(بسم الله الرحمن الرحیم)
این فیلم داستان شاهزاده ای را نقل می کند که به دلیل قدرت جادویی موهایش توسط جادوگری دزدیده می شود و سال ها در برجی محبوس می گردد تا جادوگر بتواند به وسیله ی قدرت جادویی موهای او جوانی خود را بازیابد؛ جادوگری به نام گاتل که خود را مادر او معرفی می کند و با مهربانی فراوان از او مراقبت می نماید. زمانی که دختر به سن 18 سالگی رسیده است، دزدی از راه می رسد و به او کمک می کند تا از دست مادر که او را در خانه حبس کرده است نجات می دهد و در نهایت، مشخص می شود گاتل در حقیقت مادر او نبوده است.
در این انیمیشن شاهدیم که دختر شب را در امنیت با یک مرد غریبه در جنگل می گذراند و از دست مادر خود می گریزد. در انتها، شاهزاده ی هجده ساله در می یابد که دختر گمشده ی پادشاه خود اوست و به کمک دزد به پدر و مادر حقیقی اش می پیوندد و با دزد ازدواج می کند.
مسئله اینجاست، حسی که پس از تماشای فیلم برای کودک به جای می ماند این نیست که گاتل جادوگری خودخواه بود که به سزای اعمال خود رسید، بلکه مادری مغلوب در ذهن او حک می شود که با پس زدن و ترک او می توان به آرزوها و رؤیاها و عشقی زیبا دست یافت و ماجراجویی های هیجانانگیز را پشت سر گذاشت؛ زیرا در سراسر فیلم، با وجود جادوگر بودن مادرخوانده ی راپونزل، ما او را زنی مهربان می یابیم که حاضر است برای خوشحالی دخترش راهی دور را بپیماید تا برای او رنگ های مورد علاقه اش را تهیه کند.
شجاع
انیمیشن شجاع (Brave) محصول شرکت پیکسار است که توسط شرکت والت دیزنی در سال 2012 به بازار آمد و توانست جوایز امسال گلدنگلوب و اسکار را به خود اختصاص داد. این فیلمِ کارتونی هفتمین فیلم پرفروش دنیا در سال گذشته بوده است.
در «شجاع»، رابطه ی پرنسس مریدا و مادرش به طور واضحی تیره و تار است. از کودکی، مادر به دختر می آموزد که یک شاهدخت و الگوی سایر زنان جامعه باشد تا بتواند همسر خوبی باشد و در زمان مناسب ازدواج کند. مادر مریدا زنی است با ظاهری زنانه اما با مدیریتی که شاه، یعنی همسر خود، را کاملا تحت کنترل و سلطه دارد.
مریدا خواستار قدرت و جسارت عاری از لطافت زنانه است و آزادی خود را در تشابه به مردان مییابد و زیر بار ازدواج نمی رود. از همین جا، اختلاف مادر و دختر بالا می گیرد. او برای رسیدن به اهدافش به طلسم و جادو پناه می برد و مادر خود را که مانع آزادی های اوست، به یک خرس تبدیل می کند؛ اما در ادامه متوجه اشتباه خود می شود و با بهره مندی از توانایی های خود در رزم به جبران اشتباهاتش می پردازد. در نهایت، مادر مریدا نیز به اشتباه خود در محدود کردن دختر جوانش پی می برد و هر دو با عذرخواهی از یکدیگر به درک متقابل می رسند و در نهایت مریدا به زندگی آزادانه ی خود دست می یابد.
چه کسی اهمیت می دهد که مریدا پشیمان شد و تمام تلاش خود را کرد تا مادرش را به حالت عادی برگرداند؟ آنچه در ذهن مخاطب به جای می ماند، تنبیه شدن مادر مریداست که باعث می شود به آزادی های فردی و سبک زندگی سنت شکنانه ی دخترش احترام بگذارد.
مشکل اصلی اینجاست که کودک نه تنها از پشیمانی مریدا اثری نمیپذیرد، بلکه آنچه پس از تماشای فیلم در خود می یابد آرزوی آزادی مریداست و تحسین جسارت اوست.
هتل ترانسیلوانیا
این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدنگلوب شد که هر دو را به انیمیشن شجاع باخت. این انیمیشن شانزدهمین فیلم پرفروش دنیا در سال 2012 بوده است.
