مشخصات پویانمایی:
شرکت سازنده: دریم ورکز، کارگردان:Dean DeBlois، نویسنده:Dean DeBlois (برداشت آزاد از کتاب چگونه اژدهای خود را تربیت کنید اثر Cressida Cowell)، تاریخ اکران: 13 جون 2014، بودجه ساخت: 145 میلیون دلار، میزان فروش: 611 میلیون دلار (تا اکتبر، کشور سازنده: آمریکا، زبان: انگلیسی
کاراکترها:
صدا پیشگان:
در نقش |
صداپیشه |
هیکاپ |
Jay Baruchel |
والکا (مادر هیکاپ و همسر استویک) |
Cate Blanchett |
استویک (پدر هیکاپ و همسر والکا) |
Gerard James Butler |
گوبر (نزدیک ترین دوست استویک) |
Craig Ferguson |
استرید (معشوقه ی هیکاپ) |
America Georgine Ferrera |
اسناتلوت |
Jonah Hill Feldstein |
فیش لگز |
Christopher Mintz-Plasse |
رافنات |
Kristen Carroll Wiig |
تافنات |
Todd Joseph "T. J." Miller |
دراگو |
Djimon Gaston Hounsou |
اِرِت |
Kit Harington |
خلاصه داستان:
پنج سال از زمانی که هیکاپ و بیدندان توانستند با موفقیت اژدهایان و وایکینگها را باهم متحد کنند سپریشده است. درحالیکه آسترید، اسناتلوت و بقیه گروه در مسابقهی اژدها سواری با یکدیگر رقابت میکنند، جفت جداییناپذیر در عمق آسمان سیر میکنند و قلمروهای ثبتنشده را در نقشه ترسیم و به کاوش برای کشف جهانهای جدید ادامه میدهند. دریکی از سفرهای ماجراجویانه دو دوست (هیکاپ و آسترید) با غار اسرار آمیر یخی که خانهی صدها اژدهای وحشی و اژدها سواران مرموز است، روبرو میشوند. ناگهان آنها خود را در کانون یک میدان نبرد مییابند. اکنون، زمان آن رسیده است هیکاپ و بیدندان با یکدیگر متحد شوند تا برای آنچه بدان اعتقاددارند ایستادگی کنند. آنها باید باهم باشند تا آنچه در توان دارند برای تغییر آینده اژدهایان و انسانها هزینه کنند ...
درباره شرکت سازنده و پویانمایی:
دریم ورکز از شرکتهای انیمیشنسازی معروف آمریکایی است که در سال 1994 بهوسیله مثلث یهودی اسپیلبرگ، کاتزنبرگ و گفن بنانهاده شد.
ازجمله آثار معروف این شرکت میتوان به شرک، ماداگاسکار، مربی اژدها و پاندای کونگفوکار اشاره کرد.
دریم ورکز خود را محدود به ساخت پویانماییهای سینمایی نکرد و با نمونهبرداری از آثار سینمایی معروف خود و ایجاد تعلیقهای سلسلهوار در آنها، دست به ساخت سریالهای انیمیشنی جذاب زد. در این میان سریالهای پاندای کونگفو کار، مربی اژدها و هیولاها و بیگانگان با استقبال جهانی نیز روبرو شدند.
رویه دریم ورکز بخصوص در سالهای اخیر نشان میدهد که نهتنها در پی سرگرم کردن مردم بخصوص کودکان و نوجوانان است بلکه در راستای ارائه شکل خاصی از تفکر استراتژیک گام برمیدارد تا نسلهای جدید را به پذیرش دیدگاهی آیندهنگرانه البته از جنس غربی و عمدتا منحط آن دعوت کند. درواقع متصدیان این شرکت در کسوت معلم استراتژی درصدد تربیت نسلهای آینده بر بستر فرهنگ و باورهای خود هستند.
پویانمایی اژدهای خود را چگونه تربیت کنید همانگونه که از نام آن نیز پیداست در تلاش برای تربیت نسلی از کودکان و نوجوانان است که با توجه به قدرت رسانهای غرب تا حدودی دچار بحران هویتی شدهاند و تحریفات شدید تاریخی سینمای غرب چنان گردی بر داستانهای پیشینیان و اجدادشان نشانده که در فضای غبارآلود و آکنده از دروغ و راست اجازه تنفس هوای حقیقت را به آنها نمیدهد.
فیلم روایت گر داستان صیرورت و تکامل هیکاپ از بدو تولد تا دوران نوجوانی و جوانی اوست. شخصیت هیکاپ بهعنوان انسان طراز غربی نرم نرمک در کوران حوادث شکل میگیرد و تصمیمات سرنوشتساز او منجر به تغییر حرکت قومش میشود تا جایی که حتی صلاحیت و توانایی رهبری قومش را پیدا میکند و موردپذیرش همگان قرار میگیرد.
یکی از ویژگیهای مهم و قابلتأمل مربی اژدها این است که پیامهای پیچیده و درهمتنیدهی فلسفی و ژرف به زیبایی در قالب دیالوگهای روان بر زبان شخصیتها جاری میشود بدون اینکه کودک و نوجوان دچار عدم درک مفاهیم شوند. در کنار محتوای قوی و ایدئولوژیک، از تکنولوژی پیشرفته موشن کپچر، نوآوری درروش تصویربرداری و استفاده از پردازشگرهای چندهستهای دارای قابلیتهای مقیاس دهی که کاتزنبرگ از آن با عنوان انقلابی در تصویربرداری یاد میکند نیز نمیتوان غافل شد. ترکیب موسیقی حماسی با جلوههای تصویری در کنار محتوای عمیق در انتقال حس حال و هوای داستان به مخاطب بسیار کمککننده ظاهرشدهاند.
زرقوبرق و تکنیکهای به کار گرفتهشده در پویانمایی که چشم هر بینندهای را خیره میکند از یکسو و محتوای عمیق و فلسفی آن از سوی دیگر به اثر غنای خاصی بخشیده است.
هر چند باید این نکته را در نظر داشت که اهمیت آثار ابرقهرمانی و اسطورهای سینمای امریکا تنها در تکنیک و ویژگیهای بصری آنها خلاصه نمیشود بلکه روی دیگر سکهی سینمای امریکا القای مفاهیم پیچیدهی فلسفی به سبکی قابلفهم برای کودکان و نوجوانان است. در سطور بعد به برخی از مؤلفههای استراتژیک و ایدئولوژیک موجود در پویانمایی چگونه اژدهای خود را تربیت کنید 2 بهتفصیل اشاره خواهد شد.
