(بسم الله الرحمن الرحیم)
موج آثاری که با محوریت موضوعاتی مانند خیانت، سوءزن، زنا و موارد از این دست ساخته شدهاند محدود به اثاری مانند «برف روی کاجها»، «من مادر هستم» و ... نمیشود. پیش از این نیز فیلمهایی مانند «چهارشنبهسوری»، «درباره الی»، «نقاب»، «آب و آتش»، «شام آخر» و سیل آثار مشابه آنها با محوریت رابطههای نامشروع و به طور کلی گناه ساخته شده بودند و قطعا موج این فیلمها با توجه به وضعیت آموزشی و فرهنگی سینماگران در همین جا نیز اتمام نخواهد یافت. تمامی کسانی که در سینما ورود پیدا میکنند از لحاض عملی و نظری در چنین فضاهایی رشد میکنند و شکل میگیرند و متاسفانه نگاه منتقدانه مبتنی بر آموزهای درون هویتی خودمان نیز برای مقابله با چنین جریانهای وجود ندارد. وقتی در کتاب های فیلمنامه نویسی با قاعده ها و اصولی مواجه می شویم که با باورها و ارزشهای دینی اسلامی ذاتا تضاد و سرناسازگاری دارد، نباید توقع داشت که نتایج و خروجیهای آن در خدمت اسلام و ارزشهای درون هویتی ما شود.
«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلًا(اسراء/32) نزديك زنا نشويد چرا كه عمل بسيار زشتى است و راه و روش بدى است»
خداوند متعال نمىگويد زنا نكنيد، بلكه مىگويد به اين عمل شرمآور حتی نزديك نشويد. چنین تاکیدی از جانب قرآن کریم ابعاد مختلفی دارد. حتی مفسرین قائل به آن هستند که مومن نباید حتی فکر و تصور چنین گناهانی را داشته باشد. حال متاسفانه در یک رسانه تصویری به صورت مصداقی و با جزئیات، مدام سراغ چنین موضوعاتی رفته میشود. بعضی اما در دفاع از چنین فیلمهایی بیان میدارند که سازندگان آنها نیت اصلاح اجتماعی دارند و تقبیح اعمال فاسد را دنبال میکنند. در واقع با شرایط بد و انزجارآوری که نشان میدهند در پی یک نوع بازدارندگی برای مخاطب هستند. یعنی فیلم این همه زشتی را جمع کرده است که در انتها مخاطب را به یک انزجار و به نوعی «کاتارسیس» بکشاند. بهطور مثال در فیلم «من مادر هستم» که در آن زن و مردهای میانسال همسردار داری روابط ضربدری نامشروع هستند- و اگر کسی آشنا به ادبیات نمایشی و رمانهای غرب نباشد قطعا متحیر میماند که چنین داستانهایی که این همه کثیفی و گناه را یکجا جمع میکند از کدام ذهن روانپریشی نشات گرفته است- در پی کثیف نشان دادن این روابط و نقد آنهاست.
بر همین اساس هم صاحبان فیلم بر سر اخلاقی بودن فیلم ایستادهاند و هیچ نقدی را نمیپذیرند. اما اگر بخواهیم غربزده باشیم و اخلاقگرایی مرسوم غربی را بپذیریم و آموزههای اخلاقی را در حد سخیف «کمتر خوردن مشروب» تقلیل بدهیم، آن موقع باید بسیاری از فیلمهای غربی را اخلاقیتر از «من مادر هستم» به حساب بیاوریم. به طور مثال فیلم «لولیتا» اثر استنلی کوبریک داستان اعترافات مردي به نام «هامبرت هامبرت» است، که به جرم قتل دادگاهی شده است. قتل مردي خيانتكار و هوسباز كه «لولیتا»، معشوقه نوجوان هامبرت، را از او ربوده و اغفال نموده است. درست چیزی شبیه داستان فیلم «من مادر هستم» با این تفاوت که فیلم «لولیتا»، روابط اخلاقی و انسانی بسیار شریفتری را نسبت به فیلم «من مادر هستم» داراست.
