(بسم الله الرحمن الرحیم)
چهارمین
نسخه سینمایی «مکس دیوانه» به دوره سوم رویدادهای پس آخرالزمانی اشاره
دارد، همان دوره ای که کنراد لورنز بر اساس پژوهش هایش پیش بینی می کند که
دوره سوم پایانی پسا آخرالزمان است، دوره ای که فرد یا افراد خاصی پس مانده
منابع انرژی را غصب خواهند کرد و باقیمانده جمعیت را تحت سیطره خود در
خواهند آورد.(خلاصه متن در تصاویر)
داستان فیلم مکس دیوانه در آینده پیش بینی شده لورنز اتفاق می افتد. جایی که منابع طبیعی نابوده شده اند و کره حیات، بیابانی لم یزرع و بی انتهاست که نسل بشر را به دلیل عدم دسترسی منابع حیات، به ورطه نابودی کشانده است. در این دوران، هرج و مرج به اوج خود رسیده و گروه های وحشی بر پس مانده جهان حکمفرمایی می کنند.
مکس (تام هاردی) خود یکی از قربانیان وحشی گری و هرج و مرج است. وی در ابتدای فیلم، توسط گروهی موسوم به « پسران جنگ » دستگیر می شود. گروهی که به رهبری پادشاه توحش، جوی جاویدان با نقش آفرینی هیو کیز برن اداره می شود.
«مکس» پس از دستگیری حکم کیسه خون را برای گروه متوحش پیدا می کند آنهم توسط یکی از اعضای گروه بچه های جنگ به نام نوکس (نیکلاس هولت). به نظر می رسد سرنوشت تلخی برای مکس رقم خواهد خورد، اما با طغیان زنی به نام فیوریسا ( چارلیز ترون ) و انجام عملیات نجات پنج همسر جوی جاویدان، خشم امپراطور توحش برانگیخته می شود.
پادشاه، ارتش متوحش خود را در پی فیوریسا می فرستد. پس از یک تعقیب و گریز طولانی که بخش عمده فیلم را در بر می گیرد، مکس و فیوریسا موفق می شوند به حاکمیت جاویدان جویی پایان دهند.
در همان مقدمه ابتدایی جورج میلر کارگردان (خالق مجموعه مد مکس )با یک مقدمه دراماتیک که توصیفی از رخدادهای پساآخرالزمانی است اشاره به وضعیتی می کند که منابع زیست انسانی را «جوی جاویدان» مصادره کرده و در این دوره پایانی پساآخرالزمانی گریزی برای زیست تعادلی وجود ندارند و آدمیان یا قربانی اند یا عاملی برای قربانی کردن یکدیگر.
نجواهایی که در مقدمه فیلم گنجانده شده است به ادوار مختلف «پساآخرالزمانی» اشاره دارد. دوره هایی که در پساآخرالزمان نبرد بی وقفه ای برای دست یازیدن به منابع نفت، غذاو انرژی های سوختی همچنان الویت نخست فعالیت قبیله های متوحش برای بقاست. اثرقطعی «تباهی وراثتی» و به پیوست آن تولد تدریجی تمدن های متوحش، همچون سایر قسمت های مجموعه مکس دیوانه، مانیفست اصلی فیلم را در بر می گیرد جنگ بر سر منابع انرژی و پس از یک دوره کوتاه جدال بر سر منابع غذایی، در قسمت چهارم مکس دیوانه، چالش اصلی قبیله های وحشی و گروه های ستیزجو را برمیگیرد.
با
توجه به گذشته ای که مبنای آن سه فیلم سینمایی قبلی مکس دیوانه است،
معرفی قهرمان و منجی فیلم با یک نما و چند منولوگ و فلاش بک به سادگی اتفاق
می افتد. مقدمه ابتدایی اثر، بدون ارائه محتوادراماتیک نه چندان پیچیده،
مکس دیوانه را منجی جهان متوحش معرفی می کند. او به مازوخیسم نجات و منجی
گری دچار است، در جهانی که توحش ابتدا و انتهایش را در بر گرفته است.