مولفه های استراتژیک:
قدرت (power):
اصلی قدیمی که در برخی مواقع توسط شخصیتهای پویانمایی تکرار میشود دشمنی بین وایکینگها و اژدهایان است. پیش از اینکه هیکاپ بتواند با تسخیر قلب و ذهن خشم شب او را تحت کنترل خود درآورد وایکینگها به چشم دشمن به اژدهایان مینگریستند اما هیکاپ میتواند با تصرف قلب بیدندان و با نظر بر چشمان او صعوبت و خشونت موجود در چهرهی دشمن دیرینهی خود را بزداید و ارتباط معنادار دوستانهای با او برقرار کند.
در اتوپیای برک دیگر اژدها بهعنوان موجودی که درصدد نابودی انسان است به شمار نمیرود بلکه نوعی همزیستی دوستانه بین او و انسان برقرار میشود که پیشینهی پر از بغض، نفرت و دشمنی آنان را تحت تأثیر قرار میدهد لکن پیش نیاز ضروری برای مبدل گشتن دشمنی به دوستی پاک کردن حافظه از رخدادها و وقایع مابین طرفین و به فراموشی سپردن باورها و اعتقادات است. به همین خاطر نسیان و فراموش کردن گذشتهها و تلاش برای برقراری ارتباط با دشمن و ایجاد رابطه دوستانه با او ازجمله پیامهای مهم پویانمایی به شمار میآید.
اما آیا چنین قدرتی که بتوان بهواسطهی آن دشمن را به دوست تبدیل کرد، وجود دارد؟
آنچه هیکاپ با عمل و رفتار خودالقا میکند و سیر تکامل شخصیت او بیننده را به آن سمت میکشاند بهرهگیری از قابلیتهای قدرت نرم است.
هیکاپ برخلاف پدرش که اغلب اوقات برای مقابله با دشمن از ترفندهای جنگ سخت کمک میگیرد و با وقوع هر رویداد تهدیدکنندهای شمشیر را از رو بسته و لباس رزم به تن میپوشد و فرمان جنگ صادر میکند از روحیهی صلحجویانهتری برخوردار است و تلاش میکند بدون بهکارگیری تئوریهای قدرت سخت، از وقوع هرگونه جنگ سخت جلوگیری کند و با مذاکره و گفتوگو مشکلات را حلوفصل نماید.
هرچند هیکاپ با به کار بستن تئوریهای جنگ نرم در برخی مواقع موفق به تحقق اهداف خود میشود اما در مواجهه با «دشمن بد» به این موضوع پی میبرد که گفتوگو و صلح در چنین شرایطی معنا ندارد و باید در مقابل دشمن ایستادگی کرد و او را عقب راند.
هیکاپ میتواند قلب و ذهن «دشمن خوب» را با تئوریهای قدرت نرم تسخیر کند اما در میانه راه پرفرازونشیب زندگیاش درمییابد که زندگی تنها عرصهای برای تسخیر قلبها و ذهنها نیست بلکه برای نابودی «دشمن بد» باید به مدلها و الگوهای جنگ سخت متوسل شد. هیکاپ درک میکند که برای مقابله با دشمن رام نشدنی و هدایت و رهبری قومش باید الم جنگ بیفرازد و به نزاع با دشمن بد برود و در این راه تسخیر قلب و ذهن دشمن خوب برای موفقیت در میدان نزاع با دشمن بد ترفندی است که احتمال پیروزی او را صدچندان میکند.
او پس از فقدان پدر، دشمن سرسختی چون دراگو را پیش روی خود میبیند. فرماندهی سپاه دشمن بد در گذشتههای دور از اژدهاها ضربهی سختی خورده است اما او اکنون سپاهی متشکل از انسانها و اژدهایان فراهم آورده و به دنبال تسلط کامل برجهان است. هیکاپ مانند گذشته با دشمنی که بتواند قلب و ذهنش را تصاحب کند روبرو نیست بلکه او قصد نبرد با دشمنی دارد که خود قلب و ذهن اژدهایان را در راستای مطامع خلافش تصرف کرده است.
هیکاپ باراهنماییهای مادر و پدر فقیدش! راه مبارزه با دشمن سرسختی چون دراگو را فرامیگیرد. خشم شب بهواسطهی جادوی قدرتمند الفای بد و دراگو مجبور به پذیرش ولایت حاکم سپاه دشمن بد میشود اما این سرسپردگی ناخواسته و تسخیر مقطعی دوامی نمیآورد و هیکاپ باری دیگر موفق میشود با شکست طلسمی که قلب و ذهن اژدها را تحت سیطرهی بدیها درآورده است، دشمن دیروز و یار شفیق امروز! را به خویش بازگرداند.
حال این سؤال پیش میآید که رویکرد قدرت مدارانه ی هیکاپ و همراهان او در مواجهه با دشمن خوب و بد از کجا آمده است؟
پیش از پاسخ به این پرسش ابتدا باید فهمی از قدرت پیدا کرد.
قدرت در سادهترین تعریف یعنی تحمیل ارادهی خود بر دیگری.
هرگاه فردی ارادهی خود را بر کسی یا چیزی تحمیل کرد، ولایتش بر آن شخص یا شیء مستولی میشود. در نقطهی مقابل طرفی که از خود ضعف نشان دهد مسلماً در دام اقتدار (نقطهی مقابل اضعاف) طرف مقابل گرفتار میگرد. این قدرت در شکل ارگانیک به سه دسته سخت، نیمه سخت و نرم تقسیم میشود.
لشگر کشی نظامی و استفاده از استراتژیهای جنگ سخت در راستای تحقق هدف تسخیر سرزمینها، آبها و هوا - فضا به کار گرفته میشود. جنگ سخت همانگونه که از نامش پیداست با سختیها و صعوبتهای زیادی همراه است. در جنگ سخت، جان انسانهای زیادی گرفته و خونهای زیادی ریخته میشود و ویرانههایی نیز بر جای خواهد ماند. بهجرئت میتوان گفت که استفاده از الگوهای جنگ سخت به قدمت عمر انسانهاست و بهکارگیری روشهای قدرت سخت تا به امروز تداوم داشته است بهگونهای که تجربهی یک روز بدون جنگ به آرزوی محال مبدل گشته است.
