Quantcast
Channel: افشای صنعت سینما و هالیوود - جنبش سایبری 313 l ظهور , آخرالزمان , مهدویت , جنگ نرم , امام زمان (عج)
Viewing all articles
Browse latest Browse all 364

تحلیلی بر فیلم Interstelar / زبان الکن علم بشر در برابر علم خدا +تصاویر

$
0
0
(بسم الله الرحمن الرحیم)
سرک کشیدن به اعماق ژرف دریاها، در کنار سفر به کهکشان‌ها و کشف اسرار ناشناخته آن، همواره دو دل‌مشغولی مهم بشر در طول سال‌های متمادی بوده است!


با دستیابی بشر به فناوری فضایی، عده زیادی از دانشمندان امیدوار شدند که بتوانند پاسخی قانع‌کننده برای سؤال‌هایی نظیر اینکه آیا ما یگانه موجودات این کهکشان پهناور هستیم یا موجودات دیگری هم در همسایگی ما وجود دارند؟ خالق این جهان پهناور چه کسی است و چطور می‌توان با او ارتباط برقرار کرد؟ سرنوشت انسان پس از مرگ (که گویا باید در خارج از زمین و در میان کهکشان‌ها رقم بخورد) چگونه خواهد بود؟ و صدها سؤال دیگر از این دست بیابند. اما برخلاف انتظار، هر چه بشر بیشتر در ژرفای پیچیده منظومه شمسی گام برداشت، به بهت و حیرت وی افزوده شد و دامنه سؤال‌های بی‌پاسخ او گسترش بیشتری یافت.
در طول این سال‌ها، بشر سردرگم، سعی کرده تا بنا به بضاعت خود (با توجه به فهم و درک خود از اوضاع) شرایط پیچیده حیات، موضوع خالق و مسائل پیرامون آن را به‌گونه‌ای توجیه کرده و با اتکا به دستاوردهای نسبی خود (علم) پاسخی به ظاهر منطقی و قابل درک برای آن‌ها دست و پا نماید. پاسخ‌هایی که گاه بشر را به بی‌راهه‌های سردرگمی هدایت کرده و گاه به سرخوردگی و نابودی او انجامیده است!
ارائه نظریه‌های متنوع، نگارش کتاب‌های مختلف و به تازگی ساخت فیلم‌های سینمایی مرتبط، تنها بخشی از تحرکات بشر در ارائه پاسخ به بی‌نهایت مجهولاتی هستند که قرن‌ها ذهن او را به خود مشغول داشته‌اند.

Nolan

در همین راستا، کارگردان‌های صاحب نامی همچون استنلی کوبریک (Stanley Kubrick) با فیلم A Space Odyssey: 2001، رابرت زمکیس (Robert Zemeckis) با فیلم Contact، ریدلی اسکات (Ridley Scott) با فیلم Prometheus و آلفانسو کواران (Alfonso Cuarón) با فیلم Gravity و... سعی کردند تا پاسخی هر چند ناقص و کوتاه برای حل این مجهولات ارائه کنند و آخرین فرد از این گروه هم، کریستوفر نولان (Christopher Nolan) بود که با ساخت فیلم Interstellar، تلاش کرد تا جوابی قانع کننده برای برخی از این مجهولات بیابد! غافل از اینکه ژانر انتخابی وی ماهیتاً با عنصری سست و غیرقابل استناد به نام تخیل گره‌خورده (ژانر علمی-تخیلی) و به همین دلیل هیچ‌گاه نمی‌تواند به‌طور ثابت و قاطع بیانگر دیدگاهی صحیح باشد و بخش عمده‌ای از آن به امور حدسی و خیالی مرتبط می‌شود که در هیچ‌یک از محافل رسمی چندان مورد استناد نیست.
فیلم جدید نولان همانند دیگر آثار وی، فیلمی پیچیده با داستانی چندلایه است که می‌توان آن را از چندین زاویه مختلف مورد تحلیل و بررسی قرارداد. او در این فیلم سعی کرده تا با قرار دادن موضوعات علمی و تلفیق آن با داستانی مذهبی و همراهی آن با یک درام خانوادگی! برای همه نوع مخاطب و سلیقه حرفی برای گفتن داشته باشد. از همین رو، برای درک کامل فیلم لازم است تا حداقل آن را از دو بعد علمی و مذهبی مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
Interstellar روایتگر درگیری مرگبار انسان تکنولوژی زده با طبیعت وحشی و سرکشی است که قصد دارد تمامی زحمات هزاران ساله بشریت (تمدن) و خود او را یکجا در زیر خروارها خاک مدفون نماید!
در سکانس ابتدایی فیلم، دوربین به شکلی زیرکانه تصویری از ماکت خاک گرفته فضاپیمای آتلانتیس را درون کتابخانه‌ای به تصویر می‌کشد. درواقع این سکانس اشاره‌ای هوشمندانه به نابودی تکنولوژی (به‌طور خاص تکنولوژی فضایی) در زمان وقوع فیلم دارد و از همان ابتدا، مخاطب را برای آنچه قرار است در ادامه با آن مواجه شود، آماده می‌کند.

