مجموعه فیلم سینمایی ایکس من (x-men) یکی از پروژههای پیچیده رسانهای بر مبنای داروینیسم است که از دو دهه قبل آغاز شد. اولین گام جدی در این مسیر ساخت مجموعه کارتونی در سال 1989 میلادی به نام (Pryde of the X-Men ) آغاز شد و بعد از آن از سال1992تا 1997 میلادی مجموعه سریال کارتونی x-men پخش شد و بعد از آن اولین سری فیلم های سینمایی ایکس من به کارگردانی (Bryan Singer) در سال 2000 میلادی ساخته شد و در ادامه آن به ترتیب سال های 2003، 2006، 2009 و 2011 میلادی، سری فیلم های ایکس من با کارگردانان و نویسنده های مختلف اما در یک چارچوب فکری به نمایش در آمد.
باید گفت از 22 سال قبل برنامه ریزی دقیقی برای ساخت مجموعه ایکس من به کار گرفته شد که مهمترین خروجی سری ایکس من، یعنی آخرین قسمت آن تحت عنوان مردان ایکس - درجه یک(X-Men: First Class ) به کارگردانی Matthew Vaughn در توجیه قسمت های قبلی ساخته شده و نشان دهنده یک جریان عمیق فکری حاکم بر این پروژه تصویری است که در راستای تئوریزه کردن مکتب داروینیسم می باشد.
***خلاصه داستان
داستان مردان ایکس - درجه یک از این قرار است که در اردوگاه نازی ها پسر بچه ای به نام اریک لنشر(Erik Lehnsherr) توسط نازی ها از مادر و پدر خود جدا می شود و تحت تاثیر احساسات درونی، خشمگین میشود و با ایجاد نیروی مغناطیسی، اجسام فلزی را را به سمت خود می کشاند.
در دیگر سمت، در شهر وست چستر آمریکا پسری به نام چارلز خاویر(Charles Xavier) با توانایی ذهنی خود، قدرت تسلط بر ذهن های دیگران را دارد و در نهایت این دو، در پروژه ای مشترک علیه سپاستین شاو (Sebastian Shaw) که خطری جهانیست مبارزه کرده و با کمک سی.آی.ای (CIA) خطرجنگ اتمی در پروژه کوبا را خنثی می کنند و در نهایت بعد از پیروزی بر شاو، اریک و چارلز از یکدیگر جدا شده و چارلز همراه دولت واریک که تبدیل به انسانی قدرتمند شده به نام مگنت در مقابل دولت با یکدیگر مقابله خواهند کرد.
به این ترتیب گروه X با اقتباس از پرفسور چارلز خاویر(Charles Xavier)، مدرسه تربیت انسان های جهش یافته را ایجاد میکند.
***نگاه استراتژیک به داستان X-men
برای بررسی دقیق سری داستان ایکس من می بایست آن را در فلسفه داروینیسم بررسی و تحلیل کنیم؛ نظریه تکامل انسان و تمدن بقا از موضوعات مهمی است که سالانه ده ها فیلم در آن جهت ساخته می شود.
این قسمت از مجموعه مردان ایکس به گذشته پرفسور چارلز و مگنت می پردازد؛ چارلز خاویر یا همان پرفسور ایکس که توان خارق العاده ذهنی دارد و اریک یا همان مگنت که نیروی بدنی زیادی دارد در موضوعی مشترک با یکدیگر همکاری می کنند. آنها در پروژه مشترک سی.آی.ای (CIA) در جهت مقابله با سپاستین شاو یکدیگر را می شناسند.
سپاستین برای رسیدن به قدرت جهانی منافع خود را در جنگ اتمی شوروی و آمریکا می داند تلاش خود را برای به ثمر رسیدن این موضوع انجام می دهد زیرا با تشعشعات اتمی انسان های جهش یافته قدرتشان بیشتر می شود.
به این دلیل سی.آی.ای (CIA) با متوجه شدن قدرت شاو، بدون دانستن نقشه او مجبور به کمک گرفتن از انسان های جهش یافته دیگر میشود.
در این میان اریک در پی انتقام گیری از دکتر شاو می باشد زیرا او مادرش را کشته و بر روی اریک آزمایشات متفاوتی درباره ی انسان های جهش یافته انجام داده، به همین خاطر اریک به جهت کینه از دکتر شاو، در صدد انتقام گیری از او می باشد؛ اما در این میان ناخود اگاه در بازی شاو قرار گرفته و مجبور به همکاری با سی.آی.ای (CIA) می گردد.
