هالیوود یکی از تأثیرگذارترین ابزارهای پروپاگاندای آمریکاست
به جرأت میتوان گفت که قویترین ابزار تبلیغاتی امروز دنیا، صنعت فیلمسازی است. اگرچه تقریباً تمام کشورهای دنیا بر اساس فرهنگ خود صنعت فیلمسازی دارند، اما نمیتوان انکار کرد که هالیوود تأثیر فراوانی بر فیلمسازی داخلی کشورها گذاشته و تلاش میکند قدرت خود را در این زمینه به هر قیمتی که شده، حفظ نماید. اکثر جوانان دنیا صرفنظر از ملیت، فرهنگ، مذهب و یا عقایدشان، فیلمهای هالیوودی را تماشا میکنند و دیدگاه خود را درباره ارزشها، نوع لباس پوشیدن، عشق، ثروت و حتی مرگ، بر اساس این امپراطوری سینمایی شکل میدهند.
بیراه نیست اگر بگوییم فیلمسازان، کارگردانان و دستاندرکاران فیلمهای هالیوودی اسقفهای اعظم و روحانیون مذهبی دین جدیدی هستند که امپریالیسم معاصر آمریکا را جلو میبرد. تهاجم فرهنگی غرب به رهبری آمریکا و علیه کشورهای به اصطلاح "سرکش" یا ملتهای "احتمالاً خطرناک" به هیچ عنوان پدیده جدیدی نیست. از همان زمان که صنعت سینما و به خصوص هالیوود تأسیس شد، جبههگیریها و جهتگیریهای مختلف در این صنعت و بازیهای رسانهای علیه دشمنان آمریکا وجود داشته است. آلمانیها، روسها، ویتنامیها و اعراب بارها و بارها مطابق همین سیاستهای آمریکایی هدف ساخت فیلمهای مختلف بودهاند.
ایرانیها نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند. حمله به ایران سالهای سال است که در اولویتهای سیاسی و فرهنگی آمریکا قرار دارد. این حملهها به عمد صورت میگیرد و دلیلش این است که واشنگتن از دولتهای مستقل نفرت دارد. میخواهد آنها را با حکومتهای طرفدر غرب عوض کند و برایش اهمیتی ندارد که آیا این دولتها دموکراتیک هستند، استبدادی هستند و یا میان این دو. تنها چیزی که مهم است، بودن زیر سلطه واشنگتن است.
لابی اسرائیلی آیپک و نمایندگان کنگره آمریکا به هیچ عنوان تعامل با ایران را برنمیتابند
لابی اسرائیلی آیپک میخواهد ایران کشوری منزوی باشد. تندروهای کنگره هم همین را میخواهند. اغلب اعضای مجلسهای نمایندگان و سنا با ایجاد ارتباط به ایران مخالفند. در عین حال، آمریکا دیگر آن ابرقدرت ثروتمند در عرصه جهانی نیست. منابع کافی برای به خدمت گرفتن قدرت سخت و پیشبرد منافعش را ندارد. قدرت سخت این کشور در حال کاهش است و سیاستمداران این کشور گزینههای کمتری را پیش روی خود میبینند.
قدرتی که امروز در دنیا بیشتر کارایی دارد، قدرت نرم است. آنچه جنگ سرد نشان داد این بود که قدرت نرم سلاحی فوقالعاده قدرتمند است که میتواند دشمن را از بیخ و بن تغییر دهد. نگاهی به ساختارها و فعالیتهای هالیوود به خصوص بعد از انقلاب اسلامی در ایران نشان میدهد که تهدیدهای نرم این صنعت علیه کشورهای خاورمیانه تا چه اندازه افزایش یافته است. تقریباً همه فیلمهایی که در هالیوود درباره ایران ساخته میشود، اصلاً فیلم نیستند، بلکه ابزارهای پرپاگاندایی هستند که پتانسیل ایجاد تنش و درگیری میان دو طرف را دارند.
هر یک از این فیلمها، قطعهای از یک پازل است که هدف نهایی آن نشان دادن مردم ایران به عنوان ملتی سرکش، غیرمتمدن و بیرحم است. فیلمهای معاصر در هالیوود، ایران را کشوری حامی تروریسم معرفی میکنند و اخیراً هم با ادعای مسلح شدن ایران به سلاحهای هستهای سعی دارند وحشت از این کشور را در دل مردم دنیا بیندازند. ادعایی که فیلمسازان هالیوودی مطرح میکنند این است که سلاحهای هستهای ایران در نهایت منجر به "جنگ نهایی" یا همان "آرماگدون" و پایان تاریخ میشود.