Apolo

با توجه به این نکته که فضاپیمای آتلانتیس در سال ۲۰۱۱ آخرین مأموریت خود را به پایان رساند و پس از آن بازنشسته شد، می‌توان حدس زد که داستان فیلم فاصله زمانی چندانی با عصری که ما در آن زندگی می‌کنیم، ندارد و به همین دلیل است که خاطره آن (ماکت فضاپیما) هنوز پابرجاست.
از دیگر مشخصات شاخص این دوران، می‌توان به نابودی اکثر محصولات کشاورزی در اثر تکثیر آفتی ناشناخته به‌عنوان "زنگار گیاهی" اشاره کرد که به سبب گسترش آن، به‌جز گندم، بامیه و ذرت، دیگر هیچ محصولی روی خاک زمین قابل‌کشت نیستند!
البته این در حالی است که ابتدا گندم و سپس بامیه در یک بازه زمانی 7 ساله از بین رفته‌اند و تنها غذای موجود برای تغذیه، ذرت است! که آن‌هم در معرض آلودگی به آفت قرارگرفته و خطر کمبود غذا و بروز فاجعه انسانی هرلحظه جامعه بشری را تهدید می‌کند. از طرف دیگر، فرسایش خاک و عدم وجود پوشش گیاهی هم باعث شکل‌گیری طوفان‌های شن شدید شده و زندگی مردم را در معرض تهدید قرار داده و آن را به دوران بدوی (نبود تکنولوژی) بازگردانده است. اتفاقی شبیه به طوفان شنی که در سال 1930 در آمریکا رخ داد و کشاورزی این کشور را با چالشی جدی مواجه ساخت.
در چنین شرایطی، نولان به‌عنوان نمونه‌ای از اعضای جامعه بشری بحران‌زده، به سراغ کشاورزی ساکن اوکلاهاما می‌رود و زندگی او و خانواده‌اش را زیر ذره‌بین قرار می‌دهد.

5

کوپر (Cooper) شخصیت اصلی فیلم که او را در کسوت یک مزرعه‌دار موفق می‌بینیم، درواقع نماینده نسلی سوخته است که علی رقم استعداد و توانمندی بالا، به‌اجبار تن به این کار داده و در اعماق وجودش رضایت چندانی به انجام آن ندارد.
او که در پرونده کاری سابق خود، خلبانی سفینه‌های آزمایشی ناسا را دارد، حالا مجبور شده برای تأمین زندگی دختر، پسر و پدر همسر سابقش، رو به مزرعه‌داری آورده و رویای سفر به فضا و خروج از جو زمین را برای همیشه فراموش کند و این موضوع دقیقاً همان چالشی است که نولان سعی دارد در طول فیلم به آن دامن بزند.
فیلم در همان سکانس‌های ابتدایی، اطلاعات پراکنده‌ای در مورد شرایط حاکم بر فضای موجود را به بیننده ارائه می‌دهد که با جمع‌بندی آن‌ها در کنار یکدیگر، می‌توان به درک بهتر و دقیق‌تری از اوضاع رسید و حقایقی را مورد تحلیل و بررسی قرار داد. طبق اطلاعات موجود، در این دوران تکنولوژی به‌طور کامل از بین رفته و تنها آثار محدود بجا مانده از آن نیز در خدمت امور بدوی مانند مزرعه‌داری و کشاورزی قرارگرفته است.
به دلایل نامعلومی، ارتش‌ها در سراسر دنیا منحل شده‌اند و دیگر از طرف دولت‌ها بودجه‌ای برای آن‌ها در نظر گرفته نمی‌شود (ظاهراً بحران غذایی فکر جنگ را در بین ملت‌ها از بین برده است!). با توجه به کدهایی که در فیلم ارائه می‌شوند، می‌توان حدس زد که این بحران، جهانی و همه‌گیر است. اشاره به نابودی سیب‌زمینی در ایرلند و یا تعطیلی نیروی هوایی هند، تأییدی بر همین مسئله است.

11

طبق تجهیزاتی که در فیلم نمایش داده‌شده‌اند، زمان روایت داستان فاصله چندانی با عصر حاضر ندارد. این موضوع با بررسی پهپاد تجسسی هند و شباهت آن با پهپادهای امروزی به‌سادگی قابل مشاهده است. این در حالی است که طبق داستان فیلم، تنها 10 سال از انحلال ارتش هند و ناسا می‌گذرد و در این صورت می‌توان زمان احتمالی فیلم را در سال‌های 2020 تا 2025 تخمین زد.
عناوین کتاب‌های موجود در کتابخانه مورف (Murph) دختر 10 ساله کوپر هم می‌توانند تأییدی بر این موضوع باشند. اکثر این کتاب‌ها، آثاری نسبتاً جدید هستند و از تاریخ انتشار برخی از آن‌ها زمان زیادی نگذشته است. به نظر می‌رسد که نولان قصد داشته تا با قرار دادن این کدها در فیلم، به بیننده این‌طور القاء کند که این سرنوشت ممکن است در آینده‌ای نه‌چندان دور گریبان گیر بشر امروزی هم بشود.
نولان برای روایت داستان خود، آن را در دو بخش کلی روایت می‌کند که هرکدام از آن‌ها حاوی نکات کلیدی بسیار مهمی هستند. بخش اول، شامل زندگی کوپر روی زمین و بخش دوم آن روایتگر سفر او به فضا است.
زندگی روی زمین
علاوه بر مشکلات تغذیه‌ای و بحران طوفان‌های شن مدفون کننده، تغییرات فرهنگی بنیادینی هم در اصول تربیتی انسان‌های نسل جدید دیده می‌شوند که دست‌کمی از طوفان شن ندارند. در این زمان، در مدرسه ابتدایی محل تحصیل مورف، به دانش آموزان گفته می‌شود که پروژه سفر به ماه آمریکا که در سال 1969 به وقوع پیوست و تا سال‌ها به‌عنوان یکی از افتخارات ملی این کشور به شمار می‌رفت، تنها پروپاگاندایی تبلیغاتی برای درگیر کردن شوروی در یک بحران مالی بوده و اصل این موضوع به هیچ‌وجه صحت تاریخی ندارد!
درواقع وجود چنین سکانسی در این فیلم، واکنشی اعتراضی از طرف نولان به خدشه‌دار کردن باورهای افتخارآمیز دوران کودکی وی از طرف برخی سیاستمداران آمریکایی است. مسلماً برای نولان که تنها یک سال پس از پروژه سفر به ماه آمریکا، چشم به جهان گشوده، بسیار تلخ و باورناپذیر است که بخواهد ماهیت این پروژه را دروغ و صرفاً نوعی جنگ تبلیغاتی علیه روسیه بداند.

