آنچه غالب فیلمهای آمریکایی در مورد زندگی و خانواده ی نظامیان به نمایش میگذارد، با حقیقت زندگی آنها بسیار متفاوت و تا حد زیادی متناقض است. پنتاگون می خواهد نیروهای نظامی به عنوان اسطوره و الگوی مطلوب برای زندگی معرفی شوند که از هر گونه خطا و اشتباهی مبرا بوده و مواد مخدر، بی بند و باری اخلاقی، خشونت و ... بین آنها رواج ندارد.
در این راستا، اس. لیندا جیسون، نویسنده آمریکایی میگوید:" هالیوود حقایق را تحریف میکند و بدترین رفتارهای غیرانسانی را در قالبی پرزرق و برق به خورد مخاطب میدهد. پیام فیلمهای هالیوودی اغلب یک دروغ است؛ پشت پرده فیلمهای هالیوودی در واقع پول است نه کمک به بهبود زندگی و محافظت از آن. فیلمهای هالیوودی میتوانند شما را بخندانند، بگریانند، عصبانی و یا حتی ناراحت کنند؛ ولی در اغلب آنها عامل حقیقت همانقدر کمیاب است که عوامل انسانی و اخلاقی."
وزارت دفاع سالانه 545 ملیون دلار، هزینه تبلیغات خود در هالیوود می کند؛ بنابراین جای تعجب نیست هالیوود به دنبال این باشد که با جادوی تصویر، واقعیت ها را همان گونه که پنتاگون می خواهد به مخاطب القا نماید تا چهره ی منفوری که پس از جنگ ویتنام از نیروهای نظامی ایجاد شده، بهبود بخشد. درواقع، هالیوود با هزینه های هنگفتی که از سوی لابیهای سیاسی به آن تزریق می شود، به دنبال ایجاد پنجره ای جهانی است تا تمام مردم دنیا، تنها از طریق این پنجره و با وجود محدودیتهای آن، به واقعیت های دنیا نگاه کنند.
اوگیلوی معاون دفتر وابسته رسانهای وزارت دفاع آمریکا، در خصوص کمک مالی به فیلم های هالیوودی می گوید :"ما خواهان نمایش فیلم هایی هستیم که ارتش را حرفهای، قدرتمند، منسجم و فداکار نشان دهد. همچنین میخواهیم این فیلمها در جذب و نگهداری نیرو به ما کمک کنند."
فصل 26
یک افسر، اما نه یک جنتلمن
سی دانشجوی دانشکده افسری نیروی دریایی در امتداد ساحلی ناهموار و هوایی ابری و تاریک، به سرپرستی مربی بددهان خویش می دوند و سرود "جادی کالز" می خوانند؛ آواز اغلب مبتذل و گاه کمدی که در اردوگاهها خوانده میشود. مربی قسمتی از سرود را میخواند و سربازان در حال رژه آن را تکرار میکنند:
در ارتفاع پست پرواز و احساس بدجنسی می کنم
خونواده ای رو تو مسیر می بینم
به یکی دوتاشون شلیک می کنیم و صدای جیغشون میاد
چون بمب آتشزا به بچه ها می چسبه
در حالی که سربازان در تونلی تاریک می دوند، سرود به پایان می رسد و بازتاب صدای سرود آنها در دیوارهای نمناک تونل می پیچد.
خونوادهای تو گودالی نشسته بودن
بچه از سینهی مادرش شیر میخورد
سوختگی شیمیانی اهمیتی نمیدن
چون بمب آتشزا به بچه ها می چسبه
فیلم یک افسر و یک جنتلمن
صحنهی تمرین سربازان در پادگان فیلم یک افسر و یک جنتلمن بدین ترتیب شروع میشود؛ در این فیلم مربی تمرین گروهبان فولی، با بازی لو گست، که فردی سادیست اما باتوجه است، زک مایو، با بازی ریچارد گر و همرزماناش را جان به لب میکند.