تصرف حکومتها، تصرف بازار و تصرف اجتماعی با چنگ زدن به رویههای مطرح در قدرت نیمه سخت محقق میشود. تضعیف حکومتها با دخالتهای سیاسی در امور داخلی کشورها، تضعیف بازار با دست بردن به وضعیت اقتصادی کشورها و همچنین ایجاد مشکلات اجتماعی در جوامع مختلف ازجمله رویههایی هستند که معمولاً توسط کشورهای مستکبر جهانی پیادهسازی شده و می شوند.
پس از گذر از قدرت سخت و نیمه سخت، نبرد قلبها و ذهنها در عرصهی قدرت نرم ظهور مییابند. در این عرصه تصرف سرزمین، آبوهوا یا تصرف بازار و حکومت مطرح نیست بلکه تصرف و سیادت بر قلبها و ذهنها و اشغال آنها مطرح است. در این راستا غوغا سالاران با به چنگ گرفتن قدرت رسانهای حب و بغض جهانیان را مدیریت میکنند و به سمت و سویی که میخواهند میبرند.
با توجه به پیشینهی ی غرب و غوص در اعماق تاریخ طرحریزی استراتژیک آنها بهجرئت میتوان ادعا کرد تنها تمدنی که در این سه حوزه روسپید بیرون آمده و در به هم زدن نظم و امنیت جهان گوی سبقت را از دیگران ربوده است، تمدن غرب است. حداقل در طول عصر مدرن شروعکنندهی اکثر جنگها و بر هم زنندهی نظم جهان و به قتلگاه برندهی مردم بیگناه، تمدن غرب بوده است.
در پویانمایی مربی اژدهای 1 بیش از اینکه قدرت نیمه سخت و سخت مبنای شکلگیری داستان باشد، پرداختن به قدرت نرم خط تعلیق اصلی داستان را شکل میدهد اما در مربی اژدهای 2 ایجاد تعادل و توازن بین قدرت نرم و سخت نمود بیشتری دارد.
قهرمان اصلی داستان ابتدا فراگرفته بود که چگونه از قابلیتهای قدرت نرم برای تسلط بر حریفش استفاده کند اما در سیر تکامل شخصیتش فرامیگیرد که تنها راه مقابله با دشمن بهرهگیری از ترفندهای جنگ نرم نیست بلکه جنگ سخت در زمان و موقعیت مناسب، از اولویت بیشتری برای عقب راندن دشمن برخوردار است.
جوزف نای معروفترین چهره و نظریهپرداز در حوزهی قدرت نرم، قدرت را اینگونه توصیف میکند:
«قدرت عبارت است از توانایی تأثیر بر رفتار دیگران برای غلبه بر آنچه مدنظر شماست. چندین راه برای دستیابی شما به این جایگاه وجود دارد: میتوانید آنها را با تهدید وادار به انجام کاری کنید، میتوانید آنها را با پرداخت پول تهییج کنید و یا اینکه میتوانید آنها را بر اساس آنچه میخواهید اغوا و جذب کنید.»
از دریچهی نگاه جوزف نای در جنگ نرم، اغوا کردن (co-opt) بر وادار کردن (coerce) افراد اولویت دارد.
حرکت هیکاپ برای تسخیر ذهن و قلب اژدهاها از جنس جنگ نرم است درحالیکه مقابله و مبارزه با دراگو و عقب راندن او و اژدهای غولپیکرش در چارچوب جنگ سخت قابلبررسی است. برای پیروزی در جنگ سخت، هیکاپ باید ابتدا قلب و ذهن دربند شدهی اژدهایش را رها کند سپس به مبارزه با دراگو بپردازد. این موضوع «اولویت اغوا کردن بر وادار کردن» مدنظر جوزف نای را به اثبات میرساند.
البته باید به این نکته توجه داشت که اغوا کردن و ایجاد غوایت در افکار و باورها از اعمال شیطان بهحساب میآید. در انسانشناسی قرانی، قلب جایگاه کفر و ایمان است. تا زمانی که فرد در پاردایم ایمان باشد بههیچوجه از غوایت فکری برای ترغیب سایرین و جذب آنها استفاده نمیکند بلکه حقایق را بدون کموکاست برای طرف مقابل بیان میکند و با جدال احسن و حکمت، مفاهیم دینی را انتقال میدهد این در حالی است که غلبهی رواج غوایت فکری و حسی در رسانه و سینمای غرب بهوضوح خودنمایی میکند و بهندرت میتوان اثری هنری در غرب یافت که در آن به غوایت و گمراه کردن مردم دامن زده نشده باشد.
یافتن مناطق و سرزمینهای جدید، قلمرو گشایی و مرز نگاری:
در برک دوستان نوجوان هیکاپ مشغول اجرای مسابقه اژدها سواری و مردم سرگرم مشاهدهی نبرد آنها هستند؛ اما هیکاپِ ماجراجو و کنجکاو، سوار بر خشم شب بهدور از سرگرمیهای عوام در جستجو و کندوکاش برای کشف سرزمین جدید است.
او پس از کروز از سطح دریا با بیدندان اوج میگیرد و ان سوی ابرها در آسمان عملیات متهورانهای را امتحان میکند. پرواز بدون اژدها ...
اما پرواز او با مشکل و خطر روبرو و خشم شب با جانفشانی موفق به حفاظت از جان هیکاپ میشود. هیکاپ پس از فرود اضطراری از بالای صخره به افق پیش روی خود مینگرد و از کشف سرزمین جدید سخن میگوید. او نقشهی خود را که به شکل کتابچهای درآورده و در لباس خود جاسازی کرده بیرون میآورد و روی زمین میگشاید سپس از بیدندان میپرسد که «چه اسمی برایش انتخاب کنیم؟» در همین حین خشم شب شروع به خاراندن زیر بغلش میکند و هیکاپ به یمن این اتفاق بزرگ و تاریخی! اسم سرزمین کشفشده! را «خارش زیر بغل» میگذارد.
