب او می شود.


برای مثال نتایج مطالعات نشان می دهد که در میان مردان معتاد به هرزه پردازی که اقدام به تجاوز به عنف به زنان کرده اند؛ باوری شایع بوده مبنی بر این که "زنان خود باعث و بانی مورد تجاوز قرار گرفتن می شوند زیرا که آنها از رابطه ای که شکل تجاوز داشته باشد لذت می برند و فرد متجاوز یک انسان عادی بوده و بدون مشکل است!" ریشه این تصور خطرناک که دروازه ورود به حریم جسمی افراد دیگر و ارتکاب کثیف ترین جنایات است در تصویر غیرواقعی ارائه شده از روابط جنسی در هرزه پردازی است که ذهن فرد را به صورت حق به جانبی برای ارتکاب جرایم جنسی قانع می سازد.


اعتیاد به هرزه پردازی خطرناک تر از اعتیاد به مواد مخدر


بر اساس مطالعات دکتر ویکتور کلاین که متخصص درمان اعتیاد به سکس است، استفاده مکرر از هرزه پردازی، احساس لذت در زندگی عادی زناشویی را از بین می برد و به تدریج منجر به کشیده شدن فرد به سوی محصولات حاوی اعمال خشونت آمیز و غیر انسانی جنسی می شود که در نهایت به انحراف جنسی و ارتکاب جرایم سکسی همچون تجاوز به عنف و تجاوز به کودکان می انجامد. با رسیدن فرد به این درجه احتمال گرایش به هرگونه انحراف جنسی وجود دارد و دیگر برگشتن از این گرایش ها گاهی حتی با به وجود آمدن "احساس گناه سنگین" در فرد نیز غیر ممکن می شود.


کارشناسان اذعان دارند که درمان اعتیاد به پورنوگرافی می تواند بسیار سخت تر از درمان اعتیاد به مواد مخدر باشد. درمان اعتیاد به مواد مخدر اکثرا با سم زدایی شروع می شود تا مواد از بدن خارج شوند. اما در اعتیاد به هرزه پردازی بنا به گفته دکتر لیدن، از اساتید دانشگاه پنسیلوانیا "تصورات ذهنی ایجاد می شود که به طور دائمی در ذهن کاربر جاگیری می کند و با سیستم شیمیایی مغز درگیر می شود." به همین دلیل است که معتادان به تولیدات مستهجن می توانند به طور واضح همه جوانب فیلم های مشاهده شده در مدت ها قبل را توضیح دهند. سم زدایی روانی این نوع اعتیاد بسیار سخت بوده و گاهی در حد غیر ممکن است که در این حالت دیگر فرد از شان انسانی خارج شده و در حالات مهلک روانی-جنسی قرار می گیرد.


مهمترین موضوع در این رابطه این است که افتادن در این مسیر به تدریج و در یک حالت غیر قابل تشخیص روی می دهد. به عقیده دکتر کلاین: «مانند سرطان رشد کرده و پخش می شود و بسیار به ندرت به خودی خود جمع شده و از بین می رود و درمان آن سخت است. مردان مبتلا به اعتیاد به هرزه پردازی اکثرا آن را انکار می کنند و درنتیجه قابل پیش بینی است که از مواجهه با آن خودداری می کنند که منجر به ناهماهنگی های زناشویی بین زوجین می شود و گاهی به طلاق منجر می گردد و گاهی نیز موجب از هم پاشیدن روابط عاطفی موجود بین افراد دیگر می شود.»


آثار هرزه پردازی بر جامعه


نهادهای مدافع اخلاق در اروپا و آمریکا در دفاع از خانواده با هرزه پردازی مبارزه تبلیغاتی انجام می دهند.


طبق مطالعات انجام شده، بین اعتیاد به محصولات هرزه پردازی و تجاوز به عنف و دیگر خشونت ها نسبت به زنان و کودکان ارتباط مستقیمی وجود دارد.


بخش زیادی از افراد دستگیر شده در مورد خشونت های جنسی از تمایل شدید به استفاده از محصولات حاوی پورنوگرافی خشونت آمیز اعتراف می کنند. در اوایل، فرد با مشاهده صحنه های خشونت آمیز جنسی، متوجه تاثیر آن بر کارکرد روانی خود نیست اما رفته رفته گرایش به خشونت جنسی و تخیلات مربوط به آن در فرد ایجاد شده و با تداوم استفاده از این محصولات این گرایش در مسیری کاملا تدریجی برای او عادی و لذت بخش می شود.


پورنوگرافی سطح و اهمیت رابطه جنسی بین زوجین که به عنوان وجهی از عشق و ابراز عواطف محبت آمیز به صورتی کاملا اخلاق مدارانه بین زن و مرد روی می دهد را به عملی کاملا حیوانی تنزل می دهد که می تواند هرگونه گرایش حتی خشونت آمیز و ضد انسانی را شامل باشد. در واقع پورنوگرافی یک تفسیر و تعبیر ضد انسانی از یک واقعیت زیبا و مهم وجود انسان است که در آن روابط انحرافی هیجان انگیز و مطلوب جلوه داده می شود و بر کامجویی شخصی بدون در نظر گرفتن حرمت افراد دیگر تاکید شده و زن و مرد و کودک به صورت اشیایی برای لذت جنسی معرفی می شود.


هرزه پردازی و نوجوانان


به عقیده برخی محققین، هرزه پردازی بر تکوین طبیعی مغز کودکان تاثیر منفی دارد. آمارهای جهانی نشان می دهد که پسربچه های 12 تا 17 ساله از گروه های عمده مراجعه کننده به محصولات حاوی هرزه پردازی هستند. در واقع برای اکثر آنها این محصولات اولین و ساده ترین مسیر برای کنجکاوی ها و آموزش های جنسی محسوب می شود در حالی که این سایت ها و فیلم ها از هرگونه آموزش و بیان واقعیت ها و مسائل بهداشتی خالی بوده و نوجوانان را در معرض بیماری های جنسی و روانی مختلف قرار می دهند.



تصویری که هرزه پردازی در ذهن نوجوانان مذکر از جنس مونث می آفریند بسیار تحقیرآمیز است به طوری که تمامی وجود انسانی و تن دختران و زنان را در اذهان نوجوانان پسر در حد یک شئ که نسبتی با احترام و عواطف ندارد پایین می آورد. در نتیجه امکان ایجاد رابطه طبیعی حاوی نگاه انسانی و محترمانه بین دو جنس از بین رفته و زمینه ارتکاب به تجاوز و تعدی جنسی فراهم می شود. بدیهی است قربانیان جنایات جنسی تا مدت های مدید و گاه تا آخر عمر با یک رنج پنهان درونی دست به گریبان بوده و در نگاه طبیعی آنها به روابط اجتماعی و به خصوص روابط زناشویی و زندگی خانوادگی اخلال های بزرگی ایجاد خواهد شد.


دکتر جودیت رایسمن (Dr.Judith Reisman) مدیر انستیتو آموزش رسانه ای و یکی از مخالفان هرزه پردازی می گوید: «مشاهدات عصب شناختی در مورد پاسخ غریزی مغز به تصاویر و صداهای مستهجن نشان می دهد که تماشای این تولیدات یک رویداد بیولوژیک مهم است که آگاهی فردی برای تصمیم گیری را مختل می کند که این اتفاق برای مغز منعطف و تحت تاثیر قرار گیرنده کودکان مضر است زیرا که قدرت دریافت واقعیت از سوی آنها را از بین برده و در نتیجه تاثیرات نامناسبی بر سلامتی جسمی و روحی، آسایش و شادی آنها می گذارد».



از هم پاشیدن خانواده


هرزه پردازی بر رفتار تاثیر گذاشته و گرایش ها را هدایت می کند. پیام های آن در ابتدا اغوا کننده هستند زیرا خیالی بوده و بنابراین بسیار هیجان آورتر از واقعیت نمایش داده می شوند. در اشخاصی که از هرزه پردازی استفاده می کنند انتظارات غیرواقعی اعجاب آوری در مورد روابط جنسی شکل می گیرد که منجر به آسیب دیدن روابط بین فردی و اجتماعی و خانوادگی آنها می شود. در واقع هدف اصلی اشاعه هرزه پردازی همین است که اعتماد و صداقت که دو رکن اصلی یک ازدواج است را از بین ببرد. از آنجا که ارتباط به سایت ها و تولیدات هرزه عمدتا به صورت مخفیانه انجام می گیرد؛ این مخفی کاری اکثرا منجر به رفتارهای فریب آمیز و دروغگویی می شود که در نتیجه در زوج ها احساس مورد خیانت واقع شدن و حس شک به وجود می آید. آنها نمی توانند بفهمند که چرا دیگر برای همسرشان خوشایند نیستند و یا چرا همسرشان برایشان جذابیت قبلی را ندارد. همانطور که در بالا تاکید شد هدف هرزه پردازی از هم پاشیدن خانواده است و دست یابی به این هدف بدون این که اعضای خانواده متوجه باشند به تدریج روی می دهد.



برنامه ریزان و برپاکنندگان نظم نوین جهانی به خوبی می دانند که مهمترین چالش پیشروی آنها در پیشبرد بعد اجتماعی این نظم، «خانواده» و پیوستگی عاطفی انسان ها در درون آن به هم دیگر در زیر چتری از معیارهای اخلاقی- انسانی در جوامع مختلف است.


از این رو طراحان دنیای جدید ابزارهای مختلفی را برای از بین بردن این سد بزرگ پیش بینی کرده و با تمامی قوای مالی، فکری و ایده پردازی سیاسی- اجتماعی و روانشناختی خود جنگ عظیمی را علیه «خانواده» به راه انداخته اند که از جبهه های مختلفی همچون فمینیسم، تحرکات ضد اجتماعی، تبلیغ انزوا و زندگی مجردانه، تبلیغ همجنس بازی، حیا زدایی، عادی نشان دادن عدم پایبندی به موازین اخلاقی، تبلیغ بی بندوباری و نیز هرزه پردازی هدایت می شود.


تجاری سازی و فروش تخمک های زنان مدل


از جمله فعالیت هایی که این افراد برای تخریب بنیاد خانواده انجام می دهند می توان به تجاری سازی و فروش تخمک های زنان مدل اشاره کرد:


شرکت­ های تبلیغاتی با توجه به صنعت تبلیغات و گره خوردن این صنعت با مسائل جنسی در فضای سایبر و با استفاده از موضوعاتی همچون مدلینگ و تبلیغات مستهجن، اقدام به تجاری ­سازی و فروش تخمک­ های دختران و زنان مدل به خانواده های اروپایی و آمریکایی برای تولد فرزند زیبا، کرده ­اند.


خبرگزاری دولت انگلیس، بی بی سی در گزارشی آورد: این دیدگاه داروینی و تجاری و عیاش منشانه نسبت به زندگی که وب ‌سایت حراجی eBay، الگوی آن به شمار می‌رود، نگرانی‌های زیادی را در میان متخصصان ناباروری به وجود آورده، چرا که آنان معتقدند، به دلیل فقدان قوانین مؤثر و همه‌جانبه، وجود چنین اقداماتی چندان عجیب نیست.


خانم "شلی اسمیت" مدیر برنامه اهدای تخمک در لوس‌آنجلس می‌گوید: «این کاری وحشتناک، غیرانسانی و هراس‌آور است... بدترین بخش برای من، فکر کردن به پدیده‌ای زشت‌تر می‌باشد، چرا که با رشد بازارهای خرید و فروش اینترنتی تخمک، گویی ما با یک گلوله برفی در حال بزرگ شدن مواجه هستیم که ممکن است بهمنی مخرب به همراه آورد. فروش تخمک انسانی، کاری شرم‌آور و غیراخلاقی است که به افول ارزش‌های انسانی می‌انجامد.


استفاده از شبکه های اجتماعی و ماهواره


اعتیاد به شبکه های اجتماعی، چت روم ها، مسنجرها و هر ابزاری که منجر به رابطه عاطفی و دوستی میان کاربران اینترنتی می شود از دیگر ابزارهایی است که روی پایبندی افراد به ارزش های اخلاقی اثرات سوء می گذارد.


در همایش سال 2003 وکلای خانواده در آمریکا، دو سوم وکلای شرکت کننده از نقش تاثیرگذار اینترنت در طلاق صحبت کردند. هزره پردازی آنلاین بیشترین تاثیر مثبت را در میان هرزه پردازی های اینترنتی بر رشد طلاق داشته است. این در حالیست که در نیمه نخست دهه نود که هنوز اینترنت توسعه و گسترش نیافته بود، تاثیر فیلم ها و مجلات هرزه بر طلاق چیز قابل توجهی نبود.


فیلم / دریافت


بیش از 75 درصد محصولات هرزه اینترنتی در آمریکا تولید می شود. نزدیک به 15 درصد در اروپا و مابقی در سایر مناطق. بیش از 70 میلیون نفر در طول هفته به سایت های هرزه سر می زنند که حدود 20 میلیون آنها از آمریکای شمالی هستند. آلمان، انگلستان، فرانسه، ایتالیا و اسپانیا از بزرگرترین مشتریان هرزه پردازی آنلاین در اروپا هستند. در آلمان کاربران اینترنتی سایت های هرزه به طور میانگین در هر ماه 70 دقیقه صرف این سایت ها می کنند. در میان اروپاییان مراجعه کننده به این سایت ها افراد بالای 50 سال بیش ترین زمان را در این سایت ها می گذرانند. حدود 70 درصد از ترافیک سایت های مستهجن در طول روز روی می دهد.



نقش اسرائیل در گسترش پورنو در جهان


در این جا نیز همچون اکثر رویدادها و پدیده های ضد بشری و ضد انسانی در جهان رد پای اسرائیل و صهیونیسم آشکار است. يهوديان در قالب توليدکنندگان و فروشندگان محصولات هرزه پردازانه و نیز بازيگری در فيلم هاي هرزه مدیریت این کار کثیف را در جهان به عهده دارند. در تاریخ آمریکا بين سال هاي 1890-1940 با يهوديان مهاجري مواجه می شویم که در انتشار ادبيات، ترانه، لطيفه ها و رمان، مجله ها و نوشته هاي هرزه پردازانه فعالیت داشته اند.



معروف ترين توليد کننده و فروشنده محصولات هرزه در دوران پس از جنگ جهانی دوم، روبي استورمن یهودی بوده است که در دهه 70 میلادی کنترل بازار هرزه نگاري در آمريکا را در دست داشته است.


او در پايان دهه 60 بزرگ ترين پخش کننده نشریات مستهجن در آمریکا بوده و با گسترش تجارت خود بيش از 200 فروشگاه کتاب مستهجن در سراسر آمریکا دایر نمود.


وی سینماهای مخصوص هرزه پردازی را در آمریکا برپا ساخت و پس از مرگش در اواخر دهه 90 پسرش ديويد به عنوان جانشین او کسب و کار خانوادگي را ادامه داد. اکنون يهودي دیگری به نام استيون هيرچ جای استورمن در این کار را گرفته است به گونه ای که او شرکت مايکروسافت هرزه پردازی جهان ناميده می شود که توليد کننده بيشترين فيلم هاي هرزه در آمريکا محسوب می شود.


"لیندا گوردون" روانشناس مسائل خانواده در مقاله ای تحت عنوان کارکردهای خانواده که در ژورنال وومن چاپ شد می گوید: «خانواده هسته ای باید متلاشی شود و مردم باید راه های بهتری برای زندگی با هم پیدا کنند. از هم پاشیدگی خانواده ها هم اکنون یک فرایند انقلابی است. خانواده ها که پشتیبان ستمی مانند قرار دادن مردم در واحدهای کوچک جدا از هم بوده اند دیگر قادر به اتحاد برای مقابله با منافع همگانی نیستند.»


 "روبین مورگان" نییز می گوید: «ما نمی توانیم بی عدالتی موجود بین مرد و زن را بدون نابود کردن ازدواج از بین ببریم.»


"گلوریا استینم" نیز در جایی دیگر آورده است: «در سال 2000 آرزومندم که کودکانمان را به جای افراد باورمند به خدا معتقد به پتانسیل های انسانی بار بیاوریم.»


گسترش سقط جنین در آمریکا


از سال 1973 تاکنون در حدود 55 میلیون مورد سقط جنین در آمریکا ثبت شده است. این آمار اسفبار که از زمان قانونی شدن سقط جنین در آمریکا توسط دیوان عالی این کشور در سال 1973 تاکنون ثبت شده است توسط "کمیته ملی حق زندگی" (National Right to Life Committee) و "مؤسسه گاتماخر" (Guttmacher Institute) جمع‌آوری شده است. این امار به طور مستقیم از کلینیک‌های سقط جنین اخذ شده‌اند.


در سال 2008 تعداد سقط جنین از مرز 50 میلیون گذشته و احتمالا در سال 2013 به میزان تقریبی 70میلیون نفر خواهد رسید. نرخ سقط جنین به طور میانگین در هر سال 2/1 الی 3/1 میلیون مورد در سال است. نقطه جالب توجه اینجاست که مجموع تعداد سربازان کشته شده آمریکایی از جنگ‌های انقلابی آمریکا تا جنگ دوم عراق بالغ بر 2/1 میلیون نفر است.


زوال نهاد خانواده در آمریکا


 نهاد خانواده به روند رو به زوال خود در جامعه آمریکایی ادامه می‌دهد. بر اساس مطالعه‌ای که توسط "مؤسسه تحقیقاتی پیو" (Pew Research Center) در دهه 1960انجام داده، 68 درصد از افرادی که بیست و اندی سال سن داشتند ازدواج کرده بودند. این در حالی است که هم‌اکنون تنها 26 درصد از افراد این بازه سنی ازدواج کرده‌اند.


بنا به گزارش این مؤسسه تحقیقاتی، میزان زندگی مشترک بدون وجود ازدواج در بین آمریکایی‌ها در حال افزایش است و بر اساس گزارش "اداره سرشماری آمریکا" (Census Bureau) از سال 1999 تاکنون دو برابر شده است.


بررسی‌های انجام گرفته توسط مراکر تحقیقاتی نشان می‌دهند که گرایش به همجنسبازی در جامعه آمریکا رو به افزایش است. به گزارش اندیشکده "راه سوم" (Third Way) در 15 سال اخیر حمایت عمومی از ازدواج همجنس بازان در آمریکا از 27 درصد به 53 درصد افزایش یافته است. این بررسی‌ها همچنین نشان می‌دهند که شمار شرکت‌هایی که به کارکنان همجنس باز مزایا و کار می‌دهند از 19 شرکت به 291 شرکت افزایش یافته است.


بر اساس این بررسی، 62درصد از مردم آمریکا بر این باورند که همجنس بازان باید توسط جامعه مورد پذیرش واقع شوند و این در حالی است که این آمار از سال 1996 تاکنون، 14 درصد افزایش داشته است.


باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا روز 31 تیرماه به طور رسمی قانون 17 ساله‌ای را که مانع از خدمت آشکار همجنس بازان در ارتش آمریکا می شد، لغو کرد. این در حالی است که گزارشات متعددی در رسانه‌های در مورد همجنس باز بون خود اوباما نیز مطرح شده است. وی همچنین اخیرا یک قاضی همجنس باز یهودی را به عنوان قاضی دیوان عالی آمریکا منصوب کرده است.


تبلیغ همجنس بازی و قانونی کردن همجنس گرایی


با دقت در عرصه فرهنگ سازی جهانی به مواردی خاص بر خواهیم خورد که نظام های غربی به خصوص نظام آمریکا و انگلستان با تغذیه از سرمایه های مالی و انسانی یهود، به شدت و با اصراری بسیار عجیب سعی در گسترش و تبلیغ آنها در میان مردم خود و دیگر ملت ها دارند. یکی از این موارد که شدیدا مورد توجه نظام فرهنگ سازی غرب بوده «همجنس بازی» است.


حتی اگر حمایت این نظام ها از افراد همجنس بازان را (به عنوان افرادی که از نظر روانی در گرایش های طبیعی انسانی دچار مشکل شده و تعادل خود را از دست داده و نیارمند کمک ها و درمان های روانکاوانه هستند) از منظر دعاوی حقوق بشری نگریسته و قبول کنیم، باز تناسبی بین هجم تبلیغات و حمایت های بی حساب مالی و سیاسی و اجتماعی از این افراد و تعداد آنها در جوامع مختلف نخواهیم یافت. برای مثال تنها 1.5 درصد از مردم انگلستان را همجنس بازان تشکیل می‌دهند و گستردگی حمایت و پافشاری بر ارائه خدمات و به رسمیت شناختن این اقلیت بسیار کوچک هیچ تناسبی با تعداد آنها و یا قدرت اثر گذاری آنها بر جریان سیاسی و اجتماعی کشور ندارد.



سیاست های فرهنگی غرب در تلاش است پرچم ننگین همجنس بازی را در دنیا بیافرازد اما چرا؟


اینجاست که این سوال مطرح می شود که چرا غرب در تلاشی مصرانه سعی در گسترش پدیده ضد انسانی همجنس بازی دارد؟


چرا امروزه بخشی از برنامه ریزی های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب علنا به حمایت از توسعه همجنس بازی در میان مردم خود و ملت های سراسر جهان اختصاص یافته است؟ نظام سیاسی غرب چه سودی از همجنس باز شدن افراد می برد که اینچنین به حمایت از نهادهای حامی همجنس بازی پافشاری کرده و به انحاء مختلف سعی در عادی سازی و قبولاندن طبیعی بودن این پدیده غیر طبیعی به بشریت دارد؟ اگر تنها نگاه انسانی و حقوق بشری موجب این سطح از فعالیت های حمایتی است چرا به این افراد به صورت کسانی که به هر دلیلی (روانشناختی، جامعه شناختی و یا فیزیولوژیک) از مسیر تعادل و طبیعت بشری خارج شده و نیاز به کمک و درمان دارند تا بیش از این در باتلاق اعمال ضد اخلاقی و ضد نهاد خانواده فرو نروند؛ نگریسته نمی شود؟!


بلکه برعکس با تشویق، تبلیغ، حمایت و عادی نشان دادن این پدیده، این افراد بیمار را هرچه بیشتر به اعماق دره های ضد اخلاقی فرو می کشانند؟! شایان توجه است که موضوع حمایت از همجنس بازی مرز نگرش ها و گرایش های سنتی سیاسی را نیز درنوردیده و به نظر می رسد به صورت یک سیاست استراتژیک همگانی برای نظام های غربی درآمده است. از همین رو می بینیم که دیوید کامرون محافظه‌کار در انگلستان سیاست های مشابهی با اوبامای دموکرات در آمریکا در مورد حمایت از همجنس بازی در پیش گرفته است!


در انگلستان از سال 2004 به بعد زوج های همجنس باز از حقوق و مزایای زوج های عادی برخوردار شده اند و عده ای از مقامات دولتی در خواست کرده اند که ازدواج همجنس بازان در سراسر انگلیس تا سال 2015 به صورت قانونی تایید شود. در آمریکا نیز شبکه سی‌ان‌ ان گزارش داده است که 53 درصد مردم خواهان قانونی شدن همجنس‌بازی در ایالت‌های این کشور هستند.


در واقع در اروپا و آمریکا دستگاه فرهنگ سازی غرب در حال کسب موفقیت و رسیدن به اهداف خود در تبدیل همجنس بازی از یک پدیده شنیع و غیر اخلاقی به یک موضوع عادی اجتماعی است. تا جایی که هم اکنون هرگونه موضع‌گیری بر علیه همجنس ‌بازی و همجنس بازان در غرب جرم محسوب شده و فرد مخالف توهین کننده محسوب شده و تحت پیگرد قانونی قرار می گیرد. در ابتدا به برخی از مصادیق حمایت و ترویج همجنس بازی از سوی دنیای غرب می پردازیم:


وانمودن همجنس‌ بازی به عنوان اتفاقی ژنتیکی


با این که همجنس بازی از نظر علمی یک انحراف جنسی است برنامه های تبلیغی غرب سعی می کنند آن را به عنوان یک اتفاق ژنتیکی مطرح کنند. این تلاش از آنجا نشات می گیرد که در صورت قبول ژنتیکی بودن این انحراف دیگر نمی توان به افراد منحرف خرده گرفت. زیرا ژنتیک امری است که از دست آنان خارج بوده و این افراد بدون این که حق انتخابی داشته باشند با این گرایش زاده شده اند! در نتیجه راه بر هرگونه اعتراض بسته خواهد شد.


این در حالی ایت که هیچ تحقیق مساقل علمی این مطلب را اثبات نکرده و نتایج تحقیقات همواره عکس آنچه بوده که در رسانه های غربی ترویج می شود.


تلاش برای تغییر بدیهی ترین تعریف بشر از خانواده


تحقیر نهاد خانواده و تعریف اصیل آن از سوی سکان داران سیاست های اجتماعی غرب به درجه تحیر آوری رسیده است. هیچ گاه در تاریخ زندگی بشر، حداقل تعریفی که از خانواده وجود داشته چیزی غیر از پیوند یک زن و یک مرد جهت تولید نسل و نگهداری از فرزندان و رشد دادن آنها نبوده است. هم اکنون در قرن حاضر نظام غرب به تلاش برای دگرگون سازی این تعریف غریزی دست زده و به تدریج در حال زمینه سازی برای این تحریف بزرگ است.


حذف نام پدر و مادر از پاسپورت‌ آمریکایی ‌ها و انگلیسی ‌ها یکی از این موارد است که به جای آن از عبارات والد 1 و والد 2 استفاده می‌شود. از سوی دیگر دولت های آمریکا و انگلیس پرورشگاه ‌ها را تحت فشار قرار داده اند تا به زوج ‌های همجنس باز فرزند اعطا کنند! در قدمی دیگر درخواست مضحک و تمسخر آمیز از کلیسا برای انجام مراسم ازدواج همجنس بازان بر اساس موازین مذهبی (؟!) همواره از سوی نظام غرب مطرح می شود که شدت تحقیر کلیسا و آیین های مذهبی آن از سوی سیاستمداران را به نمایش می گذارد.



همجنس بازان از اوباما تشکر می کنند


جالب توجه است که همچون کمک به فقرا و سیل زدگان و گرسنگان، همجنس بازان نیز از سوی برنامه ریزان اجتماعی غرب در ردیف افراد مستحق کمک قرار گرفته و انجام این کار از طریق وارد کردن سازمان های خصوصی شناخته شده برای مردم سراسر جهان به این موضوع، به صورت یک ارزش جلوه داده می شود. از همین رو مدیر عامل آمازون دو میلیون و 500 هزار دلار به کمپینی کمک کرده‌ که در راه دفاع از قانون ازدواج همجنس‌ بازهای ایالت واشنگتن آمریکا فعالیت می‌کند.



چرا بیل گیتس 100 هزار دلار به همجنس بازان اختصاص می دهد؟


"استیو پالمر"، مدیرعامل مایکروسافت و "بیل گیتس"، بنیانگذار مایکروسافت نیز هر کدام 100 هزار دلار به حمایت از قانونی شدن ازدواج همجنس بازها اختصاص داده اند. چرا این مبالغ برای درمان این افراد و بازگرداندن ایشان به زندگی طبیعی و عادی صرف نمی شود؟!


تبلیغ هم‌جنس ‌بازی در فضای مجازی


اینترنت توانسته است در مدتی كوتاه عادات و روش های زندگی افراد را دچار دگرگونی كند و قدرت آن را دارد که حتی اصول و باورهای اخلاقی و رفتار جنسی افراد را نیز تغییر دهد. سوء استفاده از اینترنت در جستجوهای جنسی زمینه ساز ابتلا به اختلال های جنسی از جمله همجنس بازی است.


علاوه بر سایت های فراوان تبلیغ کننده همجنس بازی، شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک نیز در تکاپو برای عادی نشان دادن زندگی جنسی دو همجنس با هم دیگر هستند. اخیرا فیس بوک آیکن ازدواج دو همجنس را به امکاناتش اضافه کرده است و برخی از افراد دخیل در سطوح مدیریتی آن خود همجنس باز بوده و اقدام به ازدواج با همجنس خود کرده اند. علاوه بر دنیای اینترنت در برخی از بازی های رایانه ای که قشر درگیر با آن را اکثرا نوجوانان تشکیل می دهند؛ امکان ازدواج هم‌ جنسان در بازی وجود دارد و کاربر بازی آزادی ازدواج با هر کسی را دارد.



جشن ازدواج همجنس بازان در تورنتوی کانادا!!


عرصه هنر و ادبیات


فضای آثار ادبی در یک دهه اخیر مملو از مضامین همجنس‌ بازانه بوده است. پیشتر نوشتن در مورد همجنس‌بازی نوعی انحراف اخلاقی شناخته می شد. اما در طول سه دهه اخیر دستگاه فرهنگ سازی غرب تغییرات اساسی در نگاه جامعه به این پدیده ایجاد کرده است تا جایی که در انگلستان، آمریکا و کانادا با کمک سرمایه داران یهودی جوایز ادبی بین ‌المللی با موضوع همجنس ‌بازی تاسیس شده‌ است که می توان به جایزه ادبی «استون وال بوک» در انگلستان، جایزه ادبی «داین اوگیلوی» در کانادا و جایزه ادبی "لامبادا" در آمریکا اشاره کرد.


همچنین در عرصه فیلم نیز جشنواره فیلم‌هایی با موضوع همجنس‌ بازان هر ساله در لندن، توکیو و شهرهایی در آمریکا از جمله سیاتل، نیویورک، فیلادلفیا . برخی شهرهای اروپایی برگزار شده و به فیلم های برگزیده جایزه داده می شود.


هالیوود


هالیوود از دهه 50 به یکی از بزرگ ترین و موثرترین ابزارهای فرهنگی برای وارد کردن همجنس بازی به زندگی بشر تبدیل شده است. در آثار هالیوود همجنس بازی عادی سازی شده و به آن مشروعیت داده می شود. افراد همجنس باز از هر طبقه ای به صورت کاملا مثبت به تصویر کشیده می شوند. رهبران و سیاست مداران بزرگ، قهرمانان و افراد موثر در آثار هالیوود می توانند همجنس باز باشند. ترويج همجنس بازی در فيلم هاي کمدی هاليوود که دارای مخاطب فراوان جهانی است جایگاه مهمی دارد. برای قبح زدایی و یا به گفته خودشان تابو شکنی از همجنس بازی، هاليوود تلاش دارد که از روابط همجنس بازان فيلم هاي مثبتي ارائه دهد. «هاوارد برگمن»، مسئول تبليغات هاليوود كه خود را «پيشكسوت همجنس بازي» معرفي مي كند بارها از مضامین همجنس بازی در آثار هالیوود دفاع کرده است.



یک نظامی همجنس باز اسرائیلی در رژه همجنس بازان در تل آویو


ارتش همجنس بازان


یکی از وعده‌های انتخاباتی اوباما اعطای آزادی به همجنس‌ بازان در ارتش آمریکا بود. قانون «نپرس، نگو» موجب محدودیت استخدام همجنس بازان در ارتش آمریکا می شد که در یک حرکت تبلیغاتی برای انتخابات ریاست جمهوری 2012 توسط اوباما لغو شد. اوباما ادعا می کند این کار را برای برقراری برابری بین همجنس بازان و دیگر اقشار جامعه انجام داده است.


اوباما در این مورد می گوید: «من ملتزم به برقراری برابری همجنس بازان با دیگر اقشار جامعه هستم. من همیشه و در همه حال از اتحادیه همجنس‌ بازان حمایت خواهم کرد ولغو قانون «نگو و نپرس» نشان دهنده حمایت های من از این گروه است». فعالان اتحادیه همجنس‌ بازان نیز متقابلا حمایت‌های خود را از اوباما در انتخابات 2012 ریاست جمهوری آمریکا ابراز داشته اند.


آموزش همجنس بازی در مدارس آمریکا


به دنبال حمایت های مقامات آمریکایی از همجنس بازان در آمریکا و سخنرانی انتخاباتی اخیر اوباما در میان هم جنس بازان آمریکایی، مدارس ایالت کالیفرنیا نیز آموزش همجنس بازی را وارد دروس خود کردند. به پیشنهاد یک دانشگاه یهودی در کالیفرنیا آموزش همجنس بازی به کتب درسی دانش آموزان اضافه شده و تدوین این کتاب ها نیز از سوی همین دانشگاه انجام گرفته است. این آموزش برای کلیه دانش آموزان مدارس کالیفرنیا اجباری است.


باز هم نقش یهود


همچون اکثر مفاسد گریبان گیر بشر در اینجا نیز سرمایه‌های مالی و انسانی یهود در خدمت فرهنگ سازی گسترده برای اشاعه همجنس بازی بوده که در سه حوزه فرهنگی و هنری، تبلیغی و سیاسی فعال بوده است. این فعالیت ها از تاسیس جوایز ادبی اختصاصی برای نویسندگانی که با موضوع همجنس‌بازی می‌نویسند تا حمایت سیاسی اجتماعی رژیم صهیونیستی از همجنس بازها در کشورهای مختلف به خصوص کشورهای اروپایی دامنه داشته است. بر اساس یک نظرسنجی که از سوی "آمریکن ایرلاینز" و پایگاه اطلاع‌رسانی "گی‌سیتی" به انجام رسیده است، تل آویو از نظر همجنس‌ بازان محبوب‌ ترین شهر روی زمین محسوب می شود.



تل آویو  برای همجنس بازان بهشت روی زمین محسوب می شود.


رژیم صهیونیستی یکی از ترویج کنندگان همجنس‌بازی در جهان است و اقدامات تبلیغی فراوانی مانند برگزاری رژه همجنس بازان در کشورهای مختلف را سامان می دهد. «مایکل اورن»، سفیر رژیم صهیونیستی در کنفرانس سالانه همجنس‌ بازان در آمریکا می گوید: «همجنس‌بازان در اسرائیل بخشی جدا نشدنی از جامعه هستند و چنین افرادی در بخش‌های مختلف جامعه اعم از ارتش، کنست، قوه قضائیه، پزشکان، مهندسان، مدرسان و فلاسفه دیده می شوند؛ اسرائیل بهشت همجنس‌ بازان است».


وی یکی از افتخارات رژیم صهیونیستی را سازماندهی راهپیمایی جهانی همجنس‌ بازان در طی سال‌ های اخیر می داند. در عرصه سیاسی داخلی نیز رژیم صهیونیستی دست همجنس بازان را باز گذاشته است تا جایی که «دان سلیور»، نماینده همجنس‌ بازان در حزب کار این رژیم، خود را برای راهیابی به کنست در فهرست انتخاباتی این حزب نامزد کرد. او اولین همجنس‌بازی بود که به طور آشکارا خود را نامزد انتخابات کنست کرد که مورد موافقت "شلی یاحی موویچ"، رئیس حزب کار نیز قرار گرفت. اهمیت حمایت از همجنس بازی برای اسرائیل به حدی رسیده است که در مدرسه علوم دینی یهودیان محافظه کار، مسئله خاخام شدن همجنس‌بازان زن و مرد مورد موافقت قرار گرفته و بر این اساس همجنس بازان می‌توانند خاخام شده و به برگزاری آیین های مذهبی یهود بپردازند!



همجنس بازان می‌توانند خاخام شده و به برگزاری آیین های یهودی بپردازند!


اهداف ترویج همجنس بازی


به انقیاد کشیدن انسان و رام کردن او در تمامی جوانب وجودی اش در برابر خواسته های شیطانی نظام سلطه جهانی هدف غایی این نظام است. این نظام برای رسیدن به این هدف از تمامی ظرفیت های خود استفاده کرده و برنامه ریزی های دقیق و بلند مدتی برای آن انجام داده است. تغییر طبیعت انسان و گرایش های او برای ساختن یک موجود مسخ شده تهی از روح پرسشگر و معترض و طغیان کننده که در برابر هرگونه خواسته سیستم سیاسی و فرهنگی رام است بدون از هم گسستن خانواده ممکن نخواهد بود.


از بعد روانشناختی فرد همجنس باز یک فرد پذیرنده است که آماده پذیرش هرگونه خواسته و دستوری است. با نگاهی به زندگی افراد همجنس باز معروف به خصوص در عرصه هنر و سیاست به خوبی مشخص است که این افراد تا چه اندازه در خدمت نظام سیاسی و فرهنگی ضد انسانی غرب هستند. در واقع به نظر می رسد نظم نوین جهانی در حال تربیت نیروی انسانی ویژه ای برای خود در میان ملت های مختلف است که کاملا رام بوده و هیچگونه حس مقابله درونی در آنها وجود نداشته باشد. حمایت همزمان سرمایه داران یهود از جبهه های مختلف نظم نوین جهانی و سیاستمدارن مدافع همجنس بازی و نیز خود همجنس بازان نشان دهنده وجود برنامه ای دراز مدت و بسیار دقیق برای آماده کردن جمعیتی منقاد، رام و سر به زیر برای دست یابی به اهداف بعدی است.


همجنس بازی مفسده ای است که از لحاظ اجتماعی به فروپاشی کانون خانواده، انقراض نسل و فساد جامعه منجر می‌شود. با تغییر تعریف خانواده و باز کردن راه برای مضحکه ای به نام ازدواج همجنسان و ترویج و کمک به توسعه این پدیده شنیع، نظام شیطانی در تلاش است در کنار ضربات مهلکی مانند ترویج فمینیسم و اشاعه پورنوگرافی ضربه ای دیگر بر پیکر خانواده بزند. از این روست که نهاد خانواده روز به روز در غرب بیشتر رو به نابودی می‌گذارد و رشد صفر یا منفی جمعیت آن به مشکل بزرگی برای سیاست مداران غرب بدل شده است. تا جایی که برخی از سیاسیون اروپایی از تصویب قانون مجازات تبلیغات همجنس‌گرایی دفاع کرده و هدف آن را کمک به زاد و ولد انسان ها، حمایت از ارزش های سنتی و مبارز علیه بحران جمعی


نگاهی به آخرین انیمیشن پیکسار؛ رویای فانتزی آزادی به سبک هالیوودی +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


نیمیشن شجاع(Brave) آخرین محصول بزرگترین شرکت انیمیشن سازی دنیا یعنی پیکسار است. پس از اینکه سال گذشته انیمیشن ماشینهای 2 که یکی از معدود دنباله سازی های پیکسار محسوب می شد، نتوانست مخاطبان این کمپانی را آن طور که باید و شاید راضی کند و با استقبال سرد منتقدین نیز مواجه شد این بار پیکسار با یک چرخش صد و هشتاد درجه‏ ای سراغ یک داستان تاریخی با محوریت یک قهرمان زن رفته است تا علاوه بر جبران شکست سال گذشته بتواند انتقادی را که همواره بر این کمپانی وارد بود، یعنی فضای مردانه‏ آثار ساخته شده توسط این کمپانی، را پاسخ گوید.


می‏ توان گفت سیزدهمین ساخته‏‏ استودیوی مشهور پیکسار اولین اثر این کمپانی است که خط اصلی داستان آن حول و حوش جنس مونث می‏ گردد و قهرمانان آن دو زن از دو نسل متفاوت هستند که رابطه‏ آنها داستان فیلم را رقم می ‏زند. همچنین پیکسار برای آنکه فضای زنانه‏ فیلم و رابطه‏ قهرمانانش به خوبی از کار درآید برای اولین بار کارگردانی یکی از آثار خود را به یک کارگردان زن سپرده است. این فیلم به خاطر داستان گیرا و جدیدش در زمان اکران تحسین منتقدان را برانگیخت و فروش بسیار بالایی هم داشت.