با این همه برای درک بهتر از فیلم ابتدا باید به دو موضوع نزاع اتمی شوروی و آمریکاو نقش انسان های تکامل یافته توجه ویژه نمود.
وجود یک عنصر فکری و نقش اصلی در فیلم یعنی پرفسور چارلز خاویر که هم اسم داروین می باشد مقوله مهمی است که بررسی آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
چارلز خاویر با قدرت ذهن خود و نفوذ در دیگران با قدرت اغوا گرانه ی خود بدون کوچکترین حرکت خشونت مدارانه اهداف خود را پیش می برد؛ او با کنترل ذهن دیگران و تصرف ذهن آنها و حتی به یاد آوردن و یاد بردن خاطرات در ذهن آن ها در واقع یک ژنرال جنگ نرم محسوب می شود.
بر این اساس سازمان سی.آی.ای (CIA) با پروژه ای که در دست اجرا دارد می خواهد جهش یافته ها را پیدا کرده تا به واسطه ی آنها به قدرت خود در مقابل توان اتمی شوروی و همچنین شخص سپاستین شاوبیافزاید.
به این منظور تعدادی دیگر از جهش یافته ها توسط دستگاه ساخته شده سی.آی.ای (CIA) و کمک ذهن چارلز پیدا می شوند و در نهایت ابر قهرمان انگلاساکسون ها در مقابل شاو ابر قهرمان ژرمن ها قرار گرفته و او را شکست میدهند و بعد از آن اریک و چارلز از یکدیگر جدا شده و هر یک به سمت سرنوشت خود میروند.
به این ترتیب از آنجا که جزیی از نظریه ی الحادی داروین مبتنی بر بقای تمدن بوده و انسان های امروز را یک انسان جهش یافته می داند؛ صحنه های متعدد در فیلم موجب تصویر سازی مدیریت افراد و نجات بشریت توسط یک انسان جهش یافته یا همان انسان متصور در مکتب داروین و آموزشی دقیق از برای القای باورهای انسان شناسانه بر مبنای داروینیسم به مخاطب می باشد
با این همه ذات پرداخت به شخصیت داروینبه عنوان کسی که به صراحت منکر وجود خدا است، در دوران خود بارها به نزاع با مسیحیت پرداخت و کلیسا او را به خاطر نفی وجود خدا و اعتقاد و باور به این مطلب که انسان امروز حاصل تکامل طبیعت است، ملحد دانست؛ در فیلم های امروز همچون ایکس من، خود موضوعی بسیار مهم می باشد که می توان آن را در باور انکار خداوندو انسان محوری در بستر سیطنیسم، به عنوان یکی از اهداف اصلی هجمه ی جهان غرب ارزیابی نمود.
از این رو در فیلم نجات دهندگان دنیا، همانا انسان های تکامل یافته ی مد نظر داروین هستند؛ آنان که جلوی جنگ اتمی کوبا در سال 1962 میلادی را گرفتند و جهان را از جنگ و آشوب نجات دادند؛ انسان های تکامل یافته ای که به واسطه ی نشان دادن رییس جمهوری ایالات متحده کندی، در بخش هایی از فیلم گویای خاستگاه تفکرات دارویی در منظر آنگلوساکسون ها می باشد.
بر این اساس ایکس من را می توان نمونه ای بارز از القای مدیریت جهان توسط داروینی ها در عرصه ی سینما دانست؛ القایی که به زیبایی هرچه تمام به تصویر کشیده شده است.
القائات زیبایی که شاخص آن را می توان در سکانس های آخر فیلم یعنی صحنه هایی که سوپر قهرمان ها در حال جنگ با هم هستند و دوئل ذهنی چارلز در مقابل شاو در کنار جزیره زیبا و در میان آنها سر در گم شدن شوروی و آمریکا در مقابل داروینی ها را دانست.
ایکس من مرگ و زندگی را در دستان انسان های جهش یافته به تصویر می کشد.