رفتار و گفتار هیکاپ مبنی بر کشف سرزمین زبان گویای پیشینهی تاریخی تمدن غرب بخصوص آنگلوساکسونهاست. هیکاپ از نسل کریستف کلمپها و تاسمانیها است که با اژدهایش اینسو و آنسو میپرد تا سرزمینی جدید پیدا و افتخار کشف آن را به اسم خود ثبت کند. شاید خوی وحشیگری کریستف کلمپ و تاسمانی و فجایعی که با ورود خود به سرزمینهای کشفشده! به بار آوردند در هیکاپ هویدا نباشد اما شهوت قلمروگشایی و مرزکشی ازجمله ویژگیهای او به شمار میآید که با پیشینهی تاریخی تمدن غرب در حوزه تعیین مرز و قلمرو ارتباط تنگاتنگی دارد البته راوی داستان در تلاش است که چهره صلحجویانهتری از انسان طراز غربی نمایش دهد تا شاید پوششی بر گذشتههای پر از جنایت غرب علیه بومیان بیگناه سرزمینهای کشفشده بکشد.
اشغالگری و مرز نگاری آنگلوساکسونها بیش از سایر تمدنها در صفحات تاریخ تکرار شده است. بر اساس مطالعات صورت گرفته، انگلیس نزدیک به 90 درصد از کشورهای جهان را در طول ادوار مختلف تاریخ اشغال کرده است.
با مرور و تحلیل تاریخ نزدیک به 200 کشور جهان حضور اشغالگرانهی انگلیس خبیث را تجربه کردهاند و تنها 22 کشور از زیادهخواهیهای روباه پیر در امان ماندهاند.
حتی سرزمین پهناور ایران از پلشتیهای پیراستعمار بینصیب نمانده است.
لذا احیای چندباره این رسم دیرینهی آنگلوساکسونها و تلاش و همت برای نمایش خوی قلمروگشایی و اشغالگری در نوع خود تأملبرانگیز است.
انتخاب نام برای قلمروهای کشفشده نیز در نوع خود قابلتأمل و توجه است. هیکاپ به شکلی تمسخرآمیز و آمیخته با طنزی تلخ نام سرزمین کشفشده را خارش زیر بغل مینامد و با این کار شکل دیگری از ادب و فرهنگ انسان طراز غربی را به رخ بینندگان میکشد!
دوستی با دشمن:
در سری اول چگونه اژدهایتان را تربیت کنید هیکاپ موفق شد به خشم شب آسیب برساند بهگونهای که قدرت پرواز را از او گرفت اما توانست بانفوذ در قلب او بغضش را به حب و با سیادت بر ذهن اژدها، شکش را به یقین مبدل کند در چنین شرایطی بغضی که در طول ادوار متوالی نهادینهشده بود با عشق و علاقهی هیکاپ به فراموشی سپرده شد و حس دوستی و صمیمیت جایگزین آن گشت.
این علاقه و وابستگی تا جایی پیش رفت که جدایی هیکاپ و اژدها ناممکن مینمود. اژدها بدون هیکاپ قدرت پرواز را از دست میداد و قهرمان پروتاگونیست نیز بدون خشم شب حتی برای لحظهای نمیتوانست در فضا معلق بماند.
تبدیل دشمن به دوست بهقدری غامض و غیرقابلباور است که ممکن است سؤالات زیادی را در ذهن بیننده ایجاد کند.
اینکه چگونه دشمن به دوست مبدل میگردد و آیا چنین امری امکانپذیر است؟
چه راههایی در عالم واقع برای ایجاد پیوند بین دوست و دشمن وجود دارد؟
چرا سازندگان پویانمایی تلاش میکنند از منظری دیگر به رابطهی دشمن و دوست نگاه کنند و با بر هم زدن قواعد منازعات به نتیجهگیریهای مدنظر خود دست یابند؟
با بررسی مهندسی منازعات و گامهای بین دوست و دشمن شناخت بهتر و بیشتری در این زمینه به دست میآید.
مبتنی بر مهندسی منازعات از خودی تا دشمن 5 گام تعریف میشود.
خودی - شریک - رقیب - حریف - دشمن
این پنج گام علاوه بر انطباق با شرایط بیرون با شرایط درون انسان نیز سازگارند.
اولین گام برای عبور از خودی، جذب شریک است. مسلماً در آغاز کار دوستی با شریک آسانتر از دوستی با دشمن خواهد بود.
دوستی با رقیب و حریف نیز گامهایی هستند که فرد یا گروه برای رسیدن به دوستی با دشمن باید آنها را طی کند؛ اما آیا پیمودن این گامها کار امکانپذیر و آسانی است؟ شاید دوست شدن با شریک تا حدودی آسان نماید اما دوستی با رقیب، حریف و درنهایت با دشمن بهمراتب سختتر، پیچیدهتر و حتی غیرممکن خواهد بود؛ با این حال راویان داستان مربی اژدها بدون در نظر گرفتن 5 گام رسیدن از خودی به دشمن بهیکباره، دوستی بین خودی و دشمن را رقم میزنند. شاید مخاطب اینگونه پاسخ دهد هیکاپ با استفاده از ویژگیهای ذاتیاش میتواند به چنین جایگاهی برسد که دشمن را به دوست مبدل سازد ولی آیا چنین برداشتی قابلپذیرش است؟
در سری دوم مربی اژدها سه طیف شخصیت در خلال فیلم معرفی میشوند:
خودیها که اهالی برک هستند و توانستهاند اژدهایان را رام کنند و بر آنها سوار شوند.
دشمنان خوب، اژدهاها هستند. این موجودات اسطورهای حتی حاضرند جان خود را برای انسانها فدا کنند.
دشمنان بد که حامیان دراگو و اژدهای غولپیکرش هستند. آنان سودای نابودی برک را در سر میپرورانند.
هیکاپ در جنگ نرم موفق میشود دشمن خوب را به دوست مبدل سازد اما در مقابله با دشمن بد با استفاده از قابلیتهای قدرت نرم و بهکارگیری ترفندهای جنگ سخت موفق میشود بر دشمن بد (دراگو و یارانش) غلبه پیدا کند.
با تأمل در تقسیمبندی دوگانهی دشمن به خوب و بد میتوان به ریشهی سیاستهای دوگانهی غرب در مواجهه با دشمنان خود و استفاده از آن در پویانمایی مربی اژدها، پی برد.