گوشه ‏ای از داستان


داستان فیلم در قرن دهم میلادی در کشور اسکاتلند رخ می‏دهد. پادشاهی به نام فرگوس و همسرش ملکه الینور زندگی خوب و خوشی را سپری می کنند. پادشاه و ملکه دختری به نام مریدا دارند که در حال تربیت او به عنوان ملکه‏ آینده‏ کشور هستند. اما مریدا برخلاف آموزه های مادرش، اعتقادی به رفتارهای سلطنتی و رسمی ندارد و به جای آن دوست دارد تا تیراندازی و سوارکاری را بیاموزد! همین اختلافات سبب می شود تا رابطه مریدا با خانواده‏ اش دچار فراز و نشیب های فراوانی شود. اما مشکل اصلی زمانی به سراغ مریدا می آید که خانواده اش تصمیم می گیرند او را به ازدواج مردی درآورند، ازینرو ملکه از مریدا می‏ خواهد که از بین سه نفر از اشراف زادگان یکی را برای همسری خود برگزیند. ولی مریدا از زیر بار این انتخاب شانه خالی کرده و برخلاف خواسته‏ خانواده‏اش از این ازدواج سرباز می‏زند. پس ازین اتفاق و مشاجره‏ هایی که میان مریدا و مادرش صورت می‏گیرد، مریدا با عصبانیت از قصر خارج شده و به سوی جنگل می ‏رود که در راه گوی‏ های آبی رنگی او را به سمت کلبه‏ یک جادوگر هدایت می‏کنند. مریدا از جادوگر می‏خواهد جادویی انجام دهد تا مادرش به او و کارهایش خرده نگیرد اما جادوگر ملکه را تبدیل به خرسی سیاه می‏کند که مردم آن منطقه از آن نفرت دارند و...


اختیار یا جادو؟


نکته‏ اصلی که فیلم به آن اشاره دارد بحث اختیار و آزادی است. می‏توان مریدا را نماد مدرنیته در نظر گرفت که می‏خواهد در برابر آداب و رسوم و سنتها ایستاده و خودش عنان زندگی خودش را به دست گیرد. او حاضر نیست به قیمت پایبندی به اصول؛ علایق خودش را نادیده بگیرد و از همین روست که "شجاع" نامیده می‏شود. این تعریف از آزادی بدون شک همان تعریفی است که جامعه‏ی امروز غرب بنیان آن را نهاده و به دنبال بسط و گسترش آن در سرتاسر جهان است.


تعریفی غلط از آزادی که در آن به شخص این اجازه داده می‏شود برای رسیدن به امیال خود به تمام اصول و ارزشها پشت پا زده و تنها به خود بیندیشد. در این انیمیشن ما شاهد آن هستیم که مریدا به عنوان نماد نسل جدید به تمام آداب و رسوم پشت پا می‏زند و تا آنجا پیش می‏رود که ازدواج را به عنوان سدی در برابر آزادی خویش می‏بیند و در پی عبور ازین سد برمی‏آید. برای او رسیدن به آرزوهایش آنچنان در اولویت قرار دارد که حاضر می‏شود روی به جادو آورده و عزیزترین کسانش را مسخ کند. شاید در نگاه اول اینگونه به نظر برسد که مریدا پس از آنکه توسط جادو مادرش را به خرس تبدیل می‏کند به مادرش نزدیکتر شده و مشکلاتش با او پایان می‏یابد اما در نهایت داستان فیلم به گونه‏ای پیش می‏رود که مادر مریدا حق را به او داده و خانواده‏ی مریدا نیز حاضر می‏شوند آداب و رسومشان را به خاطر آزادی دخترشان زیر پا بگذارند.


اما نکته‏ جالبی که در این انیمیشن وجود دارد که به نوعی طنز داستان نیز محسوب می‏شود آن است که مریدا که در سرتاسر قصه دم از آزادی و اختیار می‏زند در نهایت برای تغییر سرنوشتش، نه به تواناییهای خویش؛ بلکه به سحر و جادو متوسل می‏شود و در نهایت نیز از همین مسیر موفق به متقاعد کردن خانواده‏اش برای زیر پا نهادن سنتها می‏شود!




تقابل دو نسل


داستان Brave ، قصه‏ تقابل دو نسل است. یکی نسلی که ارزشها و سنتها برایشان در اولویت قرار داشته است و دیگری نسل جدید که رسیدن به آزادی را ایده ‏آل خویش می‏ دانند. بدون تردید تعریفی از آزادی که غرب در چند سال اخیر به دنبال گسترش آن، به خصوص در کشورهای جهان سوم است و نمونه‏ی آن را در بسیاری از در فیلمها و سریالهای آمریکایی می‏توان مشاهده کرد، بیشتر از آنکه تعریفی از آزادی باشد نمونه‏ی بارز بی‏بندوباری و بی‏قیدی است که می‏توان امروزه به خوبی آن را در جوامع غربی مشاهده کرد.
اما تقابل دو نسل را در این انیمیشن در جای دیگری نیز می‏توان مشاهده کرد. بدون شک بسیاری از انیمیشنهای ماندگار سینما انیمیشنهای دوبعدی هستند که توسط کمپانی والت دیزنی ساخته شده‏اند. انیمیشنهایی که بسیاری از کودکان نسلهای گذشته با آن خاطرات زیادی دارند. دو اثر مهم و ماندگار والت دیزنی انیمیشنهای سفیدبرفی و هفت کوتوله (1937) و سیندرلا (1950) هستند که بی تردید مهمترین انیمیشنهای دخترانه‏ی تاریخ سینمای پویا نمایی می‏باشند. اگر به مقایسه‏ی این دو اثر با انیمیشن Brave بپردازیم به نکات قابل توجهی خواهیم رسید که ذکر آنها در اینجا خالی از لطف نیست.




همانطور که احتمالا افراد بسیاری از آن مطلعند جامعه‏ آمریکا در قرن نوزده و همچنین تا نیمه‏ های قرن بیستم جامعه‏ ای مذهبی بوده که مردمان آن بیش از جوامع اروپایی به تعلیمات دین مسیح پایبند بوده ‏اند. سیر نزول فرهنگی خودخواسته‏  جامعه‏ آمریکا را می‏ توان از پایان جنگ جهانی دوم مشاهده کرد که به تدریج فرهنگ آزادی یا همان بی‏ قیدی توسط سردمداران آمریکایی جایگزین مذهب شد که امروزه این موضوع در این کشور به نقطه‏ اوج خود رسیده است.


حال اگر با این دید به دو انیمیشن مذکور نگاه کنیم و به مقایسه‏ آن با آخرین اثر کمپانی پیکسار بپردازیم به عینه این سیر تغییرات را مشاهده خواهیم کرد. در انیمیشن های سیندرلا و سفید برفی، شخصیتهای مونث داستان زنانی هستند با ویژگیهای تماما زنانه که زن بودن خود را پذیرفته و به دنبال یک زندگی آرمانی در کنار همسر دلخواهشان هستند. اما در دهه‏ دوم قرن بیست و یک، قهرمان یک انیمیشن سه بعدی هالیوودی دختریست که زن بودن خویش را مایه سلب آزادیش می ‏داند و دائما درصدد کسب حقوق برابر و آزادی بیشتر است! اگر روزگاری در قصه‏های هالیوودی شخصیتهای منفی داستان، قهرمانان معصوم را با جادو مسموم می‏کردند، امروزه قهرمان جوان داستان برای رسیدن به بی‏قیدی حاضر به جادو کردن مادر خویش می‏شود و داستان به گونه‏ ای روایت می‏ شود که او را تبرئه کرده و حق را به وی می‏دهد.


باز هم جادوی تکنولوژی


Brave از لحاظ گرافیکی مانند اغلب انیمیشنهای پیکسار چشم نواز است. اما در مقایسه با آثار قبلی پیکسار از لحاظ بصری تیره تر و پیچیده ‏تر است. این پیچیدگی در تک تک عناصر فیلم از نمایش دقیق و پر از جزئیات صخره‏های رشته کوه هایلند گرفته تا تار موهای مواج و سرخ رنگ مریدا که هر کدام تک به تک رندر شده‏ اند، به چشم می‏آید. همچنین از دیگر نقاط قوت این انیمیشن می‏توان به موسیقی زیبای آن اشاره کرد که برگرفته از موسیقی محلی اسکاتلند می‏ باشد و به خوبی حال و هوای تاریخی فیلم را به مخاطب القا می‏ کند. همه‏ اینها به علاوه‏ داستان هدف دار این انیمیشن باعث می‏ شود که شجاع را یکی از شانسه ای اصلی بردن جوایز سینمایی امسال به خصوص اسکار بهترین انیمیشن سال بدانیم.


در نهایت می‏ توان گفت کوتاهترین انیمیشن بلند پیکسار تا حدود زیادی توانست خاطره‏ تلخ ماشینهای ‏2 را از ذهن دوستاران این کمپانی پرطرفدار پاک کرده و نشان دهد که هنوز خلاقیت نزد انیماتورهای این کمپانی زنده است.




  • نویسنده: پوربا دارابیان - مشرق

فیلم‌های جنجالی سینمای غرب و هالیوود +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


سینمای غرب طی بیش از یک قرن فعالیت، گاه با آثار خود در عرصه‌های مختلف جنجال آفریده است.


این سینما گاه نیز با شعار آزادی، برخی اعتقادات دینی، گرایشات فکری و اخلاقی را سوژه فیلم‌های خود کرده و با آزردن طیفی از مردم معتقد جهان، فیلمی موهن را به کارنامه کاری خود افزوده است.


در این گزارش اشاره‌ای داریم به جنجالی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای غرب و هالیوود که در زیر می‌خوانیم:



* «بی‌گناهی مسلمانان» ساخته «سم باسیل»








این فیلم که بیشتر به یک ویدیوی کوتاه سینمایی شبیه است، چند ماه پیش به کارگردانی «سم باسیل»، کارگردان و تهیه‌کننده هالیوودی ساخته شد.


در این فیلم که به اعتراف رسانه‌های غربی از نظر ساختار هنری فیلم بسیار ضعیفی است، مستقیما به حضرت محمد (ص) توهین می‌کند و اعتقادات مسلمان را به سخره می‌گیرد.


به گفته سازندگان «بی‌گناهی مسلمانان»، این فیلم به سفارش 50 یهودی ساخته شده است.


با پخش این فیلم از شبکه مصری «الناس» و اکران بسیار محدود آن در آمریکا و انتشار قسمت‌هایی از آن در سایت «یوتیوب»، جهان اسلام به خشم آمد.


عده زیادی از کشورهای اسلامی دست به تظاهرات گسترده زدند، برخی علیه سایت یوتیوب و سازندگان فیلم اقامه دعوی کردند و حتی در برخی کشورها اعتراض به سفارت آمریکا کشیده شد، آن‌چنانکه سفیر آمریکا در لیبی کشته شد. ایران نیز علاوه بر اعتراض‌ها و راهپیمایی‌های گسترده در شهرها و مجامع مختلف، رقابت‌های اسکار را تحریم کرده است.



* «مصائب مسیح» به کارگردانی «مل گیبسون»








این فیلم سینمایی به کارگردانی «مل گیبسون»، آخرین دقایق زندگی حضرت مسیح و مصلوب شدن او به دست یهودیان را به تصویر می‌کشد که از سوی هفته‌نامه «اینترتیمنت» به عنوان بحث‌برانگیزترین فیلم سینمایی تا به امروز شناخته شده است.


این فیلم که در سطح جهان فروش بسیار خوبی کرد، در آمریکا نیز بیش از 370 میلیون و 800 هزار دلار فروخت.


در پی اکران فیلم، یهودیان و برخی از مقامات دینی‌شان دست به اعتراض‌ زدند و حتی علیه سازندگان آن اقامه دعوی کردند ولی این فیلم تنها با حذف چند صحنه کوتاه در آمریکا به نمایش درآمد.


«مل گیبسون» پس از این فیلم و سخنان ضد یهودی که چند سال بعد در حین مستی عنوان کرد، دیگر هیچ‌گاه نتوانست در هالیوود به جایگاه سابق خود دست یابد.



* «آخرین وسوسه مسیح» به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی»







این فیلم بر اساس رمانی از «نیکوس کازانتزاکیس» به کارگردانی «مارتین اسکورسیزی» در سال 1988 ساخته شد.


در پی اکران فیلم جامعه مسیحیت و حتی واتیکان به خشم آمد و عده‌ زیادی از مسیحیان در اعتراض به این فیلم در خارج از کمپانی یونیورسال تجمع کردند.


همچنین یک انجمن مسیحی در آمریکا به این کمپانی اعلام کرد که آماده است تمام نسخه‌های فیلم را بخرد و نابود کند.


فیلم در کشورهایی مانند ترکیه، شیلی، مکزیک، فیلیپین و سنگاپور ممنوع شد و در آمریکا تنها پس از حذف چند صحنه اکران شد.


در اکتبر سال 1988 گروهی از مسیحیان به داخل سینمایی در پاریس که این فیلم را نمایش می‌داد، کوکتل مولوتوف انداختند. بر اثر آتش‌سوزی در سینما 13 نفر زخمی شدند. دولت فرانسه حمله به سینما را محکوم کرد و بر تعهد خود به «دفاع از آزادی بیان» تأکید کرد.



* «رمز داوینچی» به کارگردانی «ران هاوارد»








این فیلم با بازی «تام هنکس» و بر اساس کتاب جنجال‌برانگیزی به همین نام نوشته «دان براون» ساخته شده است.


«رمز داوینچی» داستان شخصی به نام پرفسور لانگدون است، که در جریان حل معمای قتل یک موزه‌دار، به کمک نوه او پی به راز مخوف ازدواج حضرت مسیح با مریم مجدلیه و ادامه نسل آن‌ها می‌برد.


از آنجایی که داستان ازدواج حضرت مسیح و مریم مجدلیه از نظر بسیاری از مسیحیان مردود است، این فیلم به شدت خشم واتیکان و جامعه مسیحیت را برانگیخت.


«رمز داوینچی» در آمریکا 217 میلیون و 500 هزار دلار فروش کرد که به اعتقاد برخی، اعتراضات به این فیلم به آن کمک کرد تا بهتر دیده شود، به عبارتی اعتراض‌های تبلیغی برای فروش این فیلم بود.



* «کشیش» ساخته «اسکات گارفیلد»








این فیلم که یک درام خون‌آشامی است، سال 2011 میلادی اکران شد.


این فیلم داستان کشیشی است که از سوی کلیسا مامور کشتن خون‌آشام‌ها می‌شود ولی او نمی‌پذیرد.


این فیلم از سوی جامعه مسیحیت به شدت تقبیح شد و مخاطبان نیز از آن استقبال نکردند تا آنجا که تنها 4 میلیون و 200 هزار دلار فروش کرد.



* «کشیش» ساخته «نیکی جانستون»








«نیکی جانستون» فیلم «کشیش» را به سفارش کمپانی «میرامکس» در سال 1994 جلوی دوربین برد.


این فیلم که از فیلم هم‌نام خود در سال 2011 به مراتب جنجالی‌تر بود، داستان کشیش همجنس‌بازی است که تلاش می‌کند تمایلات همجنس‌بازانه خود را با عقاید دینی‌اش در کلیسا تطبیق دهد. این فیلم نیز در گیشه شکست بزرگی خورد.


فیلم «جانستون» به شدت با خشم واتیکان و طرفداران مسیحیت روبرو شد ولی این بار نیز هالیوود و مقامات آمریکایی به نسبت به احساسات جریحه‌دار شده این عده بی‌تفاوتی کردند.



* «میدان جنگ زمین» ساخته «راجر کریستیان»








این فیلم علمی تخیلی با بازی «جان تراولتا» محصول کمپانی «برادران وارنر» است که جزء پروژه‌های عظیم هالیوود محسوب می‌شود.


داستان این فیلم در سال 3000 میلادی اتفاق می‌افتد و درباره انسان‌هایی است که حریف «سایک لوها»، موجودات فضایی که می‌خواهند کره زمین را تسخیر کنند، نمی‌شوند.


این فیلم به طور آشکار به ترویج فرقه مذهبی ساینتولوژی می‌‌پردازد، که پس از اکران با مخالفت بسیاری از مقامات دینی دنیای مسیحیت روبرو شد.


این فیلم در زمان خود به عنوان یکی از بدترین فیلم‌های تاریخ سینما شناخته شد و با عنوان «سیاره میمون‌ها اد وود» شهرت پیدا کرد.


این فیلم با بودجه 73 میلیون دلاری ساخته شد ولی در گیشه تنها 21 میلیون دلار فروش کرد.



* «زندگی برایان» ساخته «مونتی پیتون»








 این فیلم  که در سال 1979  و به سفارش کمپانی «برادران وارنر» ساخته شده، روایتی هجوآمیز از زندگی حضرت مسیح است.


«زندگی برایان» داستان پسری یهودی به نام برایان کوهن است که در روز عیسای ناصری متولد می‌شود که بسیاری او را با حضرت مسیح عوضی می‌گیرند.


در بسیاری از صحنه‌های فیلم، تقلید مضحک ماجراهای زندگی عیسی مسیح، طبق روایت رسمی انجیل، مورد تمسخر قرار می‌گیرد.


برایان سرانجام با مرگی بیهوده و البته مضحک به صلیب آویخته می‌شود.


هم محافل مسیحی و هم گروه‌های کلیمی به فیلم اعتراض کردند و آن را مصداق توهین به باورهای دینی دانستند.


فیلم در برخی از کشورها مانند آمریکا، بریتانیا و نروژ ممنوع شد، اما همین امر برای کشورهای دیگر دستمایه‌ای شد برای تبلیغ فیلم! در سوئد فیلم با این شعار به روی پرده رفت: «فیلمی بی‌نهایت خنده‌دار که در نروژ ممنوع شد!»


این فیلم با فروش 20 میلیون دلاری‌اش در زمان خود، سود کلانی را نصیب سازندگان خود کرد.



* «بودای کوچک» ساخته «برنادو برتولوچی»








این فیلم به کارگردانی «برناردو برتولوچی» د‌‌استان گروهی از راهبان به رهبری لاما نوربو است که به د‌‌نبال یافتن کسی هستند‌‌ که روح استاد‌‌شان لاما د‌‌ورج د‌‌ر جسم او حلول کرد‌‌ه است. آن‌ها پسری به نام جسی کنراد‌‌ را د‌‌ر شهر سیاتل پید‌‌ا می‌کنند‌‌ که تصور می‌کنند‌‌ روح استاد‌‌شان د‌‌ر وجود‌‌ او تناسخ یافته است. راهبان برای اطمینان از این موضوع تصمیم می‌گیرند‌‌ جسی را به بوتان ببرند‌‌ و د‌‌ر آنجا مورد‌‌ امتحان قرار بد‌‌هند‌‌.


این فیلم از سوی بودائیان، توهینی آشکار به اعتقادات‌شان عنوان شد و آن‌ها این فیلم را تحریم کردند.


این فیلم نیز کمتر از 5 میلیون دلار فروش کرد.



*«دگما» ساخته «کوین اسمیت»







«کوین اسمیت» با این فیلم همچون فیلم‌های قبلی‌‌اش «منشی‌ها» و «در تعقیب امی» همه را شوکه کرد.


«دگما» محصول سال 1999 داستان دو فرشته خطاکاری است که در تلاش‌اند تا راهی برای ورود دوباره به بهشت بیابند و در این میان نسل بشر را تهدید به نابودی می‌کنند و ناجی نسل بشر، پزشکی است که صاحب یک کلینیک سقط جنین است.


در این فیلم تمامی تعریف‌های دینی تحریف شده و خداوند نیز به صورت زنی زیبا بر کره خاکی به تصویر کشیده شده است.


این فیلم با بازی «مت دمون» و «بن افلک» در زمان خود در میان افراد دیندار بالاخص جامعه مسیحیان جنجال زیادی به پا کرد و در گیشه تنها 30 میلیون دلار فروش کرد.




  • گزارش: نرگس محمدی-فارس

شرک‌آمیز‌ترین آثار سینمای غرب و هالیوود +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


گاه فیلمسازان جهان غرب بالاخص هالیوود با سوژه قرار دادن این‌که چرا در عین وجود خداوند، بشر و گاه حتی پیامبران برگزیده رنج می‌کشند و یا اینکه چرا گاه زشتی‌ها و بدی‌ها بر خوبی‌ها چیره می‌شود، در فیلم‌هایشان به طور آشکار  و پنهان ماهیت وجود خداوند را زیر سوال برده‌اند.


در زیر اشاره‌ای داریم به برخی از این فیلم‌ها:


 


*مهر هفتم ساخته «اینگمار برگمن»






 


«مهر هفتم» فیلمی بود که اعتبار جهانی «برگمن» را در میانه دهه 1950 تضمین کرد و آوازه او را در محافل هنری و فرهنگی همه کشورها گسترانید.


 «مهر هفتم» صریح‌ترین و بی‌واسطه‌ترین رویکرد به پرسش وجود خداوند است،پرسشی که در فیلم به گونه‌های مختلف پاسخ می‌گیرد، تصویر سلطه مرگبار طاعون، کوره‌راه‌ها و رقص آئینی شخصیت‌ها تنها چند نمونه از جلوه‌های دراماتیک این فیلم هستند.


در صحنه‌ای نیز شاهد دوئل شوالیه با مرگ در بازی شطرنج و بحث این دو درباره وجود یا عدم وجود خداوند است.


یکی از چیزهایی که به طور مکرر در این فیلم تکرار می‌شود، این مطلب است که «ایمان یک نوع شکنجه است»، مخاطب همواره شاهد این مطلب است که افراد با ایمان عاشق شخصی هستند که خود را در تاریکی پنهان کرده و هیچگاه ظاهر نمی‌شود و این مسئله که تو او را با تمام وجودت نیز به کمک بخوانی نیز در اصل قضیه تاثیری نمی‌گذارد.


 


2. «جایی برای پیرمردها نیست» ساخته «برادران کوئن»






 


فیلم برنده اسکار «جایی برای پیرمردها نیست» داستان شکارچی است که به طور اتفاقی به جنازه‌هایی برمی‌خورد که در جریان معامله مواد کشته‌ شده‌اند.


او در کنار آنها کیفی حاوی دو میلیون دلار می‌یابد که برای او دردسر ساز می‌شود.


شخصیت اصلی داستان با آنکه انسان خوبی است ولی در جریان فیلم با خشونت‌های و شرایط بغرنج زیادی روبرو می‌شود و همه چیز برای او دائما در حال خراب شدن است و او همواره در شرایطی قرار می‌گیرد که مجبور است انتخاب‌هایی بدتر از قبل کند انجام دهد، بدون آنکه در جایی خداوند به داد او برسد.


اتفاق‌های فیلم چه بد و چه خوب همگی کاملا به طور شانسی اتفاق می‌افتند و مخاطب به هیچ وجه نمی‌تواند در هیچکدام از این اتفاقات وجود خداوند را حس کند.


در یکی از صحنه‌های پایانی فیلم شخصیت اصلی فیلم می‌گوید: «من همیشه فکر می‌کردم که زمانیکه پیرتر شوم، خداوند به طریقی وارد زندگی‌ام می‌شود ولی اینکار را نکرد، من او را سرزنش نمی‌کنم چون اگر من هم خدا بودم در رابطه با خودم، دقیقا همان کاری را می‌کردم که او انجام داده است.»


 


*هالووین ساخته «جان کارپنتر»






 


این فیلم که تا حدود زیادی به دیگر فیلم‌های هالووین شبیه است، داستان قاتلی (با بازی مایکل میرز) است که ماسک بر چهره در شب هالووین در حومه شهر به سراغ جوانانی می‌رود که در این شب به خوش‌گذرانی می‌پردازند.


در این فیلم همچون دیگر فیلم‌هایی از این دست شخصیت شیطانی بدون هیچ منطقی توقف‌ناپذیر و جاویدان است و هیچ نیرویی یارای مقابله با آن را ندارد.


 


*داس بوت ساخته «ولفگانگ پترسن»






 


داستان فیلم که در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می‌افتد، داستان یک زیردریایی غول پیکر است که در میانه داستان شروع به غرق شدن می‌کند و از جایی که سرنشینان زیردریایی مرگ را در نزدیکی خود می‌بینند و تمام تلاششان را برای مبارزه با آن می‌کنند، به هر سختی آنها نجات می‌یابند در حالیکه مخاطب با تک تک شخصیت‌ها نیز از نزدیک آشنا می‌شود ولی در پایان فیلم که خیال مخاطب کاملا راحت شده، بمبی همه این نجات یافتگان را به یکباره به خاک و خون می‌کشد و دشمن همچنان رام نشده باقی می‌ماند.


از نظر برخی از منتقدان این فیلم حقیقتا یکی از فیلم‌هایی که ماهیت وجودی خداوند را زیر سوال می‌برد، به نظر آنها این فیلم القاء کننده این فکر است که اگر خدایی هم وجود داشته باشد، خدایی عادل و منصف نیست بلکه خدایی است که به طرز شرورانه‌ای با سرنوشت انسان‌های شوخی می‌کند.


 


*«فرشته انتقام» ساخته «لوئیس بونل»



 


 


«فرشته انتقام» داستان عده‌ای زن و مرد است که در یک میهمانی بالماسکه شرکت کرده‌اند ولی پس از مدتی درمی‌یابند که هیچکدام قادر به ترک آن اتاق نخواهند بود، به مرور شایعاتی نیز در میان میهمانان شکل می‌گیرد.


این عده از مردم بدون هیچ منطق خاصی و بدون آنکه نیرویی برتر به کمک آنها بشتابد در مکانی گرفتار شده‌اند و هیچ راه خالصی برای آنها وجود ندارد.


در صحنه پایانی فیلم نیز شاهد صحنه‌ای هستیم که گله‌ای گوسفند وارد کلیسا می‌شوند در حالیکه گروهی آشوبگر در بیرون مشغول تیراندازی و سر و صدا هستند و این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که آیا ایمان طرفداران معصوم کلیسا، از آنها محافظت خواهد کرد؟


 


*«بازی‌های مسخره» ساخته «میشل هانکه»






«بازی‌های مسخره» داستان زن و شوهری است که به همراه پسر ده ساله‌اشان، برای گذراندن تعطیلات به ویلای تابستانی خود می‌روند.


اما با گذشت مدت اندکی از اقامت آنها در ویلا، دو جوان به ظاهر مهربان و مودب به دیدن آنها می‌روند و با آنها صمیمی می‌شوند. اما پس از گذشت مدتی حرکات آنها به‌تدریج غیر عادی شده، به‌طوریکه شروع به آزار و اذیت خانواده می‌کنند. پل و پیتر از شکنجه و آزار جورج و خانواده‌اش لذت می‌برند و تا جایی پیش می رود که کاملاً بر آنها تسلط می یابند و هرکاری دلشان بخواهد انجام می دهند.


«هانکه» برای آنکه تمام فیلم را بر مبنای منطق خود که شاید یک بی‌منطقی محض باشد، پیش ببرد به طور کلی عامل خداوند را از میان بر می‌دارد.


 


*فیلم «برگشت ناپذیر» ساخته «گاسپر نوئه»






 


این فیلم داستان زوج جوانی است که شبی پر از حادثه‌های دلخراش و دردناک را تجربه می‌کنند.


در این فیلم که پر از صحنه‌های غیراخلاقی تجاوز مکرر و خونین به زنی جوان است، هیچ جایی برای ایمان وجود ندارد، در بسیاری از صحنه‌های فیلم این سوال در ذهن مخاطب نقش می‌بندد که عدالت الهی کجا رفته؟ اگر خدایی وجود داشت چگونه اجازه می‌داد چنین جنایاتی اتفاق بیافتد؟


 


*«جنایات و مکافات» ساخته وودی آلن






 


این فیلم داستان مرد زن داری است که درگیر رابطه نامشروعی می‌شود و در این میان معشوقه‌اش تهدید می‌کند که زندگی زناشویی‌اش را به نابودی می‌کشد.


«آلن»، همچون شخصیت‌ محبوبش «اینگمار برگمن» در فیلم‌هایش تجربه دینی را به تصویر می‌کشد.


البته در هیچ‌یک از فیلم‌های «وودی آلن» به اندازه این فیلم، این مسئله به چشم نمی‌خورد.


در این فیلم ماهیت انسان، ماهیتی غیرالهی معرفی شده، جهان فاقد هرگونه عدالتی است و کسی نیست که بر ما و اعمالمان نظارت داشته باشد.


در صحنه‌ای از فیلم دو شخصیت اصلی به بحث و گفتگو در رابطه با ماهیت گناه و سرنوشت می‌پردازند و هر یک از آنها دیدگاهی متفاوت در اینباره دارد که البته این مسئله نیز القاء کننده این مسئله است که تو می‌توانی به خدا اعتقاد داشته باشی یا نداشته باشی ولی مسئله مهم این است که هیچ ‌یک درباره اینکه اعمال ما مورد قضاوت قرار می‌گیرد یا خیر، مطمئن نیست.


 


*فیلم «هفت» ساخته «دیوید فینچر»






 


این فیلم  داستان یک سری قتل‌های سریالی است که براساس هفت گناه «شکم پرستی»، «طمع»، «تنبلی»، «حسادت»، «خشم»، «غرور» و «شهوت» به وقوع می‌پیوندد.


قاتل پس از کشتن هر یک از قربانیان، نام یکی از این هفت گناه را کنار مقتول می‌نویسد.


تمام تلاش‌های دو کارآگاه برای دست یافتن به قاتل زنجیره‌‌ای نه تنها آنها را به جایی نمی‌رساند بلکه در آخر خود قربانی این قاتل می‌شوند.


این فیلم بیانگر این دیدگاه است که دنیا بدور از هرگونه عدالت خداوندی پیش می‌رود؛ این دیدگاه یادآور این ضرب مثل انگلیسی است؛ «انسان نقشه می‌کشد، خدا می‌خندد»، یعنی انسان صرفا یک عروسک خیمه‌شب بازی به دور از هر گونه حق انتخابی است.


این فیلم همچنین از نظری دیگر القاء کننده این مطلب است که تنها در صورت عدم وجود خداوند است که چنین قاتل خونخواری می‌تواند در کمال آرامش با دقت هر چه تمام‌تر قتل‌هایش را برنامه‌ریزی کرده و آنها را بدون هیچ مشکلی به انجام برساند.


 


*«یک پرتغال کوکی» اثر «استنلی کوبریک»






 


پرتقال کوکی محصول سال 1971 یکی از پرحاشیه‌ترین فیلم‌های تاریخ سینماست.


اکران این فیلم به خاطر تقلید برخی از جوانان از کارهای شخصیت اول فیلم (الکس) در انگلستان ممنوع می‌شود.


«یک پرتغال کوکی» داستان جوان شرور و خلاف‌کاری به نام الکس است که به خاطر قتل یک زن به زندان می‌افتد و در آنجا تحت درمان روش جدیدی برای اصلاح خلاف‌کاران قرار می‌گیرد


در دیالوگ‌های فیلم شنیده می‌شود که «الکس» برای اعمال این خشونت لگام گسیخته،از سمفونی نهم بتهوون الهام می‌گیرد.


او با شنیدن این موزیک آرامش‌بخش صحنه‌های ویرانی ساختمان‌ها،شکنجه‌های حضرت مسیح و بمباران‌های جنگ را به یاد می‌آورد.


نکته جالب توجه در این میان این است که آمیزه‌های دینی نیز برای  او شهوت و خشونت را به همراه می‌آورد. ‌او در خانه پیراهنی به تن می کند که دکمه های سر آستینش به مانند میخ‌های کوبیده شده بر مچ دستان مسیح مصلوب بوده است،در عین حال مجسمه مسیح در اتاق او،در اوج شهوت به صلیب کشیده شده است.




  • گزارش: نرگس محمدی-فارس

پناهیان: یهود از طریق هالیوود برای ما سبک زندگی درست می‌کند

$
0
0

 


(بسم الله الرحمن الرحیم)


حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در پنجمین روز سخنرانی خود با موضوع « سبک زندگی کجای دین ماست؟» که در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه تهران ایراد می‌شد، با بیان اینکه شخصيت و افكار انسان‌ها تحت تأثير سبک زندگی‌شان است گفت: «در روان‌شناسي متوجه شده‌اند كه بيش از اينكه رفتار انسان‌ها تحت‌تأثير شخصيت باشد، شخصيت و افكار انسان‌ها تحت تأثير رفتارشان است. شما گرايش و تفكري دارید ولي اين گرايش و تفكر در چه مدل رفتاري تجلي پيدا مي‌كند؟ آن رفتار، افكار و انديشه شما را باز توليد و بازسازي مي‌كند. ما اسير اعمال خود هستيم و اعمال ما روي ما اثر دارند.»


http://www.jc313.ir/wp-content/uploads/2012/11/44672.jpg



پناهیان با اشاره به توجه دشمنان به اهمیت سبک زندگی، به برنامه‌ریزی یهود برای نفوذ از طریق تغییر سبک زندگی اشاره کرد و گفت: «در سبك زندگي است كه دشمنان مي‌توانند انسان‌ها را به برده‌هاي قدرت‌هاي بزرگ تبديل كنند. گرچه ظاهر مسأله، حقوقي، اجتماعي يا اقتصادي است ولي سبك زندگي در چنین مواردی رقم زده مي‌شود. آنها از طريق سبك زندگي، عقايد و افكار ما را عوض مي‌كنند. ... به عنوان مثال نيروي انتظامي اعلام کند مي‌خواهيم پيشنهاد پليس كودك را براي منع كودك‌آزاري به مجلس بفرستيم. اين خطر وجود دارد كه محقق شدن توصيۀ صهيونيست‌ها براي از بين بردن پدرسالاري و مادرسالاري، از نتايج چنين قانوني باشد، تا ريشۀ فساد آبياري شود و ريشه معنويت خشكانده شود.»


 


بخش‌هایی از پنجمین جلسه این سخنرانی که در مسجد دانشگاه تهران ایراد شده است، را در ادامه می‌خوانید:


سبک زندگی ابزار استثمار و استعمار/ شخصيت و افكار انسان‌ها تحت تأثير سبک زندگی‌شان است


· اگر چه در دين به جزئيات رفتاري، به عادات رفتاري و به نوع رفتار و سبك زندگي انسان اينقدر اهميت داده مي‌شود، اما تاكنون چنين اهميتي، غريب بوده است. خيلي از مردم توجه نداشته‌اند به اينكه رفتار انسان، مدل لباس پوشيدن، مدل گفتگو، و مدل برنامه‌ريزي براي زندگي، چقدر اهميت دارد و چرا دين تا این حد در جزئيات کارها دخالت كرده است.


· بسیاری از مردم، بعضی از مستحبات و حتي واجبات ديني را برنمي‌تابيدند و تحمل نمي‌كردند، چون آنها را اموري نمي‌دانستند كه ضروري باشد تا دين در آنها دخالت بكند. سؤال این گروه از مردم این است که آیا حتماً بايد پشت سر اين امور، اعتقادات عميق ديني باشد؟ آیا در آينده، باید قيامتي به اين عظمت در انتظار اعمال ما باشد كه بفرمايد: فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ (سوره زلزال،آیات7و8)؟ بسیاری از مردم تاكنون اين مطلب را مبالغه‌آميز تصور مي‌كردند كه دين اين همه به رفتار بپردازد.


· شايد در حدود 100 سال اخير كه توجه به موضوع سبك رفتار بيشتر شده است، مردم متوجه شده‌اند كه نوع رفتار ما خيلي اهميت دارد. اين اهميت را وقتي بيشتر متوجه شده‌اند كه معلوم شده به واسطه نوع رفتار و سبك زندگي، استثمار و استعمار مي‌شوند. به واسطه نوع رفتار، افكارشان توسط ديگران اداره مي‌شود. کسانی هستند که سبك زندگي را تعيين و به آنها تلقين مي‌كنند.


· در روان‌شناسي متوجه شده‌اند كه بيش از اينكه رفتار انسان‌ها تحت‌تأثير شخصيت باشد، شخصيت و افكار انسان‌ها تحت تأثير رفتارشان است. شما گرايش و تفكري دارید ولي اين گرايش و تفكر در چه مدل رفتاري تجلي پيدا مي‌كند؟ آن رفتار، افكار و انديشه شما را باز توليد و بازسازي مي‌كند. ما اسير اعمال خود هستيم و اعمال ما روي ما اثر دارند. بدين ترتيب است كه سبك رفتار براي دين اهميت پيدا مي‌كند. امروزه مردم متوجه شده‌اند كه براي سبك رفتار آنها برنامه‌ريزي می‌شود و اگر خودشان برنامه‌ريزي نكنند، براي سبك زندگي آنها برنامه‌ريزي خواهد شد و مي‌شود.


وظیفۀ طراحان ساختارهای اجتماعی برای سبک زندگی/ سبک زندگی یکی از راه‌های نفوذ صهیونیسم/ تأثیر پلیس کودک‌آزاری در سبک زندگی


· به همین دلایل، طراحان نظام‌هاي اجتماعي بايد مراقب باشند. حقوقداناني كه نظام‌هاي حقوقي را طراحي مي‌كنند، اقتصاددانان كه نظام‌هاي اقتصادي و معيشتي مردم را طراحي مي‌كنند بايد مراقب باشند كه مردم را به چه رفتاري عادت مي‌دهند؟ در سبك زندگي است كه دشمنان مي‌توانند انسان‌ها را به برده‌هاي قدرت‌هاي بزرگ تبديل كنند. گرچه ظاهر مسأله، حقوقي، اجتماعي يا اقتصادي است ولي سبك زندگي در چنین مواردی رقم زده مي‌شود.


· به عنوان مثال نيروي انتظامي اعلام کند مي‌خواهيم پيشنهاد پليس كودك را براي منع كودك‌آزاري به مجلس بفرستيم. اين خطر وجود دارد كه محقق شدن توصيۀ صهيونيست‌ها براي از بين بردن پدرسالاري و مادرسالاري، از نتايج چنين قانوني باشد، تا ريشۀ فساد آبياري شود و ريشه معنويت خشكانده شود.


· نبايد اعضاي محترم شوراي نگهبان يك نگاه جزئي‌نگر داشته باشند و بگويند از نظر شرعي وجود يك خط تلفن كه اگر پدري بچه‌اش را زد، بچه بتواند تماس بگيرد و اطلاع بدهد؛ از نظر شرعي اشكال ندارد. در حالی‌که در مقام طراحي نظام، چنین کاری بدتر از هزار تا حرام ديگر است. تو داري سبك زندگي را عوض مي‌كني. پس با جزئيات رفتاري كه دين به آن اهميت داده است چه كار مي‌كني؟ اينجاست كه موضوع سبك زندگي براي طراحان نظام انساني و اسلامي كه مي‌خواهند با تمدن صهيونيستي غرب مقابله كنند، موضوع مهمي مي‌شود. يكي از راههاي مهم نفوذ صهيونيسم، سبك زندگي است و ما نبايد چشم و گوش بسته سراغ اين مقوله برويم و سبك زندگي‌ها را از آنها بپذيريم. آنها از طريق سبك زندگي، عقايد و افكار ما را عوض مي‌كنند.