این موضوع ان هنگام جالب می شود که بعد از پیروزی اریک و چارلز بر شاو، دولت شوروی و آمریکا هر یک با با شلیک موشک های خود به سمت جهش یافته ها، در پی نابودی آنها بر می آیند؛ در این میان اریک با برگرداندن موشک ها به سمت کشتی های آمریکا و شوروی، در تقابل با چارلز بر آمده و به این ترتیب چارلز با جلوگیری از این اقدام اریک،اولین گام را برای اختلاف برداشته و پس از آنکه طی اتفاقی گوله به کمر چارلزخورده و او فلج میشود، اریک در مقابل حکومت و پرفسور ایکس همراه حکومت میشود.
از دیگر نکات قابل توجه در ایکس من شباهت هایی است که بین اریک و چالرز وجود دارد؛ اریک یک یهودی مظلوم واقع شده توسط نازی هاست که پدر و مادرش را به بی رحمانه ترین شکل از او جدا کرده و مادرش توسط دکتر شاو ، روانشناس کشته میشود؛ در مقابل چارلز یک طرفدار مکتب داروین است که پایان نامه علمی او در آن حوزه تنظیم شده است.
اولین شخصیت جهش یافته در فیلم که با چارلز (Charles Xavier) آشنا می شود ریون (Raven) است که ظاهری آبی دارد و توانایی دارد شکل خود را به دیگر انسان ها تغییر دهد.
او همچون جن و شیطان قدرت تغییر شکل به دیگران را دارد و شکل واقعی او آبی رنگ که الگوی واحد هالیوود درنشان دادن جن می باشد، از بعد داروین باید به این اشاره کرد که او برای شبیه شدن به دیگران همیشه در ظاهر انسانی دیگر بود اما بعد ها برایش ثابت شد که او یک موجود کامل و بی نقص است و دیگر لازم نیست همرنگ دیگران باشد دنیا باید به تکامل یافتگی او برسد.
انسان های تکامل یافته دیگری در فیلم هستند که هر کدام توانایی خاص خود را دارند ، یکی می تواند تبدیل به طوفان شود، دیگری امواج صوتی گوش خراش تولید می کند؛ یکی مانند گلوله ای آتشین می شود و ... اما مهمترین آنها که احتیاج به نگاه عمیق تری دارد در ذیل بررسی میشود:
عزازل در نقش شیطان است او با قدرت خود در لحظه ای هر انچه را بخواهد جابجا می کند و در یک چشم به هم زدن به هر نقطه ای بخواهد میرود که این موضوع ما را به یاد داستان ملک سلیمان می اندازد؛ عزازل را اگر بخواهیم در متون تاریخی پیدا کنیم باید به طور مختصر بیان نمود که عزازیل (עזאזל) یا همان عزازل یک شخصیت در اساطیر عبری است که اولین بار در عهد عتیق ظاهر شد.
عزازل دارای قدرتهای خارقالعاده است.وی از دسته شیاطین است.عزازیل در ادبیات بسیار مورد استفاده قرار گرفته است؛ در کتاب مرشد و مارگاریتا وی از ملازمان شیطان به شمار میرود و در سریال سوپرنچرال شیاطین بزرگ به شمار میرود
Hank McCoy در فیلم یک انسان تکامل یافته است که به نظریات داروین شباهت بسیاری دارد او بسیار باهوش است و پاهایش شبیه میمون است و حرکاتی میمونی میتواند انجام دهد و قدرت هوشی بسیار زیادی دارد او برای خوب شدن شکل ظاهریش ماده ای را کشف میکند که با تزریق به خود باید بهبود پیدا کند اما ماده تزریقی با او نا سازگار است و در نتیجه او تکامل یافته تر میشود به سادگی می توان این نقش را در بستر داروینیسم بررسی کرد
در نظریه داروین موضوعی به نام انتخاب طبیعی مطرح است؛ داروین در طرح این نظریه دریافت که آموزههای مالتوس نظریات او را تکمیل میکند، به این ترتیب نتیجه گرفت که پس از ایجاد تغییر در موجودات زنده، انواعی که با محیط طبیعی ناسازگار گشتهاند حذف میشوند و انواعی که تغییراتشان آنها را با محیط طبیعی سازگارتر کردهاست، جای آنها را میگیرند.
امروزه انتخاب طبیعی (Natural selection) به عنوان یکی از دکترین های
اصلی غرب محسوب می شود؛ دکترینی که مبتنی بر نظریه انتخاب طبیعی داروین، غرب
بقای دیگر کشور ها را در سازگاری دیگر کشور ها با خود دانسته و روابط جهانی خود را
تنظیم می نماید.
ادامه دارد...
- مشرق