تمایل به دوستی با دشمن خوب و مقابله شدید با دشمن بد ازجمله تقسیمبندیهایی هستند که غربیها و بخصوص در عصر کنونی ایالاتمتحدهی امریکا در محقق ساختن آن تمایل زیادی از خود نشان میدهند. تفکیک تروریستها به خوب و بد ازجمله استراتژیهای ایالاتمتحدهی امریکا در همین راستا است که در سالهای اخیر سروصدای زیادی به پا کرده است.
سیاستهای دوگانه غرب در قبال تروریستهای داعش، النصره، القاعده، طالبان و ... امروز بیشازپیش بر مردم جهان آشکارشده است. به اذعان مقامات غربی و آمریکایی گروههای افراطی و تروریستی توسط نهادها و سازمانهای سری آموزشهای لازم را دریافت میکردهاند ازنظر تسلیحات و تجهیزات نظامی نیز غربیها به شکل علنی و غیرعلنی حمایت خود را از این تروریستها اعلام کردند و با جنگ رسانهای نیز آتشبیار این معرکه شدهاند.
پس از گذشت چندین سال و کشتار عظیمی که توسط تروریستهای مورد حمایت امریکا و برخی کشورهای غربی در سوریه و عراق رقم خورده اکنون ایالاتمتحدهی امریکا و همپیمانانش با تفکیک تروریست خوب از بد، اعلام کردهاند که حمایتهای خود را از تروریستهای خوب! ادامه خواهد داد و در مقابل به نزاع علیه تروریستهای بد میپردازد.
اینجاست که دم خروس سازندگان مربی اژدها بیرون میزند و سیاستهای دوگانه رژیم متبوع خود را در عرصه منازعات تمدنی فاش و برملا میکنند.
«تنها راه منازعه با دشمن بد، دوستی با دشمن خوب خواهد بود.»
این جمله شاهبیت «دشمنشناسی آمریکایی» است که در قالب دیالوگهای زیبا و روانِ آمیخته با تکنیکهای پیشرفتهی سینمایی به کودکان و نوجوانان تلقین میشود.
در حالی هیکاپ ویارانش در پی القای دشمنشناسی آمریکایی هستند که اسلام در جبههی مقابل استکبار درسی دیگر به انسان سرگشته و آواره در عرصهی معرفت میدهد.
مبتنی بر ثنویت توحیدی جبههی حق در مقابل جبههی باطل با تمام اعوانوانصارش قرار دارد. در این عرصهی پیکار، یا باید در جبهه حق باشی یا علیه آن در جبهه باطل.
حق آغشته به باطل مفهومی ندارد و التقاط بهحساب میآید. در کتاب آسمانی قران نیز برعدم پوشاندن لباس باطل بر حق تأکید شده است. پیام دشمنشناسی آمریکایی، پیامی منفعت طلبانه است که در آن دوست و دشمن خوب به یاری هم میشتابند و بدون در نظر گرفتن نسبتشان با حق و تفکیک آن از باطل تا جایی پیش میروند که حتی اصول خود را زیر پا میگذارند. این موضوع نافی شعار اصلی اسلام مبنی بر نفی الهههای دروغین و پافشاری بر ولایت الله است. در دشمنشناسی آمریکایی منفعت مبتنی بر مطامع بشر امانیست تعریف میشود که غایت مشخصی ندارد اما در دشمنشناسی دینی و اسلامی حق و باطل از هم جدا هستند و مقصد و غایت کاملاً مشخص است و منفعت در راستا و چارچوب حق تعریف میشود. در چنین شرایطی مفهوم مصلحت در مقابل مفسدت ناشی از منفعتطلبی باطل مبنا، قرار میگیرد.
رهبری (leadership):
پس از بازگشت از سفر ماجراجویانه و عبور از سرزمین تازه کشفشده! هیکاپ به شرح ماوقع دربارهی گذرش از سرزمین تصرفشده توسط شکارچیان اژدها میپردازد. او از دراگو رئیس شکارچیان میگوید و پدرش را از احتمال حملهی زودهنگام او مطلع میکند.
استویک پیش از شنیدن خبر حملهی دراگو درس رهبری به هیکاپ می دهد:
« درس اول اینه که: اولین وظیفهی رئیس نسبت به مردمشه.
درس دوم؛ کاری که برای مردم انجام میدی هیچوقت کوچیک نیست. »
پدر هیکاپ، این سخنان را در جهت شکل دادن شخصیت او بهعنوان یک رهبر گوشزد میکند.
درصحنهای دیگر پس از مرگ تراژیک پدر، پسر درحالیکه به قایق حامل جسد پدرش خیره شده و اشک در چشمانش حلقهزده بهآرامی میگوید «من رئیس قبیله نمیشم؛ چیزی که تو می خواستی و من مامور صلح نیستم؛ چیزی که فکر میکردی».
در این هنگام والکا نقش مادری خود را به خوبی ایفا میکند و به فرزندش قوت قلب میدهد:
«تو زودتر از موعد به دنیا اومدی خیلی هم کوچیک بودی، چقدر نازک و چقدر لطیف. من میترسیدم که بمیری اما پدرت ... اون هیچوقت شک نکرد او مطمئن بود که تو از همه قویتر میشی و درست هم میگفت. تو شجاعت یه رئیس و روح یه اژدها رو داری. فقط تو میتونی جهان ما رو متحد کنی اون فقط توئی پسرم.»
والکا تمام تلاش خود را برای اثبات رهبری هیکاپ به کار میگیرد و با حرفهای خود موفق میشود او را متقاعد کند.
قابلذکر است که نقش پدر و مادر و شکلدهی شخصیت فرزندان و هدایت آنها در کوران و شرایط دشوار زندگی یکی از ویژگیهای مثبت پویانمایی به شمار میروند (البته باید به این موضوع توجه داشت که والدین فرزندان خود را به کدامین سو هدایت میکنند.)
نکاتی در گفتههای پدر و مادر هیکاپ نهفته است که نمیتوان بهراحتی از آنها عبور کرد. اتفاقنظر پدر و مادر هیکاپ بر رهبری هیکاپ استوار است. هرکدام از آنها بهگونهای تلاش میکنند تا این موضوع را برای هیکاپ جا بیندازند. این درسی دیگر است که مربی اژدهای 2 به مخاطبان میدهد و آنها را به پیروی از این دستورالعملها دعوت میکند.