برای اصلاح سبک زندگی، نیاز به برداشت نظام‌مند از احكام جزئي اسلام داریم


· برای اصلاح سبک زندگی و پرهیز از سبک زندگی غربی، باید برداشت نظام‌مند از احكام جزئي اسلام داشته باشيم. درحالي كه خيلي‌ها در این مقوله اصلاً سراغ دين نمي‌روند كه ببينند فهرست حرف‌هاي دين چيست و چه چيزهاي دیگری به ما تحميل شده است؟ و به چه مواردي بي‌توجه هستيم؟ با دانستن چنين مواردي است كه ضروري مي‌شود برداشت نظام‌مند از احكام جزئي اسلام داشته باشيم. اگر برداشت نظام‌مند داشته باشي، يك حكم را جدي مي‌گيري و يك شهر و يك زندگي متفاوت مي‌شود.


بهترین شغل مرد، شغلی است که هنگام غروب خانه باشد


· مثلاً گفته‌اند كه بهترين شغل مرد، شغلي است كه صبح که از خانه رفت بيرون، غروب بيايد خانه. دين به جزئياتي در سبك زندگي پرداخته است ولي الان چيزهاي ديگري به ما تحميل شده است.


چگونه «خرید کردن از مغازه نزدیک منزل»، باعث کاهش جرم در یک محله می‌شود؟


· يا فرموده‌اند براي معامله كردن، بايد به همسايه اولويت بدهي. خريد كردن از مغازه نزديك سركوچه مستحب است. اثر چنين توصيه‌اي، شكل‌گيري محله است. شكل‌گيري محله‌ و برقراري ارتباطات همسايه‌اي(با توجه به توصیه‌هایی که در مورد همسايه شده است) و بعد قوام پيدا كردن محله‌ها در زندگي شهري، يك نتيجه‌اش اين است كه با نزدیک‌تر و صمیمی‌تر شدن افراد یک محله، میزان جرم در آن محله و بعد در مجموع محله‌ها و در سطح شهر کاهش می‌یابد و به چنين حجم و تعدادي از قضات دادگستري و نيروي انتظامي نياز نيست.


افزایش بی‌رویۀ قوانین، تأثیر منفی بر روی سبک زندگی می‌گذارد


· یکی از اشتباهاتی که برای اصلاح رفتار انسان‌ها صورت گرفته این است که تعداد قوانین و مقررات را زیاد کرده‌اند، در حالی که زياد كردن تعداد قوانين و آئين‌نامه‌ها براي اصلاح جامعه، اشتباه بزرگي است. قانون اضافه شود، بايد قاضي هم اضافه شود. قاضي اضافه شود، بايد پليس هم اضافه شود. پليس زياد شود، بايد زندان هم زياد شود. و اين كار چقدر آثار منفي بسیاری دارد. به علاوه چه كسي در اين شرايط مي‌تواند رشد كند؟ سبك زندگي در همه ابعاد فردی و اجتماعی‌اش فوق‌العاده موضوع مهمي است.


تأثیر منفی بی‌حجابی بر سبک زندگی، و علت اجباری شدن حجاب/ رعایت حجاب، رعایت ارزش‌های انسانی است


· يكي از مصاديق سبک زندگی، حجاب است. ولی هنوز در هواپيماها مي‌گويند براي احترام به «ارزش‌هاي اسلامي»، خواهش مي‌كنيم خانم‌ها حجاب خودشان را رعايت كنند. یا در كميته انضباطي دانشگاه‌ها، وقتي مي‌خواهند به خانمي كه حجاب خودش را رعايت نكرده تذكر بدهند، به او مي‌گويند شما «ارزش‌هاي اسلامي» را رعايت نكرده‌اي. آيا حجاب ربطي به حيات اجتماعي و انسانيت نداشته است؟ که مثلاً گفته شود شما ارزش‌های انسانی را رعایت نکرده‌ای؟ آيا اين عبارت تعريض به دين نيست كه ما كه نمي‌فهميم چرا حجاب لازم است. حالا ديگر اسلام گفته! رعايت كن ديگر!


· برای فهمیدن اهمیت حجاب در سبک زندگی می‌توان آن را با نماز هم مقایسه کرد. اگر چه نماز مهمتر از حجاب است، ولي كسي به نماز خواندن وادار نشده است. اين بيان، به معنای بي‌ارزش دانستن حجاب نيست، ولي اينكه حجاب اجباري شده ولي نماز اجباري نشده است، به اين دليل است كه حجاب به سبك زندگي ربط بيشتري پيدا مي‌كند و سبك زندگي موضوع مهمي است.


توجه به میزان خواب و خوراک، یکی از موارد مهم در سبک زندگی است


· اجازه بدهيم دين در مورد ظواهر نظر بدهد. دين آثار هر رفتار را بهتر مي‌داند. رفتار ما، انديشه ما را مي‌سازد. فكر ما را درست مي‌كند. رفتار روي انديشه تأثيرگذار است. در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که زیاد بودن خواب، در نتیجه زیاد نوشیدن است و زیاد نوشیدن، در اثر پرخوری است و زیاد خوردن و زیاد آشامیدن نفس را از طاعت بازمی‌دارند و باعث قساوت قلب شده و مانع تفکر و خشوع می‌شوند.(كَثْرَةُ النَّوْمِ تَتَوَلَّدُ مِنْ كَثْرَةِ الشُّرْبِ وَ كَثْرَةُ الشُّرْبِ تَتَوَلَّدُ مِنْ كَثْرَةِ الشِّبَعِ وَ هُمَا يُثَقِّلَانِ النَّفْسَ عَنِ الطَّاعَةِ وَ يُقْسِيَانِ الْقَلْبَ عَنِ التَّفَكُّرِ وَ الْخُشُوع؛ مستدرک الوسایل/5/123).


· در خاطرات آيت‌الله العظمي بهجت هست كه وقتي از ايشان مي‌پرسيدند چه كار كنيم زياد نخوابيم؟ در جواب می‌فرمودند: گاهی نشسته بخوابيد. راستی مگر زیاد خوابيدن چقدر بد است؟ اينها سبك زندگي است. ايشان خودشان هم گاهی نشسته مي‌خوابيدند. پزشکی ايشان را معاينه كرده بود و سلامتی ايشان را تأیید کرده بود ولي پرسيده بود چرا اين ناي ايشان این قدر خشك و به هم چسبيده است، ايشان غذا چي مي‌خورند؟ آقازاده ايشان می‌فرمود: يك بار يا دو بار نان و چايي در روز مي‌خوردند. هفته آخر عمر شريفشان هم تقريباً چيزي نخوردند. توجه به خوراك، يك عامل براي تعيين سبك زندگي است. البته عوامل ديگري مانند سليقه، عاطفه و ... هم در تعیین سبک زندگی وجود دارد.


عمل، دارای تأثیر بالایی بر اندیشه و عقاید است


· بحث‌هاي زيادي در مورد سبك زندگي مطرح است ولي مي‌خواهیم در مورد اثر رفتار روي انديشه و عقايد، به نکات بیشتری توجه کنیم. حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُم‏؛ اگر نمي‌تواني حليم باشي، اداي آدم‌هاي حليم را دربیاور. در سبك رفتارت حلم را نشان بده، كم است كسي كه شبيه قومي شود و مثل آنها نشود.» (نهج‌البلاغه/حکمت207) تو رفتارت را شبيه آن‌ها كردي، احوالت هم شبيه آنها مي‌شود. افكار و عقاید فقط در كلاس معارف درست نمي‌شود. در سبك رفتار و با رعايت جزئيات آن است كه درست مي‌شود.


· آیه قرآن هم می‌فرماید: ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُن(سوره روم، آیه 10). اين آيه را حضرت زينب(س) در مقابل يزيد خواند؛ وقتي كه يزيد مي‌گفت وحي و قرآن و نبوت دروغ است. يعني: يزيد! تو مي‌داني چرا آيات الهي را تكذيب مي‌كني؟ چون رفتارت بد است، بوزينه بازي؛ اهل شرب خمری و رفتارت عقيده‌ات را درست كرده است.


اول بايد رفتار بچه را اصلاح كرد يا اول افکار و عقايد او را؟


· اول بايد رفتار بچه را اصلاح كرد يا اول عقايد او را؟ اول بايد افكار او را درست كنيم يا رفتار او را؟ اول بايد احوال او را درست كنيم يا رفتار او را؟ از هفت سالگي زمان تنظيم رفتار است، نوبت تنظيم افكار نيست. بر اساس روایات، از 7 سالگي بايد ادب را به بچه آموخت. يكي از اين ادب‌ها، ادب نسبت به پروردگار است. بچه‌ای که از 14 سالگي مي‌خواهد عبد خدا شود، از 7 سالگي بايد ادب عبد بودن را به او آموخت؛ مانند ادبي كه سربازها در پادگان‌ها مي‌آموزند. سربازی كه به پادگان مي‌رود، به او ياد مي‌دهند كه ادب نظامي را رعايت كند، چون و چرا هم ندارد.


· در رفتار بچه‌هاي 3، 4 ساله نگاه كنيد. اكثراً در بازي‌هايشان اداي كساني را درمي‌آورند كه ديسيپلين ويژه نظامی دارند. معمولاً اداي پليس‌ها را در مي‌آورند. چرا؟ چون پليس رفتار خاصي انجام مي‌دهد. اين نشانۀ علاقۀ بچه‌ها به ادب است. با اين كار در واقع مي‌پرسند كه خب من جلوي چه كسي بايد سلام نظامي بدهم و به چه کسی ادب و احترام بگذارم؟ و نماز و ادب در مقابل خداوند، بهترین فعلی است که باید بیاموزند. بچه ابتدا سبك زندگي نياز دارد. رفتارش درست باشد، اميد است كه افكارش هم درست شود. از رفتار بايد شروع كرد.


در سبک زندگی مقلد کفار نباشیم/ یهود از طریق هالیوود برای ما سبک زندگی درست می‌کند


· صهيونيست‌ها خيلي رذل هستند و مثل آب خوردن آدم مي‌كشند و در اوج رذالت، جرياني به نام هاليوود را هدايت مي‌كنند. يهود در حالي كه غيريهود را حيوان مي‌داند، از طريق هاليوود براي ما سبك زندگي درست مي‌كند. یعنی همان آدم‌هاي كثيف به ما مي‌گويند اينطوري زندگي كن. دانشگاه‌هاي ما را مختلط مي‌كنند، در حالی که در جوامع یهود محیط زنان از مردان تفکیک می‌شود.


· فيلم «غريبه‌اي در ميان ما» را نگاه كنيد، در اتوبوس بين دخترها و پسرها پرده مي‌كشند و معتقدند حيوانات بايد مختلط باشند، ولی ما آدم هستيم. چرا در جوامع يهودي غرب زن و مرد اين قدر از هم تفكيك مي‌شوند؟ در همان فيلم نشان مي‌دهد كه خاخام يهودي با یک دختر كارآگاه دست نمي‌دهد و طوري نگاه مي‌كند كه گویی اين فرد شعور ندارد كه بفهمد نبايد زن و مرد با هم دست بدهند. آنوقت برای ما نسخۀ یک سبک زندگی مختلط می‌پیچینند


· ما نباید سبک زندگی خود را از دشمنان بگیریم. در روايتی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند اين نصرت خدا براي بندگان خوبش كافي است كه ببينند دشمن خدا، گناه مي‌كند. (كَفَى الْمُؤْمِنَ مِنَ اللَّهِ نُصْرَةً أَنْ يَرَى عَدُوَّهُ يَعْمَلُ بِمَعَاصِي اللَّهِ؛ صفات الشیعه/37). انگار خداوند متعال بفرماید: تو ديدي دشمن من گناه مي‌كند پس تو گناه نكن. اگر آنها در سبك زندگی دینی فقط بتوانند همین غيرت ديني تو را از بين ببرند، همه هستي تو را گرفته‌اند. آن وقت اسلام براي اينكه غيرت ديني تو حفظ شود، مي‌گويد حرام است قيافه‌ات را شبيه كفار بكني. شباهت به كفار حرام است.


 

بازیگر ایرانی در فیلم ضدایرانی

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


در حالیکه در پی اکران فیلم ضد ایرانی «آرگو» سازندگان این فیلم بارها اعلام کردند که برای پیدا کردن ایرانیانی که حاضر به بازی در این فیلم باشند، با مشکل روبرو بودند،ولی «رفیع پیتز»، فیلمساز ایرانی مقیم خارج به صورت افتخاری در این فیلم بازی کرده است.



فیلم سینمایی «آرگو» به کارگردانی و بازی «بن افلک» که از ماه سپتامبر در آمریکا و پس از آن در چند کشور دیگر جهان به نمایش درآمده، روایتی هالیوودی از حادثه 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی به دست دانشجویان ایرانی است.


این فیلم به سفارش کمپانی صهیونیستی «برادران وارنر» و به تهیه‌کنندگی «جورج کلونی»، بازیگر فیلم ضد اسلامی «سیریانا» ساخته شده است.


به گفته رسانه‌های غربی این فیلم از جلوه‌های بصری خوبی برخوردار است ولی به اعتراف برخی از همین رسانه‌ها، این فیلم از نظر تاریخی چندان معتبر نیست و بیش از آنکه روایتگر یک حادثه تاریخی باشد، یک درام است.


این فیلم که در آمریکا فروش چندان موفقی نداشته در بین ایرانیان نیز نتوانسته جذب مخاطب کند.


این درحالی است که «بن افلک» پیش از این بارها اظهار امیدواری کرده بود که در پی وقوع حوادثی چون فتنه 88 و تنش‌های میان ایران و آمریکا، موضوع این فیلم با وجود گذشت چند دهه همچنان به روز است و مطمئنا در میان ایرانیان با استقبال خوبی روبرو خواهد شد.


چند روزنامه خارجی نیز در تحلیل این فیلم و واکنش ایرانیان به آن بارها به این مطلب اعتراف کرده‌اند که ایرانیان تمایل چندانی به تماشای این فیلم نشان نداده‌اند.


روزنامه گاردین نیز هم‌راستا با این روزنامه‌ها در گزارشی تحت عنوان، چرا تماشای فیلم «آرگو» برای ایرانیان چندان جذاب نیست، ضمن اشاره به برخی اشتباهات فاحش در این فیلم، ابراز می‌کند که علی‌رغم تصور سازندگان فیلم، ایرانیان به تماشای این فیلم علاقه چندانی نشان نداده‌اند.


یکی از دیگر از حواشی که در رابطه با این فیلم مطرح بوده است، مشکل «بن افلک» برای یافتن ایرانیانی است که حاضر به بازی در این فیلم باشند.


«بن افلک» در چند مصاحبه خود ضمن اشاره به این مطلب گفته است: تهیه‌کنندگان برای یافتن ایرانیانی که تمایل داشته باشند در این فیلم بازی کنند، با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم کردند.


اما در چنین فضایی «رفیع پیتز» فیلمساز ایرانی مقیم خارج که فیلم‌های سیاهی چون «شکارچی» و «زمستان است» را در کارنامه کاری خود دارد، به صورت افتخاری در این فیلم  حضور یافته است.


او در «آرگو»نقش یک مامور بازرسی ویزا را ایفا میکند.




  • منبع: فارس

با این استدلال روابط جنسی و خشونت را هم می‌توان به تصویر کشید!

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


حالا آرام آرام شیشه‌های مشروب می‌آیند روی پرده سفید سینما .توجیه هم همان است که بود: نتیجه پایانی فیلم ، نتیجه‌ای اخلاقی است. ما همه اینها را نشان دادیم که بگوئیم:اگر فردی مشروب بخورد بیچاره می‌شود، اگر...



انگار همه چیز دارد کم کم فراموشمان می‌شود. دارد یادمان می‌رود که چه می‌خواستیم چه ایده‌آل‌هائی در فرهنگ و هنر داشتیم و چرا فرهنگ و هنر طاغوت را برنتابیدیم.


دارد یادمان می‌رود فیلمفارسی هائی که با اکراه از آنها سخن می‌گوئیم اغلب هدف و توجیه قابل قبولی داشتند. مشروبخواری، تجاوز و انواع ناهنجاری‌ها را در آنها نشان می‌دادند تا در نهایت ، مثلا بگوئیم: ببینید چقدر مشروب خوردن کاربدی است! ببینید اگر زنها مراقب خودشان نباشند چه می‌شود و سایر نتیجه‌گیری‌هائی که عموماً اخلاقی بودند.


از آن پس و بعد از انقلاب تصمیم گرفتیم یا  تصاویرخوبیها و موضوعات امید‌بخش و پرانرژی و زیبا را قاب بگیریم یا حتی اگر قصدمان زنهار دادن و هشدار و بیان پند و عبرتی است،پرده سینما را آلوده نکنیم به بدی‌ها و کژی‌ها.


گفتیم هنرمند باید به قدری هنر داشته باشد که با ظرافت و  به گونه ای غیرمستقیم و بدون آلودن ساحت سینما به چنین ناراستی‌هائی، حتی موضوع تلخ را روایت کند و زنهارمان بدهد.


برای پایه گذاشتن این قاعده هم دلیل داشتیم، نمی‌خواستیم قبح این ناهنجارها و  کژی‌ها از بین رود. نمی‌خواستیم به واسطه دیده‌شدن شیشه مشروب در دست قهرمانی که به خاطر فیلم و مجموعه دیگرش دوستش داریم قباحت شراب از بین برود و بعد از بیرون رفتن از سالن سینما نگوئیم «حالا عیبی ندارد اگر مردم هرازگاهی شیطنتی هم  بکنند....»


نمی‌خواستیم وقتی قهرمانی که باز هم، مثلاً از جعبه جادو، جائی توی دلمان پیدا کرده، به زنی تعدی و تعرض می‌کند، از گناهش چشم بپوشیم و قباحت این گناه از بین برود... نمی‌خواستیم قباحت گناهها از بین روند. نمی‌خواستیم قبح بدی‌ها بشکند. نمی‌خواستیم پلیدی‌ها از پرده سینما بپاشند توی صورتمان و از سالن که بیرون می‌ آییم هراندازه که  بدی در وجودمان رسوب کرده ،چند برابرشود . و همین بود که سینما را آرام آرام به گونه ای در آوردیم که هم در دنیا توان عرض اندام داشته باشد و هم  به قاعده ای سالم باشد که بی ترس و دلهره با خانواده به تماشای فیلم در سالن سینما بنشینیم.


اما حالا چند وقتی است انگار همه را یادمان رفته است.


حالا آرام آرام شیشه‌های مشروب می‌آیند روی پرده سفید سینما .توجیه هم همان است که بود: نتیجه پایانی فیلم ، نتیجه‌ای اخلاقی است. ما همه اینها را نشان دادیم که بگوئیم:اگر فردی مشروب بخورد بیچاره می‌شود، اگر...


به گمانم اگر در روی همین پاشنه بچرخد و «من مادر هستم» و «زندگی خصوصی» و ...‌ها با همین طرح و نقشه‌ مدون و حساب شده ساخته شوند، فردا روزی این توجیه هم با جسارت حتی در رسانه ملی مطرح خواهد شد که«چه اشکالی دارد اگر سکس و خشونت در فیلم‌ها وجود داشته باشند؟ ما می‌توانیم به واسطه این دو عامل مردم زیادی را به سینما بکشانیم و بعد، نتیجه فیلمی جنسی و پرخشونت، نتیجه‌ای اخلاقی و اجتماعی باشد؟»


باور کنید طرح و نقشه‌ای هست. باور کنید تو هم توطئه نیست که توطئه‌ای در کار است. باور کنید جماعتی کمربسته‌اند به نابودی سینمای اسلامی .باور کنید جماعت زیادی هم فریب همان طراحان ناراستی و ژست روشنفکری‌شان را خورده‌اند و می‌خورند.


باور کنید آنها نه پدرند، نه مادر، نه زندگی را می‌شناسند و نه قائلند به محترم دانستن حریم ‌های‌ خصوصی، باور کنید شمشیر را از از رو بسته‌اند این جماعت.کافیست پیش داوری را کنار بگذارید و نگاهی بیندازید به تولیدات یکی دو سال اخیر سینما و مقایسه‌اش کنید با چند سال قبل...




  • نویسنده: کیوان امجدیان-فارس

سینمای ایران و غرب زدگی فرهنگی

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)



موج آثاری که با محوریت موضوعاتی مانند خیانت، سوءزن، زنا و موارد از این دست ساخته شده‌اند محدود به اثاری مانند «برف روی کاج‌ها»، «من مادر هستم» و ... نمی‌شود. پیش از این نیز فیلم‌هایی مانند «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی»، «نقاب»، «آب و آتش»، «شام آخر» و سیل آثار مشابه آن‌ها با محوریت رابطه‌های نامشروع و به طور کلی گناه ساخته شده بودند و قطعا موج  این فیلم‌ها با توجه به وضعیت آموزشی و فرهنگی سینماگران در همین جا نیز اتمام نخواهد یافت. تمامی کسانی که در سینما ورود پیدا می‌کنند از لحاض عملی و نظری در چنین فضاهایی رشد می‌کنند و شکل می‌گیرند و متاسفانه نگاه منتقدانه مبتنی بر آموزهای درون هویتی خودمان نیز برای مقابله با چنین جریان‌های وجود ندارد. وقتی در کتاب های فیلمنامه نویسی با قاعده ها و اصولی مواجه می شویم که با باورها و ارزش‌های دینی اسلامی ذاتا تضاد و سرناسازگاری دارد، نباید توقع داشت که نتایج و خروجی‌های آن در خدمت اسلام و ارزشهای درون هویتی ما شود.

 


 

«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا(اسراء/32) نزديك زنا نشويد چرا كه عمل بسيار زشتى است و راه و روش بدى است»

 

خداوند متعال نمى‏گويد زنا نكنيد، بلكه مى‏گويد به اين عمل شرم‏آور حتی نزديك نشويد. چنین تاکیدی از جانب قرآن کریم ابعاد مختلفی دارد. حتی مفسرین قائل به آن هستند که مومن نباید حتی فکر و تصور چنین گناهانی را داشته باشد. حال متاسفانه در یک رسانه تصویری به صورت مصداقی و با جزئیات، مدام سراغ چنین موضوعاتی رفته می‌شود. بعضی اما در دفاع از چنین فیلم‌هایی بیان می‌دارند که سازندگان آنها نیت اصلاح‌ اجتماعی دارند و تقبیح‌ اعمال فاسد را دنبال می‌کنند. در واقع با شرایط بد و انزجارآوری که نشان می‌دهند در پی یک نوع بازدارندگی برای مخاطب هستند. یعنی فیلم این همه زشتی را جمع کرده است که در انتها مخاطب را به یک انزجار و به نوعی «کاتارسیس» بکشاند. به‌طور مثال در فیلم «من مادر هستم» که در آن زن و مردهای میانسال همسردار داری روابط ضربدری نامشروع هستند- و اگر کسی آشنا به ادبیات نمایشی و رمان‌های غرب نباشد قطعا متحیر می‌ماند که چنین داستان‌هایی که این همه کثیفی و گناه را یکجا جمع می‌کند از کدام ذهن روان‌پریشی نشات گرفته است- در پی کثیف نشان دادن این روابط و نقد آن‌هاست.

 


بر همین اساس هم صاحبان فیلم بر سر اخلاقی بودن فیلم ایستاده‌اند و هیچ نقدی را نمی‌پذیرند. اما اگر بخواهیم غرب‌زده باشیم و اخلاق‌گرایی مرسوم غربی را بپذیریم و آموزه‌های اخلاقی را در حد سخیف «کم‌تر خوردن مشروب» تقلیل بدهیم، آن موقع باید بسیاری از فیلم‌های غربی را اخلاقی‌تر از «من مادر هستم» به حساب بیاوریم. به طور مثال فیلم «لولیتا» اثر استنلی کوبریک داستان اعترافات مردي به نام «هامبرت هامبرت» است، که به جرم قتل دادگاهی شده است. قتل مردي خيانتكار و هوسباز كه «لولیتا»، معشوقه نوجوان هامبرت، را از او ربوده و اغفال نموده است. درست چیزی شبیه داستان فیلم «من مادر هستم» با این تفاوت که فیلم «لولیتا»، روابط اخلاقی و انسانی بسیار شریف‌تری را نسبت به فیلم «من مادر هستم» داراست.

 

باید بر این نکته تاکید کرد که اگر بخواهیم اینقدر اخلاق را تقلیل بدهیم و بسط و سیطره تفکر مدرن را در سینمای خود بپذیریم، بدون شک بسیاری از آثار هالیوودی بسیار شریف‌تر و اخلاقی‌تر از سینمای اجتماعی ایران هستند و مدیران سینمایی برای اکران چنین فیلم‌هایی هر چه سریع‌تر می‌بایست اقدام کنند! چرا که اولا فیلم‌های بسیار خوش‌ساخت‌تری نسبت به مشابه ایرانی خود هستند و ثانیا صاحبان فیلم‌های هالیوودی حذف برخی از صحنه‌ها را خواهند پذیرفت و از زیر اصلاحات فرار نخواهند کرد و بسیار قانون‌مدارتر و محترمانه‌تر از همکاران ایرانی‌شان برخورد خواهند کرد!

 

گونه یا ژانر ساخته‌های اخیر در فضای خیانت را بسیاری «ملودرام اجتماعی» دانسته‌اند. حال آنکه فیلم‌هایی مثل «چهارشنبه‌سوری»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین»، «برف روی کاج‌ها»، «من مادر هستم» و .... را «تراژدی خانوادگی»(Domestic tragedy) می‌توان دانست. تراژدی خانوداگی زیر گونه تراژدی است. تراژدی را داستانی می‌دانند که شخصیت‌ها و قهرمان داستان در تقدیری که برایش رقم می خورد احاطه می‌شود و ناتوانی قهرمان از اینکه بتواند از سرنوشت رقم خورده‌ی خود سرباز بزند، به پایانی ناخوشایند و غم‌انگیز منتهی می‌شود. تراژدی ریشه در یونان باستان دارد و تمام گونه‌های آن پایان‌های حزن‌انگیز و ناخوشایندی را به همراه دارند. موضوعات غم‌انگیزی که غالباً بدبختي‌ها، شكنجه‌هاي جسمي و روحي و خيانت را نشان مي‌دهند.

 

در تراژدی قهرمان داستان از شاهان، شاهزادگان و افراد مشهوری که از طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی می‌باشند است. اما در «تراژدی خانوادگی» طبقه متوسط و پایین شهری که بعد از شکل‌گیری فرهنگ شهری مدرن و مشکلات پیش آمده از سبک زندگی این گروه‌ مورد توجه قرار گرفت دیگر سراغی از قهرمانان نامدار نمی‌توان گرفت و  بیشتر توجه در آن بر مسائل و مشکلات خانوادگی است. در «تراژدی خانوادگی» هسته‌ی اصلی داستان به سمت ازهم‌پاشیدگی خانواده و فاجعه پیش می‌رود و در آن همانند تراژدی‌های کلاسیک مفهوم تقدیر و شرایط ناخواسته نیز مشاهده می‌شود. سرنوشت تخلف‌ناپذیری که نمی‌توان آن را عوض کرد و شخصیت‌های داستان ناتوان از برهم زدن شرایط موجودند و نمی‌توانند از آن فرار کنند. تمامی این ویژگیها همان چیزهایی‌ست که در فیلم‌های اخیر سینمای ایران مشاهده می‌شود.

 

لذا در جواب دوستانی که معتقدند اینگونه فیلم‌ها شرایط کاتارسیس‌گونه را به همراه دارند و به دنبال اشاعه فحشا و گناه نیستند باید بیان داشت اولا در تفکر قدسی بسیاری از موضوعات به حدی شان بازدارندگی و شائبه‌ی آلودگی دارند، که پرداختن به آن نیز نوعی درگیری با کثیفی است و مگر می شود انسان به سراغ موضوع کثیفی برای مقابله برود و خود آلودگی پیدا نکند؟ مگر نه این است که خداوند توصیه می‌کند حتی به زنا نزدیک هم نشویم. وقتی قبح بسیاری از مسائل حرام شکسته شود، آیا اصلا انزجار و بازدارندگی اتفاق خواهد افتاد؟ چه منطقی است که از زشتی میل به خوبی پیدا کنیم؟ چرا مستقیم به خوبی‌ها و زیبایی‌ها نپردازیم؟ در منطق هنر اسلامی، هنرمند همواره بیانگر و مبلغ زیبایی‌ها و آیینه‌دار صفات جمال الهی است نه آنکه در کثافات به دنبال بازدارندگی باشد و پرداختن به زشتی‌ها و عیب‌ها خود نوعی بی‌هنری است و برآمده از تفکر هنر مدرن.

 

جز این باید به این نکته‌ی حیاتی هم اشاره کرد که بعضی از فیلم‌های اخیر نه‌تنها تقبیح‌کننده‌ی زشتی‌ها و گناه‌هایی مثل زنا و خیانت و... نیستند بلکه درصدد قبح‌زدایی از چنین اعمالی هستند و به طور کلی در پی ترویج و تبلیغ اخلاق و فرهنگ طبقه متوسط غربی هستند. اکثر تولیدات «خیانت‌محور» چند سال اخیر صرفا مبلغ اخلاق سکولاری هستند که در آن انسان مبتنی بر تمایلات نفسانی ناسوتی و وجدانیات فردی، مستقل از وحی و شریعت به دنبال شکل‌دهی اخلاقیات سکولار و اومانیستی است.

 


در قرآن کریم نزدیک به 500 آیه شریفه داریم که معروف به آیات احکام هستند و از این آیات رشته مفصل و متول فقه و اصول شکل گرفته است، اما نزدیک به 3500 آیه در قرآن وجود دارد که به بیان داستان گذشتگان اختصاص دارد. از این منبع گرانسنگ در هنر و سینمای خود چه استفاده‌ای کرده‌ایم؟ نه‌تنها در جهت تقویت آن حرکت نکردیم با کمال شرمندگی باید بگوییم کمترین بهره را هم از آن نبرده‌ایم.

 

با کمال تاسف باید گفت ما در ساحت هنر، بویژه سینما، وابسته به هویت و ریشه‌های فرهنگی خود نیستیم. هنرمند امروز ما نسبتی با هنرمندان طلایی دوره گذشته خود ندارد. سینماگر امروز ما با رمان‌نویسان و نمایش‌نامه‌نویسان غربی بیشتر انس فکری و روحی دارد تا قرآن کریم، شاهنامه فردوسی، بوستان و گلستان سعدی، مثنوی مولوی یا خمسه نظامی یا دیوان حافظ یا ... . این مشاهیر در هنر امروز ما بویژه سینما فقط اسامی باشکوهی هستند، وگرنه ما با فیلم‌های خود فحش‌های رکیکی به نظام معرفتی و اندیشه‌ای آنان می‌دهیم. ما فقط اسم حکیم ابولقاسم فردوسی را بزرگ می‌شماریم اما اندیشه و حکمت هنری او را در آثار خود پایمال می‌کنیم. اگر عشق‌های سینمایی را با عشق در «لیلی و مجنون» نظامی، یا بحث خیانت و بی‌عفتی را در سینما و شاهنامه فردوسی مقایسه کنیم جز شرمندگی و تاسف-که نتیجه‌ی از بین بردن نظام معرفتی و فرهنگی آنهاست- چیز دیگری نداریم.

 

سینماگر امروز ما مستحیل در پارادایم مسلط حاکم بر دنیای امروز است و آن چیزی نیست جز نظریات و دیدگاه‌های اندیشمندان مدرن که در حوزه‌های مختلف به تولید استاندارد، شاخص و الگو پرداخته‌اند. اگر از جریان‌های پراگماتیستی سطحی موجود گذر کنیم، فهمیدن این موضوع کار بسیار سختی نیست که ما همواره برای عمل خود نیازمند پشتوانه نظری هستیم. ما در یک شکاف و دره‌ای عمیق میان نظر و عمل خود گیر کرده‌ایم و برای رهایی از این دره و پرتگاه عمیق ضرورت جنبش نرم‌افزاری و بازتولید اندیشه‌های دینی در قالب نظریات هنر، علوم انسانی  و ... از اهداف مهمی است که باید به آنها بپردازیم.




  • منبع: 598


یادداشت / نفوذ جریانی انحرافی‌ در بدنه‌ سینما

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


شاید از همان آغاز نیز منشأ اعتراضات علاوه بر خود فیلم هشدار دادن به جریان انحرافی پدید آمده در سینما بود.جریانی که از آغاز امسال با «زندگی خصوصی»از پوسته اختفا و احتیاط درآمد و حتی به شکل قلدرمآبانه ای حریف طلبید.



روز گذشته در نشست نقد و بررسی فیلم من مادر هستم نکاتی مطرح شدکه جای تأمل دارد.


در این نشست متأسفانه بعضی منتقدان با اصرار و جهت‌دهی اشتباه مدافعان فیلم را وا داشتند نگاه خود را صرفا برخود فیلم تمرکز دهند و نه جریانی  که این فیلم جزئی از آن به شمار می‌رود.حال آنکه اساسا بحث اصلی معترضان  فراتر از پرداختن به یک فیلم بود.


شاید از همان آغاز نیز منشأ و مبدا اعتراضات علاوه بر خود فیلم هشدار دادن به جریان انحرافی پدید آمده در سینما بود.


جریانی که از آغاز امسال با «زندگی خصوصی»از پوسته اختفا و احتیاط درآمد و حتی به شکل قلدرمآبانه ای حریف طلبید.


جریانی که اگر چه چندین سال است آشکار و پنهان و با احتیاط در سینما نفوذ کرده است اما امسال بنا به دلایلی فضا را برای گردن کشی مهیا دید و حالا توانسته گروهی از روشنفکران و حتی مذهبی‌ها و نیز عامه مردم را  نیز با خود همراه کند.


اساسا این فیلم فقط جرقه‌ای بود تا جماعتی که احساس وظیفه می‌کردند نسبت به این جریان، جلوی آن قرار بگیرند تا شاید جریانی که در ماههای اخیر بی پروا به ارزشها می‌تازد ،نتواند در فضائی مهیا و بی‌دردسر راهش را ادامه دهد.


شاید به گفته یکی از منتقدان این جلسه، بشود در فیلم مشروب و زن فاحشه را هم نشان داد و شاید حتی در فیلمی مثل زیر نور ماه هم این عناصر وجود داشته باشد اما فراموش نکنیم نگرانی معترضان تنها نمایش جلوه‌های فساد نیست که نفوذ جریانی نامتناسب با فرهنگ‌های ایرانی و اسلامی در سینماست.


به طور قطع فیلمی مثل« زیر‌نورماه »حتی با وجود حضور زنی فاحشه در آن هیچگاه دنباله‌روی جریان معارض با ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی و ایرانی نبوده که حتی از جمله فیلم‌های تقویت کننده این فرهنگ به شما می‌آید.


و این نکته ظریفی است که متأسفانه گاهی از اوقات موجب می‌شود حتی بعضی دلسوختگان فرهنگ ایرانی و اسلامی در آن دچار اشتباه شوند.


فیلم‌هائی از این دست بنا دارند تا در لوای یک پیام ظاهرا اخلاقی، به گونه‌ای ظریف و زیرپوستی، برخی احکام، قواعد و ارزشها را به چالشی غیرمنصفانه بکشانند و با استفاده از ابرازهای قدرتمند سینما، از تصویر  و رنگ و نور گرفته تا موسیقی و صحنه‌پردازی، مخاطب را در این ورطه با خود همراه سازند.


حتی شاید شما هم از جمله آنهائی باشید که بعد از دیدن فیلم استدلالهائی از این دست داشته باشند که «این فیلم نه تنها هیچ مشکلی نداشت بلکه حتی پیامهائی اخلاقی را هم به مخاطب منتقل می‌کرد. یا «مگر نشان دادن بعضی ظواهر فساد چه اشکالی دارد وقتی می‌خواهیم به هدفی اخلاقی برسیم و حتی  ظواهر فساد را تقبیح کنیم...» یا...


قصد من هم در این مجال مجادله  نیست که صرفا یک دعوت است. دعوت برای دیدن فیلم یا فکر کردن به آن از منظری بالاتر و زاویه‌ای کلی‌تر و کلان‌تر .


دوباره به این فیلم فکر کنید و اینبار نه صرفا به «من مادر هستم» به عنوان یک فیلم سرگرم‌کننده که به عنوان بخشی از یک جریان .جریانی که از فیلم‌فارسی‌های سخیف و مبتذل شروع می‌شود و به «زندگی خصوصی» و «من مادر هستم »می‌رسد...


و نکته دیگر اینکه باور کنید سینما ابزاری است  بسیار قدرتمند که به واسطه آن می‌توان نکته‌ای را ملکه ذهنی مخاطب کرد.


حالا دیگر در سینما کم نیستند فیلم‌هائی که ظاهرا پر از مفاهیم اخلاقی و شعاری هستند اما بعد از بیرون آمدن از سینما نه تنها آن شعارها در ذهن شما نمی‌ماند که به واسطه ساخت هوشمندانه و استفاده درست از ابزار سینما بعد از بیرون آمدن از سالن سینما فقط یک نکته و یک جمله از آن در ذهن شما باقی خواهد ماند: تنفر از یک حکم اسلامی مثل قصاص، احساس دلسوزی و با یک زناکار، همذات پنداری با یک شرابخوار و ...


و همه اینها آرام آرام بدنه فرهنگ و ارزشها را می‌خورد و با ظاهری آراسته، چنان ساختار استوار ارزشها را فرو می‌ریزد که تا به خودمان بیائیم خواهیم دید که چیزی از آن فرهنگ نمانده است و دیگر کاری هم نمی‌شود برایش کرد.


شاید همین آینده نگری و دقت نظر جماعت مذهبی هاست که باعث می‌شود  آنها بی‌درنگ و حتی با اتکا به تفسیرهای معتمدانشان به اعتراض بلند شوند و آماده شنیدن انواع و اقسام انگ ها شوند. تفسیرها و توجیه های مغرضانه ای از جمله اینکه کارشان سیاسی خطاب شود، بی‌سواد تلقی شوند و هزار و یک انگ دیگر .


حالا با تمام این توضیحات یکبار دیگر به فیلم فکر کنید . بعد از بیرون آمدن از سینماشعارهای باسمه ای و سطحی پردازش شده و ظاهراً اخلاقی «من مادر هستم» به یاد شما مانده است یا یک نکته و جریان با ناهمگون با اعتقادات شما ؟




  • محمدرضا پارسا-فارس

والت دیزنی؛ با ترویج دهنده سبک زندگی آمریکایی آشنا شوید +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


نزدیک به یک قرن است که شرکت والت دیزنی فیلم‌ها و انیمیشن‌های مخصوص کودکان را که حاوی ارزش‌ها و سبک زندگی آمریکایی هستند را تولید و منتشر می‌کند. امروزه شاید کمتر کسی بتوان یافت که با نشان شرکت والت دیزنی یا شرکت‌های تابعه آن مواجه نشده باشد.