برنامه هستهای ایران در فیلمهای معاصر هالیوود، موجب آغاز آرماگدون و پایان تاریخ میشود
فیلمهای تاریخی هالیوود نیز ایرانیها را ملتی با طبیعت و نژادی خشن و جنگطلب توصیف میکنند. نگاهی به تاریخ اخیر نشان میدهد هرگاه تنشها میان ایران و غرب افزایش مییابد، تولید فیلمهای ضدایرانی نیز جان تازهای میگیرد. فیلمهای "300" و "300: ظهور یک امپراطوری" مثالهای شناختهشدهای از این واقعیت هستند. این فیلمها همزمان با افزایش تنشها درباره برنامه هستهای ایران در سالهای 2006 و 2014 ساخته شد.
"300" فیلمی جنگی و اسطورهای بود که با هدف ترویج دیدگاه منفی نسبت به ایران و تاریخ تمدن آن ساخته شد. در این فیلم که وبسایت "یاهو" لقب "آغازی برای دموکراسی" را به آن داده، ایرانیها افرادی شیطانی، غیرانسانی و بیرحم هستند که تنها انگیزهشان از زندگی، حمله به سرزمینهای دیگر و قتلعام و تجاوز به شهروندان آنهاست، و بنابراین هیچ راه رهایی برای بشر وجود ندارد جز این که همه با هم متحد شوند و ایرانیها را نابود کنند.
ایران این فیلم نماد خودکامگی، وحشیگری و نادانی است، در حالی که یونان و نتیجتاً غرب، گهواره تمدن و دموکراسی است و به ناچار باید با کشتار و سبعیت مبارزه کند. هدف اصلی "300" نمایش شناختهشده کشور خوب مقابل کشور بد است. طبیعتاً در این فیلم، ایران طرف بد قرار میگیرد. فیلم بر اساس یک داستان مصور ساخته شده که یونانیان را سربازان تمدن و پارسها را ریشه تروریسم بینالمللی نشان میدهد.
سکانسی از فیلم ایرانهراسانه "300" - فرمانده سپاه یونان در تصویر مشخص است
تم داستان آنقدر عجیب است که یک فرد عاقل به راحتی نمیتواند آن را دنبال کند. پارسها ماسکهایی شبیه میمون و ظاهری بیرحم دارند. مانند فیلمهای کلیشهای دیگر هالیوود، در "300" هم هزاران "کاراکتر بد" همزمان کشته میشوند، اما زمانی که یک "انسان خوب" از ارتش یونانیها کشته میشود، بقیه ارتش خشمگین میگردد و قسم میخورد انتقام آن یک نفر را بگیرد. از نظر کارگردان فیلم، یک یونانی به اندازه هزار پارسی ارزش دارد.
"آدام یوجین دونالدسون" کارشناس تاریخ باستان معتقد است: "در اسطورههای باستانی، وقتی میشنوید که مثلاً یک میلیون "ساراسن"، یا 500 هزار ساراسن، یا 50 هزار ساراسن بودند و چند جنگجوی صلیبی که تعدادشان از انگشتهای دو دست تجاوز نمیکرد، آنها را قلع و قمع کردند، همیشه این اطلاعات را با دید شک و تردید نگاه کنید. هیچگاه نمیتوان به اعداد و ارقامی استناد کرد که درباره تاریخ جنگهای باستانی آورده میشود. محققین قرون وسطا این ویژگی بزرگنمایی را داشتهاند. وقتی این اعداد به یونانیها اشاره دارد، مسئله از این هم پیچیدهتر میشو. اعداد نجومی برای پارسها ذکر میکنند. مثلاً میگویند دو میلیون نفر بودند، وقتی از آب رودخانه ها میخوردند، رودخانه خشک میشد، از تعداد زیاد آنها محور زمین کج شده بود و غیره."
دونالدسون ادامه میدهد: "با این حال، محققین مدرن در جدیدترین مطالعات خود بالأخره رو به عقلانیت آوردهاند و به نظر میرسد آمار و ارقامشان واقعیتر شده است. اکنون گفته میشود پارسها بین 70 تا 150 هزار نفر بودند. این تعداد از نظر نیاز به نقل مکان و تأمین غذا منطقیتر میآید، به خصوص وقتی شبکه راهها و وضعیت راهپیمایی تا مرزها را بررسی میکنید. دلایل متنوعی وجود دارد که نشان میدهد آمار قبلی اشتباه بودهاند. به عنوان مثال، در آن زمان هیچ آرایش نظامی خاصی وجود نداشته است، راهها آنقدر هموار نبوده و غذا و آب هم آن اندازه فراوان نبوده که تشکیل لشکری میلیون نفری مقدور باشد. ضمناً ارتش باید حرکت میکرده است. نگه داشتن ارتش در یک محل ثابت به معنای دعوت از مرگ و میر به دلیل شیوع بیماری بوده است. بنابراین وقتی به قرن پنجم پیش از میلاد نگاه میکنید و میگویید 300 هزار نفر در ارتش فلان کشور بودهاند، آمارتان غیرممکن است، به ویژه که راهپیمایی ارتش پارسها از منطقه خودشان تا یونان بوده است که مسیری بسیار طولانی است."