مکس سودای نجات گروه و دسته های مردمی در معرض استثمار را دارد. او بدون هیچ قرارداد تعیین شده قهرمانی، خودش را فرزند خون و آتش می داند، تنها شناسنامه اش که اعتبار دراماتیکی ندارد خودقهرمانی دیوانه وارش است که در تصاویر ذهنی او پنهان شده و خودرویی که در قسمت نخست از این مجموعه به قسمت چهارم انتقال یافته است. این خودرو نیمی دیگر از هویت حداقلی و مینی مال مکس را در بر می گیرد.
با توجه به پیش زمینه ذهنی مخاطب در همان مقدمه نه چندان روشن پساآخرالزمانی ابتدایی، درخواهیم یافت که آرایش بشریت به ورطه شرارت کشیده و شرایط جهان فیلم مکس دیوانه مبتنی بر انزوای خاص ضد قهرمان خواهد بود. مکس قرار است که تعادل را به عنوان ضد قهرمان به این جامعه متوحش بازگرداند. در همان مقدمه نه چندان بصری غیر سینمایی نخستین، مکس وارد محیط اصلی تمدن متوحش می شود. او در مقام منجی، رویای دختر کوچکی را جستجو می کند که موفق به نجاتش نشده و با روش منجی گرایانه مازوخیستی اش وارد دایره توحش می شود.
با شاخصه های مینی مال نه چندان معین و مشخص، مکس دیوانه در دایره تمدن متوحش فردی معرفی می شود که از وجدان اجتماعی تعادلی به سبک تمدن متعادل برخودار است.
فیلم با گرفتار شدن مکس آغاز می شود آنهم توسط قبیله ای وحشی که همه آنها شباهت ظاهری به یکدیگر دارند و «جوی جاویدان» سربازانش را به طرز رعب آور و ایدئولوژیکی تربیت کرده است. تربیتی که سمبلی از گروه های وحشی زمانه امروز ما هستند. در این تمدن شهر ها بر اساس منابع نامگذاری شده اند. حاکمیت شهر «آب»،شهر بنزین و مزرعه فشنگ.
در چهارمین قسمت از مکس دیوانه ساختار تمدنی کم و بیش شباهت به ساختار قسمت سوم مکس با عنوان خاص گنبد رعد و برق دارد. کنراد در مقام یک آینده شناس در آثارش به این مهم اشاره می کند تمدن متوحش پراکنده به تدریج از هرج و مرج رهایی یافته و حیات انسان پس از نابودی تمدن اصلی به سوی احیای اداره فردی با تسخیر منابع حیات میل خواهد کرد.
گروهی از مسحور شدگان جوی جاویدان قصد عزیمت به شهر بنزین، را دارند. فیوریسا (شارلیز ترون) بر امپراطوری خشم جوی جاویدان می شورد. عطف اولیه روایی از جایی رقم می خورد که فیوریسا زنانی که توسط جوی جاویدان مورد استثمار واقع شده اند را در خودرو حمل سوخت پنهان می کند تا آنان رابه سرزمین سبز ببرد. در نیمه راه می فهمیم که جوانان مسحور شده جوی جاویدان فرزندان او هستند و زنان فراری، بردگانی هستند برای اینکه جوی جاویدان فرزندآوری کند برای تحکیم حاکمیتش. چقدر این همانی جوی جاویدان قرینه جهاد نکاح گروه متوحش داعش است!
همانطور که در قسمت سوم مکس دیوانه اشاره شد تنها آرزوی انسان در عصر پسا تمدن، یافتن جایی است که کمی از نظم گذشته را دارا باشد. انسان در شرایط زیستی و طبیعی تعادلی زندگی می کند اما تنها آرزویش در جهان پساآخرالزمانی، یافتن سرزمین های سبزی برای تکامل و زیست طبیعی است، ثروتی لایزال که بشر کنونی نادیده اش می گیرد.
پس از آرامش پساطوفانی، مکس از چنگال ناکس رها می شود و با بردگان مورد سوء استفاده قرار گرفته جو همراه می شود. تانکر مختص حمل انرژی با مکس و فیوریسا پای در جاده رهایی می گذارد . اما برای آنان هیچ عاقبتی جز بیابان و توحش نخواهد بود. رهایی برای بشر از دامنه تمدن متوحش تقریبا غیر ممکن است و سرزمین سبزی انتظار فیوریسا را نمی کشد.