در گزارش زیر که در چند قسمت تقدیم خوانندگان گرامی خواهد شد، ابتدا تاریخچه شکل‌گیری این شرکت توسط فردی به نام «والت دیزنی» را بررسی خواهیم کرد و سپس با اسناد معتبر اهدافی که این شرکت در لفافه سرگرمی به دنبال دستیابی به آنها بوده را ذکر خواهیم کرد.


والت دیزنی در 5 دسامبر سال 1901 در شیکاگو در ایالت ایلینویز به دنیا آمد. خانواده والت هنگامی که او پنج ساله بود به مزرعه‌ای در شهر «مارسلین» در ایالت «میسوری» آمریکا مهاجرت کردند و وقتی که او 9 سال سن داشت پدرش در شهر کانزاس یک دکه روزنامه‌فروشی بین راهی خرید و آنها به همراه خانواده به آنجا رفتند. والت و برادرش «روی» باید هر روز صبح ساعت 3:30 از خواب بیدار می‌شدند تا روزنامه‌ها را به صاحبانشان برسانند. دیزنی در دوران ابتدایی شنبه‌ها به مرکز هنری کانزاس می‌رفت تا در آنجا نقاشی یاد بگیرد.






جنگ جهانی اول که شروع شد برادر والت به ارتش پیوست. والت هم تلاش کرد به ارتش ملحق شود اما سن او کفایت نمی‌داد. والت دیزنی سرانجام سن شناسنامه‌ایش را تغییر داد و صلیب سرخ به وی اجازه داد به عنوان راننده آمبولانس برون‌مرزی در جنگ شرکت کند.


دیزنی پس از اتمام جنگ مجدداً به کانزاس بازگشت و در آنجا به عنوان هنرمند و کارشناس تبلیغات مشغول به کار شد. والت دیزنی در این زمان با همکاری هنرمند دیگری به نام «اب یوکرز» تلاش کرد یک شرکت تجاری برای ساخت فیلمهای انیمیشن راه‌اندازی کند؛ آنها یک استودیو به نام «Laugh-o-Grams» برای تئاترهای محلی درست کردند، اما پروژه‌شان موفقیتی به دست نیاورد و ورشکست شدند. به همین دلیل دیزنی به برادرش در لس‌آنجلس ملحق شد.






در لس‌آنجلس او از «روی دیزنی»، برادرش، مقداری پول قرض گرفت و باز هم به ساختن فیلم‌های انیمیشن روی آورد. «یوکرز» و همکاران دیگرش هم به لس‌آنجلس آمدند تا او را همراهی کنند. آنها به تولید کارتون‌های تلویزیونی پرداختند، اما کارشان زمانی سر زبان‌ها افتاد که دیزنی پیشنهاد داد یک فیلم کارتونی از موشی سخنگو و آوازخوان بسازند.


این شرکت در 16 اکتبر 1923 به وسیلهٔ دو برادر، «والت»  و «روی او.» (.Roy O) دیزنی، به عنوان یک استودیو کوچک انیمیشن‌سازی تأسیس شد و چندی بعد به یکی از بزرگ‌ترین استودیوهای هالیوود، صاحب یازده شهر بازی و چند شبکه تلویزیونی از جمله ای‌بی‌سی تبدیل شد. این شرکت در سال 1930 با کمک شرکت کلمبیا پیکچرز موفق به عرضه مجموعه تلویزیونی کارتونی میکی ماوس شد.


دفتر مرکزی شرکت دیزنی و امکانات اصلی تولید آن در کالیفرنیا، در استودیوی والت دیزنی (بربنک) قرار دارند. این شرکت یکی از اعضای گروه صنعتی داو جونز است و در سال 2006، مبلغ 34٫3 میلیارد دلار درآمد داشته‌است. تا سال 1955، شرکت دیزنی فقط روی فیلم‌های کارتون کار می‌کرد.


19 سپتامبر سال 1928 بود که کارتون سیاه و سفید «کشتی بخار ویلی» برای اولین بار نمایش داده شد و شخصیت کارتونی آن، «میکی‌ماوس» را به یک ستاره بزرگ در دنیای تولیدات کارتونی و شرکت سازنده آن را به شرکتی موفق در زمینه تولیدات سرگرمی تبدیل کرد. با گذشت مدت زمان اندکی، مخاطبان میل سیری‌ناپذیری به مشاهده کارتون‌های شرکت دیزنی داشتند.







از این زمان به بعد، شرکت والت دیزنی به حرکت روی نوار موفقیت از لحاظ جلب مخاطب ادامه داد. در سال 1930 دیزنی به چهره‌ای نامدار در زمینه تولیدات سرگرمی تبدیل شده بود. سال 1937 بود که شرکت والت دیزنی توانست ساخت نخستین فیلم بلند انیمیشن خود به نام «سفیدبرفی و هفت کوتوله» را به پایان ببرد.






هنگامی که والت دیزنی در سال 1984 دیده از جهان فروبست شرکتی که نام او را یدک می‌کشید به اوج موفقیت و قدرت رسیده و شهره خاص و عام شده بود.


پس از والت، فردی به نام «مایکل ایزنر» که اصالتاً یهودی بود ریاست این شرکت را به عهده گرفت. در زمان مدیریت «ایزنر» فروش و سود خالص این شرکت افزایشی سرسام‌آور یافت و این شرکت اکنون بدون هیچ رقیبی در قلّه صنعت سرگرمی جهان قرار گرفت. با این حال، در همین زمان هم بود که محصولات این شرکت با انتقادات فراوانی از سوی گروههای مستقل مواجه شد.


سرنخ‌دهی جنسی به کودکان در قالب پیامهای زیرآستانه‌ای و تولید محصولات تبلیغاتی آمریکا محور در خلال جنگ جهانی دوم از جمله انتقاداتی بود که این کمپانی با آنها مواجه شد.


امروزه این کمپانی هشت استودیوی فیلم‌سازی در اختیار دارد که عبارتند از: "والت‌دیزنی‌پیکچرز" (Walt Disney Pictures)، "تاچ‌استون‌پیکچرز" (Touchstone Pictures)، "میرامکس" (Miramax)، "بونا ویستا هوم ویدئو" (Buena Vista Home Video)، "بونا ویستا هوم اینترتینمنت" (Buena Vista Home Entertainment)، "بونا ویستا اینترنشنال" (Buena Vista International)، "هالیوود پیکچرز" (Hollywood Pictures) و "کاراوان‌پیکچرز" (Caravan Pictures) که در سال 1999 منحل گردید.


این استودیوها اکنون در قالب تولیدات سرگرمی یکی از مهمترین ابزارهای معرفی و ترویج سبک زندگی آمریکایی هم به شمار می‌رود.در قسمت‌های بعدی این موضوع را بیشتر بررسی خواهیم کرد.


ادامه دارد...




  • منبع: فارس

پیام های پنهان جنسی در تولیدات والت‌دیزنی +اسناد

$
0
0

 


(بسم الله الرحمن الرحیم)


اسناد نشان می‌دهد شرکت والت دیزنی در قالب تولیدات سرگرمی از روش‌های بحث‌انگیزی برای اثرگذاری بر اذهان و رفتارهای کودکان استفاده کرده است.



نزدیک به یک قرن است که شرکت والت دیزنی فیلم‌ها و انیمیشن‌های مخصوص کودکان که حاوی ارزش‌ها و سبک زندگی آمریکایی هستند را تولید و منتشر می‌کند. امروزه شاید کمتر کسی بتوان یافت که با نشان شرکت والت دیزنی یا شرکت‌های تابعه آن مواجه نشده باشد.


در قسمت اول این گزارش، تاریخچه شکل‌گیری این شرکت بزرگ تولیدات سرگرمی را بررسی کردیم. در این قسمت، پیامهای جنسی مخفی شده در لا به لای سرگرمی‌های این شرکت که ذهن کودکان را هدف قرار داده‌اند، بر اساس مستندات از نظر خواهیم گذراند.


زمانی که والت دیزنی در اوج قدرت و شکوفایی قرار داشت، دنیای تولیدات تلویزیونی و محصولات سرگرمی و به خصوص تبلیغات رسانه‌ای در معرض تحقیقات بحث‌‌انگیزی در روان‌شناسی قرار گرفته بود که تلاش می‌کردند مفهوم ذهن «ناخودآگاه» که به تازگی در روان‌کاوی شده بود را در قالب آزمایش‌های تجربی بررسی کنند.


در این سالها در عمده تحقیقات روان‌کاوی و روان‌شناسی از روشی موسوم به «پردازش زیرآستانه‌ای» در آزمایشگاه‌ها برای این تحقیقات استفاده می‌شد.


در روش «زیرآستانه‌ای»، محرک‌های حسی به گونه‌ای به فرد ارائه می‌شدند که شدت آنها از آستانه لازم برای اینکه فرد آنها را هشیارانه ادراک کند، پایین‌تر بود. روشهای گوناگونی برای این کار وجود داشت، اما به عنوان مثال در برخی از این آزمایش‌ها، تصویری به طور سریع به فرد ارائه می‌شد که در لابه‌لای تصاویر و منظره‌های آشکار دیگر چنان پنهان شده بود که فرد تنها با دقت و تمرکز می‌توانست آنها را بازشناسی کند. به عبارت دیگر، تصویر مورد نظر به گونه‌ای ارائه می‌شد که فرد آن را در سطح هشیار ادراک نمی‌کرد، اما در ناخودآگاه ذهنش نقش می‌بست.






یافته‌های ام‌آر‌آی مغز نشان می‌دهند محرک‌های زیرآستانه‌ای در مقایسه با محرک‌های هشیار در بخش‌های متفاوتی از مغز پردازش می‌شود


برخی از این تحقیقات نشان می‌دادند این محرک‌ها هیجاناتی را در فرد تولید می‌کنند که تأثیر آنها از ارائه آن محرک‌ها به طور مستقیم و آشکار بیشتر است، مثلاً نشان داده شده بود اگر محرّک‌های جنسی به صورت زیرآستانه‌ای به فرد ارائه شوند، میزان برانگیختگی بدنی جنسی فرد بیشتر از حالتی خواهد بود که همان محرّک‌ها آشکارا ارائه شوند. ضمن اینکه ادعا می‌شد محرک‌های زیرآستانه‌ای اثر طولانی مدت‌تری هم بر رفتار فرد می‌گذارند، مثلاً محرک جنسی زیرآستانه‌ای ذهن فرد را بیشتر درگیر می‌کند و فرد را برای مدّت زمان طولانی‌تر درگیر خیال‌پردازی‌های جنسی می‌کند.


انتشار این گزارش‌ها در آن سالها با جار و جنجال‌های فراوانی هم در دنیای محصولات رسانه‌ای و به خصوص تبلیغات همراه بود که تلاش می‌کردند با پنهان کردن بخشی از پیامهایشان در لابه لای آنچه به صورت آشکار به مخاطبانشان ارائه می‌کردند، رفتار آنها را به نفع خودشان تحت تأثیر قرار دهند.


نکته‌ای که توجه به آن لازم است این است که تلاش بر این بوده که این تصاویر و تبلیغات به گونه‌ای ارائه شوند که هر چه بیشتر، حالت پنهان و غیرقابل آشکار داشته باشند تا بتوانند بر رفتارها و هیجانات فرد نفوذ بیشتری داشته باشد.


مستندات فراوانی که از تولیدات والت‌دیزنی به دست آمده نشان می‌دهد تولیدات سرگرمی این شرکت به شدت تخت تأثیر همین فضا قرار داشته‌اند. در سال 1995 یکی از بزرگترین گروه‌های فعال در زمینه حمایت از حقوق انسانها به نام «اتحادیه زندگی آمریکا» مستنداتی رو کرد که نشان می‌دادند بسیاری از انیمشین‌هایی که این شرکت برای کودکان ساخته، از جمله رهاکنندگان (Rescuers)، who framed the Rodger Rabbit، پری کوچک (Little Mermaid) و شیرشاه حاوی پیامهای زیر آستانه‌ای جنسی بوده است.


برای آشکار کردن پیامهای پنهانی که در تولیدات دیزنی وجود دارند ابتدا به فیلم «علا الدین» اشاره می‌کنیم. در این فیلم، هنگامی که علاالدین و جاسمین می‌خواهند سوار قالی جادویی شوند، علاءالدین از جاسمین می‌خواهد با وی سوار قالی شود. در این صحنه علاءالدین با لحنی زیرلب می‌گوید: "teenagers take off your clothes” (نوجوان‌ها لباس‌هایتان را درآورید).


فیلم دیگری که والت دیزنی از آن برای سرنخ‌دهی جنسی به کودکان در قالب پیامهای زیرآستانه‌ای استفاده کرده، «شیرشاه» است. در یکی از صحنه‌های این فیلم، «سیمبا» قهرمان این فیلم وقتی به پایین پرتاب می‌شود، ابری از گرد و خاک بلند می‌شود. وقتی این گرد و خاک‌ها در حال ناپدید شدن هستند، لغت SEX را پدید می‌آورند. تصویر زیر لحظه‌ای که این لغت تشکیل شده را نشان می‌دهد.






در صحنه دیگری هم هنگامی که سیمبا با پدرش در حال صحبت کردن است ستاره‌های آسمان نشان داده می‌شود که به گونه‌ای به یکدیگر متصل می‌شوند که تصویر یکی از اندامهای بدن را می‌سازند.


فیلم «پری کوچک» نیز حاوی تصاویر جنسی زیادی است که کارشناسان از آنها عکسبرداری کرده‌اند؛ پاره‌ای از این تصاویر در پایگاه‌های اینترنتی مخالفت‌کننده با نمایش تصاویر جنسی به کودکان منتشر شده‌اند اما پاره‌ای از آنها آنقدر مشمئزکننده بوده‌اند که حتّی این پایگاه ها هم از انتشار آنها خودداری کرده‌اند.


شرکت والت‌دیزنی در سال 1999 به یکی از اشتباهاتش اعتراف کرد. در این سال پس از آنکه نشان داده شد در پس‌زمینه انیمیشن «رهاکنندگان» تصاویر زنان برهنه نمایش داده شده‌اند، شرکت والت‌دیزنی مجبور شد 4/3 میلیون نسخه از تولیدات این فیلم را پس بگیرد. این شرکت ضمن عذرخواهی و گفتن اینکه قرار گرفتن این تصاویر در این انیمیشن تعمدی نبوده اعلام کرد برای اینکه خانواده‌ها حسن اعتماد خود به محصولات والت‌دیزنی را همچنان حفظ کنند این فیلم‌ها را جمع‌آوری کرده است.


در فیلم «دیو و دلبر» نیز اشاره‌های مختلفی به مسائل جنسی دیده می‌شود، اما واضح‌ترین نمادها در این فیلم اشاره به سمبول‌هاس شیطان‌پرستی است.


البته وجود نمادهای شیطان‌پرستی و جنسی در محصولات والت‌دیزنی تنها به این موارد محدود نمی‌شوند. بسیاری از محصولات این شرکت بزرگ رسانه‌ای چنان به مضامین جنسی آغشته شده‌اند که شاید حتی اشاره به آنها هم صلاح نباشد.




  • منبع: فارس


 

انتشار فیلم موهن دیگری درباره پیامبر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


مساله اسلام هراسی و اسلام‌ ستیزی پدیده‌ ای است که در سال‌ های اخیر با تابلوی آزادی بیان در غرب مورد توجه قرار گرفته و به همان نسبت که اقبال مردم جهان به اسلام و مبانی اسلامی افزایش یافته، اسلام هراسی و اسلام‌ ستیزی در غرب نیز شدت گرفته است.


http://www.jc313.ir/wp-content/uploads/2012/09/13900817171013_PhotoA.jpg


به ‌طور طبیعی، ‌گسترش اسلام هراسی و اسلام ستیزی در کشور‌های غربی موجب می ‌شود که اقلیت ‌های مسلمان بیش از گذشته در کشورهای اروپایی و آمریکایی تحت فشار قرار گرفته و حتی ممکن است ناچار به مهاجرت شوند.


فيلم موهن «بی ‌گناهی مسلمانان» یکی از جدیدترین موارد از توهین آشکار به ارزشهای اسلامی و پیامبر اعظم (ص) بود که چندی پیش در غرب منتشر و با خشم و اعتراض سراسری مسلمانان در تمامی کشورهای دنیا مواجه شد به گونه ای که بسیاری از دست اندرکاران این فیلم مجبور به پناه بردن به مکانهای نامعلوم و تحت حفاظت پلیس شدند.


اما برخی رسانه های غربی خبر داده اند که یک کارگردان پاکستانی‌ الاصل مقیم اسپانیا با مشارکت «تری جونز» فیلم موهن جدیدی را ساخته و قصد دارد به زودی آن را منتشر کند. جونز همان کشیش هتاک آمریکایی است که چندین مرتبه قرآن ‌سوزی را در کارنامه خود دارد.


کارگردان این فیلم به نام "عمران فراست" که در حال حاضر در اسپانیا زندگی می ‌کند، نام فیلم خود را "پیامبر بی‌ گناه" نامیده و گفته است فیلمش در مورد زندگی پیامبر اسلام است. فیلم جدید را می‌ توان به نوعی دنباله ‌ای بر همان فیلم بی ‌گناهی مسلمانان دانست.


رسانه ها خبر داده اند که يك نفر از نزدیکان این کارگردان، بخشی از این فيلم موهن جديد را روی سايت يوتيوب قرار داده است. اين ويدئو كه گفته شده تنها بخش كوچكی از اين فيلم توهين‌ آميز است، از جمعه، هفدهم آذرماه، بر روی سايت يوتيوب منتشر شده است.


كارگردان اين فيلم اعلام كرده كه فيلم را جمعه 24 آذرماه به صورت كامل در سايت‌های اينترنتی منتشر خواهد كرد.


اولین ویدیوی تبلیغاتی این فیلم که زمان آن پنج دقیقه و ‏۴۶‏ ثانیه است، نام فراست را در کنار پرچم اسپانیا منتشر کرده و خود نیز در صحنه‌ای دیگر در میدان «کلون» شهر مادرید و زیر پرچم اسپانیا ظاهر شده است‏. ‏او در این فیلم خود را به عنوان «یک مسلمان سابق پاکستانی که اکنون به شهروند اسپانیایی بودن خود افتخار می‌کند»، معرفی کرده است‏. ‏


با این اوصاف به نظر می رسد غربی ها از اعتراضات مردم مسلمان درس عبرت نگرفته اند و موج جدیدی از واکنش ها در اعتراض به خاک پاشیدن به خورشید عالم بشریت در راه باشد.




  • منبع: باشگاه خبرنگاران

ستارگان معتاد به مواد مخدر در هالیوود +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


هالیوود و ستاره‌های این صنعت سینمایی، همواره جنجالی‌ترین سوژه رسانه‌های هستند که به خاطر زرق و برقی که همین رسانه‌ها از زندگی‌های آنها به تصویر می‌کشد، بسیاری از آنها به عنوان انسان‌هایی ایده‌آل با زندگی‌هایی رویایی یاد می‌کنند که باید آنها را الگو قرار داد.


در این گزارش سعی شده با نگاهی نزدیک به زندگی و ابتلائات برخی از این ستاره‌ها چهره‌ای واقعی از زندگی آنها را به تصویر بکشیم:


اعتیاد به مواد مخدر بالاخص هروئین و کوکائین از جمله مشکلات ستاره‌های هالیوود است که به اعتراف نشریات آمریکایی، قدمتی برابر صنعت سینمایی این کشور دارد.


براساس تحقیقاتی که سال 2008 در ارتباط با اعتیاد جوانان آمریکایی به مواد مخدر صورت گرفت، مصرف کوکائین در هالیوود همانقدر پیش‌پاافتاده و طبیعی است که مصرف یک لیوان مشروب.


البته اگرچه مصرف این نوع از مواد مخدر به امری معمولی تبدیل شده است ولی مشکلات اعتیاد به آن همچنان برای مصرف‌کنندگانش باقی است.


*ماجرای اعتیاد «جولی» از زبان فروشنده مواد و ماجرای بیماری روانی‌اش از زبان پدرش «جان ویت»


_ماجرای اعتیاد جولی: «فرانکلین میرز»، یک فروشنده مواد مخدر سال 2005 در مصاحبه‌ای جنجالی با مجله «لایف اند استایل»، گفت: اولین بار فوریه سال 1997 میلادی در هتل چلسی با آنجلینا جولی ملاقات کردم فکر کنم تنها 21 داشت.


ما هفته‌ای دو تا سه بار همدیگر را می‌دیدیم، او از من کوکائین و هروئین می‌خرید، هر بار به طور متوسط حدود 100 دلار (نیم گرم کوکائین و یک دهم گرم هروئین).












  عکس‌هایی که خواب «آنجلینا جولی» و «براد پیت» را آشفته کرد



یک بار هم برای تحویل جنس به آپارتمانش در منهتن رفتم، از چیزی که می‌دیدم شوکه شده بودم، تمام در و دیوار پوشیده بود از عکس‌های جسد و او همانجا به من گفت که آرزو دارد که سرپرستی کودکی را به عهده بگیرد. من از این حرف شوکه شدم، آخر در میان آنهمه مواد و چاقو، او از سرپرستی یک کودک حرف می‌زد.


«جولی» هم‌اکنون سرپرستی سه کودک را به عهده گرفته است.


_ماجرای روان‌پریشی جولی: اولین بار «جان ویت»، بازیگر هالیوودی و پدر «آنجلینا جولی»، مشکلات روحی روانی دخترش را در جمع رسانه‌ها فاش کرد که همین موضوع سبب شد که از آن پس روابط پدر و دختر تیره و تار شود.







 در پی طلاق «آنجلینا جولی» از همسر دومش،«بیلی تورنتون»، در سال 2002 میلادی، «جان ویت» فاش کرد که آنجلینا به شدت از بیماری روحی روانی رنج می‌برد تا جاییکه علاوه بر خود زنی، دست به برخی کارهای شرورانه‌ای می‌زند که خیلی دور از ذهن است.







     «آنجلینا جولی» در کنار همسرش «بیلی تورنتون»



«ویت» 63 ساله در مصاحبه‌هایش گفت: تمامی مشکلات او ریشه در کودکی‌اش دارد، ازدواج نافرجام من و مادرش و رابطه‌ای که من خارج از خانواده داشتم همه اینها به او صدمه زیادی دید، من و او پس از طلاق از مادرش به ژاپن سفر کردیم ولی او همواره همچون روحی سرگردان بود، فکر می‌کردم همه این‌ها موقت باشد ولی مدت‌ها بعد در مورد او متوجه‌ چیزهای خیلی بدی شدم از خودزنی گرفته تا خودکشی.


_رابطه جولی با پدر و مادرش: جولی که از ابتدا رابطه چندان صمیمی با پدرش نداشت در پی مصاحبه‌های جنجالی پدرش با رسانه‌ها به کلی با او قطع ارتباط کرد.







                         پدر و مادر آنجلینا جولی



در یک میهمانی هالیوودی که علاوه بر «آنجلینا جولی»، «جان ویت» نیز حضور داشت، زمانیکه پدرش جلو رفت تا او را در آغوش بگیرد، جولی به یکی از بادیگاردها دستور داد که جلو برود و به وی بفهماند که باید برود پی کارش.


البته جولی با مادرش رابطه نسبتا خوبی داشته،  به عقیده او مادرش او را می‌فهمیده و او نیز دوست دارد برای فرزندانش چون مادرش باشد.


«جولی» در ستایش مادرش که چند سال پیش درگذشت،  می‌گوید: او مادر ایده‌آلی بود زمانیکه تنها 14 سال داشتم او اجازه داد که من و دوست پسرم دو سال تمام بدون هیچ دغدغه‌ای در خانه او زندگی کنیم، دوست دارم برای فرزندانم چنین مادری باشم.







جولی هم‌اکنون از همسر غیرقانونی‌اش «براد پیت» صاحب سه فرزند است.


*ستاره‌هایی که به کوکائین اعتیاد دارند


«دنیس کوآید»، بازیگر 58 ساله فیلم‌هایی چون «یکشنبه کذایی»، «قاچاق» و «روز پس از فردا» یکی از کسانی است که طی دهه 70 و 80 میلادی به کوکائین اعتیاد داشته است.







او در مصاحبه با مجله نیوزویک ضمن اعتراف به این مسئله، از اعتیاد خود به عنوان بزرگترین اشتباه زندگی‌اش یاد کرد.


«کوآید» گفت: مصرف کوکائین در ابتدا خیلی امر پیش‌پا افتاده‌ای به نظر می‌‌رسد و فکر می‌کنی این چیزی است که مردم برای شرکت در میهمانی‌ها از آن استفاده می‌کنند ولی باید بگویم که کوکائین آنچنان ماهرانه تغییر ماهیت می‌دهد که حتی می‌توان گفت بخش لاینفکی از بودجه فیلم‌هاست، در آن زمان که من به کوکائین اعتیاد داشتم، سر صحنه‌های فیلمبرداری از این نظر کاملا تامین بودیم، خیلی عادی بود چون همه اینکار را می‌کردند، در شهری (هالیوود) که در جستجوی شهرت هستی کوکائین دقیقا معنی ستاره شدن می‌دهد.


«پاریس هیلتون»، بازیگر و مدل 31 ساله نیز یکی از جنجالی‌ترین چهره‌های هالیوود است که تاکنون دوبار در دادگاه لاس وگاس به جرم حمل کوکائین محکوم شده است، او چندین بار نیز برای ترک مواد تحت درمان قرار گرفته است.








«لیندزی لوهان»، بازیگر و مدل 26 ساله هالیوود است که علی‌رغم سن کمی که دارد یکی از مشتریان پر و پا قرص دادگاه‌ها، زندان‌ها و مراکز ترک اعتیاد است.


او که به دختر بد هالیوود نیز مشهور است، یک هم‌جنس‌باز است که برای مدت‌ها روابط او با «پاریس هیلتون» نیز سوژه رسانه‌ها شده بود، مدتی پیش عکس‌های مشترک این دو در یکی از پارتی‌های هالیوود، در اینترنت منتشر و جنجال‌ آفرید.











 «لیندزی لوهان»، زمانیکه به 90 روز زندان محکوم شد در کنار وکیل‌مدافع‌اش



«لوهان» علاوه بر اعتیاد به الکل به دو مواد کوکائین و شیشه نیز معتاد است و بارها به خاطر این موضوع روانه زندان و مراکز ترک اعتیاد شده است.


«چارلی شین»، مشهور به پسر بد هالیوود که یکی از مشتریان پر پاقرص موادی چون کوکائین و هروئین است، آخرین بار در ماه ژانویه  پس از آنکه در یک میهمانی که با یک کیف پر از کوکائین تغذیه شده بود، دستگیر شد، برای ترک در بیمارستان بستری شد، ولی او همچنان یکی از پرحاشیه‌ترین‌های هالیوود است.










«دمی لواتو»، بازیگر و خواننده 19 ساله هالیوود، یکی از دیگر قربانیان مصرف مواد مخدر و الکل است.







او علی‌رغم سن و سال کمش بارها در مراکز ترک اعتیاد بستری شده است ولی نتیجه چندان موفقیت‌آمیز نبوده است.


به گفته «لواتو»، او زمانیکه تنها 11 سال داشته اقدام به خودکشی می‌کند ولی خانواده‌اش، جان او را نجات می‌دهند.


او در یکی از آخرین مصاحبه‌هایش ضمن اعتراف به این مسئله گفت: این چیزی است که حقیقتا دلم نمی‌خواهد درباره آن صحبت کنم ولی باید بگویم که افسردگی مرا به سمت اعتیاد برد، من سر صحنه در برابر بیش از 18 هزار نفر حاضر می‌شوم و بعد ناگهان تک و تنها در اتاق هتلم هستم، از درون می‌شکنم و تلاش می‌کنم تا راهی بیابم که مرا به دوردست‌ها ببرد.


وی افزود: افراد زیادی هستند که در کلوب‌ها و یا رستوران‌ها به من مواد و الکل می‌دهند، و شروع به چاپلوسی من می‌کنند، ستاره هالیوود شدن حقیقتا کار خطرناکی است، هیچ کس نمی‌تواند به آن نه بگوید و این دلیل مردن بسیاری از ستاره‌ها براثر اوردوز مواد است،‌ این مسئله می‌تواند برای من هم اتفاق بیافتد.



*ماجرای سه بازیگری برای لاغر شدن سراغ مواد رفتند ولی در جوانی جانشان را از دست دادند


«جودی گارلند»، بازیگر مشهور فیلم «جادوگر شهر اوز»، از جمله بازیگرانی است که از کودکی وارد عالم هالیوود شد و با بازی در فیلم «جادوگر شهر اوز» به شهرت رسید.







              «جودی گارلند» در فیلم «جادوگر شهر اوز»



او بارها از سوی تهیه‌کنندگان هالیوود مورد انتقاد قرار گرفته بود که بیش از حد چاق است، به همین خاطر پس از شکایت از این تهیه‌کنندگان، تنها کاری که برای باقی ماندن در هالیوود از دستش بر‌می‌آمد این بود که دست به هرکاری بزند تا لاغر شود، در واقع ایده‌آل ذائقه صاحبان این صنعت سینمایی شود.


او به مصرف آمفتامین (نوعی مواد مخدر) روی آورد که از عوارض آن بی‌خوابی و بی‌اشتهایی است.


ولی در نهایت مجبور بود برای درمان بیخوابی ناشی از استفاده از آمفتامین، به مصرف مشتقات اسید باربیتوریک روی بیاورد.


«گارلند» سرانجام در سن 47 سالگی براثر استفاده بیش از حد اسید باربیتوریک درگذشت.


مرگ «کارن کارپنتر» 32 ساله یکی دیگر از موارد جنجالی از این دست است.







این بازیگر هالیوودی بر آنکه به اندام ایده‌آل خود و صاحبان هالیوود دست یابد سال‌ها به انواع مواد مخدر روی آورد و در نهایت براثر ابتلا به بیماری آنورکسی (بی‌اشتهایی عصبی) و نارسایی قلبی به خاطر مصرف بیش از حد مواد درگذشت.







مرگ ناگهانی «آنا نیکول اسمیت»، ستاره 39 ساله هالیوود نیز همه را شوکه کرد، مرگ او مشکوک اعلام شد ولی کمی بعد اعلام شد که به خاطر کاهش وزن، دارو و برخی مواد مخدر استفاده می‌کرده که براثر مصرف بیش از حد همین مواد نیز درگذشته است.







جسد «نیکول اسمیت» 8 فوریه سال 2007 در اتاق هتلش در فلوریدا در حالی پیدا شد که سال‌ها پیش پسر نوجوانش «دیوید» نیز براثر استعمال بیش از حد مواد مخدر درگذشته بود.



البته تعداد ستاره‌های هالیوودی که براثر استعمال مواد مخدر و الکل جان خود را از دست داده‌اند به این چند نفر ختم نمی‌شود.



«جانت آچارچ» (اوردوز مورفین)، «نیک آدامز» (مصرف بیش از حد مواد آرام‌بخش و اعتیاد به مشتقات اسید باربیتوریک»، «متیو انسارا» (اوردوز هروئین)، «جان بلوشی» (مصرف بیش از حد کوکائین)، «مگان کانلی» (اوردوز هروئین)، «اریک داگلاس» (مسمومیت با الکل)، «لین دای»، (اوردوز قرص خواب‌آور)، «تد دم» (سکته قلبی براثر مصر بیش از حد کوکائین)، «چارلز بویر» (خودکشی با مصرف بیش از حد مواد)، «جولیا برنر» (مسمومیت بااثر استعمال الکل)، «هیث لجر» (مصرف چند داروی آرام‌بخش به طور همزمان)، «وینتی هوستون» (سکته قلبی براثر مصرف بیش از حد کوکائین) و « و ده‌ها تن دیگر از این جمله‌اند.


دکتر «کریم ریف»، فوق‌تخصص روانکاوی، اعتیاد به مواد مخدر و استاد دانشگاه در لس‌آنجس گفت: زنان و مردان بسیاری را در صنعت هالیوود سراغ دارم که هرکاری می‌کنند تا لاغر بمانند، آنها دنبال سریع‌ترین و آسان‌ترین راه هستند، چون تمام زندگی، سرنوشتشان برای بازی در یک نقش و تمام منبع درآمدشان، همه و همه بستگی به این دارد که لاغر بمانند.







«ریف» که تعداد زیادی از ستاره‌های هالیوود از بیماران او هستند، گفت: کوکائین و شیشه در صدر فهرست موادی قرار دارند که ستاره‌های هالیوود برای لاغری، آنها را به دیگر راه‌های کاهش وزن ترجیح می‌دهند.


وی افزود: یکی از بیماران اخیر من که از رژیم‌های متعدد خسته و سرخورده بود برای کاهش وزن به مصرف شیشه روی آورده بود. 


پس از مدت کوتاهی او از نتیجه حاصل بسیاری راضی بود می‌گفت اشتهایش به شدت کاهش یافته ولی در مدت زمان طولانی او به انواع بیماری‌های روحی و روانی مبتلا شده بود و همان موقع بود که به مطب من آمد چون همواره با این توهم عذاب‌آور زندگی می‌کرد که پلیس در تعقیب اوست و ماموران سیا آپارتمان او را تفتیش می‌کنند.


دکتر «گریگ جانتز»، متخصص سوءتغذیه و رییس مرکز سلامت و تغذیه در واشنگتن د.سی نیز در اینباره گفت: در این میان تنها خطر استفاده از مواد مخدر مطرح نیست بلکه اعتیاد به اینگونه مواد در کنار خود، فرد را به سوء تغذیه‌های خطرناک و همچنین اعتیاد اجتناب‌ناپذیر به برخی داروهای دیگر مبتلا می‌کند.


وی افزود: اکثر این افراد نه تنها به الکل معتاد می‌شوند بلکه برای درمان افسردگی، اضطراب و برخی مشکلات دیگر نیز در کنار اعتیاد خود به مواد مخدر و الکل مجبورند، حداقل شش تا هفت داروی دیگر نیز استفاده کنند.



*نظر متخصصان درباره علل تمایل بیش از حد ستاره‌های هالیوود به مصرف مواد :



دکتر «دیوید سَک»، روانشناس و فوق‌تخصص اعتیاد نیز یکی دیگر از کسانی است که در زمینه اعتیاد ستاره‌های هالیوود به مواد مخدر، تحقیقات گسترده‌ای کرده است.








دکتر «سک» می‌گوید: صنعت سینمای هالیوود به طور کلی در برابر مصرف تفریحی مواد مخدر بیش از هر چیز دیگری صبور است، حتی مصرف مواد غیرقانونی نیز تا زمانیکه با پروسه تولید فیلم تداخل نداشته باشد، از سوی کسی مورد اعتراض قرار نخواهد گرفت.


«دکتر ریف کریم»، فوق‌تخصص اعتیاد به مواد مخدر در مرکز کنترل اعتیاد در لس‌آنجلس در اینباره می‌گوید: در کل تعداد مصرف‌کنندگان کوکائین کاهش یافته است ولی جالب است بدانید که این آمار همچنان در هالیوود با قدرت و پابرجاست، شما هنوز در هر جایی از هالیوود که اراده کنید می‌توانید هر چقدر که می‌خواهید کوکائین پیدا کنید، به این مواد همچنان به‌عنوان مواد میهمانی‌ها نگاه می‌شود.


دکتر «کریم ریف» یکی از علل استفاده بیش از حد کوکائین در میان ستاره‌های هالیوودی را تمایل به کاهش وزن می‌داند.


او در اینباره می‌افزاید: تحقیقاتی که در رابطه با کوکائین انجام شده نشان داده که این مواد به شدت وزن را کاهش می‌دهد و از سوی دیگر به طور آنی در فرد ایجاد انرژی مضاعف می‌کند که این دو مورد باعث شده تا ستاره‌های سینمای هالیوود در مصرف این ماده مخدر افراط کنند ولی آنها نمی‌دانند که هر آنچه که انسان‌ را به این سرعت به آن بالا بالاها ببرد به همان سرعت نیز باعث سقوط او می‌شود، متاسفانه در حال حاضر صاحبان اکثر کلوب‌های شب خود توزیع کننده کوکائین شده‌اند، آنها در ازای دادن کوکائین به ستاره‌های هالیوود در تلاشند تا آنها را مشتری پر و پا قرص کلوب خود کنند.


به گفته دکتر «اریک براورمن»،یکی دیگر متخصصان اعتیاد به مواد مخدر و همچنین نویسنده کتاب «توِ جوان‌تر» علت تمایل بیش حد این افراد به مصرف کوکائین، را پول و منیت بسیار زیاد آنها عنوان می‌کند.


دکتر «براورمن» در توضیح این مطلب می‌گوید: ستاره‌های هالیوود کمابیش به بیماری روانی نارسیسم (خودشیفتگی) مبتلا هستند و مصرف کوکائین به آنها احساس قدرت و مهم بودن می‌دهد، بسیاری از آنها نیز با مصرف این مواد مخدر در تلاشند تا خلاء‌های زندگی‌اشان را پر کنند، این درحالی است که مصرف برخی از این افراد بیش از 1000 دلار در روز برای آنها هزینه در بر دارد، البته آنها با مصر کوکائین نه تنها پول و وزنشان که زندگی و عزت نفس خود را از دست می‌دهند.


*ستاره‌هایی که مشکل روحی_روانی دارند 


_اما تامپسون


این بازیگر برنده اسکار هالیوود که فیلم‌هایی چون «من یک افسانه‌ام» و «هری‌پاتر و زندانی آزکابان» را در کارنامه کاری خود  دارد، یکی از کسانی است که در چند مصاحبه خود به بیماری روحی روانی خود اشاره کرده است.







«تامپسون» در این مصاحبه‌ها اعتراف کرده که شدت بیماری‌اش به حدی بوده که در گذشته چندین بار به این خاطر بستری شده است، او که افسردگی حاد داشته مدت‌ها حتی نمی‌توانسته برای انجام کارهای شخصی‌اش از رختخواب بیرون بیاید.


_کاترین زتا جونز


«زتا جونز»، بازیگر و همسر «مایکل داگلاس» سال گذشته به رسانه‌ها اعلام کرد که مدتی از بیماری روانی «دو قطبی» (افسردگی_شیدایی) رنج می‌برد و هم‌اکنون نیز تحت درمان است.







                        «زتا جونز» در فیلم «ترمینال»


او در فیلم‌های زیادی از جله «افسانه زرو» و «ترمینال» ایفای نقش کرده است.


_گلدای هاون







 «گلدای هاون» در کنار «سوزان ساراندون» در فیلم «خواهران بنگر»


این بازیگر برنده اسکار هالیوود که اخیرا در فیلم «خواهران بنگر» ایفای نقش کرده، هم‌اکنون به دلیل ابتلا به بیماری‌های اضطراب، افسردگی و استرس تحت درمان است.



«ماهش بهات»، فیلمساز مشهور و 64 ساله سینمای هند درباره رواج اعتیاد به الکل و مواد مخدر در هالیوود می‌گوید: فشار شهرت، ستاره‌های هالیوود را به سمت مواد سوق می‌دهد، فشار ستاره شدن، آنها را بر آن می‌دارد که بدنبال راهی برای تسکین خود باشند و طعم موفقیت آنها را به سمت ستاره شدن می‌برد و در واقع اعتیاد به مواد مخدر، بخشی از میراث هالیوود است.