17

نکته بعدی، اتفاق عجیبی است که دست بر قضا در خانه کوپر و اتاق مورف رخ می‌دهد. یک گرانش عجیب و مرموز که نهایتاً در اثر یک اتفاق ساده توسط کوپر کشف شده و در ادامه او را به مخفی‌ترین محل دنیا! راهنمایی می‌کند.
پیش از ادامه این بحث، لازم است تا در مورد جایگاه اتفاق در این فیلم، کمی بیشتر صحبت کنیم. یکی از بحث‌های کلیدی مطرح‌شده در فیلم، تأکید شدید نولان به مبحث اتفاق و نقش آن در به وجود آمدن پدیده‌های مهم در زندگی بشر است! نولان برای این منظور از قانونی به نام مورفی سخن می‌گوید که اتفاقاً این قانون منشأ نام‌گذاری دختر نابغه وی نیز هست و نقشی اساسی در روند پیشرفت فیلم دارد.
حال ببینیم که قانون مورفی چیست:
قانون مورفی یک اصطلاح عامیانه رایج در فرهنگ غربی است که می‌گوید: "اگر قرار باشد چیزی خراب شود، می‌شود."
این جمله از ادوارد مورفی (Edward A. Murphy)، مهندس نیروی هوایی و محقق "تئوری هرج‌ومرج" آمریکایی است.
طبق این قانون، همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسب‌ترین زمان به خطا می‌روند و کارها را لنگ می‌گذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی می‌آورد، او را مشمول قانون مورفی می‌دانند.

Morphy

دیدگاه‌های مختلفی درباره منشأ دقیق قانون مورفی و جزئیات تشکیل اولیه آن وجود دارند که باعث نزاع‌های طولانی نیز شده‌اند.
کامل‌ترین بحثی که تمام نظرات را موردبررسی قرارداد، کتاب تاریخچه‌ای از قانون مورفی (A History of Murphy's Law) از نیک اسپارک (Nick T. Spark) است که مقاله چهار قسمتی‌اش را در مورد "تاریخچه تحقیق بدون احتمال" مستند و کامل می‌کند. از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۴۹ پروژه‌ای به نام MX۹۸۱ در منطقه مورک (که بعداً به پایگاه نیروی هوایی ادوارد نام‌گذاری شد.) برای آزمایش تحمل نیروی گرانش انسان هنگام کاهش سریع سرعت انجام شد. این آزمایش روی یک واگن که موشکی برای سرعت گرفتن و چندین ترمز هیدرولیک برای ایستادن روی آن سوار شده بود، انجام می‌شد.
در ابتدا برای انجام آزمایش، آدمک‌هایی که در بررسی تصادفات استفاده می‌شوند را به صندلی واگن می‌بستند، اما در آزمایش‌های بعدی توسط دکتر جان پاول (John Powell) که در آن زمان سروان نیروی هوایی بود، انجام شد. در حین این آزمایش‌ها، درباره میزان دقت ابزار استفاده شده برای اندازه‌گیری نیروی وارد شده به سروان پاول، سؤالاتی مطرح شد.
در این زمان، مورفی استفاده از کشش‌ سنج الکترونیکی را که به جایگاه سروان پاول بسته می‌شد، پیشنهاد کرد. مورفی به این نوع تحقیق علاقه‌مند بود و قبلاً تحقیق مشابهی برای اندازه‌گیری نیروهای دستگاه‌های سانترفیوژ پرسرعت انجام داده بود.
دستیار مورفی، اتصالات جایگاه را متصل کرد و آزمایش با یک شامپانزه انجام شد. اما حسگرهای بسته شده همه صفر را نشان می‌دادند و معلوم شد که دستیار مورفی، حسگرها را اشتباه وصل کرده بوده. در این زمان بود که مورفی این جمله را استفاده کرد و با اینکه پیشنهاد شد که آزمایش دوباره با اتصالات صحیح انجام شود، او از گروه خارج شد.

13

در مصاحبه نیک اسپارک با جرج نیکُلس (مهندس دیگری که در آن گروه حضور داشت) نیکلس توضیح داد که مورفی دستیارش را مقصر این شکست شناخته و گفته: "اگر این مرد راهی برای اشتباه کردن داشته باشد، بی‌شک اشتباه می‌کند."
نظر نیکلس این است که این قانون در محاوره‌های افراد گروه به این صورت خلاصه شد که: "اگر بتواند بشود، می‌شود."
و برای تمسخر مورفی که از نظر نیکلس با خودخواهی گروه را ترک کرد، این‌گونه نام‌گذاری شد. دیدگاه دیگری این قانون را به دکتر پاول، نسبت می‌دهند. وی این قانون را در یک گفتگوی مطبوعاتی کمی پس از شکست آزمایش استفاده کرده ‌است. دیگران، از جمله تنها فرزند بازمانده مورفی، دیدگاه نیکلس را رد می‌کنند و ادعا دارند که استفاده این عبارت از ادوارد مورفی آغاز شده‌ است.
برخی از این قوانین به شرح زیر هستند:
قانون مورفی: لبخند بزن... فردا روز بدتری است...
قانون صف: اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن: اگر شما شماره‌ای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچ‌گاه اشغال نخواهد بود.
قانون بینی: بعد از اینکه دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه: اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرت‌ترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون دروغ‌گویی: اگر بهانه دروغی‌تان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون روبرو شدن: احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی‌که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید، افزایش می‌یابد.
قانون اثبات: وقتی می‌خواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی‌کند، کار خواهد کرد.
قانون ترافیک: وقتی در ترافیک گیرکرده‌ای، لاینی که تو در آن هستی دیرتر راه می‌افتد.
قانون وسایل نقلیه: وسایل نقلیه اعم از اتوبوس، قطار، هواپیما و... همیشه دیرتر از موعد حرکت می‌کنند، مگر آنکه شما دیر برسید. در این صورت درست سر وقت رفته‌اند.
قانون اتوبوس: مدت زیادی منتظر اتوبوس می‌مانی و خبری نیست، پس سیگاری روشن می‌کنی. به محض روشن شدن سیگار، اتوبوس می‌رسد.
قانون کار: اگر به نظر می‌رسد که همه چیزها خوب پیش می‌روند، حتماً چیزی را از قلم انداخته‌ای.
قانون نتیجه: احتمال بد پیش رفتن کارها، نسبت مستقیم با اهمیت آن‌ها دارد.
قانون یادگیری: شما چیزی را یاد نمی‌گیرید، مگر بعد از اینکه امتحان آن را دادید.
قانون جستجو: هر وقت دنبال چیزی می‌گردید، همیشه در آخرین مکانی که جستجو می‌کنید، آن را می‌یابید.