اما پدر و مادر هیکاپ از کدام رهبری سخن میگویند؟
یک رهبر چه ویژگیهایی باید داشته باشد و آیا هیکاپ شایستگی رهبری را دارد؟
پاسخ به این پرسش را باید در کلام فلاسفه و دانشمندان غرب جستجو کرد.
توماس کارلایل در قهرمانان و قهرمان پرستی، استعدادها، مهارتها و خصوصیات فیزیکی را برای رسیدن یک مرد به قدرت شروطی لازم میداند. گالتون نیز ویژگیهای رهبری را در داشتن ارتباط خانوادگی با مردان قدرتمند میداند. گالتون درواقع معتقد است که رهبری مقولهای ذاتی و رهبران از آغاز رهبر متولد میشوند نه اینکه بهمرورزمان رشد و نمو پیدا کنند.
در دوران معاصر روشهای جدیدی مبتنی بر ویژگیهای یک رهبر دنبال شد که منتج به ظهور نظریهی تریت (trait theory) شد. در این نظریه رهبر و رهبری با ویژگیهای زیر توصیفشده است:
- افراد میتوانند در موقعیتها و شرایط گوناگون بهعنوان رهبر ظاهر شوند.
- ارتباطات مهمی بین پیدایش رهبری و خصوصیات فردی وجود دارد:
هوش، استعداد، برونگرایی، وجدان (ناخودآگاه)، باز بودن نسبت به تجربه، خودکارآمدی (توانایی تکمیل کارها و رسیدن به اهداف)
همانطور که از خصوصیات مطرحشده رهبری پیداست، نظریه تریت یک نظریه در حوزه روانشناسی است و به ابعاد شخصیتی از منظر علم روانشناسی نگریسته شده است بدین خاطر نمیتوان آن را جامع و شامل دانست.
دانشمندان و فلاسفه در رابطه با مقولهی رهبری مطالب زیاد و بعضاً متفاوت و متناقضی مطرح کردهاند که بیشتر آنها در شخصیت هیکاپ پدیدار است.
برخی از ویژگیهای رهبری ظاهر در هیکاپ (به نقل از همراهان و بر اساس عملکرد و رفتارهای وی) را میتوان به شکل زیر توصیف کرد:
- از بدو تولد ویژگیهای یک رهبر را داشته است. (بنا بر گفته مای والکا)
- فردی برونگرا، باهوش و بااستعداد است.
- باز بودن نسبت به تجربه (تلاش میکند تا تجربه مای جدیدی را کسب کند مانند انجام عملیات متهورانه پرواز بدون اژدها)
- به نتیجه رساندن کارها
لذا با اطمینان میتوان اعلام کرد اکثر ویژگیهای رهبری مطرحشده توسط فیلسوفان و دانشمندان صاحبنظر در این حوزه در هیکاپ وجود دارد.
اما هیکاپ تنها رهبر قوم و قبیله خود نیست بلکه بنا به گفتهی مادرش تنها اوست که میتواند جهان را متحد کند. قهرمان اصلی داستان از نسل وایکینگها، نمایندهی تمدن غرب و انسان طراز آنگلوساکسون است که نهتنها رهبر قوم خود بلکه رهبر کل جهان خوانده میشود.
ایالاتمتحدهی امریکا با استفاده از قدرت رسانهای خویش (همانگونه که در آثار ابرقهرمانی دیگر نظیر سوپرمن خود را رهبر جهان معرفی کرده است) برای چندمین بار به دنبال ارائهی چهرهای است که در آینده سکان رهبری کشتی پرتلاطم جهان را بر عهده میگیرد و آن را به سمت و سویی که میخواهد میکشاند.
خودشیفتگی و غرور امریکا در توصیف بشر آنگلوساکسون در کسوت رهبر به جهانیان، ناشی از خوی استکباری این امپراتوری طاغوتی است. آنان با برتر دانستن خویش گرفتار مرض نژادپرستی شدهاند که با برتر دانستن قوم خود چهرهای صلحجو و انساندوست و از جبهه مخالف چهرهای خشن و سفاک به تصویر می کشند بر این مبنا هر آنکس دشمن امریکا باشد بر هم زنندهی نظم و اتحاد در جهان و در مقابل دوست امریکا حامی اتحاد و همدلی در جهان خواهد بود.
اما با ظهور انقلاب اسلامی شکل دیگری از قدرت در دنیا پدیدار شد که تمام معادلات جهانی را بر هم زد. ظهور و تداوم انقلاب اسلامی و ایستادگی آن در مقابل استکبار جهانی برای ایالاتمتحدهی امریکا و همپیمانانش سخت آمده است ازاینروست که آنها با تمام قدرت رسانهای و اقتصادی خود در پی معرفی و ارائه انسان طراز غربی هستند تا شتاب اثرگذاری انقلاب اسلامی بر سایر ملتها را کند و درنهایت متوقف کنند هر چند در قران ذکرشده است:
«در حقيقت، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد.» (آیهی 105 سورهی مبارکهی انبیاء)
لذا این بندگان صالح خدا هستند که زمین را به ارث خواهند برد نه انسان ملحد آنگلوساکسون و آمریکایی.
نفی تمامیتخواهی (anti totalitarianism):
صدای سنگین و خشن جنگ بر همهجا طنینانداز شده و دود و غبار ناشی از آتشبازی طرفین دعوا فضا را پرکرده، اکنون هنگامهی مقابلهی سهمگین فرارسیده است. هیکاپ رو درروی دراگو میایستد و خطاب به وی میگوید:
همه اینا خرابشده واسه اینکه غیرقابلمهار بشی؟ واسه اینکه به دنیا حکومت کنی؟ اژدهاها موجوداتی متفاوتاند که می تونن آدما رو به هم برسونن.
دراگو در پاسخ میگوید:
با خودم عهد بستم که ترس از اژدهاها رو زیاد کنم و مردم دنیا رو آزاد کنم.
دراگو در پاسخ سؤال هیکاپ که «چرا ارتشی از اژدهاها را برای خود فراهم آوردهای» میگوید:
خب برای غلبه بر اژدهاها باید اژدها داشته باشی.
پیش از اینکه دراگو کلام خود را به پایان برساند هیکاپ از هدف واقعی دراگو پرده برمیدارد:
«دراگو، تو برای غلبه بر مردم باید اژدها داشته باشی، برای کنترل کسانی که ازت پیروی میکنند و خلاصی از دست کسانی که دوستشون نداری ...»