دکتر «دل آرچر»، رییس بخش خدمات روانپزشکی بیمارستان «لک چارلز» معتقد است که ستاره‌های هالیوود برای اعتیاد به مواد و الکل به مراتب مستعدترند او در اینباره می‌گوید: ارتباط شهرت و اعتیاد ثابت شده و غیرقابل انکار است، مسلم است اکثر ستاره‌ها از بیماری نارسیسم (خودشیفتگی) رنج می‌برند و به طور مشترک احساس خلاء می‌کنند که بالاخره این خلاء را یا باید با موفقیت‌هایشان پر کنند یا با الکل و مواد.


______________________________




  • گزارش: نرگس محمدی-فارس

واقعیت زندگی آنجلینا جولی چهره‌ سیاسی-هنری هالیوود +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


داستان زندگی «آنجلینا جولی»، «براد پیت» و شش فرزندشان و سفرهای پیاپی انسان‌دوستانه‌اش به کشورهای مختلف جهان همواره خیلی‌ها را یاد خانواده‌‌های خوشبخت توی داستان‌ها می‌اندازد، پدر و مادری پولدار، مهربان و ایده‌آل و فرزندانی همیشه خوشحال.



 

نگاهی داریم به واقعیت زندگی این خانواده هشت نفره به روایت خودشان و رسانه‌های آمریکایی:


*ماجرای اعتیاد «جولی» از زبان فروشنده مواد/هفته‌ای سه بار هروئین و کوکائین به او می‌فروختم، در میان آن همه مواد و چاقو از آرزویش برای سرپرستی یک کودک می‌گفت


* «فرانکلین میرز»، یک فروشنده مواد مخدر سال 2005 در مصاحبه‌ای جنجالی با مجله «لایف اند استایل»، گفت: اولین بار فوریه سال 1997 میلادی در هتل چلسی با آنجلینا جولی ملاقات کردم فکر کنم تنها 21 داشت.


ما هفته‌ای دو تا سه بار همدیگر را می‌دیدیم، او از من کوکائین و هروئین می‌خرید، هر بار به طور متوسط حدود 100 دلار (نیم گرم کوکائین و یک دهم گرم هروئین).



 
 



 
 

یک بار هم برای تحویل جنس به آپارتمانش در منهتن رفتم، از چیزی که می‌دیدم شوکه شده بودم، تمام در و دیوار پوشیده بود از عکس‌های جسد و او همانجا به من گفت که آرزو دارد که سرپرستی کودکی را به عهده بگیرد. من از این حرف شوکه شدم، آخر در میان آنهمه مواد و چاقو، او از سرپرستی یک کودک حرف می‌زد، او به جمع‌آوری انواع چاقو علاقه داشت.


«جولی» هم‌اکنون سرپرستی سه کودک را به عهده گرفته است.


*ماجرای روان‌پریشی و خودزنی‌های جولی/پدر جولی: دخترم دست به کارهای خطرناکی می‌زند که به ذهن هیچ‌کس نمی‌رسد


 اولین بار «جان ویت»، بازیگر هالیوودی و پدر «آنجلینا جولی»، مشکلات روحی روانی دخترش را در جمع رسانه‌ها فاش کرد که همین موضوع سبب شد که از آن پس روابط پدر و دختر تیره و تار شود.



 

                   آنجلینا جولی در کنار پدر و برادرش


 در پی طلاق «آنجلینا جولی» از همسر دومش،«بیلی تورنتون»، در سال 2002 میلادی، «جان ویت» فاش کرد که آنجلینا به شدت از بیماری روحی روانی رنج می‌برد تا جاییکه علاوه بر خود زنی، دست به برخی کارهای شرورانه‌ای می‌زند که خیلی دور از ذهن است.


«جولی» و «تورنتون» پیش از طلاقشان نیز یکی از جنجالی‌ترین زوج‌های هالیوود بودند، آن دو خون یکدیگر را در شیشه‌ای که به گردنشان آویزان بود با خود حمل می‌کردند.



 

«ویت» 63 ساله در مصاحبه‌هایش گفت: تمامی مشکلات او ریشه در کودکی‌اش دارد، ازدواج نافرجام من و مادرش و رابطه‌ای که من خارج از خانواده داشتم همه اینها به او صدمه زیادی دید، من و او پس از طلاق از مادرش به ژاپن سفر کردیم ولی او همواره همچون روحی سرگردان بود، فکر می‌کردم همه این‌ها موقت باشد ولی مدت‌ها بعد در مورد او متوجه‌ چیزهای خیلی بدی شدم از خودزنی گرفته تا خودکشی.


*رابطه جولی با پدر و مادرش/به پدرم بگویید برود پی کارش؛ مادرم بهترین مادر دنیا بود، 14 ساله که بودم، من و دوست پسرم دو سال در کنار او زندگی کردیم


 جولی که از ابتدا رابطه چندان صمیمی با پدرش نداشت در پی مصاحبه‌های جنجالی پدرش با رسانه‌ها به کلی با او قطع ارتباط کرد.



 

                                 پدر و مادر جولی


در یک میهمانی هالیوودی که علاوه بر «آنجلینا جولی»، «جان ویت» نیز حضور داشت، زمانیکه پدرش جلو رفت تا او را در آغوش بگیرد، جولی به یکی از بادی گاردها دستور داد که جلو برود و به وی بفهماند که باید برود پی کارش.


البته جولی با مادرش رابطه نسبتا خوبی داشته،  به عقیده او مادرش او را می‌فهمیده و او نیز دوست دارد برای فرزندانش چون مادرش باشد.



 

 مادر جولی در سن 56 سالگی براثر ابتلا به بیماری سرطان تخمدان در بیمارستان لس‌آنجلس درگذشت


«جولی» در ستایش مادرش که چند سال پیش درگذشت،  می‌گوید: او مادر ایده‌آلی بود زمانیکه تنها 14 سال داشتم او اجازه داد که من و دوست پسرم دو سال تمام بدون هیچ دغدغه‌ای در خانه او زندگی کنیم، دوست دارم برای فرزندانم چنین مادری باشم.


جولی هم‌اکنون از همسر غیرقانونی‌اش «براد پیت» صاحب سه فرزند است.


*رابطه غیرمتعارف «جولی» و برادرش همه را شوکه کرد/براد پیت: زمانیکه برادر انجی (آنجلینا) نامزد کرد نفس راحتی کشیدم



 

 

در مراسم اسکار سال 2000 میلادی زمانیکه «آنجلینا جولی و برادرش در برابر مردم و رسانه‌ها به طرز غیرمعمولی یکدیگر را بوسیدند، جنجال‌های رسانه‌ای در رابطه با رابطه غیر متعارف این دو شروع شد، علی‌رغم انکار این دو، ولی جنجال رسانه‌ها تا مدت‌ها ادامه داشت ولی این نگرانی حتی به «براد پیت» نیز منتقل شده تا جائیکه زمانیکه «جیمز هاون» (برادر جولی)،نامزد کرد، براد پیت بسیار خوشحال شد زیرا به عقیده «پیت»، جیمز به طرز غیر معمولی تمام جزئیات زندگی «جولی» را زیر ذره‌بین قرار داده بود.


حتی زمانیکه فرزند «پیت» و «جولی» به دنیا آمد و آنها نام شیلو را برای فرزندشان انتخاب کردند، «جیمز هاون» نام این دختر را بروی پلاک ماشینش هک کرد.



 

*جولی: با آنهمه کارهای مخوف، شانس‌آوردم که زنده ماندم/پیت: آنجی هنوز هم دختر بدی است


«آنجلینا جولی» در مصاحبه با شبکه سی‌بی‌اس در بوداپست هنگام ساخت فیلم «در سرزمین خون و عسل» ضمن اشاره به زندگی پر از فراز و نشیب گذشته‌اش گفت: من دوران سیاه و پرفشاری را پشت سر گذاشتم و اینکه در جوانی نمردم و اکنون اینجا هستم، بسیار خوش‌شانسم.


وی افزود: در حقیقت شاید مردم نتوانند تصور کنند که من چه کارهای خطرناکی کرده‌ام، من بدترین‌ها را انجام داده‌ام و به خیلی دلایل الان دیگر نبایدم زنده می‌بودم... کارهای بسیار خطرناک و چه شانس‌ها و فرصت‌هایی که برباد رفتند.


جولی در این مصاحبه جنجالی متذکر شد که آن دختر بد هنوز بخشی از وجود من است... ولی خوب این دختر بد اکنون سرجایش نشسته و تنها گاهی اوقات خودش را برای «براد پیت» رو می‌کند.


این بازیگر 37 ساله هالیوود این مصاحبه را در پاسخ به مصاحبه‌ای که «براد پیت» کرده بود، انجام داد.



 

«پیت» در این مصاحبه گفته بود که «انجی» هنوز هم دختر بدی است، با این تفاوت که خودش را جلوی دیگران کنترل می‌کند و در خانه آن را به من نشان می‌دهد.


یکی از پرستاران سابق بچه‌های «پیت و جولی» در مصاحبه با مجله «این‌تاچ ویکلی» فاش کرده است که «جولی» در خانه با «پیت» با اشک و آه و داد و فریاد صحبت می‌کند.


*نشریات آمریکایی: آیا جولی مادر بدی است؟/اعتراف پرستار بچه‌های جولی و پیت: بچه‌ها فیلم‌های غیر ‌اخلاقی می‌بینند، مدوکس 10ساله رانندگی می‌کند و شراب می‌نوشد



 

       افشاء سازی پرستار سابق بچه‌های جولی و پیت


در حالیکه «آنجلینا جولی» و «براد پیت» همواره به عنوان پدر و مادری خندان و مهربان همراه با شش فرزند و فرزند‌خوانده‌هایشان در برابر نگاه کنجکاو مردم و رسانه‌ها ظاهر می‌شوند ولی مصاحبه جنجالی پرستار بچه‌هایشان با مجله «این‌تاچ ویکلی»، همه را تعجب زده کرد.


«آنجلینا جولی» و «براد پیت»، هم‌اکنون صاحب سه فرزند به نام‌های «شیلو» 5 ساله، «ناکس و ویون» 3 ساله و سه فرزند خوانده به نام‌های «مدوکس» 10 ساله، پکس 8 ساله و زهرا 7 ساله هستند.



 

پرستار بچه‌ای که پیش از این برای مدتی در خانه این دو زوج هالیوودی، مشغول به کار بود در مصاحبه جنجالی خود با «این تاچ ویکلی» گفت: رفتار بچه‌ها وحشتناک است، مدوکس همواره از کلمات رکیک استفاده می‌کند، زهرا همیشه به فرانسه فحش می‌دهد، آنها همیشه در حال دعوا هستند به خصوص مدوکس و پکس، شیلو نیز پس از هر دعوا خودزنی می‌کند، برای همین همیشه صورت و دست‌هایش زخمی است، آن دو نیز  در واقع هیچ کنترلی روی بچه‌ها ندارند.



 

                 صورت زخمی شیلو براثر خودزنی


وی افزود: «پیت» و «جولی»، حقیقتا والدین بدی هستند، جولی اعتقاد دارد که کنترل خانه باید در دست بچه‌ها باشد تا اعتماد به نفسشان بالا برود، این دو به بچه‌های اجازه می‌دهند که فیلم‌هایی با درجه R (تماشای فیلم برای بچه‌های زیر 17 سال ممنوع است) ببینند و حتی مدوکس اجازه دارد که در محوطه خانه رانندگی کند و مشروب بنوشد.


این پرستار درباره رفتار جولی با بچه‌ها نیز افزود: زمانیکه «جولی» در خانه است، اکثر اوقات خود را در اتاقش در حال صحبت‌ کردن با تلفن می‌گذراند و گاه که مست می‌کند، بچه‌ها را اتاق‌‌هایشان حبس می‌کند، او همواره دوست دارد که یک مادر ایده‌آل باشد ولی در حقیقت زمان زیادی را با بچه‌هایش سپری نمی‌کند.


این درحالی است که «جولی» پیش از این بارها در مصاحبه‌هایش مادر خود را ایده‌آل‌ترین مادر دنیا نامیده و گفته است: «هیچگاه نمی‌خواهم از آن دسته والدینی باشم که فرزندانم را ترغیب کنم که به چیزی که نیستند وانمود کنند، از نظر من تنها والدین بد می‌توانند اینکار را بکنند».


«با آنکه نمی‌توانم برای فرزندانم به خوبی مادرم باشم ولی همواره یک قانون طلایی دارم و آن این است که همواره یکی از ما دو نفر باید در خانه در کنار بچه‌ها باشیم».


«جان ویت»، پدر جولی، چند سال پس از مصاحبه جنجالی‌اش با رسانه‌ها مبنی بر اعتیاد و روان‌پریشی «جولی»، هنگامی که «پیت » و «جولی»، «مدوکس» را به فرزندخواندگی پذیرفتند، در جمع رسانه‌ها حاضر شد و گفت: به شدت می‌ترسم که مشکلات روانی دخترم ، پسرخوانده‌اشان، «مدوکس»، را به خطر بیاندازد.


*مادر «زهرا» خواستار بازگشت فرزندش شد، مادر «پکس» می‌خواهد فرزندش را ببیند/«جولی» مانع دیدار مادر و فرزند شد



 

زمانیکه «پیت» و «جولی»، زهرا را به فرزندی پذیرفتند، ادعا کردند که مادر او براثر ابتلا به بیماری ایدز درگذشته و زهرا نیز به این بیماری مبتلاست، در حالیکه چند سال بعد «این‌تاچ ویکلی»، مجله‌ای آمریکایی که به زندگی هنرمندان و اسرار آنها می‌پردازد، پرده از این راز برداشت که مادر واقعی زهرا پیدا شده، در حالیکه هیچکدام به بیماری ایدز مبتلا نیستند.


این مجله در خبر خود افزود که مادر زهرا خواستار بازگشت فرزندش شده است، این درحالی است که به گفته برخی رسانه‌های غربی این زوج هالیوودی از شهرت و پول خود استفاده کرده و مانع این اتفاق شده‌اند.


البته این موضوع در رابطه با «پکس»، فرزند خوانده ویتنامی این دو نیز تکرار شد.


مادر پکس که «فام تو دونگ» نام دارد، به خاطر اعتیاد مجبور شده تا فرزندش را در زمان تولد در بیمارستان ترک کند و «جولی» و «پیت» او را در سه سالگی به فرزندی پذیرفته‌اند.


علی‌رغم اصرار زیاد مادر ویتنامی بر ملاقات فرزندش، «جولی» حتی در سفر انسان‌دوستانه‌اش (!) به ویتنام مانع دیدار این مادر و فرزند شده است.


مادر پکس برای پس گرفتن فرزند حتی مدت زمانی است که اعتیاد خود را کنار گذاشته ولی تاکنون در این زمینه موفقیتی به دست نیاورده است.


*رابطه «جولی» با پدر و مادر «پیت»/جولی: دوست دارم دخترم لباس پسرانه بپوشد، رفتار مادر پیت غیرمحترمانه است



 

یکی دیگر از مواردی که همواره سوژه رسانه‌ها بوده رابطه نه چندان دوستانه «آنجلینا جولی» با مادر «پیت» است.



 

مادر «پیت» به شدت نسبت به روش‌های تربیتی جولی در رابطه با فرزندانش بالاخص شیلو منتقد است.


«جولی» همواره لباس پسرانه به تن شیلو می‌کند ولی مادر پیت اعتقاد دارد که او یک دختر است و باید همانند دخترها لباس بپوشد.


علی‌رغم تمام ظاهرسازی‌ها برای دوستانه نشان دادن رابطه این عروس و مادر شوهر، جولی سرانجام در یکی از مصاحبه‌های خود به این مسئله اعتراف کرد.


«جولی» گفت: به نظرم شیلو دختر جذابی است به همین خاطر لباس پسرانه به تنش می‌کنم، در ضمن خود او نیز دوست دارد که به این سبک لباس بپوشد ولی رفتار «جین» (مادر پیت) غیرمحترمانه است.


__________________________




  • گزارش: نرگس محمدی - فارس

سازمان سیا و مأموری به نام هالیوود +تصاویر

$
0
0

(بسم الله الرحمن الرحیم)


شواهد و قراین نشان می‌دهند که هالیوود، صنعت فیلم‌سازی پرزرق و برق آمریکا، هنوز هم به عنوان یکی از اهداف اصلی نفوذ و دستکاری بسیاری از سازمان‌های دولتی آمریکا،‌ بالاخص سیا، مطرح است. اغلب مباحثی که در مورد تبلیغات سینمایی در جریان هستند به بحث در مورد گذشته‌ها می‌پردازند و در حالیکه تعدادی از کارشناسان امر توجهات را معطوف به روابط طولانی‌مدت و علنی هالیوود با پنتاگون نموده‌اند اما مطالب کمی در مورد تأثیرگذاری پنهانی بر هالیوود پس از واقعه 11 سپتامبر به رشته تحریر درآورده شده‌اند. در گزارش حاضر سعی می‌گردد که بخشی از زوایای پنهان به اصطلاح "سیاست‌های عمیق و در سایه" هالیوود بررسی گردند، یعنی فعالیت‌هایی که بخاطر ماهیت پنهانی و سری بازیگران قدرت در سایه، هم‌اکنون توانایی فهم کامل و دقیق آنها وجود ندارد.



هالیوود تبدیل به یکی از ابزارهای قدرتمند حکومت آمریکا برای تحریف واقعیت‌ها و ارائه تصویری دروغین از آنها شده است


روایت روزنامه گاردین از ارتباط سیا با هالیوود
سازمان سیا از همان ابتدا به دنبال راهی بود تا بتواند همان‌گونه که در سایت خود نیز نوشته به مخاطبان القا کند که رهبران جامعه بدون این سازمان نمی‌توانند از ملت محافظت کنند، بنابراین همواره به دنبال این بود تا به طرق مختلف با روسا و افراد با نفوذ هالیوود ارتباط برقرار کند.


روزنامه گاردین در مطلبی تحت عنوان "پیشنهادی که آن‌ها (هالیوودی‌ها) نمی‌توانند رد کنند" می‌نویسد: هر کسی که فیلم‌های هالیوودی، از فیلم‌های جاسوسی پس از جنگ "آلفرد هیچکاک" گرفته تا پرده پاره او در سال 1966 را تماشا کند، به خوبی می‌داند که هالیوود فریفته ژانر جاسوسی است ولی تنها عده کمی‌ می‌دانند که سازمان سیا، از دهه 70 در فیلم‌هایی چون "سه روز کندور" و تا به امروز در فیلم‌هایی چون "هویت بورن" و "لاشه دروغ‌ها" حضوری غیر قابل کنترل داشته است.


خریداری حقوق فیلم "مزرعه حیوانات" به وسیله سازمان سیا
این روزنامه در ادامه می‌نویسد: سازمان سیا فقط نقش راهنمایی‌کننده فیلمسازان را ‌ندارد، بلکه به آن‌ها رشوه نیز می‌دهد، این سازمان در سال 1950 حقوق مربوط به مزرعه حیوانات "جورج اورول" را خریداری کرد و سپس در سال 1954 برای ساخت نسخه انیمیشن این فیلم در انگلستان سرمایه‌گذاری کرد.


اولین نماینده رسمی سازمان سیا در هالیوود کیست؟




چیس براندون

"چیس براندون" با حدود 4 دهه سابقه کار در سازمان سیا اولین نماینده این سازمان در هالیوود بود.


اولین بار سال 1995 قردادی میان هالیوود و سازمان سیا به امضا رسید که بر اساس آن شخصی به نام چیس براندون، یکی از مامورین کهنه‌کار سازمان سیا، از آن پس بر فیلمنامه‌ها و پروژه سینمایی، بالاخص آن‌هایی که به نوعی با موضوع سازمان سیا در ارتباط بودند، نظارت داشت.


حضور چیس براندون در هالیوود به ذائقه بسیاری خوش نیامد و بسیاری به طرق مختلف به این قضیه اعتراض کرده و حضور او را به نوعی خیانت به شعار آزادی بیان در سینما عنوان کردند.


فیلم‌هایی که زیر نظر براندون ساخته شد
با همه این اعتراض‌ها براندون به کار خود در سینما ادامه داد و طی این سال‌ها فیلم‌های زیادی زیر نظر او ساخته شدند که از جمله آن‌ها می‌توان به "دشمن حکومت"، "کمپانی بد"، "جیمزباند"، "کمپانی جاسوس‌ها"، "استخدام"، "مجموعه همه ترس‌ها"، "هویت بورن"، "24" و چند پروژه تلویزیونی اشاره کرد.


جلسه سیا و پنتاگون با دیوید فینچر و اسپایک جونز
سیا و پنتاگون رسما از فیلمنامه‌نویسان و کارگردانانی چون "دیوید فینچر" و "اسپایک جونز" خواستند تا در همکاری با مقامات این دو سازمان فکر بکری کنند تا شاید جلوی حملات تروریستی آینده گرفته شود و در ازای آن پنتاگون نیز تسهیلات نظامی زیادی در اختیار هالیوود قرار خواهد داد، این می‌شود که فینچر کمی بعد اتاق وحشت را می‌سازد که داستان تجاوز سه دزد به خانه‌ای امن در نیویورک است.


نشست‌ها و ملاقات‌های مکرر مقامات سیاسی آمریکا و چهره‌های شاخص هالیوود همچنان ادامه داشت و اکثر این نشست‌ها از سوی موسسه فن‌آوری‌های خلاقانه دانشگاه کالیفرنیا جنوبی هماهنگ و برگزار می‌شد.


دوره‌های آموزشی هنر برای سربازان
طی این نشست‌ها برای سربازان دوره‌های آموزشی هنر گذاشته شد و از سویی دیگر، فیلمنامه‌نویسان نیز به خواسته سیا و پنتاگون، فیلمنامه‌هایی درباره "ترور" می‌نوشتند.


به عقیده آن‌ها، اغلب هنر، راهی به سوی واقعیت است و به اعتراف برخی از مقامات سازمان سیا، هنر، نوشته‌ها و فیلمی که حاصل کار فیلمنامه‌نویسان و کارگردانان است در واقع می‌تواند الهام‌بخش واقعیات باشد.


سازمان سیا نیز از سال 2002 با همکاری دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، دست به ساخت یک‌سری گسترده از بازی‌های کامپیوتری زد که شاید از آن طریق بتواند حملات احتمالی به آمریکا را پیش‌بینی و دفع کند.


"پل باری"، نیرویی با دو دهه سابقه در سازمان سیا
اوایل سال 2007 جلسه‌ای با حضور شخصیت‌های تراز اول سینمای هالیوود و برخی از کارکنان ارشد سازمان سیا برگزار شد، در این جلسه "پل جیمی‌گلیانو" که سخنگوی سازمان سیا بود، پل باری را به عنوان نماینده و مشاور سازمان سیا در هالیوود معرفی کرد.


پل باری، 47 ساله اهل بوستون، خود یکی از ماموران کهنه‌کار سازمان سیا بود.


در این جلسه که به صورت محرمانه برگزار شد، قرداد توسعه همه‌ جانبه همکاری هالیوود و سازمان سیا به امضای دو طرف رسید، اهمیت این طرح تا به آنجا بود که ریاست آن را ژنرال "مایکل هایدن"، رئیس پیشین سازمان سیا و دستیار اول "جان نگروپونته"، مدیر آژانس امنیت ملی به عهده داشت.




 

ژنرال مایکل هایدن رئیس پیشین سازمان سیا

پل باری طی این سال‌ها بر ساخت چندین پروژه مهم سینمایی و تلویزیونی نظارت داشته که مهمترین‌ آن‌ها "جنگ چارلی ویسلون" ساخته "مایک نیکولز" و "چوپان خوب" ساخته "رابرت دنیرو" است.


باری: امیدواریم بتوانیم با کمک سینما چهره منفی سیا را بهبود ببخشیم
او درباره نیاز سازمان سیا به صنعت سینمای هالیوود در یکی از مصاحبه‌های خود گفت: «مشکل بزرگی که در رابطه با این سازمان وجود دارد، تصویر منفی است که در اذهان عمومی شکل گرفته است، ما امیدواریم بتوانیم با کمک سینما این تصویر را بهبود ببخشیم و آن را در این حالت ثبات بخشیم.»


به گفته پل جیمی‌گلیانو، پل باری بیش از دو دهه سابقه فعالیت در سازمان سیا دارد و با همه قسمت‌های این سازمان چه در ایالات متحده آمریکا و چه در سراسر دنیا آشنایی کاملا دارد، او نه تنها می‌داند که سازمان سیا چگونه از آمریکا محافظت می‌کند، بلکه تمام زندگی‌اش را به طور حرفه‌ای فدای حمایت و بهبود اهداف این سازمان کرده است.


در نشست سال 2007، وظیفه باری در هالیوود این‌گونه تشریح می‌شود: او در رابطه با فیلمنامه‌ها و داستان‌هایشان مشاوره می‌دهد، ترتیب مصاحبه با زنان و مردانی را می‌دهد که عمرشان را در عملیات‌های جاسوسی سپری کرده‌اند و زمینه ملاقات با رؤسای سازمان سیا را فراهم می‌آورد تا فیلمنامه‌نویسان و کارگردانان، زمینه فکری لازم در ارتباط با مسائل جاسوسی را به دست آورند.


سخنگوی سازمان سیا در این نشست گفت: «ما برای انتخاب نماینده‌امان در هالیوود، گزینه‌های مناسب بسیار زیادی داشتیم ولی به عقیده ما، او همان کسی است که ما می‌خواهیم. باری سازمان سیا را از بالاترین تا پایین‌ترین مقام می‌شناسد، با تفکرات حاکم بر این سازمان به اندازه کافی آشنایی دارد و در عین حال از انرژی و تیزبینی خارق‌العاده‌ای برخوردار است.»


دنی بایدرمن پوششی بر فعالیت‌های محرمانه سیا در هالیوود



او برای ساخت فیلم جیمزباند به استخدام کمپانی  "گلدن مایر" درآمد.


دنی بایدرمن، مشاور فنی سازمان سیا در هالیوود




ابزار جاسوسی در فیلم‌ها

نکته قابل توجهی که درباره دو مامور رسمی سازمان سیا در هالیوود وجود دارد، این است که در صورتی که نام هالیوود را در سایت رسمی سازمان سیا جست‌وجو کنید، به جای نام این دو، نام "دنی بایدرمن" نویسنده کتاب "دنیای خارق‌العاده جاسوسی تخیلی" و مشاور فنی سازمان سیا در هالیوود به چشم می‌خورد.


بایدرمن که به اعتراف خودش از 10 سالگی دوست داشته که یک جاسوس باشد، تحت تعلیم سازمان سیا قرار می‌گیرید و از آن پس به عنوان مشاور و کارشناس به استخدام استودیوهای بزرگی چون برادران وارنر و "موسسه سینمایی آمریکا" در می‌آید و همچنین برای ساخت فیلم جیمزباند با کمپانی مترو گلدن مایر قرداد می‌بندد.


وظیفه بایدرمن نظارت بر فیلم‌های جاسوسی و طراحی ابزارهای جاسوسی پیچیده در فیلم‌هایی از این دست است تا هر چه واقعی‌تر و جذاب‌تر به نظر برسد.


سانسور در هالیوود
هر فیلمسازی که برای ساخت فیلمش نیاز به تسهیلات داشته باشد بالاخص در عرصه نظامی، باید تن به نظارت مستقیم پنتاگون و سازمان سیا بدهد و در این میان شاید نیاز به بازنویسی چندباره یک فیلمنامه باشد. (کتاب "سیا در هالیوود" نوشته "تریشیا جنکینز")


روزنامه گاردین به نقل از "باب بائر" یکی از ماموران سابق سیا می‌نویسد: همه این مردمی که استودیوها را مدیریت می‌کنند، به واشنگتن می‌‌آیند و با سناتورها سر و کله می‌زنند، با رؤسای سیا و هر آنکه مقامی دارد گفت‌وگو می‌کنند و چانه‌ها می‌زنند.


روزنامه گاردین گواه این ادعا را "لوئیگی لوراسچی"، رئیس موسسه سانسور داخلی و خارجی کمپانی پارامونت در اوایل دهه 50 میلادی می‌داند، که چندی پیش ماهیت او به عنوان یکی از ماموران مخفی سازمان سیا در رسانه‌ها برملا شد.


تریشیا جنکینز نیز در قسمتی از کتاب خود تحت عنوان سیا در هالیوود، به این مسئله می‌پردازد که سازمان سیا از همکاری با هالیوود چه می‌خواهد؟


او در جواب به این سوال این‌گونه می‌نویسد: سازمان سیا به دنبال سه چیز است:


1. رسیدن به اهداف دوره‌ای (که با توجه به اتفاقات هر دوره تغییر می‌کنند)


2. احیای دوباره چهره مخدوش خود پس از جنگ سرد و بالاخص حادثه 11 سپتامبر


3. چهره‌ای از خود ارائه دهد که اولا در همه زمان در همه جا حاضر است، ثانیا حضور او همراه با قدرتی مطلق و شکست‌ناپذیر است.


فیلم‌هایی که قربانی فشارهای پنتاگون شدند
در کنار خواسته سازمان سیا از هالیوود، پنتاگون نیز از این صنعت سینمایی خواسته‌هایی دارد که عمده‌ترین آن ارائه چهره‌ای با اقتدار، حرفه‌ای و شکست‌ناپذیر از ارتش آمریکاست و البته برای رسیدن به این خواسته خود گاهی فیلمسازان و فیلمنامه‌نویسان را تا اندازه‌ زیادی تحت فشار قرار می‌دهد تا آنجا که به گفته کتاب "عملیات هالیوود" فیلم‌های زیادی در این میان بوده‌اند که قربانی خواسته پنتاگون شده‌اند ولی در این میان می‌توان به دو فیلم "روز استقلال" ساخته "رونالد امریچ" محصول سال 1996 میلادی و "جی.آی.جین" به کارگردانی ریدلی اسکات در سال 1997 میلادی و با حضور "دمی مور" اشاره کرد.


شخصیتی که در فیلم سقوط شاهین سیاه به دستور پنتاگون سانسور شد




فیلم سقوط شاهین سیاه ساخته ریدلی اسکات

روزنامه گاردین نیز در گزارشی تحت عنوان پیشنهادی که آن‌ها نمی‌توانند رد کنند، این مطلب را تایید کرده است و می‌نویسد: پنتاگون برای دهه‌های متمادی به هالیوود مشاوره می‌دهد و تجهیزات نظامی در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد، ولی در ازای این تسهیلات از هالیوودی‌ها می‌خواهد که نیروهای ارتش آمریکا را آن‌گونه که آن‌ها می‌خواهند، تصویر کنند.


آن‌چنانکه به گفته این روزنامه در فیلم سقوط شاهین سیاه به کارگردانی ریدلی اسکات که بر اساس داستانی واقعی ساخته شده، شخصیت اصلی فیلم که یک سرباز آمریکایی، شخصی بی‌اخلاق و متجاوز نیز هست ولی به دستور وزارت دفاع، این مسئله سانسور می‌شود.


کتاب‌هایی که در ارتباط با تاثیر سازمان سیا و پنتاگون در هالیوود، نوشته شده است


کتاب "هالیوود و سازمان سیا" (سینما؛ دفاع، ویرانی) (رسانه، جنگ و امنیت)


این کتاب نوشته مشترک "الیویر بود بارت"،"دیوید هرارا" و "جیم بائومان" است که 5 آوریل 2011 منتشر شده است.


این کتاب فیلم‌هایی که طی 5 دهه اخیر ساخته شده است را از چهار نقطه نظر زیر بررسی کرده است:


1. تا چه حد این فیلم‌ها به صورت آشکار سیاسی هستند؟


2. تا چه حد این فیلم‌ها مورد قبول سازمان سیا هستند یا خیر؟


3. جهت‌گیری نسبی این فیلم‌ها نسبت به موضوع جاسوسی.


4. برجستگی نسبی سازمان سیا در این فیلم‌ها.


کتاب عملیات در هالیوود




"دیوید ال راب"، روزنامه‌نگار مشهور آمریکا در این کتاب که آوریل 2004 منتشر شده است، نقش سیاست، پنتاگون و سازمان سیا بر ساخت یک فیلم را بررسی کرده است.


ال راب، هدف خود از نوشتن این کتاب را این‌گونه عنوان می‌کند: می‌خواهم مخاطبان بدانند که آنچه که در سینما به روی پرده می‌بینند، تنها آن چیزی نیست که کارگردان فیلم می‌خواسته است.


کتاب آژانس: استعداد از هالیوود، مدیریت از سیا




این کتاب 26 جولای 2011 منتشر شده، "گادفرد" در این کتاب به بررسی شبکه‌ای از ماموران ویژه سازمان سیا می‌پردازد که به عنوان بازیگر، پاپاراتزی و... وارد سینمای هالیوود می‌شوند و کارشان نظارت بر پروژه‌های سینمایی است.


کتاب سیا در هالیوود نوشته تریشیا جنکینز




این کتاب 1 مارس 2012  به وسیله تریشیا جنکینز منتشر شده است.


در توضیح این کتاب آمده است: تصور شما درباره سازمان سیا چیست؟ سازمانی که نمی‌تواند از جاسوسان خود محافظت کند؟ سازمانی خشن و بی‌رحم که کارش سازماندهی عملیات‌های محرمانه و ترورهاست؟ تماشاچیان باهوش سینما و تلویزیون به خوبی می‌دانند که این تصورات نسبت به سازمان سیا نه تنها وجود ندارد بلکه مخصوصا طی سال‌های اخیر تصویر بسیار مثبتی از این سازمان و کارکنانش در فیلم‌ها به تصویر کشیده شده است.


البته حقیقتی که تنها تعداد بسیار کمی درباره آن می‌دانند این است که سازمان سیا چه تاثیر فعالی در شکل گیری محتوای فیلم‌ها در سینما و تلویزیون دارد.


این کتاب فیلم‌های بسیاری از جمله کمپانی جاسوس‌ها، سریانا، چوپان خوب، استخدام، دشمن حکومت و مجموعه همه ترس‌ها را فیلم‌هایی می‌داند که به سفارش مستقیم سازمان سیا ساخته شده‌اند.


پنتاگون و نفوذ بر هالیوود در ازای ارائه تسلیحات!


امروزه تقریبا تمام سازمان‌های دولتی مهم آمریکا از اف‌بی‌آی گرفته تا ناسا و سرویس مخفی دارای دفاتر رابط در هالیوود هستند. تعداد کمی از این سازمان‌ها دارای ابزار کافی برای مبادلات دوطرفه با هالیوود هستند و بنابراین از نفوذ محدودی در این غول سرگرمی جهان برخوردارند. اما وزارت دفاع از این قاعده کاملا مستثنی بوده است. پنتاگون در ازای ارائه مشاوره، نفرات و نیز تجهیزات نطامی به مانند ناوهای هواپیمابر و هلی‌کوپتر به صورت مداوم برای تغییر سناریوهای فیلم‌ها اعمال نفوذ کرده است.



برخی از انبوه فیلم‌هایی که پنتاگون محتوای آنها را تغییر داد.


"هواپیمای رئیس‌جمهور"، "تصمیم اجرایی"، دروغ‌های حقیقی" و "اسلحه برتر"


نمونه‌هایی از این دخالت‌ها عبارتند از تغییر هویت شخصیت قهرمان فیلم "سقوط شاهین سیاه" (2001)، وی فردی متهم به تجاوز جنسی به کودکان بود؛ حذف لطیفه‌ای در مورد شکست در ویتنام از فیلم جیمز باند با عنوان "فردا هرگز نمی‌میرد" (1997) و یا حذف تصاویر سربازان آمریکایی که دندان‌های طلا را از دهان سربازان کشته شده ژاپنی بیرون می‌کشیدند در فیلم "رمزگویان" (2002).



"سقوط شاهین سیاه"، "فردا هرگز نمی‌میرد" و "رمزگویان" جزو فیلم‌هایی بودند که پنتاگون محتوای آنها را تغییر داد تا از ارائه چهره حقیقی ارتش آمریکا جلوگیری نماید.


نمونه‌های دخالت پنتاگون در صنعت فیلم‌سازی آمریکا برای ارائه چهره‌‌ای مطلوب از ارتش آمریکا شامل لیستی طولانی است. برخی دیگر از این نوع فیلم‌ها عبارتند از: "اسلحه برتر" (1986)، "دروغ‌های حقیقی" (1994)، "تصمیم اجرایی" (1996)، "هواپیمای رئیس‌جمهور" (1997)، "مجموع تمام ترس‌ها" (2002)، "ترنسفورمرز" (2007)، "مرد آهنی" (2008) و همچنین سریال‌های تلویزیونی به مانند "جی‌ای‌جی" (2005-1995).



تعداد دیگری از فیلم‌هایی که به دستور مقامات وزارت دفاع آمریکا مورد جرح و تعدیدل قرار گرفتند


"ترنسفورمرز"، "جی‌ای‌جی"، "مرد آهنی" و "مجموع تمام ترس‌ها"


ورود رسمی سازمان سیا به صنعت فیلم‌سازی


اگرچه این فعالیت‌ها مشکوک بوده و تا حدودی به صورت مخفیانه انجام می‌گرفتند اما حداقل در حوزه عمومی رخ می‌دادند. اما در مورد دخالت‌های سازمان سیا در هالیوود نمی‌توان چنین نظری داد. این سازمان در دهه 1990 بود که به صورت رسمی دخالت در فیلمنامه‌های هالیوود را تأیید نمود. در سال 1996 بود که سازمان سیا با تأسیس دفتری به نام "دفتر رابط رسانه‌ای" به فعالیت‌های خود جنبه رسمی بخشید. این دفتر متعاقب انتشار "گزارش کارگروه ویژه در مورد شفافیت بیشتر سیا" (1991)" تأسیس گردید. نکته جالب توجه اینجاست که تمام فعالیت‌های این گروه در راستای ارزیابی شفافیت سازمان سیا به صورت سری انجام می‌گرفت. اما فعالیت‌های رسانه‌ای سیا سابقه‌ای بسیاری طولانی‌تر داشته است. در ادامه برخی از دخالت‌های اولیه سازمان سیا در دوران جنگ سرد تشریح می‌گردد.


"عملیات پرنده مقلد"، برنامه مخفی سازمان سیا برای کنترل رسانه‌ها در دوران جنگ سرد


"عملیات پرنده مقلد" یکی از برنامه‌های سری سازمان سیا برای نفوذ و اثرگذاری بر رسانه‌ها بود. نامه‌های کشف شده در کتابخانه ریاست‌جمهوری آیزنهاور از شخصی به نام لوئیجی جی. لوراچی (Luigi G. Luraschi)، مدیر شرکت فیلمسازی پارامونت و کارمند هیأت استراتژی روانی سیا، نشان می دهند که چگونه در روزهای ابتدایی جنگ سرد سازمان سیا توانسته بود بر خلاف ادعاهایی که دارد در صنعت فیلمسازی آمریکا نفوذ نماید.



نامه‌های لوراچی از مدیران ارشد شرکت پارامونت در دهه 1950 نشان از نفوذ درازمدت سازمان سیا در هالیوود دارند.