در صدوهجدهمین سالگرد تولد دختر، که تازه به سن جوانی رسیده است، پدر ناچار است به وعده خود، که گشت و گذار دختر در سرزمین انسانهاست، عمل کند. بنابراین او را فریب می دهد و با ساختن دهکده ای تقلبی او را متقاعد می کند که انسانها خطرناک هستند. در همین بین انسانی به نام جاناتان، که پسری جوان و طبیعت گرد است، از راه می رسد و بر خلاف میل دراکولا رابطهای حسی بین او و دختر شکل می گیرد. دختر مدتی وانمود می کند که جاناتان نیز یک هیولاست. اما زمانی که خون آشام متوجه موضوع می شود از او می خواهد بگذارد دخترش در امنیت پیش خودش بماند. وقتی پدر متوجه می شود که دخترش و جاناتان درگیر رابطه ای عشقی شده اند و همسرش نیز برای تولد 118 سالگی او برایش کتابی با آرزوی عشق به جای گذاشته است.بنابراین از راندن جاناتان پشیمان می شود و در نهایت شاهد بوسه و شادی آنهاست و در پایان همه شاد و رقصان و آوازخوان جشن می گیرند.
دختر از همان ابتدا به پدر اعتراض می کند که چرا نمی تواند با جوانان هم سن و سال خود بگردد و دوستان خانوادگی برای او جذابیتی ندارند.
همه چیز حاکی از حس درک نشدن دختر توسط پدرش است، اما رابطه ی بین پدر و دختر مسالمت آمیز است تا وقتی که مشخص می شود جاناتان انسان است نه هیولا. در این بین، باز هم دختر به او ابراز عشق می کند و به پدرش میگوید به او ربطی ندارد که در حال بوسیدن جاناتان بوده است و وقتی جاناتان به احترام پدر دختر، او را از خود می راند، دختر سر پدرش داد می زند که همه اش تقصیر توست!
در نهایت، پدر به دنبال جاناتان می رود و چون متنبه شده است از او و دخترش عذرخواهی می کند و وقتی هنگام بوسه ی آن دو خشمگین می شود سریع عذرخواهی می کند و می گوید کمی طول می کشد تا عادت کند!
آنچه در پایان در ذهن مخاطب نقش می بندد حق به جانب بودن نوجوان برای کشف دنیاهای تازه است و عذرخواهی ای که پدر دختر از او و جاناتان می کند و به آنها می گوید که باید به دخترش اجازه می داد خود دنیا را کشف کند و عشق را تجربه نماید.
روابط والدین و فرزندان در این سه اثر
18 سالگی نقطه مشترک زندگی این دختران است سنی حساس که همراه با حس ماجراجویی و استقلال طلبی است. در هرسه انیمیشن دختران در این سن در مقابل خواسته های والدین خود که تا پیش از این با آن مشکل چندانی نداشته اند می ایستند و در نهایت نیز حق به آنها می رسد.
چیزی که به طور مشترک در هر سه انیمیشن دیده می شود خجالت و پیشمانی والدین این دختران در انتهاست که باعث می شود از فرزندان خود عذر خواهی کنند.
در کنار همه ی این موارد، صحنه هایی از انیمیشن ها که مناسب سن کودکان و نوجوانان نیستند و آنها را زودتر از موعد درگیر مسائل جنسی می کند در این آثار به چشم می خورد. در غرب 18 سالگی زمان آزادی جنسی تعریف می شود و در این آثار نیز این موضوع مورد توجه قرار می گیرد، در حالی که این انیمیشن ها در ایران به ویژه مورد توجه کودکان و نوجوانان است و معمولا خانواده ها فرزندان خود را بدون آگاهی از این مسائل در معرض این انیمیشن ها قرار میدهند که جای توجه و تأمل بیشتری دارد.
کافی است اندکی پیگیر انیمیشن های روز دنیا باشید، لازم نیست همه ی آنها را ببینید. تنها می توان با پیگیری مشهورترین فیلمهای کارتونی جهان سیر داستانی این انیمیشن ها را ردیابی کرد. سه نمونه ی بسیار مشهور در چند سال اخیر می تواند پرده از بسیاری از این روابط در سینمای انیمیشنی غرب بردارد.
گیسو کمند
انیمیشن گیسو کمند محصول سال 2010ایالات متحده ی
آمریکاست که توسط شرکت مشهور والت دیزنی ساخته و به بازار عرضه شد؛ این
انیمیشن 100 دقیقه ای در طول دوره ی فروش خود پرفروش ترین انیمیشن سال
لقب گرفت و البته نامزد دو جایزه ی اسکار 2010 نیز شد.
