سال هاست که غرب سعی دارد تا با استفاده از امکانات وسیع رسانه ای خود باورهای مردم را دستخوش تغییر کرده و تعریف و تعبیر جدیدی از آن ها را ارایه نماید. علت این اتفاق را می توان در بهره وری غرب از چگونگی نگاه عمومی مردم به یک موضوع خاص و میزان باور آن ها به آن موضوع (و اعتماد به تعریف و تعبیر غرب از آن) جستجو کرد. در این میان باور جهانی مردم به انبیاء الهی و کلیت و ماهیت دین، از جمله نکاتی هستند که غرب به طور جدی روی آن ها دست گذاشته و سعی دارد تا این نگاه جهانی را بنا به اقتضای خواسته های نامشروع خود دستخوش تغییر کرده و با ارایه تعبیر و تفسیر جدید (پوچ و دروغین) نقش خداوند، دین و رسالت انبیاء در شکل گیری آن را کم رنگ کند تا بدین ترتیب نقش منجی گری خود را حقیقی جلوه داده و سیطره خود بر اقوام مختلف را گسترش دهد.
ساخت فیلم
های مختلف از زندگی انبیاء در مقاطع زمانی متفاوت و نمایش پر از تحریف
رسالت آن ها، از جمله فعالیت های جدی غرب در این زمینه به شمار می روند که
باعث شده اند تا باورهای جهانی و عمومی مردم در رابطه با صالحترین بندگان
خدا را دچار تشویش و گمراهی نماید. مثلاً، متاسفانه در کشور ما اکثر مردم
عامه، حضرت موسی (ع) را با فیلم ده فرمان می شناسند، یا فیلم هایی نظیر
کتاب آفرینش، مصائب مسیح، یوسف و زولیخا و... عامل شناخت دیگر انبیاء الهی
هستند.
حال یکبار دیگر غرب با استفاده از همین نسخه آزمایش شده پای به
این عرصه گذاشته تا بنا به اقتضای سیاست امروز خود، تصویری موهون و دروغین
از انبیای اللهی به جهان ارایه کند و برای این منظور اینبار کارگردان یهودی
الاصل و بدنامی چون آرنوفسکی را انتخاب نموده است.
کارگردانی که
سابقاً جاسوس موساد بوده و بعد به عنوان یک فیلمساز فیلسوف و روشنفکر، با
تحریف ادیان آسمانی، نوع دیگری از خدمات خود به اسراییل و غرب را ارایه می
نماید. وی که در کارنامه کاری خود ساخت فیلم هایی مانند پی (Pi)، سرچشمه
(The Fountain)، مرثیه ای برای یک رویا (Requiem for a Dream) و قوی سیاه
(Black Swan) را دارد، اینبار به سراغ روایت زندگی و رسالت حضرت نوح نبی
(ع) رفته است.
داستان فیلم در ابتدا با
روایت کلی ماجرای زندگی حضرت آدم و همسرش (توجه داشته باشید که نام حوا در
قرآن ذکر نشده و این نام در تورات آمده است) و سپس قتل هابیل به دست قابیل و
فرار وی به سمت شرق-محل سقوط فرشتگان- از زبان لِمِک، پدر حضرت نوح آغاز
می شود.
* توجه داشته باشید که طبق داستان، قابیل پس از ارتکاب به قتل
به شرق می گریزد! این که منظور از شرق کجاست و آرنوفسکی بر اساس کدامین
منبع چنین ادعایی کرده، جای سوال دارد؟
لِمِک برای نوح کوچک توضیح می
دهد که آن ها از نسل دیگر فرزند آدم، یعنی شیث هستند و درواقع وارثان خوبی
و نگهبانان آفرینش در مقابل شهرهای مملو از پلیدی وارثان قابیل به شمار می
روند. همچنین او به نوح توضیح می دهد که طبق آیین موروثی خوبان، این وظیفه
از آدم به شیث، سپس به ادریس، قینان (کنعان)، مهلئلیل، متوشالح، لِمِک و
حالا به نوح منتقل می شود.
* در اینجا آرنوفسکی از چندین نبی گرانقدر به عنوان اجداد حضرت نوح نام می برد. حال ببینیم که این افراد چه کسانی هستند:
شیث نبی:
و خداوند تبارک فرمود:
ثُمَّ
أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا
كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ
فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ
سپس پیامبران خود را پىدرپى
فرستادیم. هر بار كه پیامبرى به سوى امتش آمد تكذیبش كردند، ما نیز آنها را
از پى یكدیگر هلاك نمودیم و آنها را عبرتها و داستانها كردیم. پس نابود
باد قومى كه ایمان نمىآورند
(سوره مؤمنون : 44)
اولین کسى که بعد از
رحلت آدم (ع) به مقام پیامبرى نائل آمد، حضرت شیث بود. او وصى و جانشین
آدم شد و امانت هاى الهى و صحیفه هایى که از جانب خداوند نازل شده و جمعاً
بیست و یک صحیفه بود، دریافت و جمع آورى و منظم نمود و سپس به نشر آن
تعالیم و هدایت و راهنمائى فرزندان آدم که رفته رفته جمعیت قابل ملاحظهاى
را تشکیل میدادند کمر بست.
آدم پس از گذراندن عمرى طولانى، احساس کسالت
و ناتوانى کرد، سپس به فرزندش شیث گفت : پسرم، زمان مرگ من نزدیک شده و
اینک من مریض و ناتوانم و خداوند به من دستور داده که تو را وصى خود قرار
دهم و ودیعههاى او را به امانت نزد تو بگذارم. اینک وصیت نامه من که شامل
آثار علمى و نام بزرگ خداوند است، زیر سر من است. وقتى من از دنیا رفتم آن
را بردار و کسى را نیز از آن مطلع مکن.
در وصیت نامه من تمام مسائلى که
به آن نیازمند شوى، چه در امور دینى و چه در مسائل دنیوى ثبت و ضبط شده
است. (حالا این روش انتقال رسالت را با روشی که آرنوفسکی تصویر کرده است
مقایسه کنید!)
پسرم، در این لحظات که بیمارى و رنج بر من غلبه کرده ، میل دارم از میوههاى بهشتى ، تناول کنم .
از
دامنه کوه بالا برو و هر یک از فرشتگان را دیدى سلام مرا به او برسان و
بگو: پدرم مریض است و از شما میخواهد کمى از میوههاى بهشتى براى او هدیه
بفرستید.
شیث به دامنه کوهستانى که در آن منطقه بود، بالا رفت تا براى پدر، میوهاى بدست آورد.
در بین راه جبرئیل را با گروهى از فرشتگان دید، جبرئیل بر او سلام کرد و پرسید: کجا میروى ؟
گفت
: پدرم مریض شده و از من خواسته است مقدارى از میوههاى بهشتى ، از
فرشتگان به رسم هدیه بگیرم و اینک براى این منظور به کوه آمدهام.
جبرئیل
گفت : خداوند به تو صبر و اجر عنایت کند پدرت چشم از جهان پوشید و به عالم
ابدى پیوست. آنگاه همگى کنار جسد آدم آمدند. فرشتگان به فرمان پروردگار
بدن او را غسل داده و براى نماز آماده ساخته بودند.
شیث جلو ایستاد و
نمازى با پنج تکبیر، به همان شیوهاى که خداوند در دین اسلام مقرر فرموده و
تا روز رستاخیز این شیوه ادامه خواهد یافت، بر جنازه آدم خواند.
سپس
جنازه او را طبق راهنمائى جبرئیل ، با احترام و تجلیل فراوان به خاک سپردند
و شیث در غم از دست دادن پدر بیتابى میکرد. جبرئیل او را دلداری داد و
به ادامه زندگى و انجام وظیفه پیامبرى تشویق نمود.
شیث بیش از هزار سال
زندگى کرد و همواره با جبرئیل و فرشتگان الهى در ارتباط بود و وحى خداوندى
را دریافت و به مردم ابلاغ میکرد. بر اساس سنت تغییر ناپذیر آفرینش،
دوران زندگى شیث به سر آمد و به دستور خداوند، ادریس را که از بهترین
نوادههاى آدم بود، به جانشینى برگزید و امانت های نبوت را به او سپرد.
(بحارالانوار، جلد 11، صفحه 257، 260، 262)
ادریس نبی:
حضرت ادریس(ع) پس
از آدم و شیث (ع) به مقام پیامبری برگزیده شد. او همواره مردم را به پرستش
خدای یگانه و دوری ازگناه دعوت می کرد و پیروانش را به ظهور پیامبران
بعدی، به ویژه خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص)، بشارت می داد.
در نام این
پیامبراختلاف است. گروهی نامش را اخنوع و لقبش را ادریس دانسته اند. دسته
ای وی را «اوزریس» خوانده، ادریس را معرف این نام شمرده اند. جمعی معتقدند
نامش در تورات «اخنوع» یا «خنوع» است و «هرمس الهرامسه» و «مثلث النعمه » و
«المثلث» لقب داده اند، زیرا ملک و حکیم و نبی بوده است.