دراگو بر سخنان مربی اژدها صحه میگذارد. هیکاپ کوتاه نمیآید و باری دیگر از صلح سخن میگوید ولی از این کارش طرفی نمیبندد.
طلسم و جادوی الفای دراگو کارگر میافتد و حس دوستی بین خشم شب و هیکاپ را از بین میبرد. جادوی آلفا بهاندازهای قدرتمند است که قلب و ذهن از قبل تسخیرشدهی بیدندان را از بند تعلقاتش به هیکاپ رها و او را دربند تمنیات و خواستههای دراگو اسیر میکند. هرچند کوتاه اما برای مدتی تمامیتخواهی دراگو منتج به پیروزی او مقابل هیکاپ و اژدهایش میشود اما این پیروزی دوامی نمیآورد.
در دیالوگ بین هیکاپ و دراگو مطالب حائز اهمیتی ازجمله کنترل مردم و تمامیتخواهی ردوبدل میشود؛ اما تمامیتخواهی به چه مفهوم است و آیا دراگو یک تمامیتخواه به شمار میآید؟
تمامیتخواهی مفهومی است که اغلب بهوسیلهی دانشمندان علوم سیاسی مطرح میشود. دولت تمامیتخواه برای خود حقی را نسبت به جامعه قائل است که بتواند بهواسطهی آن تا جایی که امکان دارد کنترل جنبههای مختلف زندگی خصوصی و عمومی را در دست داشته باشد.
تمامیتخواهی مفهومی است که ابتدا در شکل مثبت آن به سال 1920 میلادی بهوسیلهی ویمار جرمن جوریست و بعدها آکادمی نازی، کارل اشمیت و فاشیستهای ایتالیایی توسعه یافت. این مفهوم در گفتمان ضد کمونیستی غرب در طول دوره جنگ سرد بهمنظور ایجاد شباهت بین المان نازی و دیگر دولتهای فاشیست از یکسو و دولتهای حزب کمونیست شوروی از سوی دیگر رواج پیدا کرد.
کارل فردریش و زیبیگنیو برژینسکی ادعا میکنند که یک سیستم تمامیتخواه 6 ویژگی دارد:
1- ایدئولوژی هدایتکننده مشخص
2- حزب انبوه منفرد که اغلب بهوسیلهی یک دیکتاتور رهبری میشود
3- سیستم ترور، استفاده از ابزارهایی چون خشونت و پلیس مخفی
4- امتیاز انحصاری تسلیحات
5- امتیاز انحصاری بر رسانههای انبوه و جمعی
6- مدیریت مرکزی و کنترل بر اقتصاد از طریق برنامهریزی دولتی
باکمی تعمق در سیستم تحت مدیریت دراگو و انطباق آن با 6 ویژگی سیستم تمامیتخواه مدنظر برژینسکی و فردریش تمامیتخواهی دراگو و سیستمش به اثبات میرسد. ایدئولوژی دراگو غلبه بر اژدهاها و تسلط بر کل جهان است. حزب و یا گروه دومی در جبههی دراگو مشاهده نمیشود و دیکتاتور وار گروه تحت سلطه ی خود را هدایت میکند، سیستم ترور او نیز متشکل از اژدهاها و انسانها است.
دراگو هرچند در برههای از زمان موفق به تسلط بر اژدهاها و غلبه بر هیکاپ و دوستانش میشود اما پایان داستان بهگونهای دیگر رقم میخورد. او درنهایت شکست میخورد و ارزوی دیرینهاش مبنی بر تسلط کامل برجهان پایان میپذیرد.
تنها کسی که توان مقابله با دراگو را دارد هیکاپ است. هیکاپ بهعنوان نمایندهی غرب و انسان طراز آنگلوساکسون، قهرمانی معرفی میشود که به مقابله با دیکتاتوری و تمامیتخواهی میپردازد و درنهایت موفق میشود جهان خیالی داستان را از لوث وجود دراگو و جادوهای عجیبوغریبش پاک کند. (البته بر مبنای داستان قسمت دوم مربی اژدها)
اما این ابر انسان آنگلوساکسون در حالی به مقابله با تمامیتخواهی میپردازد که پردازندگان شخصیت او از حامیان باسابقهی تمامیتخواهی در جهان هستند. از این حیث تناقضی آشکار بین آرزوپردازیهای دریم ورکز و سیاستهای دولت متبوع آن وجود دارد که غیرقابلچشمپوشی است. با جستجویی ساده در تاریخچهی زندگی کارگردان مشهور آمریکایی و پایهگذار اصلی شرکت دریم ورکز، استیون اسپیلبرگ و مدیرعامل اجرایی کنونی این شرکت جفری کاتزنبرگ ارتباطات معنادار آنها با سران و مقامات مختلف حکومتی امریکا آشکار میگردد که این موضوع تأییدی بر همراستا بودن سیاستهای دریم ورکز با امپراتوری امریکا و لابیهای صهیونیستی خواهد بود.
درواقع 6 ویژگی مدنظر برژینسکی استراتژیست آمریکایی بیش از اینکه باشخصیت دراگو انطباق داشته باشد با ساختار حکومتی ایالاتمتحدهی امریکا و کشورهای زیادهخواه غربی و حامیان آنان همخوانی دارد.
امروز در عرصهی جنگ رسانهای و نبرد باورها، ایالاتمتحده امریکا در حالی سخن از مقابله و مبارزه با تمامیتخواهی میزند که خود در طول عمر کوتاهش همواره از حکومتهای دیکتاتوری و تمامیتخواه در اقصا نقاط جهان حمایت کرده است. یکی از رژیمهای تمامیتخواه جهان، رژیم منحوس کودک کش صهیونیستی است که خباثتها و زیادهخواهی در ذات آن نهفته است و این موضوع برای آزادگان جهان آشکار و هویدا شده است. چگونه میشود کشوری که خود داعیهدار حمایت از تمامیتخواهی است بهنقد و گلایه از آن بپردازد و مهمتر اینکه خود را بهعنوان زدایندهی تمامیتخواهی در جهان معرفی کند؟
دفاع از تمامیتخواهی در عمل و مقابله با آن در تخیل و آرزو بهقدری تمسخرآمیز است که هیچ عقل سلیمی قادر به پذیرش آن نیست. سیاستهای دوگانهی امریکا نهتنها در عمل، روبنای رفتاری این امپراتوری را شکل میدهد بلکه در عالم تخیل پردازی و قهرمان سازی نیز به شکلی دیگر تکرار میشود. لذا انسان مو من دارای عقل سلیم نباید در دام سیاستهای طاغوتیان گرفتار گردد و سیطرهی تفکر باطل استکبار جهانی را بپذیرد.