برای مثال، لوراچی در نامه‌های خود بدین موارد اشاره دارد که با کارگردانان فیلم‌هایی چون "شراب قرمز" (1953) و یا یکی از فیلم‌های جری لوئیس به نام "کدی" (1953) به توافق رسیده تا صحنه‌هایی خوشایند از آمریکا ترسیم نمایند. در یکی دیگر از موارد، سیا موفق شد بخشی از فیلم "نوک پیکان" (1953) را حذف نماید. در این صحنه نحوه برخورد آمریکایی‌ها با سرخپوستان آپاچی مورد انتقاد قرار می‌گرفت و رویدادی نشان داده می‌شد که طی آن یک قبیله سرخپوست توسط ارتش آمریکا مجبور به ترک زندگی خود می‌شدند.



فیلم‌های "نوک پیکان"، "کدی" و "شراب قرمز" جزو اولین فیلم‌های دوران جنگ سرد بود


که به درخواست سیا تغییراتی در آنها ایجاد گردید


این تغییرات عمدتا به منظور مبارزه با تبلیغات شوروی انجام می‌گرفت که سعی داشت از سابقه سیاه آمریکا در مسائل نژادی استفاده تبلیغاتی ببرد. البته این اقدامات تنها جنبه دفاعی نداشتند. در سال 1950 سازمان سیا در کنار دیگر سازمان‌های مخفی به مانند "دفتر هماهنگ‌سازی خط‌مشی‌" (OPC) و با کمک "دفتر رابط رسانه‌ای" حقوق مربوط به کارتون "مزرعه حیوانات جورج اورل" (1954) را خریداری نمود. تغییراتی ضد شوروی در این انیمیشن انجام گرفت تا نیات سرمایه‌گذاران پنهانی آن برآورده شوند.



فیلم‌های "مزرعه حیوانات"، "1984" و "آمریکایی ساکت" جزو اولین فعالیت‌های سیا در هالیوود بود


که به صورت مستقیم شوروی کمونیستی را نشانه رفته بودند


به هیمن ترتیب، تولید فیلم "1984" (1956) زیر نظر "کمیته آرادی فرهنگی آمریکا" انجام گرفت که یکی از سازمان‌های تابعه سیا است. نکات کلیدی در این فیلم به نحوی تغییر یافتند تا چهره‌ای نامطلوب از شوروی ارائه نمایند. همچنین دستکاری نسخه سال 1958 فیلم "آمریکایی ساکت" توسط سیا به حدی بود که گراهام گرین (Graham Greene) نویسنده کتاب این فیلم، از آن برائت جست.


سیا و هالیوود پس از 11 سپتامبر


با توجه به سابقه نیم قرنی سازمان سیا در امور رسانه‌ای جای تعجبی ندارد که این سازمان در برخی از فیلم‌ها و سریال‌های پرطرفدار سال‌های اخیر نیز دخیل بوده است. سریال "سازمان" (The Agen)، مجموعه تلویزیونی شبکه سی‌‌بی‌اس که از سال 2001 شروع به پخش نمود توسط بازل باز (BazzelBaz) مأمور سابق سیا نوشته شده بود. در این سریال برخی دیگر از عوامل سازمان سیا نیز به عنوان مشاور شرکت داشتند.



"سازمان" (2003-2001) یکی از سریال‌های تلویزیونی هالییود که عوامل سیا در تولید آن نقش مستقیم داشتند


و نیز فیلم "جاسوس‌بازی" (2001) که تداعی‌گر توانایی برتر مأمورین سیا است.


(مایکل فراست بکنر کارگردان فیلم اول و نویسنده دومی می‌باشد)


در این سریال فعالیت‌های جاسوسین آمریکایی در جنگ با تروریست‌های عرب، روس، آلمانی و عراقی به شیوه‌ای اغراق‌آمیز و قهرمانانه به تصویر کشیده شده بود. در یکی از قسمت‌ها یکی از مأمورین سیا جان فیدل کاسترو را نجات می‌دهد. این در حالی است که سازمان سیا تاکنون چندین عملیات ناموفق برای ترور وی را هدایت نموده است.


از دیگر فیلم‌ها می‌توان به داستان تلویزیونی "در شرکت جاسوس‌ها" محصول سال 1999 اشاره نمود. تام برگنر (Tom Berenger) بازیگر اصلی این فیلم نقش یک مأمور سازمان سیا را ایفاء می‌نمود که به محل مأموریتش بازمی‌گردد تا یکی از جاسوسین دیگر سیا را که در کره شمالی دستگیر شده رها نماید. سازمان سیا تمام توان خود را برای حمایت از این فیلم به کار گرفت و به نوشته وب سایت این فیلم حتی 50 نفر از مأمورین خود را برای کمک در اختیار عوامل فیلم قرار داد. این فیلم با امتیاز 5/1 در وب‌سایت IMDB از اقبال چندانی برخوردار نشد.



فیلم "در شرکت جاسوس‌ها" یکی از محبوب‌ترین فیلم ها


نزد سازمان سیا بود که البته مورد استقبال تماشاگران قرار نگرفت


از جمله چهره‌های محبوب در سازمان سیا نیز می‌توان به تام کلانسی (Tom Clancy) نویسنده رمان‌های جاسوسی اشاره نمود. وی به خاطر نوشتن رمان فیلم‌هایی چون "شکار اکتبر قرمز" (1990) و "بازی‌های میهن‌پرستانه" (1992) بارها به سازمان سیا دعوت شده است. از دیگر فیلم‌های اخیر می‌توان به "مجموع تمام ترس‌ها" (2002) اشاره نمود که در آن مأمورین سازمان سیا در حال ردگیری تروریست‌هایی هستند که سعی در ایجاد یک انفجار هسته‌ای در آمریکا دارند.



فیلم‌هایی که از نظر سیا مطلوب قلمداد می‌گردند، با بهره‌گیری از بازیگرانی معروف


چون مورگان فریمن، بن افلک، هریسون فورد و شان کانری


("مجموع تمام ترس‌ها"، "بازی‌های میهن‌پرستانه"، "شکار اکتبر قرمز")


البته برخی فیلم‌ها نیز وجود دارند که شاید در نظر اول چنین به نظر برسد که نگاهی انتقادی به سازمان سیا دارند. یکی از این دست موارد مجموعه چهارگانه "هویت بورن" است که قسمت چهارم آن در همین ماه منتشر گریدد. داستان فیلم روایت یک مأمور سابق سازمان سیا است که اکنون در پی حوادثی حافظه خود را از دست داده و افرادی نیز درصدد قتل وی هستند و او تلاش بی‌امانی را برای بازیابی هویت از دست رفته خویش آغاز می‌کند. اگرچه در این فیلم برخی افراد سازمان سیا فاسد معرفی می‌شوند اما نکته مهمتر قدرت مبالغه‌آمیز سازمان سیا است. این سازمان دارای برترین تکنولوژی‌ها است که می‌توانند هر کسی را در هرکجای دنیا ردگیری نمایند و یا در هر شهری دست به عملیات بزنند. جیسون بورن، با بازی مت دیمون، نیز یک مأمور همه‌ فن حریف و یک ماشین کشتار است که تقریبا هیچ نیرویی نمی‌تواند جلودار وی گردد. بدین ترتیب سیا به مثابه سازمانی فوق‌انسانی و بسیار پیشرفته ترسیم می‌گردد که البته تنها افراد ترتیب شده توسط خود سازمان یارای مقاومت در برابر آن را دارند.



چهارگانه "هویت بورن"؛ اغراقی بزرگ در مورد توانایی سازمان سیا و مأمورین آن


از راست به چپ: "میراث بورن"، "بورن نهایی"، "برتری بورن" و "هویت بورن"


از کمونیست‌های دیروز تا اعراب امروز


البته تعداد این فیلم‌ها چنان زیاد است که شاید حتی مجالی برای ذکر اسامی آنها در این گزارش وجود نداشته باشد. اما نکته‌ای مشترک در تمام این فیلم‌هایی که از دهه 50 میلادی تا کنون در حال تولید و نمایش هستند وجود دارد: ترسیم چهره آمریکا به عنوان کشوری آزاد، قدرتمند و مرفه با برخورداری از سازمان های نظامی و جاسوسی بسیار قوی و ارائه چهره‌ای خشن، نامعتدل، نامعقول و افراطی از دشمنان خیالی و واقعی این کشور که به اقتضای زمان ساخت فیلم می‌توانند از کمونیست‌های شوروی تا تروریست‌های آلمانی، عرب و یا ژنرال‌های چشم بادامی چینی و کره‌ای تغییر یابند.



"جنگ چارلی ویلسون"، "یک مشت دروغ" و "سیریانا"؛


فیلم‌هایی که در سالیان اخیر و با همکاری سازمان سیا ساخته شده‌اند.


در فیلم "جنگ چارلی ویلسون" (2007) یک نماینده کنگره آمریکا و نیز تیم نخبه‌ای از سازمان سیا با همکاری یکدیگر کمک‌های آمریکا را به سوی مجاهدین افغانستانی سرازیر می‌کنند تا در جنگ با شوروی به پیروزی دست یابند. در فیلم سیریانا نیز یک مأمور سازمان سیا با بازی "جرج کلونی" در تهران دو دلال اسلحه ایرانی را به قتل می‌رساند!


ایران، هدف جدید مأمورین سازمان سیا


در سال‌های اخیر موضوع ایران تبدیل به یکی از تم‌های رایج در سینمای جاسوسی هالیوود شده است. سریال "میهن" (Homeland) که از پخش آن از سال پیش آغاز شده و هم‌اینک فصل دوم آن پخش می‌گردد یکی از این موارد است. فصل جدید سریال میهن به حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران پرداخت و اهانت به قرآن را به نمایش گذاشت. در این میان سازمان سیا و مأمورین آن سعی دارند تروریست‌های سلفی و حزب‌الله را که در اتحاد با یکدیگر (!) سعی دارند دست به حمله تروریستی در آمریکا بزنند را از این کار بازدارند.



سریال "میهن" و فیلم سینمایی "آرگو" که جزو جدیدترین تولیدات هالیوود در مورد فعالیت‌‌های سازمان سیا هستند


و البته موضوع ایران یکی از محورهای کلیدی این دو اثر است


یکی دیگر از محصولات هالیوودی که در سال جاری وارد بازار شد فیلم سینمایی "آرگو" (Argo) به کارگردانی بن افلک بازیگر و کارگردان آمریکایی است. در این فیلم که آمیزه‌ای از تخیل و واقعیت است یک تیم مأمورین سیا در قالب یک گروه فیلمسازی وارد ایران می‌شوند تا 6 نفر از دیپلمات‌های آمریکایی را که در سفارت کانادا پنهان شده‌اند به آمریکا منتقل نمایند. این فیلم تاکنون نتوانسته است انتظارات تجاری سرمایه‌گذاران خود را فراهم نماید.


 


بخشی از سریال "میهن" که طی آن جریان حمله اسرائیل به ایران و نیز ناآرامی‌های ناشی از آن در خاورمیانه از اخبار پخش می‌گردند (برای دانلود اینجا کلیک کنید)


آرگو؛ فیلمی تبلیغاتی و ضعیف


زمانی که در نوامبر 1979 جهان به ساختمان تسخیر شده سفارت ایالات متحده در تهران و وضعیت گروگان‌ها خیره شده بود، کاخ سفید همزمان با بحران دیگری نیز دست و پنجه نرم می‌کرد. شش دیپلمات آمریکایی که خارج از ساختمان سفارت ایالات متحده در تهران بودند، توانستند مخفیانه به سفارت کانادا پناه ببرند و به دنبال راهی برای خروج امن از ایران باشند.


در نهایت با همکاری سفارت کانادا و سازمان سیا، در تاریخ ۲۸ ژانویه ۱۹۸۰ شش دیپلمات فراری پس از صدور گذرنامه و گواهینامه رانندگی کانادایی جعلی، با هویت مبدل فیلم‌ساز از فرودگاه مهرآباد تهران به سوی فرانکفورت پرواز کردند.


سازمان سیا به بهانه ساخت فیلم سینمایی «آرگو» که به تهیه‌کنندگی «جورج کلونی» و کارگردانی «بن افلک» اکران شده و داستان فرار دیپلمات‌ها از ایران را روایت می‌کند، «تونی مندز»، چهره واقعی طراح و مجری اصلی عملیات فرار شش دیپلمات آمریکایی از ایران را مقابل دوربین تلویزیونی معرفی کرده است. او متخصص برنامه‌های فرار شناخته می‌شود و از ۵۰ مامور برجسته سیا به شمار می‌آید. تونی مندز در نوشتن فیلم‌نامه آرگو همکاری نزدیکی با تیم نویسندگان داشته است.


----------------------------------------------------------------------------------------------

  • 1.http://www.globalresearch.ca/lights-camera-covert-action-the-deep-politics-of-hollywood/11921
  • 2.http://www.guardian.co.uk/film/2008/nov/14/thriller-ridley-scott
  • 3.http://www.utexas.edu/utpress/books/jencia.html
  • 4.http://articles.latimes.com/2012/may/26/nation/la-na-cia-hollywood-20120527
  • 5.http://www.wired.com/dangerroom/2011/09/cia-pitches-hollywood/
  • 6.http://en.wikipedia.org/wiki/CIA_influence_on_public_opinion
  • 7.http://www.amazon.com/CIA-Hollywood-Agency-Shapes-Television/dp/0292728611
  • 8.http://topdocumentaryfilms.com/in-lies-we-trust/
  • 9.http://www.crescent-online.net/2012/11/argo-hollywood-as-extension-of-cia-propaganda-zainab-cheema-and-maksud-djavadov-3400-articles.htm
  • 10. Kazin, Michael (January 27, 2008). "Dancing to the CIA's Tune".The Washington Post.Retrieved 2010-03-19
  • 11. www.didban.ir
  •  مشرق


پشت پرده خطرناک ترین پروژه فرهنگی غرب ; دین نوین جهانی +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
مبانی آنچه در این نوشتار دین نوین جهانی نامیده می شود را باید در سالهای اولیه قرن بیستم جستجو کرد. زمانی که انجمن تئوسوفی و جریان عصر جدید (New Age Movement) برای بازسازی ساختار معنوی و دینی جوامع مختلف بر اساس آموزه های پیشامسیحی کابالیستی و تئوسوفیستی نظریات متنوعی ارائه نمودند. با این حال این جریان تا دهه اول قرن بیست و یکم به یک فرهنگ و ایده عمومی تبدیل نشد و در کتابها و محافل خاص باقی ماند. اوج این عمومیت و فراگیری را در عرصه رسانه ای باید فیلم آواتار به شمار آورد که کاملاً برگرفته از این آموزه های پیشامسیحی است و اقبال فراگیر جهانی از آن میتواند محکی برای آغاز زمان ارائه عمومی مبانی این دین نوین جهانی دانست. 


آواتار به چه فرا می خواند؟

فیلم آواتار در این میان یک شاخص است و بدنه این جریان طیف وسیعی از تولیدات و محصولات رسانه ای را شامل میشود که متأسفانه برخی رسانه های داخلی ناخواسته گرفتار مشارکت در مدل پیچیده دین‏زدایی و دین‏ستیزی شده اند که در حال حاضر فعال میباشد. این مسأله در حوزه تبلیغ و ترویج آموزه های دینی اهمیت مضاعفی می یابد چرا که به همان اندازه که ترویج آموزه های دینی می تواند با مدیریتی درایت محور و هوشمندانه، ابتکار عمل را در مواجهه با این جریان به دست گیرد، کاستی و ناکارآمدی آن می تواند پاشنه آشیل جریان سازی فرهنگی در این مسأله باشد. قدم آغازین در حرکت فرهنگی قوام مند و استوار و به کار گیری شیوه های هوشمندانه جنگ نرم، ترسیمی درست و فراگیر از مختصات فرهنگی است که در حال حاضر در آن قرار داریم.

در این گزارش، به بررسی پروژه رسانه ای خواهیم پرداخت که بر اساس مدل پلکانی مدیریت پیام  تنظیم شده است و هدف نهایی آن تمهید شرایط لازم برای ظهور «دین نوین جهانی» است. در ادامه نیز فیلم سینمایی آواتار محصول 2009 امریکا از این منظر مورد بررسی قرار میگیرد.


پروژه دین نوین جهانی چیست؟

دین نوین جهانی را باید بخشی از پروژه نظم نوین جهانی و برگرفته از آموزه های پساساختارگرانه‏ی متفکران و استراتژیست های پست مدرن غرب دانست. این ایده که تحت عناوینی چون دین واحد جهانی   و سازمان ادیان متحد  در حال رشد است، بسیار نو پا بوده و در واقع به بازار داغ فرهنگی سال های آینده تعلق دارد. هرچند که همانطور که توضیح داده شد ریشه های آن در اوایل قران بیستم قابل شناسایی است. پیش بینی می شود با تمهیدهای رسانه ای تدارک شده در سال های آتی جریان فرهنگی مرتبط با این ایده به سرعت گسترش یابد و محصولات متنوع تصویری و مکتوب مرتبط با آن به بازارهای فرهنگی سراسر دنیا سرازیر شود. 

تئوری دین نوین جهانی از پیچیدگی قابل توجهی برخوردار است که تشخیص آن و اتخاذ تدبیر مناسب در برابر آن را مشکل می‏سازد. پروژه دین نوین جهانی برخلاف آنچه که شاید از عنوان آن به ذهن متبادر شود به دنبال از میان بردن تمام ادیان و معرفی یک دین جدید و واحد جهانی نیست. با این حال مکانیسم پروژه دین نوین جهانی به نحوی است که سبب می شود اصول عقاید و آموزه های متافیزیکی مشترکی مورد پذیرش پیروان تمام ادیان قرار گیرد و پیروان تمامی ادیان و حتی افراد لائیک و غیر دینی همگی زندگی خود را بر اساس این آموزه ها  تنظیم نمایند. به این ترتیب در عین حال که در ظاهر هیچ یک از ادیان مورد تعرض قرار نگرفته است، آموزه های عقیدتی مشترکی در مناطق مختلفِ فرهنگی و مذهبیِ زمین حاکم خواهد شد. تحقق این هدف، از پیش نیازهای غیر قابل چشم پوشیِ آن چیزی است که نظم نوین جهانی  نامیده می شود.



دین نوین جهانی را بهتر است الهیات طبیعی بنامیم. رصد فعالیت هایی که تا کنون در چارچوب پروژه دین نوین جهانی انجام شده است، برخی از باورهای اعتقادی این آئین را برای ما آشکار می سازد. اگر شما کسی باشید که در زمان استقرار دین نوین جهانی زندگی می کنید، صرف نظر از اینکه اِسماً مسلمان باشید یا مسیحی یا سیک و یا بودیست، به چند گزاره باور عمیق خواهید داشت:

-جهان یک مجموعه واحد وهماهنگ است و من جزئی از این مجموعه هستم.

-یک روح مقدس در همه اجزا جهان جریان دارد.

-اجزای جهان اعم از درختان، دریاها و خشکی ها، حیوانات و عناصر گوناگون روح مقدس جهان را در خود دارند و تعادل خود را از آن روح کسب می کنند. به دیگر عبارت روح مقدس ساری در اجزا جهان، تعادل و هماهنگی جهان را تضمین می کند.

-روح مقدس جهان در وجود تک تک انسان ها نیز حضور دارد.

-روح مقدس جهان وجود متشخص ندارد. او شعور مطلقی است که در جهان جاری است. او نمی شنود و متأثر نمی شود. نقش او ایجاد تعادل است. چه درخواستی باشد و چه نباشد تعادل انجام می شود. عشق و نفرت که از مظاهر تأثر است در او راه ندارد. آنچه مهم است تعادل است.

-روح مقدس آهنگ هستی را می نوازد و حرکت اجزا جهان اعم از همه جانداران، رقص و توازنی متناسب با آهنگ نواخته شده از سوی اوست.

-راز سعادت انسان هماهنگ شدن با ملودی طبیعت ذی شعور است. شناخت طبیعت و همراه شدن با آن کلید خوشبختی است. انسان در صورت هماهنگی با طبیعت و نظم موسیقائی جهان پس از مرگ نزد روح مقدس باز می گردد، چرا که جان او ودیعه ای از جانب اوست. جانِ رفته، در چرخه تکرار شونده هستی در کالبدی جدید به جهان و طبیعت باز می گردد. این چرخه همواره ادامه دارد. حیات در پس حیات است و جاودانگی حق مسلم همه است.
 
-روح مقدس تعادل را تضمین می کند. گاهی برای تعادل لازم است روح مقدس متشخص شود و در کالبدی طبیعی حلول کند تا با آموزش دیگر انسان ها ضامن بقاء تعادل در جهان باشد.

-هر انسانی روح مقدس را تنها باید در وجود خود جستجو کند. بیرون از او راهی به سوی شنیدن ملودی جهان نیست. روح مقدس حلول یافته در انسان های خاص نیز جز آنکه انسان های دیگر را متوجه درون خود کند وظیفه ای ندارد. همه از درون موسیقی جهان را می شنوند و باید با آن به رقص در آیند تا بازگشتشان به جهان و طبیعت تضمین شود. این چرخه بخشی از تعادل است.

-هماهنگی و تعادل با طبیعت سلامت کالبد را به همراه دارد. نوید به فرادرمانی، انرژی درمانی، خوددرمانی و سلامت جسم و کالبد نیز از آموزه‏های این دین نوین جهانی است.

همانطور که ملاحظه می شود این آموزه ها بر پایه مفاهیم بنیادینِ روح مقدس، تعادل، تناسخ، دریافت درونی موسیقی هستی، ستایش و هماهنگی با طبیعت و در نهایت مفهوم تجسد ( حلول روح مقدس در کالبد طبیعی) استوار گشته است.  توضیح بیشتر مضامین و آموزه‏های دین نوین جهانی و ارتباط آنها با میراث قبّاله، شَمَنیسم بومیان امریکا، هندوئیسم و بودیسم نیازمند مجال جداگانه ای است. آنچه اکنون در اینجا مهم و مد نظر است، ابتنای این دین نوین بر پایه هماهنگی با طبیعت، پذیرش تناسخ، باور به تعادل موسیقایی هستی در قالب چرخه های حیات و درنهایت پذیرش تجسد و به عبارت دیگر آواتاریسم می باشد. 




پروژه دین نوین جهانی در خدمت منافع چه کسانی است؟

سازمان ادیان متحد به ابتکار بنیانگذاران امریکائی اش راه اندازی شد و شدیدا مورد حمایت دولت ایالات متحده و همچنین سازمان ملل متحد می باشد. کتاب ها، فیلم های سینمایی، برنامه های تلویزیونی و وبگاه هایی که  این ایده را دنبال می کنند به نحو متمرکزی از ایالات متحده کنترل می شوند. 


شورای روابط خارجی، مهمترین و تأثیرگذار ترین مؤسسه مطالعاتی در تعیین سیاست خارجی ایالات متحده در قبال کشورها و  مناطق مختلف است. این مؤسسه که به شدت مورد اعتماد کاخ سفید و کنگره می باشد، پروژه های تحقیقاتی متعددی را در خصوص مسأله ادیان در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان، به انجام رسانده است. 


رضا اصلان که در چند رشته مرتبط با دین شناسی و مطالعات ادیان دارای مدرک دکتراست
 از جمله نظریه پردازان درجه اول دین نوین جهانی به شمار می آید.

بسیاری از اعضای برجسته وزارت خارجه، وزارت دفاع و بسیاری از نمایندگان کنگره در کنار پژوهشگرانی با نژادهای مختلف از کشورهای ویژه عضو  این شورا هستند. رضا اصلان  و ولی نصر  دو پژوهشگر ایرانی عضو این شورا هستند. رضا اصلان که در چند رشته مرتبط با دین شناسی و مطالعات ادیان دارای مدرک دکتراست از جمله نظریه پردازان درجه اول دین نوین جهانی به شمار می آید.

 انجام پژوهش های مربوط به دین نوین جهانی در مهمترین و راهبردی ترین مرکز مطالعات امریکا، نشان می دهد این پروژه برای دولتمردان و سیاستمردان پنهان و آشکار ایالات متحده از اهمیت عملیاتی خاصی برخوردار است و با جدیت آن را دنبال می کنند. فیلم های درجه اول سینمای هالیوود نیز از سال 2000 به این سو، به طور سامان یافته و گسترده ای تمهید رسانه ای جهت باور به مؤلفه های دین نوین جهانی را فراهم نموده است. در ادامه این گفتار به نحو تفصیلی تری به  بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی پرداخته خواهد شد.  


می توان گفت مهمترین مانع در تحقق طرح های نظم نوین جهانی بویژه در منطقه خاورمیانه، مسأله دین و باورهای مذهبی است. تلاشهای چند صدساله کانون های آنگلوساکسون از زمان استعمار کهن انگلیس تا کنون، اکنون در پروژه دین نوین جهانی به زعم این کانون ها در آستانه ثمر دهی قرار دارد. کانون های اسلامی خاورمیانه به دلیل ارائه ساختارهای اجتماعی برای پیروان اسلام، که تبلور کامل آن در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران خود را نشان می دهد، مانع اصلی تحقق طرح های کلان اقتصادی و سیاسی در قالب برنامه های نظم نوین جهانی است. پروژه دین نوین جهانی که قلب ماهیت کانون های اسلامی خاورمیانه در عین حفظ ظاهر و پوشش آنها را هدف خود قرار داده است می تواند این مانع بزرگ در راه تحقق اهداف کانون های سرمایه دار آنگلوساکسون را از میان بردارد.


سینمای امریکا چه نقشی در اجرای پروژه دین نوین جهانی دارد؟

مفاهیم تعادل طبیعی، مراقبه و هماهنگی، کشف خدای درون، تناسخ، آواتاریسم (تجسد روح مقدس) و بسیاری از دیگر مفاهیم مرتبط با آموزه های دین نوین جهانی در طول دهه اخیر به شکل سامان یافته و وسیعی در فیلم های هالیوودی مورد پرداخت و تأکید قرار گرفته است. جدیدترین تولید هالیوودی که در راستای بخش رسانه ای پروژه دین نوین جهانی ساخته شده است، سینمایی (Avatar (2009 تازه ترین شاخص رسانه ای این پروژه است که باید نقطه عطفی در این خصوص به شمار آید.

 به طور کلی هالیوود از سال 2000 به این سو در دو فاز متعاقب، این پروژه را دنبال می کند. فاز نخست که باید آن را از سال 2000 تا 2010 دانست دوره تثبیت مفاهیم بنیادین مورد نیاز در پروژه دین نوین جهانی است. همانطور که مستند و مستدل خواهد شد، مفاهیمی چون تعادل طبیعی ، تناسخ  و تجسد  با به کارگیری مدل پلکانی مدیریت پیام، اکنون به مفاهیمی آشنا و مأنوس برای طیف وسیع مخاطبان جهانی هالیوود تبدیل شده اند. اکنون و پس از تثبیت این مفاهیم در جان و ذهن مخاطبان، زمان استفاده عملیاتی از این مفاهیم و معرفی نظام فکری-معنوی است که بر پایه این مفاهیم بنیان نهاده شده است.
 فیلم سینمایی (Avatar (2009 و (The Book of Eli (2010
 نخستین نشانه های دین نوین جهانی در هالیوود به شمار می آیند.

در بخش دیگری مستندات مربوط به این دو دوره در سینمای امریکا ارائه خواهد شد؛ در اینجا به طور اجمال به این نکته می توان اشاره کرد که فیلم سینمایی (Avatar (2009 و (The Book of Eli (2010 نخستین نشانه های این فصل جدید به شمار می آیند. فیلم کتاب اِلی نیازمند تحلیل مستقلی است که به زودی انجام خواهد شد. جالب اینکه کمتر از یک ماه پس از اکران آواتار، فیلم جدید شیمالایان کارگردان امریکاییِ هندی تبار که مشخصا روی بحث های معنویت نوین تمرکز دارد با نام   the last Airbender که به مسأله آواتاریسم می پردازد، اکران خواهد شد. انیمیشن آخرین الهه هوا نیز به صورت یک مجموعه تلویزیونی در سال گذشته وارد بازار شد.



آواتار و دین نوین جهانی

در اینجا به منظور ملموس شدن آنچه تا کنون گفته شد، نگاهی گذرا به فیلم سینمایی آواتار خواهیم داشت و تا حدی که مجال  این گفتار است، نقش رسانه ای این فیلم را در پیشبرد پروژه جاری دین نوین جهانی، بررسی خواهیم کرد.



خلاصه داستان

داستان در سال 2154 شکل می گیرد. انسان ها در یکی از قمرهای سیاره پولیفِموس، ذخائر عظیم زیر زمینی از عنصری نایاب و بسیار گرانبها به نام آنوپتانیوم (Unobtanium) را شناسایی کرده اند. انسان ها این قمر بسیار بزرگ را پاندورا (Pandora) می‏نامند. این قمر با موجوداتی آبی رنگ و بلند قد شبیه به انسان پر شده است. این موجودات هوشمند خود را ناوی (Na’vi) می نامند.


انسان ها در یکی از قمرهای سیاره پولیفِموس،
 ذخائر عظیم زیر زمینی از عنصری نایاب و بسیار گرانبها به نام آنوپتانیوم (Unobtanium) را شناسایی کرده اند.


 آنها در هماهنگی با طبیعت حیات خود را پیش می برند و یک الهه مؤنث به نام ایوا (Eywa) را پرستش می کنند. ساکنان بومی پاندورا مانع بزرگی در دسترسی به تمام منابع آنوپتانیوم هستند. گروهی از دانشمندان به سرپرستیِ دکتر  گریس آگوستین (Grace Augustine) پروژه آواتار را تحقق بخشیده اند تا بوسیله آن به درون دنیای بومی ها راه یابند. آواتار بدنی شبیه به بدن بومی ها و تولید شده از ترکیب DNA ساکنان بومی و انسان است که می تواند بوسیله یک انسان کنترل شود و به درون قبایل بومی برود.


گروهی از دانشمندان پروژه آواتار را تحقق بخشیده اند تا بوسیله آن به درون دنیای بومی ها راه یابند.
 آواتار بدنی شبیه به بدن بومی ها و تولید شده از ترکیب DNA ساکنان بومی و انسان است
 که می تواند بوسیله یک انسان کنترل شود و به درون قبایل بومی برود. 

کلنل فرمانده نظامی منطقه است و تنها به نابودی ساکنان پاندورا به عنوان راه حل فکر می کند. جیک یک تفنگدار نیروی دریایی است  که پاهای خود را از دست داده است. او به عنوان  کنترل کننده یکی از آواتارها انتخاب می شود. جیک بر خلاف سایر آواتارها موفق می شود اعتماد بومی ها را جلب کند. 

نیتیری (Neytiri) که دختر رهبر ناوی است، شاهد توجه درخت مقدس (Tree of Life) ناوی به جیک است. رهبر معنوی قبیله این حادثه را نشانه‏ای از مقدس بودن جیک می‏داند. نیتیری مأمور می شود آداب و عقاید ناوی را به جیک آموزش دهد. اهالی ناوی در تنه یک درخت غول‏پیکر زندگی می کنند. جیک به کمک دکتر آگوستین در می یابد ناوی ها ارتباط وثیقی با روح طبیعت دارند.از نظر آنها الهه مقدس ایوا تعادل همه جهان را بر قرار می کند.


جان هر جاندار ودیعه ای از سوی ایوا است و روزی باید به سوی او باز گردد. ناوی ها به طبیعت آسیب  نمی زنند، طبیعت نیز از آنها حمایت می کند. آنها روح مقدس یا ایوا را از طریق درختی مقدس (Tree of Secrets) احساس می کنند و با آن مرتبط می شوند. جیک شیفته فرهنگ و عقاید ناوی ها می شود. او دیگر با کلنل همراه نیست و به کمک دکتر آگوستین که او نیز به فرهنگ بومی ها توجه خاص دارد، تصمیم می گیرد به آنها در برابر نیروهای نظامی کلنل یاری رساند. اما بومی ها دیگر به او اعتماد ندارند و او را عامل رنج بزرگ (Great Sorrows) می دانند. اما جیک موفق می شود با به زانو در آوردن پرنده غول‏پیکر و مقدسی به نام تروک (Toruk Maktao) اعتماد بومیان را جلب کند.


ناوی ها به طبیعت آسیب  نمی زنند، طبیعت نیز از آنها حمایت می کند.
 آنها روح مقدس یا ایوا را از طریق درختی مقدس (Tree of Secrets) احساس می کنند و با آن مرتبط می شوند.

در جنگی سخت جیک موفق می شود کلنل و نیروهایش را از بین ببرد و دنیای جدید را خلق نماید. اکنون جیک دیگر نمی خواهد به دنیای انسان ها بازگردد. در مراسم آئینی خاصی پای درخت مقدس، روح جیک از بدن انسانی او خارج می شود و نزد ایوا می رود و سپس همان روح از جانب ایوا در بدن آواتاری جیک حلول می کند.

آواتار داستانی نمادین از سیر تاریخی تمدن غرب است که به زعم سازندگان آن، اکنون مراحل پایانی جهانی شدن خود را سپری می کند. این فیلم با ترسیم فضایی پست مدرنیستی و پسا ساختارگرایانه، مولفه های فرهنگی و آموزه های معنوی مرتبط با دنیای جدید پست مدرن را به تصویر می کشد و مخاطبان خود را برای پذیرش این نظم نوین فرهنگی و اعتقادی در جهان مهیا می سازد. بی شک مضامین این فیلم را باید در کنار جریان های فکری پست مدرن در دهه های اخیر و همچنین فعالیت های سیاسی، امنیتی و فرهنگی انجام شده در دو دهه اخیر از سوی کانون های آنگلوساکسون ارزیابی کرد.

 آواتار با تأکید بر آموزه های الهیات طبیعی  مولفه های اصلی باور به دین طبیعی را در قالبی تأثیر گذار و قابل پذیرش به مخاطبان خود عرضه می کند. این ارائه به نحوی است که نسبت این آموزه های با بسیاری از پدیده های تمدن جدید نیز مشخص می شود و مخاطبان به سمت و سویی سوق داده می شوند که با آنچه آواتار به آنها معرفی می نماید، زندگی روزمره خود را در همه شؤون تغییر دهند و باورها، رفتارها و مناسبت های جدیدی را بپذیرند. دقت به این نکته بسیار حائز اهمیت است که آواتار تنها نیست. ما با یک پروژه گسترده رسانه ای برای تثبیت دین نوین جهانی مواجهیم، نه فقط یک فیلم. آواتار به دلیل جامعیت و عمق مفهومی و همچنین قرار گرفتن در نقطه عطف زمانی این پروژه رسانه ای، طبیعتا از اهمیت ویژه ای برخوردار است و می تواند به ما نشان دهد در آینده باید منتظر چه خُرده پروژه ها و جریان‏‌هایی باشیم.


کارگردان فیلم کیست؟


جیمز کامرون در میان کارگردان های امریکایی باید یک شاخص به شمار آید.

جیمز کامرون در میان کارگردان های امریکایی باید یک شاخص به شمار آید. او سالهاست که در حوزه ادیان مطالعات و سفرهای گسترده ای را انجام می دهد. او در یکی ازمصاحبه ها گفته بود از ده سال پیش کار روی فیلم نامه آواتار را آغاز کرده است. جیمز کامرون در سال 2006 نیز مستند جنجالی درباره جسد گمشده مسیح  تولید کرد که واکنش های تندی را از سوی واتیکان  برانگیخت. در این مستند استخوان های کشف شده در یک گور جمعی در اورشلیم را به مسیح، پسر مسیح و خانواده او نسبت می دادند. این مستند در کنار فیلمهایی چون کد داوینچی که در همان سالها تولید شد،  اصول عقاید مسیحیت را به صورت جدی خدشه دار می ساخت. جالب اینکه در مستند مذکور به این نکته  اشاره می شد که آنچه گفته می شود ایمان مسیحی را نابود نمی کند بلکه شکل و چگونگی آن را تغییر می دهد. فعالیت های اینچنینی جمیز کامرون نشان می دهد او از سالها پیش در طرحی که مبانی ادیان بزرگ وحیانی را به چالش می کشد و آنها را نزد پیروانشان بی اعتبار می سازد، مشارکت داشته است.



آواتار سرشار از نشانه ها و نمادهایی است که مخاطب را به سوی هدف نهایی فیلم هدایت می کنند. غالب این نمادها و نشانه ها برای مخاطبان غربی که با فرهنگ یهودی- مسیحی آنگلوساکسونها آشنایی بیشتری دارند، کاملا معنا دار است و درک می شود.



آواتار فیلمی برای نوزایی برای بازتولد و برای شکل گیری دنیای نوین یا همان نظم نوین جهانی است. آواتار ترسیم آموزه های معنوی و دینی در جهان آینده ای است که بر اساس قواعد نظم نوین جهانی شکل خواهد گرفت. جیک، از یک خواب طولانی در سفینه مادر بیدار می شود و به پاندورا می رود تا آغاز گر دنیای جدید باشد. رؤسای او زمانی که جیک را می پذیرد در پروژه موسوم به آواتار مشارکت کند این جمله را به زبان می آورند:
It'd be a fresh start, on a new world
این یک شروع تازه در دنیایی جدید است

جیک بارها در طول فیلم به آموزه های ناوی درباره تولد و بازتولد اشاره می کند. در آخرین سکانس فیلم جیک مراسم آئینی که به انتقال روحش از بدن انسانی به بدن آواتاری می انجامد، را به جشن تولد خود توصیف می کند، جشن تولدی که برای او و کسانی که در دنیای او زندگی می کنند اهمیت ویژه ای دارد چرا که آغاز یک زندگی تازه در دنیایی جدید است.

در فیلم آواتار دو دنیای متفاوت معرفی می شود؛ دنیای کنونی و دنیای جدید آینده .

در دنیای کنونی شخصیت های نظامی چون کُلنل کواریچ  و شخصیت های اقتصادی چون پارکر  کنترل شرایط را در اختیار دارند و می کوشند هر مشکلی را با راه حل نظامی از میان بردارند. در دنیای کنونی علم بدون توجه به مؤلفه های معنوی تعیین کننده سیاست ها و تصمیم گیری هاست. تجارت و سرمایه داری محور اصلی این دنیاست و دکتر گریس (که نماد علم و دانش کنونی است) و کلنل کواریچ در واقع به اهرم های تجاری سهامداران بزرگی که از تجارت آنوپتانیوم سود می برند، تبدیل شده اند.

در دنیای آینده غلبه تجارت و سرمایه داری بر هماهنگی و تعادل با طبیعت، از میان رفته است. در دنیای جدیدِ آینده ارتباط با ایوا الهه مقدس و هم نوا شدن با هارمونی طبیعیت از همه چیز مهم تر است. اقتصاد و قدرت نظامی در نیز در هماهنگی با این ساختار تعریف می شوند.