1

قانون خرید: اهمیتی ندارد که چقدر دنبال جنسی بگردید، به محض اینکه آن را خریدید آن را در مغازه دیگری ارزان‌تر خواهید یافت.
قانون چیزهای خوب: هر چیز خوب در زندگی، یا غیرقانونی است یا غیراخلاقی یا چاق‌کننده.
قانون ضایع شدن: احتمال آنکه کاری را که انجام می‌دهید دیگران ببینند، نسبت مستقیم دارد با میزان احمقانه بودن آن کار.
قانون پمپ‌بنزین: هنگام ورود به پمپ‌بنزین، جایگاهی را که انتخاب می‌کنید کندتر و طولانی‌تر از جایگاه‌های دیگر خواهد بود.
قانون لکه: زمانی که می‌خواهید لکه روی شیشه پنجره را پاک کنید، لکه در سمت دیگر شیشه خواهد بود.
قانون دسترسی: هرگاه چیزی را دور بیندازید، به محض آنکه دیگر به آن دسترسی نداشته باشید، به آن نیاز پیدا خواهید کرد.
قانون صبحانه: همیشه نان از طرفی که به آن کره مالیده‌اید، روی زمین می‌افتد.
قانون تعمیر: زمانی که دستگاه معیوب خود را نزد تعمیرکار می‌برید، کاملاً درست و بی‌عیب کار خواهد کرد.
قانون اجتناب: اگر به هر دلیل در جایی قانون مورفی عمل نکند، قرار است اتفاق خیلی بدتر و بزرگ‌تری بیفتد.

اما دیدگاه نولان نسبت به قانون مورفی در این فیلم، به‌گونه‌ای دیگر است. او معتقد است که بروز قانون مورفی زمینه‌ای برای پیدایش یک رویداد خوب و مفید است. مثلاً پنچر شدن لاستیک ماشین کوپر، باعث می‌شود تا او موفق به شکار پهپاد تجسسی هند شود! یا بازماندن بی‌موقع پنجره اتاق مورف در زمان طوفان، باعث می‌شود که کوپر مکان سری ناسا را کشف کند! بدین شکل که در یکی از روزها که طوفان شدیدی رخ‌داده بود، پنجره اتاق مورف باز می‌ماند و ورود گردوغبار به درون اتاق باعث می‌شود تا کوپر متوجه وجود نیروی نامرئی درون اتاق شود. نیرویی که مورف آن را روح درون اتاق می‌نامد و معتقد است که این روح قصد برقراری ارتباط با وی را دارد. اما با بررسی بیشتر، کوپر درمی‌یابد که روح اتاق، درواقع نوعی گرانش است که طی فرایندی عجیب، مختصات جغرافیایی پایگاه مخفی ناسا را به‌وسیله کدهای باینری (هر عدد به‌وسیله دو رقم ۰ و ۱ نشان داده می‌شود. این حالت نمایش اعداد را نمایش اعداد در مبنای دو نیز می‌نامند.) مشخص می‌کند.
این اتفاق، چنان کوپر را هیجان‌زده می‌کند که تصمیم می‌گیرد تا محل دقیق مختصات را یافته و از راز آن باخبر شود. بدین ترتیب، کوپر برای یافتن آن مکان راهی سفری می‌شود که ازقضا مورف کنجکاو هم او را همراهی می‌کند.

3

در ادامه، این مختصات کوپر را هدفمندانه به سمت پایگاه مخفی ناسا هدایت می‌کند و وی در آنجا درمی‌یابد که علی رقم خبرهای منتشر شده مبنی بر تعطیلی ناسا، این سازمان مخفیانه مشغول فعالیت است و قصد دارد تا برای نجات بشریت از وضعیت موجود اقدامی اساسی نماید! آن‌ها برای نجات بشریت دو راهکار کلی را در نظر دارند:
1- غلبه بر نیروی گرانش زمین و انتقال همه انسان‌ها به‌وسیله سفینه‌ای ویژه به سیاره‌ای قابل سکونت که به نقشه A معروف است.
2- انتقال 5000 تخم بارور فریز شده انسان به سیاره‌ای قابل زیست و احیای دوباره نسل بشر از این طریق که به نقشه B معروف است.
اما برای انجام هر یک از این دو نقشه، آن‌ها به خلبانی زبده نیاز دارند تا بتواند هدایت سفینه حامل را به عهده بگیرد و این خلبان کسی نیست جز کوپر عاشق پرواز، که دست بر قضا قانون مورفی او را به این نقطه هدایت کرده است!! (توجه داشته باشید که در این فیلم قانون مورفی معکوس عمل می‌کند).
داستان از این نقطه به بعد، مخاطب خود را آماج حملات اطلاعاتی در مورد فضا و قوانین فیزیک قرار می‌دهد تا او را برای پذیرش بخش دوم داستان، یعنی سفر کوپر به فضا آماده کند.
طبق اطلاعات ارائه شده در فیلم، از حدود 50 سال پیش ناهنجاری‌های گرانشی عجیبی توسط ماهواره‌های زمینی شناسایی شدند که در بین آن‌ها یکی که به سیاره زحل نزدیک‌تر بود، اهمیت بیشتری پیدا کرد.