انگیزه های انسانی برای نجات در فیورسیا متجلی می شود.اما سئوال این است که در عصری که هیچ گیاهی نمی روید، هیچ منبع تغذیه انسانی وجود ندارد، آیا نجات یک گروه از زنان و باز گشودن باقیمانده منابع آب می تواند گره ای از مشکلات جامعه متوحش باز کند. این مشکل دراماتیک در نوع پایان بندی سرخوشانه فیلم موجب می شود سازنده و مولف یعنی آقای جورج میلر قواعد بازی تعریف شده جهان متوحش خود ساخته را نقض کند. اشکال اساسی قسمت سوم و چهار این است که برخلاف قسمت اول و دوم نه مکس به افسانه ای دست نیافتنی بدل می شود و نه ناکجاآباد پسا آخرالزمانی اش، به جهان معین و شناخته شده ای.
در عصر تمدن متوحش هر اتوپیای انسانی دستخوش نابودی قرار گرفته و هیچ نشانه ای از ظهور تمدن انسانی تعادلی را نمی توان جستجو کرد. در برهوتی که مکس دیوانه از آینده تصویر می کند از محیط زیست تنها تپه های شنی باقی مانده و همه چیز نایاب است به خصوص آب و بنزین . این فیلم ادامه سه فیلم قبلی نیست بلکه بازآفرینی این مجموعه است. شخصیت مکس (تام هاردی) قهرمانی از میان اقلیت بازمانده مردم است که سابقه فردی اش در ضدقهرمانی به سان ابر قهرمان های ایلیاد و ادیسه هومر است. جنگنده منفردی که در دنیای سیاه تباه و تیره، خویشتن بهتر خود را می جوید. اما وجود کاراکتر فیوریسا به نوعی قهرمانی مردانه منسوخ شده در مجموعه های هالیوودی را اثبات می کند. مکس فقط یک کیسه خون است و کنش محوری بر عهده قهرمان زن است. البته 30 سال قبل اگر نخستین قسمت مکس دیوانه زن محور بود قطعا شکست می خورد. اما امروز زنانگی قهرمان محور بخشی از آداب اصلی آثار هالیوودی به شمار می رود. فیوریسیا راننده جنگجو ارمان گرای تانکر بنزین مسروقه است که در یک ارزیابی منطقی نقش او از مکس برجسته تر است و مکس در فرمول کلیشه نجات زیر سایه عملیات متحورانه نجات فرار همسران جوی جاویدان توسط فیوریسا قرار می گیرد. مکس در آغاز فیلم همچون یک حیوان وحشی است چون ارمانی در جهان متوحش نمی بیند. در اسارت و در طول فیلم رشد می کند اما شخصیت فیوریسا شکل گرفته است و فیوریسا مصمم تر مکس است.
روند قصه و چهارچوب مجموعه فیلم های مکس دیوانه به فیلم های وسترن شباهت دارد. کلیت اثر در جاده بیابانی می گذرد، جنگ و گریز در مسیر حرکت به سوی باغستان سر سبز و آرمانی رخ می دهد.فیلم با رفت به آرمانشهر سرزمین سبز آغاز می شود و پس از روبروشدن با واقعیت تلخ نابودی محیط زیست، دنبالچه فیلم مسیر برگشت گروه را به تصویر می کشد. به صورت کلی شمای خشن مکس دیوانه انگشت روی دو گزاره مهم می گذارد؛ دغدغه های محیط زیستی و خشونت علیه زنان. آری. بشر به سمت تباهی وراثتی بدون هیچ فَراستی پیش می تازد. مکس دیوانه بر خلاف تمام آثار رایجی که با جلوه های کامپیوتری ساخته می شوند به صورت واقعی جلوی دوربین ساخته شده و هر کدام از این ماشین های داخل فیلم طراحی و ساخته شده اند. جورج میلر این فیلم را در بیابان های نامبیا فیلمبرداری کرده است.
** علیرضا پورصباغ
قصه مجموعه «مکس
دیوانه» به فیلمهای وسترن شباهت دارد. هرجومرج به اوج رسیده و وحشیها بر
پسمانده جهان حکمفرمایی میکنند. شِمای خشن مکس دیوانه، انگشت روی دو
گزاره مهم میگذارد؛ دغدغههای محیط زیستی و خشونت علیه زنان.