داستان گیسو کمند به عنوان پرخرج ترین انیمیشن تاریخ و دومین فیلم پرخرج دنیا بعد از«دزدان دریایی کارائیب: پایان جهان» لقب گرفت و بعد از شیرشاه، به عنوان پرفروش ترین انیمیشن تاریخ، بر سر زبانها افتاد.
این فیلم داستان شاهزاده ای را نقل می کند که به دلیل قدرت جادویی موهایش توسط جادوگری دزدیده می شود و سال ها در برجی محبوس می گردد تا جادوگر بتواند به وسیله ی قدرت جادویی موهای او جوانی خود را بازیابد؛ جادوگری به نام گاتل که خود را مادر او معرفی می کند و با مهربانی فراوان از او مراقبت می نماید. زمانی که دختر به سن 18 سالگی رسیده است، دزدی از راه می رسد و به او کمک می کند تا از دست مادر که او را در خانه حبس کرده است نجات می دهد و در نهایت، مشخص می شود گاتل در حقیقت مادر او نبوده است.
در این انیمیشن شاهدیم که دختر شب را در امنیت با یک مرد غریبه در جنگل می گذراند و از دست مادر خود می گریزد. در انتها، شاهزاده ی هجده ساله در می یابد که دختر گمشده ی پادشاه خود اوست و به کمک دزد به پدر و مادر حقیقی اش می پیوندد و با دزد ازدواج می کند.
مسئله اینجاست، حسی که پس از تماشای فیلم برای کودک به جای می ماند این نیست که گاتل جادوگری خودخواه بود که به سزای اعمال خود رسید، بلکه مادری مغلوب در ذهن او حک می شود که با پس زدن و ترک او می توان به آرزوها و رؤیاها و عشقی زیبا دست یافت و ماجراجویی های هیجانانگیز را پشت سر گذاشت؛ زیرا در سراسر فیلم، با وجود جادوگر بودن مادرخوانده ی راپونزل، ما او را زنی مهربان می یابیم که حاضر است برای خوشحالی دخترش راهی دور را بپیماید تا برای او رنگ های مورد علاقه اش را تهیه کند.
شجاع
انیمیشن شجاع (Brave) محصول شرکت پیکسار است که توسط شرکت والت دیزنی در سال 2012 به بازار آمد و توانست جوایز امسال گلدنگلوب و اسکار را به خود اختصاص داد. این فیلمِ کارتونی هفتمین فیلم پرفروش دنیا در سال گذشته بوده است.
قصه ی این انیمیشن در جزایر اسکاتلند اتفاق می افتد که روایتگر داستان زندگی شاهدختی کماندار به نام «مریدا» است که با رد سنت های کهن سرزمین خود موجب ایجاد هرج و مرج در قلمرو پادشاهی پدرش می شود.
در «شجاع»، رابطه ی پرنسس مریدا و مادرش به طور واضحی تیره و تار است. از کودکی، مادر به دختر می آموزد که یک شاهدخت و الگوی سایر زنان جامعه باشد تا بتواند همسر خوبی باشد و در زمان مناسب ازدواج کند. مادر مریدا زنی است با ظاهری زنانه اما با مدیریتی که شاه، یعنی همسر خود، را کاملا تحت کنترل و سلطه دارد.
مریدا خواستار قدرت و جسارت عاری از لطافت زنانه است و آزادی خود را در تشابه به مردان مییابد و زیر بار ازدواج نمی رود. از همین جا، اختلاف مادر و دختر بالا می گیرد. او برای رسیدن به اهدافش به طلسم و جادو پناه می برد و مادر خود را که مانع آزادی های اوست، به یک خرس تبدیل می کند؛ اما در ادامه متوجه اشتباه خود می شود و با بهره مندی از توانایی های خود در رزم به جبران اشتباهاتش می پردازد. در نهایت، مادر مریدا نیز به اشتباه خود در محدود کردن دختر جوانش پی می برد و هر دو با عذرخواهی از یکدیگر به درک متقابل می رسند و در نهایت مریدا به زندگی آزادانه ی خود دست می یابد.
چه کسی اهمیت می دهد که مریدا پشیمان شد و تمام تلاش خود را کرد تا مادرش را به حالت عادی برگرداند؟ آنچه در ذهن مخاطب به جای می ماند، تنبیه شدن مادر مریداست که باعث می شود به آزادی های فردی و سبک زندگی سنت شکنانه ی دخترش احترام بگذارد.
مشکل اصلی اینجاست که کودک نه تنها از پشیمانی مریدا اثری نمیپذیرد، بلکه آنچه پس از تماشای فیلم در خود می یابد آرزوی آزادی مریداست و تحسین جسارت اوست.