علامه طباطبایی (ره) در این باره می فرماید:
نام
ایشان به زبان یونانی طرمیس بود که در زبان عربی اخنوع گفته می شود. اما
بعضی دیگر می گویند: در زبان یونانی به ایشان ارمیس می گویند که درزبان
عربی هرمس گفته می شود و خداوند عزوجل هم در کتاب قرآن ایشان را ادریس
نامید.
حضرت ادریس (ع) از جمله پیامبرانى است که در قرآن، از آنان یاد شده است خداى سبحان فرمود:
وَإِسْمعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَاالْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصّابِرِینَ»؛
وَاذکُرْ فِى الکِتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً * وَرَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیّاً»
قرآن،
وى را به صفاتى، چون صبر و راستگویى و برخوردار از مقام برجسته، توصیف
فرموده است. خلاصه نظر دانشمندان در باره وى این است که او نخستین پیامبرى
بود که جبرئیل(ع) براى ارشاد و هدایت نسل (قابیل) بر او وحى نازل کرد تا از
طغیان و سرکشى و کفر خویش دست برداشته و به پیشگاه خداوند توبه نمایند و
طبق دستوراتِ آیین او زندگى کنند.
ادریس پیامبر فرزندان متعددی داشته که
فقط نام «متوشالح» و «ناخورا» و «حرقاسیل» در کتاب ها ذکر شده است. وی از
مصر بیرون رفت و در زمین گردش کرد و سپس به آن سرزمین بازگشت، [سرانجام]
خداوند او را در هشتادو دو سالگى به نزد خود بالا برد.
قینان (کنعان):
قینان یا
کنعان پسر انوش و نواده شیث، پسر آدم بود. او هنگامی که انوش نود سال داشت،
زاده شد. قینان در هفتادسالگی صاحب نخستین فرزندش مهللئیل شد. وی پسران و
دختران دیگری داشت که نامشان در تورات نیامدهاست. او در ۹۱۰ سالگی درگذشت.
نام قینان در نسبنامه حضرت عیسی (ع) و نیز حضرت محمد (ص) ذکر شده است.
مهلئلیل:
پسر قینان و نوه
انوش بود و نسبش به شیث، پسر آدم میرسید. مهلئلیل پدر یارد و جد خنوخ بود.
وی هشتصد و نود و پنج سال زندگانی کرد. نخستین رویای خنوخ در خانه
پدربزرگش مهلئلیل بوده است. نام مهلئلیل در نسبنامه حضرت عیسی (ع) و نیز
حضرت محمد (ص) ذکر شده است.
متوشالح:
متوشالح پسر خنوخ و
پدر لمک و جد اعلای نوح است. طوفان نوح همزمان با مرگ او بود. متوشالح در
سن ۹۶۹ سالگی درگذشت. او در بین شخصیتهای عهد عتیق بیشترین عمر را
کردهاست. نام متوشالح در نسبنامه حضرت عیسی (ع) و نیز حضرت محمد (ص) ذکر
شده است.
لِمِک:
لِمِک، پسر
مَتْوشَالح و نسل پنجم از شیث است. او دو زن به نامهای عاده (به معنی
سپیده) و سلاه (به معنی سایه) و چهار فرزند پسر به نامهای یوبال (نوازنده
بربط و نی)، توبال (سازنده آلات مسی و آهنی)، یابال (خیمهنشین رمهدار) و
نوح (سرخوشی) داشت. بر اساس کتاب پیدایش عهد عتیق هنگام تولد نوح، لمک به
فرزندانش گفت که لعنتی که آدم بر این جهان آورده با این پسرم پایان
میپذیرد. (منظور لمک از پایان جهان، پایان بدی و شر بوده، نه پایان حیات
انسان! عقیده نادرستی که در فیلم به آن اشاره می شود.)
در برخی متون
یهودی، به کشتن لمک اشاره شده است اما در تورات به این موضوع اشارهای
نشده است. (توجه کنید که قتل لمک در تورات ذکر نشده و فقط در برخی کتب
نامعتبر به این موضوع اشاره شده است. حال ببینید منابع این فیلم تا چه حد
معتبر هستند!)
ادامه داستان:
لِمِک به
عنوان مراسم انتقال عهد! پوست ماری را -که جزو میراثش محسوب می شود- به دور
دستش پیچیده و انگشت خود را به سبک تابلوی آفرینش میکل آنژ! به انگشت نوح
نزدیک می کند (درمورد پوست مار و کابرد آن در این فیلم در ادامه توضیح
خواهم داد)، اما در آخرین لحظه صدای فریاد و هیاهوی مردانی که به آن سمت می
آمدند، این مراسم را نیمه تمام باقی می گذارد!
صدا مربوط به فردی به
نام توبال کین و افرادش بود که برای فتح قلمروی بیشتر وارد سرزمین تحت
کنترل لِمِک شده اند. لِمِک از آن ها درخواست می کند که از زمین های خداوند
بیرون بروند و حرمت آن را نگه دارند، اما توبال کین با این منطق که خداوند
مدت هاست بشریت را رها کرده و مردم او در شهر ها در گرسنگی به سر می برند،
به معادن غنی زوهر در آنجا اشاره کرده و با کشتن لِمِک، همه آن ها را جزو
اموال نسل قابیل بر می شمرد و همچنین پوست مار را نیز به عنوان غنیمت نزد
خود نگه می دارد، غافل از این که نوح در تمام این مدت شاهد و ناظر همه این
اتفاق ها است.
حال ببینیم توبال کین کیست:
نام
او در کتاب سفر پیدایش 4:22 ذکر شده است. " ظله، زن ديگر لمک هم پسری
زاييد که او را توبل قائن ناميدند. او کسی بود که کار ساختن آلات آهنی و
مسی را شروع کرد. خواهر توبل قائن ، نَعمه نام داشت ."
درمورد این فرد در کتب مقدس تنها همین مقدار اطلاعات موجود است و در هیچ منبع معتبری از وی به عنوان پادشاه دوران حضرت نوح (ع) اسمی به میان نیامده است. حتی کتاب مقدس وی را برادر ناتنی حضرت نوح معرفی می کند! باز هم این سوال مطرح می شود که آرنوفسکی از کدامین منبع، به چنین اطلاعات معتبری دست پیدا کرده است!!
و اما مورد بعدی که در این فیلم
بدان اشارات زیادی شده و نیاز به بررسی دارد، موضوع ماده ای آتش زا و
ظاهراً پر بهایی به نام زوهر است.
درواقع بر خلاف آنچه در فیلم نمایش داده می شود، زوهر نام یک سنگ آتش زا نیست، بلکه نام کتابی از کتب کابالاست!
زوهر
یا ظُهَر به معنی درخشندگی، نامی بر درخت زندگی و از مهمترین کتابهای
ادبیات قباله در یهودیت و تفسیری عرفانی بر تورات است که به زبان آرامی
نگاشته شدهاست. کتاب زوهر به سبک الواح نوشته شدهاست و مشتمل بر هیجده
صحیفهاست که هر یک دربردارنده آرای عرفانی نویسنده آن است.
تاریخچه ای کوتاه از کتاب زوهر
در
قرن دوم میلادی، حدود ۱۸۰۰سال پیش، "رابی شیمعون بریوخای" ملقب به "راشبی"
با پسرش، "رابی العاذار" در غار کوچک و تاریکی بنام "ایدرا ربا" در جنگلی
که شهر "تسفات" را احاطه نموده و در دامنه کوه "میرون" قرار دارد، از قیصر
روم پنهان شده بودند. (به شباهت زندگی آن ها با زندگی متوشالح در فیلم دقت
کنید!)
آن ها طی ۱۳سال خود را آماده نگارش کتاب زوهر می کردند زیرا می
دانستند، زوهر در آینده، چهرهً تاریخ را تغییر خواهد داد. سال ها در غار
گذشت، "رابی شیمعون" و پسرش اصلاح روحانی خود را که بر آن ها واجب بود،
کامل کرده و از آنجا خارج شدند.
۹ کابالیست برجسته، که پسرش یکی از آن
ها بود، دور "رابی شیمعون" گرد آمده، با هم تعلیم و آموزش دیده و از درون
هیجانات واحساسات بارز روحانی، مهمترین کتاب کابالیستی، یعنی زوهر مقدس را
جمع آوری کرده و نوشتند.
یکی از شاگردان "رابی شیمعون"، به نام "رابی
آبا" از جانب پروردگار محق استعداد مخصوصی در نگارش بود. او تنها کسی بود
که می دانست الهامات و سخنان استاد بزرگش را به صورت خاصی که هم آشکار و هم
پنهان باشد بنویسد. کتاب زوهر استعداد ایشان را اینگونه توصیف می کند:
"فاش در راز"
حکایت است که: نوشته های زوهر را در غاری نزدیک "تسفات"
دفن می کنند. صدها سال می گذرد و افراد بومی این نوشته ها را پیدا کرده و
خوشحال از یافتن آن ها (چون در آن زمان کاغذ با ارزش بود)، از این کاغذها
برای بسته بندی محصولاتشان شروع به استفاده می کنند. تا اینکه یکی از
حکیمان که ماهی خریده بود، با تعجب زیاد متوجه ارزش بسیار گران نوشته های
روی کاغذی که دور ماهی پیچیده بودند، می شود. بلافاصله تمام باقی مانده
کاغذها را خریده و آن ها را به صورت کتاب در می آورد. اما آنچه که از کتاب
زوهر باقی مانده بود، مقدار بسیار کمی از اصل آن بود. (توجه به مدفون بودن
این کتاب و ماده معدنی درون فیلم هم قابل توجه است!) سپس کابالیست ها نسل
به نسل، در اتاق های پنهانی شروع به آموزش آن کرده و از انتشارش برای مردم
خودداری نمودند. آن ها فقط این کتاب را به یکدیگر می سپردند، و در دسترس
عموم قرار نمی دادند، زیرا هنوز دوران پراکندگی به پایان نرسیده بود.