داستان فیلم مکس دیوانه در آینده پیش بینی شده لورنز اتفاق می افتد. جایی که منابع طبیعی نابوده شده اند و کره حیات، بیابانی لم یزرع و بی انتهاست که نسل بشر را به دلیل عدم دسترسی منابع حیات، به ورطه نابودی کشانده است. در این دوران، هرج و مرج به اوج خود رسیده و گروه های وحشی بر پس مانده جهان حکمفرمایی می کنند.
مکس (تام هاردی) خود یکی از قربانیان وحشی گری و هرج و مرج است. وی در ابتدای فیلم، توسط گروهی موسوم به « پسران جنگ » دستگیر می شود. گروهی که به رهبری پادشاه توحش، جوی جاویدان با نقش آفرینی هیو کیز برن اداره می شود.
«مکس» پس از دستگیری حکم کیسه خون را برای گروه متوحش پیدا می کند آنهم توسط یکی از اعضای گروه بچه های جنگ به نام نوکس (نیکلاس هولت). به نظر می رسد سرنوشت تلخی برای مکس رقم خواهد خورد، اما با طغیان زنی به نام فیوریسا ( چارلیز ترون ) و انجام عملیات نجات پنج همسر جوی جاویدان، خشم امپراطور توحش برانگیخته می شود.
پادشاه، ارتش متوحش خود را در پی فیوریسا می فرستد. پس از یک تعقیب و گریز طولانی که بخش عمده فیلم را در بر می گیرد، مکس و فیوریسا موفق می شوند به حاکمیت جاویدان جویی پایان دهند.
در همان مقدمه ابتدایی جورج میلر کارگردان (خالق مجموعه مد مکس )با یک مقدمه دراماتیک که توصیفی از رخدادهای پساآخرالزمانی است اشاره به وضعیتی می کند که منابع زیست انسانی را «جوی جاویدان» مصادره کرده و در این دوره پایانی پساآخرالزمانی گریزی برای زیست تعادلی وجود ندارند و آدمیان یا قربانی اند یا عاملی برای قربانی کردن یکدیگر.
نجواهایی که در مقدمه فیلم گنجانده شده است به ادوار مختلف «پساآخرالزمانی» اشاره دارد. دوره هایی که در پساآخرالزمان نبرد بی وقفه ای برای دست یازیدن به منابع نفت، غذاو انرژی های سوختی همچنان الویت نخست فعالیت قبیله های متوحش برای بقاست. اثرقطعی «تباهی وراثتی» و به پیوست آن تولد تدریجی تمدن های متوحش، همچون سایر قسمت های مجموعه مکس دیوانه، مانیفست اصلی فیلم را در بر می گیرد جنگ بر سر منابع انرژی و پس از یک دوره کوتاه جدال بر سر منابع غذایی، در قسمت چهارم مکس دیوانه، چالش اصلی قبیله های وحشی و گروه های ستیزجو را برمیگیرد.
مکس سودای نجات گروه و دسته های مردمی در معرض استثمار را دارد. او بدون هیچ قرارداد تعیین شده قهرمانی، خودش را فرزند خون و آتش می داند، تنها شناسنامه اش که اعتبار دراماتیکی ندارد خودقهرمانی دیوانه وارش است که در تصاویر ذهنی او پنهان شده و خودرویی که در قسمت نخست از این مجموعه به قسمت چهارم انتقال یافته است. این خودرو نیمی دیگر از هویت حداقلی و مینی مال مکس را در بر می گیرد.
با توجه به پیش زمینه ذهنی مخاطب در همان مقدمه نه چندان روشن پساآخرالزمانی ابتدایی، درخواهیم یافت که آرایش بشریت به ورطه شرارت کشیده و شرایط جهان فیلم مکس دیوانه مبتنی بر انزوای خاص ضد قهرمان خواهد بود. مکس قرار است که تعادل را به عنوان ضد قهرمان به این جامعه متوحش بازگرداند. در همان مقدمه نه چندان بصری غیر سینمایی نخستین، مکس وارد محیط اصلی تمدن متوحش می شود. او در مقام منجی، رویای دختر کوچکی را جستجو می کند که موفق به نجاتش نشده و با روش منجی گرایانه مازوخیستی اش وارد دایره توحش می شود.