16

علت این اهمیت، وجود کرم‌چاله‌ای (کرم‌چاله‌ها ساختارهای فضازمانی پل مانندی هستند که دو گستره جدا از یک فضا-زمان یا دو فضا-زمان جدا از هم را به یکدیگر پیوند می‌دهند. کرم‌چاله‌ها مسافت و زمان بایسته برای رسیدن از یک نقطه‌به‌نقطه دیگر را کوتاه و آسان می‌کنند.) مطرح می‌شود که از 48 سال پیش در فضا نمایان شده بود و این قابلیت را داشت تا بشر را به کهکشان دیگری منتقل کند!
دانشمندان معتقد بودند که این کرم‌چاله توسط موجوداتی که اصطلاحاً "آن‌ها" یا "مراقبان بشر" خطاب می‌شوند، برای هدفی خاص در فضا قرار داده‌شده‌اند. به‌وسیله این کرم‌چاله، دانشمندان می‌توانستند 12 سیاره‌ای که ظاهراً نسبت به بقیه شرایط بهتری برای سکونت بشر داشتند را موردبررسی قرار دهند. به همین منظور، آن‌ها حدود 10 سال پیش 12 کاوشگر (فضانورد) را در قالب مأموریتی با اسم رمز ایلعازر (نام فردی است که ماجرای زنده کردن او توسط مسیح در انجیل آمده است. در این داستان، ایلعازر چهار روز پس از مرگش توسط عیسی (ع) به زندگی بازمی‌گردد.) به این سیاره‌ها فرستادند تا آن‌ها پس از بررسی شرایط، اطلاعات را به زمین مخابره کنند.
اما این اطلاعات هرگز به زمین مخابره نشدند و حالا ناسا قصد دارد تا با اعزام تیم جدیدی (که قرار است کوپر هدایت سفینه آن‌ها را عهده‌دار باشد) به این کهکشان، ضمن کسب اطلاع از سرنوشت 12 فرستاده خود، اطلاعات جمع آوری شده توسط آن‌ها را نیز برای ناسا ارسال نماید. البته در این بین، ناسا به‌منظور جلوگیری از هرگونه اتفاق پیش‌بینی‌نشده، تخم‌های بارور فریز شده را نیز با آن‌ها همراه می‌کند تا در صورت طولانی شدن مأموریت، یا بحرانی شدن ناگهانی اوضاع زمین، تیم اعزامی با ایجاد کلونی جدید در یکی از این سیاره‌ها، نسل بشر را از انقراض حتمی نجات دهند (نقشه B).
علی‌رغم مخالفت‌های مورف با سفر کوپر و تذکر وی به این نکته که پیام روح درون اتاق صراحتاً او را از رفتن به این سفر منع کرده (این پیام از طریق کشف رمز کدهای مورس و بر اساس ترتیب کتاب‌هایی که از قفسه کتابخانه به بیرون پرتاب می‌شدند، به دست آمد) کوپر تصمیم می‌گیرد تا برای نجات بشریت و به‌طور ویژه خانواده خود، عازم سفر بین ستاره‌ای شود.
ازاینجا به بعد، فیلم وارد بخش دوم داستان خود می‌شود...
سرانجام گروه چهارنفری کاوشگران، با ناوبری کوپر زمین را ترک می‌کنند و پس از یک خواب مصنوعی دوساله، سرانجام به پایگاه فضایی مستقر در نزدیکی زحل می‌رسند و ازآنجا به سمت کرم‌چاله حرکت می‌کنند.
آن‌ها پس از بررسی و محاسبات دقیق، وارد کرم‌چاله شده و از طریق آن پا به کهکشان جدید که 12 سیاره موردنظر در آنجا قرار دارند، می‌شوند. اما ورود به سیاره‌های موردنظر، چندان ساده به نظر نمی‌رسد. وجود یک سیاه‌چاله عظیم به نام گارگانتو، بزرگ‌ترین چالشی است که گروه با آن روبرو هستند، زیرا گرانش فوق‌العاده زیاد آن باعث کند شدن زمان نسبت به زمین می‌شود، به شکلی که هر ساعت روی سیاره نزدیک به گارگانتو معادل 7 سال روی زمین سپری می‌شود!

0

پیش از ادامه بحث، بهتر است کمی در مورد صحت این موضوع که آیا واقعاً چنین اختلاف‌زمانی بین سفر در فضا و زمین وجود دارد، تحقیق و بررسی کنیم:
معماي دوقلوهاي آلبرت اينشتين
دو برادر دوقلو كه يكي فضانورد است و ديگري يك شغل عادي دارد را در نظر بگيريد. پس از گذشت ساليان متمادي، زماني كه هر دو به خانه برمی‌گردند، در كمال تعجب، برادر فضانورد جوان‌تر از ديگري به نظر می‌رسد. هرچند ممكن است این موضوع کمی عجيب به نظر برسد، اما طبق نظريه نسبيت اينشتين، این فرایند كاملاً درست و امکان‌پذیر است. تئوري نسبيت به ما می‌گوید كه با سریع‌تر شدن سرعت حركت در فضا، سرعت پيشروي زمان كندتر می‌شود. بنابراين به نظر می‌رسد که سفر به فضا، باعث جوان ماندن افراد می‌شود.
اما در این بین، نظرات مخالفی هم با این تئوری وجود دارند. به‌تازگی برخي از محققان به نتايجي مغاير با نظريه فوق دست يافتند و معتقدند که سفر به فضا، تأثيري كاملاً برعكس دارد و حتي ممكن است انسان را به پيري زودرس دچار كند.
فرانك كوچينوتا از دانشمندان برجسته ناسا، در زمینه تشعشعات در مركز فضايي جانسون، دراین‌باره می‌گوید:
"مشكل نظريه اينشتين اين است كه ما نمی‌توانیم تشعشعات فضايي و روند طبيعي گذر عمر را در علم بيولوژي بگنجانيم. حركت در فضا، امكان نفوذ اشعه به داخل کروموزوم‌های شخص را ايجاد می‌کند. اين عمل ممكن است به تلومرها (سرپوش مولكولي كوچكي در انتهاي DNA) آسيب برساند. با بازگشت به زمين، فقدان تلومرها ارتباط مستقيم با سالخوردگي پيدا می‌کند."
تاکنون تأثير ایستگاه‌های فضايي و شاتل‌ها بر فضانوردان، البته در صورت وجود، بسيار اندك بوده است. اين فضانوردان دائماً درون ميدان مغناطيسي محافظ زمين (كه باعث انحراف اشعه‌ها می‌شود) در گردش‌اند.