ازهزاران
سال پیش صاحبان زوهر پیش بینی کرده و همچنین در زوهرنوشته شده: "برای
اینکه آیندگان، طعم درخت زندگی (یعنی زوهر) را بچشند، با رحمت خداوند از
پراکندگی نجات یافته و به رسالت نائل شوند". (سایت فارسی کابالا)
به نظر
می رسد که آرنوفسکی با به کار بردن این نام بر یک سنگ آتش زا و پر بها،
ارزش خاک و زمین را به وجود زوهر ارتباط داده است و بدین ترتیب دین خود را
به آیین کابالا نیز ادا نموده است!
ادامه داستان
سپس داستان سال ها به پیش می رود، زمانی که نوح مردی حدوداً چهل ساله شده و سه فرزند به نام های سام، حام و یافث دارد.
او
به همراه سام و حام مشغول جمع آوری آذوقه در طبیعت است که با سر و صدا و
هیاهویی عجیب متوجه فرار حیوانی زخمی از دست سه شکارچی می شود (در این
سکانس آرنوفسکی سعی کرده با نمایش حیوانی عجیب، بحث انقراض نسل برخی از
موجودات را هم مطرح نماید.)
نوح به سراغ حیوان زخمی می رود، اما جراحت
او کاری بوده و حیوان کشته می شود. شکارچیان به سراغ شکار خود می روند، اما
با نوح درگیر شده و همگی کشته می شوند. نوح جنازه حیوان را در آتش - به
روش تقدیم قربانی پیشینیان- می سوزاند و در مقابل پرسش حام که چرا انسان ها
او را کشتند؟ توهم کسب قدرت از راه خوردن گوشت را مطرح می کند و آن ها را
افرادی نادان نام می برد، زیرا فراموش کرده اند که قدرت فقط از آن خداست و
از طرف او به بندگانش اعطا می شود (جالب است که بدانید خود آرنوفسکی فردی
گیاه خوار است و شاید قراردادن چنین دیالوگی تا حد زیادی جزو عقاید شخصی وی
باشد. زیرا خداوند همه چیز را با واسطه به بشر می دهد و کسب قدرت از طریق
خوردن گوشت هم می تواند یکی از این واسطه ها باشد.)
در همین زمان اتفاق عجیبی رخ
می دهد و به همراه افتادن قطره ای آب از آسمان، گیاهی بلافاصله در زمین رشد
کرده و گل می دهد! اتفاقی که نوح دلیل آن را متوجه نمی شود، اما او را به
فکر وا می دارد (جالب است که پیامبر خدا تعبیر این اتفاق را نمی داند!)
شب هنگام نوح خواب عجیبی مشاهده می کند: زمین غرق در خون شده و سپس زیر آب غرق می شود!
نوح
معنی و پیام این خواب را متوجه نمی شود، اما از طریق دیدن کوهی در خواب!
به این نتیجه می رسد که پدر بزرگش، متوشالح هنوز زنده است و در آن کوه
سکونت دارد.
پس تصمیم می گیرد با تمام اعضای خانواده خود به کوه رفته و
متوشالح را پیدا کند و از او تعبیر این خواب را جویا شود. آن ها در طول
راه به یکی از روستاهای غارت شده می رسند و در آنجا دختربچه ای زخمی به نام
ایلا را می یابند. همسر نوح درصدد درمان دختر بر می آید که ناگهان با حمله
غارتگران مواجه شده و به منطقه ممنوعه پناه می برند. جایی که غول ها
(فرشتگان سقوط کرده) در آنجا سکنی دارند.
غول ها به رهبری سمی آزا
(Samyaza) تصمیم می گیرند تا آن ها را نابود کنند، اما پس از شنیدن نام
متوشالح و این که وی جد نوح است از این کار منصرف می شوند. اما به نوح هم
در یافتن جدش کمکی نمی کنند، زیرا آن ها انسان ها را پلید و عامل بدبختی
خود می دانند.
شب هنگام یکی از فرشتگان به نام مأجوج (Magog) به سراغ
نوح و خانواده وی می آید و آن ها را به محل زندگی متوشالح هدایت می کند. او
توضیح می دهد که در ابتدای خلقت آن ها شاهد خلقت آدم و حوا و عشق آن دو به
یکدیگر بودند. او توضیح می دهد که آن ها پس از ماجرای اخراج آدم و حوا به
زمین علی رغم ممنوعیت ورودشان به زمین، به دنبال آن ها آمده و به علت
سرپیچی از فرامین خالق، هاله نور خود را از دست داده و در گل و لای زندانی
می شوند. آن ها تمام اسرار خلقت را به انسان ها می آموزند، اما درعوض انسان
ها به شکار آن ها روی می آورند و در نتیجه تعداد کمی از آن ها باقی می
مانند و به شدت به انسان ها بدبین می مانند.
حال ببینیم ماجرای فرشتگان سقوط کرده از چه قرار است و از کجا نشأت می گیرد:
طبق
دیدگاه صریح اسلام، فرشتگان، مخلوقاتی دارای عصمتند که از هرگونه لغزش و
خطا مبرا هستند و بدون کوچکترین خسران و لغزشی به عبادت و اطاعت از فرامین
خداوند متعال مشغولند. ما بر این باور قوی هستیم که درصورت لغزش فرشتگان و
عدم عصمت آن ها، مقوله پیامبری و رسالت با مشکل مواجه خواهد شد. زیرا در
اینصورت دیگر نمی توان به وحی ای که جبرئیل حامل آن است، اعتماد کافی داشت و
این دیدگاه پایه گذار مقوله شرک آمیزی است که بارها و بارها در فیلم ها و
بازی های رایانه ای تولید غرب شاهد ترویج آن هستیم.
متاسفانه در دیدگاه
یهودیت، و به خصوص محتوی موجود در کتاب خنوخ، با فرشتگانی مواجه می شویم که
در اثر لغزش و خطا از درگاه الهی رانده و به زمین گریخته اند! این فرشتگان
(که تعداد آن ها 12 عدد ذکر شده) در زمین عامل برپایی فساد و جنایت شناخته
می شوند و پس از شیطان (ابلیس)، به عنوان اصلی ترین دشمنان خدا از آن ها
یاد می شود. آن ها همواره در جنگی پایان ناپذیر علیه خداوند و سایر فرشتگان
مقرب درگاه شرکت دارند و هر از گاهی نبردی سخت و خونین میان آن ها در زمین
درمی گیرد. چنین دیدگاه کفرآمیزی را می توان در فیلم هایی نظیر لژیون
(Legion) و گابریل (Gabriel) نیز مشاهده کرد.
نظر قرآن کریم درمورد عصمت فرشتگان :
سوره تحریم، آیه 6:
يا
أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْليکُمْ ناراً
وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا
يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ
ای
کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان
ها و سنگهاست نگه دارید آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و
سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی کنند و آنچه را فرمان داده شده
اند ( به طور کامل ) اجرا می نمایند!
سوره انبیاء، آیه 26:
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ
آن ها گفتند: خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است! او منزه است ( از این عیب و نقص ) آن ها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند.
سوره انبیاء، آیه ۲۷:
لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ
هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و ( پیوسته ) به فرمان او عمل می کنند.
انجیل و تورات هم آن ها را (فرشتگان سقوط کرده) اینگونه توصیف می کنند:
آیات متعددی از کتاب مقدس، نشانگر آنست که بعضی از فرشتگان شریر هستند. (دوم پطرس 2: 4)
علت شریر شمرده شدن آن ها، آن بوده که ایشان گناه کرده و بدین طریق، مقام و مسکن خود را ترک کردند. (دوم پطرس 2: 4، یهودا 6)
زمان سقوط فرشتگان
زمان سقوط
فرشتگان نامعلوم است، ولی روشن است که سقوط آن ها قبل از سقوط انسان بوده،
زیرا شیطان به صورت مار به باغ عدن وارد شد و حوا را فریب داد. (پیدایش 3:
1 – 3)
نتایج سقوط فرشتگان
آن ها قدوسیت اولیه خود را از دست دادند و از نظر ذات و رفتار فاسد شدند. (متی 10: 1، افسسیان 6: 11 و 12- مکاشفه 12: 9)
آنگونه که از کتاب مقدس بر می آید، فرشتگان شریر دارای سرنوشت یکسانی نبوده اند.