با شاخصه های مینی مال نه چندان معین و مشخص، مکس دیوانه در دایره تمدن متوحش فردی معرفی می شود که از وجدان اجتماعی تعادلی به سبک تمدن متعادل برخودار است.
فیلم با گرفتار شدن مکس آغاز می شود آنهم توسط قبیله ای وحشی که همه آنها شباهت ظاهری به یکدیگر دارند و «جوی جاویدان» سربازانش را به طرز رعب آور و ایدئولوژیکی تربیت کرده است. تربیتی که سمبلی از گروه های وحشی زمانه امروز ما هستند. در این تمدن شهر ها بر اساس منابع نامگذاری شده اند. حاکمیت شهر «آب»،شهر بنزین و مزرعه فشنگ.
در چهارمین قسمت از مکس دیوانه ساختار تمدنی کم و بیش شباهت به ساختار قسمت سوم مکس با عنوان خاص گنبد رعد و برق دارد. کنراد در مقام یک آینده شناس در آثارش به این مهم اشاره می کند تمدن متوحش پراکنده به تدریج از هرج و مرج رهایی یافته و حیات انسان پس از نابودی تمدن اصلی به سوی احیای اداره فردی با تسخیر منابع حیات میل خواهد کرد.
جوی
جاویدان با مسحور کردن ایدئولوژیک جمعیت گسترده ای از جوانان جنگجو آنان
را به سخره خویش در آورده و با این حربه اقشار ضعیف تر را به
بردگی گرفته است. پسران جنگجو، مردن در راه توحش جوی جاویدان را افتخار می دانند. در سوی دیگر تمدن متوحش، قبیله های وحشی هم شکل و هم سان به سان اردوگاه جوی جاویدان شکل گرفته اند. جوی جاویدان ادعا می کند که نجات دهنده مردمان است و با دست های او امکان حداقل زیست برای سایر قبایل مورد استثمار فراهم می شود.
بردگی گرفته است. پسران جنگجو، مردن در راه توحش جوی جاویدان را افتخار می دانند. در سوی دیگر تمدن متوحش، قبیله های وحشی هم شکل و هم سان به سان اردوگاه جوی جاویدان شکل گرفته اند. جوی جاویدان ادعا می کند که نجات دهنده مردمان است و با دست های او امکان حداقل زیست برای سایر قبایل مورد استثمار فراهم می شود.
گروهی از مسحور شدگان جوی جاویدان قصد عزیمت به شهر بنزین، را دارند. فیوریسا (شارلیز ترون) بر امپراطوری خشم جوی جاویدان می شورد. عطف اولیه روایی از جایی رقم می خورد که فیوریسا زنانی که توسط جوی جاویدان مورد استثمار واقع شده اند را در خودرو حمل سوخت پنهان می کند تا آنان رابه سرزمین سبز ببرد. در نیمه راه می فهمیم که جوانان مسحور شده جوی جاویدان فرزندان او هستند و زنان فراری، بردگانی هستند برای اینکه جوی جاویدان فرزندآوری کند برای تحکیم حاکمیتش. چقدر این همانی جوی جاویدان قرینه جهاد نکاح گروه متوحش داعش است!
همانطور که در قسمت سوم مکس دیوانه اشاره شد تنها آرزوی انسان در عصر پسا تمدن، یافتن جایی است که کمی از نظم گذشته را دارا باشد. انسان در شرایط زیستی و طبیعی تعادلی زندگی می کند اما تنها آرزویش در جهان پساآخرالزمانی، یافتن سرزمین های سبزی برای تکامل و زیست طبیعی است، ثروتی لایزال که بشر کنونی نادیده اش می گیرد.
پس از آرامش پساطوفانی، مکس از چنگال ناکس رها می شود و با بردگان مورد سوء استفاده قرار گرفته جو همراه می شود. تانکر مختص حمل انرژی با مکس و فیوریسا پای در جاده رهایی می گذارد . اما برای آنان هیچ عاقبتی جز بیابان و توحش نخواهد بود. رهایی برای بشر از دامنه تمدن متوحش تقریبا غیر ممکن است و سرزمین سبزی انتظار فیوریسا را نمی کشد.