این فیلم یکی یکی از پرفروشترین فیلمها در سال 1982 بود. اما اگر تصمیم با نیروی دریایی بود به هیچ وجه ساخته نمیشد؛ زیرا نیروی دریایی قبل از این که فیلم به مرحله تولید برسد فیلمنامه آن را بررسی کرد و از تأمین اعتبار و حمایت از فیلمسازان آن سر باز زد. مسئولین نیروی دریایی معتقد بودند فیلم خیلی مبتذل است؛ از الفاظ رکیک زیاد استفاده شده است و صحنههای مستهجن بسیاری بین شخصیتهای گر و دبرا وینگر وجود دارد.
نیروی دریایی در یادداشتی نوشت «گفتگوها بسیار زننده هستند» و طبق یادداشت دیگری «فیلم کفرآمیز بوده و از نظر اخلاقی مشکلات زیادی دارد.»
اما ایراد اصلی نیروی دریایی به فیلم تصویر "نادرستی" بود که از برنامهی تمرینهای نیروی دریایی ارائه می کرد. طبق یادداشت نیروی دریایی در 16 جولای سال 1980، «فیلمنامه در چند عرصه دارای ایراداتی است. یکی از این مشکلات این بود که «سرود جادی کالز اهانت آمیز و بسیار نادرست است». نیروی دریایی معتقد بود که گرچه ممکن است در طول جنگ ویتنام سرود "بمب آتشزا به بچه ها می چسبه" استفاده می شده است، اما دیگر در اوایل دهه 1980 –یعنی زمانی که ماجرای فیلم رخ می دهد –از آن در پایگاه های ارتش استفاده نمیشد. نیروی دریایی چنین استدلال می کرد که این سرودها متعلق به "نیروی دریایی قدیمی" است، در "نیروی دریایی جدید" استفاده از چنین جادی کالزهای اهانتآمیزی تحمل نمیشود.
فیلم یک افسر و یک جنتلمن
در یادداشت نیروی دریایی آمده بود که «صحبت درباره سوزاندن بچه های کوچک و در کل شخصیت گروهبان فولی با فرایند گزینش دشوار و سخت گیرانه ای که کاندیداهای افسران هوانوردی طبق آن انتخاب می شوند، ناسازگار است.
بنابراین اگر تهیهکنندگان خواهان همکاری نیروی دریایی بودند باید تغییری اساسی در فیلمنامه اعمال می کردند و بخش مربوط به جادی کالز توهین آمیز حذف می شد.
اما داگلاس دی استوارت، نویسندهی فیلمنامه و همکار تهیهکننده تحقیقاتی انجام داده بود و میدانست جادی کالز «بمب آتشزا به بچه ها می چسبد» هنوز در مدرسه افسران نیروی دریایی خوانده می شود، و حاضر نشد این صحنه را از فیلم حذف کند. وی که خود از افسران سابق نیروی دریایی است میگوید «من سرود جادی کالز را پس از یک سفر تحقیقاتی که به یکی از اردوگاههای نیروی دریایی در پنساکولا داشتم، در فیلمنامه استفاده کردم. شخصی را در آنجا ملاقات نمودم که شخصیت فولی براساس وی شکل گرفت؛ این فرد بخاطر ساختن بعضی از این سرودهای جادی کالز مشهور بود. یک روز ساعتها با وی در سالن غذاخوری نشستم و تمام سرودهای را نوشتم. میدانم چرا ارتش علاقهای به این واقعیات ندارد زیرا نمیخواهند حقیقت بسیاری از مسائل را بپذیرند. آنها لیست بزرگی از تغییرات بسیاری پیشنهاد دادند که اعمال آنها باعث می شد فیلم به یک تبلیغ عضوگیری نیروی دریایی تبدیل شود.
اردوگاههای نیروی دریایی در پنساکولا
در سفر بعدی به پنساکولا، استورات و کارگردان فیلم، تیلور هکفورد، از پایگاه بازدید کردند تا برای آخرین بار تلاش کنند نیروی دریایی را به مساعدت در ساخت فیلم متقاعد سازند. همچنین کارگردان می خواست صحت و سقم گفتههای استورات را بررسی نماید.
صبح روز بعد هکفورد که خود علاقه زیادی به دویدن داشت و با تجهیزات آمده بود، همراه گروهی از سربازان جوان که عازم دوی صبحگاهی بودند راهی شد. کفشهای کتانی اش را پوشید و با آنها به دویدن پرداخت. استورات نیز تصمیم گرفت با کفشهای رسمی مشکی رنگش برای دویدن همراه آنها برود.