برخی از آن ها به جهنم افکنده شدند و در آنجا به زنجیر کشیده شده و تا روز داوری نهایی، نگهداری خواهند شد. (دوم پطرس 2: 4)
برخی دیگر آزاد ماندند و به مخالفت و ستیز با فرشتگان نیک می پردازند. (مکاشفه 12: 7)
در
آینده روی زمین انداخته خواهند شد (مکاشفه 12: 8 – 9) و بعد از داوری شدن
(اول قرنتیان 6: 3) به دریاچه آتش افکنده خواهند گردید. (متی 25: 41- دوم
پطرس 2: 4- یهودا 6)
البته شیطان پیش از آنکه به دریاچه آتش افکنده شود مدت هزار سال در هاویه در بند خواهد بود (مکاشفه 20: 1 – 3 و 10)
دسته بندی فرشتگان سقوط کرده در مسیحیت و یهود
در چنین دیدگاهی این گروه از فرشتگان به دسته های مختلف طبقه بندی می شوند و هر یک سرنوشتی جدا در زمین پیدا می کنند:
دسته اول: فرشتگانی که در زندان نگهداری می شوند. در کتاب دوم پطرس 2: 4 و یهودا 6، ذکر آن ها به میان آمده است:
"آن ها گناه کردند و خدا آن ها را به جهنم انداخت تا برای داوری نگاه داشته شوند."
دسته دوم: فرشتگانی که آزاد هستند. این دسته غالبا همراه رئیسشان شیطان (متی 25: 41- مکاشفه 12: 7 - 9) یاد می شوند. مهمترین کار آن ها عبارتست از کمک به رهبرشان شیطان و مبارزه با فرشتگان نیکو و خصومت با قوم خدا و مقاصد الهی
دسته سوم: دیو نام دارند. از
دیوها به طور مکرر در کتاب مقدس مخصوصا در اناجیل صحبت شده است. آن ها روح
هستند (متی 8: 16) و غالبا روح پلید نامیده می شوند. (مرقس 9: 25)
آن ها تحت فرمانروایی شیطان کار می کنند. (لوقا 11: 15 – 19)
دیوها
می توانند باعث ایجاد امراض جسمی مانند گنگی (متی 9: 32 و 33)، کوری (متی
12: 22) و به طور کلی صدمات جسمانی (مرقس 9: 18) و ... شوند.
ادامه داستان
نوح به همراه سام به دیدن
متوشالح که درون غاری زندگی می کند می روند و از او درمورد تعبیر خوابش
سوال می کند و توضیح می دهد که نتوانسته بخشی از آن را ببیند. در نتیجه
متوشالح با خوراندن ماده ای توهم زا به نوح، به او کمک می کند تا ادامه
خوابش راببیند! (توجه کنید که متوشالح نبی، با کمک جادو همانند شامن ها عمل
می کند. او فاقد هرگونه علم الهی نشان داده می شود و قدرت های او بیشتر
شبیه به جادوگران است.)
نوح در خواب می بیند که خالق تصمیم دارد زمین
را به وسیله آب نابود کند و او وظیفه دارد با ساخت یک کشتی، معصومیت، یعنی
حیوانات را نجات دهد! زیرا آن ها تنها موجوداتی هستند که همانند زمان سکونت
در بهشت زندگی می کنند! (توجه داشته باشید که در این فیلم نعوذوبالله عصمت
به حیوانات نسبت داده می شود! آیا توهینی از این بالاتر سراغ دارید؟)
او
ماجرای غرق شدن دنیا را با پدربزرگش درمیان می گذارد، اما متوشالح
خاطرنشان می کند که پدرش نابودی بشر را با آتش پیش بینی کرده بوده و چیزی
درمورد آب به او نگفته است! او بذری از درختان بهشتی به نوح می دهد و از او
می خواهد آن را در خاک بکارد. نوح بذر را در خاک می کارد، اما حضور سمی
آزا جان او و خانواده ش را به خطر می اندازد. وی همه ماجرا را برای سمی آزا
توضیح می دهد اما او حرف های نوح را باور نمی کند، در این زمان ناگهان
معجزه ای رخ داده و چشمه ای شروع به جوشیدن می کند. آب چشمه به پنج شاخه
تقسیم شده و درون زمین پخش می شود.
در اثر این اتفاق بذر گیاه
سبز شده و جنگلی انبوه پدید می آید و چوب لازم برای ساخت کشتی فراهم می
شود. دیدن این صحنه موجب می شود که غول ها تصمیم به کمک به نوح بگیرند و در
ساخت کشتی وی را یاری رسانند. (در اینباره در ادامه توضیح خواهم داد)
داستان
به چندسال بعد می رود، زمانی که فرزندان نوح بزرگ شده اند و کار ساخت کشتی
مراحل پایانی خود را سپری می کند. ظاهراً سام و ایلا با هم ازدواج کرده
اند (در فیلم به این موضوع اشاره دقیقی نمی شود) و ایلا به دلیل زخم کهنه
ای که در کودکی داشته عقیم شده است.
حام و یافث هم بزرگ شده اند و در
کار ساخت کشتی به نوح کمک می کنند. پس از سال ها انتظار، سرانجام دسته اول
حیوانات (پرندگان) وارد کشتی می شوند، اما علی رغم این موفقیت اوضاع در
خانواده نوح چندان دلچسب نیست. حام به شدت خود را نیازمند یک همدم می بیند و
نوح تمایلی به این موضوع ندارد! همین امر موجب می شود تا حام برای یافتن
همدم به یکی از شهرها نزدیک شده و به شکلی اتفاقی با توبال کین و افرادش
روبرو شود.
توبال کین از حام خوشش می
آید و او را به عضویت سربازان خود در می آورد و با هم نزد نوح می روند. نوح
او را می شناسد و از پذیرش وی سرباز می زند. کین، نوح را تهدید می کند،
ولی با دیدن غول ها از درگیری منصرف می شود.
او به صورت مخفیانه اقدام
به تدارک لشکری بزرگ برای فتح کشتی می کند (ظاهراً به آذوقه درون کشتی چشم
دوخته بود) و به این منظور دستور می دهد که غذا فقط درمیان افراد قوی که
توان مبارزه دارند پخش شود.
این دستور موجب بروز شورش در شهر شده و
غوغا و جنایاتی هولناک را به همراه می آورد. نوح به توصیه همسرش تصمیم می
گیرد تا پیش از شروع توفان به شهر رفته و برای دو فرزند دیگر خود همسرانی
بیابد! اما در آنجا با دیدن خوی توهش انسان ها به این نتیجه می رسد که
خواست خداوند نابودی کامل نسل بشر است، نه رهایی آن ها. از همین رو دختری
را که حام به وی علاقه داشته رها می کند و به همراه خانواده اش به درون
کشتی پناه می برد (نکته مهم در این سکانس شباهت شیطان به خود نوح است. طوری
که پس از این صحنه شاهد اعتراف نوح به عدم عصمت خود بوده و مدام خود را به
دلیل گناهانش سرزنش می کند!)
زن نوح که از این واقعه
دلگیر است مخفیانه نزد متوشالح رفته و از او می خواهد تا ناباروری ایلا را
درمان کرده و به ادامه نسل نوح کمک نماید. متوشالح هم می پذیرد و ایلا را
درمان می کند. در ادامه سایر گروه حیوانات هم وارد کشتی می شوند و همه چیز
محیای سفر می شود.
ناگهان باران بسیار شدیدی شروع به باریدن کرده و
همزمان با این رویداد، کین و افرادش به کشتی نوح حمله ور می شوند، اما با
مقاومت شدید غول ها مواجه شده و دسته دسته کشته می شوند.
البته آن ها در ادامه موفق به کشتن غول ها می شوند (غول ها پس از این فداکاری مورد لطف خالق قرار گرفته و به بهشت منتقل می شوند!)، اما فوران ناگهانی چشمه های آب مسیر ورود انسان ها به کشتی را سد می کند. (جالب است که طبق داستان قرآن نوح (ع) سال ها سعی کرد تا افراد قوم خود را برای سوار شدن به کشتی ترغیب نماید، اما به جز تعداد اندکی (حدود 72 یا 80 نفر) تا آخرین لحظه هیچکس حاضر به این کار نشد. اما در فیلم مردم دسته دسته داوطلب سوار شدن به کشتی هستند، اما اینبار نوح به آن ها اجازه ورود نمی دهد!!)
در این بین کین از فرصت پیش
آمده استفاده کرده و مخفیانه وارد کشتی می شود، این درحالی است که حام
شاهد این ماجراست! ( این هم تحریفی دیگر... طبق روایات اسلامی فقط افراد
صالح و پاک در کشتی سوار می شوند، اما در این فیلم علاوه بر کین، حام و
همسر نوح هم با آن ها همسفر هستند!)
ماه ها از سفر دریایی آن ها می گذرد
که ایلا خبر بارداری خود را به نوح می دهد. اما برخلاف تصور، این خبر موجب
آشفتگی نوح می شود، زیرا او معتقد است که خدا تصمیم به نابودی نسل بشر
داشته و درمان ایلا بر خلاف خواست خداوند است. نوح از خدا درخواست می کند
که از فرزند ایلا بگذرد و مأموریت جدیدی به وی واگذار ننماید، اما از طریق
نشانه ها در می یابد که خواست خدا چیز دیگری است! (معلوم نیست که نوح از
کجا به چنین نتیجه ای رسید! زیرا دیگران این واقعه رو به گونه دیگری تعبیر
نمودند.)