تغییر جهان، فراهم کردن امنیت برای همپیمانان:
هیکاپ پس از مانور والکا برای اینکه کم نیاورد قصد میکند پرواز بدون اژدها را به رخ مادرش بکشد. پس از ترک اژدهایش بهوسیلهی بالههایی که برای خودساخته است در اسمان معلق میشود اما دیگربار به علت ضعف و ناتوانی در کنترل خود با صخرههای سنگی مواجه میشود در این هنگام بیدندان بدون اتلاف وقت با جانفشانی از برخورد هیکاپ با صخرهها جلوگیری میکند. پس از فرود موفقیتآمیز، ولکا جملات مهمی را با فرزندش در میان میگذارد:
والکا: ما همهی دنیا رو واسه اژدهاها تغییر میدیم و بهجای بهتر و امنتری واسشون تبدیل میکنیم.
هیکاپ: اوه این عالیه. حالا من و تو میتونیم بریم پیش دراگو و باهاش حرف بزنیم
والکا: چی؟ ما با دراگو حرف نمیزنیم ما باید از زمین خودمون محافظت کنیم.
والکا از تغییر صحبت میکند تغییری که در آن شرایط و فضا برای اژدهاها امن تر باشد. والکا با توجه به اینکه 20 سال از عمر خود را با اژدهاها گذرانده و با خصوصیات و راز و رمزهای آنها آشنا شده است توانسته ارتباط خوبی با دشمنان قدیمی برقرار کند. حال اژدهاها از دشمنان بد به دشمنان خوب و سپس به دوستانی برای والکا تبدیلشدهاند تا جایی که دغدغهی امنیت آنها را در سر میپروراند و تلاش میکند این دغدغه را به فرزندش که قرار است در آینده رهبر قوم خود و در سطحی بالاتر رهبر جهان شود، انتقال دهد.
هیکاپ برای جلوگیری از جنگ و مقابله سخت با دراگو برای چندمین بار سخن از صلح میزند اما با جواب صریح مادرش روبرو میشود. ولکا در پاسخ به هیکاپ به گونه سخن میگوید که گویا امنیت اژدهاها با امنیت جهان آمیخته است و محافظت از آنها محافظت از کل کرهی زمین خواهد بود.
نقطه مشترک پویانمایی با شرایط امروز دنیا مسئله مهم امنیت است. برقراری امنیت همپیمانان و بهتبع آن برقراری امنیت جهان موضوع مبتلابه امروز جهان واقعی نیز به شمار میرود که سعی میشود این موضوع مهم در فضایی متفاوت و در قالب حس و از طریق رسانه به مردم جهان منتقل شود.
نقطهی اشتراک ولکا و سران کشورهای سلطهگر جهان در این است که هر دو در پی گستردن گنبد امنیتی بر سر همپیمانان خود که روزی دشمنان هم به شمار میرفتند، هستند و به جبههی مقابل خود نگاهی تهاجمی دارند و آنها را نافی امنیت میدانند.
اژدهاها درواقع از خود اختیاری ندارند و مبتنی بر تئوریهای قدرت نرم به هر سو که جادوی جذابتر و نیروی کشندهی قدرتمندتری داشته باشد متمایل میشوند. طلسم شدن خشم شب، دوست 20 سالهی هیکاپ برای مدتزمان هرچند کوتاه شاهدی بر این مدعا است. در همین راستا کسانی جزو حامیان و همپیمانان والکا به شمار میآیند که قلب و ذهنشان دربند جادوی دراگو نباشد و هر اژدهایی که در جبههی والکا و فرزند او نباشند علیه او هستند و بر هم زنندهی امنیت جهان موهومی پویانمایی به شمار میروند.
کشورهای سلطهگر و سلطهجو نیز همین روبه را در پی میگیرند آنها هرگاه کشوری و ملتی نافی منافع و خواستشان باشد به مقابله با آن میپردازند و ان زمان که ملتی یا کشوری در جهت منافعشان و همراستا با اهداف آنها سیر کنند حمایتهای خود را از آنها دریغ نمیکنند و این حمایتها تا زمان پافشاری بر اصول سلطه گران باقی خواهد بود.
در عصر حاضر ایالاتمتحدهی امریکا خود را رهبر جهان معرفی میکند و امنیت خود را مبنای امنیت جهان قرار میدهد. دشمنان خوب ایالاتمتحده تا زمانی که مبتنی بر خواست او عمل کنند حمایت میشوند و بهمحض فاصله گرفتن از خواستههای امریکا بهیکباره در دامنهی دشمنان بد قرار میگیرند و بر هم زنندهی امنیت جهان پنداشته میشوند.
والکا نماد سرزمین و عقیدهی غربی، بر این اصل اصرار دارد که «ما همهی دنیا رو واسه اژدهاها تغییر میدیم و بهجای بهتر و امنتری واسشون تبدیل میکنیم.» بهواقع از منظر ولکا تنها قدرتی که توانایی تغییر و برقراری امنیت در جهان را دارد انسانهایی از سرزمین غرب، حامیان ایدئولوژیهای غربی، خواهند بود.
نسبت والکا با اژدهاها بهعنوان دشمنان خوب همچون نسبت امریکا باهم پیمانان خود است که روزی دشمن او بهحساب میآمدهاند اما اکنون بهعنوان دوست در کنارش نقش ایفا میکنند.
برخلاف ذات شرور و استکبارانه ی سران تمدن غرب چهرهی صلحجویانهای از آنها به نمایش درمیآید و در مقابل دراگو ویارانش افرادی خونخوار و شرور توصیف میشوند. بر این مبنا هر کس مقابل عقیده و تمدن غرب (با توجه به اینکه والکا نماد سرزمین و عقیدهی غربی است) قد الم کند فردی شرور و بر هم زنندهی امنیت جهانی است و هر کس دستبهدست امریکا دهد و او را یاری رساند ناجی و برقرارکننده امنیت جهان است.