"آدام یوجین دونالدسون" کارشناس آمریکایی تاریخ باستان
این کارشناس آمریکایی تاریخ باستان سپس ادعای فیلم "300" درباره شمار ارتش پارسها را به صراحت رد میکند و میگوید: "آیا این ارتش از یک ارتش شهری معمولی در یونان بزرگتر بوده است؟ بله، اما مثلاً 10 برابر، نه بیشتر. فیلم "300" نشان میدهد که یک فرمانده یونانی به نام "لئونیداس" با 300 نفر لشکریان اسپارتی برای مقابله با لشکر پارسها اعزام میشود. دلایل مذهبی برای تعداد این لشکر وجود دارد و برای اینکه بیش از 300 نفر اعزام نشدهاند. البته این رقم 300 هم ماجرای خود را دارد. واژه اسپارتی معانی مختلفی میتواند داشته باشد. لشکر لئونیداس متشکل از 300 اسپارتی به معنای شهروندان شهر "اسپارتا" بوده است، اما همراه اینها 700 تا 800 نفر هم از ساکنین شهرهای دیگر بودهاند. تعداد کل لشکر یونان هم میان 6000 تا 8000 نفر بوده است که به نسبت یونانیها اصلاً لشکر کوچکی نبوده است."
یکی از کلیشه های دیگر "300" نمایش کاراکترهای بد است. یکی از این کاراکترها که به لشکر یونان خیانت کرده، بدنی به شدت بدشکل و ظاهری نفرتانگیز دارد.
"ثریا سپهپور-اولریش" متخصص دیپلماسی عمومی میگوید: "ایرانیها به تاریخ خود بسیار افتخار میکنند. بنابراین وقتی تاریخشان به این شکل و توسط فیلمهایی مثل "300" تحریف میشود، مردم این کشور دلخور و عصبانی میشوند. از طرف دیگر، ایرانیهایی که خارج از این کشور زندگی میکنند، میبینند که هویتشان در نظر دیگران توسط این فیلمها شکل میگیرد و در نتیجه در کشورهایی که زندگی میکنند، با دشمنی مواجه میشوند. شاید این دشمنی به شخص آنها ارتباطی نباشد، اما علیه هویت آنهاست. متأسفانه مسئله دیگری که پیش میآید این است که ایرانیهای ساکن کشورهایی دیگر، برای اینکه همین دشمنی را کاهش دهند، مجبور میشوند هویت خود را از هویت واقعیشان یعنی مردم کشورشان دور کنند. بنابراین این افراد باید با روایت هالیوود همراه شوند تا بتوانند زندگی عادی در کشورهایی داشته باشند که به آنها مهاجرت کردهاند."
"ثریا سپهپور-اولریش" متخصص دیپلماسی عمومی ساکن آمریکا
فیلم "300: ظهور یک امپراطوری" که در ادامه فیلم اول ساخته شده است، نمونه بارز دیگری از کمپین پروپاگاندای هالیوود برای ایجاد نفرت نژادی در مردم است. آنچه این فیلم را از "300" متمایز میکند، کارگردان آن است. "نوام مورو" فیلمساز اسرائیلی فیلم جدید را با همان دروغها و تخیلات بیمعنای تاریخی پر کرده است، با این تفاوت که این بار، تأکید فیلم روی مسائل و شعارهای سیاسی امروز غرب است.
داستان فیلم، در ادامه فیلم قبلی نیست، بلکه نسخهای متفاوت از آن است. "300: ظهور یک امپراطوری" روایت میکند که پس از مرگ داریوش به دست یونانیها، خشایارشا سلطنت را در ایران به دست میآورد و با کمک یک زن یونانی که در پارس بزرگ شده است، تصمیم به انتقامجویی میگیرد. جنگی جدید میان ایران و یونان درمیگیرد و بعد از جنگی طولانی، لشکر کوچک غربیها موقف میشود لشکر عظیم و قدرتمند پارسها را شکست دهد.