در ادامه، گروه وارد اولین سیاره از 12 سیاره محتمل برای زندگی که به نام "میلر" مشهور شده، می‌شوند و در سطح آن فرود می‌آیند. سیاره‌ای مملو از آب که در آن موج‌هایی چند صد متری تشکیل‌شده و به‌هیچ‌وجه برای زندگی بشر مناسب نیست.

4

در طی اکتشاف در سیاره میلر، ناگهان افراد گروه دچار حادثه شده و مجبور می‌شوند تا برای مدتی نزدیک به 3 ساعت و اندی در آنجا باقی بمانند و این موضوع یعنی گذر 23 سال در روی زمین!
در این زمان، مورف از دختربچه‌ای کنجکاو و لجوج به دانشمندی بالغ تبدیل‌شده و در کنار پروفسور برند (Brand)، در حال تحقیق روی پروژه A (امکان انتقال انسان‌ها به فضا) است. آن‌ها در طول این سال‌ها، مدام پیام‌هایی را برای سفینه کاوشگر ایلعازر می‌فرستادند و آن‌ها را در جریان اوضاع خود و مردم زمین قرار می‌دادند. درحالی‌که در طول این 23 سال هیچ پیغامی از سفینه دریافت نکرده بودند.
مرور پیام‌های 23 ساله خانواده کوپر و عکس‌العمل او در مواجهه ناگهانی با هجمه‌ای از رویدادهای تلخ و شیرین این سال‌ها، به‌صورت دنباله‌دار و پشت سر هم، یکی از زیباترین صحنه‌های فیلم به شمار می‌رود و می‌توان آن را نقطه عطفی در تلفیق این ژانر با ژانر فیلم‌های درام دانست.

12

افراد گروه، تحقیق درباره دومین سیاره محتمل برای زندگی موسوم به سیاره "مان" را آغاز می‌کنند. آن‌ها در این سیاره موفق می‌شوند تا دکتر مان را از خواب مصنوعی 10 ساله خود بیدار کرده (پروژه ایلعازر) و از او در مورد موقعیت سیاره‌اش سؤال کنند.
مان سیاره خودش را مکانی مناسب و قابل سکونت معرفی می‌کند و به اعضای گروه، این نوید را می‌دهد که همه شرایط برای انتقال انسان‌ها به این سیاره مهیا است. درحالی‌که در ادامه مشخص می‌شود که او همانند پروفسور برند، دروغ‌گویی بزرگ است (او هم مانند برند از همان ابتدا خبر داشت که پروژه A دروغ و کاملاً شکست‌خورده است) و تمام هدف او در طول این سال‌ها نجات جان خود و ایجاد کلونی انسانی درون یک سیاره جدید است (نقشه B). اما در انتها پس از یک کشمکش طولانی نقشه او شکست‌خورده و کشته می‌شود.

7

پس از این جریان، افراد گروه به علت کمی سوخت موجود، مجبور به اتخاذ تصمیم بسیار سختی می‌شوند. آن‌ها درنهایت تصمیم می‌گیرند تا برای نجات جان بشریت از خودگذشتگی کرده و بجای بازگشت به زمین، به سومین سیاره محتمل برای زندگی که به نام "ادموندز" معروف شده، بروند. درحالی‌که به نظر می‌رسید گروه در انجام این مأموریت، انسجام قبلی خود را همچنان حفظ خواهد کرد، در میانه راه کوپر با از خود گذشتگی مثال زدنی، خود را به درون سیاه‌چاله پرتاب می‌کند تا با این کار از هدر رفت بیشتر سوخت جلوگیری کند و بدین‌وسیله امکان فرود آملیا (Amelia) روی سیاره ادموندز و کلونی سازی را فراهم آورد.
کوپر ناامیدانه وارد سیاه‌چاله می‌شود، اما برخلاف تصور، درمی‌یابد که سیاه‌چاله هم درواقع یک سازه پنج بعدی غول‌آسا و فوق پیشرفته است که عده‌ای (مراقبان بشریت!) آن را به منظوری خاص در فضا ایجاد کرده‌اند!