او پس از دریافت پیام خدا اعلام می کند که درصورت پسر بودن
فرزند ایلا او آخرین انسان روی زمین خواهد بود، اما در صورت دختر بودن او
را در بدو تولد خواهد کشت!
این موضوع باعث می شود که
سام و ایلا تصمیم به ترک کشتی بگیرند. اما در آخرین لحظه نوح قایق آن ها را
منفجر کرده و مانع رفتن آن ها می شود. در این بین ناگهان درد زایمان به
سراغ ایلا آمده و او دو دختر دوقلو به دنیا می آورد.
سام که فرزندان
خود را در معرض خطر می بیند، تصمیم می گیرد برای حفاظت از آن ها پدرش را
بکشد. از طرف دیگر توبال کین، حام را به کشتن نوح و گرفتن انتقام از وی
ترغیب می کند و از او می خواهد تا با دسیسه ای پدرش را به بخش نگهداری
حیوانات کشانده و او را سر به نیست کند.
نوح وارد بخش نگهداری حیوانات
شده و با کین درگیر می شود. کین تا آستانه قتل نوح پیش می رود اما در آخرین
لحظه حام او را می کشد. پس از این واقعه نوح تصمیم به قتل نوه هایش می
گیرد، اما در آخرین لحظه پشیمان شده و از دستور خدا سرپیچی می کند! (
پیامبر معصوم از دستور خدا سرپیچی می کند! )
کشتی به ساحل می رسد و نوح
سرخورده، به غاری پناه برده و با ساخت خمره های شراب، با مستی روز خود را
به شب می رساند. (این هم تهمتی دیگر به پیامبر خدا)
حام، دلتنگ از رویدادهای
پیش آمده خانواده را ترک می کند و میراثی را که کین از لمک گرفته بود به
نوح باز می گرداند. نوح هم سرانجام به آغوش خانواده بازگشته و با کمک پوست
مار نوه هایش را برکت می دهد! و فیلم با نمایش رنگین کمان به نشانه عهد نوح
پایان می یابد! (در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد)
پیامبری به سبک هالیوود
همانطور
که انتظار می رفت فیلم نوح مملو از تحریفات ریز و درشتی است که در نهایت
منجر به خلق محصولی کفرآمیز و بی هویت شده است. داستان فیلم حتی از داستان
تحریف شده تورات هم پیروی نمی کند و بیشتر بر اساس توهمات آرنوفسکی شکل
گرفته است.
چهره ای که از این پیامبر الهی در فیلم ترسیم می شود چهره
ای مخدوش و بسیار توهین آمیز است. نوح از نوادگان شیث، پسر خلف آدم معرفی
می شود که قرار است پس از پدرش وارث میراث شیث باشد. اما در زمان انتقال
عهد از لمک به نوح، در اثر اتفاقی این امر اتفاق نمی افتد و مراسم نیمه
تمام رها می شود. آرنوفسکی با جسارت تمام در این صحنه نوح را از مقام نبوت
مبری می کند و بر اساس این منطق داستان را پیش می برد. در این فیلم انسان
ها به دو دسته کلی تقسیم شده اند، خاندان قابیل که مردمانی شهر نشین و وحشی
هستند و خاندان شیث که مردمانی دور از تمدن، غار نشین و تا حدودی متوهم
تصویر می شوند.
نوح بیرون از شهر با
خانواده اش در تنهایی زندگی می کند، خواب های آشفته می بیند و تلاش می کند
تا به طبیعت و حیوانات احترام بگذارد. او رهبری هیچ قوم و قبیله ای را بر
عهده ندارد و اثری از نبوت در او دیده نمی شود، او حتی از زنده بودن جد خود
هم بی اطلاع است، حال آن که این موضوع دور از مرام انبیاء و اولیای خداست.
البته اوضاع جد او نیز بهتر از خود نوح نیست. متوشالح پیرمردی غارنشین و
تنهاست که مانند شامن ها جادو می کند و مهمتر از همه در کار خدا نیز دخالت
می کند! او مانند ماجرای دون خوان و کاستاندا، با خوراندن مایعی توهم زا به
نوح به او کمک می کند تا بتواند باقی خوابش را ببیند و آن را کشف رمز
نماید! نوح خوابی می بیند که از درک معنای آن عاجز است، این خواب درواقع
بدل همان وحی است با این تفاوت که نوح هیچ آگهی از آن ندارد و حتی مفهوم آن
را نیز درک نمی کند. ظاهراً این موضوع در این خاندان موروثی بوده، زیرا
طبق اشارات متوشالح، پیش بینی های پدر او درمورد آینده بشریت هم دقیق نبوده
و او تنها از عذاب آتش آگاهی داشته و از سیل کاملاً بی خبر بوده است!
حال ببینیم که نوح واقعی کیست و در قرآن کریم به چه شکل توصیف شده است:
در سوره هود آیات 26 تا 48 می خوانیم :
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ
ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (؛ نخستین بار به آنها گفت): «من برای شما بیمدهندهای آشکارم![11:25]
أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ
جز «الله» [= خدای یگانه یکتا] را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی میترسم![11:26]
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ
كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا
نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ
وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ
اشراف
کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم!
و کسانی را که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل سادهلوح، مشاهده
نمیکنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو
تصور میکنیم!»[11:27]
قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ
إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ
فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ
(نوح)
گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به
من داده باشد -و بر شما مخفی مانده- (آیا باز هم رسالت مرا انکار
میکنید)؟! آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم،
با اینکه شما کراهت دارید؟![11:28]
وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ
عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ
الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ
قَوْمًا تَجْهَلُونَ
ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما
نمیطلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را که ایمان آوردهاند،
(بخاطر شما) از خود طرد نمیکنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند
کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛)
ولی شما را قوم جاهلی میبینم![11:29]
وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ
ای قوم! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری میدهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا اندیشه نمیکنید؟![11:30]
وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي
خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ
وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ
اللَّهُ خَيْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا
لَمِنَ الظَّالِمِينَ
من هرگز به شما نمیگویم خزائن الهی نزد من است! و
غیب هم نمیدانم! و نمیگویم من فرشتهام! و (نیز) نمیگویم کسانی که در
نظر شما خوار میآیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان
آگاهتر است! (با این حال، اگر آنها را برانم،) در این صورت از ستمکاران
خواهم بود!»[11:31]
قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ
گفتند:
«ای نوح! با ما جر و بحث کردی، و زیاد هم جر و بحث کردی! (بس است!) اکنون
اگر راستی میگویی، آنچه را (از عذاب الهی) به ما وعده میدهی
بیاور!»[11:32]
قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ
(نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، خواهد آورد؛ و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت![11:33]
وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي
إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ
يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
(اما چه سود که)
هرگاه خدا بخواهد شما را (بخاطر گناهانتان) گمراه سازد، و من بخواهم شما را
اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست؛ و
بسوی او بازگشت داده میشوید.»[11:34]
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ
(مشرکان)
میگویند: «او [= محمد (ص)] این سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است!
«بگو: «اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر
عهده من است؛ ولی من از گناهان شما بیزارم!»[11:35]
وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ
به
نوح وحی شد که: «جز آنها که (تاکنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ کس از قوم
تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایی که میکردند، غمگین مباش![11:36]
وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ
و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما، کشتی بساز! و درباره آنها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آنها غرق شدنی هستند!»[11:37]
وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ
وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ
إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ
او
مشغول ساختن کشتی بود، و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او میگذشتند، او
را مسخره میکردند؛ (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره میکنید، ما نیز شما
را همینگونه مسخره خواهیم کرد![11:38]
فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ
بزودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!»[11:39]
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا
وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ
اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ
وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ
(این وضع همچنان ادامه یافت) تا آن
زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت؛ (به نوح) گفتیم: «از هر
جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین
خاندانت را (بر آن سوار کن) -مگر آنها که قبلاً وعده هلاک آنان داده شده [=
همسر و یکی از فرزندانت]- و همچنین مؤمنان را!» اما جز عده
وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ
او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!»[11:41]
وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي
مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا
بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ
و آن کشتی،
آنها را از میان امواجی همچون کوهها حرکت میداد؛ (در این هنگام،) نوح
فرزندش را که در گوشهای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران
مباش!»[11:42]
قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ
يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ
اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ
الْمُغْرَقِينَ
گفت: «بزودی به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!»