استورات با خنده میگوید «با کفشهای رسمی مجبور بودم بدوم. خیلی عصبی بودم اما باید ثابت میکردم هنوز هم از سرودهای جادی کالز استفاده میشود. آیا اصن جادی کالزی به این شکل وجود دارد؟ یا من دروغ گفتم؟»
مردان جوان – که افسری همراه آنان نبود- پس از چندین مایل دویدن، ایستادند و با فیلمسازها صحبت کردند. هکفورد به طور صریح از آنها پرسید که آیا جادی کالز «بمب آتشزا به بچه ها می چسبه» هنوز در نیروی دریایی استفاده میشود یا نه.
تمامی کاندیداهای افسری گفتند در زمان آموزش خود این سرود را شنیده اند.
استورات می گوید «یکی از افراد گفت از خواندن سرود «بمب آتشزا به بچه ها می چسبه» متنفر بوده، و حتی سرودهای بسیار زنندهتری را هم شنیده است. و من از او پرسیدم که "هنوز هم این سرودها را میخوانند مگه نه؟" و همه اشان تأیید کردند. تمام جزئیات ماجرا تأیید شد.
هکفورد نیز میگوید: کاندیداهای افسری تأیید کردند که مربیان آموزش هنوز از این جادی کالز استفاده می کنند. گرچه نیروی دریایی استفاده از سرودهای جادی فرمیخواند را انکار میکند اما دروغ می گویند. آشکارا دروغ میگویند.
استوارت می گوید «این ها جادی کالزهای واقعی بودند. این لحظات از توهین آمیزترین لحظاتی هستند که تا کنون در فیلمی نمایش داده شده است. من می توانستم درک کنم چرا نیروی دریایی از این بخش خوشش نمی آمد. نیروی دریایی فهرستی از تغییرات پیشنهاد دادند که فیلم را به تبلیغی برای جذب نیروی جدید تبدیل می کرد. آنها نمیخواستند بسیاری از حقایق را بپذیرد.
پنتاگون بار دیگر سعی داشت حقایق را تغییر دهد تا ارتش بهتر از آنچه واقعاً هست در فیلم ها بنظر برسد. البته آنها دلایلی سیاسی هم برای عدم حمایت از این فیلم داشتند؛ می ترسیدند فیلم باعث عصبانیت دولت فیلیپین شده و مشکلاتی را برای نیروی دریایی، که حضور گستردهای در فیلیپین داشت، ایجاد کند.
فیلم با فلش بکی از دوران کودکی زک مایو آغاز میشود که به دیدار پدرش می رود؛ پدر زک یک ملوان نیروی دریایی مستقر در بندر شهر اولونگاپوی فیلیپین است که با زنی فیلیپینی، که همسرش نیست، زندگی می کند. وی نحوهی برخورد با زنان را از پدرش یاد می گیرد، و بعدها وقتی گروهی از جوانان فیلیپینی به آزار و اذیتش می پردازند، نجات یافتن در شرایط سخت را میآموزد؛ دو جنبه از کودکی اش که دوران بزرگسالی وی را می سازند.
نیروی دریایی مستقر در بندر شهر اولونگاپوی فیلیپین
اما نیروی دریایی علاقهای به این صحنهها نداشت.
نیروی دریایی در یادداشتی مینویسد «نحوه به تصویر کشیدن اولونگاپو کمکی به روابط فیلیپین و آمریکا نمی کند. موضوع حامله شدن یک زن فیلیپینی در رابطه ای خارج ازدواج با یک ملوان نیروی دریایی موضوع مطلوب و خوشایندی نیست... و مسئله حملهی باندهای فیلیپینی به ملوانان آمریکایی تصویر درستی از جامعه فیلیپینی و روابط آنها با ملوانان آمریکایی ارائه نمی دهد. (البته نیروی دریایی فیلمنامه را به درستی مطالعه نکرده بود. در فیلمنامه اشارهای به حملهی فیلیپینیها به ملوانان نیست بلکه آنها فقط به زک که در آن زمان پسری جوان بوده است، حمله می کنند.)