10

او خود را در فضایی بسیار عجیب و پیچیده متوجه می‌شود که در آن تمامی سال‌های زندگی دخترش در کنار هم مانند جورچینی قرار داده‌شده است. کوپر درمی‌یابد که درواقع او به این مکان فراخوان شده تا بتواند از این طریق با دخترش ارتباط برقرار کرده و با کمک اطلاعاتی که موجودات بعد پنجم در اختیارش قرار می‌دهند! بشریت را نجات دهد. همچنین کوپر درمی‌یابد که روح کتابخانه دخترش و عامل پدید آمدن گرانش درون اتاق درواقع خود او بوده که سعی داشته که خودش را به این مأموریت فراخوان کند! و در ادامه مانع سفر خود شود!!
پس از این ابر آگاهی! کوپر از طریق کدگذاری (کد مورس) روی ساعت مچی درون اتاق، مورف را از چگونگی غلبه بر جاذبه آگاه می‌کند و بدین ترتیب زمینه نجات بشریت را فراهم می‌آورد.
در این بخش، کوپر صحبت‌هایی در مورد موجوداتی که عامل شکل‌گیری این وقایع شده‌اند، می‌کند که جالب و قابل تأمل هستند:
تارس: کوپر. کوپر. جواب بده، کوپر.
کوپر: تارس؟
تارس: به گوشم.
کوپر: تو سالم موندي؟
تارس: يه جايي تو بعد پنجم اونا... اونا نجاتمون دادن.
کوپر: "اونا" کدوم خري هستن؟ و چرا مي خوان کمکمون کنن؟
تارس: نميدونم. اما اونا اين فضاي سه بعدي رو داخل فضاي پنج بعدي‌شون ساختن تا به تو اجازه بدن درکش کني.
کوپر: خب، فايده‌اي نداره.
تارس: چرا، داره. در اينجا تو زمان رو به عنوان يه بعد فيزيکي ديدي. تو متوجه شدي که مي‌توني
يه نيرو رو در طول فضازمان به کار بگيري.
کوپر: گرانش، که پيغامي بفرستيم؟
تارس: درسته... گرانش. مي تونه از بعدها عبور کنه، از جمله زمان.
کوپر: اطلاعات کوانتوم رو به دست آوردي؟
تارس: بله. دارم اونو در همه‌ طول‌موج‌ها ارسال می‌کنم. اما هيچي ازاینجا بيرون نميره، کوپر.
کوپر: من مي تونم اين کار رو بکنم. مي تونم.
تارس: اما دادن چنين اطلاعات پيچيده‌اي به يه بچه...
کوپر: نه هر بچه‌اي.
تارس: حتي اگه اينجا مخابره‌اش کني، اون تا سال‌ها به مفهومش پي نمي‌بره.
کوپر: مي‌دونم، تارس. ولي بايد يه راه ‌حلي پيدا کنيم وگر نه مردم زمين مي‌ميرن. فکر کن.
تارس: اونا ما رو به اينجا نياوردن که گذشته رو عوض کنيم.
کوپر: نه، اونا اصلاً ما رو به اينجا نياوردن، خودمون اين کارو کرديم! هنوز نفهميدي، تارس؟ من خودم رو به اينجا آوردم! ما اينجاييم تا با يه دنياي سه‌بعدی ارتباط برقرار کنيم. ما پل ارتباطي هستيم! فکر کردم اونا من رو انتخاب کردن، اما اونا منو انتخاب نکردن، دخترم رو انتخاب کردن.
تارس: براي چه‌کاری، کوپر؟
کوپر: تا دنيا رو نجات بده.

9

پس از کدگذاری ساعت مورف، ناگهان مکعب ایجادشده (فضای سه‌بعدی اتاق مورف) توسط دیگران (مراقبان بشریت!) از بین رفته و کوپر در فضا رها می‌شود. در سکانس بعدی، کوپر درون بیمارستان یک پایگاه فضایی نمایش داده می‌شود.
پزشک به کوپر 120 ساله! توضیح می‌دهد که بسیار خوش‌شانس بوده که سفینه‌های جستجوگر، موفق به یافتن او شده‌اند. او همچنین اعلام می‌کند که مورف در حال آمدن به آنجاست، اما به علت کهولت سن مجبور شده‌اند تا او را در حالت خواب انجمادی به پایگاه منتقل کنند.
کوپر سرانجام پس از سال‌ها با دخترش که حالا در سن کهن‌سالی به سر می‌برد، ملاقات می‌کند و مورف به او می‌گوید که متوجه شده که روح اتاق مطالعه او درواقع همان کوپر بوده و او بوده که همه این کارها را انجام داده است.
مورف از کوپر می‌خواهد که آنجا را ترک کرده و به سیاره‌ای که آملیا برند روی آن فرود آمده برود و در ساخت پایگاه و کلون سازی نسل جدید بشر به وی کمک نماید! ظاهراً در انتها هر دو نقشه A و B تحقق پیداکرده‌اند...
حال که با داستان فیلم و نکات علمی آن تا حدودی آشنا شدید، لازم است تا کمی هم در مورد مفاهیم موجود در لایه زیرین آن صحبت کنیم.
به‌طورکلی، جدا از مفاهیم علمی موجود در فیلم، می‌توان به داستان آن از زاویه متفاوتی هم نگاه کرد. بیایید یک‌بار دیگر بخش‌هایی از داستان را باهم مرور کنیم:
1 - طبق روایت فیلم، کوپر در یکی از پروازهای خود دچار حادثه شده و با هواپیما (سفینه) سقوط می‌کند.
2 - پروفسور برند به کوپر توضیح می‌دهد که نام مأموریت آن‌ها ایلعازر است که کنایه‌ای به معجزه حضرت مسیح در زنده کردن فردی به همین نام دارد.
3 - دانشمندان موفق شده‌اند 12 سیاره که احتمال ادامه حیات بشر روی آن‌ها بیشتر است، پیدا کنند و برای یافتن حقیقت، 12 فضانورد پیشرو را به آنجا اعزام کرده‌اند.
4 - برند برای کوپر از دو نقشه A و B صحبت می‌کند که طبق نقشه B قرار است با بردن نطفه‌های منجمد شده در سیاره‌ای جدید و قابل سکونت کلونی تشکیل شود.

15

5 - پس از شروع سفر کوپر و همراهانش، ارتباط تصویری آن‌ها به‌صورت یک‌طرفه درآمده ( به‌جز یک مورد که در آن کوپر برای فرزندانش پیغام فرستاد) و فقط افراد روی زمین قادر به فرستادن پیام برای افراد سفینه هستند و به‌طور خاص اعضای خانواده کوپر و پروفسور برند این کار را انجام می‌دهند!
6 - اعضای گروه کاوش، اندکی پس از آغاز سفر به خواب مصنوعی (انجمادی) رفته و پس‌ازآن وارد سفینه استقامت می‌شوند.