از میان چندین و چند دروغ تاریخی در فیلم، میتوان به روایت آن از مرگ داریوش اشاره کرد که متضاد با واقعیتهای تاریخی این واقعه است. دروغ دیگر، انتساب پارسها با گروههای تروریستی از جمله القاعده است. لباسها و ظاهر پارسها در این فیلم به نوعی طراحی شده تا ظاهر گروههای تروریستی امروزی را به ذهن متبادر کند. در بخشی از فیلم، وقتی یونانیها از حمله پارسها باخبر میشوند، در "سنا"ی خود با هم مشورت میکنند. برخی اعضا میگویند باید راه گفتگو با پارسها را امتحان کرد، اما اعضای عاقل سنا بالأخره موقف میشوند بقیه را قانع کنند که تنها راه، جنگ و دفاع از خود است.
"300: ظهور یک امپراطوری" ساخته یک کارگردان اسرائیلی است
در صحنهای از فیلم، چند نفر از اعضای سنا خواستار "مذاکره" برای رسیدن به آتشبس با پارسها میشوند، اما "تمیستوکلس" فرمانده لشکر یونان اینگونه پاسخ میدهد: "با استبداد مذاکره کنیم! فقط یک مثال برایم بیاورید که این کار برای کشوری سودمند بوده باشد. هموطنهای من، ما فقط بر اساس دردهایی که در گذشته کشیدهایم [جنگهای قبلی ایران با یونان] میتوانیم درباره آینده قضاوت کنیم. بسیاری از شمایی که اینجا هستید، در جنگ "ماراتن" [حمله داریوش هخامنشی به یونان] همراه من بودید. شمایی که را جنگ بودید و زخم آن را خوردید، میدانید که صلح واقعی چگونه ساخته میشود. فریب نخورید. خشایار، فرزند داریوش، گرگی است که به در خانه ما آمده است. همین الآن، همین جا باید تصمیم بگیریم. آیا میخواهیم بایستیم و برای یونان بجنگیم یا نه."
شاید این سؤال پیش بیاید که چرا یک کارگردان کمتر شناختهشده اسرائیلی برای پروژهای به این بزرگی و با این هزینه سنگین انتخاب میشود. پاسخ این است که هدف نهایی از تولید اینگونه فیلمها، شکل دادن افکار عمومی علیه ایرانیان است. برای این کار چه کسی بهتر از کارگردانی است که در اسرائیل، یعنی دشمن شماره یک ایران، بزرگ شده است؟ البته "مورو" احتمالاً ناخودآگاه، ابهت ایران را هم نشان داده است، چراکه به شکلی غیرمستقیم به دنیا میگوید اگر کشوری میخواهد سربهسر ایران بگذارد، بهتر است نظر خود را عوض کند.
در یکی از صحنههای فیلم، خشایار به یونانیان هشدار میدهد که "آتن را از نقشه محو خواهد کرد." این جمله آشنا نیست؟ "سپهپور-اولریش" معتقد است: "این فیلم هوش مخاطبان را بسیار پایین در نظر گرفته است و این توهین، در حقیقت دیدگاه هالیوود درباره مخاطبان خود است. با این حال، دیدگاه خیلی اشتباهی هم نیست، چرا که مردم در غرب اغلب همین فیلمها را تماشا و اطلاعات نادرستی دریافت میکنند."
فرمانده سپاه یونان از بیفایده بودن مذاکره با پارسها میگوید
وی به نکته بسیار مهمی نیز اشاره میکند: "باید توجه داشته باشید که تنها صنعت فیلمسازی نیست، بلکه بسیاری از استودیوهای هالیوود، صاحب خبرگزاریها و شبکههای خبری هم هستند. مثلاً "تایم وارنر" که یکی از استودیوهای فیلمسازی غولپیکر در هالیوود است، صاحب شبکه سیانان است. بنابراین مردم در شبکههای خبری همان اطلاعات اشتباهی را میشنوند که در فیلمها میبینند و هدف آنها پروپاگاندا است. منظور از پروپاگاندا لزوماً دروغ نیست، ممکن است برخی از این اطلاعات واقعی باشد، اما به نحوی طرحریزی میشود تا افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهند. بنابراین از یک طرف شبکههای خبری را دارید و از طرف دیگر فیلمهایی را که همان اخبار را تقویت میکند."
این متخصص دیپلماسی عمومی ادامه میدهد: "نکته قابل تذکر این است که بسیاری از مدیران این استودیوها مثل "دیزنی" و "ایبیسی"، با رؤسای شرکتهای سازنده سلاح هیأت مدیره مشترک دارند. اینها دست به دست هم میدهند تا منافع افرادی را تأمین کنند که پشت صحنه تغییر افکار عمومی هستند و این کار را به قیمت مردم عادی در آمریکا و البته مردم ایران انجام میدهند."