(نوح) گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیسست؛ مگر آن کس را که
او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد؛ و او در زمره
غرقشدگان قرار گرفت![11:43]
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي
مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ
وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ ۖ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و
گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست
و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت؛ و (در این
هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت
خدا!)»[11:44]
وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ
نوح
به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در
مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برتری!»[11:45]
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ
مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ
لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
فرمود:
«ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایستهای
است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز میدهم
تا از جاهلان نباشی!!»[11:46]
قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ
بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي
وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ
عرض کرد: «پروردگارا! من به تو
پناه میبرم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی،
و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود!»[11:47]
قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ
بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ
وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ
(به
نوح) گفته شد: «ای نوح! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام
امتهایی که با تواند، فرود آی! و امتهای نیز هستند که ما آنها را از نعمتها
بهرهمند خواهیم ساخت، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آنها میرسد (، چرا
که این نعمتها را کفران میکنند!)»[11:48]
نکته بعد درمورد پیامبری نوح و
چگونگی انتقال نبوت به وی است. پدر نوح برای این منظور، با پیچیدن پوست مار
به دور دستش مراسم را انجام می دهد، اما سوال این است که پوست مار چیست؟
طبق
داستان فیلم، این پوست مطعلق به ماری (شیطان) است که در ابتدای خلقت آدم و
حوا را به خوردن میوه ممنوع راهنمایی کرد. میوه ای که در فیلم انار و
دارای نبض نشان داده می شود. اما این که چرا این میوه انار تصویر شده ریشه
در اساطیر یونان دارد و نبض دار بودن آن هم می تواند پیام زندگی را در بر
داشته باشد. یعنی آدم و حوا مردگانی بودند ( از لحاظ علم و دانش) که پس از
خوردن آن به زندگی و حیاط واقعی دست پیدا کردند! پس می توان اینطور نتیجه
گرفت که آدم و حوا به دلیل لطف آن روز مار (شیطان) خود را تا ابد مدیون وی
دانسته و از این رو پوست مار را که نمادی از پوست اندازی آنان نیز هست، به
عنوان ارث با خود همراه داشته و سپس به عنوان نماد عهد! به فرزندانشان ارث
می رسد.
در این فیلم آرنوفسکی با
وقاهت تمام شیطان را ناجی انسان می نامد و نبوت را هدیه از طرف وی معرفی می
کند! او حتی کینه و عداوت خود درمورد خداوند را با استفاده از نام خالق به
جای خداوند به اوج خود رسانده است و او را مدام ساکت خطاب می کند!
حال نظر قرآن را درمورد رسالت نوح ببیند:
سوره هود:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ
ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (؛ نخستین بار به آنها گفت): «من برای شما بیمدهندهای آشکارم![11:25]
سوره آل عمراه:
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ
خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.[3:33]
سوره نساء:
إِنَّا
أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ
بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ
وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ
وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا
ما به تو وحی فرستادیم؛
همان گونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم؛ و (نیز) به
ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط [= بنی اسرائیل] و عیسی و
ایّوب و یونس و هارون و سلیمان وحی نمودیم؛ و به داوود زبور دادیم.[4:163]
سوره اعراف:
لَقَدْ
أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ
مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ
عَظِيمٍ
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنان گفت: «ای قوم من!
(تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! (و اگر
غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگی میترسم!»[7:59]
سوره مومنون:
وَلَقَدْ
أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ
مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ
و ما نوح را بسوی
قومش فرستادیم؛ او به آنها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز
او معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمیکنید؟![23:23]
سوره عنکبوت:
وَلَقَدْ
أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا
خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ
و ما نوح
را بسوی قومش فرستادیم؛ و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ
کرد؛ اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم
بودند.[29:14]
سوره نوح:
إِنَّا أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و گفتیم: «قوم خود را انذار کن پیش از آنکه عذاب دردناک به سراغشان آید!»[71:1]
می بینید که در تمامی آیات
خداوند خود نوح را بر می گزیند و از طریق وحی با او در ارتباط است. در
تمامی این آیات نوح فرستاده خدا برای نجات قومش معرفی می شود که سال های
سال به هدایت آن ها مشغول بود! حال آن که در این فیلم نوح نه پیامبر قومی
است و نه سعی دارد کسی را هدایت کند! او تنها ناجی حیوانات معرفی می شود.
سن
و سال نوح هم در این فیلم بسیار عجیب و نادرست تصویر شده است. از آیات
سوره عنکبوت بر میآید که آن جناب نهصد و پنجاهسال مشغول دعوت قوم خود
بوده، ولی قوم او را جز به استهزاء و مسخره کردن و نسبت جنون به او دادن
عکسالعملی از خود نشان ندادند. آن ها وی را متهم میکردند به این که
منظورش این است که به آقایی و سروری برما دستیابد. تا آن که در آخر از
پروردگارخود یاری طلبید و از آیات سوره هود استفاده میشود که خدای تعالی
به وی وحی کرد که از قومش به جز آن چند نفری که ایمان آوردهاند احدی
ایمان نمیآورد و آنجناب را درباره قومش تسلیت گفت و دلگرمی داد. بطوری که
از آیات سوره نوح استفاده میشود نوح علیه السلام قوم خود را به هلاکت
ونابودی نفرین کرد و از خدای تعالی خواست تا زمین را از لوث وجود همه آنان
پاک کرده و احدی از آنان را زنده نگذارد. بطوری که ازآیات سوره هود بر
میآید خدای تعالی به آن جناب وحی کرد که زیر نظر ما و طبق وحی ماکشتی را
بساز.
مورد بعدی که در این فیلم بسیار
قابل تامل است، نمایش مراحل مختلف خلقت آن هم به سبک نظریه داروین است.
حتی در این فیلم آدم و حوا هم تکامل یافته میمون معرفی می شوند! که پس از
این تکامل لایق بهشت می شوند! حال برای روشن شدن موضوع توجه شما را به
توصیف زیبای حضرت علی (ع) درمورد خداوند، خلقت جهان هستی، فرشتگان و آدم
جلب می کنم. خودتان اختلاف را مقایسه کنید و لذت ببرید:
"حمد باد
خداوندى را که سخنوران در ثنايش فرو مانند و شمارندگان از شمارش نعمت هايش
عاجز آيند و کوشندگان هر چه کوشند، حق نعمتش را آنسان که شايسته اوست ادا
کردن نتوانند. خداوندى که انديشههاى دور پرواز او را درک نکنند و زيرکان
تيزهوش، به عمق جلال و جبروت او نرسند. خداوندى که فراخناى صفاتش را نه
حدّى است و نه نهايتى و وصف جلال و جمال او را سخنى درخور نتوان يافت که در
زمان نگنجد و مدت نپذيرد. آفريدگان را به قدرت خويش بيافريد و بادهاى
باران زاى را بپراکند تا بشارت باران رحمت او دهند و به صخرههاى کوهساران،
زمينش را از لرزش بازداشت.
اساس دين، شناخت خداوند است و کمال شناخت
او، تصديق به وجود اوست و کمال تصديق به وجود او، يکتا و يگانه دانستن اوست
و کمال اعتقاد به يکتايى و يگانگى او، پرستش اوست. دور از هر شايبه و
آميزهاى و پرستش او زمانى از هر شايبه و آميزهاى پاک باشد که از ذات او
نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است که غير از موصوف خود است و هر
موصوفى ، گواه بر اين است که غير از صفت خود است.
هرکس خداوند سبحان
را به صفتى زايد بر ذات وصف کند، او را به چيزى مقرون ساخته و هر که او را
به چيزى مقرون دارد، دو چيزش پنداشته و هر که دو چيزش پندارد، چنان است که
به اجزايش تقسيم کرده و هر که به اجزايش تقسيم کند، او را ندانسته و
نشناخته است. و آنکه به سوى او اشارت کند محدودش پنداشته و هر که محدودش
پندارد، او را بر شمرده است و هر که گويد که خدا در چيست، خدا را درون چيزى
قرار داده و هر که گويد که خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از
وجود او تهى کرده است.
خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث، منزه
است. موجود است، نه آنسان که از عدم به وجود آمده باشد، با هر چيزى هست،
ولى نه به گونهاى که همنشين و نزديک او باشد، غير از هر چيزى است، ولى نه
بدان سان که از او دور باشد.
کننده کارهاست ولى نه با حرکات و ابزارها.
به آفريدگان خود بينا بود، حتى آن زمان، که هنوز جامه هستى بر تن نداشتند.
تنها و يکتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده که فقدانش موجب تشويش
گردد. موجودات را چنانکه بايد بيافريد و آفرينش را چنانکه بايد آغاز نهاد.
بىآنکه نيازش به انديشهاى باشد يا به تجربهاى که از آن سود برده باشد يا
به حرکتى که در او پديد آمده باشد و نه دل مشغولى که موجب تشويش شود.
آفرينش هر چيزى را در زمان معينش به انجام رسانيد و ميان طبايع گوناگون،
سازش پديد آورد و هر چيزى را غريزه و سرشتى خاص عطا کرد. و هر غريزه و
سرشتى را خاص کسى قرار داد، پيش از آنکه بر او جامه آفرينش پوشد، به آن
آگاه بود و بر آغاز و انجام آن احاطه داشت و نفس هر سرشت و پيچ و خم هر
کارى را مىدانست.
آنگاه، خداوند سبحان فضاهاى شکافته را پديد آورد و
به هر سوى راهى گشود و هواى فرازين را بيافريد و در آن آبى متلاطم و متراکم
با موجهاى دمان جارى ساخت و آن را بر پشت بادى سخت وزنده توفانزاى نهاد.