هتل ترانسیلوانیا
این فیلم نامزد دریافت اسکار و گلدنگلوب شد که هر دو را به انیمیشن شجاع باخت. این انیمیشن شانزدهمین فیلم پرفروش دنیا در سال 2012 بوده است.
هتل ترانسیلوانیا داستان دراکولایی است که سالهاست منزوی شده است تا دخترش را از خطر انسانها حفظ کند، زیرا به همسر مرحومش چنین قولی داده است. بنابراین برای محافظت از او هتل ترانسیلوانیا را می سازد. این هتل مکان امنی است که سالهاست هیچ انسانی درون آن پا نگذاشته است و مکانی است برای تفریح هیولاهای گوناگون.
در صدوهجدهمین سالگرد تولد دختر، که تازه به سن جوانی رسیده است، پدر ناچار است به وعده خود، که گشت و گذار دختر در سرزمین انسانهاست، عمل کند. بنابراین او را فریب می دهد و با ساختن دهکده ای تقلبی او را متقاعد می کند که انسانها خطرناک هستند. در همین بین انسانی به نام جاناتان، که پسری جوان و طبیعت گرد است، از راه می رسد و بر خلاف میل دراکولا رابطهای حسی بین او و دختر شکل می گیرد. دختر مدتی وانمود می کند که جاناتان نیز یک هیولاست. اما زمانی که خون آشام متوجه موضوع می شود از او می خواهد بگذارد دخترش در امنیت پیش خودش بماند. وقتی پدر متوجه می شود که دخترش و جاناتان درگیر رابطه ای عشقی شده اند و همسرش نیز برای تولد 118 سالگی او برایش کتابی با آرزوی عشق به جای گذاشته است.بنابراین از راندن جاناتان پشیمان می شود و در نهایت شاهد بوسه و شادی آنهاست و در پایان همه شاد و رقصان و آوازخوان جشن می گیرند.
دختر از همان ابتدا به پدر اعتراض می کند که چرا نمی تواند با جوانان هم سن و سال خود بگردد و دوستان خانوادگی برای او جذابیتی ندارند.
همه چیز حاکی از حس درک نشدن دختر توسط پدرش است، اما رابطه ی بین پدر و دختر مسالمت آمیز است تا وقتی که مشخص می شود جاناتان انسان است نه هیولا. در این بین، باز هم دختر به او ابراز عشق می کند و به پدرش میگوید به او ربطی ندارد که در حال بوسیدن جاناتان بوده است و وقتی جاناتان به احترام پدر دختر، او را از خود می راند، دختر سر پدرش داد می زند که همه اش تقصیر توست!
در نهایت، پدر به دنبال جاناتان می رود و چون متنبه شده است از او و دخترش عذرخواهی می کند و وقتی هنگام بوسه ی آن دو خشمگین می شود سریع عذرخواهی می کند و می گوید کمی طول می کشد تا عادت کند!
آنچه در پایان در ذهن مخاطب نقش می بندد حق به جانب بودن نوجوان برای کشف دنیاهای تازه است و عذرخواهی ای که پدر دختر از او و جاناتان می کند و به آنها می گوید که باید به دخترش اجازه می داد خود دنیا را کشف کند و عشق را تجربه نماید.
روابط والدین و فرزندان در این سه اثر
18 سالگی نقطه مشترک زندگی این دختران است سنی حساس که همراه با حس ماجراجویی و استقلال طلبی است. در هرسه انیمیشن دختران در این سن در مقابل خواسته های والدین خود که تا پیش از این با آن مشکل چندانی نداشته اند می ایستند و در نهایت نیز حق به آنها می رسد.
چیزی که به طور مشترک در هر سه انیمیشن دیده می شود خجالت و پیشمانی والدین این دختران در انتهاست که باعث می شود از فرزندان خود عذر خواهی کنند.
در کنار همه ی این موارد، صحنه هایی از انیمیشن ها که مناسب سن کودکان و نوجوانان نیستند و آنها را زودتر از موعد درگیر مسائل جنسی می کند در این آثار به چشم می خورد. در غرب 18 سالگی زمان آزادی جنسی تعریف می شود و در این آثار نیز این موضوع مورد توجه قرار می گیرد، در حالی که این انیمیشن ها در ایران به ویژه مورد توجه کودکان و نوجوانان است و معمولا خانواده ها فرزندان خود را بدون آگاهی از این مسائل در معرض این انیمیشن ها قرار میدهند که جای توجه و تأمل بیشتری دارد.
- با تصرف و تلخیص: سحر نحوی؛ کارشناس فرهنگی