مولفه هایی که به دو دنیای کنونی و دنیای آینده در فیلم نسبت داده می شود، همان مولفه هایی است که در دهه های اخیر از سوی متفکران و استراتژیست های غرب برای تمایز میان دنیای مدرن و پست مدرن توصیف شده است. به بیان ساده می توان گفت پست مدرنیسم تلاشی است برای ارائه تصویری از دنیای روشن آینده در پیش چشم کسانی که با مدرنیسم همراه شده اند و اکنون از آن ناامیدند. این در حالی است که پست مدرنیسم به هیچ وجه نقطه مقابل مدرنیسم و نفی مبانی آن به شمار نمی آید.

در دنیای جدیدی که آواتار پیش روی ما قرار می دهد از همه چیز مهم تر دین و آئینی است که بر این دنیا حاکم است و تنها کسانی می‏توانند در این دنیا سهمی داشته باشند که این دین و آئین را باور داشته باشند. دکتر گریس و دو تن از همکارانش به همراه جیک و خلبان ترودی  تنها کسانی هستند که به آموزه های این آئین ایمان می آورند و به دنیای آینده راه می یابند، البته دکتر گریس و ترودی در طول داستان به شکل نمادینی جان خود را از دست می دهد. در ادامه این گفتار به جایگاه گریس و نمادنمای او خواهیم پرداخت.

آنچه در ناوی ها به عنوان دیدن و آئین برگزیده اند هیچ چیز نیست مگر شناخت طبیعت، شناخت روح مقدس طبیعت، باور به تناسخ و تجسد و در نهایت هماهنگی با آهنگ و ملودی طبیعت. این آیین که الهیات طبیعی نامیده می شود،  اقتباسی از چند جریان شبه-‏دینی قدیمی  از جمله عرفان سرخپوستی، شمنیسم، بودیسم، هندوئیسم و البته میراث قبّاله می باشد.  جِیک باورهای دنیای زیبای ناوی را اینگونه توصیف می کند:

Flow of Energy, Spirits of Animals, deep connection, 
A network of Energy That flows through all living things, all energy is only borrowed And one day you have to give it back, 
جریان انرژی، روح حیوانات، ارتباط عمیق، شبکه ای از انرژی که در کالبد همه موجودات زنده ساری و جاری است،
همه انرژی ها چیزی جز یک ودیعه نیستند که باید روزی آن را باز پس دهیم، 

ناوی ها روح طبیعت را Eywa می نامند. ایوا روح مطلق است و روح هر موجود زنده ای که گرفتار مرگ می شود نزد او می رود. اجزای طبیعت با هم ارتباط عمیقی دارند. همه گیاهان از طریق ریشه های خود شبکه وسیعی را شکل می دهند که ارتباط موجودات زنده ناوی را فراهم می آورد و تعادل میان آنها را تضمین می نماید. جیک مرگ را بر اساس آموزه های ناوی اینگونه توصیف می کند:

your spirit goes with Eywa your body stays behind to become part of the people…
روح تو به نزد ایوا می رود و بدنت باقی می ماند تا به قسمتی از بدن دیگران تبدیل شود...

در ناوی همه چیز از درون درک می شود و هماهنگی با طبیعت را نیز که راز سعادت و زندگی خوب است باید با مراجعه به درون کشف کرد. ناوی ها حتی در زمان شکار و سایر فعالیت های روزمره بر اساس این کشف درونی و مراقبه باطنی و مراجعه به خود، راه درست را در می یابند. زمانی که نیتری دختر قبیله سعی دارد به جیک آموزش دهد که چگونه مرکب خود را رام نماید از او  می خواهد با هارمونی طبیعیت ایکان (جانوری که به عنوان مرکب استفاده می شود) هماهنگ شود تا بتواند از حرکت و رقص روح ایکان در جهتی که تمایل دارد استفاده کند. نیتری می گوید این چیزی است که جیک باید آن را درون خود احساس کند:
 this you must feel inside,
اینو باید از درون احساس کنی...   
                                                                               
تکیه بر حس درون در تصمیم گیری ها و باورهای قلبی و همچنین هماهنگ شدن با نوای طبیعت و احساس نمودن روح موجودات طبیعی، از مولفه های صریح و غیر قابل انکارِ الهیات طبیعی است.

دقت داشته باشیم الهیات طبیعی یعنی معنویتی که آواتار به آن فرا می خواند، ادعای هیچ گونه جنبه ملکوتی و متافیزیکی ندارد، بلکه تمام آنچه که در این آئین مورد توجه است شناخت ارتباط طبیعی است که انسان با موجودات دیگر و با روح حاکم بر همه موجودات برقرار می کند. دکتر گریس زمانی که سعی دارد مدیر اجرایی پروژه استخراج را قانع کند که تخریب درخت مقدس کار درستی نبوده است به او می گوید من از یک توهم جادوئی حرف نمی زنم، من از یک شبکه بیولوژیک گسترده در میان موجودات زنده روی پاندورا حرف می زنم که درست همانند عصب های مغز فعالیت می کند. به عبارت دیگر آنچه که از نظر آواتار دین آینده خواهد بود قرار نیست ابعاد ملکوتی از هستی را به روی ما بگشاید بلکه صرفا شناخت درست طبیعت و بُعد ناسوتی هستی است که در اینجا همه هستی به شمار می آید. در واقع الهیات طبیعی با انکار الهیات وحیانی بر پایه یافته های علمی و تجربه درونی، نوعی حس هماهنگی و یکپارچگی با طبیعت را برای فرد به همراه می آورد.

الهیات طبیعیِ آواتار چارچوب اصلی خود را از عرفان یهودی یعنی میراث کابالیسم اقتباس کرده است. لازم به ذکر است ارجاع به آموزه های کابالیستی در فیلم ها و سریال های مختلف امریکایی، در حال حاضر به اوج خود طی دو دهه اخیر رسیده است و این نشان آن است که این جریان فکری در آنچه دین نوین جهانی نامیده می شود، نقش و جایگاه ویژه ای خواهد داشت.
کابالا یا قبّاله آموزه های عرفانی رمزی و غیر وحیانی است که از صده های گذشته در میان برخی رهبران یهودیان دست به دست شده است. عنوان این جریان، به دلیل ارجاع آن به عارفان یهودی کهن که قبل و پیش از این میزیسته اند قبّاله نامیده می شود که معبّر آن کابالا می باشد. ارجاعات فیلم آواتار به آموزه های یهودیان و عرفان قباله به حدی است که گویی جیمز کامرون قصد داشته است کابالا را به عنوان دین نوین جهانی معرفی نماید.
 


تقریبا تمامی نقد و تحلیلهایی که درباره آواتار در منابع نزدیک به کانون های مسیحی و یهودی قابل دسترسی است، اله ناوی Eywa را تلفظ دیگری از خدای یهودیان یعنی Yahweh معرفی کرده اند. ساکنان بومی پاندورا، Navi نامیده می شوند. Navi در زبان عبری همان نبی معنا می دهد که به شخص صاحب خبر و آگاهی اطلاق می شود. ساکنان پاندورا از شبکه ارتباطی بیولوژیکی در میان موجودات طبیعت خبر و آگاهی دارند که انسان ها از آن بی خبرند.  یکی از سکانس های آواتار به گفته برخی شاهدان در سینماهای اسرائیل لبخند رضایتمند تماشاگران را موجب شده است.

نیتیری دختر قبیله زیر درخت مقدس، به جیک می گوید که زمان آن رسیده است یکی از دختران قبیله را به  همسری برگزیند. او  پیشنهاد می کند جیک با Ninat  ازدواج کند و در توصیف نینات می گوید: Ninat is a great singer .Ninet  Tayeb   خواننده زن مشهور اسرائیلی است و ارجاع به او در این فیلم به عنوان یکی از ساکنین ناوی، تلویحا این قوم را با بنی اسرائیل مشابهت می دهد.

صرف نظر از ارجاعات کوچک اینچنینی، آنچه حائز اهمیت است تشابه مفهومی دین ارائه شده در این فیلم با آموزه های کابالیستی است به طوری که جیک میچلسون  دوستدار و مروج عرفان کابالیسم درباره آواتار می گوید: آواتار همان کابالیسم است که از فیلتر هندوئیسم عبور کرده است. تأکید این فیلم بر  panentheism که از مولفه های کابالیسم نیز می باشد به حدی است که جیک میچلسون را به وجد آورده است.

مسأله مهم مرتبط با همه‏خدایی و همه‏در‏خدایی که در آواتار القاء می شود و از آموزه های مسلم کابالیستی است در حال حاضر با استفاده از شبکه گسترده تبلیغاتی در حال ترویج است. شاید در نگاه اول آواتار فیلمی در دفاع از طبیعت و ترویج زندگی مسالمت آمیز با آن به نظر آید. ولی این یک ساده اندیشی غیر قابل بخشش است. آواتار به چیزی فراتر از آن و پیچیده تر از آن فرا می خواند. اگر به دیگر بخش های پروژه بزرگ دین نوین جهانی توجه کنیم به مسأله مهمی به نام محیط زیست گرایی یا environmentalism خواهیم رسید. هواداران محیط  زیست چند طیف مختلف را شامل می شوند.

این جنبش اجتماعی که در ابتدا با انگیزه حمایت از منابع زیست محیطی در برابر آلودگی ها و مصرف نادرست انسانی شکل گرفت، اکنون در شاخه های اصلی خود به جنبشی فلسفی- آئینی تبدیل شده است که به سوی ستایش الهه مادری یا همان سیاره زمین و منابع طبیعی آن، سوق یافته اند.  یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریان های محیط زیست گرایی الگور است، کسی که در دور اول ریاست جمهوری جرج بوش رقیب انتخاباتی او بود.


یکی از رهبران اصلی و متنفذ جریان های محیط زیست گرایی الگور است

الگور به دلیل فعالیت هایش در حمایت از محیط زیست، شهرت جهانی دارد. هرچند وی متهم است مأموریت دارد زمینه روانی پذیرش مالیات های سنگین جدید بر سوخت های فسیلی را در مردم امریکا فراهم آورد ولی برخی شواهد نشان می دهد پشت پرده فعالیت های او چیزی فراتر از این اتهامات باشد. او در کتاب های خود ضمن جلب توجه خوانندگان به مسأله زیست بوم و محیط پیرامون با نگاهی فلسفی- آئینی فراتر از حفظ منابع طبیعی، همگان را به نوعی ستایش و پرستش در برابر زمین دعوت می کند. اقدامات الگور در القای نگاه عرفانی- آئینی به طبیعت به حدی است که برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام « زمین در تعادل: بوم شناسی و روح انسان » را « انجیل به روایت الگور» نامیده اند. در وابستگی الگور به کانون‏های ماسونی و صهیونیِ ایالات متحده شواهد کافی در اختیار همگان قرار دارد، اما صرف نظر از این شواهد، بررسی محتوای کتاب ها و سخنرانی های الگور نشان می دهد وی در پی قلب ماهیت نگاه ادیان نه تنها نسبت به طبیعت بلکه نسبت به تمامی شؤون زندگی است و تلاش می کند نگاه جدیدی را که تحت مفاهیم شبه عرفانی و آئینی الهیات طبیعی تعریف شده است، جایگزین آن نماید.



برخی او را مفسر جدید برای انجیل خوانده و کتاب مهم او با نام « زمین در تعادل: بوم شناسی و روح انسان » را « انجیل به روایت الگور» نامیده اند.

او در کتاب زمین در تعادل، با اشاره به روح پنهان طبیعت که در همه آن ساری و جاری است و شایسته ستایش و  پرستش است الهیات همه خدایی را که بر اساس آن خداوند در همه اجزای طبیعت پراکنده است به عنوان پشتوانه معنوی و فکری جنبش حمایت از محیط زیست، باوری لازم برای زندگی امروز می داند.
به عبارت دیگر او در کتاب خود از حمایت معقول و معمول از طبیعت فاصله می گیرد و خواننده را به برقراری یک رابطه معنوی جدید میان خود و طبیعت فرا می خواند و به صراحت به پیوند افکارش با عرفان سرخپوستی و شمنیسم بومیان امریکا اشاره کرده و می‏گوید: « درک معنوی ما از جایگاه مان در طبیعت به فرهنگ بومیان امریکا باز می گردد... ایدئولوژی غالب اروپای ماقبل‏ تاریخ و بسیاری از دیگر مناطق جهان بر پایه پرستش الهه مؤنثِ زمین استوار بوده است، الهه ای که منشأ حیات است و تعادل را میان همه موجودات زنده برقرار می سازد. »



الگور پس از این فراز با لفظ دین از این رویکرد یاد می کند و معتقد است پس از ظهور ادیان مذکر فعلی، انسان به اقتضاء طبیعت اش و در پی هماهنگی با آهنگ طبیعت، به خدایی مؤنث باور داشته که در   طبیعت جلوه گر بوده است. و این درست همان چیزی است که در آواتار دیده می شود. درست به همین دلیل است که جیمز کامرون جامعه ناوی را شبیه به بومیان سرخپوست آمریکا به تصویر کشیده است. این شباهت تداعی‏گر باورهای طبیعت گرایانه و الهیات زیست محیطی است که سرخپوستان بدان ایمان داشته اند. جالب اینکه این عقاید پان‏تئیستی و شبه معنوی که به صراحت توسط الگور به عنوان یک مذهب ارائه می شود، به دلیل پوشش حفاظت از محیط زیست و دوستی با طبیعت به سرعت در سراسر دنیا از جمله ایران در حال انتشار است.

بنابر این رویکرد مدافع محیط زیستیِ آواتار نیز کاملا در جهت دین و آئینی است که این فیلم بدان فرا می خواند و همگی اینها تمهیدی است برای تثبیت اصول عقاید دین نوین جهانی که انتظار می رود به زودی مبانی خود را بر جوامع مختلف با گرایشات مذهبی گوناگون تحمیل نماید بدون آنکه در ظاهر با عقاید بومی این جوامع به مخالفت برخیزد. باید توجه داشت آنچه در       آموزه های اسلامی به عنوان مبانی حفظ محیط زیست از نظر اسلام قابل ارائه است، با اینگونه آموزه ها صرفا تشابه ظاهری دارد و تفاوت باطنی و محتوایی آنها غیرقابل انکار است. دقت داشته باشیم که تشخیص شِرک از شناسایی حرکت مورچه ای بر سنگ سیاه در دل شب تاریک دشوار تر است؛ و این مسأله اینگونه است. در مورد این مسأله به طور مشخص می توان گزارش مستقلی تنظیم نمود.



آموزه های کابالیستی که به تماشاگر این فیلم القاء می شوند، به باورِ همه‏در‏خدا انگاریِ حاکم بر داستان و آئین ارائه شده در فیلم خلاصه نمی  شود. درخت در فیلم آواتار جایگاه نمادین ویژه ای دارد. شبکه بیولوژیک طبیعت بواسطه درختان و ریشه آنها خود را گسترانیده است؛ اهالی ناوی نیز در تنه یک درخت غول‏آسا زندگی می کنند و از همه مهمتر معبد و مکان نیایش ناوی، جایی است که درخت روح ها  (Tree of Souls)، درخت صداها (Tree of Voices) و درخت مقدس (Secret Tree) نامیده می شود.
 در این میان عبارت یا درخت روح ها، تعبیر رایج برای اشاره به درختان ویژه ای است که در حکم نقاط عطف شبکه معنوی طبیعت می باشند و آمد و شد روح موجودات طبیعت به آنها بسیار زیاد است. جیمز کامرون برای نقطه تمرکز معنویت و جایی که روح طبیعت بهتر احساس می شود از نماد و تعبیری استفاده کرده است که قرن هاست در عرفان یهودی و کابالا به عنوان یک آموزه شناخته شده وجود دارد. درخت روح ها (Tree of Soulsاز نظر آنها الهه مقدس ایوا تعادل همه جهان را بر قرار می کند. ) دقیقا تعبیری است که برای اشاره به برخی اسطوره های عرفانی یهودی مورد استفاده قرار می گیرد. این آموزه به اندازه ای در عرفان یهودی شناخته شده است که در بعضی موارد برای اشاره به اسطوره های عرفانی یهودی یا همان کابالا مورد استفاده قرار می گیرد. شهرت Tree of Souls به عنوان نمادی برای عرفان کابالا به اندازه ای است که هوارد شوارتز کتاب خود در باب اسطوره های عرفانی یهود و کابالا را با همین نام منتشر کرده است. 



در کتاب هوشع از تنخ  آمده است که در بهشت درختی به نام درخت روح ها وجود دارد و ارواح تمام آنچه تا کنون آمده است و آنچه خواهد آمد در آن قرار دارد. پدر عرفان کابالیسم، اسحاق لوریا  که شبکه عرفانی او را کابالای لوریانی می نامند، بر این باور بود که معادل درخت روح ها در بهشت، درخت های روح زمینی نیز وجود دارد. بر اساس آموزه های او درختان در طبیعت مأمن و جایگاه روح ها هستند. در شرح حال اسحاق لوریا آمده است که وی روزی شاگردان خود را برای تعلیم به میان طبیعت برد، ناگهان دید که روح های بسیاری درختان را احاطه کرده اند، او لحظاتی با روح ها سخن گفت، شاگردان که روح ها را نمی دیدند پرسیدند استاد با که سخن می گویید و اسحاق پاسخ داد اگر شما هم صدای آنها را می شنیدید می دیدید که چه روح های بسیاری در درختان حضور دارند . این روایت درست همان چیزی است که در سکانس معرفی درخت روح ها به جیک در فیلم آواتار به تصویر کشیده شده است. در آواتار نیز نیتیری به جیک می گوید که درختان جایگاه روح ها هستند روح اجداد ما، و ما می توانیم صدای آنها را بشنویم.

پشت پرده سناریوی پایان جهان؛ اینبار سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۲۳ ! +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
نظریه «پایان دنیا» با گسترش رسانههای فراگیر بویژه سینما، به یکی از اهرمهای موثر کنترل ذهن در دههای اخیر تبدیل شده است. این نظریه، گاه صبغه دینی مییابد و با «تعیین وقت» برای ظهور منجی یا ضدمنجی گره می‌خورد و گاه رنگ و بوی زیست محیطی به خود می‌گیرد و با «حادثه‌ای طبیعی» عجین می‌گردد و گاهی نیز با فعل بشر و «مکافات عمل» در دوره تمدنی خاص پیوند می‌یابد.

اما در تمام الگوهای «فرجام نگاری» همواره چند عنصر ثابت وجود داشته است: اول پیشگویی و دوم تمهید برای «تغییر». به عبارت روشن در تمام نسخه‌های فرجام‌نگاری در شبکه‌های اجتماعی-رسانه‌ای، همواره زمینه برای مدلی از تغییر مهیا شده است. تغییری که از پیش «طراحی شده» و باور به آن توسط کانونهای معین در قالب «پیشگویی» عمومی می‌شود.

پروژه‌های فرجام نگاری در شبکه های اجتماعی و رسانه ای همواره با «تغییرات سیاسی» کلان پیوند داشته است و توسط کانونهای پشت پرده این سیاستها مدریرت شده است. این پروژه مربوط به امروز نیست و از زمان جنگهای صلیبی تاکنون از سوی کانونهایی خاص مورد استفاده بوده است.

پشت پرده سناریوی پایان جهان؛ اینبار سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۲۳ ! +تصاویر

نظریه «پایان دنیا» به یکی از اهرمهای موثر کنترل ذهن در دههای اخیر تبدیل شده است.

برای عمومیت بخشی به چنین پروژه‌هایی که باور توده‌ها را طلب می‌کند، همواره به نوعی میراث رازآمیز سیاسی یا به عبارت دقیقتر نوعی عرفان سیاسی نیاز است. این عرفان که رنگ و بوی متافیزیکی خود را به صورت اغراق آمیز به رخ می‌کشد، چیزی نیست جز کابالا؛ آیینی که در قرون وسطی با دمیدن در میراث مسیحایی و پیشگویی ظهور عیسی بن مریم، بارها جامعه مسیحی را به منظور مشارکت در جنگهای خانمانسوز یا کوچهای غیرضروری بازی داد و از آن زمان تا کنون به کرات این سناریو را تکرار کرده است.

«نظم کنونی جهان» که حاصل دسیسه‌هایی است که پیش از جنگ جهانی اول طراحی شد، پس از جنگ دوم جهانی به تثبیت رسید و تا کنون به حیات خود ادامه داده است. این نظم که ضامن منافع گروههای خاص در سطح بین المللی بوده است با چند حادثه که مهمترین آنها انقلاب اسلامی است، ترکهای خطرناک برداشته است. صدای خرد شدن این نظم را کسانی که طراحان اصلی آن بوده‌اند، بیشتر و بهتر از همه می‌شنوند؛ از این رو با پیشدستی در صدد تکرار شگردهای کهنه هستند و از «نظم نوین جهانی» دم می‌زنند. نظمی که میتواند با حفظ ماهیت جایگزین شرایط کنونی شود و همچنان منافع این گروه خاص را برای یک دوره بلند مدت دیگر تأمین نماید. پروژه‌های رسانه‌ای مربوط به فرجام جهان را باید متناسب با این چارچوب کلی فهمید.


سابقه طرح موضوع پایان جهان

کمی پیش از اکران فیلم سینمایی 2012، مستندی با مضمون مشابه با نام نوسترآداموس 2012 با تبلیغات گسترده از شبکه پرمخاطب هیستوری چنل، به نمایش درآمد و با سرعت کوتاهی در دیگر شبکه های تلویزیونی سراسر جهان تکرار شد.

اگر مضمون فیلم سینمایی 2012 بخاطر داستان خیالپردازانه آن قابل باور نبود، اما در برنامه هیستوری چنل ما با یک مستند به ظاهر علمی تاریخی مواجه بودیم، از هم از شبکه های که در میان مخاطبان فرهیخته به پخش برنامه های علمی/تاریخی و منحصر بفرد شهرت داشت.

در مستند نوسترآداموس 2012 علاوه بر پیشگویی مایاها درباره سال 2012 به نقاشی­های به تازگی کشف شده نوسترآداموس پیشگوی مشهور یهودی فرانسوی قرن شانزدم ارجاع داده می­ شود و همچنین پیشگویی های محافل مخفی فراماسونری درباره حوادث سال 2012 معرفی می­ شود.

در بخشهای پایانی برنامه اینگونه جلوه داده می­شود که دنیای غرب با یک آزمون سیاسی و اجتماعی بزرگ مواجه خواهد شد و اگر بتواند این آزمون را از سر بگذراند از بلایای پایانی در امان خواهد ماند. ریتم تند و نوع خاص نریشن و موسیقی مستند و چینش فشرده انبوده اطلاعات پراکنده در پس یکدیگر به گونه ای است که مخاطب عام پس از تماشای آن، درباره سرنوشت خود در سال 2012 احساس نگرانی می ­کند.

به گفته مستند سنگ نوشته های تمدن مایاها پایان دنیا را در سال 2012 نشان می­دهد. گوینده متن خاطرنشان می­کند این به معنای سرنوشت محتوم نیست و ما غربی­ها با درایت می­توانیم آن را تغییر دهیم. این تغییر در ادامه مستند معنای روشنی می ­یابد. هرچند مستند با اشاره به تمدن مایاها آغاز می­شود ولی تقریباً آن را رها می­کند و منحصراً به تشریح پیشگویی­های نوسترآداموس و انجمن­های فراماسونری می ­پردازد.

در واقع نوسترآداموس بهانه­ ایست تا مستند قدرتهای مخفی و توان پیشگویی را برای انجمنهای سری ماسونی تبلیغ کند. در واقع مستند، اعتبار پیشگویی­های نوسترآداموس را هم از آن جهت می­ داند که او در جوانی به عضویت گروهی از سنگتراشان آزاد یا همان فراماسونها درآمده است و در آنجا علوم خاصی همچون جادو و کیمیا را فراگرفته است.

در این مستند حادثه­ ای هولناک در سال 2012 رخ خواهد داد و تنها در صورتی که ما غربی ها بتوانیم از آزمون نظامی و سیاسی آن سالها سربلند بیرو آییم و آن حادثه هولناک را خنثی کنیم، در امان خواهیم بود. در زمان توضیح این مطالب تصاویری از انفجارهای اتمی به تصویر کشیده می­شود.

در بخشی از این مستند یک خاخام ساکن سرزمین­های اشغالی به نام آریل بارزادک که از کارشناسان برنامه است به صراحت اعلام می­ کند خطر سال 2012 از ناحیه ایران است و این کشور تهدید اصلی برای غرب در آن سال خواهد بود و اگر برای آن تدبیری اندیشیده نشود، حادثه ­ای مانند طوفان نوح در انتظار دنیا خواهد بود! به گفته او ما هنوز نمی­دانیم چرا طوفان نوح رخ داده است ولی بی شک دلایل مهمی مربوط به کفار وجود داشته است.

او با این گفته سعی می­کند قوم کافری را که سبب نزول بلا در زمان نوح شد با ایرانیان در حال حاضر مقایسه کند! پس از سخنان خاخام اسرائیلی تصاویری از رئیس جمهور ایران نشان داده می­ شود. مستند در این بخش در تلاش است به مخاطب عام غربی بقبولاند خطر 2012 از جانب ایران است و اگر بخواهیم از خطر ایران در این سال در امان باشیم باید به اسرائیل به عنوان دژ دفاعی در برابر این خطر، کمک کنیم.


هیستوری چنل تنها شبکه مشهور و امریکایی نبود که اعتبار علمی خود را برای پروژه 2012 هزینه کرد. در فاصله کمی پس از مستند هیستوری چنل، شبکه پرطرفدار نشنال جئوگرافی نیز که عموماً به دلیل مستندهای جذابش از حیات وحش مشهور است، اقدام به پخش مستندی تأثیرگذار با نام 2012: شمارش معکوس تا آرماگدون نمود.

پشت پرده سناریوی پایان جهان؛ اینبار سال ۲۰۱۳ یا ۲۰۲۳ ! +تصاویر

شبکه پرطرفدار نشنال جئوگرافی اقدام به پخش مستندی تأثیرگذار
 با نام
2012: شمارش معکوس تا آرماگدون نمود.

این مستند که قرار است مستندی علمی با موضوع و تاریخ مایاها باشد برای خود عنوانی کاملاً مسیحی-یهودی و آخرالزمانی انتخاب کرده است. واژه آرماگدون بر اساس عهد قدیم نام کوهی در نزدیکی اورشلیم است که نبرد میان مسیح و ضد مسیح در آنجا رخ می­ دهد.

در ادبیات رسانه ای غرب سالهاست برای اشاره به جنگی پایانی در منطقه خاورمیانه از این نام استفاده می­شود. وقتی مستندی که قرار است بررسی علمی و تاریخی تمدن مایاها باشد چنین نامی را برای خود برمی گزیند نشان از جهت گیری غرض مندانه سازندگان آن است. این برنامه درست همانند برنامه شبکه هیستوری چنل به هراسی عمیق نسبت به سال 2012 و خطر احتمالی آن دوران برای مخاطب ایجاد می­ کند.

با اینکه این مستند تمرکز علمی خود را بر جابجایی احتمالی قطبهای زمین در سال 2012 قرار داده است تصاویری از اصابت چیزی شبیه به موشکهای اتمی به کشورهای اروپایی به دفعات نشان داده می ­شود. این تصاویر در روند علمی مستند هیچ جایگاهی ندارد و صرفا برای انحراف ذهن مخاطبان غربی به سوی نوعی جنگ یا خطر هسته ای و مخرب در آستانه سال 2012 در فیلم گنجانده شده است. 

توضیحات باصطلاح علمی فیلم درباره جابجایی قطبی زمین این نتیجه را به دست می­ دهد که سیلها و طوفانهای وسیعی به وقوع خواهد پیوست. با اینکه بخش علمی فیلم هیچ ارجاع و اشاره ای به برخورد چیزی مثل شهاب سنگ و مانند آن ندارد، بارها تصاویری شبیه به جنگ اتمی علیه شهرهای بزرگ اروپا تکرار می­ شود. واشنگتن نیز از جمله شهرهایی است که با انفجارهایی شبیه به انفجار اتمی مورد حمله و نابودی قرا می گیرد.

از سوی دیگر، بسیاری از کارشناسان برنامه های متنوع 2012 در واقع تعداد محدودی از افراد هستند که در فعالیتهای مختلف رسانه ای به تناوب تکرار می­ شوند. رابرت باست که در این مستند به عنوان کارشناس حضور دارد، یکی از فعالترین سایتهای تبلیغاتی 2012 را مدیریت می­کند. سایت وی جنگ مذهبی بزرگ و جنگ اتمی در خاورمیانه را به عنوان دو گزینه محتمل در سال 2012 اعلام کرده است.

رابرت باست تا کنون از طریق تبلیغ کالاهای مختلف همانند کوله­ های اضطراری شرایط بحران و بسته های کمکهای اولیه صدها هزار دلار به جیب زده است. در نریشن پایانی فیلم آمده است هرچند حوادث 2012 در پیشگویی­های گوناگون آمده است با این حال خارج از اختیار ما انسانها نیست و اگر هم خطری در پیش است از جانب گروهی از خود انسانهاست. به این ترتیب تمامی حس ترس و نگرای ایجاد شده در دل مخاطب غربی برای برانگیختن این انتظار هزینه می­ شود که دولتهای غربی موظفند خطر را شناسایی کرده و به مقابله با آن برخیزند.

در همان ماه­های پس از اکران سینمایی 2012 در سال 2009 شبکه امریکایی هیستوری چنل به پخش مستندی 12 اپیزودی به نام اثر نوسترآداموس اقدام کرد که در مهمترین اپیزود خود به بررسی پیشگوییهای این کیمیاگر یهودی قرن شانزدهم درباره حوادث سال 2012 می ­پرداخت. 

البته در این قسمت از مجموعه بیشتر از نوسترآداموس افرادی همچون لئوناردو داوینچی و نیوتون به عنوان پیشگو معرفی می­ شوند. مستند بدون آنکه سندی ارائه دهد با تدوین اغنایی برخی تصاویر بازسازی شده از خلوت لئوناردو داوینچی اینگونه وانمود میکند که او با نیز در نقاشی های خود به صورت رمزی به حوادث سال 2012 اشاره کرده است. برای مثال تصویری از خطوط درهم و گنگ که در یکی از نقاشی های او دیده می­شود به حوادث ناگوار و آشوبهای جهان آینده تأویل می­شود. در سینمایی 2012 نیز به طور تلویحی با انتقال آثار نقاشی لئوناردو داینچی از موزه لوور به جهان آینده بر این استفاده جنجالی از شخصیت لئوناردو داوینچی تأکید شده است.

تصاویر حمله اتمی به شهرهای مختلف اروپا در سال 2012 در این مستند نیز به وفور گنجانده شده است. این تصاویر برای مخاطب عام اروپایی در کنار جنجالهای خبری مروبط به پرونده هسته ­ای ایران که روزانه تکرار می ­شود چه معنایی می­تواند داشته باشد؟ آیا عموم کسانی که به این رسانه­ ها اعتماد می­ کنند خطر ناگوار سال 2012 را از جانب کشورهایی که به دروغ از سوی رسانه های غرب در جستجوی تکنولوژی بمب هسته ای معرفی می­شوند، نخواهند دانست؟

جالب اینجاست که در این فیلم در تصویری ساختگی که لنوناردو داوینچی را در حال فکر کردن درباره حوادث پایان جهان نشان می­دهد شبحی از مسلمانان شیعه عراق با پارچه نوشته­ هایی درباره امام حجت و مهدی موعود به نمایش در می­آید. طبق سخنان کارشناسان این برنامه جنگ هولناک سال 2012 طبق دست نوشته های لئوناردو داوینچی از اورشلیم یا همان بیت المقدس و در پی نزاع میان یهودیان و مسلمانان رخ خواهد داد. به این ترتیب در این مستند و مستندهای مشابه پیشگویی های سال 2012 به منطقه خاورمیانه و منازعات سیاسی و نظامی که غرب در این منطقه آنها را دامن می­زند برگرداننده می­شود. مخاطب این محصولات رسانه­ای آمادگی ذهنی و روانی لازم را برای پذیرش کشمکش و آشوبی دیگر در منطقه خاورمیانه خواهد یافت. کشمکشی که می­تواند بر اساس سیاست­های نظام سلطه در منطقه طراحی شده و به اجرا در آید.


برای 5 نقاشی که در این فیلم و در دیگر رسانه­ های امریکایی در سال 2009 به نوسترآداموس نسبت داده شد هیچگاه سندی ارائه نشد. حتی اصل این نقاشی­ها جهت مشاهده و بررسی کارشناسان در هیچ موزه­ای قرار نگرفت. تنها گفته شد این نقاشی­ها پس از قرنها در زیرزمین یک ساختمان قدیمی یافته شده است! قلب محتوای این مستند درباره حوادث سال 2012 را همین پنج نقاشی فاقد سند شکل می ­دهد.

در یکی از این تصاویر اژدهایی با نشان هلال به چشم می­خورد که شمشیری برای کشتن آن بر سرش فرود آمده است. کارشناسان برنامه هلال را نماد جهان اسلام و این اژدها را خطر اسلام برای جهان غرب در سال 2012 معرفی می­کنند که باید در برابر آن اقدام لازم را انجام داد. این اظهارات با تصاویر انفجارهای مهیب اتمی همراه می­شود تا برای مخاطب غربی تداعی گر کشورهای اسلامیِ هسته ­ای بویژه ایران باشد.

در اپیزودی از این مجموعه که به معرفی ضد مسیح اختصاص داشت، گفته می­شود نوسترآداموس سه ضد مسیح به ما معرفی می­کند. برنامه بدون هیچ دلیلی اعلام می­کند ضد مسیح اول که ناپلئون است، ضد مسیح دوم هم هیتلر است و ضد مسیح سوم اکنون در میان ماست! برای منطقه ظهور ضد مسیح سوم گزینه­ های مختلفی از جمله عراق، ایران، افریقا و یا خود امریکا معرفی می­شود ولی از میان همه آنها ایران انتخاب می­شود و به عنوان محل ظهور ضد مسیحی که جهان را در سالهای پایانی آن نابود خواهد کرد معرفی می­ شود.

مستند هیستوری چنل هیچ دلیلی برای این ادعا ارائه نمی­کند و البته ریتم تند و جذاب فیلم نیز به ذهن مخاطب اجازه نمی­دهد چنین دلیلی را طلب کند. نتیجه منطقی این جنجال رسانه­ای در مقابل اخبار مربوط به فعالیت­های هسته­ای ایران این پیام را به دنبال دارد که همواره باید از ایران ترسید و اگر اقدامی علیه این کشور صورت گرفت باید از آن حمایت کرد.


در ادامه این مستند به بررسی گزینه­ های احتمالی ضد مسیح می­ پردازد. رهبر کره شمالی، رئیس جمهور ایران، پوتین، بن لادن، رهبرچین و برخی دیگر از افراد به عنوان گزینه­ های احتمالی معرفی می­شوند ولی در نهایت بر روی مسئولین کشورهایی از خاورمیانه که با سیاستهای امریکا همراه نیستند به عنوان گزینه اصلی ضد مسیح سوم تأکید می ­شود.

2012 تئوری توطئه مستند دیگری به کارگردانی جسی ونچوراست. جسی ونچورا به عنوان یکی از فیلمسازن منتقد در امریکا شناخته می­شود ولی در اینجا از این پروژه رسانه­ ای حمایت می­ کند و سعی می نماید آنچه در فیلم 2012 درباره ساخته شدن پناهگاههای خاص دیده می­ شود را مستند کند. او به مخاطب امریکایی خود القاء می کند که 2012 واقعی است و دولت برای ثروتمندان و سیاستمداران پناهگاه های مجهزی ساخته است ولی مردم عادی شانسی برای زنده ماندن ندارند.


2012 تئوری توطئه
مستند دیگری به کارگردانی جسی ونچورا

مستند دیگری با نام 21 دسامبر 2012 روز پایان تاریخ (December 21 2012: History’s Final Day)، برنامه دیگری است که در همان سالها به طور گسترده از شبکه های مختلف امریکا پخش شد و در آن حادثه سال 2012 با مکاشفات یوحنا در عهد جدید تطبیق داده شده بود. البته این تطبیق خیالپردازانه بر اساس برداشتی آزاد از معنای برخی جملات مبهم مکاشفات یوحنا صورت میگرفت. در واقع این مستند و نمونه­های مشابه آن مأموریت داشتند با استفاده از عقاید مذهبی، مسیحیان معتقد را نسبت به حادثه 2012 حساس کنند.

پروژه چشم انداز (The Horizon Project) عنوان مستند دیگری است که در سال 2006 با موضوع سال 2012 ساخته شد. در این مستند به طور تفصیلی درباره پیشگویی مایاها و تقویمی که در 21 دسامبر 2012 به پایان می­رسد صحبت شده است. این مستند نیز به طور گسترده در شبکه های مختلف امریکا، کانادا و اروپا بارها به نمایش درآمد.

جنجالهای تبلیغاتی مربوط به پایان جهان در سال 2012 کمی پس از فروکش کردن شک حاصل از سناریوی یازده سپتامبر شروع شد. با این حال این جنجال تنها پس اکران فیلم 2012 در سال 2009 فراگیر شد و به اوج خود رسید.

مبلغان اصلی این جنجال در درجه اول هالیوود و شبکه­ های تلویزیونی چندملیتی، موسسات تجاری باستان­ پژوهی و عرفانهای مدرن، مؤسسات آینده پژوهی وابسته به جناح راست مسیحی در امریکا و برخی شومن­های مشهور علاقه­مند به سیاست و رسانه در امریکا بودند.

در طول سالهای اخیر و پس از اکران فیلم 2012 صدها فستیوال ویژه و سخنرانی در سراسر جهان بویژه امریکای شمالی و اروپا برای تبیین خطر بزرگ این سال و روز 21 ماه دسامبر در آن، برگزار شده است:

مستندهای تأثیرگذاری که نام برده شد تنها تولیدات پرهزینه مربوط به پروژه 2012 نیستند،

فیلمهای سینماییِ:

2012 روز پایانی

2012 به دنبال بسته شدن

2012 سوپرنووا

و فیلمهای مستند:

2012 علم یا توهم

2012 یک بیداری

نوسترآداموس در ورای پیشگویی­ها

2012 اسرار شگفت انگیز جدید

2012 زمانی برای تغییر

2012 اکنون در میان حادثه­ ایم

رمزگشایی گذشته 2012 پایان روزگار

دوران پست مدرن پیش به سوی 2012

در کنار محصولات نمایشی و مستند دیگر این شبکه رسانه­ای را کامل می­ کنند؛ شبکه ای متشکل از برنامه­ های نمایشی و مستند متعدد که در طول چندسال گذشته پس از تولید در امریکا در سراسر رسانه­ های غربی به کرات پخش شده­ اند. محصولات تصویری تنها بخشی از این پروژه بزرگ رسانه ­ای بود. در طول این سالها هزاران کتاب در گونه­ های علمی، تاریخی، رمان، آینده نگاری و توطئه پژوهی روانه بازار شد و به سرعت به زبان­های مختلف ترجمه گردید.