و فرمان داد، که بار خويش بر پشت استوار دارد و نگذارد که فرو ريزد و در
همان جاى که مقرر داشته بماند.
هوا در زير آن باد گشوده شد و آب بر
فراز آن جريان يافت. [ و تا آن آب در تموج آيد ]، باد ديگرى بيافريد و اين
باد، سترون بود که تنها کارش، جنبانيدن آب بود. آن باد همواره در وزيدن بود
وزيدنى تند، از جايگاهى دور و ناشناخته و فرمانش داد که بر آن آب موّاج
وزيدن گيرد و امواج آن دريا برانگيزد و آنسان که مشک را مىجنبانند، آب را
به جنبش واداشت. باد به گونهاى بر آن مىوزيد، که در جايى تهى از هر مانع
بوزد. باد آب را پيوسته زير و رو کرد و همه اجزاى آن در حرکت آورد تا کف بر
سر برآورد،
آنسان که از شير، کره حاصل شود.
آنگاه خداى تعالى آن
کف ها به فضاى گشاده فرا برد و از آن هفت آسمان را بيافريد. در زير آسمان
ها موجى پديد آورد تا آن ها را از فرو ريختن باز دارد. و بر فراز آن ها
سقفى بلند برآورد بىهيچ ستونى که بر پايشان نگه دارد يا ميخى که اجزايشان
به هم پيوسته گرداند. سپس به ستارگان بياراست و اختران تابناک پديد آورد و
چراغ هاى تابناک مهر و ماه را بر افروخت ، هر يک در فلکى دور زننده و سپهرى
گردنده چونان لوحى متحرک سپس، ميان آسمان هاى بلند را بگشاد و آن ها را از
گونهگون فرشتگان پر نمود.
برخى از آن فرشتگان پيوسته در سجودند،
بىآنکه رکوعى کرده باشند، برخى همواره در رکوعند و هرگز قد نمىافرازند.
صف در صف، در جاى خود قرار گرفتهاند و هيچ يک را ياراى آن نيست که از جاى
خود به ديگر جاى رود. خدا را مىستايند و از ستودن ملول نمىگردند. هرگز
چشمانشان به خواب نرود و خردهاشان دستخوش سهو و خطا نشود و اندام هايشان
سستى نگيرد و غفلت فراموشى بر آنان چيره نگردد.
گروهى از فرشتگان
امينان وحى خداوندى هستند و سخن او را به رسولانش مىرسانند و آنچه مقدر
کرده و مقرر داشته، به زمين مىآورند و باز مىگردند. گروهى نگهبانان
بندگان او هستند و گروهى دربانان بهشت اويند. شمارى از ايشان پايهايشان بر
روى زمين فرودين است و گردن هايشان به آسمان فرازين کشيده شده و اعضاى
پيکرشان از اقطار زمين بيرون رفته و دوش هايشان آنچنان نيرومند است که توان
آن دارند که پايههاى عرش را بر دوش کشند.
از هيبت عظمت خداوندى ياراى
آن ندارند که چشم فرا کنند، بلکه همواره سر فروهشته دارند و بال ها گرد
کرده و خود را در آن ها پيچيدهاند. ميان ايشان و ديگران حجاب هاى عزّت و
عظمت فرو افتاده و پردههاى قدرت کشيده شده است. هرگز پروردگارشان را در
عالم خيال و توهم تصوير نمىکنند و به صفات مخلوقات متصفش نمىسازند و در
مکان ها محدودش نمىدانند و براى او همتايى نمىشناسند و به او اشارت
نمىنمايند.
آنگاه خداى سبحان از زمين درشتناک و از زمين هموار و نرم و
از آنجا که زمين شيرين بود و از آنجا که شورهزار بود خاکى بر گرفت و به
آب بشست تا يکدست و خالص گرديد. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پيکرى
ساخت داراى اندام ها و اعضا و مفاصل. و خشکش نمود تا خود را بگرفت چونان
سفالينه. و تا مدتى معين و زمانى مشخص سختش گردانيد . آنگاه از روح خود در
آن بدميد . آن پيکر گلين که جان يافته بود از جاى برخاست که انسانى شده بود
با ذهنى که در کارها به جولانش درآورد و با انديشهاى که به آن در کارها
تصرف کند و عضوهايى که چون ابزارهايى به کارشان گيرد و نيروى شناختى که
ميان حق و باطل فرق نهد و طعم ها و بوي ها و رنگ ها و چيزها را دريابد.
معجونى سرشته از رنگ هاى گونهگون.
برخى همانند يکديگر و برخى مخالف و
ضد يکديگر. چون گرمى و سردى، ترى و خشکى [ و اندوه و شادمانى ]. خداى سبحان
از فرشتگان امانتى را که به آن ها سپرده بود طلب داشت و عهد و وصيتى را که
با آن ها نهاده بود، خواستار شد که به سجود در برابر او اعتراف کنند و تا
اکرامش کنند در برابرش خاشع گردند .
پس، خداى سبحان گفت که در برابر
آدم سجده کنيد. همه سجده کردند مگر ابليس که از سجده کردن سر بر تافت.
گرفتار تکبر و غرور شده بود و شقاوت بر او چيره شده بود. بر خود بباليد که
خود از آتش آفريده شده بود و آدم را که از مشتى گل سفالين آفريده شده بود،
خوار و حقير شمرد. خداوند ابليس را مهلت ارزانى داشت تا به خشم خود کيفرش
دهد و تا آزمايش و بلاى او به غايت رساند و آن وعده که به او داده بود، به
سر برد . پس او را گفت که تو تا روز رستاخيز از مهلت داده شدگانى.
آنگاه
خداوند سبحان آدم را در بهشت جاى داد، سرايى که زندگى در آن خوش و آرام
بود و جايگاهى همه ايمنى. و از ابليس و دشمنىاش برحذر داشت. ولى دشمن که
آدم را در آن سراى خوش و امن، همنشين نيکان ديد، بر او رشک برد.
آدم
يقين خويش بداد و شک بستد و اراده استوارش به سستى گراييد و شادمانى از دل
او رخت بر بست و وحشت جاى آن بگرفت و آن گردن فرازى و غرور به پشيمانى و
حسرت بدل شد. ولى خداوند در توبه به روى او بگشاد و کلمه رحمت خويش به او
بياموخت و وعده داد که بار دگر او را به بهشت خود بازگرداند. ليکن نخست او
را به اين جهان بلا و محنت و جايگاه زادن و پروردن فرو فرستاد.
خداوند
سبحان از ميان فرزندان آدم، پيامبرانى برگزيد و از آنان پيمان گرفت که هر
چه را که به آن ها وحى مىشود به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه
دارند، به هنگامى که بيشتر مردم پيمانى را که با خدا بسته بودند شکسته
بودند و حق پرستش او ادا نکرده بودند و براى او در عبادت شريکانى قرار داده
بودند و شيطان ها از شناخت خداوند منحرفشان کرده بودند و پيوندشان را از
پرستش خداوندى بريده بودند.
پس پيامبران را به ميانشان بفرستاد.
پيامبران از پى يکديگر بيامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان
بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از ياد بردهاند ، فرا ياد
آورند و از آنان حجّت گيرند که رسالت حق به آنان رسيده است و خردهاشان را
که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگيزند . و نشانههاى قدرتش را که بر
سقف بلند آسمان آشکار است به آنها بنمايانند و هم آنچه را که بر روى زمين
است و آنچه را که سبب حياتشان يا موجب مرگشان مىشود به آنان بشناسانند و
از سختيها و مرارتهايى که پيرشان مىکند يا حوادثى که بر سرشان مىتازد ،
آگاهشان سازند . خداوند بندگان خود را از رسالت پيامبران ، بىنصيب نساخت
بلکه همواره بر آنان ، کتاب فرو فرستاد و برهان و دليل راستى و درستى آيين
خويش را بر ايشان آشکار ساخت و راه راست و روشن را خود در پيش پايشان بگشود
. پيامبران را اندک بودن ياران ، در کار سست نکرد و فراوانى تکذيب کنندگان
و دروغ انگاران ، از عزم جزم خود باز نداشت . براى برخى که پيشين بودند ،
نام پيامبرانى را که زان سپس خواهند آمد ، گفته بود و برخى را که پسين
بودند ، به پيامبران پيشين شناسانده بود...
موضوع بعدی موضوع فرشتگان سقوط
کرده، موسوم به مراقب ها است. فرشتگانی که ادعا می شود از سر دلسوزی و به
منظور کمک به نسل بشر از درگاه الهی رانده شده اند و در ساخت کشتی نوح هم
مشارکت داشته اند!