بندر شهر اولونگاپوی فیلیپین
مارتی الفند تهیه کنندهی فیلم میگوید تلاش نیروی دریایی برای این که واقعیت فیلیپینی ها را متفاوت جلوه داده و اصلاح کنند اصلاً موجه نبود. وی می گوید «فاحشه ها مالک شهر اولونگاپو بودند؛ تمامی املاک و فروشگاههای آن منطقه را در اختیار داشتند. آنها فرهنگ شهر بودند. و تمامی درآمدشان از ملوانان تأمین می شد، زیرا اولونگاپو شهری بندری و مملو از ملوانان بود، اما نیروی دریایی نمیخواست این وقایع را بپذیرد. تصویر ارائه شده در فیلم چنان دور از واقعیت نیست بلکه تصویری متعادل نشان داده شده است. آیا تا کنون با نیروی دریایی برخورد داشتهاید؟ مانند کلیسای کاتولیکها رفتار میکنند. مؤسسهای هستند که نظر خاصی درباره تصوری که عامه مردم باید از آنها داشته باشند دارند، و این تصویر همیشه با واقعیت یکسان نیست!»
نیروی دریایی همچنین به تصویر ارائه شده از نورفولک واقع در ویرجینیا، شهر نیروی دریایی که فیلم در ابتدا قرار بود آنجا رخ دهد، نیز اعتراض داشت. نیروی دریایی در یادداشتی داخلی مینویسد «تصویر نشان داده شده از منطقهی بارهای شبانهی نورفولک نزدیک پایگاه نه تنها صحیح نیست بلکه تأثیر مثبتی بر مناسبات اجتماعی نیر ندارد.»
نورفولک ویرجینیا، شهر نیروی دریایی
علاوه بر این، نیروی دریایی به تصویر ارائه شده از زنان شهر موبایل واقع در آلاباما، که در فیلم نامه به عنوان زنان مرفه موبایل به آنها اشاره شده است، نیز اعتراض داشتند؛ زنانی که برای ارتقای وضعیت اجتماعی خود بدنبال به دام انداختن افسران جوان نیروی دریایی بودند و از هر روشی، حتی باردار شدن بدون ازدواج هم استفاده می کردند.
نیروی دریایی در یادداشتی متذکر میشود که «اشاره به زنان مرفه موبایل توهین نسبت به این شهر محسوب شده و صحیح نیز نیست.»
با این وجود نویسندهی فیلم نامه می دانست این موضوع صحت دارد زیرا طی روزهای خدمتش به عنوان افسر نیروی دریایی این مسئله را به چشم دیده بود. اما این موضوع برای نیروی دریایی مهم نبود. بنابراین وقتی نیروی دریایی از حمایت از فیلم امتناع کرد، تهیه کنندگان مکان فیلمبرداری را از آلاباما به واشنگتن تغییر دادند و همچنین زنان موبایل را به زنان پیوگت ساوند تغییر دادند.
شهر موبایل واقع در آلاباما
نیروی دریایی به فیلمسازها گفتند حاضرند از فیلم حمایت کنند به شرطی که آنها تغییراتی در فیلمنامه اعمال کنند، و چندین بار با مسئولین پنتاگون ملاقات کرد تا ببیند آیا می تواند به توافق برسند یا نه.
هکفورد کارگردان فیلم میگوید «میدانستم الفند به استوارت گفته بود یک نسخهی اصلاح شده از فیلم نامه تهیه کند. اما امیدوار بودم که کار به این جا نرسد... که ما تأیید نیروی دریایی را بدست نیاوریم، زیرا در صورت فیلم خیلی کسل کننده تر می شد. اگر آنها با همکاری با ما موافقت می کردند کنترل بیشتری روی فیلم بدست میاوردند.
فیلمسازان در نهایت به این نتیجه رسیدند که در صورت انجام تغییرات مورد نظر ارتش انسجام هنری فیلمنامه از بین خواهد رفت. انصراف از کسب حمایت پنتاگون خرج بیشتری روی دستشان می گذاشت اما مدیران اجرایی استودیویی با اکراه با تصمیم آنها موافقت کردند.