انبوه مطالب منتشر شده به حدی بود که هیچ کس از مردم عادی فرصت و مجال این را نمی­ یافت به بررسی صحت و سقم مطالب منتشر شده بپردازد. سایتهای اینترنتی به کتابها ارجاع می­ دانند و کتابها به فیلمها و فیلمها به سایتهای اینترنتی. چرخه دایره واری که یکدیگر را تأیید می ­کردند ولی هیچ منبع و سخن موثقی وجود نداشت، با این حال تکثر و تنوع محصولات سبب شد بسیاری رخ دادن حادثه­ای در نزدکی سال 2012 یا روز 21 دسامبر را در سراسر جهان باور کنند و این دقیقاً هدفی بود که برای این پژوه عظیم رسانه ­ای تدارک شده بود.

در بین سال­های 2000 تا 2009 موسسات مطالعاتی تاریخی، آینده پژوهی، موسسات عرفانی مدرن، موسسات نشر و توزیع کتاب و مراکز متعدد دیگر بسیاری بیش از صدها نشست و سخنرانی در زمینه پدیده 2012 در امریکای شمالی و اروپا برگزار کردند. جالب اینجاست که تمامی این موسسات به صورت غیر رسمی و غیر تخصصی درباره موضوعات علمی و تاریخی مرتبط با این پدیده اظهار نظر می­کردند و عمده تلاش آنها بر جذب افراد و مخاطبین برای توسعه شبکه اجتماعی خود متمرکز بود. از میان افرادی که این نشستها و سخنرانی ها را برگزار می کردند می توان به این افراد اشاره کرد:

تِرِنسه مک­کِنا (Terence McKenna): که گفته می­شود جایی در هاوایی زندگی می­کند و منتظر پایان دنیا است!


تِرِنسه مک­کِنا (Terence McKenna)

دیوید فلین (David Flynn) که می ­کوشید حوادث سال 2012 را بر اساس شباهت زمین با مریخ توضیح دهد! او در سخنرانی های خود توضیح می داد که حوادث 2012 به اسرائیل و دشمنانش ارتباط دارد.


دیوید فلین (David Flynn)

ریک کلی (Rik Clay) همان کسی که برای اولی بار کلمه صهیون یا زایان را در آرم المپیک لندن معرفی کرد!


ریک کلی (Rik Clay)

دیوید ویلکاک (
David Wilcock) که نشست های خود را بر جابجایی قطب شمال و جنوب زمین در سال 2012 متمرکز کرده بود


دیوید ویلکاک (
David Wilcock)

جان مور (John Moore) که تمرکز خود را بر روی تغییرات آب و هوایی قرار داده بود و اصرار داشت دولت برای این تغییرات خود را آماده کرده است. (درست همانند آنچه در فیلم 2012 دیده می­شود)

درونوالو ملچیزدک (Drunvalo Melchizedek) او درباره 2012 بر اساس پیشگویی مایاها سخن می­گوید و معتقد است این پیشگویی یک پیشگویی قلبی است نه علمی! او این مسأله سخن می­گوید که سال 2012 و روز پایانی در واقع زمان تغییر باورها و آموزه های معنوی در قلب انسانهاست.


درونوالو ملچیزدک (Drunvalo Melchizedek)

ایوان فرون اشتاین (Ivon Evon Stein) در سخنرانی های خود از عصر یخبندان تا سال 2012 را فصل به فصل توضیح می­دهد!


ایوان فرون اشتاین (Ivon Evon Stein)

ریچارد سی هوگلاند (Richard C Hoagland) او درباره انتخاب شدن اوباما حرف میزد و این انتخاب را مقدمه 2012 می ­دانست.


ریچارد سی هوگلاند (Richard C Hoagland)

همچنان که ملاحظه شد، فیلم سینمایی 2012 تنها یک نمونه برجسته از پروژه رسانه ­ای 2012 بود.


فیلم سینمایی 2012

فیلم سینمایی 2012 در سال 2009 با بودجه 200 میلیون دلاری آن به نمایش در آمد.

درونمایه اصلی این فیلم پایان جهان کنونی انسانها بر روی زمین و آغاز جهانی نو، در واپسین روزهای سال 2012 بود. یعنی روز جمعه 21 دسامبر 2012 مصادف با 30 آذرماه 1391.

فیلم سینمایی 2012 یک تابلوی طراحی شده درباره آینده زمین و انسان­هاست

که جزئیات آن با وسواس و متناسب با سیاست­های مورد نظر سازندگانش ترسیم شده است

در تابلویی که فیلم از فرجام جهان ارائه می­کند، نکاتی وجود دارد که اجازه نمی­دهد آن را صرفاً یک فیلم علمی- تخیلی پرهزینه و سرگرم­کننده بدانیم. بلایای طبیعی در آستانه نابودی جهان، هرج و مرج اجتمای، پیشگویی­های باستان، دیوانگان و دانشمندان پیشگو، سیاه­پوست بودن رئیس جمهور امریکا، فرو ریختن جایگاه ادیان الهی، ورود تنها یک دین به جهان آینده، حذف بسیاری از فرهنگ­ها و تمدنها از جهان آینده، رهبری جهان آینده توسط امریکا، فقدان امداد و منجی الهی و رها بودن انسان در برابر حوادث ناگوار پایانی، حضور ملکه و خاندان سلطنتی انگلیس در جهان آینده، تجدید مبدأ تاریخ از تولد عیسی مسیح به یک حادثه طبیعی، تشابه کشتی نجات بخش با ماجرای کشتی نوح و اشاره به میراث مرموز داوینچی کمترین اجزای تابلوی ترسیم شده از آینده جهان در این فیلم هستند که به سادگی نمی­ توان از کنار آنها عبور کرد.


تریلر فیلم 2012 (لینک دانلود)

فیلم سینمایی 2012 هرچند در ظاهر یک درام علمی-تخیلی سرگرم کننده است که فرجام زمین را دستمایه داستان خود قرار می­دهد، ولی توجه به اجزای جهان فیلم مطالب عمیق ­تری را در خصوص آن آشکار می­ سازد. این فیلم یک تابلوی طراحی شده درباره آینده زمین و انسان­هاست که جزئیات آن با وسواس و متناسب با سیاست­های مورد نظر سازندگانش ترسیم شده است؛ در ادامه به برخی از این موارد اشاره می­ شود:


فرجام جهان ناگوار و خشن است

اولین ویژگی فیلم ارائه تصویری هولناک از فرجام بشر بر روی زمین است. فرجامی که با نبودی بشر گره خورده است. در این فیلم بر خلاف آموزه­ های دینی که بر آینده ­ای روشن و رویایی برای زندگی انسان در زمین تأکید دارند، هیچ منجی در کار نیست و آینده روشن نیز به آینده ­ای تاریک و فاقد شعور که نتیجه­ ای جز نابودی میلیاردها انسان ندارد تبدیل شده است.



اولین ویژگی فیلم، ارائه تصویری هولناک از فرجام بشر بر روی زمین است.


سخن پیشگوها و فرقه ­های مخفی را باور کنیم!

در این فیلم افراد به ظاهر دیوانه­ ای که از حوادث آینده سخن می­گویند به عنوان پیشگویان صدیق فرجام جهان معرفی می­ شوند. در این فیلم تأکید می­شود که کسانی همچون نوسترآداموس و مردمان تمدن مایاها خطر هولناک پایان جهان را پیشگویی کرده ­اند. دقت کنیم مرد دیوانه به فهرستی از افرادی که سعی داشتند به انسانها هشدار بدهند ولی کسی آنها را باور نکرد اشاره می ­کند.

در این فیلم افراد به ظاهر دیوانه­ ای که از حوادث آینده سخن می­گویند

به عنوان پیشگویان صدیق فرجام جهان معرفی می­ شوند.

این افراد در دنیای امروز کسانی همچون نوسترآداموس، اریش فون دنیکن، دیوید آیک، جسی ونچورا، کنت سن ژرمن و دیگر افراد وابسته به فرقه­ های مخفی غیر دینی هستند؛ افرادی که شیاد بودن آنها توسط محققان بسیاری به اثبات رسیده است. با این حال فیلم مخاطب خود را به سوی این کانونها سوق می­دهد بازار پذیرفتن شایعات بی اساس را گرم ­تر می­ کند. کارکرد چنین شیوه­ ای این است که از طریق این محافل و کانونهای غیر رسمی در هر زمان حساس می­توان هرگونه شایعه­ای را در میان مردم رونق داد.


ادیان وحیانی و ابراهیمی در آینده جهان جایی ندارند

فیلم به طور گستاخانه نشان می­دهد در حادثه سال 2012 ارکان مسیحیت فروپاشیده می­شود. در سکانس فروریختن نمادین کلیسای واتیکان به عنوان قلب جهان مسیحیت، رابطه میان خداوند و انسان در نقاشی نمادین میکل انژ شکاف بر می­دارد و در بخش دیگری مجسمه مشهور مسیح بر فراز شهر ریو دو ژانیرو فرو می ریزد. 

فیلم در اینجا به صراحت تأکید می­کند که جهان آینده جهانی نیست که در آن رابطه انسان با خداوند جایگاهی داشته باشد. در بخشی از این سکانس تصویری از خانه کعبه نشان داده میشود. رولاند امریش - کارگردان همجنس باز فیلم - در مصاحبه ­ای در پاسخ به ایکه چرا کعبه را در حال تخریب شدن نشان نداده است، اینگونه پاسخ داد: « من قصد داشتم این کار را بکنم، ولی مشاورم هارالد به من گفت بهتر است بخاطر یک فیلم یک فتوا علیه خودمان درست نکنیم. حق با او بود، ما در غرب باید حواسمان به این مساله باشد.. شما میتونید نمادهای مسیحیت رو داغون کنید ولی اگر با نمادهای اسلامی این کار را بکنید علیه تان فتوا صادر می شود.»


رولاند امریش
کارگردان همجنس باز فیلم
2012

همچنان که ملاحظه می ­شود کارگردان فیلم به صراحت دشمنی خود را با نمادهای دینی اعلام می­ کند و اگر فتاوای هوشمندانه­ ای همچون فتوای امام خمینی (ره) علیه ارتداد و توهین سلمان رشدی وجود نمی­ داشت، این دشمنی در فیلم نمایان­ تر می­ شد. جالب اینجاست که کارگردان به نوع دیگری اعتراض خود را در فیلم نشان می­ دهد. در سکانسی که اخبار تلویزیون آشوبهای سراسر جهان را پیش از حادثه پایانی به تصویر می­کشد، کارگردان بخشی از مراسم تشییع پیکر مطرح امام خمینی و هجوم مردم مشتاق به سمت تابوت ایشان را به عنوان نمادی از آشوب در جهان مورد استفاده قرار داده است.


کارگردان، بخشی از مراسم تشییع پیکر مطرح امام خمینی و هجوم مردم مشتاق به سمت تابوت ایشان را
 به عنوان نمادی از آشوب در جهان مورد استفاده قرار داده است.


پس از نجات کشتی­ها از طوفان مرگبار، تاریخ میلادی که مبدئی ماهیت مذهبی و بر اساس سال تولد یکی از پیامبران الهی دارد، از زندگی بشر حذف شده است و یک حادثه طبیعی که فاقد ماهیتی آسمانی و دینی است جایگزین مبدأ تاریخ می ­شود.


تنها ادیان غیر وحیانی در جهان آینده حضور دارند

تنها نشانی که از ادیان که در این فیلم اجازه می­ یابد به کشتی جهان آینده راه یابد، بودیسم است. بودیسم مجموعه­ای از آموزه ها و تجربه­های فردی است و شخص بودا هیچگاه ادعای پیامبری نداشته است.


تنها نشانی که از ادیان که در این فیلم اجازه می­ یابد به کشتی جهان آینده راه یابد، بودیسم است.

در ده­های اخیر به دنبال گرایش عمومی به مذهب در جوامعه غربی، این دین شرقی به عنوان گزینه مناسبی برای ممانعت از گرایش جوانان به ادیان ابراهیمی، از سوی کانونهای رسانه­ای غرب تبلیغ شده است. در این فیلم نیز کارگردان به صورت نمادین تنها این دین را که به راحتی با شاخص­های فرهنگی تمدن مدرن کنار می­آید، به دنیای آینده راه می دهد.


تریلر دیگری از فیلم 2012 (لینک دانلود)

آرگو رفت، نوبت یک فیلم ضدایرانی دیگر شد! +عکس

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)

کمپانی برادران وارنر از لوگوی 300: رستاخیز یک امپراطوری به طور رسمی رونمایی کرد.

 

این فیلم که قرار است 2 آگوست 2013 اکران شود یک کارگردان اسرائیلی را در راس خود می بیند.

 

نوام مورو که هیچ فیلم شاخصی در پرونده ی کاریش ندارد قسمت دوم 300 را کارگردانی خواهد کرد.

 

حضور «رودریگو سانتورو» و «اوا گرین» در این فیلم قطعی شده است.

 

ظاهرا قرار است فیلمنامه ی این اثر که بر پایه ی کمیک استریپی از فرانک میلر با نام "خشایار" است در همان زمان فیلم اول روایت شود با این تفاوت که به شخصیت خشایارشا بیشتر پرداخته و از بعد دیگری به حوادث و جنگ مجعول فیلم اول نگریسته شود.


پينوكيو چگونه «خلق» شد؟ / نمادگرایی فراماسونرها در پينوكيو +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
كارتون قديمي پينوكيو كه شركت فيلمسازي والت ديزني آن را در سال 1940 منتشر ساخت، هنوز مورد توجه كودكان و بزرگسالان اقصي نقاط جهان قرار مي‌گيرد. اما، داستان اين عروسك چوبي مبتنی بر یک تمثیل عمیق معنوی و برپايه آموزه‌هاي سری است كه به ندرت درباره آنها سخن به ميان مي‌آيد. در اين گزارش، ما به منشا و ريشه شكل‌گيري اين داستان انيميشني و نيز لایه‌‌هاي پنهان آن نگاه اجمالي خواهيم انداخت.

پينوكيو چگونه «خلق» شد؟ / نمادگرایی فراماسونرها در پينوكيو +تصاویر

 

كارتون پينوكيو يكي از پيچيده‌ترين فيلم‌هايي است که برای کودکان ساخته شده است. آيا اين كارتون مي‌تواند داستان نمادین مبالغه‌آميزي از معنويت و جامعه مدرن باشد؟ آيا در اين فيلم نشانه‌هايي از عضویت در آیین‌های مرموز و اسرارآمیز وجود دارد؟

البته نيازي به گفتن نيست، اين فيلم در حال حاضر محصول پرکاربردی در فرهنگ عمومي جامعه امروز است. تا به حال چند نفر اين كارتون را نديده‌اند؟ از سوي ديگر، چند نفر از مفاهیم پنهان كارتون پينوكيو اطلاع دارند؟ در پشت پرده ماجراي اين عروسك خيمه شب بازي كه تلاش دارد تا تا پسر خوبی باشد، يك تمثیل عميق معنوي نهفته است كه ريشه در مكاتب سری علوم خفیه دارد.

از زاويه نگاه يك مبتدي، داستان كودكانه پينوكيو كه درباره "خوب بودن" است و نكات قابل تاملي درباره "دروغ نگفتن" دارد، در نهايت به اثري كلاسيك براي بزرگسالان در راستاي تلاش برای رسیدن به خردمندی و روشنگري معنوي تبديل مي‌شود. فضای بی‌رحم داستان پينوكيو تصوير هولناكي از دنياي مدرن ما را نمایش داده و شايد قصد دارد تا راه فرار از دام‌هاي اين دنياي مدرن را به ما نشان دهد. با توجه به سابقه حرفه‌اي نويسنده داستان و مراجعه به منابع کتب ادبی می‌توان به مفاهيم اسرارآمیز پنهان در كارتون پينوكيو پی برد.

خاستكاه شكل‌گيري داستان پينوكيو

 


كارلو لورنزيني
نویسنده داستان پینوکیو، از اعضای فعال فراماسونری بود


داستان پينوكيو اولين بار توسط فردي به نام "كارلو لورنزيني"(ملقب به كارلو كولودي) بين سالهاي 1881 و 1883 در ايتاليا به رشته تحرير در آمد. لورنزيني اين حرفه را از مقاله‌نويسي در روزنامه‌ها آغاز كرد و در اغلب موارد براي بيان ديدگاه‌هاي سياسي خود از روش طنزنويسي بهره مي‌جست. لورنزيني در سال 1875 وارد دنياي ادبيات كودكان شد و از اين طريق تلاش كرد تا عقايد سياسي خود را به مخاطب انتقال دهد. براي مثال؛ سري داستان‌هاي Giannettino كه عمدتاً به وحدت ايتاليا اشاره داشت.

لورنزيني در واقع بسیار علاقمند بود تا از یک كاراكتر دوست داشتني و مهربان و در عين حال متقلب با هدف بیان عقاید خود از طريق ادبيات تمثيلي بهره گرديد. وي در سال 1880 نگارش داستان Storia di un burattino  (داستان عروسك خيمه شب بازي) را آغاز كرد كه بعدها به ماجراهاي پينوكيو شهرت یافت. این داستان هر هفته در روزنامه Il Giornale dei Bambini  (روزنامه ايتاليايي ويژه كودكان) به چاپ مي‌رسيد.

ماجراهاي پينوكيو، يك قصه خيالي است كه ماجراهاي يك عروسك چوبي خودراي و لجباز را در مسیر تبدیل شدن به یک پسر واقعی شرح مي‌دهد. اين داستان در سال 1883 به چاپ رسيد.




آثار لورنزینی صرفاً سياسي نبودند. دست‌نوشته‌های او، بويژه ماجراهاي پينوكيو زواياي پنهان متافيزيكي و ماوراي طبيعي بسياري را در خود داشتند كه اغلب از ديد خوانندگان امروزي پنهان می‌مانند. يكي از حقايق مهم براي درك كامل لايه‌هاي عميق اثر لورنزيني اينست كه وي يكي از اعضاي فعال فراماسونري بود.

در مقاله‌اي با عنوان پينوكيو، برادر من، "جيوواني مالولتي"(Giovanni Malevolti) از فراماسونرهاي ايتاليا سابقه ماسوني كارلو لورنزيني را چنين توصيف مي‌كند:

"ورود كارلو به مكتب فراماسونري، با اینکه در هیچ سند رسمی ثبت نشده، اما از سوی همگان پذيرفته شده و قابل استناد است.

"آلدو مولا"(Aldo Mola)، يك فرد غيرماسوني كه معمولاً ‌از وي به عنوان تاریخ‌نگار رسمي مكتب فراماسونري ياد مي‌كنند، با اطمينان ورود لورنزيني به فرقه فراماسونري را تاييد كرده است.

به نظر مي‌رسد حوادثي در زندگي او رخ داده است كه اين نظريه را به سادگي تاييد مي‌كند: تاسیس روزنامه‌ای تحت عنوان Il Lampione (موسوم به فانوس دريايي) در سال 1848 كه لورنزيني در باب آن چنین اظهار داشت: "روشنی‌بخش کسانی است که در تاریکی سرگردان هستند." لورنزيني همچنين خود را شاگرد متعصب ماتزيني (از انقلابيون و فراماسونرهاي برجسته ايتاليا) معرفی می‌کرد."


لورنزيني داستان پينوكيو را با الگوبرداري از عقاید قديمي و کهن
 در متون سری و رمزگونه به رشته تحرير درآورد


نام كولودي را مي‌توان در سندي يافت كه مركز بزرگ فراماسونرهاي بريتانيا آن را به چاپ رسانده و در آن لیستی از فراماسونرهاي معروف گردآوری شده است.

مالولتي چنين ادامه مي‌دهد:
براي مطالعه داستان "ماجراهاي پينوكيو" دو روش وجود دارد. اولين روش همان است كه من آن را "غیرمذهبی و عوامانه " توصيف مي‌كنم زيرا كه خواننده، به احتمال زياد يك كودك است، درباره اتفاقات ناگواري كه براي اين عروسك چوبي رخ مي‌دهد، مطالبي را ياد مي‌گيرد. روش دوم، مطالعه اين داستان از نگاه ماسوني نويسنده آن است كه نمادگرايي درون آن، بدون هيچ‌گونه جايگزيني، مکمل روايت ساده و خطي حوادث است.

لورنزيني داستان پينوكيو را با الگوبرداري از عقاید قديمي و کهن در متون سری و رمزگونه به رشته تحرير درآورد: روايت ساده‌اي از يك داستان كه مورد توجه عامه قرار می‌گیرد و مفاهیم پنهان خود را تنها برای "کسانی که در جریان هستند" فاش می‌کند.

تحليل فيلم
تفاوت‌هاي بسياري بين كتاب كولودي و فيلم والت ديزني وجود دارد. د فیلم والت دیزنی، طرح داستان ساده‌تر شده و پينوكيو به شخصيتي ساده، خوش‌گذران و بی‌خیال تبديل شده است تا كاراكتري خودراي و ناسپاس در كتاب اصلي. با اين وجود، همه عناصر اصلي داستان در اين فيلم به عاريت گرفته شده حال آنكه پيام مخفي داستان هنوز دست نخورده باقي مانده است.


والت دیزنی در 1940 انیمیشن پینوکیو را ساخت
 تا یکی از مهم ترین آموزه های ماسونی برای کودکان
 به راحتی در دسترس آنها قرار گیرد


«خلق» شخصيت داستان


فيلم با پدر "ژپتو" (Geppetto)، يك چوب‌ تراش ايتاليايي‌، ‌آغاز مي‌شود كه در حال ساخت يك عروسك خيمه شب‌بازي از يك تكه چوب است. او این عروسک را به شکل یک انسان می‌سازد اما عروسك موجودی بی‌جان است.


ژپتو، همان نماد "خالق" (Demiurge)
 فلسفه افلاطون و عارفان مسيحي است.


ژپتو، از جهت ديگر، همان نماد "خالق"(Demiurge) فلسفه افلاطون و عارفان مسيحي است. واژه "خالق" به صورت تحت‌اللفظي در زبان يوناني "خالق، صنعت‌گر يا استادکار" ترجمه مي‌شود. در زبان فلسفه، خالق یا سازنده "خداي کوچکتر" جهان مادی است، خالقي كه موجودات ناقص را خلق مي‌كند كه در دام زرق و برق زندگي مادي گرفتار مي‌شوند. خانه ژپتو مملو از ساعت‌هايي است كه ساخته دست اوست و همانطور كه احتمالاً مي‌دانيد از اين ساعت‌ها براي سنجش زمان استفاده مي‌شود، يعني يكي از محدوديت‌هاي بزرگ اين سياره خاكي.

پینوکیو


پدر ژپتو عروسك زيبايي را «خلق» كرده است

ژپتو عروسك زيبايي را خلق كرده است اما پس از آن متوجه مي‌شود كه به كمك "خداي بزرگتر" نياز دارد تا به پينوكيو روحي الهي اعطا نمايد كه براي تبديل شدن به يك "پسر واقعي" يا به بیان رمزی يك انسان روشن‌ضمير به آن نياز است. پس، او چه كار مي‌كند؟ وي "رو به ستاره‌اي در وسط آسمان زانو زده و دعا مي‌كند." ژپتو از خداي بزرگتر (بنيانگذار كبير فراماسون‌ها) مي‌خواهد تا روحي الهي در وجود پينوكيو بدمد.

پینوکیو


ژپنو در محضر «تک چشم» زانو می زند
و برای عروسک چوبی خود حلول روح را درخواست می کند

 

آيا اين ستاره مي‌تواند همان ستاره صورت فلکی شعراي يماني یا ستاره درخشان فراماسونري باشد؟

"پري آبي رنگ" ، نماينده خداي بزرگ، سپس به زمين فرود مي‌آيد تا به پينوكيو فهم اين جهاني، یا به تعبیر عرفا "عقل" را اعطا نماید.

پینوکیو

 
"پري آبي رنگ" ، نماينده خداي بزرگ، به زمين فرود مي‌آيد
 تا به پينوكيو فهم اين جهاني یا "عقل" را اعطا نماید.

پري نعمت زندگی و اختيار را به پينوكيو هديه داد. اگرچه او زنده است اما هنوز يك "پسر واقعي" نيست. مكاتب سری مي‌آموزند كه زندگي واقعي تنها پس از روشنگري آغاز مي‌شود. هر چيزي غیر از آن چیزی جز زوال تدريجي نيست.

زمانيكه پينوكيو مي پرسد:"آيا من يك پسربجه واقعي هستم؟" پري پاسخ مي‌دهد: "نه پينوكيو. تحقق آرزوي ژپتو كاملاً به تو بستگي دارد. شجاعت، راستگويي و تواضع خودت را ثابت كن، در اينصورت مطمئناً روزي يك پسر واقعي خواهي شد."

موضوع اتکاء به نفس قوياً از آموزه‌هاي عارفان مسيحي/فراماسونري الهام مي‌گيرد: رستگاري روح مسئله‌اي است كه از طريق خویشتنداری و خودشناسي معنا پيدا می‌كند. فراماسونرها این فرآيند را با ادبيات تمثيلي سنگ زبر و تکامل سنگ صیقل داده شده نمادسازي مي‌كنند.

"در تفكرات فراماسونري، سنگ زبر و ناهموار استعاره از اولویت یک فراماسون ناآگاه برای روشنگري است. يك سنگ صیقلی نيز نماد يك فراماسون است كه از طريق آموزه‌های فراماسونري در راستاي تحقق يك زندگي شرافتمندانه گام بر مي‌دارد و با پشتكار فراوان سعي مي‌كند به روشنگري دست يابد. درسي كه بايد آموخت اينست كه با استفاده از ابزارهاي آموزشي و فراگيري علم و دانش، انسان می‌تواند شخصيت معنوي و اخلاقي خود را بهبود بخشد. همانند انسان، هر سنگ زبر و  ناهموار در ابتدا موجودی ناقص است. انسان با آموزش، تربيت و عشق برادرانه می‌تواند سنگ وجودی خود را به گونه‌ای بسازد که مورد آزمون قرار گرفته و در حدود مرزهای خود شکل گرفته باشد."

به همان روشي كه فراماسونرها فرآيند روشنگري را با تبديل یک سنگ زبر و ناهموار به صاف نشان مي‌دهند، پينوكيو نيز سفر خود را با تكه ناهمواري از چوپ آغاز مي‌كند و به دنبال آنست تا سطوح خود را هموار ساخته و در نهايت به يك پسر واقعي تبديل شود. چنين اتفاقي باید حادث گردد تا او لايق روشنگري شود و او به يك فرآيند كيمياگري دروني نياز است. وي بايد زندگي كند، با وسوسه‌هاي خود مبارزه نمايد و با استفاده از وجدان خود، بايد راه صحيح را پيدا كند. اولين گام رفتن به مدرسه (نماد علم و دانش) است. پس از آن، وسوسه‌هاي زندگي بلافاصله مسير پينوكيو را تغيير مي‌دهند.

وسوسه شهرت و ثروت
روباه مكار(نماد افراد دروغگو) و گربه پينوكيو را در مسير رفتن به مدرسه فريب مي‌دهند تا "براي كسب موفقيت راه آسان را در پيش بگيرد": حرفه هنرپيشگي. عليرغم هشدارهاي وجدانش، عروسك چوبي از شخصيت‌هاي مرموز و ناشناس پيروي كرده و به "استرومبولي"(Stromboli)، يك عروسك‌گردان خشن و پرخاشگر فروخته مي‌شود.


روباه مكار(نماد افراد دروغگو) و گربه
 پينوكيو را در مسير رفتن به مدرسه فريب مي‌دهند




پينوكيو به يك عروسك‌گردان خشن و پرخاشگر فروخته مي‌شود

پينوكيو در حين نمايش با جنبه‌هاي مثبت "راه آسان" نيز آشنا مي‌شود: شهرت، ثروت.
اما پينوكيو خيلي زود متوجه مي‌شود كه اين موفقيت ظاهري هزينه هاي گزافي را به دنبال دارد: اينكه وي نمي‌تواند براي ديدن پدر ژپتو(همان خالق خود) به خانه بازگردد، پولي كه او بدست مي‌آورد صرفاً براي ثروتمند شدن استرومبولي، عروسك‌گردان نمايش‌ها، است و با گذشت زمان هرچه سن او بالاتر مي‌رود، بهتر مي‌فهمد چه سرنوشتي در انتظار اوست.




تصويري نسبتاً تاريك و وحشت‌انگيز از هنرپيشگي ظاهر می شود. وي در می یابد که اساساً چيزي بيش از يك عروسك خيمه شب بازي نبوده است. پس از درك ماهيت واقعي "راه آسان"، پينوكيو متوجه مي‌شود كه دچار افسردگي شده است. او به لطف عروسک‌گردان ظالم خود مانند حيواني در قفس نگهداري مي‌شود. در واقع او با فروش روح خود فريب خورده بود.

پینوکیو


او به لطف عروسک‌گردان ظالم خود مانند حيواني در قفس نگهداري مي‌شود.
 در واقع او با فروش روح خود فريب خورده بود.


پس از آن پينوكيو دوباره به وجدان و ضمير آگاه خود بازمی‌گرددو تلاش مي‌كند تا از آنجا فرار كند. اما همه افراد با وجدان خوب در جهان هم نمي‌توانند او را نجات دهند و  نمي‌تواند اين قفل را باز كند. براي نجات او باز هم به دخالت نيروي الهي نياز است اما به شرط آنكه قبل از آن به پري (فرستاده الهي) و البته مهم‌تر از آن، به خودش حقيقت را بگويد.



 

وسوسه‌هاي لذت‌های دنيوي
پس از بازگشت به راه صواب، پينوكيو يكبار ديگر توسط روباه مكار فريب مي‌خورد تا به "جزيره خوشی" برود، مكاني بدون مدرسه(نماد علم و دانش) و قوانين(نماد اصول اخلاقي). كودكان مي‌توانند تحت نظر مرد كالسكه‌چي بخورند، بنوشند، سيگار بكشند، با هم گلاويز شده و با اراده خويش همه چيز را تخريب كنند.




جزيره خوشي استعاره از "زندگي دنيوي" است كه جهل و نادانی، تلاش براي بهره بردن از لذت‌های زودگذر و ارضاي پست‌ترین تمایلات نفسانی از ويژگي‌هاي آنست. مرد كالسكه‌چي با علم به اينكه اين راهي كامل براي به بردگي كشاندن افراد است، آنها را مدام تشويق مي‌كند. پسراني كه در اين سبك زندگي به شكل احمقانه‌اي افراط مي‌كنند، در نهايت به الاغ تبديل شده و براي كار در معدن از سوي مرد كالسكه‌چي مورد استثمار قرار مي‌گيرند. این نيز تصویر هولناک دیگري از توده مردم جاهل و نادان است.




پينوكيو نيز به تدريج به الاغ تبديل مي‌شود. به بیان رمزی، در واقع او به هویت مادي نزديك‌تر مي‌شود تا خود معنوي كه اين حيوان لجوج نماد و تجسم آن است.

پینوکیو

پينوكيو نيز به تدريج به الاغ تبديل مي‌شود.
به بیان رمزی، در واقع او به هویت مادي نزديك‌تر مي‌شود تا خود معنوي
 كه اين حيوان لجوج نماد و تجسم آن است


اين بخش از داستان اشاره ادبي به اثر كلاسيك "اپوليوس"(Apuleius) نويسنده رومي تحت عنوان "مسخ‌شدگان" یا "الاغ طلايي" است كه در مكاتب سري همچون فراماسونري مورد مطالعه قرار مي‌گيرد.



 
مسخ‌شدگان ماجراي "لوسيوس"(Lucius) را تشريح مي‌نمايد كه به دليل حماقت خويش با عجايب جادوگري فريب خورد و به الاغ تغيير هويت داد. اين مسئله وي را به سفري طولاني و طاقت‌فرسا سوق داد كه در نهايت نيز توسط "ايزيس" (Isis) نجات يافت و به فرقه سري او پيوست. ماجراي اين مسخ‌شدگي به دليل خط کلی داستان، تمثيل معنوي و شکل ورود به اسرار شباهت‌هاي فراواني به ماجراي پينوكيو دارد. پينوكيو پس از آنكه به خود می‌آید، از قفس زندگي دنيوي و جزيره خوشي فرار مي‌كند.

آغاز مسیر روشنگری
پينوكيو براي ديدار دوباره پدر خويش به خانه باز مي‌گردد اما در خانه كسي نيست. وي مي‌فهمد كه ژپتو توسط نهنگي عظيم‌الجثه بلعيده شده است. پس از آن، عروسك چوبي خود را به آب مي‌اندازد و براي پيدا كردن خالق خويش وارد شكم نهنگ مي‌شود. اين آخرين مرحله ورود او به مسیر روشنگری است كه بايد از تاريكي و ظلمت زندگي جاهلانه خويش(كه نماد آن شكم نهنگ غول پيكر است) گريخته و نور معنوي را بدست آورد.



 
يكبار ديگر، كارلو كولودي به شدت تحت تاثير داستان قديمي سير و سلوك معنوي: كتاب يونس پيامبر قرار گرفت. جریان حضرت يونس و نهنگ در مكاتب سري مطالعه مي‌شوند.
 
 


يونس به فرمان خداوند از شكم نهنگ بيرون مي‌آيد

پينوكيو دشواري‌هاي مسیر ورود به روشنگری را پشت سر گذاشته و از تاريكي جهالت بيرون مي‌آيد. حال وي يك "پسر واقعي" است، انساني روشن‌ضمير كه زنجيرهاي زندگي مادي را پاره كرده و به خود والايش رسيده است. او يك نشان طلايي از پري دريافت مي‌دارد كه بيانگر موفقيت در طي كردن مسير كيمياگري تغيير هويت پينوكيو از فلزي سخت به طلا است. "هدف بزرگ" تحقق يافته است. پس چه كاري باقي مانده است؟ البته، یک جشن حسابی!

 
حال وي يك "پسر واقعي" است، انساني روشن‌ضمير
 كه زنجيرهاي زندگي مادي را پاره كرده و به خود والايش رسيده است.


نتيجه‌گيري
اگر از زوايه ديد کودکانه خود فاصله گرفته و سپس به داستان پینوکیو بنگریم، داستان پينوكيو به جاي يك سري ماجراهاي تصادفي، به يك ادبيات تمثيلي معنوي عمیق و نمادين تبديل مي‌شود. جزئيات اين فيلم كه ظاهراً بي‌معني و نامفهوم است ناگهان به حقيقتي اسرارآميز و مرموز تبديل شده يا حداقل جوامع بی‌رحم امروزی را نشان می‌دهند. كارلو كولودي، نويسنده داستان با الهام از داستان‌های قديمي فراطبيعي نظير مسخ‌شدگان و يونس و نهنگ تلاش کرد تا داستانی با موضوع ورود به مکتب را به سبك امروزي بنویسد که مهم‌ترين جنبه زندگي فراماسونري است.






داستانی با یک قرن قدمت


داستان پينوكيو نمونه‌اي از جنبه انسانی‌تر آموزه‌هاي سري است. این داستان بر پايه آموزه‌هاي فراماسونري استوار است و توجه عمیق به آن فاش مي‌سازد كه این آموزه‌ها پيشينه فلسفي افرادي است که كنترل رسانه‌هاي جمعي را در اختيار دارند.

هرچند وفاداري كارتون والت ديزني به مكتب فراماسونري همواره مورد اختلاف بوده است اما انتخاب اين داستان به عنوان دومين فيلم انيميشني كه در اين استوديو فيلمسازي ساخته شده است، مطالب بسياري براي بازگو كردن دارد.

بسياري از جزئيات نمادين كه به اين فيلم اضافه شده است بيانگر درك عميق مفاهیم سری كتاب كولودي است. با توجه به تیراژ بالای نسخه قابل پخش فيلم پينوكيو و موفقيت جهاني آن مي‌توان گفت كه همه جهان شاهد طي كردن مسير روشنگري بوده‌اند اما عده اندكي آن را به طور كامل درك كردند.

موضوع مهمی که در این داستان کمتر مورد توجه قرار گرفته، «خلق» یک انسان توسط انسان دیگر است؛ موضوعی که این روزها توسط جریانی مبهم و مرموز در ایران نیز تکرار می شود.


چرا رسانه های صهیونیستی حدود یک قرن است
 که «داستان» پینوکیو را زنده نگاه می دارند؟
  • منبع: مشرق

«گلاب»پروژه جدید هالیوود درباره فتنه88

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
جان استوارت مجری سرشناس آمریکایی و یکی از بزرگ ترین تهیه کنندگان آمریکا که برنده ی 18 جایزه ی امی شده است می خواهد اولین فیلمش را کارگردانی کند.

"گلاب" نام فیلمی است که فیلمنامه ی آن هم توسط خود جان استوارت از روی رمان "...بعد آنها به دنبال من آمدند" مازیار بهاری نوشته خواهد شد.

ماجرای کتاب، خاطرات 118 روز زندان خبرنگار بی بی سی ، مازیار بهاری است که در زمان فتنه ی 88 به ایران آمده بود. او که در مصاحبه اش با پرس تی وی اعتراف کرد که خبرنگاران غربی برای جاسوسی کار می کنند و او هم به دنبال تحقق یک انقلاب رنگی بوده، پس از آزادی از زندان و گریختن از کشور اعترافاتش را پس گرفت و کتاب "...بعد آنها به دنبال من آمدند" را نوشت. 

  این کتاب داستان او را روایت می کند، در حالی که نامزد حامله اش پائولا را در لندن گذاشته و به ایران آمده و در شلوغی فتنه ی سال 88 به زندان اوین می افتد و 118 روز در آن به سر می برد.

"گلاب" هم لقبی است که او به زندان بانش داده. ظاهرا وی از روی بوی گلاب زندان بانش را می شناخته.

ساخت این فیلم از ماه ژوئن یا جولای سال جاری آغاز می شود و قرار است سال 2014 این فیلم رسما منتشر شود.

جان استوارت که سابقه ی مجری گری مراسم بزرگی مثل اسکار هفتاد و هشتم را در کارنامه دارد، برای اولین فیلمش یک کار ضد ایرانی را انتخاب کرده تا بلکه بتواند با جوایز احتمالی جایی در بین کارگردانان  مشهور پیدا کند.
فعلا دو کمپانی "باس بوی پروداکشن" و "اد لات اینترتینمنت" ساخت این فیلم را بر عهده گرفته اند.

جی جی پریتزکر که تهیه کننده ی فیلم های مهمی چون "درایو" و "لانه ی خرگوش" است، به همراهی اسکات رادین تهیه کننده ی مطرح و برنده ی اسکار فیلم های کارگردانان یهودی هالیوود، برادران کوئن و خود جان استورات تهیه کنندگان پروژه ی ضد ایرانی هستند.

رادین همینطور سابقه ی تهیه ی فیلم هایی چون "شبکه ی اجتماعی" و "دختری با خالکوبی اژدها" از دیوید فینچر، "خون به پا می شود" از پل توماس اندرسون، "امپراطور طلوع ماه" از وز اندرسون، فیلم موهن "دیکتاتور"،" اسلیپی هالو" از تیم برتون و فیلم های متعددی از برادران کوئن را در کارنامه ی خود دارد. وی همین طور تهیه کننده ی فیلم آینده ی مارتین اسکورسزی، "سیناترا" هم هست.

ائتلاف اپوزیسیون خارج نشین با چنین تیم پر قدرتی از تهیه کنندگان آمریکایی یک واکنش سراسری از طرف دولت، مسئولین فرهنگی و مردم را می طلبد.

  • منبع: تسنیم
Viewing all 364 articles
Browse latest View live