انگیزه های انسانی برای نجات در فیورسیا متجلی می شود.اما سئوال این است که در عصری که هیچ گیاهی نمی روید، هیچ منبع تغذیه انسانی وجود ندارد، آیا نجات یک گروه از زنان و باز گشودن باقیمانده منابع آب می تواند گره ای از مشکلات جامعه متوحش باز کند. این مشکل دراماتیک در نوع پایان بندی سرخوشانه فیلم موجب می شود سازنده و مولف یعنی آقای جورج میلر قواعد بازی تعریف شده جهان متوحش خود ساخته را نقض کند. اشکال اساسی قسمت سوم و چهار این است که برخلاف قسمت اول و دوم نه مکس به افسانه ای دست نیافتنی بدل می شود و نه ناکجاآباد پسا آخرالزمانی اش، به جهان معین و شناخته شده ای.
در عصر تمدن متوحش هر اتوپیای انسانی دستخوش نابودی قرار گرفته و هیچ نشانه ای از ظهور تمدن انسانی تعادلی را نمی توان جستجو کرد. در برهوتی که مکس دیوانه از آینده تصویر می کند از محیط زیست تنها تپه های شنی باقی مانده و همه چیز نایاب است به خصوص آب و بنزین . این فیلم ادامه سه فیلم قبلی نیست بلکه بازآفرینی این مجموعه است. شخصیت مکس (تام هاردی) قهرمانی از میان اقلیت بازمانده مردم است که سابقه فردی اش در ضدقهرمانی به سان ابر قهرمان های ایلیاد و ادیسه هومر است. جنگنده منفردی که در دنیای سیاه تباه و تیره، خویشتن بهتر خود را می جوید. اما وجود کاراکتر فیوریسا به نوعی قهرمانی مردانه منسوخ شده در مجموعه های هالیوودی را اثبات می کند. مکس فقط یک کیسه خون است و کنش محوری بر عهده قهرمان زن است. البته 30 سال قبل اگر نخستین قسمت مکس دیوانه زن محور بود قطعا شکست می خورد. اما امروز زنانگی قهرمان محور بخشی از آداب اصلی آثار هالیوودی به شمار می رود. فیوریسیا راننده جنگجو ارمان گرای تانکر بنزین مسروقه است که در یک ارزیابی منطقی نقش او از مکس برجسته تر است و مکس در فرمول کلیشه نجات زیر سایه عملیات متحورانه نجات فرار همسران جوی جاویدان توسط فیوریسا قرار می گیرد. مکس در آغاز فیلم همچون یک حیوان وحشی است چون ارمانی در جهان متوحش نمی بیند. در اسارت و در طول فیلم رشد می کند اما شخصیت فیوریسا شکل گرفته است و فیوریسا مصمم تر مکس است.
روند قصه و چهارچوب مجموعه فیلم های مکس دیوانه به فیلم های وسترن شباهت دارد. کلیت اثر در جاده بیابانی می گذرد، جنگ و گریز در مسیر حرکت به سوی باغستان سر سبز و آرمانی رخ می دهد.فیلم با رفت به آرمانشهر سرزمین سبز آغاز می شود و پس از روبروشدن با واقعیت تلخ نابودی محیط زیست، دنبالچه فیلم مسیر برگشت گروه را به تصویر می کشد. به صورت کلی شمای خشن مکس دیوانه انگشت روی دو گزاره مهم می گذارد؛ دغدغه های محیط زیستی و خشونت علیه زنان. آری. بشر به سمت تباهی وراثتی بدون هیچ فَراستی پیش می تازد. مکس دیوانه بر خلاف تمام آثار رایجی که با جلوه های کامپیوتری ساخته می شوند به صورت واقعی جلوی دوربین ساخته شده و هر کدام از این ماشین های داخل فیلم طراحی و ساخته شده اند. جورج میلر این فیلم را در بیابان های نامبیا فیلمبرداری کرده است.
** علیرضا پورصباغ