همانطور که مشاهده کردید، آرنوفسکی باز هم علاوه بر
تایید یک دیدگاه کفرآمیز ( عدم عصمت فرشته ها- در این مورد قبلا توضیح داده
شد.) حتی به روایت افسانه ای هم پایبند نبوده و آن ها را از جرایمی مانند
یاغی و خطاکار بودن مبرا می کند! و بر خلاف احادیث و روایات موجود، آن ها
را در ساخت کشتی دخیل می کند. حال آن که در روایت ها داریم که:
هنگامی
که خداوند اراده کرد قوم حضرت نوح را هلاک کند، به نوح فرمان داد کشتی
بزرگی بسازد. جبرئیل نیز با میخ هایی برای ساختن کشتی فرود آمد. در میان
انبوه میخ ها پنج میخ ویژه بود که درخشش خاصی داشت و بر روی هر یک نام یکی
از پنج نور مقدس محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین نقش بسته بود.
حضرت نوح
هر کدام را بر می داشت، میخ همچون ستارهای در تاریکی شب می درخشید. هنگامی
که میخ پنجم را برداشت، پس از درخششی، اشکی از آن جاری شد.
نوح از جبرئیل پرسید: این میخ و اشک چیست؟
جبرئیل در پاسخ گفت: این میخ به نام حسین بن علی است.
حضرت نوح نیز میخ ها را در اطراف کشتی کوبید.
باری،
در آیه وَحَمَلْنَاهُ عَلَی ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَ دُسُرٍ (قمر/13) منظور از
أَلْوَاحٍ چوب های کشتی و منظور از دُسُرٍ، ما هستیم. اگر ما نبودیم کشتی
حرکت نمی کرد.
گزارش باستانشناسان دربارة کشتی نوح:
برای
این اکتشاف، اداره کل باستانشناسی شوروی سابق برای تحقیق از چگونگی این
لوح و خواندن آن، هیئتی مرکّب از هفت نفر از مهمترین باستانشناسان و اساتید
خط شناس و زباندان روسی و چینی را تشکیل داد و آنان را مأمور تحقیق و
بررسی نمود. دانشمندان زیر در این پژوهش نقش داشته اند:
پرفسور سولی
نوف، از دانشکدة مسکو؛ ایفاهان خینو، از دانشکدة لولوهان چین؛ میشانن
لوفارنک، مدیر کلّ آثار باستانی شوروی سابق؛ تانمول گورف، از دانشکده
کیفزو؛ پرفسور دی راکن از آکادمی علوم لنین؛ ایم احمد کولا، مدیر تحقیقات و
اکتشافات عمومی شوروی سابق؛ میچر کولتوف، رئیس دانشکدة استالین.
این
هیئت پس از هشت ماه تحقیق، مطالعه و مقایسة حروف لوح با نمونه سایر خطوط و
کلمات قدیمی، متّفقاً گزارش زیر را در اختیار اداره کل باستانشناسی شوروی
سابق گذاشت:
1ـ این لوح مخطوط چوبی از جنس همان پاره تخته های مربوط به
کاوشهای قبلی و کُلاًّ متعلّق به کشتی نوح بوده است؛ منتهی لوح مزبور مثل
سایر تخته ها زیاده پوسیده نشده است. این لوح در حدی سالم مانده که خواندن
خط های آن به آسانی امکانپذیر میباشد.
2ـ حروف و کلمات این عبارات به لغت سامانی یا سامی است که در حقیقت اُمّ اللغات (ریشة لغات) و به سام بن نوح منسوب می باشد.
3ـ معنای این حروف و کلمات بدین شرح است:
ای خدای من! و ای یاور من! به رحمت و کرمت مرا یاری نما! و به پاس خاطر این روحهای پاک:
مُحمّد؛
ایلیا (علی)؛
شَبَر (حَسَن)؛
شُبَیر (حُسَین)؛
فاطِمَه
آنان
که همه بزرگ و گرامیاند؛ جهان به برکت آنها برپاست. به احترام نام آنها
مرا یاری کن! تنها تویی که میتوانی مرا به راه راست هدایت کنی!
تقسیم بندی خیر و شر هم در این
فیلم جای بسی تأمل دارد. برخلاف رسم معمول، در این فیلم شخصیت های منفی به
ترتیب نوح و خداوند! هستند و شخصیت های مثبت را حام، زن نوح و توبال کین
تشکیل می دهند!
نوح فردی قاتل و بی رحم به تصویر کشیده می شود. او به
راحتی آدم می کشد، آدم های اطرافش برای او هیچ اهمیتی ندارند، به راحتی از
جان دختری که حام به او علاقه دارد می گذرد، مانع ورود زنان و کودکان به
کشتی می شود و در انتها تصمیم می گیرد نوه های خود را قربانی کند!
خداوند هم در این فیلم نقشی
بسیار انفعالی دارد. او معمولاً در سکوت کامل به سر می برد و با هیچکس
صحبت نمی کند. بسیار سختگیر و تلافی جوست، انسان ها را به واسطه خوردن یک
میوه از بهشت می راند و محکوم به عذاب می کند، فرشته های خود را که صرفاً
به منظور کمک به بشر اقدام کرده اند نفرین می کند و از پذیرش مجدد آن ها سر
باز می زند، دستور نابودی نسل بشر را صادر می کند و در انتها از نوح می
خواهد که نوه هایش را قربانی کند.
اما در طرف دیگر حام فردی عاطفی و
مهربان نمایش داده می شود. او به دنبال برقراری صلح در میان انسان هاست و
حتی در انتها، با وجود بدی های نوح در حق خود، کین را می کشد و از انتقام
صرف نظر می کند.
زن نوح هم بسیار فداکار،
دلسوز، مهربان و ازخودگذشته نمایش داده می شود. او همواره همراه نوح است و
از او در تمام موارد حمایت می کند.
جالب است که در این فیلم حتی توبال
کین هم از نوح بهتر است. مثلا در جایی کین درمورد حیوانات درون کشتی و
وظیفه مراقبت از آن ها به حام اینطور توضیح می دهد که:
- پدر تو یه کشتی
رو پر از جانور کرده در حالی که بچه هاش دارن غرق می شن. با گفتن اینکه
باید به این حیوون ها خدمت کنید، تحقیرتون کرده. اون ها به ما خدمت می کنن.
این عظمت انسانه، وقتی خالق خلقت آسمون، زمین، دریا و این جانورها رو تموم
کرد راضی نشده بود، یه چیز بزرگتر می خواست. چیزی که حاکمش بشه و اون رو
مطیع خودش بکنه. بنابراین اون ما رو در تصویرش آفرید...
جملاتی که کین بر زبان می
آورد بیشتر شبیه به جملاتی است که شنیدن آن از نوح انتظار می رفت. درواقع
کین، شخصیتی حامی بشریت نمایش داده می شود که علیه خداوند و نوح که قصد
نابودی نسل بشر را داشته اند قیام می کند و در این راه کشته می شود!
و اما نظر قرآن کریم درمورد پسر نوح:
سوره هود:
وَهِيَ تَجْرِي
بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي
مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ
و
آن کشتی، آنها را از میان امواجی همچون کوهها حرکت میداد؛ (در این
هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشهای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو،
و با کافران مباش!»[11:42]
قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ
يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ
اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ
الْمُغْرَقِينَ
گفت: «بزودی به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!»
(نوح) گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیسست؛ مگر آن کس را که
او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد؛ و او در زمره
غرقشدگان قرار گرفت![11:43]
وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي
مَاءَكِ وَيَا سَمَاءُ أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاءُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ
وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ ۖ وَقِيلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
و
گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست
و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت؛ و (در این
هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستمگر (از سعادت و نجات و رحمت
خدا!)»[11:44]
وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ
نوح
به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است؛ و وعده تو (در
مورد نجات خاندانم) حق است؛ و تو از همه حکمکنندگان برتری!»[11:45]
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ
مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ
لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
فرمود:
«ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [= فرد ناشایستهای
است]! پس، آنچه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز میدهم
تا از جاهلان نباشی!!»[11:46]
و نظر قرآن درمورد همسر نوح:
سوره هود:
حَتَّى
إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِنْ
كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ
الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ
(این وضع
همچنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت؛
(به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن
(کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) -مگر آن ها که قبلاً
وعده هلاک آنان داده شده [= همسر و یکی از فرزندانت]- و همچنین مؤمنان
را!» اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند![11:40]
به غیر از تمام موارد ذکر شده، نکته دیگری نیز در این فیلم وجود دارد که آرنوفسکی سعی کرده به زیرکی آن را در فیلم خود جای دهد. در سکانس پایانی فیلم، زمانی که نوح نوه های خود را برکت می بخشد، در پس زمینه فیلم تصویر رنگین کمانی نمایش داده می شود که می توان از آن به نشان عهد تعبیر نمود. اما سوال اساسی این است که با توجه به محدودیت انسان های درون کشتی (فقط اعضای خانواده نوح) نوه های او که دختر هم هستند با چه کسانی ازدواج می کنند تا نسل بشر از آن ها ادامه یابد؟!
و نکته مهم تر این که چرا هر دو نوه نوح دختر انتخاب شده اند (چنین سندی درمورد نوه های نوح وجود ندارد) و چرا پس از آن که نوح وظیفه گسترش نسل بشر را به آن ها می سپرد، بلافاصله تصویر رنگین کمان که امروزه نماد همجنسگرایان است نمایش داده می شود؟! آیا این اشاره ای مستقیم به موضوع همجنسگرایان نیست؟
نویسنده: محمود بلالی