14

7 - مدت‌زمان سپری‌شده برای افراد روی زمین، به‌سرعت در حال تغییر است. حال‌آنکه برای ساکنان سفینه، این زمان ثابت و یکنواخت است (به‌غیراز یک مورد که دکتر رامیلی کهولت سن پیدا می‌کند و علت آن سهل‌انگاری خود او در رعایت کردن اصول اولیه معرفی می‌شود.)

8 - در انتهای مسیر، کوپر متوجه می‌شود که می‌تواند تمام خاطراتش را یکجا و در قالب یک فضای چندبعدی مشاهده کند.
9 - کوپر پس از نجات از فضا، به سفینه‌ای که محل سکونت جدید انسان‌ها محسوب می‌شود، منتقل‌شده و در آنجا در مکانی که بر اساس محل زندگی‌اش روی زمین شبیه‌سازی‌شده، ساکن می‌شود.

حال بیایید این اطلاعات را به گونه دیگری تفسیر کرده و با کنار هم قرار دادن آن‌ها پرده از راز اصلی فیلم برداریم:
1 - کوپر پس از سقوط هواپیما، در ابتدای فیلم یا کشته‌شده یا در کما (مرگ مغزی) قرار دارد. با این حساب، کل صحنه‌هایی که کوپر در ابتدای فیلم در آن‌ها حضور دارد، درواقع مروری بر خاطرات وی در حال کما یا مرگ هستند.
2 - شروع سفر فضایی کوپر همراه با نمایش صحنه خواب انجمادی، می‌تواند تعبیری از زمان اعلام مرگ مغزی به خانواده وی یا مراسم تدفین و یا خاک‌سپاری او باشد.
3 - علت ثابت ماندن سن کوپر و تغییر سن افراد روی زمین هم به همین دلیل است. کوپر در سنی که مرده (مرگ مغزی شده) باقی‌مانده، اما افراد زنده دچار تغییر سن می‌شوند.
4 - پروفسور برند درصدد است تا با استفاده از علم، در قالب پروژه‌ای به نام ایلعازر، مردگان (یا افراد مرگ مغزی شده) را به زندگی بازگرداند. او قول این اتفاق را به مورف داده تا پدرش را به زندگی بازگرداند. شعری از دیلن تامس ولزی که مدام پروفسور برند آن زمزمه می‌کند هم به نپذیرفتن مرگ و مواردی از این دست اشاره دارد.

2

"آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیر
پیری را نابود و در انتهای روز (زندگی) طغیان کن
طغیان کن علیه مرگ روشنایی
اگر چه خردمندان در نهایت تاریکی (مرگ) را حقیقت می دانند
زیرا که کلامشان به نبود روشنایی (زندگی) انجامیده
اما آن‌ها آن شب خوش (مرگ) را به سادگی نپذیرفتند"
شاید دختر برند و دیگر همراهان کوپر هم شرایطی مانند وی داشته باشند و همگی در بیمارستانی در کما باشند یا همراه با سقوط کوپر با او کشته شده باشند.
5 - ارواح می‌توانند صحبت‌های افراد زنده با آن‌ها را بشنود، اما امکان برقراری ارتباط را ندارند. به همین علت است که همه ارتباط‌ها در فیلم یک‌طرفه است (گویی زنده‌ها بالای سر بیمار مرگ مغزی یا سر قبر او نشسته‌اند!). نمایش این موضوع هم می‌تواند دلیلی بر مرگ یا به کما رفتن کوپر باشد (شاید همراهان وی نیز در چنین شرایطی قرار داشته باشند و از همین رو با وی هم‌سفر شده‌اند!)

8

6 - جایی که کوپر و مورف پیر با یکدیگر ملاقات می‌کنند، درواقع می‌تواند تعبیری از برزخ باشد (مکانی خارج از جو زمین!) که ازقضا شباهت زیادی به خانه وی نیز دارد (این موضوع با برخی تعابیر در مورد برزخ هم سازگاری دارد) وجود تابلویی که نام 16 نفر از پیشتازان فضا (12 فرستاده اصلی و 4 کاوشگر جدید) روی آن نوشته‌شده بود هم دلیلی بر این حرف است. در این زمان، مورف هم مرده و به همین دلیل هم می‌تواند با کوپر دیدار کند. گفتن این جمله که مورف برای رسیدن به این نقطه باید به خواب انجمادی برود، دلیل دیگری بر این ادعاست. از همین رو ممکن است که همه افراد حاضر در اتاق ملاقات هم همین وضعیت را داشته باشند.
7 - برند در سیاره‌ای قابل سکونت به همراه تخم‌های بارور انجماد یافته ساکن شده و قصد دارد تا کلونی جدیدی از انسان‌ها را به وجود آورد. این صحنه درواقع نمادی از آدم و هوا و فرزندان آینده آن‌ها را به تصویر می‌کشد. تصویری از شروعی دوباره برای بشریت.
8 - در مورد 12 فرستاده هم می‌توان تعابیر متفاوتی را برداشت نمود. ازجمله، اشاره به 12 سبت قوم یهود یا... (تعبیر این بخش را به عهده شما خواننده عزیز واگذار می‌کنم)

 

در یک جمع‌بندی کلی، شاید بتوان Interstellar نولان را فیلمی کنایه‌آمیز به مرگ و ماجراهای پس ‌از آن دانست که به شکلی کاملاً ماهرانه، روایت اصلی خود را در قالب داستانی علمی-تخیلی پنهان نموده است. اما این فیلم هم مانند همه فیلم‌هایی که سعی دارند پدیده مرگ را با استدلال‌های علمی-تخیلی تعبیر و تفسیر کنند، در ارائه مفهومی صحیح، منطقی و مستند ناکام مانده و در حد کنایه‌ای کودکانه از مفهومی عمیق باقی‌مانده است.




Viewing all articles
Browse latest Browse all 364

Trending Articles