باید بر این نکته تاکید کرد که اگر بخواهیم اینقدر اخلاق را تقلیل بدهیم و بسط و سیطره تفکر مدرن را در سینمای خود بپذیریم، بدون شک بسیاری از آثار هالیوودی بسیار شریفتر و اخلاقیتر از سینمای اجتماعی ایران هستند و مدیران سینمایی برای اکران چنین فیلمهایی هر چه سریعتر میبایست اقدام کنند! چرا که اولا فیلمهای بسیار خوشساختتری نسبت به مشابه ایرانی خود هستند و ثانیا صاحبان فیلمهای هالیوودی حذف برخی از صحنهها را خواهند پذیرفت و از زیر اصلاحات فرار نخواهند کرد و بسیار قانونمدارتر و محترمانهتر از همکاران ایرانیشان برخورد خواهند کرد!
گونه یا ژانر ساختههای اخیر در فضای خیانت را بسیاری «ملودرام اجتماعی» دانستهاند. حال آنکه فیلمهایی مثل «چهارشنبهسوری»، «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین»، «برف روی کاجها»، «من مادر هستم» و .... را «تراژدی خانوادگی»(Domestic tragedy) میتوان دانست. تراژدی خانوداگی زیر گونه تراژدی است. تراژدی را داستانی میدانند که شخصیتها و قهرمان داستان در تقدیری که برایش رقم می خورد احاطه میشود و ناتوانی قهرمان از اینکه بتواند از سرنوشت رقم خوردهی خود سرباز بزند، به پایانی ناخوشایند و غمانگیز منتهی میشود. تراژدی ریشه در یونان باستان دارد و تمام گونههای آن پایانهای حزنانگیز و ناخوشایندی را به همراه دارند. موضوعات غمانگیزی که غالباً بدبختيها، شكنجههاي جسمي و روحي و خيانت را نشان ميدهند.
در تراژدی قهرمان داستان از شاهان، شاهزادگان و افراد مشهوری که از طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی میباشند است. اما در «تراژدی خانوادگی» طبقه متوسط و پایین شهری که بعد از شکلگیری فرهنگ شهری مدرن و مشکلات پیش آمده از سبک زندگی این گروه مورد توجه قرار گرفت دیگر سراغی از قهرمانان نامدار نمیتوان گرفت و بیشتر توجه در آن بر مسائل و مشکلات خانوادگی است. در «تراژدی خانوادگی» هستهی اصلی داستان به سمت ازهمپاشیدگی خانواده و فاجعه پیش میرود و در آن همانند تراژدیهای کلاسیک مفهوم تقدیر و شرایط ناخواسته نیز مشاهده میشود. سرنوشت تخلفناپذیری که نمیتوان آن را عوض کرد و شخصیتهای داستان ناتوان از برهم زدن شرایط موجودند و نمیتوانند از آن فرار کنند. تمامی این ویژگیها همان چیزهاییست که در فیلمهای اخیر سینمای ایران مشاهده میشود.
لذا در جواب دوستانی که معتقدند اینگونه فیلمها شرایط کاتارسیسگونه را به همراه دارند و به دنبال اشاعه فحشا و گناه نیستند باید بیان داشت اولا در تفکر قدسی بسیاری از موضوعات به حدی شان بازدارندگی و شائبهی آلودگی دارند، که پرداختن به آن نیز نوعی درگیری با کثیفی است و مگر می شود انسان به سراغ موضوع کثیفی برای مقابله برود و خود آلودگی پیدا نکند؟ مگر نه این است که خداوند توصیه میکند حتی به زنا نزدیک هم نشویم. وقتی قبح بسیاری از مسائل حرام شکسته شود، آیا اصلا انزجار و بازدارندگی اتفاق خواهد افتاد؟ چه منطقی است که از زشتی میل به خوبی پیدا کنیم؟ چرا مستقیم به خوبیها و زیباییها نپردازیم؟ در منطق هنر اسلامی، هنرمند همواره بیانگر و مبلغ زیباییها و آیینهدار صفات جمال الهی است نه آنکه در کثافات به دنبال بازدارندگی باشد و پرداختن به زشتیها و عیبها خود نوعی بیهنری است و برآمده از تفکر هنر مدرن.