اما مدیر اجرایی کمپانی پارامونت، دان سیمسون، که چراغ سبز را برای تولید یک افسر و یک جنتلمن داده بود و چند سال بعد فیلم تاپ گان را برای پارامونت تولید کرد درسی از این ماجرا درباره اقتصاد پنتاگون آموخت.
هکفورد میگوید «دان توانست حمایت همهی جانبه وزارت دفاع را برای ساخت فیلم تاپ گان بدست بیاورد. وی درآمد هنگفتی از این فیلم کسب کرد و آن را مطابق میل ارتش ساخت. به آنها وعدهی داد که هواپیماهایشان را نشان داده و افرادشان را به صورت مردان جوان جذاب به تصویر بکشد. این چیزی است که ارتش دوست دارد، و می خواستند فیلم یک افسر و یک جنتلمن هم همینطوری باشد اما برخلاف نظر آنها فیلمی واقعگرایانه و خشن بود. در واقع جوهرهی ارتش کنترل است، زنجیرهی سلسله مراتب هم نشان دهندهی همین موضوع است. آنها فیلم را ابزاری تبلیغاتی میدانند.»
فیلم تاپ گان
«امکاناتی که ارتش برای ساخت تاپ گان در اختیار پارامونت گذاشت هدیهی بسیار بزرگی، و در ازای این امکانات فیلمی تبلیغاتی برای جذب نیرویهای جدید بدست آوردند. من منکر حق ارتش برای اینکه بخواهند کارها طبق میل آنها انجام شود نیستم، و استودیوها هم که همیشه بدنبال صرفه جویی در هزینه ها هستند همیشه برای دریافت این امکانات باورنکردنی بطور مجانی و یا با قیمتهای پایین، با سانسور فیلمنامه ها موافقت می کنند. فیلمنامه نویس بر سر دوراهی قرار دارد که آیا باید برای دریافت امکانات از ارتش فیلمنامه خود را تغییر دهد یا نه. آیا ارتش باید چنین قدرتی داشته باشد؟ در هر صورت آنها این قدرت را، هواپیماها و کشتیها، در اختیار دارند و نمیتوان آن را انکار کرد.
پس از آن که مذاکرات برای تغییر فیلمنامهی یک افسر و یک جنتلمن و تولید فیلمنامه ای که مورد رضایت ارتش باشد شکست خورد، دپارتمان نیروی دریایی از همکاری کردن با پروژه امتناع کرد و به تهیه کنندگان گفت که «همکاری با تولید هیچ نفعی برای نیرو ندارد و در حقیقت برای نیروی دریایی و برنامه جذب نیروی آن مخرب نیز هست.»
این نامه بدون تاریخ توسط فرمانده نیروی دریایی گوردن پترسون، رئیس بخش خدمات تولید، به دستیار وزیر دفاع ( بخش روابط عمومی) نوشته شد.
البته نیروی دریایی آمریکا تنها به عدم حمایت از فیلم بسنده نکرد، بلکه وقتی فیلمسازان از ارتش کانادا درخواست همکاری نمودند نیز موانعی بر سر راه آنها ایجاد کرد. از آنجا که برای ساخت فیلم به جتهای جنگی نیاز بود و ارتش آمریکا از تأمین آن سر باز زد، فیلمسازان امیدوار بودند که ارتش کانادا به آنها کمک کند. بنابراین به سراغ پرنده های برفی رفتند که معادل کانادایی فرشته های آبی، تیم فوق پیشرفتهی نیروی دریایی آمریکا است. پرندههای برفی در ابتدا با کمال میل موافقت خود را اعلام نمودند. اما سپس کاپیتان دیل پترسون، رئیس دفتر اطلاعات نیروی دریایی آمریکا در لس آنجلس با آنها تماس گرفت. پترسوندر یادداشتی به مورخهی 29 آوریل 1981 مینویسد «شماره تلفن پرندههای برفی در موسجاو واقع در ساسکاچوان را پیدا کردم و با ران داکورث رئیس امور اجرایی صحبت کردم تا مطمئن شوم که آنها می دانند وزارت دفاع آمریکا اجازه همکاری با فیلم را صادر نکرده است. وی گفت گمان می کرده علت مراجعهی فیلمسازان به پرندههای برفی عدم دسترسی فرشتگان آبی بخاطر برنامه های از پیش تعیین شده بوده است. و گفت که موضوع را با رئیس خود، سرگرد مایکل مورفی که هم اکنون در مسیر جنوا واقع در آلاسکا است در میان میگذارد و باید منتظر تماس سرگرد مورفی باشم.»