جز این باید به این نکتهی حیاتی هم اشاره کرد که بعضی از فیلمهای اخیر نهتنها تقبیحکنندهی زشتیها و گناههایی مثل زنا و خیانت و... نیستند بلکه درصدد قبحزدایی از چنین اعمالی هستند و به طور کلی در پی ترویج و تبلیغ اخلاق و فرهنگ طبقه متوسط غربی هستند. اکثر تولیدات «خیانتمحور» چند سال اخیر صرفا مبلغ اخلاق سکولاری هستند که در آن انسان مبتنی بر تمایلات نفسانی ناسوتی و وجدانیات فردی، مستقل از وحی و شریعت به دنبال شکلدهی اخلاقیات سکولار و اومانیستی است.
در قرآن کریم نزدیک به 500 آیه شریفه داریم که معروف به آیات احکام هستند و از این آیات رشته مفصل و متول فقه و اصول شکل گرفته است، اما نزدیک به 3500 آیه در قرآن وجود دارد که به بیان داستان گذشتگان اختصاص دارد. از این منبع گرانسنگ در هنر و سینمای خود چه استفادهای کردهایم؟ نهتنها در جهت تقویت آن حرکت نکردیم با کمال شرمندگی باید بگوییم کمترین بهره را هم از آن نبردهایم.
با کمال تاسف باید گفت ما در ساحت هنر، بویژه سینما، وابسته به هویت و ریشههای فرهنگی خود نیستیم. هنرمند امروز ما نسبتی با هنرمندان طلایی دوره گذشته خود ندارد. سینماگر امروز ما با رماننویسان و نمایشنامهنویسان غربی بیشتر انس فکری و روحی دارد تا قرآن کریم، شاهنامه فردوسی، بوستان و گلستان سعدی، مثنوی مولوی یا خمسه نظامی یا دیوان حافظ یا ... . این مشاهیر در هنر امروز ما بویژه سینما فقط اسامی باشکوهی هستند، وگرنه ما با فیلمهای خود فحشهای رکیکی به نظام معرفتی و اندیشهای آنان میدهیم. ما فقط اسم حکیم ابولقاسم فردوسی را بزرگ میشماریم اما اندیشه و حکمت هنری او را در آثار خود پایمال میکنیم. اگر عشقهای سینمایی را با عشق در «لیلی و مجنون» نظامی، یا بحث خیانت و بیعفتی را در سینما و شاهنامه فردوسی مقایسه کنیم جز شرمندگی و تاسف-که نتیجهی از بین بردن نظام معرفتی و فرهنگی آنهاست- چیز دیگری نداریم.
سینماگر امروز ما مستحیل در پارادایم مسلط حاکم بر دنیای امروز است و آن چیزی نیست جز نظریات و دیدگاههای اندیشمندان مدرن که در حوزههای مختلف به تولید استاندارد، شاخص و الگو پرداختهاند. اگر از جریانهای پراگماتیستی سطحی موجود گذر کنیم، فهمیدن این موضوع کار بسیار سختی نیست که ما همواره برای عمل خود نیازمند پشتوانه نظری هستیم. ما در یک شکاف و درهای عمیق میان نظر و عمل خود گیر کردهایم و برای رهایی از این دره و پرتگاه عمیق ضرورت جنبش نرمافزاری و بازتولید اندیشههای دینی در قالب نظریات هنر، علوم انسانی و ... از اهداف مهمی است که باید به آنها بپردازیم.
- منبع: 598