«من به کاپیتان داکورث تأکید کردم که منظورم این نیست که پرنده های برفی با ساخت فیلم یک افسر و یک جنتلمن همکاری نکنند، اما احساس کردم پرنده های برفی باید بدانند که وزارت دفاع با همکاری در ساخت فیلم موافقت نکرده است.»
فرشته های آبی، تیم پیشرفته نیروی دریایی آمریکا
چند روز بعد پرندههای برفی طی نامهای به تهیه کنندگان گفتند که امکان امکان همکاری در ساخت را ندارند؛ در تاریخ 6 می 1981 تلگرامی از جانب نیروی دریایی به تهیه کنندگان اعلام کرد که «پرندگان برفی با ساخت فیلم کمپانی فیلم سازی پارامونت هیچ گونه، تکرار میکنم، هیچگونه همکاریای نخواهد داشت.»
هنگامی که فیلمسازان علت این تغییر نظر را جویا شدند، به آنها درباره تماس کاپیتان پترسون گفته شد.
مارتی الفند، تولید کنندهی فیلم، از این موضوع عصبانی شد. نیروی دریایی آمریکا چه حقی داشت در توافقی که سعی داشت با ارتش کانادا منعقد کند مداخله کنند؟ وی این موضوع را در تماسی تلفنی با یکی از دوستان خود در کاخ سفید، مورگان میسون دستیار ویژهی رونالد ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا، مطرح کرد.
در آن زمان کمتر از چهار ماه از آغاز ریاست جمهوری ریگان می گذشت، و میسون هم مانند رئیسش ارتباط نزدیکی با هالیوود داشت؛ وی فرزند جیمز میسون، بازیگر سابق سینما بود که در دوران کودکی نیز تجربهی بازیگری داشت.
الفند میگوید: مورگان میسون برای کاخ سفید کار می کرد. یادم میآید که با مورگان میسون تماس گرفتم و از او خواستم به ما کمک کند. اما فکر نمی کنم که کاری از دستش برمیامد. هیچکس نمی توانست در مقابل نیروی دریایی به ما کمک کند.»
تصویری از فرشته های آبی، تیم پیشرفته نیروی دریایی آمریکا
اما میسون تلاش خودش را کرد. بعد از اینکه با الفند صحبت کرد با با دان باروش، رئیس دفتر فیلمسازی پنتاگون تماس گرفت تا بفهمد ماجرا از چه قرار است. نیروی دریایی در یادداشتی به مورخهی 5 می 1981 مینویسد «امروز بعدازظهر، دان باروش تماس گرفت تا ما را از تلفن مورگان میسون از کارکنان کاخ سفید مطلع سازد. ظاهراً میسون تلفنی دریافت کرده بود مبنی بر این که کاپیتان پترسون از نیروی هوایی کانادا خواسته است در ساخت فیلم با پارامونت همکاری نکنند. باروش به میسون گفت معتقد است که گزارش واصله اشتباه است، که کاپیتان پترسون به خودش اجازه نمی دهد چنین پیامی را منتقل کند، اما اما تأکید کرد وی این موضوع را پیگیری خواهد کرد. باروش تصمیم دارد فردا با میسون تماس گرفته و اتهامات را انکار کند.»
نیروی دریایی این اتهام را که سعی کرده اند کانادایی ها را از همکاری با فیلم منصرف کنند رد کرد، اما الفند متقاعد نشد؛ «آنها اقرار نمی کردند که پترسون این کار را کرده است. اما واضح است که پرنده های برفی از همکاری با ما منصرف شدند. چرا بعد از این که موافقت کردند گفتند که این کار را نخواهند کرد؟
به طور قطع این اولین دفعهای نیست که نیروی دریایی در ساخت فیلمی دخالت کرده است و آخرین بار هم نخواهد بود.
ادامه دارد....
- مشرق